-
مدفوع با کالیبر 105
زمانی که سر لشکر بوذرجمهری فرمانده لشکر یکم بود ، یک روز وسط میدان لشکر در گوشه ای مقداری مدفوع چهارپایان را مشاهده کرد . چون نزدیک محل هنگ توپخانه 75 بود ، فرمانده را احضار کرد و با عصبانیت و به لهجه اصفهانی مخصوص به خود گفت : این چه وضعیتی است ؟
فرمانده دستپاچه شده ، جواب داد : قربان ! به سرخودتان قسم که مربوط به توپخانه 105 است .
بوذرجمهری بلافاصله فرمانده هنگ توپخانه 105 را احضار کرد و با عصبانیت گفت : این چه کثافتکاری که در محوطه لشکر می بینم ؟ !
فرمانده هنگ توپخانه 105 رنگش پرید و با اضطراب گفت : به سر خودتان قسم که به هنگ 105 کوچکترین ارتباطی ندارد .محققا به توپخانه 75 مربوط می باشد !
خلاصه اینکه توپخانه 75 به گردن توپخانه 105 و توپخانه 105به گردن توپخانه 75 گذاشت ! بوذرجمهری که این وضعیت عصبانی شده بود باتمانقلیچ را که آن موقع یاور ( سرگرد ) بود مامور تحقیق وبررسی و کشف مقصر اصلی کرد !
باتمانقلیچ برای اینکه زودتر غائله راختم کند ، پس از ملاحظه مدفوع اسب ها در گزارش خودنوشت : پس از معاینه و بررسی حضوری از نوع کالیبر (!) مشخص شد که مربوط به توپخانه 105 می باشد . !
بدین ترتیب فرمانده توپخانه توبیخ و غائله ختم گردید !!
-
رقص در ایلات و عشایر ایران زمین
این درست فرصتی است که در عروسیها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز مییابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را میتوان...
یکی از مهمترین آداب و رسوم در میان ایلات و عشایر ایران رقص یا حرکات موزون و ریتمیک میباشد. هرچند رقص در کنار موسیقی به عنوان یک سرگرمی و عاملی روحیه بخش، نشاط آور و شادی آفرین مطرح است که به زندگی سخت و دشوار ایلیاتیِ سخت کوش، رنگ و جلایی خاص میبخشد، لکن رقص از جنبههای دیگری نیز قابل بررسی است. رقص به عنوان یک هنر در کنار موسیقی و شعر بیان کننده حالات روحی و وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف فردِایلیاتی بوده و نیز ابزاری جهت ایجاد ارتباطِ نمادین میباشد. رقص درهمراهی با قصه گویی و نقالی نوعی نمایش گونهی پرشور برای جذاب کردن کار قصه گوست و از این جهت قابل مقایسه با پانتومیم یا نمایش صامت در تئاتر میباشد که در آن فارغ از صحنه آراییهای مرسوم، تنها با حرکات صورت، دستها و بدن، معنایی خاص را به بیننده القا میکنند. رقص همچنین کارکردهای دیگری مانند برانگیختن حس تعاون و دوستی از یکسو و پرورش احساس رقابت سازنده میان افراد ایل دارد و سبب آمادگی جسمانی و روانی برای انجام کارهای سخت زندگی کوچ نشینی میشود. باید توجه داشت که در اکثر ایلها و عشایر ایران همچنانکه بخش عظیم، مهم و سختی از کارها بر دوش زنان است و زنان نیز دوش بدوش مردان و گاهی حتی بسیار فراتر از آنها به کار میپردازند و در تقسیم کار اجتماعی واجد نقشها و جایگاههای مهم و قابل توجهی هستند، در آیینها و رسوم نیز همهی افراد ایل اعم از مردان و زنان همراهند و اصولا" در رقصها خصوصا" آنها که بازگوکنندهی مفاهیم خاصی هستند، هم زنان و هم مردان دارای نقش برابر میباشند و در رقصهای آیینی همه با هم میرقصند. این همراهی زنان با مردان در رقص، در گذشته و تاریخ تمامی عشایر به چشم میخورد، لکن در معدودی از عشایر اکنون زنان و مردان در دستجات جداگانه ای میرقصند. در بررسی رقصهای مختلف در میان ایلات و عشایر ایرانی با توحه به خصلتهای مشترک باید رقص و آداب آن را از جنبههای زیر مورد توجه قرارداده و به این نکات توجه کرد:
۱) جنبههای نمادین و مفهومی رقص: رقصها دارای بار مفهومی و نمادین میباشند بنابراین در بررسی رقصها باید به جنبههای نمادین رقصها که در حرکات دستها، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معانی مختلفی در رقصها نهفته است. گاه شکر گزاری به درگاه خداوند گاه ترتیب خاص یکی از کارهای زندگی عشایری مانند پشم چینی گوسفندان یا کارهای کشاورزی، سوارکاری، جنگ با مهاجمان فرضی و تهدید آنان در قالب حرکات رقصنده بیان میگردند.
۲) جنبهی تاریخی رقص: رقص مانند دیگر عناصر فرهنگی هر قوم، ریشه در گذشتهی تاریخی آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهیم و آداب آن به دلایل مختلف تغییر کرده یا تثبیت شده است. رقصهای ایلات و عشایر نیز از این قاعده مستثنا نبوده است و ریشه در تاریخ ایل دارد جنگها و تهاجم بیگانگان به ایل از مهمترین عوامل تاریخی است که در رقصها نمود یافته است. از سوی دیگر با تحمیل یکجانشینی یا تخته قاپو به ایلات از خشونت حرکات و سرعت ریتم موسیقی و رقص کاسته شده است. از سوی دیگر با تسلط اقوام دیگر یا نفوذهای فرهنگی که در پی مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ایلها در طول تاریخ به وقوع پیوسته است، تغییراتی پیش آمده و رقصهای کنونی بیشتر آمیزهای از رقصهای اصیل و عناصر تازهتر میباشند. مثلا" با تسلط اعراب بر ایران یا در طی سلطهی مغولها تاثیراتی را میتوان در رقص ایلات مشاهده کرد. مثلا" جنبههای آماده سازی بدنی و تمرینات دفاعی و جنبههای اسطوده ای تقویت شده است.
-
) جنبهی تعاون و همراهی و هماهنگ کنندگی رقص: رقصها نوعی هماهنگی و روحیهی تعاون و همکاری را در شخص ایجاد میکنند. نزدیکی گروه رقصنده با یکدیگر و حرکات یکنواخت و هماهنگ گروه با توجه به تلاشی که هرشخص در طی آن سعی میکند خود را با دیگران هماهنگ کند نوعی روحیه ی برادری و تعاون در میان افراد ایل پرورش میدهد.
۳) جنبههای عرفانی رقص: یکی دیگر از جنبههای قابل تامل در رقص ایلات و عشایر وجود عناصر عرفانی، رازورزی و گنوسیسم است همچنانکه در سماع سعی بر آن است که با برداشتن پرده ی عناصر مادی مانند زبان و جسم، بیواسطه و مستقیم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفانی و نزدیک به سماع یا رقص عارفانه در رقصها دیده میشود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشایر شرق و جنوب خراسان رقص به تمامیدر خدمت عرفان و خداجویی بیواسطه است. از سوی دیگر گاه رقص حالت نوعی ریاضت و تزکیه ی نفس به خود میگیرد.
۴) جنبههای اسطوره ای رقص ایلیاتی: این نیزاز مهمترین عناصر رقص ایلی است توجه به اسطورهها و سعی در نمایش داستانها ی اساطیری و حماسی از عواملی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
۵ ) جنبهی آماده سازی بدنی و ورزش برای کسب توانایی انجام کارهای سخت: رقصها خود نوعی ورزش سخت و آماده کنندهی بدن برای انجام کارهای سخت هستند و در طی آن همانند نوعی ورزش بدن پرورده میشود و به آمادگی لازم جهت انجام امور و کارها میرسد. در رقص چوب بازی که علاوه بر خراسان در بسیاری ایلهای دیگر مثل بختیاریها و قشقاییها انجام میشود ریشه و بنیاد رقص به زمان تسلط مغولها به ایران میرسد که افراد ایل در طی رقص با چوب توانایی دفاع و حمله را میآموزند و در آن تبحّر مییابند.
۶) جنبهی رقابت رقص: در رقصهای عشایری نوعی حس رقابت برانگیخته میشود که سازنده است و به شخص انگیزه میدهد تا با جدیت کوشش و تمرین بیشتر مهارت خود را ارتقاء بخشیده خود را به موقعیت مرتبهی اول و بهترین رقصنده نزدیک کند. رشد روحیهی رقابت از رقص به کارهای دیگر کشیده میشود و به افراد انگیزه بری تلاش بیشتر و انجام بهتر کارهای ایل میدهد.
-
۷ ) جنبه شادی، سرگرمی و آیینی در مراسمهای خاص از آنجا که زندگی کوچ نشینی زندگی سخت همراه با انجام کارهای طاقت فرساست این نوع زندگی نیازمند کسب روحیه و استفاده از عناصر شادی بخش و سرگرم کننده است در زندگی ایلی هر لحظه میتواند حوادث سخت و جانفرسایی در بر داشته باشد از سوی دیگر در کنار روزهای سخت و پر کار زمانهایی نیز فرا میرسد که در ییلاق یا قشلاق ایل کار چندانی برای انجام ندارد این درست فرصتی است که در عروسیها مراسم ختنه سوران و دیگر آیینهای سرور و شادمانی و سرگرمیها فرصت بروز مییابند مهمترین سرگرمیهای ایلی را میتوان در رقصها و بازیها دید. عناصر مشترک بسیاری مابین رقصها و بازیها وجود دارد در میان عشایر فارسی زبان خراسان به رقص، واژهی بازی اطلاق میشود در عین اینکه بازی یا رقص بسیار جدی گرفته میشود و گاهی حتی نوعی عبادت، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب میآید.
۸ ) جنبه ی موسیقایی و ریتمیک: همراهی سازهای خاص در هر ایل که نشان از روحیات خاص با رقص و هماهنگی سازها و فراز و فرود آن در هماهنگی با موسیقی و سازهای خاص هر ایل
۹ ) جنبهی منعکس کنندهی روحیات خاص هر ایل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ایل نیز قابل دستیابی است.
۱۰ ) جنبههای دینی رقص: رقصهای ایلی گاه حالت عبادت یا طلب حاجتی به خود میگیرد مانند رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان. در برابر چنین رقصهایی معمولا" نه تنها رقصنده بلکه دیگر افراد حاضر در صحنه نوعی حالت احترام و اعتقاد قابل رویت است. این رقصها بسیار جدی گرفته میشود و همگان در انجان آن که نوعی عبادت به حساب میآید همکاری میکنند.
۱۱ ) جنبهی بخاطر سپاری کارها یا آیینهای خاص: در رقصهایی که این جنبه در آن دیده میشود نوعی کار، فنّ یا مراسم خاص با دقت و وسواس کامل به اجرا در میآیند این رقصها همچنین نوعی کارکرد آموزشی برای جوانترها دارند و شخص را برای انجام یک کار یا آیین خاص آماده میسازند مثل رقص شالیکاری در مازندران و یا رقص قاسم آبادی در گیلان یا رقص خوشه چینی در فارس یا رقص گندمکاران در عشایر خراسان. در رقص قاسم آبادی مراحل کامل نشا کردن برنج و مراحل دیگر برنج کاری به ترتیب و بطور کامل اجرا میگردد.
اکنون میپردازیم به ذکر نمونههای از رقصهای ایلات و عشایر ایران:
-
رقص در ایل بختیاری:
رقص در ایل نشانی از هم بستگی، اتحاد و عاطفه است، همه میرقصند دست در دست و دوشادوش یکدیگر. اگر رقص فردی هم باشد به منظور زورآزمایی است همانند چوب بازی که نوعی نشان قدرت واعتماد است، آن هم همراه با موسیقی پرتحرکی که یادآور جنگ و ستیز است. از رقصهای رایج و پرتحرک بختیاری رقص «سه پا» را باید نام برد، در این رقص زن و مرد با نوای توشمالان میرقصند، سه قدم برمیدارند بعد یک پا را جلو میگذارند و یک دست را پایین و دست دیگر را بالا نگه میدارند، این حرکت با نظم و ترتیب خاص تکرار میشود. از دیگر رقصهای مرسوم و معروف در ایل بختیاری رقص گروهی «جیران، جیران» است که گروهی است و مردان و زنان باهم در آن شرکت میکنند و میرقصند.
ازدیگر رقصهای گروهی بختیاریها که درآن حرکات دست و پا بسیار سریع بوده و نیازمند قدرت و انعطاف بدنی بسیار است رقص «هی دته» میباشد که همراه آهنگی ریتمیک اجرا میشود.
از جمله رقصهای دیدنی بختیاریها که کم و بیش با اشکال مشابه و اندک تفاوتی در اکثر عشایر ایران موجود است رقصی است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه این رقص در نواحی لرستان با نام «خُوس» یا «خَسَه» و در خراسان و ایلات کرمانج که طایفه ای کرد هستند در شکلی مشابه انجام میگردد. در طی این رقص که با نوای سازهای نوازندگان (توشمالان در میان بختیاریها) و همراه فراز و فرودهای موسیقی به تناوب اوج میگیرد و فروکش میکند زنان و مردان همراه هم، میرقصند. توشمالان در حین اجرای آهنگ به ناگاه نوای موسیقی را قطع میکنند و در این حال رقصندگان باید مانند مجسمه بایستند و تکان نخورند. در این حال عده ای با دادن انعام و شیرینی از توشمالها میخواهند تا مجددا" بنوازند به این ترتیب نوای موسیقی با ردیگروبه ناگاه آغاز شده و این فراز و فرودها ادامه مییابد. لازم به توضیح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسیقایی و اشعار محلی هستند و سینه به سینه این فرهنگ شفاهی را حفظ میکنند در هر ایل با اصطلاحی خاص خوانده میشوند و در ایل بختیاری به طور کلی به آنها توشمال میگویند. هفت لنگان به آنها «توشمال» یا «میشکال» و چهارلنگان به آنها «خطیر» میگویند. در ایل بختیاری هر طایفه و تیرهای توشمال و خوانندهی خاص خود را دارد تا همواره همراهشان اشند و در مراسم سوگواری و شادی کوچ نشینان را همراهی کنند. توشمالان در ایل بختیاری، زنان و مردانی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر اوقات زندگی شان صرف ساختن ابیات، لطیفهها، متلها و ضرب المثلها میشود و در واقع یکی از مهمترین اقشار پدیدآورنده و نگاهدارندهی آثار و ادبیات عامیانه و فولکلور این سرزمینند. در مجالس رقص بختیاری؛ زنانِ توشمال با صدای گرم و گیرای خود اشعار و ترانههایی را در متن آهنگ نوازندگان، میخوانند و مردان نیز با ابیات دلپذیر و شورانگیزی به آنها پاسخ میدهند و بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پدید میآورند.
در بررسی اجمالی رقص و مراسم آن و رفتارشناسی متقابل نوازندگان ایلی و سایر اعضای ایل و ریشههای تاریخی رقص در ایل بختیاری به اختصار میتوان این نکات را مطرح کرد:
رقص نمادی از وابستگیهای عاطفی اعضای ایل، اتحاد، همدلی و هماهنگی اعضای طایفه وایل است. رقص دسته جمعی اعضای ایل در کنار یکدیگر نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یکپارچه اند و در حفظ داشتههای فرهنگی یکدل و مصمم. حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا، کارکرد زنان در انجام امور ایل و احترام متقابل مردان ایل به آنان را میرساند. مردان ایل در همراهی زنان در رقصهای نمادین نشان میدهند که از نقش موثر زنان در فعالیتهای اجتماعی و فنی ایل آگاهند و برای آن ارزش قائلند. حضور زنان این مطلب را میرساند که مردان و در مجموع تمامی آحاد عضو ایل، ضمن برخورداری از زحمات زنان، آن را برای هر بینندهی خارجی مطرح میکنند و تمایل دارند تا این موضوع به خوبی روشن شود که زن و مرد ایلیاتی در کنار هم امور ایل را به انجام میرسانند و به یک اندازه در آیندهی ایل موثرند. حضور زنان در جمع توشمالها یا خوانندگان ایل نشان از اجازهی ابراز وجود و بیان احساسات، عواطف و عقاید زنان در ایل دارد.
-
چوب بازی که معمولا" مردان در آن شرکت میکنند، نشانهی وجود مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو ایل،مصمم و توانایند. این مسئله از یکسو به اعضای ایل امنیت خاطر میدهد و شبههی امکان تجاوز به حدود ایل را، از هر بدخواه خارجی میگیرد. موسیقی و رقص در ایل بویراحمد:
ایل بویر احمد همانند بیشتر ایلها وکوچ نشینان ایرانی برای موسیقی و رقص اهمیت بسیاری قائلند. کارکرد موسیقی و رقص در ایجاد یکدلی و اتحاد در بین اعضای ایل و حفظ سنتها و آداب و آیینهای ویژه ایل که سبب تثبیت و تمایز هویت فرهنگی ایل میگردد، از مهمترین دلایل ماندگاری موسیقی، اشعار و ترانهها و رقصهای ویژه ی بویراحمدی هاست. سختی زندگی معیشتی ایلیاتی و تهاجمهای گسترده به قصد یکجانشین کردن (تخت قاپو ) و کنترل عشایر در یکصد سال اخیر و نیز ایجاد اختلاف در میان عشایر که در تاریخ عشایر ایران مهمترین راه کنترل عشایر از سوی حاکمیت مرکزی بوده و جنگهای خونین بین عشایر را سبب گردیده است، موسیقی و رقصها را در عشایر ایران خصوصا" بویر احمدیها به شکلی حماسی درآورده است. همانند بختیاریها موسیقی حماسی و ریتمیک همراه با ترانهها یی که در وصف شجاعت و دلاوری و جنگ برای حفظ شرافت و هویت ایلیاتی سروده شده است و رقصهایی که در بسیاری از موارد حاکی از وجود قدرت بدنی نفرات و توان جنگاوری ایل است ریشه در این دورههای خاص جنگ و نبرد دارد.
بویر احمدیها برای بخشی از ابیات شعرهای خاص ومعروفشان، آهنگهای ویژه ای دارند، این آهنگها را «قس» مینامند. از مهمترین و مشهورترین قسها میتوان به قس برنو و قس یاریار اشاره کرد. این ترانهها (مجموعهی یک بیت خاص و قس آن ) محتوای حماسی، عاشقانه یا در وصف طبیعت یا محیط و ایل دارند. از سوی دیگر موسیقی حزن انگیزی نیز به نام «تول چپ» دارند که در عزاداری توسط مهتر نواخته میشود. در ایل بویراحمد زنان بیشتر در رقص به هنگام شادی شرکت میکنند و مردان بیشتر در رقصهای حماسی و جنگاوری مثل رقص چوب شرکت مینمایند. از رقصهای معروف بویر احمدیها میتوان به چوب بازی، رقص چوبی، رقص دوپا، رقص سه پا، رقص صددستمالی، رقص یلعبه، رقص بختیاری، رقص نرمه نرمه و رقص ترکی شاه فرنگی اشاره کرد.
-
رقص در ایل قشقایی:
ایل قشقایی از ایلهای بزرگ کشور ایران است که در واقع کنفدراسیون بزرگی متشکل از طوایف مختلف است. رقص چنانکه گفته شد در ایل قشقایی نیز نشانه و نماد همبستگی، اتحاد و دوستی است. درهنگام رقص همه دست در دست هم و دوشادوش یکدیگرند. در بین عشایر قشقایی رقصهای گوناگونی معمول است که در تمامیآنها زنان و مردان در کنار یکدیگرند و تقریبا" در اکثر رقصهای قشقاییان زنان و مردان هردو حضور دارند. در جشنها مردان و زنان هریک دو دستمال در دست میگیرند، پیرامون یک دایرهی بزرگ ایستاده و با آهنگ کرنا و دهل ضمن تکان دادن دستمالها با حرکات موزون پیش میروند. چوب بازی که رقصی معمولا" مخصوص مردان است بدین ترتیب انجام میگیرد که طبال بر طبل میکوبد و کرنازن در ساز خود میدمد زنها حول یک دایره ایستاده کل Kel میکشند و مردان در میان به چوب بازی یا رقص «در مرو » میپردازند. در این بازی مردان دوبه دو با چوبهای کوتاه و یک چوب بلند با یکدیگر میرقصند و مبارزه میکنند همراه با آهنگی که به تدریج اوج میگیرد و ریتم آن تندتر میشود سعی میکنند تا با زدن چوب به پای حریف چوب بلند را تصاحب و حریف را از میدان بدر کنند و بدین ترتیب رقص ادامه مییابد تا برندهی نهایی مشخص گردد. استفاده از لباسهای با رنگهای متنوع و شاد و دستمالهایی با رنگهای زیبا و رنگارنگ زیبایی رقصهای هنرمندانه ی قشقایی را دو چندان میکند. همانگونه که گفته شد بدلیل جنگها و مصائب ناشی از آن و حضور کوچ نشینانی همچون ایل بختیاری و بویر احمدی و... در مناطق استراتژیک برای دولت مرکزی ایران و راهها و جادههای بااهمیت کشور، موسیقی و رقص در میان این ایلات بیشتر رنگ و بوی حماسی و جنگاوری دارد. اما از دیگر موسیقی و رقصهای قابل تامل در میان ایلات و عشایر ایران زمین، موسیقی و رقصهای مرسوم در منطقه ی شرق ایران یا ایلات و عشایر استانهای شرقی شامل خراسان و سیستان و بلوچستان میباشد که بیشتر مفاهیم عرفانی را در بر میگیرد. رقص در این ایلات سوای رقص چوب و برخی رقصهای حماسی بیشتر همراه با چکامه یا چامه یا چهاربیتیهای عرفانی که با سوز خاص و همراه سازهایی چون دوتار نواخته میشود، نمادینههایی از مفاهیم نیاز و طلب، عشق و آرزو، حرمان و جدایی و عبادت و پرستش عرفانی را به نمایش میگذارد و گاهی بسیار به سماع دراویش نزدیک میگردد. از مهمترین این رقصها میتوان به پرستش یا عبادت مرغ حق، نوایی یا ناز لیلی، پرواز سیمرغ و نار حق اشاره کرد که علاوه بر زیبایی اعجاب انگیز هنر رقصندگان آن، گنجینه ای گرانبها از چکامههای سروده شده توسط شاعران تاریخی این سرزمینها و حفظ سینه به سینه ی آنها میباشد که معمولا" با سوز و گداز فراوان در سکوت ساز یا در لحظات فرود آهنگ، خوانده میشود و سپس موسیقی اوج میگیرد و رقصنده که در اصطلاح محلی به او بازیگر میگویند به پرواز در میآید. بسیاری از بازیگران عشایر شرق ایران خصوصا" در خراسان بازی (رقص) را نوعی عبادت میدانند و پیش از آغلز آن وضو میگیرند و نماز میخوانند.
-
علاوه بر رقصهای عرفانی در میان عشایر و ایلات خراسان، نیز رقصهای شاد و نشاط انگیزی همچون رقص چوب و رقصهای دیگری که با نوای دهل و سرنا یا دوتار همراهی میشود وجود دارد که بیشتر در اعیاد و جشنها و پایکوبیها از آنها استفاده میشود. بخشی از این رقصها به همراه شعر و آهنگ ِ زمینهشان بیان کنندهی حماسههایی پرشور از سرداران و قهرمانان تاریخی و مردمیاین سرزمین است.
بی شک رقص و ترانههای محلی عشایر بخشی از گوهر گرانبهای فرهنگ و فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی صبور، سلحشور، سخت کوش ودو ستدار آب و خاک سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و نشان دهنده ی سابقه ی تاریخی فرهنگی غنی و غرورآفرین در این سرزمین است. کنکاش در هر بخش از هنر اصیل ایرانی به یقین به خوبی نشان از این موضوع دارد که هرگاه فرهنگ اصیل ایرانی که ریشه در تاریخ باستانی آن دارد،از زیر یوغ اسارت و تهاجم فرهنگهای دیگر خارج شده و فرصت نفس کشیدن یافته، مفاهیمیسرشار از انسانیت و احترام به انسان و خصوصا" توجه به برابری و حقوق تمامیاقشار جامعه ی بستر و به ویژه احترام و رعایت حقوق زنان به عنوان یکی از کلیدی ترین و مهمترین پایههای جامعه رخ نشان داده است. در یک کلام هر بخش از فرهنگ ایران زمین نشانگر بخش دیگری از عظمت روح انسانهای پدیدآورنده آن است. انسانهایی عاشق که همیشه واژهی انسانیت را اعتلا بخشیده اند.
-
واژه «دری وری» حرف زدن از کی باب شد؟!
پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که....
