-
شهرستان سلماس
شهرستان سَلماس (شاپور پیشین) یکی از شهرستان های استان آذربایجان غربی ایران است که در قسمت شمالی این استان قرار دارد. مرکز این شهرستان شهر سلماس است.
این شهرستان به دو بخش کوهسار و مرکزی تقسیم شدهاست. مرکز بخش کوهسار شهر کتبان و مرکز بخش مرکزی شهر سلماس است.
نام این منطقه در زمان هخامنشیان زاروَند یا زروند بوده و کاوشهای تپه بیان تاریخچه دوران مادی سلماس را روشن میسازد. عشایر و کوچنشینان این منطقه از تبار طوايف کرد کرهسنی هستند.
جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۸۰۷۰۸ نفر بودهاست که از این تعداد ۹۱۷۹۶ نفر آنان مرد و ۸۸۹۱۲ نفر آنان زن بودهاند. زبان رایج ترکی آذری و کردی میباشد.
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمدهاست، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش کوهسار
شهرها
شهر سلماس
شهر تازه شهر
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان زولاچای (مرکز دهستان ملحم)
دهستان کرهسنی (مرکز دهستان سیلاب)
دهستان کناربروژ (مرکز دهستان تمر)
دهستان لکستان (مرکز دهستان قرهقشلاق)
دهستانهای بخش کوهسار
دهستان چهریق (مرکز دهستان چهریق علیا)
دهستان شپیران (مرکز دهستان دلزی)
دهستان شناتال (مرکز دهستان کوزهرش)
-
شهرستان شاهیندژ
شهرستان شاهیندژ یکی از ۱۴ شهرستان استان آذربایجان غربی است که در قسمت جنوب شرقی این استان قرار دارد. مرکز این شهرستان شهر شاهیندژ میباشد. شهرستان شاهیندژ از سمت شمال به استان آذربایجان شرقی، از سمت جنوب به استان کردستان، از سمت جنوب غرب به شهرستان بوکان، از سمت شمال غرب به شهرستان میاندوآب و از سمت شرق به شهرستان تکاب محدود میگردد.
آخرین آمار قبل از تبدیل به شهرستان، در روزگاران گذشته بخش شاهین دژ یکی از بخشهای شهرستان مراغه بود و در فاصله مستقیم ۸۵ کیلو متری جنوب شرق مراغه قرار گرفته و از شمال به دهستان آجرلو و دهستان چهاردولی از جنوب به شهرستان سقز از شرق به دهستان احمد آباد و دهستان تکاب از غرب به بخش بوکان محدود میگشت. بخش شاهین دژ از دو دهستان به نام دهستان حومه و دهستان گوی آقاج و ۸۱ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و تعداد کل جمعیت با روستا ۱۸،۴۴۰ و روستاهای مهم آن، هاچه سو، هولاسو، قوزلو، محمودآباد و غیره بود.
پس از برقراری حکومت مشروطه در ایران طبق قانون مخصوصی که در سال ۱۲۸۵ شمسی (۱۳۲۵ قمری) به نام قانون تشکیل ایالات و ولایات به تصویب مجلس شورا رسید، و آذربایجان یکی از ۴ ایالت کشور محسوب شد. در سال ۱۳۱۶ شمسی کشور ایران مرکب از ۱۰ استان بود و ایالت آذربایجان به دو استان غربی و شرقی تقسیم شد. و شهرستان شاهین دژ از این تاریخ جزو استان آذربایجان غربی شد.
شاهیندژ سرزمینی است که گروهای اجتماعی متنوع با آداب و رسوم و عقاید متفاوتی در آن سکنی گزیدهاند از قبایل چادرنشین، عشایر، و روستائیان حافظ سنتها و عادات دیرین گرفته تا شهر نشینان و اقلیتهای مذهبی و نژادی مانند (زرتشتیان، ارامنه، کرد و ترک) هر یک فرهنگ مخصوص به خود را دارند. از کل جمعیت شهرستان ۸۹٫۹۹ درصد را مسلمانان و بقیه یعنی ۰٫۰۳ درصد زرتشتی و ۰٫۰۸ درصد را سایر ادیان (کلیمی، مسیحی و...) تشکیل میدهد.
در سال ۱۳۷۵ مساحت اراضی کشاورزی شهرستان شاهیندژ ۹۸۰۱۴ هکتار بودهاست. گندم (۴۶۵۰۵ تن)، جو (۲۲۹ تن)، علوفه(۷۵۵۶۲ تن)، و چغندر قند (۱۲۸۲۶ تن) از مهمترین محصولات کشاورزی و زراعی شهرستان محسوب میشود. فعالیت دامداری و دامپروری در این شهرستان رونق خاصی داشته به طوریکه ۱۱ درصد از واحدهای دامی استان ۸٫۹ درصد تولید شیر ۸٫۱۰ درصد تولید گوشت قرمز، ۷٫۴ درصد تولید گوشت سفید و ۱٫۷ درصد تولید پشم استان از ناحیه این شهرستان تامین میگردد.
در سال ۱۳۸۱ وسعت شهرستان شاهیندژ در حدود ۲۸۳۹ کیلومتر مربع بوده و در حدود ۶٫۷ درصد از کل مساحت استان را به خود اختصاص داده بود. جمعیت شهرستان شاهیندژ در طبق سرشماری سال ۱۳۸۱ حدود ۱۰۴٬۸۱۴ نفر برآورد گردیدهاست که معادل ۷٫۳ درصد جمعیت استان میباشد. ۶، ۳۱ درصد جمعیت شهرنشین و ۴٫۶۸ درصد در مناطق روستایی ساکن میباشند در این سرشماری این شهرستان شامل یک نقطه شهری، دو بخش، هفت دهستان و ۲۰۹ آبادی با سکنه و ۲۰ آبادی خالی از سکنه بود.
این شهرستان در سال ۱۳۸۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد[۱]، اما طبق آنچه سایت وابسته به حکومت نظام جمهوری اسلامی ایران، با نام «مرکز ملی آمار ایران» اعلام کردهاست، جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۸۹٬۳۵۶ نفر بودهاست که از این تعداد ۴۳۹۱۳ نفر آنان مرد و ۴۵۴۴۳ نفر آنان زن بودهاند. با اینکه در این آمار دو دهستان آجرلوی غربی ۲۴ روستا و آجرلوی شرقی ۲۷ روستا و ۶ روستای دهستان کشاورز٬ که در مجموع ۵۷ روستا از بخش کشاورز شهرستان شاهین دژ جدا شده و به شهرستان میاندوآب پیوستهاست. شهرستان شاهیندژ اکنون شامل سه نقطه شهری، دو بخش، پنج دهستان است و مساحت این شهرستان برابر ۲۱۴۴ کیلو متر مربع و ۱۷۵ روستا که ۱۳ تای آن خالی از سکنهاست.
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمدهاست، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش کشاورز
شهرها
شهر شاهیندژ
شهر محمودآباد
شهر کشاورز
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان صفاخانه
دهستان محمودآباد
دهستان هولاسو
دهستانهای بخش کشاورز
دهستان چهاردولی
دهستان کشاورز
تاریخ شاهین دژ
نام اصلي و قديمي شاهين دژ در زمان اورارتويي ها بر اساس مستندات اوكاني و بعد ها ساناكا بوده در زمان ساساني به دليل موقعيت جغرافياي خواص و طبيعي كه مانند دژ طبيعي بود به شاهان دژ(شاه=بزرگان+دژ)نام گذاري شد. ولي پس از مدتي به دليل رشادتهاي فرزندان ان سرزمين در مبارزه با ظلم و جور به شاهين دژ تغيير نام داد و با ورود اسلام به اير ان صائين قلعه معروف شد ، صائین قلعه از ترکیب دو کلمه صائین و قلعه میباشد. صائین به معني شأن ، شوكت و بزرگي و معرب کلمه شاهین (عقاب) میباشد در لغت به معنای نگهبان و نگهدارنده، (سایین در زبان ترکی به معنای پاک و منزه و بزرگ میباشد.) و قلعه نیز به معنی دژ یا دز است. و این نام گذاری به این دلیل بودهاست که قبل از اسلام بسیاری از بزرگان دین زرتشت برای زیارت و نیایش به آتشکده آذرگشسب واقع در تخت سلیمان میرفتند، پس از طی مسافتی طولانی برای خستگی راه دنبال استراحتگاهی خنک و مناسب بودند، که به زیارتگاه (آتشکده) نیز نزدیک باشد. از این رو در محل کنونی شاهین دژ یعنی در ۳۰ کیلومتری غرب آتشکده بنایی ساختند که به مرور زمان تبدیل به شهر شد. و شاهین را نماد نگهبان برای قلعه (دژ) قراردادند. همچنین در شمال شهرستان صخرههایی مرتفع مشهور به هلانه دال (لانه عقاب) معروفند وجود دارد.
شاهین دژ بیان گر مفهوم قلعه عقاب میباشد و تا زمان ساسانیان این منطقه به این نام مزین بودهاست. ولی پس از ظهور دین مقدس اسلام و حمله اعراب نام آن به صائین قلعه تغییر یافت. نام این شهر در رژیم شاهنشاهی پهلوی که تازه تشکیل شده بود به صائین دژ تغییر پیدا کرد و این نام به دشت کوچکی که شهر درآن قرار دارد محدود شده بود در حالی که در تاریخ این نام برای منطقه شمال تکاب و جنوب هشترود و قره اغاج و شهرستان شاهین دژ را شامل میشد. نام رسمی این شهر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همان شاهین دژ شهرت ساسانی خود را بازیافت. در گویش محلی به آن سايين قالا و شاهَن دژ و شاهان دژ گفته میشود.
آثار باستانی
۱- تنها بنای باقی مانده از ادوار گذشته پلی به ابعاد ۱۰×۹۰ که از دوران مغول بر روی رودخانه زرینهرود در روستای قیزکرپی حدود ۷ کیلومتری جنوب شاهین دژ میباشد.
