-
اُردُن
كشور اردن يا اردن هاشمى، در جنوب غربى آسيا و شرق فلسطين واقع است. از شمال به سوريه، از شمال شرقى به عراق، از مشرق و جنوب به عربستان سعودى، و از مغرب به اسرائيل محدود مىگردد. مساحت آن، منهاى ساحل غربى رود اردن كه فعلاً در اشغال رژيم اسرائيل است، 92290 كيلومتر مربع (و با احتساب اراضى ساحل غربى، 97940 و يا بنا بر منبع ديگرى 97740 كيلومتر مربع) و پايتخت آن عمان (در برخى از منابع فارسى امان) و حكومت آن مشروطه سلطنتى است. تنها راه اين كشور به دريا از طريق بندر عقبه در بحر احمر است. قدس يا اورشليم در ساحل غربى رود اردن واقع است. جمعيت اين كشور، بنا بر تخمين سازمان ملل متحد، در ميانه سال 1360 ش حدود 3ج�4 ميليون نفر، و جميعت ساحل شرقى رود اردن، بنا بر سرشمارى رسمى 20 آبان 1358 ش، 2152273 نفر بوده است. قريب نيمى از جمعيت اين كشور را آوارگان فلسطينى تشكيل مىدهند. اكثريت قريب به اتفاق مردم اردن عرب (عمدتاً از دو تيره قيس ]ابن عيلان[ در شمال و يمنى در جنوب) هستند. زبان رسمى ايشان عربى، دين رسمىشان اسلام و مذهب رسمىشان تسنن است. بالغ بر 93 (و يا بنا بر منبع ديگرى 80) درصد مسلمانان اين كشور سنى مذهبند. دين اسلام در همان قرن اول هجرى به اين سرزمين راه يافت. عمان، پايتخت كنونى اين كشور، در سال 15 ق توسط يزيد بن ابى سفيان فتح شد.
شيعيان اقليت كوچكى از مسلمانان اين كشور را تشكيل مىدهند و بر خلاف شيعيان سوريه و لبنان، همبستگى و تجمعى براى اقامه مراسم مذهبى ندارند. بسيارى از مردم عمان شيعه را بدرستى نمىشناسند. در سال 1328 ش شمار شيعيان اين كشور به حدود 10000 نفر (يعنى حدود 2ج�94 درصد كل جمعيت، يك سىام اهل سنت و يك سوم مسيحيان اين كشور) مىرسيده است. امروزه اطلاع دقيقى از شمار شيعيان اين كشور در دست نيست، برخى منابع عده ايشان را تا دهها هزار نفر تخمين زدهاند. گروهى از دروزها (يا موحدون) كه خود را از اسماعيليه جدا مىدانند ولى عقايدشان رنگ و بويى از اسماعيليه و باطنيه دارد، در اين كشور زندگى مىكنند، مركز اين گروه در صفد فلسطين است. امروزه رنگ سبز پرچم سه رنگ اين كشور نمادى از علويان و فاطميان به حساب مىآيد. (دائرةالمعارف تشيع)
از حضرت رضا (ع) روايت شده است : هنگامى كه حضرت ابراهيم (ع) از خدا خواست كه اهل مكه را از انواع ميوهجات بهرهمند سازد ، خداوند قطعهاى از سرزمين اردن را فرمود با درختان ميوه خود از جا كنده شود ، آن قطعه بيامد و خانه را طواف نمود و به همين موضع كه اكنون به طائف موسوم است قرار گرفت . (بحار:109ج�12)
-
ارض المقدسة
كه در قرآن آمده، فلسطين، بيت المقدس، بزبان عبرانى: اورشليم يعنى دار السلام.
-
ازهر مصر
جامع مشهور و نخستين مسجدى كه در قاهره بدست قائد جوهر نماينده معزّ الدين خليفه فاطمى بسال 359 شروع و بسال 361 به اتمام رسيد (و بنام ازهر كه از نام فاطمه زهرا (س) مشتق است موسوم گشت) سپس عزيز بن معز و پس از او الحاكم بامر اللَّه بتجديد آن كوشيدند و حاكم اوقاف معتنابهى جهت آن تعيين كرد كه هر سالى به 1067 دينار بالغ ميشد و پس از آن هر يك از خلفا و حكام حتى صلاحالدين ايوبى چيزى بر آن افزود تا اينكه اميريلبك خازندار مقصوره بزرگى در آن بنا كرد و جماعتى از فقها را بتدريس فقه شافعى و محدثى را به اسماع حديث و هفت قارى را به قرائت قرآن گماشت و مدرسى را براى تدريس عربيت تعيين كرد، و اوقاف جزيلهاى به جامع تخصيص داد و امرا و علما در اقامه مراسم جمعه در جامع مذكور اتفاق كردند و مكتوبى شرعى در اين باب نوشتند. و در سال 702 هجرى اين جامع بر اثر زلزله ويران شد و امير سلار عمارت آن را به عهده گرفت و ساختمان آن بدست قاضى نجم الدين محمد بن حسين بن على اسعردى بسال 725 تجديد شد و بار ديگر بسال 761 بروزگار ناصر بن قلاوون بدست بشير جامدار كاملاً اصلاح گرديد. اين جامع همچنان مركز درس و نشر معارف اسلامى بود تا بسال 818 كه عده مجاورين ملازم مسجد از ايرانى و مغربى و افريقائى و مصرى بومى به 750 مرد رسيد و هر طايفهاى را رواقى بود و در جامع به درس علوم و تلاوت قرآن مىپرداختند و در اين سال قاضى حاجبالحجاب به توليت آن منصوب گشت، وى مجاورين را از اقامت در مسجد منع و اخراج كرد و صندوقها و خزينهها و كراسهها و مصاحف را بيرون برد و آن محل بيتوته منقطعين گرديد.
