حکایت یازدهم
درویشی مستجاب الدّعوه در بغداد پدید آمد .
حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت : دعای خیری بر من کن.
گفت : خدایا جانش بستان . گفت : از بهر خدای این چه دعاست ! ؟
گفت : این دعای خیرست ترا و جمله مسلمانان را .
ای زبر دست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
بچه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری