-
بنی قریظه در کنار دیگر قبایل یهود توانستند اداره و حکومت شهر را به دست گیرند. فرمانروای آنان القیطوان یا فطیون خراجگزار مرزبان ایرانی الزاره (در بحرین ) بود (یاقوت حموی ، ج 5، ص 83، 85). شکست دولت یهودی یمن از پادشاه مسیحی حبشه که تحت حمایت روم بود (سال 525 میلادی )، قدرت یهودیان را در مدینه کاهش داد. سرانجام ، در جنگ قبیلة خزرج با یهودیان ، فرمانروای یهود به قتل رسید و اعراب ادارة شهر را به دست گرفتند (مقدسی ، ج 4، ص 130). سلطة قبایل عرب بر مدینه موجب شد که بسیاری از یهودیان مدینه را ترک کنند. در دوران نزدیک به ظهور اسلام ، قبایل یهود در بیرون شهر در دژها و قلاع خود می زیستند. بنی قریظه ، که در این زمان به لحاظ جمعیت و نفوذ از دو قبیلة دیگر یعنی بنی نَضیر * و بنی قَینُقاع * مقتدرتر بودند، در جنوب شرقی مدینه سکونت داشتند و عمدتاً کشاورزی می کردند. تنها گزارش مستقل دربارة بنی قریظه راجع به جنگ مسلمانان با آنان درسال پنجم هجری است .سایر گزارشهای احوال آنان مربوط به تاریخ اوس و خزرج ، دوقبیلة عرب مدینه ،وعمدتاًمربوط به دوران نزدیک به ظهوراسلام است .
غزوة بنی قریظه در اواخر ذیقعده و اوایل ذیحجة سال پنجم هجری ، آخرین جنگ مسلمانان با یهود مدینه بود. حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در همان روز پراکنده شدن دشمنان در جنگ خندق به جنگ بنی قریظه رفت . علت جنگ ، پیمان ***ی بنی قریظه و خیانت آنان به مسلمانان از طریق همکاری با گروههای شرکت کننده (احزاب ) در جنگ خندق بود. مسلمانان قلاع و مساکن بنی قریظه را محاصره کردند. مدت محاصره بین 15 تا 25 روز گزارش شده است . بنی قریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنی نضیر تسلیم شوند. بنی نضیر از اموال و دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند. ولی حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد (واقدی ، ج 2، ص 501). حضرت رسول اکرم حکمیت را به سَعدبن مُعاذ، رئیس قبیلة بنی عبد اَشْهَل از اشراف اوس ، واگذار نمود. بنی قریظه نیز حکمیت سعدبن معاذ را پذیرفتند، زیرا اوس قبل از اسلام متحد ایشان بود. سعد حکم به قتل مردان قبیله ، اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد. حضرت رسول این حکم را مطابق خواست پروردگار دانست . آیات 56 تا 58 سورة انفال و 26 و 27 سورة احزاب راجع به جنگ بنی قریظه است (طبری ، سلسلة اول ، ص 1493؛ ابن هشام ، ج 3، ص 265ـ266؛ ابن سعد، ج 2، ص 75). مردان بنی قریظه و پسران بالغشان ، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده است ، به قتل رسیدند. یک زن قریظی نیز، که یک مسلمان را کشته بود، به قتل رسید. یکی از مردان قبیله به نام رفاعة بن سِموال به وساطت سَلمی ' دختر قیس ، از خاله های رسول اکرم بخشیده و جوانی نابالغ به نام عطیة قُرظی آزاد شد. این دو مسلمان شدند و نامشان در ردیف صحابه آمده است (طبری ، سلسلة اول ، ص 1497، 1500؛ ابن هشام ، ج 3، ص 263ـ264).