دری وری میگوید
به طور کلی جملات نامفهوم و بی معنی و خارج از موضوع را دری وری میگویند. این عبارت که در میان عوام بیشتر مصطلح است تا چندی گمام میرفت ریشۀ تاریخی نباید داشته باشد ولی خوشبختانه ضمن مطالعۀ کتب ادبی و تاریخی ریشه و علت تسمیۀ آن به دست آمده که ذیلاً شرح داده میشود.
مطالعه و مداقه در تاریخچۀ زبان فارسی نشان میدهد که نژاد ایرانی در عصر و زمانی که با هندیها میزیست به زبان سنسکریت یا مشابه به آن سخن میگفت. پس از جدا شدن از هندیها کهنترین زبانی که از ایرانیان باستان در دست داریم زبان اوستا است که کتاب اوستا به آن نوشته شده است.
زبان پارسی باستان یا فرس قدیم زبان سکنۀ سرزمین پارس بود که در زمان هخامنشیان بدان تکلم میکردند و زبان رسمی پادشاهان این سلسله بوده است.
حملۀ اسکندر و تسلط یونانیان و مقدونیان بر ایران موجب گردید که زبان پارسی باستان از میان برود و زبان یونانی تا سیصد سال در ایران اوج پیدا کند.
در زمان اشکانیان زبان پهلوی اشکانی و در زمان ساسانیان زبان پهلوی ساسانی در ایران اوج شد و به شهادت تاریخ تا قرن پنجم هجری در مدارس اصفهان اطفال نوآموز را به زبان پهلوی درس میدادند. اکنون نیز از نیشابور به مغرب و شمال غربی و جنوب در هر روستای بزرگ و کوچک، زبانهای محلی با لهجههای مخصوص وجود دارد که همۀ این زبانهای روستایی لهجههای گوناگون زبان پهلوی است و حتی اهل تحقیق معتقدند که معروفترین اشعار زبان پهلوی گفتههای بندار رازی و باباطاهر عریان است که لهجههای پهلوی ساسانی در آن کاملاً نمایان است ضمناً این نکته ناگفته نماند که واژۀ پهلوی صفتی نسبی و منسوب به پهلو میباشد.
پهلو که تلفظ دیگر آن پرتو و پارت سات نام قوم شاهنشاهان اشکانی است و حتی واژۀ پارس نیز صورت دیگری از همان نام میباشد. در منطقه خراسان و ماوراءالنهر به زبان محلی خودشان دری که شاخه ای از زبان پهلوی بوده است سخن میراندند و زبان دری یکی از سه زبانی بود کهم در دربار ساسانی رواج داشته است.
باید دانست که اشتقاق زبان دری از واژۀ دَر است که به عربی باب گویند یعنی زبانی که در درگاه و دربار پادشاهان بدان سخن میگویند.
زبان دری از نظر تاریخی ادامۀ زبان پهلوی ساسانی یعنی فارسی میانه است که آن نیز ادامۀ فارسی باستانی یعنی زبان رایج روزگار هخامنشیان میباشد.
دانشمند محترم آقای دکتر جواد مشکور راجع به تاریخچۀ زبان که چگونه از بین النهرین و پایتخت اشکانیان و ساسانیان کوچ کرده سر از خراسان ماوراءالنهر درآورده است شرحی مفید و مستوفی دارد که نقل آن خالی از فایده نیست:
"زبان دری یا درباری که زبان لفظ و قلم دربار ساسانیان بود پس از آنکه یزدگرد پسر شهریار فرجامین پادشاه ساسانی ناچار شد بعد از حملۀ عرب پایتخت خود تیسفون را ترک گوید و به سوی مشرق برود همۀ درباریانی که شمار ایشان به چندین هزار تن بالغ میشدند همراه او سفر کردند.
"مورخان مینویسند هزار نفر از رامشگران و هزار تن از آشپزان آشپزخانه و نخجیریان همراه او بودند. از این بیان میتوان حدس زد که دیگر درباریان که در رکاب شاه بودند چه گروه کثیری را تشکیل میدادند. یزدگرد با چنین دستگاهی به مرو رسید و مرو مرکز زبان دری شد.
"این زبان در خراسان رواج یافت و جای لهجهها و زبانهای محلی مانند خوارزمی و سُغدی و هروی را گرفت و حتی از آنها متأثر گردید.
قرون متمادی طول کشید تا این زبان به سایر نقاط ایران سرایت کرده مانند امروز زبان رسمیو مصطلح همۀ ایرانیان گردیده است.
عقیده بر این است که چون ایرانیان در خلال پانصد سال- از قرن سوم تا هشتم هجری- زبان دری را به خوبی نمیفهمیدند و غالباً به زبان محلی مکالمه میکردند لذا هر مطلب نامفهوم را که قابل درک نبود به زبان دری تمثیل میکردند و واژۀ مهمل وری را به زبان اضافه کرده
میگفتند: "دری وری میگوید" یعنی به زبانی صحبت میکند که مهجور و نامفهوم است.
-
جشن مهرگان
16 مهر: جشن مهرگان
مهر یشت از نگاه اشارههای نجومی و باورهای کیهانی از مهمترین و نابترین بخشهای اوستا است و کهنترین سند دربارهی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند...
مهر روز از مهر ماه برابر با 16 مهر در گاهشماری ایرانی
... میستاییم مهر ِدارنده ی دشتهای پهناور را،
او که به همهی سرزمینهای ایرانی،
خانمانی پُر از آشتی، پُر از آرامی و پُر از شادی میبخشد ...
«اوستا - مهریَشت»
«جشن مهرگان» که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) مینامیدند و در نخستین روز از پاییز برگزار میشد، [1] پس از نوروز بزرگترین جشن ایرانی و هندی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازهی شش روز ادامه دارد.
«مهریشت» نام بخش بزرگی در اوستا است که در بزرگداشت و ستایش این ایزد بزرگ و کهن ایرانی سروده شده است. مهر یشت، دهمین یشت اوستا است و همچون فروردین یشت، از کهنترین بخشهای اوستا بشمار میآید. مهر یشت از نگاه اشارههای نجومی و باورهای کیهانی از مهمترین و نابترین بخشهای اوستا است و کهنترین سند دربارهی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند 95 همین یشت میباشد. از مهر یشت تا به امروز 69 بند کهن و 77 بند افزوده شده از دوران ساسانیان، به جا مانده است.
روز آغاز جشن مهرگان، «مهرگان همگانی» یا «مهرگان عامه» و روز انجام، «مهرگان ویژه» یا «مهرگان خاصه» نام دارد.
همان طور که میدانیم در گاهشماری باستانی ایران، سال به دو پاره (فصل) بخش میشد، تابستان (هَمَ) هفت ماهه و زمستان (زَیَنَ) پنج ماهه، که جشن نوروز جشن آغاز تابستان بزرگ و مهرگان جشن آغاز زمستان بزرگ بود و از این رو این دو جشن با هم برابری میکرده اند.
آن چنان که ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» از زبان «سلمان فارسی» آورده است:
«... ما در عهد زرتشتی بودن میگفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر ...»
در برهان قاطع «خلف تبریزی» نیز دربارهی مهرگان میخوانیم:
«نام روز شانزدهم از هر ماه و نام ماه هفتم از سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب عالم تاب است در برج میزان که ابتدای فصل خزان است و نزد فارسیان بعد از جشن و عید نوروز که روز اول آمدن آفتاب است به برج حمل از این بزرگ تر جشنی نمیباشد و همچنان که نوروز را عامه و خاصه میباشد، مهرگان را نیز عامه و خاصه است و تا شش روز تعظیم این جشن کنند. ابتدا از روز شانزدهم و آن را مهرگان عامه خوانند و انتها روز بیست و یکم و آن را مهرگان خاصه (روز جشن مُغان یعنی آتش پرستاران) خوانند و عجمان گویند که خدایتعالی زمین را در این روز گسترانید و اجساد را در این روز محل و مقر ارواح گردانید ...»
-
پیدایش مهرگان
پیشینهی جشن مهرگان به اندازه ی قدمت ايزدش، میترا است و تا آن جا که بن نوشتهای موجود نشان میدهند، اين جشن دست کم از دوران فريدون پیشدادی آغاز شده است که شاهنامهی فردوسی به روشنی به پیدایش اين جشن در دوران پادشاهی فريدون اشاره کرده است:
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
به رســم کیان تاج و تخت مهی بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته ســر مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشـت از بدی گرفتند هر کــس ره بـخردی
دل از داوریها بپرداخـتـنـد به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نـشـسـتـنـد فرزانگان، شادکام گـرفتند هـر یک ز ياقوت، جام
میروشن و چهره ی شاه نـَو جهان نو ز داد از سر ِماه نـَو
بـفـرمـود تا آتش افـروخـتـنـد همه عنبر و زعفران سوختند
پـرسـتـیـدن مهرگان دیـن اوسـت تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست از و ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر
ابوریحان بیرونی نیز میآورد:
«... در روز مهرگان فرشتگان به یاری کاوه ی آهنگر شتافتند و فریدون به تخت شاهی نشست و ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد و مردمان را از گزند او برهانید ...»
و تاریخ نگار دیگری به نام «ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی» که در سال 444 هجری کتاب «زین الاخبار» را نگاشته از جشنهای ایران باستان بخشی را آورده است و درباره ی مهرگان میگوید:
«این روز مهرگان باشد و نام روز و ماه همراهند و چنین گویند که اندر این روز آفریدون بر بیوراسب که او را ضحاک گویند، پیروز شد و او را اسیر کرد و او را بست و به دماوند برد و در آنجا وی را زندانی کرد. مهرگان بزرگ و برخی از مغان چنین گویند که این پیروزی فریدون بر بیوراسب، رام روز بوده است و زرتشت که مغان او را به پیامبری دارند، ایشان را فرموده است، بزرگ داشتن این روز و روز نوروز را.»
گویا تاریخ نویسان، شاعران و نویسندگان هم پیمان گشته اند تا از پیدایش مهرگان گزارشهای یکسانی ارایه دهند.
«اسدی توسی» نیز در «گرشاسب نامه» از چرایی پیدایش مهرگان گزارش میدهد:
فــریـدون فــرخ بـه گـرز نـبـرد ز ضـحـاک تـازی بـرآورد گرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر
و باز هم «بیرونی» در «التفهیم» مینویسد:
«... مهرگان شانزدهمین روز از مهرماه و نامش مهر، اندرین روز، آفریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از پس نوروز بُوَد ...»
-
گزارش خلف تبریزی درباره ی پیدایش مهرگان نیز این چنین است:
«... و در این روز ملایکه یاری و ممدکاری کاوه آهنگر کردند و فریدون در این روز بر تخت شاهی نشست و در این روز ضحاک را گرفته به کوه دماوند فرستاد که در بند کنند و مردمان به سبب این مقدمه جشنی عظیم کردند و عید نمودند و بعد از آن حکام را مهر و محبت به رعایا به هم رسید و چون مهرگان به معنی محبت پیوستن است بنابراین بدین نام موسوم گشت ...»
دکتر «محمود روح الامینی» به نقل از آثارالباقیهی بیرونی مینویسد:
«… و برخی مهرگان را بر نوروز برتری داده اند چنانکه پاییز را بر بهار برتری داده اند و تکیه گاه ایشان اینست که «اسکندر» از «ارسطو» پرسید که کدامیک از این دو فصل بهتر است؟ ارسطو گفت پادشاها در بهار حشرات و هوام آغاز میکند که نشو یابند، و در پاییز آغاز ذهاب آنهاست، پس پاییز از بهار بهتر است...»
و حتی بیرونی که به سخت کوشی و پرکاری نامدار است گویا بایستهی خویش میداند که در مهرگان و نوروز بیاساید، آنگونه که «شهروزی» در مورد وی میگوید:
«… دست و چشم و فکر او هیچ گاه از عمل بازنماند، مگر به روز نوروز و مهرگان.»
در نظم و نثر پارسی از روزگاران گذشته، دربارهی جشن مهرگان گفت وگو و اشاره بسیار شده است. پس از ساسانیان، در آن روزگاران پر آشوب که نابسامانی و پریشانی در ایران گسترش پیدا کرده بود، باز هم ایرانیان آیینهای گذشته و آدابشان را همچنان نگه میداشتند و هنگامی که فرصتی به دست میآوردند، این آداب و آیینها به آشکاری و روشنی و فر و شکوه برگزار میشد و هنگامی که سختگیری تازیان در این باره آغاز میشد، ایرانیان به گونههای پنهان آیینهای خود را برگزار میکردند. سرانجام به انگیزه ی اهلیت این آیینها، شایان نگرش بود و پذیرا شدن یا زیر همان عنوانها و یا زیر سرپوشها و عنوانهایی تازه مورد پذیرش و اقتباس تازیان یورشی و دشمنان ایران قرار میگرفت. از آن جمله است جشن مهرگان.
«رودکی» درباره ی مهرگان چنین سروده است [2] :
ملکا جشن مهرگان آمــــد جشن شاهان و خسروان آمــد
جز به جای ملهم و خرگاه بـــدل بــاغ و بـــوسـتـان آمـــد
مورد برجای سوسن آمـــد بــاز می بر جــای ارغــوان آمــــد
تو جوانـمرد و دولت تو جـوان می بر بخت تــو جـوان آمــد
«ابولفضل بیهقی» نیز شرح جشن مهرگان را در که در روزگار مسعود غزنوی برگزار میشد در کتاب خود آورده است:
«... و روز دوشنبه دو روز مانده از ماه رمضان به جشن مهرگان بنشست و چندان نثارها و هدیهها و طرف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت و سوری صاحب دیوان بی اندازه چیزها فرستاده بود، نزدیک درش تا پیش آورد، همچنان نمایندگان بزرگان پیرامون چون خوارزمشاه آلتونتاش و امیر چغانیان و امیر گرگان و کشورهای قصدار، مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی با نام بگذشت. [3]
چگونگی برپایی جشن مهرگان در گذشته
با نگاهی با آثار بجا مانده از بزرگان و دانشمندان و مورخانی چون فردوسی، بیرونی، اسدی توسی، کتزیاس، دوریس، استرابون، و همچنین آثار شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو، سعد سلمان و ... میتوان به راحتی شیوه ی برگزاری جشن مهرگان در دوران پیشین را دریافت.
«کتزیاس» (Katesias) یونانی، پزشک ویژه ی اردشیر دوم هخامنشی مینویسد:
«... پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست شوند، مگر در روز جشن مهرگان که لباسهای ارغوانی گرانبهایی میپوشند و همراه با مردم و دستههای نوازندگان و خنیاگران در باده پیمایی همگانی شرکت میجویند ...»
این تنها روز در ایران هخامنشی بوده که مردم میتوانستند در حضور پادشاهان به صورت همگانی باده گساری کنند.
-
تاریخ نگار دیگری به نام «دوریس» (Duris) مینویسد:
«... پادشاهان در این جشن پایکوبی و دست افشانی میکردند ...»
بنا به گفتهی «استرابون»(Strabon) خشتره پاون (ساتراپ) ارمنستان، در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار شاهنشاه هخامنشی گسیل میداشت.
اردشیر پاپکان (بابکان) و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم میبخشیدند.
در این روز موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، سیب، به، انار، و یک خوشهی انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود، واج گویان (زمزمه کنان) نزد شاه میآورد. هفت مورد و هفت چیز دیگر که در خوانچه میگذاشتند، همان هفت چین [4] بود که جز تشریفات جشن نوروز و مهرگان به حساب میآید.
ابوریحان بیرونی میگوید:
«... گویند مهر، نام خورشید است و در چنین روزی پدیدار گشته، از این رو، نام مهرگان را به او نسبت داده اند. پادشاهان در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر میگذاشتند و میگویند که در این روز فریدون بر بیوراسپ (ضحاک ماردوش) دست یافت. چون در چنین روزی فرشتگان از آسمان به یاری فریدون پایین آمدند، لذا در جشن مهرگان به یاد آن روز، در سرای پادشاهان، مردی دلیر میگماشتند و بامدادان به آواز بلند ندا میداد، ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.»
خلف تبریزی نیز بخشی از مراسم جشن مهرگان را چنین توصیف میکند:
«... و گویند که اردشیر بابکان تاجی که بر آن صورت آفتاب نقش کرده بودند در این روز بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نیز در این روز همچنان تاجی بر سر اولاد خود نهادندی و روغن «بان» که آن درختی است و میوه ی آن را «حسب البان» گویند به جهت یُمن و تبرک بر بدن مالیدندی و اول کسی که در این روز نزدیک پادشاهان عجم آمدی موبد موبدان و دانشمندان بودی و هفت خوان از میوه همچو ترنج و سیب و بی و انار و عناب و انگور سفید و کُنار با خود آوردندی، چه عقیده ی فارسیان آن است که در این روز از هر هفت میوه ی مذکور بخورند و روغن بان بر بدن بمالند و گلاب بیاشامند و بر خود و دوستان خود بپاشند ...»
-
«کومون» (Cumont) خاورشناس و دانشمند بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام «آیین میترا» چنین میگوید:
«.. بدون تردید، جشن مهرگان که در کشورهای روم باستان، روز پیدایش خورشید نامیده میشد و آن را «سل ناتالیس این وکتی» (Sol Natalis Invecti) یعنی «روز زایش خورشید شکست ناپذیر» [5] میگفتند که به بیست و پنجم ماه دسامبر کشیده شد و شماری زیاد از عیسویان پیش از عیسی مسیح به آیین مهرپرستی گرویدند و پس از گسترش دین مسیح در اروپا، روز زایش مسیح قرار داده شد. چون عیسویان نمیخواستند این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند.»
در واقع باید گفت که کریسمس عیسویان بر پایهی مهر روز ایرانیان باستان است.
دکتر «ذبیح الله صفا» در مجلهی مهر، شماره ی ده، سال نخست چنین مینویسد:
«در روزهای مهرگان و نوروز، پارسیان، مُشک و عنبر و عود هندی به یکدیگر میدادند و تودههای مردم هر کدام به فراخور حال و توانایی و کار خود برای پادشاه پیشکش میآوردند و رسم و آیین و آداب جشن مهرگان همانند بزرگواری روز نخست نوروز بوده است.»
به روایتی نیز تاجگذاری اردشیر پاپکان، مقارن با جشن مهرگان بود.
ابومسلم خراسانی، برمکیان و دولت مردان آن زمان عباسیان، در گرفتن جشن مهرگان پافشاری داشتند.
در کتاب «تلمود»، از کتابهای مقدس یهود هم از جشن مهرگان سخن رفته است و این نشان میدهد که این جشن در بسیاری از مناطق دنیای باستان برگزار میشده است.
واژگان «مهرجان»(مهرجانات) و «نیروز» که معرب شدهی مهرگان و نوروز است و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای عرب زبان حاشیهی خلیج فارس و برخی از کشورهای شمال آفریقا به مفهوم جشنواره (فستیوال)، کاربرد دارد و وارد زبان و قلمرو فرهنگی کشورهای مسلمان و عرب زبان گردیده است نیز، نشانه ی دیگری است بر فر و شکوه این دو جشن باستانی.
-
چگونگی برگزاری کنونی جشن مهرگان
امروزه هم میهنانمان چند روز مانده به پاییز با خانه تکانی به پیشباز پاییز و مهرگان میروند، در روز مهر از ماه مهر جلوی در خانهها را آب پاشی و جارو کرده و پس از آن با رفتن به نیایشگاهها و گردهم آمدن با تهیه ی خوراکهای سنتی از یکدیگر پذیرایی میکنند و با سخنرانی ، خواندن سرود و شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی برپا میکنند.
در برخی روستاهای کشور، جشن مهرگان همراه با اجرای موسیقی سنتی همراه است بدین گونه که در روز پنجم پس از مهرگان، گروهی از اهالی روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل میدهند در تالار مرکزی یا نیایشگاه مرکزی روستا یا سرچشمه و قنات، گرد هم میآیند و «گروه ساز» را تشکیل میدهند، هنرمندان روستایی نیز با سُرنا و دف گروه را همراهی میکنند، آنها با هم حرکت کرده و از یک سوی ِروستا و از نخستین خانه مراسم بازدید از اهالی روستا را آغاز میکنند و با شادی وارد خانهها میشوند؛ کدبانوی هر خانه مانند همه ی جشنهای ایرانی نخست آینه وگلاب میآورد و اندکی گلاب در دست افراد ریخته و آینه را در برابر چهره ی آنها نگه میدارد و سپس «لــُرَک» را که فراهم نموده میان همهی گروه پخش میکند، این آجیل مخصوص، مخلوطی است از تخم کدو، آفتابگردان، و نخودچی کشمش که همراه با شربت و چای پذیرایی میشود.
آنگاه یکی از افراد گروه ِساز که صدایی رسا دارد نامهای کسانی را که پیش از این در این خانه سکونت داشته و درگذشته اند باز میگوید و برای همه ی آنها آمرزش و شادی روان آرزو میکند.
پس از آن بشقابی از لرک از این خانه دریافت میکنند و در دستمال بزرگی که بر کمر بسته اند میریزند و از خانه بیرون میآیند و به خانه پسین میروند. چنان که در خانه ای بسته باشد برای لحظه ای بیرون خانه میایستند و با بیان نامهای درگذشتگان آن خانه، بر روان و فروهر آنها درود میفرستند.
برخی از خانوادهها نیز پول و میوه برای استفاده در جشن مهرگان به گروه میدهند و برخی دیگر نیز نوعی نان مخصوص به نام «لورگ» درست میکنند و گوشتهای بریان شده که به قطعات کوچکی تقسیم شده است همراه با سبزی داخل آن قرار داده به گروه میدهند. پس از پایان مراسم در نیایشگاه، موبد یا کدخدا، آجیل، میوه و نان و گوشت و سبزی گردآوری شده را در میان شرکت کنندگان پخش میکند.
مردم تا آنجا که امکان دارد با لباسهای ارغوانی یا سرخ گرد هم آمده و به پایکوبی و شادی میپردازند و هر یک چند نبشته ی شادباش (کارت تبریک) برای هدیه به همراه دارند.
-
سفرهی مهرگان
خوان یا سفرهی مهرگانی نیز همچون سفرهی هفت سین نوروز و دیگر سفرههای جشنهای ایرانی، هفت چینی از میوهها و خوراکیهاست همراه با شاخههایی از درختان «سرو»، «مورد» و «گز» و شربتی از عصارهی «هوم» (هَئومَه) [6] که با شیر رقیق شده و نان مخصوص «لورگ» که روی پارچهای ارغوانی گرد ِیک آتش دان چیده میشوند.
هفت میوه همچون سیب، انار، ترنج، سنجد، بی (به)، انگور سفید، انجیر، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرمالو و ...
آجیل ویژه ای از هفت خشکبار از جمله مغز گردو، پسته، مغز فندق، بادام، تخمه، توت خشک، انجیر خشک، نخودچی و ...
آش هفت غله از گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن.
کاسه ای پر از آب و گلاب و سکه و برگ آویشن همراه با گلهای بنفشه و نازبو (ریحان)، آیینه، سرمه دان، شیرینی و بویهای خوش همچون اسفند و عود و کُندر.
موسیقی مهرگان
خلف تبریزی در «برهان قاطع» برای یکی از مقامها و لحنهای موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آورده است، که گمان میرود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه ای نواخته میشده که اکنون از آن آگاهی نداریم.
همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است و نیز نظامی گنجوی در منظومهی «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است.
-
مهرگان در ادبیات
در ادبیات به ویژه چامههای (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونههای کوتاهی از آنها را میآوریم:
مسعود سعد سلمان:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمیامروز کرد بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان
منوچهری دامغانی:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد بانگ و آوای ِدَرای ِکاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، بالله نه از آن آمد که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد،هان در بگشاییدش اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش هرزمان خدمت لختی بفزاییدش
دقیقی:
گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد دست او پیراهن اشجار از سر بر کشد
باغها را داغهای عریان بر برزند شاخها را چادر نسطوریان بر سر کشد
زانکه سی سنبر چون ما مست و نرگس شوخ چشم هردو بدخو را همیدر زر و در زیور کشد
مهرگان آمد و جشن ملک افریدونا آن کجا گاو خوشش بودی بر ما یونا
قطران تبریزی:
آدینه و مهرگان و ماه نو بادند خجسته هر سه بر خسرو
عنصری:
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
ناصر خسرو:
نـوروز بـه از مـهـرگـان، گـرچـه هـــر دو زمـــانــنــد، اعــتــدالــــی
امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف. سایه):
بــگشاییم کفتران را بــال
بــفروزیم شعله بـر سر کوه
بـسـرایـیـم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم ...
رقص پر پیچ و تاب پرچم ما
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خنده ی نوشکفته ی خورشید
مهرگان را درود میگویند ...
گرم هر کار مست، هر پندار
همره هر پیام، هر سوگند
در دل هر نگاه، هر آواز
توی هر بوسه، هر لبخند
... ما خواهانیم که پشتیبان کشور تو باشیم،
ما نمیخواهیم از کشور تو جدا شویم،
نمیخواهیم از خانه خود جدا شویم،
مباد جز این ای مهر نیرومند !..