۲ - تپههای که در زمان مغول برای مقابله با حمله دشمنان احداث گردید. هنوز به عنوان نماد هویت تاریخی این شهر میباشند پا برجاست.(سه تپه داخل شهر شاهین دژ٬ که هر سه دست ساز زمان مغول هستند)
۳ - دخمه بیبی کند (روستای بی بی کند): این دخمه تاریخی که قدمت چندین هزار ساله دارد، در بالای کوهی قرار گرفتهاست دارای دو اتاق همچنین سوراخهایی میباشد که بهعنوان پنجره از آن استفاده میشدهاست. ستونهای کنده شده از سنگ در قسمت جلوی دخمه میباشد که با ظرافت خاصی کندهکاری شده و به آن شکل داده شدهاست. با توجه به طبیعت زیبای اطراف دخمه از مناطق دیدنی شهرستان شاهیندژ بشمار میآید. ولی بعلت مسافت زیاد و شوسه و مالرو بدون مسیر عده کمی از این بنای تاریخی قدیمی دیدن میکنند
۴ - حمام قدیمی قپان شاهیندژ راسته قپان (خیابان شهید باکری): این حمام قدیمی که قدمتش به دوره قاجاریه برمیگردد در خیابان شهید باکری راسته قپان قرار گرفتهاست دارای یک درب کوچک بوده و فقط ستونها و قسمت کوچکی از حمام باقیماندهاست. سقف و سایر قسمتها ویران شدهاست ولی میتوان با مرمت کامل اثر این حمام قدیمی را احیاء کرد
علت نام گذاری رودخانه زرینهرود به جغتو (جغاتو):
خواندمیر در حبیبالسیر به جنگ بین آرپاخان و خواجه غیاث الدین محمد، اشاره کرده و چنین مینویسد: در حوالی جغتا هر دو شبکه به هم رسیده، دست به تیغ و خنجر بردند و خواجه از آرپاخان شکست خورده، پا به فرار نهاد و هلاکوخان مغول قریه حسینآباد را که در چند کیلومتری جنوب میاندوآب میباشد، به پایتخت تابستانی انتخاب و زرینه رود را به افتخار پسر چنگیزخان جغتای (جغتو) نامگذاری کردند.
مردم و زبان
زبان گفتاری غالب در منطقه ترکی آذربایجانی است در بعضی مناطق بین چهاردلیها زبان ترکی به زبان اول تبدیل شده و در دیگر مناطق چهاردولی، ترکی به عنوان زبان دوم تکلم میشود. ترکیب جمعیت این شهرستان در روستاهای تابعه به این شکل است که غیر در مناطق کردنشین از اقوام و تیرههای مختلف محلی هر یک علاوه بر تکلم به زبان ترکی لهجهها و گویش های محلی خود صحبت میکنند . تشکیل شده است . از جمله این موارد چهاردولی ، زعفرانلویی ، موصلانی ، شریبانی ، آجرلویی و هشترودی را میتوان نام برد.[۳]
زبانهای رایج در نقاط گوناگون شهرستان شامل ترکی، لکی و کردی (کرمانجی و سورانی) میباشد. گویشها را طوایف زاخورانی (زعفرانلو)، چهاردولی (چاردولی، چرداولی) شاقی (شُقاقی، شِکاکی)، موصولانی (موصلانلو٬ جلالیها)، هشترودی (هشترویی٬ قره داغلی)٬ شاهسون (شاهسوان٬ شایسوان) قیچلی ها(به معنی پادارها) قرچیها (یا قورچی به معنی ترکشدارها) شریبانی، آجرلویی و غیره تشکیل میدهند. این طوایف در گذشته ایل افشار٬ ایل چهاردولی و ایل شاهسون را تشکیل میدادند. اکنون هم ایل زعفرانلو و ایل سادات به زندگی عشایری ادامه میدهند. این شهرستان برای اینکه دارای منطقه مناسب برای زندگی عشایری است در گذشته مورد توجه بودهاست چون شرق این شهرستان ییلاق و غرب شهرستان قشلاق است خود شهر شاهیندژ در منطقه قشلاق و در دشتی به همین نام قرار دارد که تابستان نسبتاً گرمی تا دیگر شهرهای استان دارد. مردم در غرب شهرستان به علت قرار گیری در کنار زرینه رود و دیگر رودها و دشتهای مناسب به شغل کشاورزی مشغولند.
صنایع دستی شاهین دژ
شاهین دژ یا صائین دژ از قدیمی ترین و پرسابقه ترین شهرهای استان آذربایجان غربی است در این شهرستان و روستاهای اطراف آن در حدود ۱۰۰۰ خانوار و در هر خانوار حدود ۵ نفر به فعالیت در تولید صنایع دستی مشغولند علاوه بر این تعدادی کارگاه فرشبافی نیز در این شهرستان وجود دارد. عمده تولیدات شامل فرش٬ گلیم٬ جاجیم٬ و دست بافتهای پشمی است. در گذشته سفالگری نیز در منطقه رایج بوده که امروزه منسوخ شدهاست.
فرش بافی
قدمت فرشبافی نسبت به سابقه تاریخی این شهر بسیار محدود است. شاهین دژ شهری است تاریخی و مهاجر پذیر مهاجران اکثراً از ۲ تیره کرد و ترک میباشند که هر یک فرهنگ و صنایع دستی خاص خود را به همراه آوردهاند. مهاجران ترک زبان که بیشتر جزو عشایری میباشند تغییر شیوه معیشت داده و از کوچ نشینی به یکجا نشینی متمایل گشتهاند اما همچنان به تولید دست بافتهای سنتی خود با هویت تاریخی فرهنگی خاصشان مشغولند. فرشهای تولید شده توسط این اقوام دارای طرح شکسته هندسی یا نیمه شکسته میباشد. رج شمار پایین (۳۵-۱۵) از مشخصات این نوع فرشهاست. مصالح مورد استفاده در بافت آنها اغلب به نوعی است که بصورت بومی و منطقهای قابل تهیه و دسترسی است. پرز این قالیها اکثراً پشمی و پودها پنبهای و جنس تار چله نیز بیشتر پشمی و گاهی پنبهای میباشد. صنعت نخ ریسی به صورت دقیق نیز در کنار فرش و برای جوابگویی به تولیدات فرش این منطقه وجود دارد. ابعاد این فرشها اکثراً کناره (فرشهای طویل کم عرض) به طول ۵٫۱ تا ۶ متر و عرض ۵٫۰ تا ۵٫۱ متر بوده و گاهی در ابعاد قالیچه یا ۳×۲ نیز بافته میشوند. این فرشها اغلب سینه باف بوده و نقشههای ۳ ترنج- ۵ ترنج٬ لچک ترنج٬ گلدانی و افشان٬ به رنگهای زمینه لاکی٬ سرمه ای٬ و رنگهای شاد و درخشان در این فرشها متداول است نوع گره بکار رفته نیز اغلب متداول است که توسط قلاب یا دست به همراه چاقوی بافت زده میشود. اما مهاجرین کرد زبان دارای تولیدات متنوع تری هستند. فرشهای تولید شده توسط آنها ریز بافت تر و دارای طرحهای گردان و نیمه شکسته میباشند. رج شمار این فرشها بین ۲۵ تا ۶۰ متنوع بوده و گاهی در بین آنها فرشهای تمام ابریشم با رج شمار ۷۰ نیز مشاهده میگردد. ابعاد این فرشها مختلف و بر اساس سفارش بازار متغیر است. نقشههای مورد استفاده یا مانند سایر نقشههای کردی٬ افشان٬ لچک٬ ترنج٬ ترنج دار٬ افشار٬ نقوش حیواندار٬ هراتی (ماهی در هم) شکسته و گردان و یا مانند نقشه فرشهای ریز بافت مثل تبریز٬ اصفهان و حتی قالیچههای تمام ابریشم و با نقشه شبیه به هم اما بسیار محدود میباشد. جنس مصالح این قالیها در پرز اغلب پشم و گاهی ابریشم٬ در تار پنبه و ابریشم و در پود پنبهاست. نوع گره استفاده شده هم گره متقارن (ترکی) و گاهی نامتقارن (فارسی) است رنگ زمینه این فرشها سرمهای٬ لاکی٬ پوست پیازی٬ کرم٬ بژ٬ نارنجی٬ قهوهای سبز و... میباشد.
گلیم بافی و جاجیم بافی
در شاهین دژ گلیمهای تمام پشمی یا گاهی پشم و پنبهای توسط روستائیان و عشایر اسکان یافته بافته میشود. در این منطقه انواع گلیمهای کردی و افشار و گلیمهای محلی مخصوص اقوام ترک زبان تولید میگردد که بیشتر به رنگهای مخلوطی از قرمز٬ پشم خود رنگ٬ کرم سیاه و گاهی سبز و آبی میباشد. تولید جاجیم نیز مثل اکثر نقاط ایران در این شهرستان متداول است. جاجیم که بافتهای ۲ رویهاست دارای طرحها و رنگ بندی راه راه و هندسی است که توسط ماشین بافندگی دستی و زمینی بافته شده و فاقد پرز میباشد. مصارف مختلف جاجیم شامل روانداز٬ زیرانداز٬ رختخواب پیچ٬ روکرسی و غیرهاست بافت گلیم و جاجیم در منطقه صنعتی خانگی محسوب میشود و توسط زنان روستایی صورت میگیرد.
مدیا: دست بافتههای پشمی
در این منطقه نیز مثل سایر شهرهای سردسیر استان بافت انواع محصولات پشمی بهوسیله ۲ تا ۵ میل و بدست زنان شهر و روستا رواج دارد. انواع جورابها٬ دستکش٬ کلاه٬ شال گردن٬ شال کمر٬ زانو بند٬ ساق بند و حتی گاهی شلوار و جلیقه پشمی در طرحها و رنگهای زیبا (معمولاً سفید٬ قهوهای و قرمز) بافته شده و جزو البسه پوشاک سنتی مردم این ناحیه در فصل سرد زمستان است.
سایر صنایع دستی
در گذشته ساخت وسایل سفالی و سبد و حصیربافی در این منطقه رایج بوده که امروزه تقریباً منسوخ شدهاست اما صنایع چوبی اخیراً در این شهرستان رایج شده و سهمی از تولیدات صنایع دستی منظم را بخود اختصاص میدهد ساخت و طراحی پایه مبل٬ صندلی٬ منبت کاری روی دسته مبل و صندلی و گاهی مجسمه سازی و نازک کاری چوب نیز در این شهرستان مشاهده میشود.