اموال بنی قریظه بین مسلمانان تقسیم شد. برای اولین بار، سهم سوار و پیاده مشخص گردید؛ به سوار دو سهم و به پیاده یک سهم تعلق گرفت . از فهرست اموال ، بخصوص فهرست سلاح ، که منابع ذکر کرده اند، بر می آید که مقدار غنایم به دست آمده از بنی قریظه زیاد بوده است . احتمالاً همین امر شیوة جدید تقسیم غنایم را ممکن ساخت
-
دوستان سعی کنید پست من رو کامل بخونید و چشم بسته نگید که لکه ی ننگی بوده
بعد طرف ادعاش میشه که به عقاید دیگران احترام میذاره
خوب جهل و بی صفتی تا کی ؟
ادعای فهم و شعور هم میکنند اونوقت
ماجرای بنی قریظه و کشتار صدها نفر از یهودیان مدینه به دست مسلمانان، یکی از حوادث جنجالی و قابل بررسی در سیره نبوی است که تا دوران معاصر نقدی جدی متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نویسندگان آن را تفسیر و توجیه کرده اند. به نظر می رسد در پی ایرادات مستشرقان و بویژه یهودیان به این رویداد، برخی محققان در صدد رد جزئیات آن از جمله تعداد کشتگان برآمده اند. ولید عرفات نویسنده معاصر از این جمله است که با رد گزارش ابن اسحاق و اشکال به راویان وی، معتقد است داستان آبشخوری دیگر دارد که به قرن ها پیش از اسلام برمی گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصیل گفتاری از اوست که توسط ترکی بن فهد آل سعود در مجلة الجمعیة التاریخیة السعودیة (سال سوم، ش 5) به چاپ رسیده است. پیش از این، خلاصه این مطلب به صورت سخنرانی در مجموعه بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن کنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.
فهد بن ترکی در مقدمه این مقاله می نویسد:
حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیاة محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است.
در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد. برای مثال وقتی ابن اسحاق می گوید: رسول خدا (ص) بنی قریظه را در مدینه در خانه دختر حارث زنی از بنی النجار زندانی کرد، سپس چندین خندق کنده دستور داد آنان را آوردند و در حالی که گروه گروه آنان را می آوردند سرهایشان را قطع کرد و در میانشان دشمن خدا حیی بن اخطب و کعب بن اسد بودند، و اینها ششصد یا هفت صد و برخی تا هشتصد و نهصد نفر گفته اند .
وی سپس در باره چگونگی کشتن آنان ادامه می دهد که همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (ص) از این کار فراغت یافت (ابن هشام، تحقیق طه عبدالرؤف سعد، دارالجیل، 1411، 4/200 – 201).
برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است که مگر نمی شد پیامبر (ص) اینها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نکته دیگر این که مگر خندق از قبل در نزدیک مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت تا دوباره خندق بکنند؟
این پرسشها ومانند آنها مسائلی است که باید طرح شود.
* * *
هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سکونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هایی از جمله در خیبر و فدک ( شمال مدینه) می زیستند. رسول خدا (ص) در ابتدا امید داشت که یهودیان یثرب با اسلام که دین توحیدی بود از در دوستی و تفاهم در آیند زیرا آنها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع ، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، 2/47 – 49) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از این رو بوسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن‘ از مدینه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی – با قریش وهم پیما نان او که برای نابودی اسلام به مدینه حمله کردند‘ همراه شد . این حرکت در تهدید اسلام خطری بزرگ بود. پس از شکست آنان، پیامبر خدا (ص) یهودیان را محاصره کرد همانگونه که بنی نضیر را محاصره کرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر به حکم سعد بن معاذ که از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیندَ . بنابراین گودالهایی در بازار مدینه حفر شد و مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند .
با دقت در این داستان، اشکالاتی برآن امکان پذیر خواهد بود و می توان گفت استدلال بر اینکه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعلام شده اند صحیح نیست و این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است و در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت می توان بر گشت این گفته ها را در تاریخ قدیم یهود جستجو کرد.
در اینجا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آنها نقد و بررسی می کنیم . آنگاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم کرد.
قدیمی ترین تألیفی که در دست ماست و بیشترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد سیره ابن اسحاق است که مورخان بعدی در بیان رویدادهای متعدد برآن تکیه کرده و از آن اخذ کرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، یعنی 145سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است.
مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکرده اند.
البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره کرده اند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارش های مربوط به آن را انکار می کند و از آن به « حکایات غریب» تعبیر می کند (تهذیب التهذیب:4/45). معاصر ابن اسحاق یعنی مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم کرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آنکه راست و دروغ رابه هم می آمیزد) می شمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانین سختگیرانه محدثان را رعایت نکرده اند و اینکه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند را رعایت نکرده اند. اینها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کرده اند.
نکته مهم آن است که منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه از یهودیان تازه مسلمان شده است.
در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن – تنها منبع اصیل و معاصر حادثه – به گونه ای بسیار کوتاه به حادثه اشاره می کند : و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا ( 26 احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد کشتگان نمی کند.
ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اینگونه ذکر می کند: یکی از موالی آل زبیر و دیگرانی که متهم به کذب نیستند بخش هایی از این گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بکر و محمد بن کعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر این روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مرکب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل کرده است و او فردی از بنی قریظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اینکه عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و کسی است که در جریان بنی قریظه نقش داشت.
این روایت با توصیف تلاش های سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز می شود و در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: 3 نفر از بنی نضیر‘ 2 نفر از قبیله وائل – که قبیله ای دیگر از یهود است – و افراد دیگری از این دو قبیله که نامشان ذکر نشده است .این افراد پس از آنکه قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریک کردند به مکه رفتند و در آنجا نیز موفق شدن قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی که نیروهای محاصره کننده مدینه جمع شدند حیی بن اخطب یکی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه - که هنوز در مدینه سکونت داشتند - رفت و به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع کرد که پیمان خود را با رسول خدا (ص) نقض کنند. حیی چنین تصور می کرد که مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند و سیادت و آقایی بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت . لیکن محاصره مدینه به شکست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند.
موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه است با قبول آمیخته به تردید در برخی قسمتها و ردّ و انکار در برخی بخشهای دیگر. اما آنچه پذیرفته اند همانند پذیرش گزارش های سیره و داستان نبردهاست که به نسل های بعدی منتقل شده اما معیارهای نقد و بررسی که در فقه و حدیث به آن توجه می شود در اینجا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارشهای سیره را ضروری ندانسته اند و به بیان سلسله روات به صورت متصل و غیر متصل اهمیت نداده اند. چنانکه این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوی ثقه و اتصال راویا ن، موضوعی مهم در آن به شمار می رود و به همین دلیل مالک که از فقها ست به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد و مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده یا به بخش هایی از آن اشاره کرده اند. علاوه بر آنکه مورخان با این روایت به سردی برخورد کرده اند . مثلاً طبری که حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل می کند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده است بلکه عبارتی آورده که تردید برانگیز است. او می گوید: واقدی گمان کرده که رسول خدا (ص) دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکَنند.
ابن قیم در زاد المعاد ضمن اشاره ای بسیار گذرا به این داستان درباره رقم کشتگان حرفی نزده اما گویا ابن کثیر درباره آن تردید جدی داشته که تاکید می کند: داستان را گزارشگری مورد اعتماد همچون عایشه نقل کرده است!
آنچه هست خود روایت نمی تواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد.
ابن اسحاق به عنوان یک مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته است:
مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر بر روایات یا قصه های ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذیرش قطعی او نسبت به کشتار بنی قریظه است.
مالک از محدثان و فقهای نخستین، آشکارا از وی به دروغگو و دجال و کسی که روایاتش را از یهودیان می گیرد‘ تعبیر کند . مالک با به کارگیری معیار مخصوص به خود‘ روش ابن اسحاق را رد می کند و منابع و روش وی را دارای اشکال می داند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد.
ابن حجر، از نسل های بعدی، دیدگاه مالک را چنین شرح می دهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است که او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل می کند که آنان هم از پدران خود روایت کرده اند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند این عبارت «مثل هذه الروایات العجیبة، کقصة قریظة و النضیر» وصف می کند. به نظر نمی رسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
لازم است قرآن کریم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راویان متروک قرار دهیم . چنان که پیش تر گفته شد قرآن به گونه ای بسیار مختصر در آیه 26سوره احزاب به این حادثه اشاره کرده و فقط از کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشته اند سخن می گوید . اگر کشته شدگان در این حادثه 600 تا900 نفر بودند رویدادی مهم تلقی و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره می شد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بنی قریظه، فقط طبیعی است که بیش از این مقدار در قرآن اشاره نشود.
علاوه بر آنچه گفته شد که گزارش های مربوط به واقعه، بسیار متاخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنکه قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، دلایل دیگری در ردّ این موضوع می توان به شرح زیر بیان نمود:
الف: حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه «لا تزر وازره وزر اخری» سازگار نیست .
ب: داستان کشتار بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که می فرماید: یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید ( سوره محمد آیه 4)
ج: بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند در حالی که با مجموعه های قبلی یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال (ص 247) چنین نقل می کند که وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد برخی گروه ها یا خاندان ها بودند که در دشمنی با رسول الله افراط می کردند‘ با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود: ای خاندان ابوحقیق، دشمنی تان را با خدا و رسولش می دانم اما این باعث نمی شود بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم .... آن حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هایی برای این امر حفر کرده باشند پس چرا آثاری از آن یا کمترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود فقها آن را به عنوان یک مبنا مورد استناد قرار می دادند، در حالی که برعکس‘ مبنای آنان بر اساس آیه «لا تزر وازره وزر اخری» است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال – که کتابی فقهی و نه تاریخی است – چنین نقل می کند: زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد دستور داد به محل دیگری کوچ کنند؛ اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمی شوند بلکه بالعکس است.
اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود بر اساس آن حکم می کرد.
آنچه در این جریان دیده می شود اینکه از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همانها کشته شده اند، بخصوص که برخی از ایشان به دشمنی شدید علیه مسلمانان وصف شده اند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند نه همه قبیله.
مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر (ص) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همانگونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (ص) از او که فرمود «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده و طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.
مطالب دیگری نیز دراین گزارش هست که پذیرش آن را مشکل می نماید: مانند اینکه گفته می شود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.
به طور کلی تاریخ قبایل یهودی پس از ظهور اسلام کاملاً روشن نیست، چنانکه کوچاندن جمعی آنان از مدینه هم نیاز به تجدید نظر دارد. ابن حزم در کتاب جمهره انساب العرب به یهودیانی اشاره می کند که همچنان در مدینه می زیسته اند، (و نیز بنگرید : نسب قریش تحقیق عبدالسلام هارون، ص 340) یعنی از آنجا اخراج نشدند . واقدی (مغازی: 2/634، 684) هم در دو مورد گزارش کرده است که وقتی رسول خدا (ص) آماده نبرد خیبر می شد – و این زمانی است که ادعا می شود گروه های سه گانه یهودی از مدینه تبعید و اخراج شده اند – هنوز یهودیانی در مدینه حضور داشته اند . در گزارش اول سخن از 10 یهودی مدینه است که در مسیر خیبر به مسلمین پیوستند و گزارش دوم می گوید یهودیانی از مدینه که با رسول خدا (ص) پیمان داشتند، هنگام بسیج نیرو علیه خیبر بسیار ترسیده بودند. واقدی همچنین نقل می کند که این یهودیان در صدد بودند مسلمانانی را که به یهودیان بدهکار بودند از مقابله با خیبریان منع کنند. ابن کثیر تنها به اقدام عمر در اخراج یهودیانی از خیبر که پیمانی با رسول خدا (ص) نداشتند اشاره می کند و توضیح می دهد که در سال سیصد هجری، یهود خیبر ادعا کردند قراردادی در اختیار دارند که رسول خدا(ص) آنان را از دادن جزیه استثنا کرده است . برخی علما هم این سخن را پذیرفته و آنان را از اعطای جزیه مستثنی کردند، در حالی که چنین چیزی درست نبود، زیرا در قرارداد موهوم از کسانی نام برده شده بود که در آن زمان مرده بودند و در آن اصطلاحاتی به کار رفته بود که جز در زمان های متأخر کاربرد نداشت. جالب اینکه در آن پیمان خیالی از معاویه به عنوان شاهد نام برده شده که وی در آن وقت هنوز جزء مسلمانان نبوده است.
به هر حال منبع واقعی داستان نادرست کشتار بنی قریظه، فرزندان یهود مدینه اند که ابن اسحاق از ایشان اخذ کرده و مورد اعتراض شدید علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
بنابرین مصادر قصه بسیار مشکوک و جزئیات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است به گونه ای که نمی توان آن را تصدیق کرد. چون راویان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند و قرآن هم آن را تایید نمی کند. به نظر می رسد اساسا تأیید آن ناممکن باشد. نه راویان موثقی آن را نقل کرده اند و نه ادله آن را تأیید می کند و این نشان از آن دارد که این داستان واقعا مشکوک است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که این، داستانی مشابه و نمونه ای در تاریخ قدیمی یهود دارد که می توان این گزارش را نسخه ای از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته می شود انقلابیون یهود علیه رومیان قیام کردند، اما پس از تخریب معبد آنان در سال 73 میلادی و فرار متعصبان (الغیوریین = Zealots) و افراطی های (السکاری = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ایشان پس از محاصره شان انجامید .