در زمان محمد على پاشا معارف و علوم در اقطار مصر انتشار يافت و بر حسن و رونق و انتظام و عدّه طلاب كه از جميع اقطار اسلاميه و از همه مذاهب بدانجا روى مىآوردند افزود و انواع فنون شرعيه و لغويه و رياضيه تدريس شد و از آن پس تا كنون راه ترقى مىپيمايد. (ضميمه معجم البلدان)
-
اُمّالقرى
مادر بلاد ، مكه را گويد ، زيرا كه قبله مردمان است ، يا به جهت عظمت شأن آن نسبت به ديگر بلاد . يا بدين سبب كه زمين در آغاز خلقت از زير آن گسترده شده . يا بدين سبب كه در مكه است »اول بيت وضع للناس« .
-
اَمصار
جِ مصر ، شهرهاى كلان . اميرالمؤمنين (ع) در نامه خود به حارث همدانى : »... و اسكن الامصار العظام« (بحار:508ج�33) . يعنى هميشه در شهرهاى بزرگ زندكى كن .
-
اوطاس
واديى در ديار هوازن كه غزوه حنين در آن منطقه رخ داد، و پيغمبر (ص) هنگامى كه آتش جنگ در آنجا شعلهور گشت فرمود: »حَمى الوطيس«.
پس از پايان جنگ حنين و شكست كفار گروهى از آنان گريخته و در »اوطاس« گرد آمدند، پيغمبر (ص) ابو عامر اشعرى را با سپاهى كه ابو موسى اشعرى نيز در جمع آنها بود بدانجا گسيل داشت و چون با آنها روبرو شدند ابو عامر خود علم به دست گرفت و به نبرد پرداخت تا به شهادت رسيد، سپس ابو موسى علم برداشت و مسلمانان دليرانه بجنگيدند تا پيروز شدند. (بحار:162ج�21)
-
ايا صوفيه
يا ايا صوفيا مسجدى است معروف در استانبول و آن در قديم كليسائى بوده كه بسال 532 و بنام صوفيه قدّيسه ساخته شده و در سال 857 ه ق توسط سلطان محمد خان ثانى هنگام فتح استانبول به مسجد تبديل شده و آن پادشاه يك مناره و يك مدرسه بر آن افزود و سلطان بايزيد مناره ديگرى را ساخت و مدرسه را وسعت داد. (دهخدا
-
ايوان كسرى
مشهورترين بنائى كه پادشاهان ساسانى ساختهاند. قصرى است كه ايرانيان آن را طاق كسرى يا ايوان كسرى گويند. هنوز ويرانه آن در محله »اسپانبر« در مداين موجب حيرت سياحان است. ساختمان اين بنا را به خسرو اول نسبت مىدهند. مجموعه خرابههاى اين كاخ و متعلقات آن مساحتى به طول و عرض (300*400) متر را پوشانيده است. در اين مساحت آثار چند بنا ديده مىشود.
علاوه بر طاق كسرى عمارتى است به فاصله 100 متر در مشرق طاق و تلى كه معروف به »حريم كسرى« است. طاق كسرى تنها قسمتى است از محل عمارت كه اثر قابل توجهى از آن باقى است. تا سال 1888 م نما و تالار بزرگ مركزى بر پا بود، اما در آن سال جناح شمالى خراب شد و اكنون جناح جنوبى نيز در شرف انهدام است. در وسط اين جلوخان دهانه طاق بزرگ بيضى شكلى نمايان است كه عمق آن تا آخر بنا پيش رفته است.
طاق كسرى مقر معمولى شاهنشاه بود. حيرت و اعجاب بينندگان بيشتر بعلت عظمت و شكوه و ضخامت اضلاع آن است.