«اوستا، مهر یشت، بند 75»
-
پانوشتها :
^ [1] جشن بزرگ «میثرَکَنَه / میتراکانا / مهرگان»، بزرگ ترین جشن هخامنشی است در ستایش و گرامیداشت «میترا» که در نخستین روز ماه «باگایادی / بَغَیادی»(یاد خدا)، و نیز آغاز سال نو در گاهشماری هخامنشی برگزار میشده است و امروزه نیز سنت کهن آغاز سال نو از ابتدای پاییز با نام «سال وِرز»، در تقویم محلی کردان مُکری مهاباد و طایفههای کردان شکری باقی مانده است. هنگام اصلی جشن «مهرگان» نیز در اصل در چنین روزی بوده که بعدها به شانزدهم مهرماه منتقل شده است. (تقی زاده، ص 76).
^ [2] چهار بیت را «شمس الدین محمدبن قیس رازی» در «کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم» آورده است.
^ [3] تاریخ بیهقی - به کوشش دکتر غنی و دکتر فیاض (ص273).
^ [4] هفت چین پس از ورود اسلام و اعراب به ایران به هفت سین تبدیل شد زیرا که در زبان تازی «چ» نیست.
^ [5] یشتها استاد پورداوود ، صفحه ی 396 به بعد و یشتها 44:2 و خرده اوستا ، صفحه ی 205 تا 209.
^ [6] «هوم» درختچه ایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سروَر و رَد گیاهان شناخته میشده و از افشره ی آن نوشیدنی ای فراهم میساختند.
«هوم» را در ناحیههای مختلف با نامهای گوناگونی میشناسند : «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک»(در دشت جوین خراسان)، «اَلــْتــَه»، «مادِرَخ»(در بدخشان افغانستان)، «خوم»(در ناحیه ی پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه»(در بالا آب زرافشان و یغناب).
اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است : هوم تنها در کوهستانها و به ویژه در صخرههای سنگی و بر فراز آنها و بطور خودرو میروید و میدانیم که کوه خود واسطه ی میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگها و ساقههای هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی میماند و در اوایل پاییز میوههای سرخ کوچک میدهد و هنگامیکه برخی شاخهها یا برگهای آن خشک میشود به رنگ زرین زیبایی نمودار میشود که اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعلههای آتش میسوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعلههای آتش میشود؛ «هوم» از خانواده ی «اِفِدرا»(Ephedra) و دارنده ی ماده «اِفِدرین» و در نتیجه، افشره ی آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش بخشی دارد؛ در باورهای عامه، افشره ی هوم را موجب افزایش توان فرزند آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان میدانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در این جا به همه ی آن اشاره شود.
«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب میآید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است که در کوهستان زندگی میکند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری میرساند؛ این نام نیز بیگمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شده است.
به این نکته نیز میتوان اشاره کرد که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» هر دو ازهاون و دستههاونی که «هوم» را در آن میکوبیده اند و بعدها به شکل آیینی در نیایشها در آمده بوده است، اقتباس شده است. (از اوستای کهن - رضا مرادی غیاث آبادی)
-
شطرنج و سياست
در نگاه اول دو تيم وجود دارد که هدف هر کدام ازآنها مات کردن حريف است که جدي بودن بازي را نشان مي دهد البته به اينکه بازي هر کدام از طرفين در چه سطحي باشد قضايا و شرايط متفاوت است مثلا اگر هر دو طرف حرفه اي باشند معمولا مهره هاي کمتري از بازي خارج ميشوند و در حقيقت چون هر دو طرف حرفه اي هستند سعي ميکنند با همه توان و با کمترين تلفات اهداف خود را اجرا کنند و در حقيقت يک توازن قدرت شکل ميگيرد و به اين ترتيب نتيجه بازي به ميزان اشتباهات هر کدام از اين دو تيم بستگي دارد. ولي اگر يک طرف ضعيف تر باشد معمولا سعي ميکند ضعف خود را با خسارت زدن به تيم مقابل و خارج کردن مهره هاي او از بازي جبران کند و البته در اين ميان خود او هم مهره هاي زيادي را قرباني ميکند و در اين بازي در حقيقت هدف طرف ضعيف مات کردن حريف نيست بلکه با قبول اين فرض که حريف قوي است و امکان برد وجود ندارد سعي ميکند با ضد بازي خسارات و تلفات طرف مقابل را زياد و نتيجه بازي را به تاخير بياندازدو حتي شايد بتواند نتيجه را با تساوي به پايان ببرد. مثالي که ميتوانم بزنم عمليات هاي تروريستي و انتحاري بر عليه امريکا و غرب است که در اين کار هدف فرد تروريست ضربه زدن هر چه بيشتر به طرف مقابل است و برايش اهميتي ندارد که در اين ميان او نيز جان خود را از دست ميدهد و البته هر چه ميزان اين خسارات بيشتر و شديدتر باشد، رضايت او نيز بيشتر ميشود و احساس غرور بيشتري ميکند براي مثال در حادثه 11 سپتامبر تروريست ها با هدف قرار دادن مهره هاي بسيار مهم طرف مقابل خسارات سنگيني را به حريف وارد کردند و از اين کار نيز به شدت ابراز رضايت کردند و حتي باعث خوشحالي بعضي از مسلمانان و ديگر طرفداران آنها نيز شد.
نکته ديگر که بايد در بازي شطرنج به آن توجه کرد اين است که امکان سکون و عدم تحرک وجود ندارد و بايد اجبارا حرکت کرد و اين حرکت خواسته يا ناخواسته با حرکت حريف در ارتباط است و يا طراحي يک برنامه جديد و در حقيقت ابتکاري نو در صحنه بازي است و يا اينکه واکنشي است به حرکت طرف مقابل و تا آخر بازي به همين صورت است .
نکته ديگر اين است که هدف هر تيم از بازي حفظ شاه است و در حقيقت تلاش همه تيم و همه برنامه ها و اين کنش و واکنشها به خاطر حفظ شاه است و اينکه شاه مات نشود و به همين خاطر در شرايط خطرناک با توجه به موقعيت ها ممکن است براي حفظ شاه مصلحتا مهره يا مهره هايي قرباني شوند و با توجه به شرايط و مشکلات اين مهره يا مهره ها متفاوت ميباشند گاهي يک جابجايي ساده به بحران پايان ميدهد گاهي قرباني کردن يک سرباز گاهي مهره هاي مهمتر و حتي در بعضي مواقع وزير براي حفظ شاه بايد قرباني شود.
نکته قابل توجه در بازي شطرنج مربوط به چيدن مهره هاي آن است که در دو طرف صفحه شطرنج جاي هر مهره مشخص است ولي نکته قابل توجه اين است که درست است که هدف از بازي مات کردن شاه حريف است ولي در صف جلوي هر تيم تعداد زيادي سرباز {پياده} وجود دارند که نيمي از کل مهره هاي هر تيم را تشکيل ميدهند و در جلوي هر مهره اي يک سرباز وجود دارد و به تعبيري يک کمربند امنيتي براي حفظ و تامين امنيت مهره هاي ديگر تشکيل ميدهند اين مهره ها معمولا بيشترين آسيب پذيري را در جدال ميان دو شاه متحمل ميشوند و کلا در مواقع خطر به عنوان سپر بلا قرار داده ميشوند اين مهره ها قدرت زيادي ندارند و حتي امکان جابجايي سريع و طولاني را ندارند و به همين دليل هم مجبورند وارد جنگ شوند و همان طور که گفتم در جدال ميان دو قدرت اولين کساني هستند که آسيب ميبينند و بخاطر چيزي که اصولا ارتباطي به آنها ندارند بيشترين ضربه را ميخورند .
در صحنه سياست اين سربازان مردم هستند که در مواقع خطر هيئت حاکم آنها را به عنوان سپر بلاي خود وارد بازي ميکنند و در حقيقت حکومت مردان پشت مردم پنهان ميشوند و به عناوين مختلف مردم را به خطوط مقدم جبهه ميفرستند و خود از پشت جبهه از جايي که کمترين آسيب پذيري را دارد جنگ را اداره ميکنند و با بازي دادن احساسات مردم او را وادار به اين کار ميکنند موثرترين روشهاي بازي دادن احساسات مردم استفاده از ايدئولوزي ودين و دخالت دادن آنها در بازي ميباشد و با اين کار شخص با رغبت تمام و رضايت کامل و با کمترين هزينه خود را وارد بازي ميکند و خود را قرباني ايدئولوزي و افکار خود ميکندغافل از اينکه به نفع شخص ديگري وارد ميدان شده است . حکومت هم معمولا سعي ميکند چهره اي قهرمان و روحاني به اينگونه افراد بدهند تا نه او و نه در صورت قرباني شدن خانواده و بقيه مردم نه تنها اعتراض نکنند بلکه احساس غرور و رضايت کنند ولي غافل از اينکه همانهايي که به قرباني چهره يک قهرمان داده اند باعث مرگ او شده اند .
-
استفاده ابزاري از ايدئولوزي معمولا براي اهداف کوتاه مدت و ميانمدت بسيار موئثر و جوابگو ميباشد و معمولا به شدت از آن استفاده ميشود.
براي مثال در تجاوز امريکا به عراق نه مردم امريکا و نه مردم عراق هيچکدام با هم جنگي نداشتند و اصولا به فکر جنگ با هم نبودند و اين جنگ در حقيقت ميان دولتهاي انها بود ولي ديديم که چگونه مردم و در حقيقت سربازان شطرنج سياست اولين و بيشترين قربانيان جنگ ميان دو دولت بودند که با استفاده ابزاري از قدرت رسانه ها و بمباران سنگين تبليغاتي آنها را به نفع خود وارد ميدان جنگ کردند .
نکته ديگر اينکه شاه در بازي يشتر جنبه تشريفاتي دارد و در صحنه جنگ کمتر دخالت ميکند و اگر هم بخواهد وارد بازي شود وبا تيم حريف بجنگد تقريبا در همه موارد مهره هايي را هدف قرار ميدهد که کنار او باشند و در حقيقت آنقدر نزديک شده باشند که کشتن انها براي دفع خطر واجب ميشود و نکته قابل توجه اين است که مهره هايي از بازي خارج شوند که پايين تر از خود شاه باشند .
نکته ديگر با اينکه عملا شاه در بازي زياد وارد نمشود و بيشتر جنبه تشريفاتي دارد ولي بدون وجود شاه هم بازي هم بازي بي محتوا ميشود و زيبايي بازي به اين است که هدف همه حفظ شاه است و اگر شاه نبا شد انسجام و انگيزه گروه از بين ميرود و يک آنارشي و هرج ومرج بوجود ميآيد که هر کسي ميخواهد ديگري را حذف کند و هيج مديريت و روشي براي بازي وجود ندارد و نتيجه بازي از بين رفتن تعداد زيادي از سربازان {مردم}ميباشد و تيم شکست ميخورد پس چيزي باشد که مردم به آ ن اعتقاد داشته باشند و براي آن حاضر باشند به نفع تيم ويا گروه وارد جنگ شوند.
نکته ديگر اينگه امکان خارج کردن شاه از بازي توسط هيج مهره اي وجود ندارد چون نه قدرت اين کار را در اختيار دارد ونه حرمت و نه شان شاه اجازه چنين کاري را ميدهد تنها امکاني که مهره ها در اختيار دارند اين است که به شاه کيش بدهند و در حقيقت با اين کار به شاه اخطار ميدهند که موقعيت خود را بهبود بخشد و خود را تغيير دهداگر شاه توانست اين بهبود مو قعيت را انجام دهد که بازي ادامه پيدا ميکند و در صورتيکه نتوانست اين کار را انجام دهد مات ميشود و با حفظ تشريفات نتيجه را قبول ميکند و با قبول شکست .خود را براي يک بازي جديد با مهره ها و فکرهاي جديد آماده ميکند.
نکته ديگر اينکه معمولا شاه زماني بيشتر دچار کيش هاي خطرناک مي شود که مهره هاي اصلي خود را که يکي از مهمترين آنها ميتواند مشروعيت باشد از دست داده باشد و براي جلوگيري ازاين بحران شاه حکومت بايد تدابير لازم را اجرا کند. معمولا وقتي شاه به گوشه زمين کشيده شود دير يا زود با بحران و خطر مات شدن روبرو ميشود در صحنه سياست هم همين طور است و بايد فرد حاکم يا شاه بازي سياست بايد از رانده شدن خود به گوشه و حاشيه بازي جلوگيري کند و بايد حتي به صورت ظاهري هم که شده خود را در ميدان جنگ در کنار بقيه مهره ها نشان دهد البته در بعضي موا قع بسيار بحراني براي حفظ نظام شاه و حفظ سيستم مصلحتا جابجايي با مهره هاي ديگر که در حاشيه قرار دارند مثل حرکتي که در شطرنج بين رخ و شاه انجام ميگيرد ميتواند کارساز باشد البته به شرطي که از اين وضعيت سريعا به نفع خود بهره گرفته و اوضاع را تحت کنترل خود در آورده و دشمن را مجبور به عقب نشيني از مواضع تهاجمي خود کند
-
نکته ديگر اينکه در شطرنج شاه هاي تيمها نميتوانند در کنار هم قرار بگيرند و با اينکه هيچکدام از آنها هيچ توان اجرايي ندارند و نمي توانند کاري بر عليه ديگر شاه بازي انجام دهند ولي عملا امکان قرار گرفتند آنها در کنار هم وجود ندارد و اين شايد بخاطر احترام به شان شاه يا حفظ تشريفات بازي و يا يک تفاهم نامه مشترک براي عدم تعرض به حريم هاي شخصي يکديگر باشد وشايد هم به اين ضرب المثل ايراني اشاره دارد که دو پادشاه در يک اقليم نگنجند.
نکته ديگر اينکه در شطرنج دو تيم وجود دارد يکي سفيد و يکي سياه. سمبل پاکي در مقابل مظهر اهريمن و شيطان .حق عليه باطل . و هر کدام از دو طرف سعي ميکنند تا در ابتداي بازي طرف سفيد را در اختيار بگيرد و مشروعيت کارهاي خود را تامين کند و آنها را توجيه کنند.نکته قابل توجه ديگر اين است که طرف سفيد با مشروع و حق جلوه دادن خود وباطل بودن طرف سياه اولين حرکت را انجام ميدهند و در حقيقت با اين کار بازي شروع ميشود وجنگي با خسارات و تلفات فراوان شروع ميشود که نتيجه آن باخت يک طرف و يا اينکه مساوي {پات} است وزماني بازي مساوي ميشود که طرفين با آگاهي از اينکه قدرت مات کردن طرف مقابل را ندارند با يکديگر صلح ميکنند.
نکته ديگر اينکه خانه هاي شطرنج بصورت ساه و سفيد ميباشند که خانه هاي سفيد سمبل راه درست و انساني و خانه هاي سياه سمبل راههاي غير قانوني .غير انساني .شيطاني. و کلا نا مشروع ميباشد و نکته قابل توجه ا ينکه در بازي شطرنج که هدف هر تيم مات کردن و باخت تيم مقابل ا ست توجهي به نوع خانه ها نميشود و از همه خانه ها براي رسيدن به هدف استفاده ميشود و امکان ا ينکه فقط از خانه هاي سفيد يا سياه استفاده کرد وجود ندارد و منجر به شکست تيم ميشود و يا اينکه تيم نمي تواند به اهداف خود دست پيدا کند. اين نکته شايد به اين اصل در سياست مربوط ميباشد که هدف وسيله را توجيه ميکند و براي رسيدن به اهداف سياسي بايد از همه وسايل و امکانات موجود استفاده کرد.
نکته ديگر اينکه اگر سربازان جلوي دو تيم برداشته شوند باز هم بازي بي معنا ميشود و علاوه بر اينکه بازي محتواي خود را از دست ميدهد بازي به سرعت با خارج شدن سريع مهره هاي هر دو تيم توسط يکديگر پايان ميگيرد و چون توانايي جنگ کلاسيک را ندارند به سرعت و از همه ابزارها و امکانات خود براي بالا بردن تلفات حريف استفاده ميکنند که اين کار فقط تلفات جنگ را زياد ميکند و نتيجه بازي هم سريع مشخص ميشود . سربازان با اينکه قدرت زيادي ندارند ولي به باز معنا ميبخشند و لذت بازي به شرکت داد ن سربازان {مردم} در بازي ميباشد.
نکته ديگر اينکه اگر جاي مهره ها با هم عوض شود و بجاي اينکه سربازان{مردم} جلو بايستند مهره هاي ديگر در رديف جلو قرار بگيرند و در حقيقت به پاس قدرداني از مردم سپر بلاي آنها شوند باز هم در دو مرحله منجر به آنارشي و هرج ومرج ميشود در مرحله اول که نبرد ميان سياستمداران و مهره هاي حکومتي است يک جنگ سريع با تلفات زياد رخ ميدهد که بيشتر مهره هاي دو تيم از بازي خارج ميشوند و در مرحله دوم جنگ بين مردم رخ ميدهد که باز هم بعد از تلفات زياد بازي بدون هيچ برنده و بازنده اي تمام ميشود.
-
نکته ديگر اينکه ممکن است يک سرباز با سعي و اراده خود بخواهد که با رسيدن به آخرين خانه حريف به مهره مهم تر و با نفوذ تري تبد يل شود ولي اولا احتمال رسيدن سربازان به آخرين خانه بسيار ضعيف است و با موانع زيادي که سر اين راه وجود دارد فکر چنين حرکتي به سر هر سربازي نميافتد و سربازان کمي به اين فکر ميافتند ولي همانها هم در ميان راه تلفات زيادي ميدهند واحتمال رسيدن آنها به خانه آخر بسيار ضعيف است تازه به فرض اينکه به خانه آخر هم رسيد و به مهره با ارزشتري هم تبد يل شد باز هم اين تغيير مهره با نظر مستقيم شاه صورت مي گيرد و شاه با توجه به نيازهايش و همچنين تلاشي که اين سرباز براي تيم انجام داده است مقام او را ارتقا ميدهد ولي باز هم تغييري حاصل نميشود و بايد همچنان به نفع شاه وارد ميدان شود و براي منافع شاه با حريف بجنگد.
همين مطلب از زاويه ديگري نيز قابل بررسي است. حتما در طول بازي مهره هايي از هر دو تيم از بازي خارج ميشوند ولي درصد خيلي کمي هم وجود دارد که فرصت اينکه دوباره به بازي برگردند فراهم شود. اين فرصت زماني بدست ميايد که يکي از سربازان با همه سختيها و مشکلاتي که اشاره شد به خانه آخر برسد و معمولا د اين زمان سرباز {مردم} از بازي خارج و بجاي آن يکي از مهره هاي خودي وارد بازي ميشود و در بعضي مواقع براي جلوگيري از اعتراض سرباز{ مردم} و توجيه کار خود بيان ميکنند که اين کاربه نفع تيم صورت گرفته و بايد مهره هايي را وارد بازي کرد که قدرت بيشتري داشته باشند و فراموش
ميکنند که ان فرصت بوسيله مردم در اختيار آنها قرار گرفته است. ا لبته نبايد فراموش کرد که شطرنج {سياست}يک بازي جدي است و هدف برد و باخت طرفين است و به همين دليل بايد از فرصتها به بهترين نوع ممکن و با تمام قدرت استفاده کرد و بايد وا قع بين بود و مهره هايي را وارد ميدان کرد که توان بيشتري داشته باشند و منافع بيشتري را براي تيم به ارمغان بياورند البته نبايد فراموش کرد که شطرنج يک بازي دسته جمعي ا ست و پيروزي يا شکست هر تيم باعث افتخار و خوشحالي يا ناراحتي واندوه همه تيم که شامل سربازان {مردم} هم ميشوند ميشود .
نکته اي که به نظر من خيلي جالب و قابل توجه است اين است که درست است که همه مسائل در نهايت به شاه ختم ميشود و همه استراتژيها براي حفظ شاه است ولي به نظر من شاه هم تحت تاثير قدرت ديگري ميباشد که شايد همان دست نامرئي باشد که اراده خود را به شاه و بقيه ديکته ميکند و اگر با دقت به مسئله نگاه شود متوجه ميشويم که کل بازي و جنگ خونيني که تحت تاثير اين دستها در دو طرف زمين بازي انجام ميشود ممکن است بخاطر سرگرمي-تفريح و يا انتقام گيري شخصي صورت گيرد و به همين خاطر چون امکان جنگ بين اين دو قدرت نامرئي وجود ندارد چون هر دو ميخواهند باقي بمانند و منافعشان هم در اين است که قدرت ديگري هم باقي بماند چون بايد دشمني وجود داشته باشد تا از آن در جهت تامين منافع و رسيدن به اهداف خود استفاده کنند. به همين دليل معمولا هر دو قدرت تيمهايي را درست ميکنند که اگر قرار است جنگي هم صورت بگيرد ميان اين دو تيم صورت بگيرد تا مستقيما خساراتي به آنهاوارد نشود.مثال بارز اين مسئله اختلافات بين آمريکا و شوروي بود که در اوج اختلافاتي که با هم داشتند هيچ موقع همديگر را مستقيما مورد حمله قرار ندادند و با وجود داشتن تسليحات اتمي جنگي بين آنهارخ نداد چون ميدانستند در اين حالت هر دو آنها نابود ميشوند و اين بازي برنده اي ندارد.به همين خاطر براي تامين منافع خود سعي ميکردند اهداف خود را از طرق ديگري مثلا بوجود آوردن آلمان غربي و شرقي و يا کره جنوبي و يا شمالي پيگيري کنند و نيروهاي همديگر را روي اهداف فرعي متمرکز ميکردند تا در صورت شکست فرصتي براي جبران باقي بماند و مستقيما به آنها خسارتي وارد نشود و در ضمن حريف هم کاملا نابود نشود .
-
اتحاد ملی و انسجام اسلامی از منظر وصیت نامه ---------- الهی حضرت امام خمینی(ره)
اتحاد ملی و انسجام اسلامی از منظر وصیت نامه س/ی/ا/س/ی الهی حضرت امام خمینی(ره)
بیست و نهمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، با دهه سوم ماه محرم و سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی متقارن شده است. سالی که با درایت رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای، به این عنوان نامگذاری شده است که متاثر از این امر، ستاد مرکزی دهه فجر انقلاب اسلامی هم با نامیدن دهه فجر امسال تحت عنوان «دهه فجر، تجلی اتحاد ملی، انسجام اسلامی» و روز ۲۱ بهمن با عنوان «انقلاب اسلامی، اتحاد ملی و انسجام اسلامی» بار دیگر لزوم توجه به اندیشه های سترگ رهبر کبیر انقلاب را یادآور شده اند.
به جرات می توان گفت که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در عمر پر برکت خود چه به هنگام مبارزه با رژیم منحوس ستمشاهی پهلوی و چه در وقت تشکیل حکومت اسلامی به این امر عنایت شایانی داشته اند. دعوت مردم به یکپارچگی و وحدت کلمه در مقابله با طاغوت و تهیج مسلمانان جهان به رویارویی با اردوگاه استکبار جهانی شرق و غرب و خصوصا رژیم نامشروع صهیونیستی از شاخصه های اندیشه وحدت گرایانه آن حکیم فرزانه در دوران مبارزه بود. در زمان تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران با تعیین ۱۲ تا ۱۷ ربیع الاول به عنوان هفته وحدت( همبستگی بیشتر بین مذاهب اسلامی اهل سنت و شیعه) ، اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس( همبستگی بین المللی مسلمانان در حمایت از حقوق قانونی مردم مظلوم فلسطین)، تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام (مرجع رفع اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی) و ... بار دیگر ژرفای دید خود را به اثبات رساندند.
اکنون که انتخابات سراسری مجلس هشتم شورای اسلامی و میاندوره ای مجلس خبرگان و شورای اسلامی شهر( در برخی حوزه ها) را در پیش رو داریم، در این مجال سعی می کنیم موضوع مطروح را از منظر یکی از گرانبهاترین آثار بر جای مانده از آن مرجع عالیقدر بررسی نماییم. موضوعی که، خصوصا بازشناسی آن برای نسل سوم انقلاب امری ضروری می نماید.
-
محورهای دربرگیرنده اتحاد ملی و انسجام اسلامی
حضرت امام (ره) در خلال وصیت نامه ---------- الهی خود، از عوامل متعددی به عنوان زمینه ساز اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام برده اند که تحت چهار عنوان کلی ذیل، قرار می گیرند:
۱) معارف غنی اسلامی: حضرت امام )ره) طلایه وصیت نامه ---------- الهی خود را با حدیث ثقلین از رسول اکرم(ص) آغاز می نمایند:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض(۱)؛
به راستی در میان شما دو امانت گرانبها به جای می گذارم، کتاب خدا و عترت اهل بیتم، پس این دو از یکدیگر جدا نشوند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در واقع ایشان از این حدیث که متواتر بین مسلمانان نقل شده، در جهت احیای واقعی جایگاه کتاب خدا(قرآن) بهره می گیرند و از دین اسلام، رسول اکرم(ص) ، امیرالمومنین علی(ع)، نهج البلاغه، ائمه معصومین، ادعیه حیاتبخش ، دعای عرفات، مناجات شعبانیه، صحیفه سجادیه، صحیفه فاطمیه، امام محمد باقر(ع)، مذهب جعفری، شهادت ائمه اطهار(ع) در راه تعالی اسلام (۲) و ... به عنوان پایه های انسجام و همگرایی اسلامی مکرر یاد می نمایند.