امکانات ورزشی و تفریحی
با استناد به آمارنامه سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان در سال ۱۳۷۹ شهرستان شاهیندژ دارای امکانات ورزشی زیر میباشد:
۱ میدان فوتبال چمن (۵ درصد از میادین فوتبال چمن کل استان)، ۱ میدان فوتبال خاکی (۵۵٫۵ درصد از میادین فوتبال خاکی استان)، ۱ زمین والیبال و بسکتبال سرپوشیده (۵٫۲ درصد از کل زمینهای والیبال و بسکتبال سرپوشیده استان)و فاقد زمین والیبال و بسکتبال روباز و زمین تنیس روباز و سرپوشیده میباشد و در مورد سایر رشتههای ورزشی شامل (بدمینتون، شطرنج، ژیمناستیک، تنیس روی میز و...) دارای ۲ واحد زمین روباز (۳۳٫۸ درصد از کل استان) و ۴ زمین سرپوشیده (۹۳٫۴ درصد از کل استان) است.
در سطح شهرستان شاهیندژ ۷ پارک وجود دارد. جمع مساحت پارکهای این شهرستان تا آخر سال ۱۳۸۰، ۶۴۰۰۰ مترمربع میباشد که سرانه فضاهای سبز برای شهرستان شاهیندژ توسط سازمان ۱۳٫۲ مترمربع ذکر شدهاست
جغرافیا
جاذبههای طبیعی این شهرستان عبارتاند از: رودخانه زرینه رود ، دره هولاسو، دره قیزکرپی، دره قره قیه (قره قایه)، کوه قلای کچان (جنوب غربی)، کوه قره داش (ضلع شرقی شهر)، دره آغاجاری (جاده تکاب)، دره زینالو، کوه پیر محمد ، دره گراو (جاده تکاب)، دشت شاهیندژ
کوهها
این شهرستان در رشتهکوه زاگرس واقع شده و مهمترین کوههای بالای ۲۰۰۰ متر آن عبارتند از:
کوههای شهرستان شاهین دژ
اکوز اولان در ۳۴ کیلومتری شمال شرقی ۲۹۱۷ متر
اوته داغ در ۲۵ کیلومتری جنوب شرقی ۲۵۵۰ متر
اوزون دره در ۲۱ کیلومتری جنوب ۲۶۹۸ متر
بردرش در ۲۱ کیلومتری شرق ۲۷۶۷ متر
تکه قیه شی در ۲۹ کیلومتری شرق ۲۷۱۰ متر
خسروخان در ۱۴ کیلومتری جنوب شرق ۲۴۲۹ متر
سبلاخ در ۱۷ کیلومتری شمال شرق ۲۴۹۲ متر
سفره سلام در ۲۱ کیلومتری شرق ۲۷۱۰ متر
سویلی در ۳۵ کیلومتری شمال شرق ۲۶۶۸ متر
قازمه در ۲۹ کیلومتری شمال شرقی ۲۷۷۵ متر
محمود خان در ۲۷ کیلومتری شمال شرقی ۲۶۱۰ متر
یای قاری در ۳۶ کیلومتری شمال شرقی (بلندترین) ۲۹۴۱ متر
-
شهرستان ماکو
ماکو یکی از شهرهای استان آذربایجان غربی در شمال غربی ایران است. این شهر در نزدیکی مرز ایران و ترکیه قرار دارد. شهر ماکو مرکز شهرستان ماکو است. شهر ماکو در درهای بنا شده که رودخانه زنگمار از آن میگذرد و شهر را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میکند. قسمت جنوبی شهر در دامنه کوه سبد قرار گرفته و آبادی چندانی ندارد ولی بخش شمالی آن آبادتر و بزرگتر است .
ماکو در دورههای مختلف تاریخ به نامهای مختلفی معروف بوده که از آن جمله میتوان به کلاهک سنگی ماکو و لانه لک لکها که در گوشه گوشه شهر و جادهها بر روی تیرکهای برق و منبعهای آب ساخته شدهاند نیز از دیدنیهای جالب ماکو است. این شهر به دلیل آنکه در کنار مرز و گمرک بازرگان واقع شدهاست محل عبور مسافرینی است که قصد دارند از طریق زمینی به ترکیه سفر کنند.زبان رایج مردم شهرستان ماکو ترکی آذربایجانی و کردی است.
وجهه تسمیه
در مورد وجه تسمیه ماکو حدس و گمانهای زیادی زده شده ، ارامنه مدعی هستند ماکو در اصل ماکی یا مکی به معنی آغل (مرتع گوسفند ) بوده برخی مانند یاقوت حموی عقیده دارند ماکو محل زندگی روحانیون زردشتی بودهاست لذا در اصل ماگوش نام داشته که به مرور ایام ماکو شدهاست . اسم ماکو را آرتاز ، شاوارشان ، قلعه قبان نیز گفتهاند.
دیدنیهای ماکو
آثار باستانی شهرستان ماکو
کلیسای طاووس در ده قره کلیسا بخش سیه چشمه
تپه ما قبل تاریخ خلیل آباد در 300 متری شوط
کلیسای عظیم سنت استپاسن در دره شام ارسکنار
معبد سنگی در ده شدی دشت زنگنه
برج و بارو و کتیبه در ، ساری قیه و در صخره ماکو
خرابههای تعدادی کلیساهای ارمنی در دهات مختلف
آثار تاریخی شهر دامبات
خرابههای قدیمی گزلو در ده مخند
آثار و علایم منقوش در سنگ در ده قزلجه قلعه دهستان قره قویون
دالانها و غارهای زیرزمین در اطراف آرارات
شهر روسا یا قلعه جم خور در ده بسطام چایپاره
اطاق سنگی در ده چیره کندی چای پارا
گورستان تاریخی پیر احمد کندی در دهات آواجیق
پل بشگوز در نزدیک شهر ماکو
خرابههای سه گوش در ده قزلداغ
اطاق سنگی در ده دلیک داش
کلیسای زور زور در ده بارون
دیری متعلق به فرقه دمینکن در پای کوه قیه
اطاق سنگی در ده سنگر
کلیسای مریم ننه در شمال شهر ماکو
بنای باشکوه کلاه فرنگی در بیمارستان ماکو
کاخ باغچه جوق
تاریخ
نام ماکو نامی باستانی است و به دوران ماد میرسد. ایرانیان ماد از زمان پادشاهی ایشتوویگو در این منطقه ساکن شدند و آن را مادکوه (کوه مادها) نامیدند. این نام بعداً به صورت ماکو درآمد.
در منطقه ماکو بازماندههای یک شهر بزرگ قدیمی که دامبات و خاورزمین نام داشت دیده میشود.
گلهداران ساسانی از ساکنان این منطقه بودند و عشایر کنونی منطقه که ساکان نامیده میشوند این شهر ویرانه را هنوز خاورزمین مینامند.
در دورههای بعدی ماکو بخشی از ایالت واسپورکان ارمنستان شد گروهی محل شهر کنونی ماکو را محل قبلی دژ قابان دانستهاند. در جلد ششم فرهنگ معین (به تالیف جعفر شهیدی) آمدهاست: "ماکو در قدیم قلعهای بود به نام قابان که چون محل دزدان بود شاه عباس آن را خراب کرد. بنای شهر ماکوی امروزی را میتوان از سال ۱۰۱۲ ه.ش. دانست.. در دورههای بعد، اعراب و ترکان سلجوقی بر منطقه چیره شدند.
به هنگام انعقاد عهدنامه گلستان، در مورد ماکو میان روس و عثمانی رقابت بود. در پی آن به مردم و خانهای ماکو اختیار داده شد تا به هر سو که مایلند ملحق شوند و آنان الحاق به ایران را انتخاب کردند. از این حیث خوانین ماکو بهویژه تیمورپاشا و اقبالالسلطنه طرف رعایت و ملاحظه قاجاریه بودند
-
شهرستان مهاباد
شهرستان مهاباد یکی از شهرستانهای کردنشین استان آذربایجان غربی ایران است. مرکز آن شهر مهاباد است. این شهر در جنوب استان و در دامنه رشته جبال لند شیخان كوهستانی و خوش آب و هوا قرار دارد. مهاباد شهری است كه در ساحل شرقی رودخانه مهاباد واقع شده است و امروز به خاطر قرار گرفتن در مركز تلاقی سه استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و كردستان از اهمیت خاصی برخوردار است و به دلیل همین موقعیت استراتژیک اقامتگاه مسافران زیادی میباشد.
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمدهاست، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش خلیفان
شهرها
شهر مهاباد
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان آختاچی غربی
دهستان مکریان شرقی
دهستان مکریان غربی
دهستانهای بخش خلیفان
دهستان کانی بازار
دهستان منگور شرقی
جغرافیا
شهرستان مهاباد با مساحت ۲۵۹۱ کیلومتر مربع و ۱۸۸٬۲۸۹ نفر جمعیت (بر اساس سرشماری سال ۱۳۷۹) در موقعیت طول جغرافیایی ۴۵ درجه و ۴۳ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۴۶ دقیقه شمالی از نصف النهار گرنویج قرار گرفته و با دو بخش، مرکزی و خلیفان دارای ۲۲۴ روستا دارای سکنه میباشد. مهاباد دارای آب و هوای کوهستانی با زمستانهای سرد و تابستانهای نسبتاً معتدل و چهار فصل بسیار جذاب است، رودخانه مهاباد از داخل شهر عبور میکند.
مردم و زبان
زبان گفتاری مردم شهرستان مهاباد کردی سورانی با لهجه مکریانی میباشد.
%۹۵ از مردم این شهرستان به زبان کردی تکلم کرده و سنی مذهب (شافعی) می باشند و تنها ۲% از كل جمعیت این شهرستان را شیعیان تشكیل می دهند كه اكثرا ترك زبان هستند. همچنین در این شهرستان اقلیتی از كلیمی ها و ارمنی ها نیز زندگی می كنند.[۱] جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۹۷٬۴۴۱ نفر بودهاست که از این تعداد ۱۰۰٬۰۸۵ نفر آنان مرد و ۹۷٬۳۵۸ نفر آنان زن بودهاند.