مسلمانان پس از فتح تيسفون ايوان مداين (طاق كسرى) را براى مسجد اختيار كردند و گويند امير المؤمنين على (ع) در همين ايوان نماز بجا آورد. (فرهنگ فارسى دكتر محمد معين)
ايوان كسرى را در مداين ... شاپور ذوالاكتاف بنا كرد و از بعد او چند پادشاه عمارت همى كردند تا بر دست نوشيروان عادل تمام شد. (نوروزنامه)
-
بئرسبع
شهرى است معروف در سرزمين فلسطين كه يهودان به زبان عبرى آن را بئر شيبع گويند و گويند كه حضرت ابراهيم در آغاز ورودش از عراق به شام در آنجا ساكن گشت .
-
بئرمعونه
چاهى يا محلى بين سرزمين بنىعامر و حرة بنى سليم در منطقه نجد كه واقعهاى اسفبار در تاريخ حيات پيغمبر اسلام در آن رخ داد و شرح ماجرا از اين قرار است :
به سال چهارم هجرى عامر بن مالك بن جعفر مكنى به ابوبراء و ملقب به ملاعب الاسنه رئيس قبيله بنىعامر بن صعصعه از سرزمين نجد به مدينه به نزد رسول خدا(ص) رفت ، حضرت بر او اسلام عرضه كرد . وى گفت : مرا از پذيرش اسلام هراسى نباشد ولى قوم من كه گروهى انبوهند سزاوار است كه شما جماعتى را با من بفرستى تا آنها را به بيعت با تو دعوت ، و به تعاليم اسلام آشنا كنند . حضرت فرمود : من از مردم نجد ايمن نيستم و مىترسم بر آنها آسيبى برسانند . وى عرض كرد : آنها در پناه منند و كسى جرات نكند به آنها تعرضى كند . پس حضرت هفتاد نفر و به قولى چهل نفر از اخيار اصحاب انتخاب فرمود كه از جمله منذر ابن عمر و حرام ابن ملحان و برادرش سليم و حارث ابن صمّه و عامر ابن فهيره و نافع ابن بديل ابن ورقاء خزاعى و عمرو ابن اميّه ضمرى بودند بدانجا اعزام فرمود و منذر ابن عمرو را امير آنها قرار داد و به بزرگان نجد و قبيله بنىعامر نامه نوشت كه راهنمائى و ارشادات فرستادگان مرا بپذيرند. آنها وارد منطقه نجد شدند و در كنار چاه آبى به نام بئر معونه منزل كرده و شتران خود را به عمرو ابن اميّه و مردى از انصار سپرده كه بچرانند آنگاه نامه پيغمبر (ص) را به حرام ابن ملحان سپردند كه به عامر ابن طفيل دهد و او به عمويش عامر ابن مالك كه زعيم بنىعامر بود بدهد كه بر قبيله قرائت كند . حرام چون خواست نامه را به عامر دهد وى از پذيرفتن نامه خوددارى كرد و به قولى گرفت و بيفكند ، چون حرام اين بديد فرياد برداشت كه اى مردم آيا مرا امان مىدهيد كه پيام پيغمبر (ص) را برسانم؟ هنوز سخن او تمام نشده بود كه يك تن از قفايش درآمد و نيزهاى بدو زد كه از جانب ديگر سر درآورد . حرام گفت : »فزت بربّ الكعبة« - به خداى كعبه كه رستگار شدم - در اين حال عامر ابن طفيل ، سليم و عصيّه و رعل و ذكوان را جمع كرد و قبيله بنىعامر به ملاحظه اينكه ابوبراء به مسلمانها پناه داده بود از او اطاعت نكردند همه را برداشته در بئر معونه بر سر مسلمانها تاختند و تمامى آنها را به قتل رساندند جز كعب ابن زيد كه با جراحت بسيار افتاده بود و گمان بردند كه مرده است ولى جان به در برد و در جنگ خندق شهيد شد و عمرو ابن اميّه را دستگير كردند . عامر به ملاحظه آنكه عمرو از قبيله مضر است او را نكشت و گفت: مادرم نذر كرده كه بندهاى را آزاد كند پس سرش را تراشيد و آزادش كرد . عمرو راه مدينه پيش گرفت همين كه به سرزمين قرقره رسيد به دو مرد از قبيله بنىعامر برخورد و ايشان در زينهار رسول خدا بودند و عمرو از اين آگهى نداشت چون آن دو تن به خواب رفتند به عوض خون اصحاب خود آن دو تن عامرى را بكشت . چون به مدينه آمد و آن خبر به پيغمبر (ص) رسيد فرمود : آن دو در پناه من بودند پس خونبهاى آنها را بايد پرداخت ، و رسول خدا از شهادت شهداى بئر معونه سخت افسرده و ملول گشت . گويند يك ماه يا چهل روز بر قبايل رعل و ذكوان و عصيّه نفرين مىكرد . (منتهى الآمال)