۲) مردم ایران: از آنجا که در به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، شهدای بسیاری جان خود را تقدیم نمودند، حضرت امام (ره) هم همواره بر اهمیت پشتوانه عظیم مردمی تاکید داشتند. لذا با یادآوری تاییدات غیبی الهی(۳) به مثابه عامل پیروزی انقلاب اسلامی، بر صراط مستقیم صحه گذاشته و چنین رهنمود می دهند:
«توصیه می کنم که از این راه مستقیم الهی، که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است، بلکه به صراطی که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدار پایبند بوده و لحظه(ای) از شکر این نعمت غفلت نکرده، و دست های ناپاک عمال ابرقدرت ها، چه عمال خارجی و چه عمال داخلی بدتر از خارجی، تزلزلی در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند و بدانند که هر چه رسانه های گروهی عامل و قدرت های شیطانی غرب و شرق اشتلم(۴) می زنند دلیل بر قدرت الهی آنان است؛ و خداوند بزرگ سزای آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. انه ولی النعم و بیده ملکوت کل شی».(۵)
توجه به داشته های خودی(۶)، دعوت گروه های فریب خورده و معاند با نظام به پیوستن به ملت(۷)، شرکت فعال در تمام انتخابات و گزینش افراد روی ضوابط شرعی و قانونی(۸) ( تا خسارات جبران ناپذیری، وحدت و انسجام کشور و اسلام را در بر نگیرند) و ... تنها بخشی از توجهات معظم له به مردم می باشد. مردمی که معتقدند:
« در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله، و کوفه و عراق در عهد امیر المومنین و حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهما، می باشند(۹)».
۳) مسوولان: از آنجا که مسوولان مملکتی به عنوان متولیان امور کشور، نقش بسیار مهمی در اتحاد ملی و انسجام اسلامی دارند لذا در صفحات متعددی از وصیت نامه ---------- الهی حضرت امام )ره)، مورد رهنمود قرار گرفته اند. برای نمونه در خصوص انتخاب درست افراد برای مناصب دولتی، می فرمایند:
« به وزرای کشور در طول تاریخ آینده توصیه می کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند اشخاص لایق، متدین، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمایند، تا آرامش در کشور هر چه بیشتر حکمفرما باشد».(۱۰)
نظارت بر رسانه ها به گونه ای که، مانع از انحراف آنها از اسلام و مصالح کشور شوند(۱۱). از دیگر رهنمودهای ایشان به مسوولان می باشد. ضمنا همواره مسوولان را به گرامی داشتن مردم دعوت می نمایند:
« قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان، خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداکاری های آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید؛ و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید؛ و حکومت های طاغوتی را که چپاولگرانی بی فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایند، البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است(۱۲)».
۴) ملت های اسلامی: پیروزی از ائمه اطهار)ع) و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت(۱۳) و خنثی کردن تبلیغات تفرقه افکن و خانه برانداز از جمله مواردی هستند که به انسجام هر چه بیشتر امت اسلامی می انجامند. حضرت امام(ره) می فرمایند:
« در مقابل این توطئه ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و خدمت خود، به هر راه ممکن، افزایش دهند و کفار و منافقان را مایوس نمایند(۱۴)».
همچنین در فراز مهمی ملت های اسلامی را به توجه به سرمایه های وجودی خود فرا می خوانند:
« انتظار نداشته باشید که از خارج کسی به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است، کمک کند؛ خود باید به این امر حیاتی، که آزادی واستقلال را تحقق می بخشد، قیام کنید(۱۵)».
در انتها یادآوری این نکته ضروری است که، با گذشت هجده سال از رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب، ارزش،ژرفا و صلابت این اثر بیشتر رخ می نماید و نمی توان هرگز حق مطلب را ادا نمود.
-
آمریکا ستیزی در جهان عرب
نفرت از آمریکا پدیده جدیدی نیست، بسیاری اعراب چارهای جز تنفر از آمریکا و اسرائیل و رهبرانشان ندارند و در نتیجه، جذب جنبشهای اسلامی یا سازمانهای تروریستی میشوند زیرا آنها سالها تحقیر شده اند مسئول این تحقیرنیز آمریکا است این نوشته نگاهی دارد به دورنما و علل آمریکاستیزی در جهان عرب.
نویسنده مدعی است نفرت از آمریکا عمدتاً به دلیل حمایت اقتصادی، ---------- و نظامی آمریکا از اسرائیل است که اسرائیل را قادر ساخته است برجهان عرب توفق یافته و آن را تحقیر نماید. به علاوه نویسنده به حملات هوایی و تحریمهای آمریکا علیه برخی کشورهای عرب و همچنین اشغال عراق، حمایت آشکار از رژیمهای غیردموکراتیک عرب، ایجاد پایگاههای نظامی در برخی کشورهای عرب، جنگ آمریکا علیه اسلام و شهروندان آمریکائی عربتبار یا مسلمان اشاره میکند و نتیجه میگیرد که اگر آمریکا میخواهد که به این تنفر پایان دهد باید به حل بحران اعراب و اسرائیل کمک کند و ---------- خود را در قبال جهان عرب تغییر دهد، از جمله اشغال عراق، بستن پایگاههای نظامی در منطقه و حمایت از آزادی بیان واقعی و دموکراتیزاسیون.
نفرت از آمریکا پدیده جدیدی نیست، با این حال منابع و علائم متعدد آمریکاستیزی در جهان عرب، ریشهیابی دلایل اصلی آن را مشکل میسازد. در حالت کلی میتوان گفت که اعراب ۳ دلیل عمده برای مخالفتشان با آمریکا دارند: اول: حمایت اقتصادی، ---------- و نظامی آمریکا از اسرائیل که در نتیجه آن اسرائیل توانسته است بر جهان عرب فائق آید و سرزمینهایشان را غضب کند.
دوم: حملات هوائی و تحریمهای آمریکا علیه برخی کشورهای عرب و اشغال عراق. سوم: حمایت از برخی رژیمهای غیرمردمسالار عرب، ایجاد پایگاههای نظامی در کشورهای عربی و جنگ آمریکا علیه اسلام و شهروندان عربتبار و مسلمان خود. با توجه به این موارد، بسیاری اعراب چارهای جز تنفر از آمریکا و اسرائیل و رهبرانشان ندارند و در نتیجه، جذب جنبشهای اسلامی یا سازمانهای تروریستی میشوند یا نسبت به آنها بیتفاوتند. آمریکا در ۳۰ سال گذشته کوشیده است بحران اعراب و اسرائیل را براساس قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت حل کند و این امر سبب امضای پیمان صلح میان مصر، اردن و اسرائیل شده است و همچنین پایگاههایی در برخی کشورهای عربی برای حفاظت از رژیمهای آنها تأسیس کرده است. آمریکا به کشورهای مصر، اردن، مراکش، یمن و برخی دیگر از کشورهای عربی کمکهای اقتصادی و ---------- کرده است. همچنین آمریکا در سال ۹۱ براساس درخواست کویت و سایر کشورهای عربی و با مشارکت نیروهای مصری، سوری و کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس با عراق جنگید. اما اعراب تمام آنچه را که ذکر شد به عنوان اعمال آمریکا در جهت تلاش برای حفظ اسرائیل همانند برخی رژیمهای دیگر عرب خاورمیانه که به منافع آمریکا خدمت میکنند، مینگرند.
بارها گفته شده است که آمریکا با این اعمال هرگز درصدد توسعه، تقویت دموکراسی و حقوق بشر در جهان عرب نبوده است. گسترش آمریکاستیزی در سراسر جهان: همان طور که نظرسنجی عمومی موسسه Pew در ۴۴ کشور جهان نشان میدهد، در چند سال گذشته، ایالات متحده با رشد آمریکاستیزی در تمام کشورهای جهان مواجه شده است. مردم در این کشورها، با یکجانبهگرائی آمریکا، تصمیم آمریکا برای جنگ با عراق و دیگر کشورها، استراتژی پیشدستی دفاعی آمریکا (برنامه «جنگ ستارگان»)، حرکت برای جهانیسازی در تجارت و حقوق بشر و شیوههای محیط زیستی آمریکا، مخالف بودهاند.
دشمنی با آمریکا در جهان عرب و جنوب غربی آسیا آشکارتر است، جائی که منتقدان آمریکا مدعیاند کانون توجه هژمونیک آمریکا بر روی آن متمرکز است. به هر حال بسیاری از مردم در جهان معتقدند که آمریکا منافع کشورشان را در تدوین ---------- بینالمللی یا منطقهای به حساب نمیآورد. با این پیشزمینه، جنگ با عراق سبب تقویت احساسات ضدآمریکائی و جدائی آمریکا از متحدان سنتی و استراتژیک جدیدش گردید. اکثریت مردم در جهان عرب و اسلام، فرانسه، اسپانیا، انگلیس، آلمان و روسیه مخالف استفاده از قدرت نظامی علیه عراق بودند. این احساسات در تظاهرات عظیمی که در سراسر جهان صورت گرفت، قابل مشاهده بود.
فعالان ضدجنگ استدلال میکردند که انگیزه جنگ علیه عراق، کنترل نفت عراق است و استدلال میکردند که مناقشه اسرائیل ـ فلسطین تهدید بزرگتری برای ثبات در منطقه خاورمیانه است. به علاوه، خیلی از اعراب معتقدند که هدف اصلی اشغالگری آمریکا در عراق افزایش امنیت اسرائیل و تأمین نفت ایالات متحده است. علل گرایشهای ضدآمریکائی در جهان عرب بسیار پیچیده است و براساس یک دلیل خاص نمیتواند توضیح داده شود. دلایل خارجی و داخلی متعددی برای نفرت اعراب از آمریکا وجود دارد که به ۴ گروه اصلی تقسیم میشود:
۱) حمایت آمریکا از اسرائیل و موضعگیریاش در درگیری اعراب و اسرائیل.
۲) حمله نظامی آمریکا، مجازاتهای آمریکا علیه برخی کشورهای عربی و وجود پایگاههای آمریکا در جهان عرب.
۳) حمایت آمریکا از برخی رژیمهای مستبد عرب و موضع خصومتآمیز آمریکا در برابر اسلام و شهروندان آمریکایی عربتبار و مسلمان.
-
۴) رفتار ریاکارانه آمریکا در زمینه دموکراسی و حقوقبشر در جهان عرب.
آنچه در ادامه میآید منطق نهفته در ورای هر یک از این استدلالها را بررسی میکند:
۱) حمایت آمریکا از اسرائیل و موضعش در مناقشه اعراب و اسرائیل. حمایت ---------- در طول ۵۰ سال گذشته آمریکا همواره در درگیریهای اسرائیل و فلسطینیها و اعراب در کنار اسرائیل بوده است. دلایل بسیار آشکاری برای این رفتار وجود دارد. برای نمونه آمریکا اسرائیل را نزدیکترین متحد و تنها شریک قابل اعتماد در خاورمیانه میداند. بنابراین آمریکا حمایتهای ---------- گستردهای از اسرائیل در شورای امنیت، مجمع عمومی سازمان ملل و سایر مجامع بینالمللی به عمل میآورد. حمایتهای ---------- آمریکا از اسرائیل در بسیاری موارد غیرمنصفانه و به ضرر جهان عرب بوده است.
نتیجه این رویکرد، نفرت از آمریکا در جهان عرب بوده است. در حالی که دولت آمریکا همواره درگیر تلاش برای حل منازعه اعراب و اسرائیل بوده، موضعگیری آن همواره با افکار عمومی در جهان عرب اختلاف داشته است. برای مثال، آمریکا هرگز صهیونیسم را نژادپرستانه و به استثناء جنگ صحرای سینا در سال ۱۹۵۶، هرگز اسرائیل را برای خروج از اراضی اعراب تحت فشار قرار نداده است. به علاوه آمریکا بارها از حق وتو برای ناکام گذاردن هر قطعنامهای در شورای امنیت که اعمال اسرائیل را در استفاده گسترده از زور برای سرکوب فلسطینیها محکوم میکند استفاده کرده است. جبرئیل ربوب مشاور امنیتی یاسر عرفات در واکنش به وتوی یک قطعنامه ضداسرائیلی توسط آمریکا گفت:
«این عمل پوششی برای اشغالگری اسرائیل و حمایت از ویرانی و کشتار فلسطینیان فراهم کرد.» شکی نیست که ارتباط میان وتو آمریکا و حملات اسرائیلیها علیه فلسطینیها موجب افزایش خصومت و تروریسم علیه آمریکا در جهان عرب خواهد شد، مادامی که این درگیری ادامه داشته است. حمایت اقتصادی اسرائیل بزرگترین دریافتکنندة کمکهای اقتصادی از آمریکا در جهان است که یکپنجم از مجموع کمکهای خارجی آمریکا را دریافت میکند. از سال ۱۹۴۹ تاکنون علیالخصوص پس از ۱۹۷۰، آمریکا به اسرائیل حدود ۸۵ میلیارد دلار در قالب کمکهای مختلف اعطا کرده است.
کمک آمریکا به اسرائیل به عنوان تلاش آمریکا برای تقویت اقتصاد اسرائیل و کمک به اسرائیل در اشغال سرزمینهای اعراب و فلسطینیها تعبیر میشود. منتقدان سیاستهای آمریکا میگویند، اسرائیل یکی از ثروتمندترین کشورهای منطقه است و کشورهای عرب و آفریقائی زیادی وجود دارند که به این کمکها بیش از اسرائیل احتیاج دارند. در همان حال سایر اعراب مخالف این نظرند و معتقدند بدون این کمکها اسرائیل متلاشی خواهد شد. ارزشی ندارد که آمریکا از چند کشور عرب همانند مصر، اردن، مراکش و دولت خودگردان فلسطین و برخی کشورهای دیگر با کمکهای اقتصادی حمایت کند. به هرحال اعراب به حمایت آمریکا به مثابه حمایت از رژیمهای غیردموکراتیک مینگرند و معتقدند که این کمکها در خدمت توسعه واقعی نیست.
حمایت نظامی آمریکا از اسرائیل با جنگافزارهای پیشرفته همانند هلیکوپترهای تهاجمی و جتهای جنگنده حمایت میکند؛ موشکهایی که برای هدف قرار دادن فلسطینیها استفاده میشود و شهروندان بیگناه را از بین میبرد (اعراب اعتقاد دارند عمداً اینگونه عمل میشود). خانهها و مغازهها و سایر ساختمانها را ویران میکنند و برای مدتهای طولانی علیه لبنان، عراق و نیز حمله هوائی به راکتور اوسیراک در سال ۱۹۸۱ ـ و سوریه مانند حمله پاییز ۲۰۰۳ - استفاده شده است. آمریکا متعهد شده که امنیت اسرائیل را در کنار تمام کشورهای عرب حفظ کند و این امرباعث شده است که اسرائیل در جنگهایش علیه کشورهای عربی پیروز شود.
-
همراهی آمریکا در فروش جنگافزار به اسرائیل به عنوان نوعی کمک به اسرائیل تعبیر میشود که اسرائیل را قادر میسازد برتری نظامیاش را بر کشورهای عربی، حفظ کند. تحلیلگری میگوید: کمکهای نظامی آمریکا همسو با «علاقه اسرائیل برای غلبه استراتژیک بر فلسطینیها و در حالت کلی بر کل خاورمیانه است. این در راستای منافع درازمدت آمریکاست که اسرائیل را یک رژیم مقتدر نظامی و جنگطلب که به او وابسته است نگه دارد و صلح واقعی میتواند این رابطه را از بین ببرد. برخی اعراب استدلال میکنند که بدون کمکهای نظامی سخاوتمندانه آمریکا، اسرائیل قادر نخواهد بود که بر قوای نظامی اعراب غلبه کند و اشغالگریاش را در سرزمین اعراب ادامه دهد. «ناصر» در جنگ ۱۹۶۷ اعلام کرد، آمریکا و انگلیس در حمله به مصر درگیر شدهاند (هر چند بعدها گفت که آنها از اسرایئل حمایت نظامی میکنند). اعراب براساس گفتهی ابوعوده «باور دارند که غلبه اسرائیل بر اعراب با کمکهای آمریکا و انگلیس به اسرائیل ممکن شده است.» حمایت آمریکا از اسرائیل مکرراً توسط سیاستمداران، افسران نظامی و روزنامهنگاران عرب در طول ۵۰ سال گذشته تکرار شده است.
این نگرش و با تکرار آن در رسانههای عربی از جمله تلویزیون، رادیو، روزنامهها، سمینارها، راهپیماییها و سخنان واعظان مساجد و نخبگان ---------- و خود رژیمهای ---------- تقویت شده است. تمام این منابع تأکید میکنند که حمایت آمریکا از اسرائیل غیرعادلانه، نامتوازن، نژادپرستانه و دلیل اصلی پیروزی اسرائیل بر اعراب است. این منابع از حملات هوائی و بمباران اسرائیل در مناطق فلسطینی، لبنان، کشتار شهروندان آنها، ویرانی خانهها و اموال آنها توسط بمبهای جنگنده، هلیکوپترها، توپخانهها و تانکهای ساخت آمریکا برای تقویت این دیدگاه استفاده میکنند و تمام این عوامل موجب گسترش آمریکاستیزی میشود.
اشغالگری آمریکا و اعمال مشابه در عراق بلاشک سبب افزایش آمریکاستیزی در میان اعراب خواهد شد. ایستگاههای تلویزیونی، ماهوارهای عربی و ۲۴ ساعته اعمال پرخاشگرانه آمریکاییها و اسرائیلیها را در عراق و فلسطین پوشش میدهند. همانند قبل باید یادآوری شود که آمریکا بسیاری از کشورهای عرب همانند مصر، اردن، مراکش و یمن را با آموزشها و کمکهای نظامی حمایت میکند و همچنین کشورهای شورای خلیج فارس را تحت حمایت نظامی خود دارد، ولی این کمکها در میان افکار عمومی اعراب به عنوان تلاش برای تقویت رژیمهای غیردموکراتیک، اما دوست آمریکا برای باقیماندن در قدرت و سرکوب مردمشان تلقی میشود تا دفاع از اعراب در برابر اسرائیل. ---------- آمریکا در قبال درگیری اعراب و اسرائیل برداشت اعراب از موضعگیری آمریکا این است که آمریکا کاملاً حامی اسرائیل است و همواره مواضع اسرائیل را در این بحرانها را قابل قبول میداند.
همچنین آمریکا معیارهای دوگانهای را دربارهی سلاحهای هستهای اسرائیل و جهان عرب به کار میگیرد چرا که آمریکا هرگز توانائی نظامی هستهای اسرائیل را در دایره بازرسی سازمان ملل قرار نداده است و مجازاتی را برای برنامههای سلاحهای غیرمتعارف اسرائیل اعمال نکرده، در حالی که هر دوی این اعمال را علیه کشورهای عرب انجام داده است. کشورهای عربی موضعگیری آمریکا را در بحران اعراب و اسرائیل یکجانبه میدانند و حس میکنند دولت آمریکا یک میانجی بیطرف در این درگیری نیست.
سؤالی که اعراب در طول نیم قرن گذشته پیوسته از خود پرسیدهاند این است که چرا آمریکا سخاوتمندانه از اسرائیل حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی به عمل میآورد؟ پاسخی که به این سوال داده شده این است که غرب و خصوصاً آمریکا اسرائیل را خلق کردهاند و اسرائیل تنها متحد استراتژیک قابل اعتماد آنها علیه بلوک کمونیسم در طول جنگ سرد بوده است و اکنون نیز پایگاهی برای کنترل منطقه به شمار میرود. چیزی که ذکر نمیشود این است که آمریکا امنیت چند رژیم عرب را تضمین کرده است و آنها را با کمکهای نظامی و اقتصادی کمک میکند، ولی اعراب از کمک آمریکا به این کشورها قدردانی نمیکنند چراکه معتقدند آمریکا حقیقتاً از رژیمهای غیردموکراتیک حمایت میکند نه از کشورها. البته کشورهای عربی و شبکههای تلویزیونی آنها نیز سخنی از کمک آمریکا به کشورشان به میان نمیآورند و این مسأله سبب میشود که مردم فکر کنند قسمت اعظم این کمکها به حسابهای مخفی اعضای فاسد رژیمهای مستبد سرازیر میشود. ---------- و رفتار آمریکا در قبال برخی کشورهای عربی آمریکا سیاستی را در قبال کشورهای عربی دنبال میکند که خصومتآمیز و متجاوزانه به نظر میرسد. همانند حملههای هوائی به لیبی، سودان و عراق، که سبب مرگ تعدادی از شهروندان بیگناه عرب شده است. این امر به اضافهی تهاجم و اشغال عراق با پیشفرضهای غلط و نیز مجازاتهای ---------- و اقتصادی علیه لیبی، عراق و سوریه و رفتار غیرانسانی آمریکا با شهروندان عربتبار و مسلمان علیالخصوص در گونتانامو مزید بر علت شده است.
-
تصویر زندانیهای به زنجیر کشیده شده که توسط حفاظهای مسلح محفوظ شدهاند، به علاوه گزارشهای تبعیضآمیز دولت آمریکا دربارهی شهروندان خود پس از ۱۱ سپتامبر که عربتبار و مسلمان هستند را نیز باید به آن اضافه کرد. گزارشها حاکی است که هزاران عرب و مسلمان بازداشت و مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند. این رفتار سیاستی نژادپرستانه است. هزاران عرب تحصیلکرده کارشان را رها کردند و همراه با عواطف ضدآمریکایی به کشورهایشان بازگشتند. سفارتخانههای آمریکا در سراسر جهان عرب از اعطای ویزا به شهروندان عرب امتناع میکنند و براساس برخی گزارشها در فرودگاههای آمریکا با اعراب بدرفتاری میشود. همچنین گفته میشود که آمریکا در پی اجرای «جنگ رسانهای علیه اسلام» است. از دیدگاه اعراب این ارزشی ندارد که آمریکا در سال ۹۰ در عراق در پاسخ به درخواست کویت و عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب وارد عمل شد. در نبرد سال ۹۱، واحدهای سوری، مصری و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس تحت رهبری نیروهای آمریکائی علیه عراق جنگیدند. این کشورها بخش اعظمی از هزینههای جنگ را تقبل کردند.
اینگونه ادعا میشود که مجازاتهای آمریکا علیه عراق به منظور تضعیف رژیم سابق این کشور و کاهش تهدید آن اعمال شد. در عوض کشورهای عربی آمریکا را با کمکهای لجستیک و دایر نمودن پایگاههای نظامی در قلمروشان برای نظارت در منطقه پرواز ممنوع جنوب عراق در دهه ۹۰ حمایت کردند. پایگاههای نظامی آمریکا در برخی کشورهای عرب وجود پایگاههای نظامی آمریکا در عربستان سعودی، قطر، امارات عربی متحده و بحرین و آموزشها تمرینهای نظامی مشترک با مصر، اردن و مراکش به عنوان استعمار نوین آمریکا و راهی برای کنترل بیشتر آمریکا بر منافع نفتی تعبیر میشود. اعتقاد بر این است که این استعمار جدید به دنبال کنترل امور ---------- و اقتصادی اعراب به منظور استیلای آمریکا برخاورمیانه است. آمریکا از پایگاههایش در جهان عرب در مواقع ضروری نظیر جنگ افغانستان و تحمیل منطقهی پرواز ممنوع در جنوب عراق و سپس اشغال و حمله به عراق استفاده میکند. ادعایی که بارها تکرار شده است این است که آمریکا از رژیمهای حاکم بر منطقه در جهت ابقای وفاداریشان به آمریکا توسط آموزش نیروهای نظامی وفادار به این رژیمها و همکاری اطلاعاتی با آنها حمایت میکند. رامی خوری یک تحلیلگر مشهور مسائل منطقه، این بدگمانی را به طور خلاصه چنین بیان میکند:
«این احساس در میان بسیاری از شهروندان و سیاستمداران عرب وجود دارد که حرکتهای انجام شده علیه عراق، تلاشی در جهت ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه و در راستای منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل است.» استدلالهای مشابهی توسط اسامه بن لادن بیان شده است که حضور پایگاههای نظامی آمریکا در عربستان سعودی خصوصاً در نزدیکی مکه، تجاوز به حریم اسلامی است که حضور هر غیرمسلمانی را در این منطقه مقدس ممنوع میکند. او با این استدلال علیه آمریکا اعلام جهاد کرده است: «حضور آمریکا که اشغال سرزمین اسلام و مقدسترین مکان شبهجزیره عربستان تلقی میشود سبب چپاول ثروتهای آن توسط آمریکا، امر و نهی کردن و تحقیر ساکنان آن است.» باید گفت نزد اعراب این ارزشی ندارد که وجود پایگاه و انجام مانورهای آمریکا به درخواست برخی کشورهای عرب انجام میشود.