آنگاه برخی از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گریختند و بنا به یک نظریه همان ها به یثرب آمدند و در آنجا ساکن شدند و آنان که ماندند گزارش آن را به نسل های بعدی منتقل کردند.
کسی که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است فلافیوس جوسیفوس(flavius josephus است که سمتی در روم داشته اما یهودی بودن خود را پنهان می کرده است. جزئیات این واقعه شباهت زیادی به داستان بنی قریظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد یهودی را دستگیر و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنانکه عده فراوان دیگری از یهودیان، در ماجراهای دیگر کشته شدند. آنچه جلب توجه می کند تشابه شمار کشتگان است در ماسادا کشته شدگان را 960 نفر گفته اند که 600 نفرشان انقلابیون یهود بودند.
تشابه دیگر اینکه وقتی از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانند آنچه کعب بن اسد در میان بنی قریظه پیشنهاد کرد، از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختی مبارزه کنند یا حتی پیشنهاد شد به کشتن همدیگر دست زنند.
تشابه میان این دو گزارش آن هم در جزئیات، جلب توجه می کند. مشابهت تنها در خودکشی دسته جمعی نیست بلکه در اعداد و ارقام نیز هست. اینها تقریبا برابر است. برجستگی نام اشخاص و تشابه نام هایی هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است.
به نظر می رسد اصل داستان بنی قریظه از این واقعه گرفته شده و فرزندان یهود که به یثرب آمدند، آن را حفظ کرده و آن را با داستان بنی قریظه آمیخته اند . بسا کسی که تاریخ قدیم و جدید یهود در این واقعه را به هم آمیخته، همان کسی است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسی آن را آورده اند.
-
وقوع غزوه بني قريظه در 23 ذي القعده سال پنجم پس از هجرت
پس از جنگ احزاب خطر بزرگى كه مسلمانان را به سختى تهديد مىكرد با نصرت الهى و مدد غيبى از ميان رفت و جنگ به سود مسلمانان و سربلندى و پيروزى آنان پايان يافت.
پس از اينکه پيغمبر خدا (ص) براى رفع خستگى به خانه آمد، جبرئيل بر او نازل شد و دستور حركت به سوى قلعه هاى بنى قريظه را داده و پيغمبر دانست كه مأمور است بدون توقف به جنگ بنى قريظه برود. پيغمبر خدا (ص) نماز ظهر را در مدينه خواند و بى درنگ لباس جنگ پوشيد و به بلال دستور داد در مدينه جار زند كه هر كس فرمانبر و مطيع خدا و رسول اوست بايد نماز عصر را در محله بنى قريظه بخواند.
سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على بن ابيطالب داد و او را با گروهى از مسلمانان از جلو فرستاد و خود نيز با جمعى به دنبال او حركت كرد و ساير مسلمانان نيز دسته دسته به لشكريان پيوستند و به طور كلى تمام افرادى كه در جريان محاصره مدينه و جنگ خندق حضور داشتند با اندك اختلافى تا پايان وقت آن روز خود را به پاى قلعه هاى بنى قريظه رسانده و براى جنگ با آنها آماده شدند.
بدين ترتيب محاصره يهود بنى قريظه شروع شد و تا روزى كه تسليم شدند و به وسيله مسلمانان از پاى درآمدند بيست و پنج روز طول كشيد و در اين مدت جنگى در نگرفت جز آنكه گروهى از بالاى ديوارها به سوى مسلمانان سنگ مىانداختند كه آنان نيز پاسخ عملشان را مىدادند.