تاریخچه و وجه تسمیه
نام شهرستان مهاباد در گذشته به دلیل حاکمیت ترکان قاجار, به زبان ترکی ساوجبلاغ(در لهجه مهابادی: سابلاغ) بود که در زمان حکومت رضاخان به نام اصلی و باستانی خود یعنی مهاباد تغییر داده شد. دربارهٔ واژه مهاباد تاکنون تعبیرات و معناهای گوناگونی گفته شدهاست. مهاباد را مادآباد نیز گفتهاند که این تعبیر هیچ گونه دلیل قابل قبولی همراه ندارد. این شهر را مهآباد نیز گفتهاند که اگر به معنای جایی باشد که همیشه مه آلود است این تعبیر نیز با واقعیت وفق نمیکند. در فرهنگ فارسی برهان قاطع درباره واژهٔ مهاباد چنین نوشته شدهاست که نام اولین پیغمبری است که به عجم مبعوث شد و کتابی آورد که آن را «دساتیر» خوانند. بعضی نیز براین اعتقاد هستند که مهاباد به معنای جایی است که بزرگان آن جا را آباد کردهاند. این منطقهٔ قدیمی در زمانهای پیشین مرکز نواحی کردنشین بوده و بطلیموس آن را داروشاه و راولیستون به نام داریاس نامیدهاست. امروز در ۳ فرسخی شهر فعلی، روستایی به نام دریاز (دریاس) مشهود است که از قرار معلوم شهر داریاس در همین نقطه واقع بودهاست. در عصر هخامنشی منطقه، بخشی از امپراتوری عظیم هخامنشی بود و بعد از آن در زمان اسکندر بخشی از آتوپاتن ماد بود که ژنرال هخامنشی آتروپات و سپس جانشینانش بر آن جا حکومت کردند. در دوره صفویه ایالات غرب ایران میدان مبارزه و برخوردهای دو امپراتوری صفویه و عثمانی بود و حکام محلی در ولایات باختر به مقتضای توانایی یکی از دو امپراتوری هر بار تابع یکی از آنها میشد. این شهر در گذشته بر اثر زلزلهای نابود و دوباره ساخته شد. پیرامون این شهر آثار تاریخی متعددی وجود دارد.
قسمتی از این منطقه در سال ۱۹۴۶ به رهبری قاضی محمد اعلام اسقلال کرد و جزئی از جمهوری مهاباد بود. مهاباد در زمان حاکمی به نام بداقسلطان روند رو به پیشرفت خود را شروع کرد. یکی از اهداف بداقسلطان برگرداندن مهاباد به زمان اوج بودهاست.
آثار تاریخی
تحقیقات مورخین و آثار کشف شده توسط باستان شناسان حاکی از آن است که منطقه شهرستان مهاباد حداقل از سدههای اول هزاره اول پیش از میلاد مسیح یکی از مناطق مسکونی ایران باستان بودهاست. یکی از این آثار کتیبهای به خط میخی منسوب به (مینوآ) میباشد که بین سالهای ۸۱۲ تا ۷۷۸ قبل از میلاد سلطنت داشتهاست. کتیبه مذکور تا سال ۱۸۹۰ موجود بودهاست. آثار دیگری مانند پلکانهای سنگی و راهروهای زیرزمینی مشهور به برده کنته کشف گردیده که بر نفوذ و هجوم قوم دیگری بنام وانیها به منطقه دلالت دارد. از دوره مادها نیز آثاری از جمله یک گور بنام فقرهقا (فرهادگاه) بجاماندهاست. بررسی آثار برجایمانده از زمانهای دور گذشته، نشانگر این امر است که تمدن و شهرنشینی در این منطقه از دوره مادها بوجود آمدهاست.
مشاهیر
فرهنگی و ادبی: ملا صالح حریق،وفایی،گیو مکریانی،محمدامین شیخ الاسلامی معروف به هیمن، ، استاد محمد قاضی و غیره
-
شهرستان میاندوآب
شهرستان میاندوآب در جنوب دریاچه ارومیه و جنوب شرقی استان آذربایجان غربی واقع شده. مرکز این شهرستان شهر میاندوآب است.نماینده میاندواب سردار عیسی زاده و محبی نیا هستند. وجه تسمیه میاندوآب حاصل موقعیت این شهر بین دو رود زرینهرود و سیمینهرود هست.[نیازمند منبع]
از لحاظ گروههای جمعیتی میاندوآب و اطراف آن بسیار متنوع است. زبان رایج در میاندوآب ترکی آذربایجانی است.[۱] تعدادی از روستاهای ترک نشین از پیروان اهل حق یا علوی هستند ولی اکثریت با شیعیان میباشد. برخی از روستاهای میاندوآب با زبان کردی سورانی تکلم می کنند. در شهر میاندوآب تعداد بسیاری پیرو طریقت دراویش از قدیم الایام بودهاند. تا قبل از انقلاب تعدادی نزدیک به صد و بیست خانوار بهایی نیز در این شهر و چندین روستای اطراف ساکن بودند ولی به منظور انحراف حرکات انقلابی مردم تعداد بسیاری از پیروان دین بهائی مورد حمله اراذل و اوباش واقع شدند و به دنبال به آتش کشیده شدن و غارت شدن خانهها بسیاری مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر شدند. درگیریهایی نیز میان سپاه پاسداران و روستاهای علوی هر از چند گاه رخ میدهد.
جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۲۴۵۱۵۸ نفر بوده است که از این تعداد ۱۲۳۹۹۳ نفر آنان مرد و ۱۲۱۱۶۰ نفر آنان زن بوده اند. شهر میاندواب بزرگترین شهر در جنوب استان تلقی میشود. .
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمده است، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش مرحمت آباد
بخش باروق
بخش گوگ تپه(میاندواب)
شهرها
شهر میاندوآب
شهر چهاربرج
شهر باروق
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان زرینه رود جنوبی
دهستان زرینه رود شمالی
دهستان زرینه رود
دهستان مرحمت آباد
دهستان مکریان شمالی
دهستان مرحمت آباد جنوبی
دهستانهای بخش مرحمت آباد
دهستان مرحمت آباد شمالی
دهستان مرحمت آباد میانی
دهستانهای بخش باروق
دهستان باروق
دهستان آجرلوی غربی
دهستان آجرلوی شرقی
کشاورزی
موقعیت بسیار مطلوب جغرافیائی باعث رشد بسیار خوب کشاورزی و در نتیجه ترقی صنعتی منطقه میاندوآب شده است. کارخانه تولید قند و شکر میاندوآب در اوایل قرن بیستم با همکاری مهندسان آلمانی بنا گردید. بنای سد انحرافی نوروزلو در سالهای ۱۳۵۰ هجری شمسی این ناحیه را مستعد آبادانی و صنعتی نمودن ناحیه نمود.
تاریخ شهرستان میاندوآب
کشف چندین اثر باستانی در اطراف میاندوآب، نشانگر اسکان بسیار قدیمی منطقه در دورانهای ثبت نشده تاریخ هست. در اوایل سلطنت آقامحمد خان قاجار به دنبال کوچ اجباری جمعیتی از منطقه کرمان به اهالی شهر اضافه شدند و در مدت دو نسل در جمعیت ترک میاندوآب استحاله گشتند. اسامی برخی محلهها و شهرتها مانند رابریلر، سیرجانیلر و کرمانی نشانگر این حرکت جمعیتی بوده. دو دلیل اصلی این حرکت جمعیتی مهاجرت اجباری یا تبعید در اثر شورش ذکر شده. سرکوبی یاغیهای منطقه کرمان و اسکان جمعیت بیشتر در این منطقه به منظور مقابله با حملات کردها به بناب و مراغه بوده است. این شهر در واقع مرز منطقه ترک نشین و کردنشین است. تهاجمات متعدد بعضی از قبایل محلی کرد در این منطقه تا اواخر مشروطیت ادامه داشت. در این برهه گزارشهای بسیاری از حملات به کردان توسط لشکر شجاعالسلطنه نیز ثبت شده است.
در سالهای متلاطم جنگ جهانی اول میاندوآب نیز مانند بسیاری مردم منطقه طعم تلخ قحطیها و بی ثباتی ایران را کشید. دولت ایران در هرج و مرج خان خانیهای محلی و آشفتگی سیاسی بود. در این دوره دول انگلیس و آمریکا به وساطت مبلغان مسیحی خواستار برقراری یک جمهوری مسیحی به رهبری ارامنه و آسوری ها با مرکزیت ارومیه بودند.
در اواخر جنگ دوم جهانی ارتش شوروی کنترل این منطقه را به دنبال تبعید رضاشاه به دست گرفت. در این سالها حزب دمکرات (دمکرات فرقه سی) به رهبری جعفر پیشهوری هواداران بسیاری را در میاندوآب و اطراف به خود جلب کرد. به روایتی برگزاری کلاسهای ترکی و اداره منظم شهر در این دوره کوتاه باعث خوش بینی اهالی به این حزب شد و به روایتی دیگر مردم منطقه از این حزب ناراضی بوده و پیش از رسیدن نیروهای دولتی خود به مبارزه با حزب دموکرات پرداخته و بساط آنها را برچیدند.
آثار باستانی
آثاری از حکومت مادها و اورارتور در روستای داش تپه موجود است
-
شهرستان نقده
شهرستان نقده در قسمت جنوبی استان آذربایجان غربی ایران قرار دارد و مرکز آن شهر نقده است.
این شهرستان در دشت نقده واقع شده و دشتی حاصلخیز است که از شمال به دریاچه ارومیه اشراف دارد. دارای باغهای سیب و انگور منحصر بفرد به طور عمده میباشد.
شهرستان نقده در قسمت جنوبی استان آذربایجان غربی ایران قرار دارد و مرکز آن شهر نقدهاست. این شهرستان در دشت نقده واقع شده و دشتی حاصلخیز است در اوایل آبادانی این سرزمین برنج یکی از عمده محصولات زیر کشت آن بوده و از شمال به دریاچه ارومیه اشراف دارد. دارای باغهای سیب و انگور بیمانند به طور عمده میباشد.
دو تفریحگاه و تفرجگاه سلطان یعقوب و یددی گز(به معنی هفت چشمه) یکی از پرطرفدارترین و زیباترین مناطق گردشگری این منطقه و دهکده توریستی تپهٔ حسنلو و سد حسنلو نیز زیبا و گردشگرپذیر هستند. جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۱۷٬۸۳۱ نفر بودهاست که از این تعداد ۵۹٬۲۵۰ نفر آنان مرد و ۵۸۵۸۱ نفر آنان زن بودهاند.