همچنین بسیاری از اعراب استدلال میکنند که دلیل تأسیس پایگاههای آمریکا تأمین امنیت و حمایت از اسرائیل برخی رژیمهای درست و حافظ منافع آمریکا در منطقه بوده است. جنگ آمریکا بر ضد اسلام و نظریه برخورد تمدنها ساموئل هانتینگتون در نظریه مشهور برخورد تمدنهایش استدلال میکند که تفاوتهای فرهنگی و مذهبی دلایل اصلی درگیریها در جهان پس از جنگ سرد است و ادعا میکند که اسلام آشکارا از تهاجم مسلمانان بر ضد غیرمسلمانان حمایت میکند. بنابر گفته وی: «برخی غربیها میگویند که غرب مشکلی با اسلام ندارد و فقط با افراطگرایی شدید اسلامی مشکل دارد… لکن مدرکی برای اثبات [این ادعا] موجود نیست … مشکل اساسی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست بلکه اسلام است». علیرغم اینکه دولت جرج W. بوش اصرار دارد که جنگ آمریکا عله ترروریسم، نبردی بر ضد اسلام به شمار نمیرود، این آن چیزی نیست که در رسانههای عرب یا سخنرانیهای رهبران عرب بیان میشود و یا در ذهن اعراب وجود دارد. برای مثال بشارالاسد رهبر سوریه در اجلاس دهم سران سازمان کنفرانس اسلامی گفت که حملات ۱۱ سپتامبر: بهانه و مستمسکی به دست گروهی متعصبین و بدسگالان [که بخشی از دولت آمریکا به شمار میروند] داد که به ارزشها و اصول انسانی حمله کنند. این متعصبین دیدگاه وحشیانه خود را نسبت به جامعه جهانی آشکار کردند و شروع به عرضه [نظریه] اصالت زد و به جای گفتوگو، ستم را جای داد، و نژادپرستی به جای تساهل کردهاند. آنها حتی شروع به خلق دشمن فریبنده و زشتی کردهاند که نام آن را «اسلام» گذاردهاند . گفتهاند که اسلام این است، درحالی که اسلام هیچ نسبتی با آن ندارد». خست وزیر سابق مالزی ماهاتیر محمد افزود که: «ما، تمام امت اسلام، با خفت و رسوائی تهدید میشویم. دین ما لکهدار شده، مکانهای مقدس ما را حرمت شکستهاند و کشورهای ما اشغال شده است» و به تمام مسلمانان از «ستم و تحقیر» نسبت به دینشان که متهم به تروریسم شده است، رنج میبرند. این نظریه به وسیله سخنرانیهای برخی مقامات مذهبی آمریکا که به طور گستردهای در رسانههای عرب پخش میگردد، به اعراب القا شده است. برای مثال فرانکلین گراهام درباره اسلام گفته است:
من اعتقاد دارم که آن دین شیطانی و شریرانهای است». مهمان میزگرد شبکه فاکس نیوز، بیل اوریلی، تدریس «دین دشمنان آمریکا» را در دانشگاههای آمریکا تقبیح کرد و تخصیص یک درس دانشگاهی در مورد اسلام را در دانشگاههای آمریکا Meinkanpf در سال ۱۹۴۱ یکسان دانست. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بسیاری گزارشگران تلویزیونی، روزنامهنگاران و شخصیتهای دانشگاهی و اعضای کنگره به اسلام حمله کردهاند و یا اعراب را تروریست توصیف کردهاند. بههرحال برخی غربیان معتقدند که «آموزههای اسلامی ارتباط ضعیفی با مسائل روز دارند نسبت به آنچه که مقامات ---------- مدعیاند. در بهترین حالت رابطه ضعیفی بین پارسایی مذهبی و اعتقاد دینی از یک سو و از سوی دیگر گرایش به مسائلی نظیر جنگ و صلح یا دمواکراسی وجود دارد». به بیان دیگر اشخاصی که بر ایشان دین مهمترین امر است از طرفداران دموکراسی، حقوق بشر و موضوعاتی از این دست جدا نیستند. در اردن بیش از ۹۰ درصد دانشجویان معتقدند که تناقضی میان اسلام و دموکراسی و حقوق بشر وجود ندارد. هنگامی که آمریکا خواهان تغییرات در رسانههای عرب و یا سیستم آموزشی اعراب میشود برخی اعراب پاسخ میدهند که این بخش از تلاش محور «بوش ـ شارون» برای تسلط بر منطقه است. آنها تلاشهای آمریکا را در جهت «تعهد ---------- آمریکا برای تحمیل فرهنگ آمریکایی ـ اسرائیلی درجهان عرب و نابودی فرهنگ اعراب» ارزیابی میکنند. حمایت آمریکا از برخی رژیمهای مستبد عرب ممکن است برای برخی رژیمهای عرب سادهتر باشد تا ---------- آمریکا را به گونهای توضیح دهند که خشم تودهها را از مشکلات ---------- اقتصادی کشورشان به سمت آمریکا منحرف کند. تناقضی که در اینجا وجود دارد این است که چرا آمریکا هرگز به چالش موضع خصومتآمیز این کشورهای عرب برنمیخیزد؟ و چرا درست آمریکا به حمایت از این رژیمها ادامه میدهد که مواضع آنتی آمریکانیسم هستند؟ تنها توضیح منطقی برای این موضعگیری آمریکا که در جهان عرب مورد قبول است این است که آمریکا باور دارد که تنها جایگزین ممکن برای این دولتها حکومتهای اسلامی خواهند بود. این حمایت اشتباه از وضعیت موجود سبب گسترش آنتی آمریکانیسم به سبب نمود یافتن روابط میان آمریکا و حکام رایج این کشورها میشود. یک راه موجود این است که این رژیمها توسط آمریکا برای اصلاحات آرام و واقعی به سمت دموکراسی تحت فشار قرار گیرند. دلیل جدی دیگر آنتی آمریکانیسم حمایت از برخی رژیمهای مستبد عرب است که میان مردم خود نامحبوبند. آمریکا این رژیمها را با مقدار زیادی از کمکهای اقتصادی و نظامی حمایت میکند که سبب بقاء آنها در قدرت میشود. آمریکا هرگز کمکهایش را مشروط به فرآیند دموکراتیزه رسیدن نساخته است و بنابراین به این کمکها هرگز ـ به عنوان کمک به مردم این کشورها نگاه نمیشود. کمکهای اقتصادی آمریکا در برخی کشورهای عرب خیلی مورد احتیاج است اما نباید در جهت مصارف امنیتی و یا خرید سلاحهای بیمصرف استفاده شود و باید صرف توسعه اقتصادی ـ اجتماعی شود.
-
داوود کُتاب در این مورد میگوید: «هنگامی که یک عرب تلاش میکند آرزوهایش در زمینه آزادی شخصی را، با حقایقی نظیر وجود ناامیدی در کشورش، حمایت آمریکا از دولت او و حضور روبه گسترش فرهنگ غربی وفق دهد، این برای او آسانتر است که آمریکا را متهم کند تا اینکه ریسک بالای سخن گفتن علیه دیکتاتور را بپیذیرد». او اضافه میکند که حمایت اعراب از آمریکا «دشوار خواهد بود تا زمانی که اعراب بتوانند آن طور که میخواهند بدون ستم و محدود شدن زندگی کنند. زمانی که بتوانند نگرانیهای خود را پیرامون دولتهایشان بدون ترس از مجازات، بیان کنند». در حقیقت آمریکا باید کار بیشتری برای کمک به اعراب برای عملی ساختن اهدافشان با اقدامهایی نظیر تلاش در جهت حل بحران خاورمیانه، بازپس کشی نیروهای خود از خاورمیانه، مشروط ساختن کمکهای خود به دموکراتیزاسیون و پیشرفت در حقوق بشر انجام دهد. باید کمکهای نظامی خود را با کمکهای اقتصادی جایگزین سازد. اسرار حسابهای رژیمهای عرب را در بانکهای آمریکا و اروپا آشکار کند و به آنها در جهت گام نهادن در راستای توسعه فشار وارد کند.
از حملات ۱۱ سپتامبر، بسیاری از کشورهای عرب در یک سیر قهقرایی در زمینه حقوق بشر و مشارکت ---------- قرار گرفتهاند. براساس گفته خوری، سرکوب «بسیاری از اعراب به عنوان همکاری دولتهایشان در نبرد علیه تروریسم، که سبب دلگرمی زیاد دولتهای عرب به حمایتهای اقتصادی و نظامی آمریکا شده است، سبب افزایش عقاید ضدآمریکایی در سطح گسترده و در میان نخبگان ---------- خواهد شد». هژیر تیموریان استدلال میکند که احساسات ضدغربی در جهان عرب عمدتاً نارضایتی اعراب از حکومتهایشان را آشکار میسازد. او اعتقاد دارد که اعراب «دولتهایشان را بسیار فاسد و مستبد میبینند و به دلیل آنکه آمریکا سالانه میلیونها دلار به این رژیمهای عرب کمک میکند نظر جمعی آنان را نوکر آمریکا میداند». البته آمریکا منافع مشترکی با برخی رژیمهای عرب دارد و از آنها در ازای ضمانت تأثیر و حفظ منافع آمریکا در منطقه، حمایت میکند.
چنانکه یکی از مقامات سابق دولت آمریکا چنین گفته: «شاید از همه گمراهانهتر [این بود که] ما به کشورهای میانهرو عرب اجازه دادیم تا اقتصادهای داخلی را به سمت آمریکا منحرف کنند و اینگونه آنتی آمریکایسم را گسترش دهند، چراکه آنها به ما گفتند که این امر حکومت کردن آنها را آسانتر میسازد و سبب میشود که ما مطمئن شویم که و در مسائل منطقه از حمایت آنان برخورداریم. این رژیمهای فاسد، مستبد و نامسوول در برابر خواست ملتهایشان بودند و اکنون یک اجماع جهانی وجود دارد که [میگوید] آمریکا این رژیمها را در قدرت حفظ میکند تا به منافعش خدمت کنند». بههرحال در همان زمان عقاید ضدآمریکایی به وسیله هزاران مقاله سمینار و سخنرانی و مصاحبه و نوشته منتشر شده است. در نوشتههایی با عنوانهای نظیر: «پاسخی به سوال جرج بوش، آیا اعراب از آمریکا متنفرند یا از سیاستهای آمریکا» و «بین موشکهای آمریکا و تانکهای شارون، قربانی کیست؟»، ---------- آمریکا در افغانستان و عراق با ---------- شارون مقایسه میشود.
مقالهای در یک روزنامه عمده مخالفین مصری نوشته است: «آمریکا با مصر مانند یک کودک در دبستان برخورد میکند که آمریکا در آن معلم است، هم سؤالات را طرح میکند و هم آن را تصحیح میکند به رفتار ریاکارانه در قبال جهان عرب: مقامات رسمی آمریکا مرتباً پیرامون دموکراسی و حقوق بشر سخن میگویند، اما اعمال آنها عموماً در حمایت از دموکراسی و حقوق بشر نیست. بلکه دموکراسی به وسیله حمایت آمریکا از رژیمهای سرکوبگر عرب تضعیف شده است و آمریکا هرگز این رژیمها را در دموکراتیزه کردن و رعایت حقوق بشر تشویق نمیکند.
اعراب میگویند که این امر به آن دلیل است که این رژیمها بهترین کارپردزان منافع آمریکا هستند. عمده نفت خود را به ثمن بخس به آمریکا میفروشند، کشورهای خود را به روی پایگاههای آمریکایی گشودهاند، سلطه و کنترل آمریکا را بر منابع اقتصادی اعراب، از جمله نفت، تأمین میکنند و جهان عرب را به مصرفکننده عظیم محصولات آمریکایی تبدیل کردهاند. به علاوه دولتهای عرب مخارج عظیمی را صرف خرید سلاحهای غیرضروری میکنند که به آنها این امکان را میدهد که به جای توسعه اقتصادی ـ اجتماعی مردم خود را سرکوب کنند.
این رفتار ریاکارانه در تهاجم آمریکا به عراق برای «آزادسازی» مردم آن، در حالی که بازگشت رژیم کویت به قدرت [پس از جنگ اول خلیج فارس] بدون اصلاحات عمدهای انجام شد، یا دفاع آمریکا از عربستان سعودی بدون درخواست از دولت آن برای گسترش مشارکت ---------- شهروندان، یا سکوت در برابر کودتای نظامی الجزایر برضد احزاب اسلامی که در انتخابات پیروز شده بودند، منعکس شده است. در کنار تمام اینها نگاه غالب در جهان عرب این است که ---------- خارجی آمریکا در قبال بحران اعراب ـ اسرائیل توسط لابی طرفدار اسرائیل شکل میگیرد.
● نتیجه:
عقاید ضدآمریکایی در جهان عرب مبدل به مهمترین موضوع در روابط آمریکا و اعراب شده است نگرانی عمدهای برای هر دو طرف است. بههرحال، توضیحهای متفاوتی برای ریشهها و دلایل این پدیده وجود دارد. کلید حل مشکل عقیمسازی عواملی است که سبب شده است اعراب از ادامه وضعیت موجود رنجیده شوند که این امر عاملی در گسترش تروریسم است. بسیاری از اعراب کمکهای اقتصادی، سیاسی، نظامی آمریکا به اسرائیل و ---------- متعصبانه آمریکا در قبال بحران اعراب و اسرائیل را دلیل عمده آنتی آمریکانیسم درجهان عرب میدانند. اما دلایل دیگری نیز وجود دارد نظیر ---------- متجاوزانه آمریکا در قبال کشورهای عرب شامل حملات هوایی و تحریمهای آمریکا بر ضد کشورهای عرب متعدد و اشغال عراق و همچنین وجود پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای عربی. به علاوه کمکهای اقتصادی و نظامی آمریکا به برخی کشورهای عربی به عنوان تلاش آمریکا برای فعال نمودن رژیمهای غیردموکراتیک برای ادامه دادن حکومتشان و سرکوب مردمشان تلقی میشود.
-
آمریکا و سازمان ملل
آمریکا به عنوان یکی از مطرحترین پیروزمندان جنگ جهانی دوم نقش وسیعی در تشکیل سازمان ملل ایفا کرد. در عین حال آمریکا به عنوان فاتح جنگ سرد، جایگاه رفیعی در جلوگیری از تبدیل سازمان ملل به عنوان یکی از ستونهای حیاتبخش روابط بین بازیگران دولتی، غیردولتی و فرادولتی داشته است. رابطه آمریکا با سازمان ملل در طول بیش از شش دهه کاملا متاثر از این واقعیت دوگانه بوده است. وجه مشخصه روابط آمریکا با این نهاد بینالمللی پیچیده در این پارادوکس بوده است. این واقعیتی تاریخی است که از زمان بدو تاسیس سازمان ملل در صحنه حضور داشته است.
تلاطم روابط بین کشور آمریکا و سازمان ملل از همان ابتدای شکلگیری سازمان وجود داشته است و واقعیتی نیست که هویت یافته در شرایط کنونی بینالمللی محسوب شود. باید به خاستگاه تاریخی حیات یافتن نوع روابط توجه معطوف و از اینکه کیفیت روابط تنها برخاسته از تفکرات خاص یک رییسجمهور یا یک حزب ---------- خاص است، دوری شود. سازمان ملل در شرایطی تاسیس شد که ضرورت شکل دادن به یک نظم متفاوت با دوران استعمار غربی به رهبری انگلستان و فرانسه از قطعیت فراوان و انکارناپذیری فوقالعاده برخوردار بود. نظم لیبرال موردنظر رهبران آمریکا به دنبال پایان جنگ دوم بود. صعود شوروی به جایگاه یک قدرت چالشگر و تعیینکننده، آمریکا را مواجه با این واقعیت کرد که از نظر نظامی امکانی برای این کشور وجود ندارد که با شوروی به مقابله در سرتاسر گیتی بپردازد. ظرفیتهای منابعی، سرزمینی، انسانی و ایدئولوژیک موطن کمونیستی پرواضح ساخت که میبایستی از چارچوبهای دیگری به موازات تقویت توان نظامی بهره برد تا بتوان هنجارهای نظم لیبرال را که تامینکننده منافع آمریکاست صلابت داد و آنها را نهادینه ساخت. با توجه به اینکه واقعگرایان حاکم در ساختار قدرت در نیمه دوم دهه ۴۰ از حزب دموکراتیک بودند، آنان به سوی توجه به مولفههای فراملی برای حیات بخشیدن به مدیریت چالشدهی قدرت کمونیستی حرکت کردند. لیبرالهای حاکم بر آمریکا که برخلاف همتایان سابق خود در اوایل قرن بیستم اعتقاد داشتند که قدرت محور اصلی حیاتدهنده به کیفیت عملکرد و رفتار آمریکا باید باشد، اما از نظر آنان مانند تفکرات اوایل قرن این موضوع از اهمیت فراوانی برخوردار است که برای عملکردها و رفتارهای آمریکا در صحنه جهانی که در چارچوب منافع ملی این کشور شکل گرفته است، مشروعیت هنجاری و اعتبار بینالمللی کسب کرد. آمریکا در جهت اشاعه قدرت، کاهش هزینههای اعمال قدرت و مشروعیت بخشیدن به پیامدهای قدرت خود و به عبارت صحیحتر ایجاد هنجارهای جهانی مبتنی بر ارزشها، منافع، نیازها و الزامات خود تاسیس سازمان ملل را ضروری یافت. سازمان ملل شکل گرفت تا هنجارهای مورد توجه آمریکا به وجود آید. نیاز به وجود این هنجارها احساس شد چون از طریق آنها میبایستی نظم لیبرال فرصت تجلی یابد. اینچنین نظمی الزامی بود چون که تسهیلکننده تامین منافع ملی و کاهشدهنده هزینههای مترتب به تحقق این منافع محسوب میشد. ویلسون هنگام حضور در کاخ سفید در نیمه دوم دهه ۱۹۲۰ خواهان شکل دادن به نظمی بود که مبتنی بر تاسیس جامعه ملل به عنوان یک نهاد مطرح فراملی باشد اما به لحاظ چگونگی کیفیت فضای ---------- حاکم بر آمریکا و تعارض وسیع ارزشی بین نخبگان کشور درخصوص جایگاه آمریکا در جهان و نقش این کشور در صحنه جهانی این ایده به حقیقت منجر نشد. ودرو ویلسون در سوق دادن آمریکا به سوی جامعه ملل با شکست مواجه شد چون که بسیاری مخصوصا در حزب جمهوریخواه مخالف ایجاد قید و بند برای آمریکا در صحنه بینالمللی بودند. این نشانهنده این است که مخالفت با سازمانهای بینالمللی از همان زمان نضج گرفتن اندیشههای لیبرال در قلمرو ---------- خارجی در آمریکا گسترده و نهادینه بوده است. اما پایان جنگ دوم ضرورت حضور وسیع و همهجانبه این کشور در گسترده گیتی را به صحنه آورد. منافع ملی آمریکا حکم میکرد که بینالمللگرایی در سرلوحه ---------- کشور در قلمرو بینالمللی قرار بگیرد.
-
اجماع نظر بین نخبگان ---------- بود که در صورت عدم حضور آمریکا در صحنه بینالمللی به شکل فعال و پویای آن منجر به اشاعه جهانی کمونیسم و تبدیل شوروی به عنوان محور سیاستگذاری جهانی خواهد شد. این واقعیت که امکان نهادینه شدن کمونیسم در قالب تفوق شوروی بود برای تمامی نخبگان آمریکایی حرکت به سوی توجه به سازمانهای بینالمللی را به یک ضرورت تبدیل ساخت. حزب جمهوریخواه که عامل اصلی عدم پیوستن این کشور به جامعه ملل بود به جهت الزامات محیطی و شرایط بینالمللی یکی از ستونهای نظم لیبرال آمریکایی را تکیه بر سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل دانست. محافظهکاران برخلاف همتایان خود در بعد از جنگ اول جهانی شرایط جهانی را به گونهای یافتند که نیاز به حضور آمریکا در قلمرو گیتی را طلب میکرد. از نظر آنان به مانند لیبرالها منافع ملی تنها در صورت وجود مکانیسمهای نهادی است که با هزینه کمتر و کارآمدتر قابل تحقق است. محافظهکاران آمریکایی با تاسیس سازمان ملل و بسیاری از نهادهای دیگر موافقت کردند چون که به این نتیجه رسیده بودند که راهی جز این میسر نیست تا بتوان خرس شوروی را بدون توسل به جنگ مهار کرد و ارزشهای آمریکایی را گستراند. تسهیل مهار شوروی و اشاعه ارزشها، نهادها و ساختارهای مطلوب نظر آمریکا، محافظهکاران را به جرگه حامیان سازمان ملل سوق داد. لیبرالها یک اعتبار ذاتی برای نهادهایی از قبیل سازمان ملل قایل هستند، در حالی که محافظهکاران معتقد به اعتبار ابزاری سازمان ملل هستند که آن هم با توجه به شرایط است که باید به ارزیابی گرفته شود. سازمان ملل در چارچوب ارزشها و الگوهای لیبرال شکل گرفت. اساسنامه و ساختار اجرایی و کاری این سازمان مانند بنیانهای الگوهای رفتاری و اشاعهای کاملا منطبق بر مولفهها، مقولهها و چشماندازهای غربی هستند: سازمان ملل شکل گرفت تا مشروعیت بر عملکرد آمریکا و متحدان این کشور در صحنه جهانی ببخشد و اهرمی باشد برای اینکه هزینههای رفتاری و هنجاری شوروی را به میزان فزاینده بالا ببرد. سازمان ملل شکل گرفت تا مکمل قدرت این کشور باشد. برپایه قدرت و استفاده ابزاری از سازمان ملل دولت آمریکا توانست به مدیریت بحرانهای بینالمللی و چالشهای متوجه این کشور بپردازد. نظم لیبرالی که آمریکا در دوران جنگ سرد آن را چارچوب داد برای اینکه بتواند کارآمد باشد و منافع ملی را تامین کند نیازمند وجود اهرمهای بینالمللی از قبیل سازمان ملل بود. سازمان ملل نقش تبدیل هنجارهای آمریکایی به هنجارهای بینالمللی، نقش توجیه سیاستهای آمریکا در صحنه جهانی و در کنار آنها نقش مکانیسمی را بازی کرد که از طریق آن غرب به رهبری آمریکا موفق شد سقوط ارزشی و هنجارهای کمونیسم جهانی به رهبری شوروی را سازماندهی کند و سامان دهد.