يهوديان بنى قريظه، چندى پيش با پيامبر پيمان بسته بودند كه اگر بر ضد مصالح اسلام و مسلمانان قيام كنند، و دشمنان آئين يكتاپرستى را يارى نمايند، و فتنه و آشوبى برپا كنند، و بر ضد مسلمانان تحريكاتى بنمايند، مسلمانان در كشتن آنها آزاد باشند. همچنين اين گروه پيمان شكن، در سايه سرنيزه هاى نيروهاى عرب مدتى شهر مدينه را دچار ناامنى كرده، و براى ارعاب مسلمانان به خانه هاى آنها ريختند، و اگر مراقبت پيامبر نبود، و گروهى را براى استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نمىكرد، چه بسا نقشه هاى بنى قريظه عملى مىشد، و آنان در اين صورت مردان جنگنده مسلمانان را اعدام مىكردند، و اموال آنها را ضبط و زنان و اولاد آنها را به اسارت درمىآوردند.
يهود بنى قريظه كه از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذيرفتن اسلام و جزيه هم نشدند چاره اى جز تسليم نداشتند، چهار تن از بنى قريظه اسلام آوردند، و غنائم دشمن پس از اخراج يك پنجم كه به اداره دارائى اسلام تعلق داشت، ميان مسلمانان تقسيم گرديد. سواره نظام سه سهم و پياده نظام يك سهم بود. پيامبر اسلام خمس غنائم را به زيد داد كه به نجد برود و با فروش آنها اسب و سلاح و سازو برگ جنگ تهيه نمايد. بدين ترتيب غائله بنى قريظه، در نوزدهم ذى الحجه سال پنج هجرت پايان پذيرفت و آيه هاى 26 ـ 27 سوره احزاب، در مورد «بنى قريظه» نازل گرديد.
منبع:زندگاني حضرت محمد (ص) به قلم رسولي محلاتي
دوست گرامی جالبه که شما خیلی راحت واقعه ای رو که همه مسلمانان قبول دارند رو تکذیب میکنید
این نوشته یکی از مسلمانان شیعه هست که البته خیلی سعی کرده تعدیل کنه نوشتش رو ولی واقعیت کاملا مشخصه
به قسمت هایی که با رنگ قرمز مشخص کردم توجه کنید
نقل قول:يهوديان بنى قريظه، چندى پيش با پيامبر پيمان بسته بودند كه اگر بر ضد مصالح اسلام و مسلمانان قيام كنند، و دشمنان آئين يكتاپرستى را يارى نمايند، و فتنه و آشوبى برپا كنند، و بر ضد مسلمانان تحريكاتى بنمايند، مسلمانان در كشتن آنها آزاد باشند
نویسنده با این مقدمه سعی داره اذهان رو اماده کنه که چرا مسلمانان کل مردان این قبیله رو گردن زدند.
نقل قول:و اگر مراقبت پيامبر نبود، و گروهى را براى استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نمىكرد، چه بسا نقشه هاى بنى قريظه عملى مىشد، و آنان در اين صورت مردان جنگنده مسلمانان را اعدام مىكردند، و اموال آنها را ضبط و زنان و اولاد آنها را به اسارت درمىآوردند.
این قسمت هم همین طور
به عبارتی نویسنده میگه مسلمون ها پیش دستی کردند و اگه اونها حمله نمیکردند خودشون توسط یهودها اعدام میشدند برای همین مجوز کشتار این قوم رو داشتند!!!!
نقل قول:يهود بنى قريظه كه از محاصره به تنگ آمدند و حاضر به پذيرفتن اسلام و جزيه هم نشدند چاره اى جز تسليم نداشتند، چهار تن از بنى قريظه اسلام آوردند، و غنائم دشمن پس از اخراج يك پنجم كه به اداره دارائى اسلام تعلق داشت، ميان مسلمانان تقسيم گرديد.
تا حالا فکر میکردم پیروان دیگر ادیان الهی در حفظ دینشون ازاد بودند از نظر اسلام ولی اینجا معلوم شد که نبوده و چون یهودها اسلام نیاوردند و جزیه هم نپرداختند مسلمان ها مجبور به کشتن انها شدند.
البته میگه جز 4 نفر که اسلام اوردند و سرنوشت بقیه مردها رو خجالت میکشه که بگه اما با مقدمه چینیش معلومه که چی شده
حالا به نظرتون تنها 10 نفر کشته شدند .ایا قبیله به این بزرگی که خطری برای اسلام شناخته شده بود تنها 10 مرد داشت!!!!!!