ساکنان آن به ترکی آذربایجانی و کردی سورانی سخن میگویند.
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمدهاست، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش محمدیار
شهرها
شهر نقده
شهر محمدیار
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان بیگم قلعه
دهستان نقده
دهستانهای بخش محمدیار
دهستان المهدی
دهستان حسنلو
-
مناطق دیدنی
آبشار شلماش
بشار شلماش از مهمترین آبشارهایی است که در سطح استان آذربایجان غربی و در شهر سردشت جاری است. آبشار شلماش با درهای سرسبز در کنار جنگلهای پراکنده، در نزدیکی شهر سردشت واقع شده و از شاخههای رودخانه زاب کوچک محسوب میشود.
این آبشار که در واقع از سه آبشار تشکیل شده هم اکنون به صورت منطقهای تفریحی درآمده که همه ساله به خصوص در فصل گرما هزاران نفر از مناطق مختلف و به خصوص از شهرهای کردنشین برای دیدن آن عازم سردشت میشوند. سه آبشار به ترتیب و پشت سر هم قرار گرفتهاند که اولین آنها در نزدیکی محل توقف و پارکینگ قرار گرفتهاست. برای دیدن دو آبشار بعدی باید مسافتی نسبتا زیاد را پایین رفته و وارد درهای عمیق شوید. در حال حاضر با احداث پله و حصارهایی بالا و پایین رفتن از دره راحت تر و کم خطر تر شدهاست.
در فصل بهار این آبشار پر آبترین روزهای خود را میگذراند. آب و هوای منطقه تا اواسط اردیبهشت هم سرد است ولی از اول خرداد ماه به بعد تا اواسط پاییز میتواند موقع مناسبی برای سفر به این منطقه باشد.
مسیر سردشت به آبشار شلماش مسیر زیبا و پر درختی است. جاده مذکور آسفالت و مناسب بوده و تا آبشار مدت ۲۰ دقیقه میباشد.
مختصات جغرافیایی :
مختصات: 36°5′52.52″n 45°29′31.62″e
-
تپه حسنلو
مختصات: 37°00′17.39″N 45°27′32.01″E
تپهٔ حسنلاو که در ۷ کیلومتری شهر نقده قرار دارد، یکی از تپههای باستانی ایران است که قدمت آن به بیش از ۶ هزار سال قبل از میلاد میرسد.
تپه باستانی حسنلو در ۱۲ کیلومتری جنوب غربی دریاچه ارومیه، و ۹ کیلومتری شمال شرقی شهرستان نقده بین دهکدههای امینلو و حسنلو واقع شدهاست. این تپه به مناسبت نام دهکده مجاورش حسنلو نام گرفتهاست.
تپههای باستانی زیادی پیرامون تپه حسنلو را فرا گرفتهاند و گویا هنگام آبادی حسنلو و تمدن عظیمش تمدنهای دیگری نیز با این تپه در تماس بوده و همدوره تمدن حسنلو بوجود آمدهاند.
وجود تپههای باستانی دیگر چنین میرساند که اقوام ساکن در حسنلو با اقوام ساکن در تپههای اطرافش از یک تیره بوده و با هم داد و ستد و رابطه داشتهاند. تپههای اطراف حسنلو عبارتند از:
تپه باستانی پسدلی در شمال شرقی حسنلو (واقع در دهکده شیخ احمد) تپه بارانی در جنوب حسنلو (واقع در دهکده بارانی عجم) تپه حاج فیروز در جنوب حسنلو (واقع در دهکده حاج فیروز) تپه باستانی تابیه در جنوب غربی حسنلو (واقع در دهکده تابیه) عقرب تپه در مغرب حسنلو (واقع در دهکده دلمه) تپه کوئیک در شمال غربی حسنلو (واقع در دهکده کوئیک) تپه دلنچی ارخی در شمالغربی حسنلو (واقع در دهکده دلنجی ارخی=جوی گدا) تپه باستانی فلات در مغرب حسنلو (واقع در دهکده قلات) تپه باستانی میرآوا= میرآباد در مغرب حسنلو (واقع در دهکده میرآباد) تپه باستانی دیگر بنام ساخسی تپه در جنوب حسنلو (واقع در دهکده ساخی تپه)، تپه نظام آباد در جنوب شرقی حسنلو (واقع در دهکده نظام آباد) تپه مملو در جنوب شرقی حسنلو (واقع در دهکده مملو) تپه محمدشاه در مشرق حسنلو (واقع در دهکده محمدشاه) تپه گرخانه در مشرق حینلو (واقع در دهکده گرخانه). کلیه تپههای یاد شده به فاصلههای مختلف از یکدیگر و به فاصله ۲ کیلومتر تا شعاع ۱۵ کیلومتر از تپه حسنلو قرار گرفتهاند.
تاریخچه حفاری در تپه حسنلو
تپه حسنلو تپه بزرگ و مدوری به قطر تقریبی ۲۸۵ تا ۲۵۰ متر و ارتفاع ۲۰ متر از سطح رودخانه گدار میباشد. این تپه بین دو دهکده امینلو و حسنلو از طرف مغرب و مشرق قرار گرفتهاست. (شکل ۹) ساکنین اولیه تپه حسنلو احتمالاُ قوم مناعی (مانائی) بودهاند که تمدن بس وسیع و درخشانی از خود به یادگار گذاردهاند. از اشیاء مکشوفه درین تپه چنین به نظر میرسد که آثار مفرغی آنها کاملاُ قابل مقایسه با آثار مفرغی لرستان یعنی قوم کاسی است و شاید خویشاوندی میان این دو قوم موجود باشد. از قوم مناعی و محل سکونت آنها که سرزمینهای جنوبی دریاچه رضائیه بودهاست یادی در تورات شدهاست. قوم مناعی را قوم «مان» هم گفتهاند.
تپه حسنلو ابتدا بوسیله یک هیئت تجاری ایرانی در سال ۱۳۱۳ خورشیدی کاوش شد و در اسل ۱۳۱۵ بوسیله سر اورل اشتین دانشمند انگلیسی چندین گمانه در آن زده شد و مقداری هم اشیاء بدست آمد. در سال ۱۳۲۶ یک کاوش تجارتی بوسیله آقای فرهادی انجام گرفت و آقای محمود راد بازرس فنی این حفاری بود. در سال ۱۳۲۸ از طرف اداره کل باستانشناسی آقای مهندس علی حاکمی باتفاق آقای محمود راد مأمور کاوش علمی در این تپه باستانی شدند. مقدار زیادی از اشیاء حسنلو که امروزه در موزه ایران باستان دیده میشود بوسیله این هیئت علمی به موزه تهران آورده شدهاست. ضمناً گزارش این حفاری بوسیله هیئت مزبور در جلد اول گزارشهای باستانشناسی در شهریور ماه ۱۳۲۹ چاپ شدهاست.
در سال ۱۳۳۴ شمسی یک هیئت مشترک ایرانی و آمریکایی به ریاست پروفسور رابرت دایسون در تپه حسنلو مشغول کاوش شدند. این حفاری در سالهای بعد هم ادامه یافت.
بالاخره روز پنجشنبه ۲۳ فروردین ماه سال ۱۳۳۷ هیئت مشترک ایران و آمریکا ضمن حفاری در این تپه موفق به کشف جام بزرگ طلای حسنلو گردید. بازرس فنی و نماینده ایرانی هیئت در آن هنگام آقای علی اکبر اصغریان بود. از آن پس مرتباً این تپه بوسیله هیئت مشترک ایران و آمریکا حفاری شده و هنوز هم ادامه دارد (ولی تاکنون کتاب مستقلی در این باره از طرف دکتر ادیسون به چاپ نرسیدهاست).
در دو فصل آخر حفاری تپه حسنلو یعنی در تابستان سالهای ۴۹-۵۱ که غلامرضا معصومی بازرس فنی این هیئت بود.
حفاری تپه حسنلو یک حفاری کاملاً علمی است. برای اینکه تپه را حفاری کنند ابتدا سطح آن را به مربعهای متعدد به ابعاد ۵*۵ متر تقسیم کردهاند و سپس در یک سوی جدول حاصله از اعداد و در سوی دیگر از حروف الفبای انگلیسی استفاده کردهاند. پس از اینکه ۲۶ حرف الفبای انگلیسی برای ۲۶ ترانشه در کنار هم نامگزاری شدهاست برای بار دوم این حروف تکرار شدهاست مانند حروف AA و BB و CC و DD و EE هرکدام برای یک ردیف ترانشه مورد استفاده قرار گرفتهاند. با این کار محل دقیق هر ترانشه و هر شیئی یافت شده از آن ترانشه به خوبی روشن میگردد.
در سالهای اول حفاری، هیئت مشترک ایران و آمریکا در ترانشههای مختلف این تپه کار کرد و تقریباً محل مناسبی را برای کار دائمی هر ساله خود پیدا نمود. در همین سالها بود که به ساختمانهای سوخته دوره چهارم سکونت در حسنلو برخورد شد و اثرات سوختگی و شواهدی که این آتشسوزی را ثابت میکرد یکی پس از دیگری روشن گردید. (شکلهای ۱۹ و ۲۰ و ۲۱). در سالهای اول حفاری، هیئت برای پیدا کردن ارتفاع خاک تشکیل دهنده تمدنهای مختلف در مراحل دهگانه سکونت در حسنلو اقدام به حفر چاهی در مرکز تپه و تقریباً در پستترین قسمت تپه نمود. این چاه در عمق ۵/۱۷ متری از سطح اولیه تپه به خاک بکر و آب رسید و نتایج کلی زیر را بدست آورد:
جام حسنلو: این جام در فروردین ماه سال ۱۳۳۷ بوسیله هیئت مشترک ایران و آمریکا از تپه حسنلو کشف شد. این جام در آغوش انسانی جای داشت که بر زمین افتاده بود و بر پشت او خنجری فرو کرده بودند. نقوش این جام متنوع بوده و دارای ارزش هنری فراوان است. در ابداع نقوش این جام هنرمند سازنده آن احتمالاً از دو داستان شیرین فارسی کهن الهام گرفتهاست. یکی داستان مهر فراخ دشت است که بر گردونهای سوار و همراه یارانش به جنگ دشمن میرود که پیمان شکنان را کیفر دهد. دیگری داستان پیروزی فریدون پیشدادی بر ضحاک ماردوش است که شاه فریدون به کمک کاوه آهنگر موفق میشود که بر ضحاک پیروز شده و خواهرانش را از اسارت او بیرون آورد.