سازمان ملل بستر مناسب برای اعمال قدرت آمریکا و مبارزه کمهزینه با شوروی و متحدان این کشور را به وجود آورد. البته این به معنای آن نیست که کشورهای جهان سوم و متحدان شوروی در حد و اندازههای خود نتوانستهاند از سازمان ملل برای لطمه زدن به منافع آسیا و تسهیل اشاعه ارزشهای کمونیستی و دیدگاههای چپی استفاده کنند. بهترین نمونه همان فعالیت یونسکو به عنوان یکی از زیرمجموعههای سازمان ملل در مساوی قملداد کردن صهیونیسم با نژادپرستی، تقبیح سرمایهداری و حمایت از مبارزات چپگرایان در آمریکای لاتین باید ذکر شود. با بزرگ نمودن این اقدامات بود که درج مخالفت با سازمان ملل در حزب جمهوریخواه از اوایل دهه ۷۰ گسترش یافت و جسی هلمز، سناتور به شدت محافظهکار آمریکایی در جنوب آمریکا سمبل مخالفت با سازمان ملل و مبارزه با این نهاد از طریق جلوگیری از پرداخت دیون آمریکا به این نهاد تبدیل شد. اما در یک ارزیابی کلی واضح بود که آمریکا سازمان ملل را مطلوب برای تحقق منافع ملی خود قلمداد میکند و خواهان تقویت هر چه فزونتر این نهاد فراملی در راستای دستیابی به خواستهای خود است. اما سقوط شوروی و حیات یافتن نظام تکقطبی فضای حیاتی لازم برای تداوم و تقویت عملکرد سازمان ملل را به شدت کاهش داد. شرایط بینالمللی که به شدت مستعد پذیرش قدرت آمریکاست و از سویی دیگر به قدرت رسیدن محافظهکار در عرصه ----------- روشنفکرانه تحت عنوان نومحافظهکاران و قدرتیابی آنها در شکل دادن به مولفههای زیربنایی فرهنگی در آمریکا به یکباره موقعیت سازمان ملل را به خطر انداخت. نظم دوران جنگ سرد سقوط کرده و عناصر بنیانی و شکلدهنده آن دچار چالش و تعارض شدهاند. یکی از این ارکانها که این نظم براساس آن شکل گرفت حمایت آمریکا و نقش فعال این کشور در به وجود آمدن این سازمانها باید مطرح شود. اما دوران بعد از جنگ سرد که عصر هژمونی است نیازمند صلحی متفاوت و نظمی لیبرال اما قدرتمحورتر است. شرایط بینالمللی به گونهای است که کمتر کشوری درصدد چالش آمریکا و مقابله با توسعهطلبی فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و ---------- این کشور است. حجم قدرت آمریکا، کیفیت حیات داخلی در آمریکا و عناصر حیاتبخش منافع ملی آمریکا منجر به این شده است که کشورهای بزرگ از قبیل روسیه، چین و فرانسه احساس خطر از بسط نفوذ و قدرت آمریکا نکنند و به چالش مستقیم، واضح و خصمآلود با این کشور بپردازند. پس آمریکا امروزه این احساس را دارد که میتواند سازمان ملل را دور بزند و سیاستهای خود را اعمال کند. اگر کشورهای بزرگ آمریکا را چالشی نمیکنند، پس نیازی به این نیست که از سازمانهای بینالمللی استفاده کرد برای اینکه بتوان به اقدامات خود مشروعیت داد. سازمان ملل در دوران جنگ سرد نقشی حیاتی در ---------- خارجی آمریکا ایفا میکرد چون به عنوان اهرم به وسیله این کشور استفاده میشد تا بتواند از حیات یافتن مشروعیت برای مخالفتها و چالشهای قدرتهای بزرگ کمونیستی از قبیل شوروی و چین جلوگیری کند. حال این کشورها به مخالفت با آمریکا در صحنه جهانی در شکل خصمانه آن اقدام نمیکنند و سعی ندارند که باعث تضعیف قدرت این کشور شوند و خواهان این نیستند که نظم لیبرال موجود در هم فرو بریزد یا تضعیف شود. با توجه به این نکته حیاتی است که آمریکا احساس کمتری برای تکیه به سازمان ملل دارد چون که اولا با مخالفت قدرتهای بزرگ در رابطه با مشروعیت اقدامات خود روبهرو نیست و در ثانی نیازی به این ندارد که متوجه مدیریت تعارضات باشد چون که تعارضی وجود ندارد. پس کمتوجهی آمریکا به سازمان ملل و عدم تلاش این کشور برای تقویت روزافزون سازمان ملل برخاسته از الزامات جهانی و شرایط بینالمللی است. در واقع یک بعد کمتوجهی به سازمان ملل ما لیست بینالمللی دارد.
-
اوضاع جهانی تشویقگر آمریکا به عدم توجه کامل به سازمان ملل است. این الزامی است که فراتر از خواست رهبران یا دولتمردان آمریکایی است. حجم قدرت آمریکا ضرورت و الزام کمتری برای تکیه به سازمان ملل فراهم آورده است. آمریکا در صحنه ---------- خارجی قادر است که مشروعیت به اعمال خود بدهد و ضرورتی برای سازمان ملل نیست. در کنار شرایط بینالمللی نیاز به این است که به کیفیت حیات ---------- و ارزشی در داخل آسیا توجه شود تا بهتر بتوان درک کرد که چرا آمریکاییان در یک دهه اخیر انتقادات شدیدتری به سوی سازمان ملل متوجه ساختهاند. سقوط کمونیسم که در بطن مخالفت شدید محافظهکاران با شوروی و ضدیت وسیع آنها با ارزشهای اقتدارگرایانه بود، اعتبار روشنفکرانه و وزن ---------- گستردهای برای محافظهکاران به وجود آورد که حضور فعالتر آنان در بالاترین سطوح هرم قدرت موید ارتقای جایگاه آنان محسوب میشود. محافظهکاران و شکل مدرن آن یعنی نومحافظهکاران به مانند لیبرالها خواهان حضور آمریکا در صحنه جهانی و اشاعه قدرت و ارزش آمریکایی است. آنان به شدت بینالمللگرا هستند و در چارچوب بینالمللگرایی تامین منافع ملی آمریکا را سادهتر و آسانتر تصور میکنند. اما آنچه وجه تمایز لیبرالها و محافظهکاران است، نگاه آنان به نقش سازمان ملل در پیشبرد اهداف آمریکا و تسهیل بینالمللگرایی این کشور است. محافظهکاران بر این باور هستند که باید به سازمان ملل نگاه ابزاری داشت چرا که برخلاف لیبرالها معتقد به اعتبار ذاتی نهادهای بینالمللی نیستند. محافظهکاران بر این اعتقاد هستند که با توجه به جایگاه آمریکا در صحنه جهانی و با در نظر گرفتن نوع رابطه با کشورهای مطرح جهانی باید پذیرفت که این کشور از اعتبار جهانی و ارزشها و نهادهای آمریکایی از مشروعیت بینالمللی برخوردار هستند. این نگاه ابزاری به این علت شکل گرفته است که محافظهکاران برخلاف لیبرالها به شدت ملیگرا هستند و برنمیتابند که یک ساختار بینالمللی و خارج از حوزه حقوقی این کشور برای آمریکا تعیین تکلیف کند و برای دولت آمریکا در صحنه جهانی محدودیت در چارچوب قوانین بینالمللی که خود آمریکا آنها را امضا کرده است به وجود آورد. محافظهکاران نقش سازمان ملل را در تعارض کامل با حاکمیت آمریکا مییابند. از نظر آنان آمریکا نباید اجازه دهد که یک سازمان بینالمللی در خصوص عملکرد آمریکا در صحنه جهانی به اظهارنظر بپردازد یا اینکه برای این کشور محدودیت تعیین کند. آنان این را در تعارض با اصل حاکمیت ملی مییابند. اینکه چرا اینان امروزه چنین با قدرت از عدم توجه به تصمیمات سازمان ملل صحبت میکنند به خاطر فرض قبلی یعنی دگرگونی در شرایط جهانی و شکل گرفتن شکل خاصی از شرایط بینالمللی است. این نگاه به سازمان ملل که مبتنی بر استانداردهای دوگانه است برخاسته از تاکید محافظهکاران بر اصل حاکمیت است که برخاسته از منطق وستفالیاست. نادیده انگاشتن مخالفت سازمان ملل با حمله آمریکا به عراق در چارچوب همین اصل حاکمیت ملی است که به وسیله آمریکاییان توجیه میشود. حضور نومحافظهکاران در کاخ سفید فرصت لازم و امکانات ضروری را در اختیار مخالفان دخالت سازمان ملل در ارزیابی سیاستهای آمریکا در صحنه جهانی قرار داد. اینکه جورج دبلیوبوش نظر سازمان ملل در خصوص غیرقانونی بودن حمله به عراق را نپذیرفت در خلأ شکل نگرفت بلکه برخاسته از دو الزام داخلی و خارجی بود. سازمان ملل همچنان یکی از ارگانهای نظم لیبرال محسوب میشود اما برخلاف دوران جنگ سرد، امروزه آمریکا از فرصتها، امکانات و قدرت مانور وسیعتری برخوردار است که در صورتی که لازم تشخیص بدهد با استناد به اصل حاکمیت ملی به نادیده انگاشتن این نهاد بپردازد. پس هر زمان آمریکا به این نتیجه برسد که توجه به سازمان ملل به نفع این کشور است محققا شاهد تکیه بیشتر آمریکا به این سازمان خواهیم بود. آمریکا در مورد موضوع شناسایی قاتلان رفیق حریری، نخستوزیر لبنان از همان آغاز تاکید فراوان بر نقش کلیدی و حیاتی سازمان ملل در این رابطه داشته است. در حالی که در موضوع عراق کاملا به نادیده انگاشتن این نهاد اقدام کرد. پس باید توجه به این نکته جلب شود که آمریکا باتوجه به شرایط داخلی و الزامات بینالمللی است که تصمیم میگیرد چه زمانی به این نهاد تکیه کند و چه زمانی آن را نادیده بگیرد. البته در صورتی که محافظهکاران در مصدر قدرت باشند استعداد وسیعتری برای چالش سازمان ملل در رفتار آمریکا مشاهده میشود.
-
کلید معمای هویدا!
یکی از افرادی که در جنیایات رژیم پهلوی علیه ملت ایران نقشی مستقیم داشت امیر عباس هویدا بود.هویدا بیش از یک دهه نخست وزیر ایران بود و در این زمان همواره با مقامات امنیتی ساواک رابطه ای مستقیم و مستحکم داشت.بسیاری از شکنجه های انقلابیون و مخالفان سلطنت پهلوی تحت نظارت یا به دستور مستقیم هویدا صورت می گرفت.
امیر عباس هویدا در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی متولد شد . پدر هویدا سالها سفیر ایران در لبنان و عربستان و دیگر کشورهای عربی بود که در حجاز و لبنان و اردن میزیست و زمانی سرپرست محفل بهاییان بود و با لورنس عربستان شخصیت انگلیسی آشنا بود و در شکل گیری سلطنت آل سعود سهم داشت.هویدا از اعضای لژهای فراماسونری بود.او از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضا شاه پهلوی به عنوان نخست وزیر ایران منصوب شد و ۱۳ سال در این پست ماند.او چندی پس از مرگ منصور با خواهرزن او لیلا امامی که نوه دختری حسن وثوق (وثوق الدوله) بود، ازدواج کرد ولی این ازدواج در نهایت به طلاق انجامید. نکته جالب توجه اینکه امیر عباس هویدا که مدتها نوکری شاه خائن را در دستور کار خود قرار داده بود،مجبور شد با اصرار شاه و خواهشهای مکرر درباریان ،جهت آرام سازی مخالفان انقلابی حکومت پهلوی به زندان رفته و در قالب یک بازی نمایشی بازداشت شود.اما شاه که خود از خشم ملت ایران در امان نمانده بود در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ از ایران گریخت و هویدا همچنان در زندان ماند.
هویداپس از ۱۳ سال تصدی پست نخست وزیری که در تمامی آن مورد انتقاد و طعن و طنز و شایعات گاه سخیف مخالفانش بود، از کار کناره گرفت و جمشید آموزگار به نخست وزیری منصوب شد و هویدا به عنوان وزیر دربار شاهنشاهی مشغول به کار شد. این ایام مقارن با اشتعال شعلههای انقلاب اسلامی مردم ایران بود.انقلابی که سرانجام منجز به فروپاشی کال بنیان منحوس پهلوی گردید.امیر عباس هویدا نیز به مانند افرادی دیگر مانند خسروداد،رحیمی ،نصیری ،ناجی و نیک پور مورد محاکمه قرار گرفت و توسط دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
نکته جالب توجه اینکه برخی وابستگان حکومت پهلوی سعی دارند از امیر عباس هویدا به عنوان فردی موفق و کارآمد یاد کنند.این در حالیست که کارنامه هویدا در طول ۱۳ سال نخست وزیری وی نشاندهنده ذلت وی در مقابل بیگانگان است.در زمان نخست وزیری امیر عباس هویدا شاهد از دست رفتن بحرین و استقلال این منطقه بودیم که لکه ننگی در تاریخ پهلوی محسوب می شود.
یکی از کسانی که سعی در تبرئه ---------- امیر عباس هویدا داشت،عباس میلانی بود.میلانی در کتاب معمای هویدا از سبک نویسندگی “رئالیسم جادویی”پیروی کرده و سعی دارد به هر نحو ممکن هویدا را چهره ای مطلوب،موثر و کارآمد جلوه دهد.این در حالی است که جنایات هویدا و مفسد بودن وی بر هیچ کس پوشیده نبود.او در بسیاری از جنایات رژیم پهلوی علیه ملت ایران دست داشت .
عباس میلانی در کتاب معمای هویدا سعی نموده است با فاکتور گرفتن از جنایات هویدا و فجایعی که او در ---------- خارجی ججمهوری اسلامی ایران به بار آورده بود از او چهره ای کاملا متفاوت ترسیم ماید.اما میلانی در این راستا ناموفق بوده است.کارنامه ---------- هویدا در مقابل دیدگان همه مفتوح است.کارنامه ای که در آن به جز خیانت به ملت و وابستگی به بیگانگان،خصوصا ایالات متحده آمریکا چیز دیگری دیده نمی شود.
-
مبارزه دوپهلوی انگلیس با تروریسم در افغانستان
از زمان قدرت گیری مجدد طالبان در افغانستان گاهی اوقات برخی از مقامات امریکایی اتهامات بی پایه و اساسی در خصوص حمایت ایران از طالبان را مطرح می کردند. هر چند چنین اتهاماتی از سوی حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان تکذیب شد و ایشان نقش تهران در افغانستان را سازنده توصیف کردند ولی آنچه جالب است گزارشی است که اخیراً روزنامه ایندیپندنت از طرح مخفی انگلیس برای ساخت اردوگاه آموزشی برای طالبان در افغانستان منتشر کرده است. آنچه در ادامه می خوانید مشروح این گزارش است.
دولت افغانستان مدعی است که ثابت کرده تعدادی از مقامات انگلیسی حاضر در افغانستان بدون کسب اجازه از حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان با عوامل طالبان گفت وگو کرده اند. چنین ادعایی در شرایطی صورت می گیرد که «گوردون براون» نخست وزیر انگلیس تاکید کرده که کشورش هرگز با طالبان مذاکره نخواهد کرد. در همین خصوص براون در تاریخ ۱۲ دسامبر در برابر اعضای پارلمان انگلیس گفت؛ «هدف ما شکست شورشیان و حذف رهبران آنهاست؛ ما تحت هیچ شرایطی وارد هیچ مذاکره یی با طالبان نخواهیم شد.»
حالا که این خبر افشا شده انگلیس بر این موضوع اصرار می ورزد که دفتر حامد کرزی از آنچه در جریان بوده مطلع بوده ولی رئیس جمهور افغانستان دو دیپلمات انگلیسی را به اتهام برقراری رابطه با طالبان و حمایت مادی از آنها از این کشور اخراج کرده است. چنین تنشی سطح روابط دو کشور را به پایین ترین میزان خود رسانده است. به همین علت کرزی از ماه دسامبر تاکنون مانع از انتصاب «پدی آشادون» به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل در کابل شده است. این در حالی است که کرزی سربازان انگلیسی را به از دست دادن کنترل اوضاع در استان هلمند متهم کرده است. افشای این موضوع حتی روابط بین کابل و واشنگتن را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
یک منبع دولتی افغانستان گفته که ساخت اردوگاه آموزشی بخشی از طرح انگلیس برای استفاده از بخشی از نیروهای اصلاح شده طالبان بوده که «انجمن داوطلبان دفاع» نامیده می شوند. هدف انگلیسی ها از گفت وگو با سران این گروه استفاده از آنها برای مبارزه علیه شورشیان باقیمانده در افغانستان بوده است. این مقام افغان که نامی از وی منتشر نشده در این خصوص گفته است؛ «قرار بود این اردوگاه برای ۱۸۰۰ نفر از جنگجویان معمولی طالبان و ۲۰۰ فرمانده معمولی طالبان آموزش نظامی فراهم کند». مقامات افغان بعد از اینکه گروهی از نیروهای امنیتی افغانستان حافظه کامپیوتری همراه یک گروه دیپلمات های بین المللی را که مشغول بازدید از استان هلمند بودند بازرسی کردند متوجه چنین طرحی شده اند. یکی از مقامات امنیتی افغانستان در این خصوص می گوید؛ «هنگامی که این دیپلمات ها دستگیر شدند، دولت انگلیس گفت وزارت کشور و شورای امنیت ملی افغانستان از چنین طرحی اطلاع داشته ولی در واقع کسی در این خصوص چیزی نمی دانست؛ به همین علت است که حامد کرزی خیلی عصبانی است.» جزئیات دقیقی از اینکه چه چیزهایی در این خصوص به حامد کرزی گفته شده در اختیار نیست. برخی از تحلیلگران بر این باورند که به مقامات افغانی اطلاعات کمی در این خصوص داده شده بود ولی چنین اقدامی وقتی صورت گرفت که این طرح لو رفته بود. اطلاعات دیگر حاکی از این است که قرار بوده این اردوگاه در خارج از موسی قلعه در استان هلمند ساخته شود.
این بخشی از طرح انگلیسی ها بعد از حمله سنگین تحت رهبری آنها به موسی قلعه در سال گذشته برای برقراری آشتی ملی در افغانستان و به دست آوردن حمایت نیروهای میانه رو بوده است. اما ترس مقامات افغانی از این است که انگلیسی ها در حال آموزش شبه نظامیانی بوده اند که هیچ وفاداری به دولت مرکزی ندارند. بعد از افشای این خبر مقامات افغانستان ۴۸ ساعت به «مایکل سمپل» و «مروین پاترسون» فرصت دادند که افغانستان را ترک کنند. البته یک ژنرال سابق ارتش افغانستان نیز به جرم همکاری با آنها دستگیر و زندانی شده است.
خبر اخراج دو دیپلمات انگلیسی با خبر اخراج «منصور دادالله» از فرماندهان ارشد طالبان به جرم مذاکره با جاسوسان انگلیسی همزمان شد. البته یک مقام دولتی افغانستان مدعی است که اردوگاه مذکور نیز قرار بوده برای منصور و افرادش ساخته شود. بنابر اطلاعاتی که از حافظه کامپیوتری توقیف شده به دست آمده قرار بوده اتحادیه اروپا نیز از این برنامه حمایت مالی به عمل آورد ولی این اتحادیه می گوید چنین برنامه یی وجود نداشته و نیز هیچ حمایت مادی در اروپا برای اجرایی شدن چنین برنامه یی وجود نداشته است. با وجود تکذیب چنین اطلاعاتی از سوی اتحادیه اروپا مقامات دولتی افغانستان همچنان تاکید می کنند که انگلیس از این برنامه حمایت مادی کرده است. با این حال حتی خود دیپلمات های انگلیسی، سازمان ملل و مقامات غربی وجود چنین طرحی و هدایت آن توسط انگلیس را به طور اجمالی تایید کرده اند ولی از تایید رسمی آن خودداری می کنند. بنابر اظهارات یک مقام افغان سایر اطلاعات به دست آمده از حافظه کامپیوتری حاکی از آن است که تاکنون ۱۲۵ هزار دلار برای آماده سازی اردوگاه هزینه شده و ۲۰۰ هزار دلار دیگر نیز برای راه اندازی آن در سال ۲۰۰۸ اختصاص داده شده بود.
-
طرح سیا برای براندازی تشیع
در آمریکا کتابی به نام «A Plan to Devide and Desolate Theology» است که در آن مصاحبه ی مفصلی از دکتر مایکل برانت معاون ارشد رئیس سابق سیا Bob Wood Words و عضو مهم بخش شیعه شناسی سازمان سیا منتشر شده است.
وی در این مصاحبه اسرار از تکان دهنده ای پرده برداشته است و در جریان اتهام کارکنان سیا به فساد مالی بطور ناخودآگاه اعتراف کرده است در این سازمان مبلغ ۹۰۰ میلیون دلار برای سازمان دهی مبارزه با تشیع اختصاص یافته بوده است. گفتتنی است که دکتر مایکل برانتن مدتی طولانی در بخش مذکور فعالیت داشته ، ولی چندی پیش به خاطر فساد مالی از کار برکنار شده است و او نیز از باب انتقام جویی خیلی از اسرار محرمانه را برملا کرده است.
● مصاحبه ی وی به طور بسیار خلاصه چنین است:
انقلاب ۱۹۷۹ ایران ضربه های اساسی به ---------- ما در حاکمیت در کشورهای اسلامی وارد ساخت. پس از ناکامی ما در چند سال اول انقلاب برای کنترل آن و رشد روزافزون بیداری اسلامی و گسترش دامنه ی نفرت علیه غرب و ظهور اثرات جوش و خروش انقلابی در شیعیان کشورهای مختلف بالاخص لبنان، عراق، کویت، بحرین و پاکستان، مقامات بلند پایه ی سیا دور هم جمع شدند. در این جلسات نماینده ی سرویس مخفی مشهور انگلیس Mix نیز شرکت می نمود؛ زیرا انگلیس تجربه ی وسیعی در مطالعه روی کشورها را دارد.
در این گردهمایی ها نتیجه گیری شد که انقلاب ایران فقط نتیجه ی طبیعی ---------- های شاه نبوده است، بلکه در باطن عوامل و حقایق دیگری نیز وجود دارد که محکم ترین آن عوامل ، یکی رهبری ---------- توسط مرجعیت دینی شیعی و دیگری شهادت حسین نوه ی پیامبر اسلام (ص) در ۱۴۰۰ سال پیش است. حادثه ای که قرن هاست شیعه به یاد آن با غم و اندوه بی نهایت عزاداری می کند. این دو محور است که شیعه را از سایر مسلمانان فعال تر و متحرک تر می سازد. در همین گردهمایی تصویب شد که برای مطالعه ی اسلام شیعی و برای برنامهریزی و کار روی این پروژه یک شعبه ی جداگانه و مستقلی تاسیس شود و نخستین بودجه چهل میلیون دلاری برای آن اختصاص یابد. سپس دکتر مایکل برانت مراحل پروژه را چنین بیان می کند:
۱) جمع آوری اطلاعات
۲) اهداف کوتاه مدت با تبلیغات علیع شیعه و راه اندازی آشوب های بزرگتر شیعه و سنی، بدین معنی که باید آنها را با اکثریت سنی درگیر کرد تا توجه شان از آمریکا منحرف گردد.
۳) اهداف دراز مدت، پایان کار تشیع با عمل براساس اهداف دراز مدت.
۴) طبق نقشه در فاز اول محققینی به تمام جهان شیعه اعزام شدند. به عنوان مثال دکتر ساموئیل در پاکستان روز عزاداری های کراچی تحقیق می کرد و مدرک دکترای خود را در همین زمینه اخذ کرد. یک خانم ژاپنی به ننام نکومه هم در کویته ی بلوچستان، بر قوم هزاره و شیعه ی آن دیار تحقیق می کرد و رساله ی دکترای خو را در همین زمینه ارائه نمود. دکتر برانت می گوید: بعد از تحقیقات میدانی و جمع آوری اطلاعات در مورد شیعیان همه ی کشورها، نتایج زیر بدست آمد:
▪ مرجعیت:
مراجع شیعه سرچشمه ی اصلی قدرت این مذهب اند. اینان همیشه با تاکید ب اصول شیعه، به شدت از آن محافظت و صیانت می کنند. اینان در تاریخ طولانی تشیع، هیچ وقت با حاکم غیر اسلامی بیعت نکردند و با وی دست دوستی ندادندن. به علت فتوای یک مرجع وقت یعنی آیت الله شیرازی، انگلیس نتوانست داخل ایران شود. بزرگترین مرکز علمی شیعه در عراق بود و چون صدام حسین علی رغم به کارگیری تمام توان خود و سعی و کوشش فراوان نتوانست آن را بخرد و مجبور به بستن آن شد.
این در حالی است که مراکز دیگر علمی در جهان همیشه با حکام وقت همراهی کرده اند. ببینید جایی مثل قم در مرکز ایران، تخت ظلم شاهنشاهی را برچید و اکنون نیز پنجه در پنجه ی آمریکا ی ابر قدرت، زورآزمایی می کند. در لبنان نهضت آیت الله موسی صدر، ارتش های انگلیس ، فرانسه، و اسرائیل را مجبور به فرار کرد. امروز نیز حزب الله لبنان بزرگترین مزاحم اسرائیل در طول تاریخ تاسیس آن دولت به شمار می رود. ما از همه ی این مطالعات به این نتیجه می رسیدیم که رو در رویی مستقیم با شیعه زیانبار و امکان پیروزی در آن بسیار کم است. بنابراین باید به کارهای پشت پرده ای روی آورد و به جای اصل قدیمی انگلیسی ها « تفرقه بینداز و حکومت کن» اصل دیگری تحت عنوان « تفرقه بینداز و نابود کن» را پیش گرفت.
بنابراین باید افرادی که با شیعه اختلاف اعتقادی دارند را بطور منظم و مستحکم علیه شیعه سازمان دهی کرد. باید شایعه ی کافر بودن برانگیز نوشت. باید افراد کم سواد و بی سواد را جمع کرد و آنها تقویت نمود تا وقتی تعداد آنها ( که ستون پنجم ما هستند) به مقدار مناسب رسید، علیه شیعه جهاد مسلحانه آغاز شود. باید چهره ی تشیع، منسوخ شود تا نزد عوام غیر مقبول باشند و در میان عامه مورد نفرت قرار گیرند.
▪ عاشورا و عزاداری:
در میان شیعه مراسم عزاداری مرسوم است. آنها به یاد واقعه ی کربلا جمع می شوند و یک نفر سخنرانی و واقعه ی کربلا را بیان می کند و مستمعین هم گوش می کنند. بعد از آن طبقه ی جوان، سینه زنی و عزاداری می کنند. این سخنران و این مستمعین برای ما اهمیت زیادی برخوردار هستند؛ زیرا از همین عزاداری و مجالس است که درمیان شیعه جوش و خروش ، آزادی خواهی و جنگ با باطل به خاطر حق، به وجود می آید. ما به خاطر همین، ده ها میلیون دلار از بودجه ویژه را برای در دست گرفتن سخنرانان و مستمعین اختصاص داده ایم. و این کار چنین تحقق می پذیرد که ابتدا دنبال افرادی از شیعه که پول پرست و دارای عقاید سست و در عین حال دارای شهرت و قدرت تاثیر و نفوذ باشند، می رویم تا به واسطه ی آنهادر عزاداری ها نفوذ پیدا کنیم.
