نقدی بر عنوان کتاب معروف «لطفا گوسفند نباشید»
وقتی می گویی «لطفا گوسفند نباشید» من چه کار کنم و چه بگویم به تو نویسنده؟!
تو مرا گوسفند خطاب کردی! و گفتی گوسفند نباش!
اگر گوسفند نباشم و نباشیم که مقاله ات به درد ما نمی خورد!
و اگر گوسفند باشیم ، با گوش کردن چشم و گوش بسته به حرفهای مقاله ات باز هم گوسفند بودن خود را تثبیت کرده ایم. فقط این بار چوپانمان عوض شده .و نشان داده ایم که گوسفندیم که تو ما را خطاب قرار داده ای. و ما هم گوسفندوار حرفهای مقالات را می پذیریم و عمل می کنیم.
این پارادکسیکال را با مثال زیر توضیح می دهم:
زنی بر سر شوهرش فریاد می زند و می گوید:
«احمق این همه حرف من که زنت هستم گوش نده! تو تا چه اندازه زن ذلیل و بدون اعتماد به نفسی»
حالا اگر شوهرش به حرف زن گوش نکند که باز مغضوب زنش هست.
اگر گوش کند هم دچار تعارض می شود چون باز هم حرف زنش را گوش کرده و خواسته زن ذلیل نباشه
حالا نویسنده کتاب لطفا گوسفند نباشید، با عنوانی که برای کتاب انتخاب کرده است ، خوانندگان را در موقعیت دوگانه ای قرار می دهد.
- گوش کردن به عنوان این کتاب بازندگی و اقرار به گوسفند بودن هست.
(چون تثبیت گوسفند بودن هست، چون این مقاله خطابش به گوسفندان هست) ،
- گوش ندادن به محتوای کتاب و حرف دیگر هم زدن بازندگی هست (چون یعنی من می خواهم گوسفند باشم و حرف تو نویسنده را قبول ندارم)