دورانهای سکونت در حسنلو
به عقیده دکتر دایسون رئیس هیئت مشترک ایران و آمریکا ده دوره متمایز سکونت در تپه حسنلو موجود است و از قدیم به جدید یعنی از دوره دهم شروع و به دوره یکم که آخرین دورهاست ختم میشود. دایسون تاریخ تقریبی سکونت در دوره دهم را به ۶ هزار سال پیش از میلاد مسیح نسبت میدهد و دوره نهم و هشتم تا هفتم را بین ۶ هزار و سه هزار پیش از میلاد میداند. از سه دوره دهم و نهم و هشتم اطلاعات زیادی نداریم و مدارک کافی نیز در دست نمیباشد و امید میرود با ادامه حفاری در تپه حسنلو نکات تاریک این سه دوره کاملاً روشن گردد.
از دوره هفتم تا دوره اول اطلاعات بیشتری موجود است و شواهد باستانشناسی و حفریات در حسنلو وجود این دورهها را کاملاً تأئید میکند. در این دورهها به بناهای خشتی و گلی و سنگی برخورد شدهاست. از حفاری که در ترانشه U ۲۲ در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۱ انجام گرفت (شکل ۲۲) ثابت شد که از دوره چهارم سکونت در حسنلو یعنی از هنگام وقوع آتشسوزی بزرگ حسنلو تا دوره هفتم سکونت (۲۲۰۰ سال پیش از آتشسوزی) آثار ساختمانی که دال بر سکونت افرادی در حسنلو میباشد موجود است(۱). بنابراین دوره هفتم بین ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد بودهاست که از ابزرا مفرغی استفاده میشدهاست و دوره ششم بین ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ پیش از میلاد مسیح و دوره پنجم میتواند ۱۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بوده باشد.
در دوره پنجم سکونت در حسنلو ظروف سفالی خاکستری رنگ ظاهر شدهاست ولی اقوام سازنده این ظروف سفالی خاکستری رنگ معلوم نیست که از چه منطقهای به این محل آمدهاند؟ از مختصات دوره پنجم سکونت در حسنلو وجود ساختمانهای خشتی و گلی است که تاکنون در هیچ نقطه از دنیا یافت نشدهاست.
دوره چهارم بین ۱۳۰۰ تا ۸۰۰ ق-م است یعنی همان دوره آتشسوزی بزرگ و لایههای سوخته و سیاه شده که تقریباً در مدت ۵۰۰ سال سکونت تشکیل گردیدهاست. در این دوره ساختمانهای حسنلو از سنگ ساخته شده بود و تمدن بسیار درخشانی در این دوره در حسنلو وجود داشتهاست.(شکل ۲۴ و ۲۵) هنر اقوامیکه در این دوره در حسنلو ساکن بودهاند بسیار پیشرفته بود و آثار آنها قابل مقایسه با آثار زیویه کردستان و کلورز و مارلیک گیلان و کلیه نفاط لرستان میباشد.
دوره سوم سکونت در تپه حسنلو دوره مادها و کمی پیش از آن بودهاست و نیز این دوره نیمی از دوره هخامنشی را هم شامل میشود و خود این دوره به دو قسمت III A و III B تقسیم میگردد و دوره III A قدیمتر از دوره III B بودهاست. دوره دوم همزمان با نیمی از دوره هخامنشی و همه دوران پارت (اشکانی) و نیمی از دوران ساسانی میباشد. و دوره اول که لایه بسیار ضعیفی است شامل اواخر ساسانی و اوایل اسلام است که اثری از آن موجود نیست و کلیه آثار این دوره از میان رفتهاست.
مهمترین دوره سکونت در حسنلو همان دوره چهارم است و منظور نگارنده از تشریح کلی حفاری حسنلو و ساختمانهای یافت شده در آن بیشتر روی این دوره میباشد. کلیه ساختمانهای یافت شده در حسنلو که از سنگ ساخته شدهاند متعلق به دوره چهارم سکونت در حسنلو است (گرچه مقدار کمی هم سنگ در پیهای ساختمانی دوره پنجم بکار رفتهاست).
هیئت حفاری در سالهای پیش از انقلاب توانست اتاقهای متعددی با سالنهای بزرگ در مرکز تپه کشف نماید و دیوار دفاعی قلعه نظامی و دژ محکم این شهر را زیر خاک بیرون سازد. از کشفیات اخیر این هیئت دست یافتن به سه معبد بزرگ ستوندار است که احتمالاً مراسمی در هر یک از آنها اجرا میشدهاست. بهنظر میرسد که این سه تالار بزرگ ستوندار همزمان با هم ساخته نشدهاست بلکه تالار ستوندار شرقی اول و تالار ستوندار بزرگ جنوبی پس از آن دو تالار ستوندار غربی بعد از هر دو تالار ساخته شدهاست و به عبارت دیگر میتوان گفت هنگامیکه تالار ستوندار بزگ جنوبی را بنا کردهاند اولین تالار ستوندار شرقی متروک شده بود و از آن استفاده کافی نمیشدهاست و آن تالار به انبار یا طویله اسبان تبدیل شده بودهاست. و نیز سومین تالار غربی ستوندار را هنگامی بنا کردهاند که دومین تالار بزرگ جنوبی تکافوی احتیاجات آنها را برآورده نمیکردهاست بدین جهت اقدام به ساختن سومین تالار بزرگ ستوندار کردهاند. شواهدی که از این حفاری داریم اینطور نشان میدهد که هر سه بنای ستوندار مانند یک مرکز مذهبی یا معبدی بوده که برای انجام تشریفات خاصی ساخته شده و در حقیقت خدا را در آنجا میپرستیدند.
دروازه و دیوار دفاعی قلعه
دور تا دور قلعه را دیواری به قطر (عرض) ۳ متر و ارتفاع هفت متر فرا گرفته بودهاست. در سرتاسر این دیوار برجهای مربع شکلی به فاصلههای ۳۰ متر از یکدیگر و به ابعاد ۱۰ متر × ۱۰ ساخته شده بود. ارتفاع برجها بدرستی معلوم نیست که چند متر بودهاست و مسلماً بیشتر از ۷ متر یعنی بلندتر از دیوار قلعه بودهاست. با احتساب هر ۳۰ متر یک برج، تقریباً محل هفت برج در روی دیوار دفاعی قلعه روشن میگردد. طرز قرار گرفتن برجها در میان دیوارها طوری بودهاست که ۳ متر از طول برج داخل دیوار و ۵ متر آن خارج دیوار (بیرون از قلعه) و ۲ متر آن در سوی دیگر دیوار (داخل قلعه) قرار داشتهاست. از این برجها برای حفاظت قلعه استفاده میشدهاست.
از حفاری قسمتی از دیوار قلعه و چند برج میتوان نتیجه گرفت که تغییراتی در دیوار شهر و برجها در دوران سوم سکونت در حسنلاو پدید آمدهاست و مسیر دیوار قلعه در دوره سوم سکونت با دوره چهارم فرق کردهاست، زیرا پس از آتشسوزی و فروریختن قسمت زیادی از دیوار قلعه و خراب شدن برخی از برجها، دیوار و برجها از نو بنا شده ولی در مسیر دیوار اندکی انحراف حاصل گردیدهاست.
حیاط مرکزی و بناهای پیرامون آن
در مرکز این دژ حیاط وسیعی به طول ۲۹ و عرض ۱۹ متر قرار گرفتهاست. البته طول و عرض حیاط در همه سو یکسان نبوده و حیاط تقریباً شکل چندضلعی نامنظمی پیدا کردهاست بطوریکه در شمالترین قسمت عرضش به ۲۱ متر هم میرسد. در انتهای جنوبی حیاط مرکزی مذبح یا قربانگاه قرار داشت و در انتهای شمالی حیاط چند ستون سنگی بلند بفاصله چند متر از یکدیگر به ارتفاع سه متر یا بیشتر مانند لوحه سنگی یادبود به دیوار شمالی حیاط نصب شده بود ولی روی هیچکدام از آنها کتیبهای دیده نمیشد. در دو سوی شمالی و غربی حیاط سکوهای سنگی بارتفاع تقریبی ۶۰ تا ۷۰ سانتیمتر و عرض ۱۲۰ تا ۲۳۰ سانتیمتر وجود داشت که با سنگهای تخت مفروش بود. دور تا دور حیاط مرکزی و اتاقهای کوچک و بزرگ و تالارهای ستوندار و ایوانهای درازی وجود داشتهاست که بازمانده آن هنوز هم برجای اولش دیده میشود.
بناهای سوی شرقی حیاط مرکزی
در جنوب خاوری حیاط مرکزی یک تالار وسیع با چند انبار وجود داشت. در این تالار مقداری زیادی از خمرههای بزرگ یافت شد. از همین تالار یک در به انبار دیگری که خمرههای زیادی در آنجا وجود داشت باز میشد (شکل۳۰) مورد استفاده این خمرهها محققاُ معلوم نیست که آیا برای ذخیره آب بوده یا شراب. ولی به سبب اینکه این قلعه دژ نظامی بودهاست احتمال ذخیره آب برای روزی که مبادا دژ را محاصره کنند بیشتر است. در شمال همبن انبار اولین و قدیمترین تالار بزرگ ستوندار قرار گرفتهاست. در ورودی این تالار بزرگ ستوندار از همین انبار به داخل حیاط مرکزی باز میشدهاست. تا آنجائیکه حفاری سال اخیر روشن کردهاست این تالار بطول و عرض ۱۶ × ۴ متر از زیر خاک بیرون آمدهاست ولی قسمت جنوب شرقی آن هنوز حفاری کامل نشده و معلوم نیست که ابعاد واقعی این تالار چند متر است. در مرکز این تالار در دو ردیف ۴ ستون وجود داشتهاست که فاصله هر ستون با ستون دیگر ۵ متر بودهاست و در کنار دیوار نیز محلهائی برای تعبیه ستونهای چوبی با ته ستونهای سنگی دیده میشود. در جنوب همین تالار محل محراب یا موبد معلوم است. در میان این تالار ستوندار اسکلت دو اسب به فاصله ۵ متر از یکدیگر در سوی شرقی و مرکزی تالار یافت شد. دیدن این منظره چنین ثابت میکند که از این تالار پس از ساخته شدن تالار دوم ستوندار که در جنوب حیاط مرکزی قرار دارد دیگر استفاده نشدهاست بلکه جهت نگهداری اسبان بجای اصطبل بکار رفتهاست.