▪ برنامه های دقیق و مخرب:
ما از این افراد اهداف زیر را پیگیری می کنیم.
ـ به وجود آوردن و یا سرپرستی مداحانی که معرفت عقاید شیعه را ندارند.
ـ شناسایی و کمک مالی به افرادی از شیعه که بتوانند توسط نوشتارهای خود، عقاید و مراکز علمی شیعه را هدف قرار دهند؛ بنیانهای تشیع را منهدم کرده و آن را اختراع مراجع شیعه وانمود کنند.
ـ اضافه و یا حفظ نمودن رسوماتی در عزاداری که با عقاید شیعه منافات داشته باشد.
ـ عزاداری ها به گونه ای معرفی و مطرح شود که عموم جامعه احساس کنند تشیع، گروهی جاهل و توهم پرست است که در محرم برای انسانهای عادی مزاحمت به وجود می آوند. برای تشریح این جور برنامه ها لازم است پول هنگفتی خرج شود و مداحان خوب تشویق شوند.
و این گونه تشیع که یک مذهب دارای قوت منطقی است تبدیل به مذهبی درویشی محض می شود و از درون، پوک و خالی می گردد و در ذهن عوام الناس نفرت و در خود شیعه افتراق و پراکندگی گسترش می یابد. آنگاه و در نهایت باید توسط نیروهای جهادی بر آنها تیر خلاص زد و نابودشان کرد.
تحقیق و جمع آوری مطالب فراوانی علیه مرجعیت و نشر اشاعه ی آنها توسط نویسنده های پول پرست و بی نام. در این باره باید پول خوبی خرج شود و در میان مداحان و عوام شیعه مواد زیر زمینی پخش و منتشر گردد تا شیعیان دچار آشفتگی و چند دستگی شوند. و با این برنامه ها پیش بینی می شود که در مرحله ی نهایی، صدای اعتراض خود شیعه ها علیه مرجعیت بلند شود تا آنجا که در سال ۲۰۱۰ میلادی دیگر مرجعیت یا به عبارت دیگر مرکزیت اقتدار شیعه که تا کنون سد اصلی جلوی دولتمردان ما بوده اند به وسیله ی خود شیعیان پایان یابد.
-
رمز استمرار انقلاب اسلامی
پس از گذشت ۲۹ سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، اگر بخواهیم مروری بر دستاوردهای آن داشته باشیم، قطعا میتوان به موارد فراوانی اشاره کرد؛ اما اگر بخواهیم مهمترین دستاورد انقلاب را بیان کنیم شاید قدری سخت به نظر آید؛ ولی بهزعم نگارنده این یادداشت، مهمترین و کلیدیترین دستاورد انقلاب اسلامی است و همانا این مولفه اساسی است که میتواند از پایههای اساسی استمرار این انقلاب باشد.
خودباوری ملی به مثابه است. همانگونه که هر فردی دارای است، یک ملت هم دارای خویشتنی است که چنانچه نسبت به آن آگاهی پیدا کند، به خودباوری ملی دست مییابد. میتوان ادعا کرد روح خودباوری ملی را رهبر کبیر انقلاب اسلامی در این ملت زنده کرد و او بود که از ملتی که خود را باور نداشت، ملتی ساخت که توانست انقلابی را در تاریخ خود به ثبت برساند که همگان را متحیر نماید. در واقع همین امر مهم بود که در ادامه مسیر پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی توانست بر توطئههای گوناگون دشمن غلبه نماید و امروز برای رسیدن به قلههای پیشرفت توانمند است و در راه توسعه ایران همت والایی دارد.
اگر امروز شبکههای خبری همچون شبکه خبری cnn که کارنامه آن برای ملت ایران روشن است، در گزارشهای خبری خود دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی ایران را چشمگیر توصیف میکنند؛ اگر امروز ما در دستیابی به تکنولوژیهای پیشرفتهای از قبیل تکنولوژی هستهای، شبیهسازی سلولهای بنیادی و همچنین در صنایعی همچون هوافضا و داروسازی و در علوم پزشکی و بهداشتی در دنیا حرفی برای گفتن داریم، اگر امروز ما در زمینه نانوتکنولوژی که از مهمترین و اساسیترین تکنولوژیهای مکمل بسیاری از تکنولوژیهای موجود است، در تولید مقالات علمی isi در سطح بینالملل مقام بیستوششم و در جهان اسلام مقام اول را داریم، اگر جوانان این مرز و بوم در المپیادهای علمی جهانی خوش میدرخشند همه و همه نشات گرفته از است.
نکته قابل ذکر این است که پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی میتواند ارتقادهنده این روحیه خودباوری شود، یعنی بین خودباوری و پیشرفتهای علمی رابطهای است دوطرفه. بنابراین ضروری است در مسیر حرکت به سمت قلههای علم و تکنولوژی و شکستن مرزهای دانش، هدفگیری ما به سمت علوم و تکنولوژیهایی باشد که بتواند خودباوری ملی را تقویت نماید، یعنی ایجادکننده غرور و پرستیژ ملی، ارتقادهنده امنیت ملی و افزایشدهنده ثروت و رفاه اجتماعی باشد و همه این ویژگیها را می توان در تعبیر که رهبر انقلاب در بازدید از پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی به کار بردند، خلاصه کرد.
نکته دیگری که بایست به مباحث فوق افزود این است که ضرورت دارد را با آمیخت تا بتوان دستاوردهای خودباوری را در مسیر صحیح قرار داد و بدین طریق به جامعهای دست یابیم که هم واجد شاخصهای توسعهیافتگی روز دنیا باشد و هم واجد شاخصهای یک جامعه دینی. بنابراین باید دستگاههای متولی امر به ویژه نهادهای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای خود این نکته را مد نظر داشته باشند که و را درهم آمیزند تا بتوانیم همواره در مسیری گام برداریم که هر روزمان بهتر از دیروز باشد.
-
بیگانگان یار دیرین اصلاح طلبان
قصه تحصن نمایندگان مجلس ششم شورای اسلامی که به « مجلس اصلاحات » مشهور گردیده بود در اعتراض به رد صلاحیت ۸۰ تن از نمایندگان برای دوره هفتم مجلس به علت بروز فساد فکری، مالی، اخلاقی و ---------- به استناد مراجع چهارگانه توفیق راهیابی به صحنه رقابت انتخابات را نداشتند، شکل گرفت. به طوریکه در پی اعلام تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده خبرگزاریهای خارجی به مجلس فراخوانده شده و ساعتی پس از اعلام این خبر، راهروهای مجلس شاهد حضور خبرنگاران ونمایندگان خبرگزاریهای خارجی برای پوشش و بزرگنمایی تحصن نمایندگان میشود. آسوشتیدپرس، الجزیره، رویتر، فرانس پرس و... از جمله خبرگزاری های خارجی بودند که برای پوشش خبری تحصن نمایندگان در مجلس حضور یافته بودند (۱)
به طوریکه با تحلیل عمیق و بررسی قضایای پشت پرده آن میتوان ادعا نمود که اقدام مضبوحانه فوق در راستای براندازی نرم نظام جمهوری اسلامی از طریق « انقلاب مخملین » صورت گرفت که درجای خود یکی از غمناکترین و مضحکترین رخدادهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بشمار میرود و با توجه به اینکه در حال حاضر کشور برای برگزاری انتخابات پرشور هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی آماده می شود جهان غرب و به طور صریح و آشکار جرج بوش رئیس جمهور امریکا حمایت خویش را از برخی افراد و جریانهای ---------- که عمدتاً به طیف « اصلاح طلب » مشهورند اعلام نمودند.
ناگفته نماند اگر به سابقه فکری و ایدئولوژیک این جریان فکری در طول تاریخ معاصر نظری بیافکنیم ریشه و پیشینه جریان روشنفکری و اصلاح طلبی را در دوران مشروطه رصد کنیم باید قضایای تحصن نخبگان روشنفکری و متجددین را در سفارت های روسی و انگلیس جست! و دردناکتر این که برخی رجال ---------- و فرهنگی روشنفکر آزادیخواه و متجدد و ترقی خواه در مواقع خطر پرچم و علم روس وانگلیس را بر بالای بام و درب منزل برافراشته میساختند و به این عمل ننگین نیز افتخار مینمودند! از اینرو برای تنویر افکار عمومی،کسب و شناخت لازم و کافی از پشتوانه فکری و ---------- جریانات ---------- کشور در این مقاله به بررسی و تحلیل حمایت دنیای غرب از اصلاح طلبان در دوران حیات ---------- مجلس ششم میپردازیم.
۱) امریکا و حمایت از اصلاح طلبان:
وزارت خارجه امریکا در ادامه سیاستهای مداخله جویانه این کشوردرجهان از دولت ایران خواستار مانع از رد صلاحیت شدن نامزدهای انتخاباتی مجلس هفتم توسط شورای نگهبان میشود.
بطوریکه به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی « آدام ارلی » معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا در یک نشست خبری اظهار میدارد که: « دولت ایران باید مانع اقداماتی شود که بر علیه آزاد بودن انتخابات پارلمانی صورت میگیرد و این یک معیار جهانی است که مردم بهترین کسانی هستند که میتوانند صلاحیت حاکمان خود را تعیین کنند».
البته معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا ضمن اینکه از دولتمردان ایرانی میخواهد به صدای متحصنین(مجلس ششم) گوش دهند، اظهار میدارد که: « امریکا تنها از یک انتخابات آزاد وعادلانه حمایت مینماید».
جالب اینکه وزارت امور خارجه امریکا گفته بود که: « دولت ایران بایدتلاشهای شورای نگهبان را برای شکل دهی نتیجه انتخابات مجلس از طریق رد صلاحیتهای نامزدهای دارای گرایش لیبرال، مردود بداند.» (۲)
درنهایت امریکا از رد صلاحیت تعدادی از نمایندگان و داوطلبان ورود به مجلس اظهار نگرانی کرده، و معاون سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در اقدامی مداخله جویانه به حمایت از نمایندگان و کاندیداهای رد صلاحیتشده پرداخته و اظهارمیدارد که: « باید هر چه زودتر جلوی قدرت و اقدامات شورای نگهبان گرفته شود». از سویی نیز معاون سخنگوی وزارت امورخارجه امریکا مدعی میشود که: « ما معتقدیم صلاحیت کاندیداها نباید مورد بررسی قرار گیرد زیرا اخلال در روند برگزاری انتخابات آزاد محسوب میشود! » (۳)
از طرف دیگر رادیو امریکا نیز در این باره اظهار میدارد که: « وزارت خارجه امریکا با دخالت شورای نگهبان در روند گزینش نامزدها مخالف است ».البته به طور ظریف هدایت وفرماندهی رفتار ---------- اصلاح طلبان را به دست گرفته و اضافه میکند: « گزارشها از احتمال استعفای ۶ وزیر و ۶ معاون رئیس جمهور در صورت عدم تغییر تصمیم شورای نگهبان حکایت دارد ».
این رادیو از قول آدام ارلی معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا خواستههای دولت امریکا را اینگونه تبیین میکند که: « دولت بوش با دخالت در روند گزینش نامزدها مخالفت میکند. ما از دولت ایران خواستار مخالفت با تلاشهای شورای نگهبان هستیم و یاد آور میشویم که رسیدگی به گزینش داوطلبان از بنیادیترین اختیارات دولت است».(۴)
در این راستا « کرتیس کوپر » سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در تکمیل اظهارات آدام ارلی اعلام میداردکه: « از دولت ایران می خواهیم تلاشهای شورای نگهبان را برای مقابله با اصلاح طلبی ناکام بگذارد».
« کرتیس کوپر » در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار بینالملل خبرگزاری فارس ضمن استنکاف از پاسخ به این سؤال که ارتباط منافع امریکا با موضوع رد صلاحیتها درایران چیست؟ تنها به این جمله اکتفا کرد که « منافع امریکا در گرو برگزاری انتخابات آزاد و برابر درایران است. »
وی همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا امریکا برنامهای برای حمایت از نمایندگان متحصن دارد یاخیر؟ تصریح کرد:
« راستش در موقعیتی نیستم که بگویم ما از چه نمایندگانی حمایت میکنیم و از چه نمایندگانی حمایت نمیکنیم.»
کوپر درباره دلیل نگرانی مقامهای امریکایی از رد صلاحیت برخی نامزدهای انتخابات پارلمان ایران نیز پاسخ روشنی نداد و به سخنان ویلیام برنر معاون امور خاورمیانه وزارت امور خارجه امریکا اشاره میکند که ویلیام برنر پیش از این آنچه را که انتخابات آزاد و برابر خوانده است را مورد حمایت امریکا میداند.(۵)
اما پنتاگون با اذعان به این موضوع که درنگاه آنها دستهبندی های ---------- فاقد وجاهت میباشد یعنی اصلاح طلبان بازیچه و مفت، منویات امریکا را در ایران پیش میگیرند. در نهایت اینکه: مشاور پنتاگون وعضو شورای روابط خارجی امریکا اظهار میدارد که: « اقدامات شورای نگهبان که اساساً بدون تغییر مانده است، به میزان زیادی برای امریکا و دیگر کشورهای علاقمند مضر خواهد بود ».(۶)
« الی کراکوسکی » در مصاحبه باخبرنگاران گروه بینالملل خبرگزاری فارس بیان میدارد که: « رد صلاحیتهای نامزدهای انتخاباتی قطعاً با منافع امریکا درمنطقه در تضاد است». وی همچنین تصریح میکند: مردم از دستیابی اصلاح طلبان به اصلاحات واقعی ناامید شدهاند. کراکوسکی با تأکید براینکه افراد زیادی در امریکا پیچیدگیهای زیاد ---------- ایرانیها را درک میکنند، گفت: تفاوت لفظی که در مطبوعات میان اصلاح طلبان و محافظه کاران وجوددارد از نظر ما ضرورتاً یک تفاوت واقعی نیست.(۷)
در نهایت ریچارد پرل مشاور وزیر دفاع امریکا نیز طی سخنانش از دولت امریکا خواست « تا جهت تغییر نظام جمهوری اسلامی از میانهروها در داخل ایران حمایت کند. » (۸)
۲) پارلمان اروپا و حمایت از تحصن کنندگان اصلاح طلب.
اعضای پارلمان اروپا نیز، باصدور بیانیهای خواستار بازنگری فوری در تصمیم شورای نگهبان شده و خواستار حمایت جامعه ملل از متحصنان و برگزاری یک انتخابات دموکراتیک میشوند. در این راستا،پارلمان اروپا ۲۵ دیماه به بهانه کمک به زلزله زدگان بم و کمکهای اتحادیه اروپا قطعنامهای تصویب کرد لیکن در آن بر این بخشها تأکید بیشتری داشته است:
«... همچنین با توجه به اینکه تصمیم شورای نگهبان ایران در رد صلاحیت بیش از ۲۰۰۰ نامزد انتخابات از جمله بیش از ۸۰ نماینده فعلی مجلس و با توجه به تحصن نمایندگان اصلاح طلب، و قصد استعفای شمار زیادی از استانداران و اعضای دولت، ما نمایندگان پارلمان اروپا دوباره حمایت خود را از روند اصلاحات در ایران اعلام میداریم و نسبت به وخیم ترشدن وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی میکنیم. متأسفانه گفت و گوها در این باره از یک تبادل نظر آکادمیک فراتر نرفته است».
در این بیانیه تصریح شده است: « با توجه به اعلامیه خاویر سولانا مسئول ---------- خارجی و امنیت اتحادیه اروپا در خصوص اهمیت بسیار زیاد روند انتخاباتی ایران برای اتحادیه اروپا، ما میخواهیم که انتخابات روندی کاملاً واضح و شفاف داشته باشد، همچنین نگرانی، عمیق خود را از تصمیم شورای نگهبان که اقدامات اخیر در جهت یک جامعه دموکراتیک تر را در معرض خطر قرار داده است ابراز میداریم و خواستار بازبینی فوری در تصمیم این شورا هستیم ».
نمایندگان پارلمان اروپا در این بیانیه تأکید کردند: « که همبستگی نشان داده شده از سوی جامعه بینالمللی، ابراز حمایت از افرادی است که متعهد به نگاهداشتن ایران در مسیر دموکراتیزه کردن هستند و همچنین هشدار میدهیم که چنانچه در زمان مقتضی قبل از انتخابات تغییری در تصمیم، مبنی بر ممانعت از شرکت نامزدهای اصلاح طلب درانتخابات مجلس صورت نگیرد این اقدام در روابط اتحادیه اروپا وایران بیتأثیر نخواهد بود» (۹)
این بیانیه اولتیماتوم گونه در حالی صادر میشود که شورای نگهبان هنوز به شکایت نامزدها رسیدگی نکرده بودند در این بیانیه به رئیس پارلمان اروپا دستور دادند که این قطعنامه را به شورا و کمیسیون اروپا و نیز دولت و مجلس جمهوری اسلامی ایران ودبیر کل سازمان ملل متحد منتقل کند.
۳) حمایت انگلیس ازنمایندگان رد صلاحیت شده اصلاح طلب
رادیو دولتی انگلیس با حمایت واستقبال دولت انگلیس از بست نشینی حدود ۸۰ نماینده مجلس ششم گفت: « انتقاداتحادیه اروپا ودولت امریکا از اقدام شورای نگهبان موجب دلگرمی نمایندگان معترض شده است! ».
این رادیو با بیان اینکه بحران ---------- ایجاد شده در طبقه حاکم در سالهای اخیر کم سابقه است، به نقل از بعضی از فعالان ---------- گفت: « باید تکلیف را یکسره کرد و ---------- نافرمانی مدنی را اتخاذ کرد. کسانیکه درمجلس تحصن کردهاند شاید انتظارشان این است که گروههای ---------- و مردم درآنجا حضور یابند و پشتیبانی کنند».
رادیو بی بی سی افزود: ولی پرسش اساسی این که اصلاح طلبان میتوانند در این بحران اتحاد خود را حفظ کنند. این رادیو گفت: « اصلاح طلبان در سالهای اخیر به اقدامات خیابانی همچون تظاهرات و تجمعات بیتوجه بودهاند و باعث دلسردی شدهاند وحالا نمیتواننند انتظار داشته باشند مردم به کمک بشتابند ».(۱۰)
در این راستا رادیو بی. بی. سی نیز از برنامه طنز سیمای جمهوری اسلامی درباره تحصن انتقاد کرده ودر پی انتقادات داوود سلیمانی، ناصر قوامی ومحسن آرمین و... از برنامه طنز نقطه چین، این رادیو هم به جمع معترضان به صدا و سیما میپیوندند ونمایش این طنز را اهانت به نمایندگان اصلاح طلب دانسته اما بی. بی. سی توضیح نداد پخش برنامه طنز تلویزیونی که مربوط به مشکلات صنفی یک قشر جامعه است چه ارتباطی با نمایندگان مجلس دارد!
کامبیز کرامتی که بی. بی. سی با او به عنوان کارشناس مصاحبه کرده ا ست دربارۀ محتوای این نمایش میگوید در طنز یاد شده یک فردکاسب تصمیم میگیرد که جزو هیأت مدیره صنف خودش قرار گیرد و پس از ثبت نام صلاحیت او از طرف اتحادیه رد شد این فرد به همراه دوستانش درمنزلشان دست به تحصن میزنند و به هنگامی که خبرنگاران میآمدند متحصنین به خودشان سرم وصل میکردند که وانمود کنند در اعتصاب به سر میبرند و موقعی که کسی نبود غذا میخوردند.
به نظر میرسد با توجه به محتوای تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده با رویدادهای به تصویر کشیده نشده در طنز نقطه چین، مدعیان اصلاح طلبی این طنز را زبان حال خودشان تلقی کرده و بهانهای برای حمله به صدا و سیما به دست آوردهاند.
۴) حمایت فرانسه ازنمایندگان رد صلاحیت شده اصلاح طلب
دامنه گستاخی وجسارت ---------- کشورهای اروپایی به قدری شدت یافته بود که بطور آشکار در مسائل داخلی دیگر کشورها دخالت میکردند در حالیکه این رفتار نامتجانس ---------- مغایر با مقررات بینالمللی است و همیشه در پیمانها و قطعنامههای بینالمللی برعدم دخالت در امور دیگران تاکید میشود در حالیکه در دوران حیات دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات شاهد مداخله کشور فرانسه نیز میباشیم بطوریکه « ژاک بارو » رئیس فراکسیون حزب « اتحاد برای حرکت مردمی فرانسه » انتخابات مجلس شورای اسلامی ایران را برای اروپا بسیارمهم توصیف میکند.
درگزارش تلویزیون فرانسه وی در پاریس گفت:« هم اکنون نتایج انتخابات وسیاست اجرایی ایران در بعد بینالملل برای اتحادیه اروپا و فرانسه از اهمیت خاصی برخوردار است».
وی افزود: در زمان حاضر بایدگسترش همکاری با ایران را به منظور ایجاد ثبات، صلح پایدار و مبارزه با تروریسم در منطقه مورد توجه جدی قرار دارد.وی در ادامه از پیشرفت در اجرای حقوق بشر و منظور کردن حق دفاع دردادرسیهای قضایی به عنوان بخشی از آزمایشهای مطرح برای ایران نام برد.وی گفت: بهره گیری از چنین فرصتی برای فرانسه و اروپا میتواند سازنده و ایجادکننده اعتماد باشد.(۱۱)
۵) گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا
اوج ذلالت ---------- برای دولت جمهوری اسلامی زمانی رقم میخورد که سطح مداخله گرایی کشورهای اروپایی در مسائل داخلی کشور ایران به حدی نزول میکند که گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا نیز به جمع حامیان سربازان و مجریان انقلاب مخملین در جمهوری اسلامی ایران میپردازند. و این روند خطرناک در فرایند استقلال و حاکمیت کشور نتیجه تعامل غیر منطقی برخی نمایندگان اصلاح طلب مجلس با بیگانه بود! بطوریکه: رئیس گروه دوستی پارلمان ایران و ایتالیا در دیدار خود با همتای ایرانی « احمد بورقانی*» اظهار میدارد: « دراین برهه بسیار متأسف شدیم وقتی دیدیم بسیاری از همکارانمان در پارلمان ایران رد صلاحیت شدهاند و این همه در حالی صورت میگیرد که مقامات امریکایی تاکنون بارها از رد صلاحیت شدهها و متحصنان حمایت کرده و دولت بوش از دولت ایران خواسته تادر مقابل شورای نگهبان ایستادگی کند». (۱۲)
مخلص کلام اینکه درمواجهه با یک پدیده سیاسی، اگر حضور فعال وتحریک گر و هدایت کننده امریکا و اسرائیل را شاهد باشیم بطوریکه باحمایت آشکار و صریح و رویکرد تمجیدگرایانه اقدام به صدور دستور مقاومت جهت فراهم سازی بسترهای مطلوب برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را مشاهده کنیم آیا عاقلانه نخواهد بود که نسبت به حضور و فعالیت این جریانات ---------- در عرصهسیاسی کشور سوء ظن داشته باشیم.
در این رخداد رادیو اسرائیل بطور آشکار اعلام میکند که « اگر این نمایندگان تحصن خود را بشکنند مانند این است که از جبهه گریختهاند و در نبرد خود شکست خورده باشند»
واز سوی دیگر رادیو امریکا: تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده را شجاعانه خوانده و توصیه میکند که: باید محکم در برابر شورای نگهبان ایستاد! (۱۳) و نکته آخر این که آیا همه شواهد و قرائن که ذکر شد وهمچنین اظهارات رادیو فردا که بیان داشته: واقعاً جای تعجب دارد که با وجود گذشت یک هفته ازاین تحصن هیچ گونه حمایت مردمی از این حرکت دیده نمیشود(۱۴)
آیا باید در مورد اقدام به انقلاب نرم و مخملین دشمن بر علیه نظام جمهوری اسلامی که همان براندازی است باید شک نمود.