دروازه و دیوار دفاعی قلعه
دور تا دور قلعه را دیواری به قطر (عرض) ۳ متر و ارتفاع هفت متر فرا گرفته بودهاست. در سرتاسر این دیوار برجهای مربع شکلی به فاصلههای ۳۰ متر از یکدیگر و به ابعاد ۱۰ متر × ۱۰ ساخته شده بود. ارتفاع برجها بدرستی معلوم نیست که چند متر بودهاست و مسلماً بیشتر از ۷ متر یعنی بلندتر از دیوار قلعه بودهاست. با احتساب هر ۳۰ متر یک برج، تقریباً محل هفت برج در روی دیوار دفاعی قلعه روشن میگردد. طرز قرار گرفتن برجها در میان دیوارها طوری بودهاست که ۳ متر از طول برج داخل دیوار و ۵ متر آن خارج دیوار (بیرون از قلعه) و ۲ متر آن در سوی دیگر دیوار (داخل قلعه) قرار داشتهاست. از این برجها برای حفاظت قلعه استفاده میشدهاست.
از حفاری قسمتی از دیوار قلعه و چند برج میتوان نتیجه گرفت که تغییراتی در دیوار شهر و برجها در دوران سوم سکونت در حسنلو پدید آمدهاست و مسیر دیوار قلعه در دوره سوم سکونت با دوره چهارم فرق کردهاست، زیرا پس از آتشسوزی و فروریختن قسمت زیادی از دیوار قلعه و خراب شدن برخی از برجها، دیوار و برجها از نو بنا شده ولی در مسیر دیوار اندکی انحراف حاصل گردیدهاست.
این تالار همان ترانشه Y ۳۱ و Y ۳۲ بود که در سال ۵۱ حفاری گردیده و اشیائی هم از آنجا یافت شدهاست. در شمال این تالار در ترانشههای X ۳۱ و W ۳۱ و W ۳۱ E چند اتاق کوچک و بزگ کشف شد. در ورودی این اتاقها که معمولاً همه به یکدیگر راه داشتند از قسمت شمال شرقی حیاط مرکزی بود. در همین واحد ساختمانی بود که اسکلتهای متعددی یافتیم و جالبترین این اسکلتها اسکلت زن و مردی بود که در آغوش هم خفته بودند. (شکل ۳۱ و ۳۲) بهترین اشیائی که از این ترانشهها و در میان بناهای قسمت شرقی حیاط مرکزی یافت شدهاست عبارت بودند از یک دستگیره مفرغی با نقش گیلگمش و حیوان شبیه شیر – مقداری پارچه سوخته
بناهای جنوبی حیاط مرکزی
در جنوب حیاط مرکزی یک واحد بزرگ ساختمانی که شامل اتاقها و تالارهای متعددی بود کشف گردید از بناهای مهم این قسمت دومین تالار بزرگ ستوندار بود که گویا بعنوان معبد پس از متروک شدن اولین و قدیمیترین تالار ستوندار شرقی ار آن استفاده شدهاست. این تالار بزرگ دارای ابعاد ۳۰/۲۴ × ۵/۱۸ متر بود. تعداد ۸ ستون در وسط و ستونهای دیگر در اطراف تالار در کنار دیوارها موجود بودهاست. همه ستونهای چوبی روی زیر ستونهای منظمی قرار گرفته بودند. سقف چوبی این تالار بر روی ستونهای چوبی استوار بوده و سنگینی تیرهای سقف روی همین ستونهای چوبی تالار میافتادهاست. این تالار بیشتر از یک طبقه (اشکوب) نداشتهاست و ارتفاع آن از کف تا سقف ۷ متر بودهاست در صورتی که ساختمانهای دیگر اطراف این تالار دو طبقه (دو اشکوبه) بوده و بلندی هر اشکوب ۵/۳ متر بودهاست. در حقیقت پشتبام تالار با پشتبام اتاقهای اطرافش در یک سطح مساوی قرار گرفته بودهاست.
در میان این تالار ستوندار بزرگ معبد مانند، تقریباُ بفاصله ۵/۳ متر از در ورودی سمت شمال تالار سکوئی به اضلاع ۳*۲ متر قرار داشت. این سکو که از خشت و گل ساخته شده بود احتمالاُ جهت انجام تشریفات مراسم مذهبی ویژهای ساخته شده بودهاست. شاید هم در روی این سکو شمعدانها و چراغهای پیه سوز جهت روشن نگهداشتن معبد قرار میدادهاند و شاید هم قربانی را روی همین سکو تقسیم میکردهاند. در سمت جنوبی تالار درست در وسط ضلع جنوبی محلی شبیه محراب که شاید محل ایستادن یا نشستن موبد بزرگ بودهاست درست کردهاند که راهی به اتاق کوچک پشت معبد (در ضلع جنوبی آن) دارد. ممکن است همین اتاق کوچک هم محلی برای تعویض لباس روحانی موبد و یا محل کار ویژهای برای موبد بوده باشد.
در سمت شمال شرقی داخلی معبد و تقریباُ قسمت شرقی در ورودی سمت شمال آن در داخل معبد محلی برای روشن کردن آتش مقدس وجود داشتهاست که هنگام اجرای مراسم احتمالاُ در آن محل آتش میافروختند و آثار سوختگی زیاد نشانه آتشافروزی در آن محل است. در گوشه جنوب غربی معبد نیز آتشگاه دیگری بچشم میخورد که عبارت از اجاق مستطیلی شکلی است و آثار سوختگی شدیدی در آن محل نیز دیده میشود.
در میان ستونهای این تالار، در قسمت شمال و غربی دو در بزرگ به عرض ۲ متر و در قسمت جنوبی و شرقی درهای ورودی بعرض ۲۰/۱ متر بداخل اتاقهای اطراف تالار باز میشوند. در سمت شمال معبد و در دو طرف دروازه شمالی آن دو سکوی بزرگ که روی آنها سنگفرش شدهاست به چشم میخورد. عرض هریک از سکوها ۵/۲ متر و طولشان تقریباُ ۸ متر بود. از قرائن و شواهدی که در این معبد و اطرافش موجود است چنین استنباط میشود که این سکوها برای نشستن افرادی که به معبد دعوت میشدند و یا برای اجرای مراسم خاصی به آنجا میآمدند ساخته شدهاند. و محل سخنران یا موبد که درست مانند سن تآتر یا سینما در مقابل آن سکوها قرار گرفتهاست چنین راهنمائی میکند که ممکن است افرادی برای استماع سخنرانی موبد بزرگ در این محل گردهم میآمدند و موبد در محل مخصوص خود مینشسته یا میایستاده و افراد دیگر روی سکوهای طرفین دروازه شمالی مینشستند و مراسم با دستور موبد روی سکوی میز مانند که نزدیک جایگاه موبد بود انجام میگرفت. اجرای این مراسم آتشافروزی در آتشگاههای سمت شمالشرقی و جنوبغربی معبد همراه بودهاست.
بناهای اطراف معبد یادشده غالباُ همه به هم راه داشتند و مانند اتاقهای تو در تو در چهار سوی کعبد ساخته شدهاند و اکنون نیز محل درهای آن که به معبد باز میشده کاملاُ پیداست. در قسمت شمالی معبد و خارج آن دو ایوان کوچک در طرفین در ورودی قرار گرفتهاست پیش از اینکه وارد این بنای بزرگ معبد شویم باید از ایوانها بگذریم. این دو ایوان هم شاید محل رختکن یا محل نگهداری اثاثیه و اشیاء کسانی بودهاست که هنگام ورود به معبد تحویل افرادی میدادند تا در بازگشت از معبد دوباره آنها را پس گرفته و با خود ببرند. پیش از اینکه وارد این دو ایوان شویم، در گوشه جنوبغربی حیاط مرکزی نظر ما را سنگ بزرگی در فاصله ۲ متری ایوانها جلب میکند. این سنگ بزرگ بطول ۴ و بعرض ۲ متر است. شاید هم مراسم قربانی را روی آن سنگ انجام میدادهاند زیرا ممکن است که انسان یا حیوان را برای یزرگداشت معبد بزرگ و خدای معبد قربانی کنند و این سنگ احتمالاُ مذبحی بوده که قربانی را روی آن یر میبریدهاند و پس از شستشوی قربانی برای تقسیم، آنرا به داخل معبد روی سکوی نزدیک جایگاه موبد منتقل میکردهاند.
اتاقهای دیگر سمت جنوب حیاط مرکزی شامل انبارها، اسلحهخانه و آشپزخانه بود که غالباُ به تالار بزرگ ستوندار جنوبی راه داشتهاند. بجز آشپزخانه که در پشت تالار بزرگ قرار گرفته بود اتاقهای کوچکی با راهروهای بلند سمت جنوب و شرق این تالار را احاطه کرده بود. در کف برخی از اتاقها ته ستونهای سنگی جسته گریخته افتاده بود. در پشت تالار بلند شرق تالار ستوندار یک راهرو وسیعی که احتمالاُ اسلحهخانه بوده و یا اسلحهها در آنجا ساخته میشدهاست وجود داشت. در سالهای گذشته از این محل تعداد زیادی شمشیر و سرنیزه آهنی کشف شده بود که این نظریه را تأئید میکند. یک در ورودی از قسمت جنوب شرقی حیاط مرکزی به محوطه اسلحهخانه باز میشده که به همه اتاقهای مجاور خود راه داشتهاست. در سمت مغرب همین تالار بزرگ ستوندار چندین اتاق بزرگ و کوچک قرار گرفته بودند که همگی با هم ارتباط داشتهاند و از آخرین اتاق شمال غربی این واحد ساختمانی راهی به راهرو باریک ساختمانهای غربی حیاط مرکزی و نیز راهی به سومین کاخ بزرگ ستوندار که از دو تالار دیگر جدیدتر است وجود داشتهاست. این اتاق درست روبروی اتاقی که جام طلا از آنجا کشف شد واقع شدهاست.
بناهای غربی حیاط مرکزی
در گوشه جنوب غربی حیاط مرکزی نزدیک مذبح دری به سوی تالار بزرگ ستوندار (معبد) باز میشود و در جوار همین در یک راهرو بلند و باریک که بسومین تالار ستوندار غربی (جدیدترین تالار) منتهی میشود وجود دارد. در ضلع شمالی همین راهرو نزدیک سومین تالار ستوندار در اتاق کوچکی جام طلای حسنلاو در سال ۱۳۳۸ کشف گردید. این جام در آغوش انسانی که روی سینه بر زمین افتاده بود و به پشت او خنجری فرو رفته و از سوی دیگرش جام را شکافته بود یافت شد. در قسمت غربی حیاط مرکزی یک در ورودی بزرگ به اتاقهای غربی حیاط و تالارهای بزرگش که اتاقهای متعددی داشتند باز میشدهاست . تقریباُ بیش از ۱۵ اتاق کوچک و بزرگ که غالباُ بهم راه داشته و با هم ارتباط دارند کشف شدهاست. این واحد ساختمانی، از سوی مشرق به حیاط مرکزی و از سوی مغرب به دیوار غربی قلعه و از سوی جنوب به راهرو باریک و از سمت شمال به راهی که هر بازدیدکننده از این قلعه به هنگام آبادی آن از آنجا عبور میکردهاست و این راه یگانه راه ورودی از سمت غرب قلعه و دروازه غربی قلعه دفاعی بودهاست. این واحد ساختمانی از سوی شمال دارای در بزرگ ورودی بودهاست که بوسیله پلههای درازی به طول ۱۱ تا ۹ متر به دخل راهرو بلند که طولش ۲۲ و عرضش ۹ متر بوده بدون بنا راه داشتهاست. این راهرو دارای دو دروازه غربی و شرقی هم بوده، که فاصله دروازهها از هم ۵/۱۶ متر بودهاست. یک در هم در سمت جنوب آن به راهرو باریک یاد شده باز میشدهاست. یک هال کوچکتر هم در مغرب این راهرو (هال) بزرگ غار داشتهاست که طولش ۶۰/۱۴ و عرضش ۴۰/۳۰ متر بوده و از این هال غربی یک در ورودی به سومین تالار بزرگ ستوندار غربی به عرض ۲ متر باز میشدهاست.
سومین تالار ستوندار غربی که در شمال غربی تالار دوم بزرگ جنوبی و به فاصله زیادی از آن قرار گرفته بود حتماً پس از آن تالار بنا شده بودهاست. ساختمان این تالار شباهت زیادی به بناهای دوران هخامنشی دارد، زیرا ستونها را یک پارچه از سنگ ساختهاند و نظم بیشتری در ساختن این تالار بکار رفتهاست. ابعاد این تالار ستوندار جدید ۶۰/۱۵ * ۱۵ متر و تقریباً مربع شکل بودهاست. عرض دروازههای ورودی آن ۲ متر و فاصله این تالار تا دیوار دفاعی قلعه ۹۰/۳ متر بودهاست. در قسمت شمال شرقی این تالار ستوندار و در داخل تالار آتشگاهی قرار داشت و محل اجرای مراسم یا محل موبد تقریباً در مرکز تالار واقع شده بود.
بناهای شمالی حیاط مرکزی
در قسمت شمال حیاط مرکزی بناهای دیگری وجود داشت که در دو فصل اخیر آنها را یکی پس از دیگری از زیر خاک درآوردهاند. این اتاقها که فعلاً به ۱۵ عدد میرسند، احتمالاً محل نگهداری بانوان کاخ و شاید کنیزان و غلامان دژ بودهاست. زیرا در تابستان سال ۴۹ از این قسمت تعداد زیادی جعبههای کوچک به شکل مکعب مستطیل محصوص نگهداری وسایل آرایش، مانند سرمهدان و وصمهدان استخوانی و عاجی یافت شد که این احتمال را بیشتر تقویت میکرد.
در اتاق بزرگی که بنام ترانشه w ۲۹ در سال ۱۳۴۹ حفاری شد استخوانهای ۱۱ اسکلت بهم خورده و درهم و برهم وجود داشت. وضعیت و موقعیت قرار گرفتن اسکلتها روی زمین مرگ غیرطبیعی آنها را کاملاً ثابت میکرد. در میان این اسکلتها ۴ اسکلت بچه وجود داشت. مسیر افتادن اسکلتها با هم فرق داشت و دفن هیچکدام جهت معین و منظمی نداشت و چنین به نظر میرسید که هنگام مرگ، آنها با دستپاچگی و در حین فرار به زمین افتاده و مردهاند. چند اسکلت هم روی صورت وارونه افتاده بود و چند اسکلت روی دست راست و تعدادی طاقباز و یکی دوتا هم روی دست چپ بر زمین افتاده و مرده بودند. سر چند اسکلت از بدن جدا شده بود و یکی از آنها فقط یک پا داشت و پای دیگرش پیدا نشد. اسکلتی که احساس میشد زن است دست به سوی کودکی دراز کرده بود که کودکش را در آغوش کشد ولی مهلتی به او داده نشده بود و مرده بود، شاید احساس و عاطفه مادری مانع آن شده بود که کودکش را بگذارد و خودش فرار کند. به احتمال بسیار قوی این اتاقها را آتش زدهاند و هنگام ریزش تیرها و فرود آمدن سقفها ساکنین آنها با وحشت پا به فرار گذاشتهاند ولی نتوانستند موفق شوند و به سبب بریده شدن دست و پای آنها نیز به احتمال قوی ریزش خاک و افتان تیرهای سقف بودهاست. دو اسکلت که در اتاق مجاور این اتاق بزرگ یافت شد احتمالاً زن و مردی بودهاند که در یک رختخواب خوابیده بوده و پای راست یکی روی پای چپ دیگری افتاده و هنگام وقوع حادثه حتماً خواب بودهاند.
در میان حیاط مرکزی نیز اسکلتهای متعددی یافت شد که غالباً استخوانهای آنها سوخته و کاملاً از بین رفته بود. در ترانشه w ۳۰ چند اتاق وجود داشت که از یکی از اتاقها دو بشقاب سه پایه سنگی بسیار زیبای منقوش پیدا شد. در این محل روازهای به اتاقها باز میشد که در شرق آن دو تخته سنگ بزرگ بر روی سکوئی قرار گرفته بود. در همین محل یک اسکلت که در چاهی افتاده بود چنین وانمود میکرد که این چاه را نیز مخصوص دفن همین اسکلت کندهاند زیرا اسکلت را روی شکم و صورت در ته چاه خوابانیده بودند و اثری از دفن دیده نمیشد. بطوریکه سر اسکلت به طرف شمال شرقی و پایش بسوی جنوبغربی شکم و صورتش بر روی زمین قرار داشت. جالب اینکه هیچ شیئی در کنارش دیده نمیشد. دایسون عقیده دارد که «احتمالاً ر آن دوره صاحبان این نوع اسکلتها با این نوع دفن حتماً دچار بیماری سخت و مسر شدهاند» ولی بهنظر اینجانب این امر غیرطبیعی و غیر منتظرهاست زیرا هرچقدر بیماری خطرناک و مسری بوده باشد و آنها در اثر این بیماری فوت شده باشند باید بازماندگانش ظرفی یا شیئی در کنارشان میگذاشتند، ولی ممکن است اعتقادات مذهبی آنها اجازه گذاشتن چیزی را در قبر آنها ندهد (مانند دین اسلام) و یا اینکه اینان بزهکار، جانی، جاسوس و اسیر بودهاند و برای متنبه کردن افراد دیگر حتی خواستهاند آنها را در انظار مردم خوار گردانیده و در دنیای دیگر نیز (بعقیده خودشان) بدون غذا و آب بگذارند.
در ترانشههای w ۱۸ و w ۱۹ که در سالهای گذشته حفاری شده ولی حفاری آن ناقص مانده بود برای تکمیل حفاری چند روزی کار شد، در این ترانشهها سه دیوار از سه دوره مختلف یافت شد و یک اسکلت گاو در این ترانشه قرار داشت که سه اسکلت انسان نیز در کنار آن افتاده بود. بدرستی معلوم نیست که این محل چه بوده و علت مرگ انسانها و گاو همان آتشسوزی بوده است؟ که سقف بنا فروریخته و آنها در زیر خاک مدفون شدهاند و یا جنگی رخ داده و ضمن جنگ کشته شدهو بعداً آتش هم روی آنها را فراگرفتهاست و استخوانها را سوزانیدهاست. نظر به اینکه یک سرنیزه آهنی به شکم گاو فرورفته بود و یک پیکان آهنی هم در بالای سر حیوان دیده میشد معلوم میشود که هنگام آتشسوزی به این حیوان نیز حملهور شدهاست.
به این نکته باید توجه شود که این دژ در دوره چهارم سکونت در حسنلو انجاد شدهاست. بنای سوخته شده هم مربوط به این دورهاست. در این هنگام یک آتشسوزی بسیار بزرگ و پرهیجان در قلعه رخ داده که با قتل و خرابی همراه بودهاست. بعبارت دیگر برای ساکنین دژ این بلای ناگهانی و عیرمنتظره بودهاست و شاید شبانه و هنگام خواب ساکنین قلعه، این محل مورد تاخت و تاز و حمله قرار گرفته باشد. به هر حال اثرات آتشسوزی در قسمت جنوبی، شرقی، شمالی، شمال شرقی و جنوب شرقی حیاط مرکزی و داخل حیاط بیشتر از قسمتهای دیگر قلعه احساس میشود. زیرا در ترانشه w ۳ E حتی تیرهای افتاده از سقف همه بصورت ذغال درآمده و هرچه یافت میشد همراه با مقدار زیادی اثر آتش و ذغال و خاکستر بود. وجود اسکلتهای انسانی و اسب و گاو که کاملاً سوخته بودند این نظریه را تأئید میکند.