-
... و ما خود را باورکردی
قرآن کریم درباره فرعون می فرماید او کسی بود که برای اعمال قدرت و تداوم حاکمیت، قوم خود را تحقیر می کرد (واستخف قومه) و همچنین میان آنان اختلاف و درگیری ایجاد می کرد تا در سایه تفرقه میان مردم، به اهداف خود برسد. این روش البته مختص فرعون و محدود به یک دوره تاریخی خاص نیست، خوارکردن و تحقیر نمودن و ایجاد اختلاف داخلی میان مردم، یکی از شناخته شده ترین روش هایی است که قدرت های ستمگر و مستکبر برای اعمال سلطه خود و تاراج سرمایه های مادی و انسانی، علیه ملت ها در طول تاریخ به کار بسته و امروز نیز می بندند. قدرت های شیطانی و ضد بشری ابتدا با شیوه های مستقیم و تهاجمات نظامی، آنان را از لحاظ فیزیکی «تسلیم» می کنند و آنگاه با رسوخ و نفوذ در هویت ملی و ویژگی های فرهنگی، و استفاده از پیشرفته ترین روش ها و به کارگیری دانشمندان و عالمان علوم مختلف به ویژه علوم انسانی، برای تهی کردن مردم تحت سلطه از هرچه نشانه هویت مستقل فرهنگی و شخصیت معنوی آنها است، تلاش می کنند. حربه تحقیر و تخفیف اینجا به میان می آید. آنان می دانند برای این که ملتی را مطیع و رام دست خود نمایند، باید بیش از هر چیز، هویت و تاریخ و فرهنگش را از او بگیرند، لذا ابتدا برتری خود (و امروز «برتری انسان غربی») را در قالب نظریه های علمی، تئوریزه و آنگاه با به کار گرفتن روش های مختلف، به طور مستقیم و غیرمستقیم به ملت های تحت سلطه تلقین می کنند که چیزی نیستند، گذشته تاریک و شرم آوری دارند که قابل اتکا و الگوبرداری نیست و اگر می خواهند از این پس در مسیر آدم شدن و متمدن شدن و سری در میان سرها درآوردن حرکت کنند چاره ای ندارند جز اینکه واقع گرا ! باشندو الگوها و استانداردهای سلطه گران را در همه ابعاد به عنوان الگوهای خود بپذیرند و خلاصه از «خود» و هر آنچه بوی «خودی» می دهد متنفر شوند و بگریزند و برای «مثل دیگری شدن»، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند!
این بلایی بود که تقریبا از اوایل دوره قاجار بر سر کشور و مردم ما نیز نازل شد و در دوران رژیم پهلوی به اوج خود رسید. ایران طی این دوران به صورت جولانگاه سلطه گران زمانه و قدرت های استعمارگر روس، انگلیس و بالاخره آمریکا درآمد و استکبار خارجی با همدستی مستبدان داخلی و دست پروردگان خود، ایران را به کشوری کاملا وابسته و اعتماد به نفس از دست داده مبدل کردند.
سرزمینی برخوردار از آن سابقه مدنیت و پیشینه تاریخی و آن همه مفاخر علمی و فرهنگی که در طول تاریخ به ویژه دوران پس از اسلام به جهان عرضه داشته بود، و ملتی بااستعداد، باهوش و صاحب ذوق و برخوردار از قوه ابتکار در این دوران سخت تحقیر می شدند استکبار خارجی با همدستی استبداد و تحت تاثیر قراردادن عناصر روشنفکرمآب و اجرای برنامه های وسیع فرهنگی و فکری طی این دوران سیاه و طولانی، تلاش می کرد، روح نتوانستن و استیصال و ضعف را در همه عرصه ها به جسم و جان این ملت تزریق نماید آنها می دانستند که «هویت ملی با فرهنگ شکل می گیرد» و برای سلب این هویت، حمله بی محابا را بیش از هر جا به استقلال فرهنگی این ملک و ملت آغاز کرده بودند چرا که وقتی ملتی بی هویت شد و از نظر فرهنگی خود را وابسته به اجانب دید آن وقت راه برای سلطه تمام عیار آنها هموار می شود. آنان چنان وانمود می کردند و دنباله های داخلی آنان چه کسانی که در راس حکومت بودند و چه عناصری که از نظر فکری مجذوب و مقلد بی چون و چرای غرب شده بودند، چنان القاء می کردند که: «علم و تمدن و پیشرفت مختص به ]ابرقدرت هاست[ و آنان خصوصا غربی ها و اخیرا آمریکایی ها نژاد برتر هستند و دیگران نژاد پست و ناقص و ترقی آنان در اثر والانژادی آنان است و... به تعبیر دیگر آنان انسان های تکامل یافته هستند و اینان در حال تکامل که پس از میلیون ها سال به تکامل نسبی می رسند. پس کوشش برای پیشرفت بی فایده است و ]ملت ها[ یا باید وابسته به سرمایه داری غرب باشند و یا کمونیسم شرق، به بیان دیگر ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز را از ابرقدرت ها بگیریم، علم را، تمدن را، قانون را و پیشرفت را.» (امام خمینی(ره)، ۶۲.۶.۱۲) و این چنین بود که یکی از روشنفکران و تئوریسین های استبداد قاجار و پهلوی علنا و صریحا اعلام کرد که: «برای پیشرفت راهی نداریم جز آنکه از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم» و یکی از فرماندهان نظامی و نخست وزیران دوره پهلوی، در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، به عوض اینکه با توجه به جایگاه مهم و حساسی که داشت به دفاع از منافع ملی برخیزد و حرکت غیرتمندانه ملت و بعضی رهبران دینی و ---------- را حمایت کند و آنان را دلگرمی و اعتماد به نفس بخشد، وقیحانه و صریح از پشت تریبون مجلس اعلام کرد که: «ملتی که از ساختن لولهنگ (آفتابه) عاجز است، چگونه می تواند صنعت عظیم نفت را اداره کند؟!» و قیام مردم و توان متخصصان و مهندسان ایرانی را به باد استهزاء گرفت.
انقلاب اسلامی در واکنش به چنین اوضاع و احوالی و برای خط ابطال کشیدن به آن نظریات باطل و روحیه سلطه پذیری و کتمان خویشتن و پایان دادن به حاکمیت چنان حکومت و حاکمانی برپا شده و بدون تردید مهم ترین دستاورد این انقلاب را - آن چنان که رهبر فرزانه انقلاب هم بر آن تأکید دارند- «رهایی کشور از بیماری سنگین و تاریخی استبداد پذیری» باید دانست.
معمار بزرگ انقلاب اسلامی با دمیدن روح آگاهی و اعتماد به نفس در کالبد ملت، نهضت عظیمی را برای احیاء هویت دینی و زنده کردن شخصیت ملی و معنوی مردم این سرزمین پایه گذاری و رهبری کرد. او که مردی از تبار پیامبر ختمی مرتبت بود با الهام از سیره آن رسول مرسل و تکیه بر مکتب اسلام، این چنین مردم مظلوم و تحت ستم ایران را خطاب قرار داد که: «اول باید باورتان بیاید که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم... این قدرت در همه افراد بشر به قوه هست... مهم این است که افکار شما آزاد شود، اگر افکار شما آزاد شد و باورتان آمد که ما می توانیم مستقل باشیم، وابسته به غیر نباشیم خواهید توانست... مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرتان را از ]مملکت[ خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و... به فرهنگ اسلام تکیه زنید، با غرب و غربزدگی مبارزه نمائید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید... بدانید که قدرت معنوی شما بر همه قدرت ها چیره و... تمام قدرت ها را در هم می شکند... نصرت کنید خدا را تا نصرت کند شما را...»
-
به برکت این رهبری بود که ملت ایران خود را باور کرد، و هویت و فرهنگ خویش را احیاء کرد و صاحب رأی و صاحب اراده شد، و با وجود همه موانع و سنگ اندازی های دشمن، مسیر استقلال و آزادی را در پیش گرفت و در همه عرصه ها با موفقیت به پیش رفت. در عرصه نظامی با دست های خالی و تنها، هشت سال در برابر تهاجم وحشیانه و همه جانبه متجاوزان اجیر شده و حامیان ابرقدرت آنها ایستادگی کرد و بدون آنکه وجبی از خاک خود را از دست بدهد، دشمن را خوار و رسوای عالم کرد. در عرصه سیاسی، کشوری که روزگاری بازیچه بازیگران قدرتمند بود و با یک اولتیماتوم شفاهی از طریق سفیر یا کاردار خارجی، دست و پایش را گم می کرد و از صدر تا ذیلش از ترس به لرزه درمی آمد امروز به قدرتی غیر قابل انکار تبدیل شده که نه تنها در منطقه نفوذ بی بدیل و تأثیری تعیین کننده دارد، بلکه در عرصه های جهانی و بین المللی در حالی که دشمنان علیه او متحد می شوند و گروه های ۱+۵ و... تشکیل می دهند و شورای امنیت را علیه ایران بسیج می کنند، بدون ذره ای عقب نشینی از اصول و آرمان هایش، حرف خود را به کرسی می نشاند و شجاعانه از حقوق مسلم مردم خود دفاع می کند و... اما مهمتر از همه کشوری که روزگاری مسخره می شد که نمی تواند حتی «آفتابه» بسازد، امروز باز برخلاف خواسته دشمنان در عرصه های مختلف علمی و صنعتی به طور شتابنده در مسیر نوآوری و خودکفایی حرکت می کند. مسئولان و ملت ایران خوب می دانند که امروز «حرکت علمی برای کشور ما یک ضرورت مضاعف است» و به قول مولای متقیان(ع): «العلم سلطان، من وجده صال و من لم یجده یصال» «علم اقتدار است، هرکس آن را به دست آورد، می تواند غلبه کند و هرکس از آن بی بهره باشد، بر او غلبه می کنند» به همین دلیل با تکیه بر روحیه خودباوری، هر روز در این عرصه دست به کشف و اختراعی تازه می زنند و دل دوستان را شاد و خاطر دشمنان را نگران و هراسناک می سازند... اما از دشمن دیگر کاری ساخته نیست. کار از کار گذشته و ایران انقلابی از بسیاری از خط قرمزها گذشته و حریم های ممنوعه را شکسته، و ایران با پیشرفت های خود اینک جزء «باشگاه اتمی»، «باشگاه فضایی» و... درآمده است و دشمن مثل آقای مک کورمک سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به پیروزی ها و احداث مرکز جدید فضایی از سوی ایران که حداکثر می تواند آن را «در مدار اقدام آزاردهنده»! تلقی کند.
ملت ایران راه خود را پیدا کرده و به پیش می رود... هرچند که از آغاز پیروزی انقلاب کسانی بوده و هستند که به قول دکتر شریعتی عوض بگیر هستند ، از درک حقایق عاجزند و آنچه را هست نمی بینند و آنچه را نیست می بینند و هنوز رسوب های گذشته از ذهنشان پاک نشده و روحیه مقهور خارجی بودن دست از سر آنها بر نداشته است و جالب این جاست که دشمنانی که از پیشرفت ها و اقدامات انقلابی و موفقیت آمیز ایران ناراحت و عصبانی می شوند، از این جماعت حمایت می کنند و سعی دارد به لطائف الحیل آنان را به عنوان الگوهای فکری و ---------- و نمادهای فرهیختگی و روشنفکری در اذهان جا بیاندازند عناصری که جانمایه و ترجیع بند همه نظرات و نق و نوق هایشان القای نتوانستن است تا آنجا که همین اواخر طی بیانیه ای از آمریکا خواستار تعلیق فعالیت های هسته ای ایران شدند!کسانی که اگر قرار بود به منطق آنها توجه شود، مثلاً در جنگ می خواستیم ایده های آنان را عملی کنیم، اینک بدون اغراق نه از تاک نشانی بود و نه از تاک نشان و حتی خاک کشورمان را هم تقدیم متجاوزان می کردیم... برای این جماعت که یا از نظر قلبی بیمار هستند و یا از نظر فکری منحرف، کاری از دست کسی ساخته نیست، جز اینکه برای شفا بیماردلان دعا برای اصلاح منحرفان... شاید هنوز دیر نشده باشد و با بازگشت به آغوش ملت و همراهی و همگامی با انقلاب همچنان در خروش آنان، روسیاهی را در تاریخ به نام خود ثبت نکنند.
-
تحلیل گفتمان انقلاب اسلامی
نسل، نسل انقلاب است. آن زمانی که در سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ و در آستانه انقلاب اسلامی از «حکومت اسلامی» سخن می گفتیم، این کلام قدرت آفرین به مدد تداعی های متکثر، اقشار زیادی از مردم را به خود جذب کرده بود به طوری که در آن زمان از سنتی ترین اقشار اجتماعی تا جناح هایی از چپ مارکسیستی احساس می کردند که در واقع در ذیل مفهوم حکومت اسلامی جایی دارند و به عبارت دیگر در میان افکار عمومی مفهوم حکومت اسلامی قادر به تامین مهم ترین آرمان های انسانی تا متنوع ترین خواسته های شخصی بود اما اختلاف از زمانی شروع شد که این مفهوم به هیئت یکسری ---------- های معینی درآمد.
گرچه این گونه دوره ها در عرصه های ---------- بسیار قلیل و کوتاه مدت هستند. چنانچه همین الان هم نشانه هایی مبنی بر انتقال به دورانی که مجددا کلام به عرصه قدرت فراخوانده شود؛ دیده می شود. در هر حال این اتفاقی بود که برای ایده پرقدرت «حکومت اسلامی» پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ افتاد.
برای فهم چرایی و چگونگی روند اتفاقات مزبور در مورد قدرت کلام در تبادلات ---------- جامعه ایران لازم است مروری هر چند مختصر بر برخی اتفاقات از زمان شکل گیری گفتمان انقلاب اسلامی در سال های منتهی به ۱۳۵۷ تا امروز داشته باشیم.
لازم به ذکر است که مبنای تحلیل این نوشته در خصوص نسبت کلام و قدرت سیاسی، مباحثات پیر بوردیو است.
به همین علت بهتر است در ابتدا اشاره ای هر چند کوتاه و مختصر به نظریات این فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی داشته باشیم.
یکی از مهم ترین متفکرانی که ما را متوجه این نکته کرد که کلام در عرصه ---------- از عوامل مهم تولید قدرت است، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی، بوردیو است.
بوردیو در این بحث اشاره ای دارد به بحث پول و نظریه ارزش کارل مارکس و همین مباحث مارکس را در خدمت تفسیر کلام در عرصه ---------- و تعاملات ---------- قرار می دهد. مارکس بر این اعتقاد است که پول در تاریخ بشر پدیده بدیعی نیست اما طی دو قرن اخیر نقش کاملا جدیدی را در جوامع بشری اختیار کرده است. اگر پیش از این پول سرمایه ای بود در کنار سرمایه های دیگر در جوامع امروزی و با عمومیت پیدا کردن اقتصاد سرمایه داری پول عامل ارزشگذاری تمام کالاهای دیگر شده است و بنابراین ارزش همه کالاها قبل از هر چیز به پول ترجمه شد و پول در واقع به عنوان واسط و میانه کالاها در دنیای جدید عمل کرد و به عبارتی دیگر پول به عنوان معیار اصلی ارزشگذاری در عرصه اقتصاد سرمایه داری درآمد و به قول مارکس این پدیده نقش بدیعی بود که پول در دنیای جدید به خودش اختصاص داد. آنچه که در بحث مارکس اهمیت دارد این است که پول در جوامع امروز دارای یک نقش نمادین است.
بحث «بوردیو» این است که شبیه چنین نقشی را کلام در عرصه تعاملات و رقابت های ---------- مدرن به عهده گرفته است. به این معنا که اگر بحث مارکس درخصوص اقتصاد سرمایه داری، تولید کالا و امثالهم است در عرصه ---------- بحث، شکل گیری افکار عمومی و تبدیل شدن جوامع جدید به جوامع رسانه ای شده است و ماحصل کلام این که در این عرصه در جوامع رسانه ای شده، کلام نقش اساسی را بازی می کند و همه چیز با واسطه کلام است که شنیده و ارزیابی می شود.
بنابراین به قول بوردیو در جوامع جدید ---------- به یک مارکت و بازار بدل می شود که کالای اصلی عرضه شده در آن کلام است و در عصر جدید و روشنفکران اساسا تولیدکنندگان این کالا هستند (همچون بنگاه های اقتصادی تولیدکننده کالا در عرصه اقتصاد). به عبارتی دیگر بوردیو بر این باور است که جامعه سرمایه داری جدید به اقتضای اقتصاد خودش، ساختاری از ---------- را تولید می کند که از مقتضیات بازار ---------- تبعیت می کند و در واقع به اعتبار همین تحولات است که به کلام به منزله یک نوع سرمایه در عرصه ---------- نظر می شود. اگر بخواهیم با یک ترم اقتصادی درخصوص کلام صحبت کنیم باید بگوییم که زمانی کلام در عرصه ---------- از ارزش افزوده و سودآوری برخوردار خواهد بود که بتواند توهم و تداعی های کثیر تولید کند و این برمی گردد به ساختار بازار مورد نظر و مشخصات منحصر به فرد آن.
با این مقدمه وارد بحث های عینی و انضمامی در جامعه ایران می شویم: در ایران پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بازار ---------- کاملا انحصاری بود به این معنی که در این عرصه بیش از یک سخن رسمی وجود نداشت و ساختار کلام در سازمان قدرت مسلط کاملا تک ضلعی و تک ساختاری بود. این امر سبب شده تا در کنار بازار تبادلات کلامی در دوران پهلوی دوم یک بازار حاشیه ای و غیررسمی نیز ایجاد شود.
این وضعیت ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۵۵ با گشایشی که محمدرضا پهلوی در ساختار ---------- ایجاد کرد معلوم شد که قدرت آن کلامی که در حاشیه تولید می شد و از لحاظ حاکمیت اصلا قابل عنایت نبود به مراتب نیرومندتر و قدرت افکن تر از آن بوده است که نظام ---------- احساس می کرده است و انقلاب اسلامی چیزی نبود جز هجوم کلام قدرتمند حاشیه بر متن و زیر و رو کردن آن چرا که این کلام در حاشیه در آن زمان در اوج توهم افکنی و توهم زایی بود.
بعد از انقلاب اسلامی، شبیه این اتفاق (هجوم کلام قدرتمند حاشیه بر متن) تا حدودی در جریانات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ نیز اتفاق افتاد. بیان این نکته مهم است که ساختار بازار در جامعه امروز ایران با ساختار بازار در جامعه ایران پیش از انقلاب به طور کیفی متفاوت است. این امر در تشخیص تطورات گفتار و تحولات معنا در عرصه ---------- در جامعه ایران بسیار با اهمیت است.
واقعیت این است که ساختار تبادلات کلامی در ایران پس از انقلاب، انحصاری (به آن مفهوم که قبلا بیان شد) نیست و بنابراین محال و ممتنع است که دیگر آن اتفاقی که میان ساختار متن و حاشیه در دوران پهلوی افتاد در دوران جمهوری اسلامی نیز به آن شدت و به آن صورت حاد اتفاق بیفتد و اساسا اتفاق افتادن آن صورت حاد امروزه دیگر موضوعیتی ندارد. زیرا سازمان نظام جمهوری اسلامی هیچ زمانی تک پایه ای نشده و سازمان کلامی اش همیشه یک سازمان متکثر بوده است و هر چه تلاش شده تا این سازمان متکثر تک پایه ای بشود اتفاقا بیش تر چند پایه ای شده است البته این به آن معنا نیست که در این نظام هیچ گونه تمایلی برای تک پایه ای شدن وجود نداشته است بلکه به طور دقیق تر باید گفت تمایل برای تک پایه ای شدن نظام جمهوری اسلامی هیچ گاه به تحقق نپیوسته است و اتفاقا همین چند پایگی باعث تداوم سیستم و نظام جمهوری اسلامی شده است.
بنابراین نظام جمهوری اسلامی یک سازمان چند پایه است و یک سازمان چند پایه ممکن است به ظاهر ضعیف محسوب شود اما اتفاقا این سیستم نقطه قوتش در همین است که بازاری که ایجاد می کند از آن بازارهایی نیست که متن پرهیاهو اما ضعیف و در عوض یک حاشیه قدرتمند داشته باشد. متن ایجاد شده توسط نظام جمهوری اسلامی به دلیل چند پایگی اش هیچ وقت غافل از حاشیه نیست و به همین جهت در ساختار کلامی آن می تواند اتفاقی بیفتد که مطلقا در نظام پهلوی امکان آن وجود نداشت. این اتفاق، قدرت مصادره کلام حاشیه است یعنی همان اتفاقی که در دوم خرداد ماه سال ۱۳۷۶ افتاد. از اواخر دهه ۱۳۶۰ به تدریج گفتاری در حاشیه نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت که کارکرد اصلی این کلام در حاشیه، ستیز با ساختارهای فهم ایدئولوژیک در عرصه های مختلف اجتماعی بود و به عبارتی دیگر نقش شالوده زدایی از فهم ایدئولوژیک را بر عهده گرفته بود مشابه همان نقشی که اسید در مقابل مواد دارد. بر این نقش اسید تکیه دارم چون برای تحلیل وضعیت امروز جامعه ایران به شدت به این واژه نیازمندم. این حاشیه در مقابل ایدئولوژی مسلطی که عمیقا تاریخی بود و از بنیادها سخن می گفت؛ عمیقا افق می آفرید و اتفاقا آرمان ستیز و بنیادستیز بود. هر چه طرف مقابل جدی، عبوس و سیاه و سفید بود، کلام در حاشیه نرم، متنوع و رنگارنگ بود. هر چه طرف مقابل رابطه های عمیق تولید می کرد کلام حاشیه رابطه های عرضی ایجاد می کرد و به طور کلی این کلام همچون اسید در مقابل ساختار نظام مسلط که کاملا ایدئولوژیک بود، عمل می کرد. این کلام تولید شده در حاشیه در آن زمان قدرت خیلی زیادی تولید می کرد. البته باید به این نکته مهم اشاره داشت که این کلام نه به واسطه معنای خود بلکه به واسطه نقشی که بر عهده داشت قدرت می آفرید. چرا که به خاطر همین نقش بود که طلیعه جهانی نو و متفاوتی را به مردم نوید می داد و گرنه اگر در آن زمان ساختار ذهنی همه سردمداران اصلاحات به چالش کشیده می شد علی الاصول در باب مفاهیمی چون «جامعه مدنی»، «دموکراسی»، «مردم سالاری» و «کثرت گرایی» دانایی خاصی وجود نداشت. با این حال گرچه این کلام عملا در دوم خرداد تولید قدرت کرد اما در واقع ساختار نظام جمهوری اسلامی بعدها این توان را پیدا کرد تا منظومه کلام ارزشمند تولید شده در حاشیه بازار ---------- را مصادره کند و در حقیقت نیز این امر یکی از نشانه های قدرت این نظام است. البته این سخن نباید این گونه به ذهن متبادر شود که یک نفر در نظام ---------- در حال برنامه ریزی برای مصادره کلام تولید شده در حاشیه بوده است بلکه مقتضیات عرصه ---------- به طور غریزی این امر را به بازیگر ---------- تلقین می کند. پس از این جریانات برای مدتی جامعه ایران شاهد یک نوع رکود در تاثیرگذاری کلام در افکار عمومی بود و کلام ---------- قدرت تولید تداعی و توهم های گسترده را نداشت و شاید به همین علت بود که در انتخابات ریاست جمهوری نهم، محمود احمدی نژاد به درستی تصور می کرد که یکی از عوامل مهم تولید قدرت مطرح نکردن شعار است. آن ها در آن زمان می گفتند ما حرف نمی زنیم، ما اهل عمل هستیم و حتی در طول یک سال اول دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد شاهد بودیم که وی با هیچ یک از رسانه های داخلی و خارجی مصاحبه نمی کرد و می گفت که کار باید خودش حرف بزند و ما آمده ایم که کارهای بزرگ انجام دهیم به تحلیل گفتمان جامعه امروز ایران می توان از منظر دیگری نیز نگریست. برای تبیین این امر ابتدا الگویی را شرح می دهم به این نحو که تمام کلامی که در ایران از دوره مشروطه تاکنون تولید شده است برخاسته از دو میراث است: یکی میراثی که از اندیشه ایران شهری در حافظه جمعی ایرانیان و دیگری میراثی که از اندیشه اسلام در افکار عمومی مردم ایران باقی مانده است. از سویی دیگر میراث دنیای جدید نیز به انحای گوناگون در حافظه جمعی ایرانیان نفوذ کرده است. این میراث فراتر از چهار منظومه گفتاری «پیشرفت»، «ناسیونالیسم»، «دموکراسی» و «سوسیالیسم» نیست.
حال در تطبیق این الگو در تحلیل گفتمان جامعه امروز ایران شاهد شکل گیری نوعی ناسیونالیسم ایرانی هستیم. حتی در تحلیل کلام اصلاح طلبان نیز باید بگوییم که حقیقتا این کلام معطوف و متوجه هیچ نظام ---------- جایگزین نبود و هیچ نظمی را بازتولید نمی کرد.بلکه این کلام به گونه ای عطف به ناسیونالیسم و راهی برای پوشش دادن به کاستی های کلام و اندیشه دموکراتیک بود.شاه بیت کلام رییس جمهوری نیز در این دو سال اخیر به گونه ای بازتولید ناسیونالیسم ایرانی است.ارجاع به نهضت ملی نفت و تشبیه کردن کالای هسته ای به نفت هم می تواند در راستای بازتولید ناسیونالیسم ایرانی تفسیر شود اما در نظم کلامی احمدی نژاد نشانه ای از نظم اخلاقی و حتی عدالت (که در بدو امر با همین مفهوم ظاهر شد) دیده نمی شود.