-
ميدان گرانش حجمي ، سطحي و خطي :
نيوتن فرض كرد كه نيروي گرانش زمين ، بر سطح كرهاي بزرگ و در حال انبساط در همه جهات پراكنده است . بنابراين مساحت كره S كه شعاع آن r باشد ، برابر است با :
S=4πr²
يعني همان نيرويي كه موجب سقوط سيب به طرف زمين ميشود ، بر ماه نيز اعمال ميگردد . وي فرض كرد نيروي گرانش با عكس مجذور فاصله بين دو جسم متناسب است يعني :
F≈1/r²
اين تناسب به اين معني است كه اگر شعاع يك كره را دو برابر كنيم ، مساحت آن چهار برابر خواهد شد . پس اگر فاصله ما از مركز زمين دو برابر شود نيروي گرانشي مابين ما و زمين به يك چهارم حالت قبل كاهش پيدا خواهد كرد .
آنگاه نيوتن نتيجه گرفت كه نيروي گرانش ميان هر دو جسم موجود در جهان ؛ مستقيما متناسب با حاصل ضرب جرمهاي آنها است . سپس وي با وارد كردن يك ضريب ثابت ، تناسب را به تساوي تبديل كرد و قانون جهاني گرانش را به صورت زير ارايه داد :
F=Gm1m2/R²
كه در آن m1 و m2 به ترتيب جرم دو جسم ، R فاصله مركز دو جسم و G ثابت جهاني گرانش نيوتن است . لازم به ياد آوري است نيوتن فرض كرد ، جرم اجسامي كه به يكديگر نيروي گرانش وارد ميكنند در مركز آنها متمركز شده و از اين نظر مانند دو ذره عمل ميكنند .
ولي همانطور كه توضيح داده شد با مشاهده ساختار فيزيكي كهكشانها و سياهچالههاي دوار ، چنين مشخص ميشود كه كليه اجرام پيرامون آنها ، تقريبا تمايل دارند تا بر روي سطح ( ديسك ) قرار گيرند نه سطح كرهاي فرضي نيوتن ، كه مشاهدات نشان داده است مركز اين سطح يا ديسك ، هسته كهكشان و يا جرم نوتروني است و علت اين پديده دوران ميادين گرانشي است . به تصاوير زير توجه نماييد :
-
در واقع اين قانون گرانش نيوتن براي اجرامي با سرعت زاويهاي پايين ، مثل خورشيد و يا سياره زمين صادق است ، ولي چنين به نظر ميرسد كه نيرو و ميدان گرانشي يك جرم سنگين با سرعت زاويهاي نسبتا زياد ، از سطح يا حجم كروي به سطح يا محيط دايرهاي تغيير شكل پيدا ميكند .
قبل از هر چيز ميبايست در مورد دو كسر m³/m² و m²/m توضيحاتي ارايه نمود . همانطور كه ميدانيم منظور از m متر ، m² متر مربع و m³ متر مكعب است . حاصل عمل m³/m² و m²/m بينهايت است براي اينكه در يك متر مربع ميتوان بينهايت خط به طول يك متر در نظر گرفت و همچنين در يك متر مكعب ميتوان بينهايت صفحه يك متر مربعي در نظر گرفت . در واقع اين كسرها بيشتر از اينكه مفهوم جبري داشته باشند و بتوان آنها را از حالت كسري خارج نمود ، مفهوم هندسي دارند و به بينهايت ميل ميكنند . از اين رو ما به اين نتيجه كلي ميرسيم كه اگر اجسام سنگيني همچون هسته كهكشانها و يا ستارگان نوتروني با سرعت زاويهاي بالايي دوران داشته باشند ، ميدان گرانشي آنها از حجم و سطح كروي به صفحه مسطح و خطوط دايره وار تغيير يافته ( يعني دوران ميادين گرانشي ) و شدت ميدان گرانشي شكل گرفته بر روي ديسك تشكيل شده ، فوقالعاده افزايش مييابد و اجرام پيرامون اين اجرام ميبايست با سرعت بيشتري به چرخند تا به طرف مركز گرانش جذب و سقوط نكنند . از اين رو قوانين گرانش نيوتني و حتي انحناي فضا - زمان نسبيت ، مفهوم و اعتبار خود را از دست ميدهند و نميتوانند اين پديده را توجيه كنند و اعمال ماده تاريك براي توجيه اين گرانش بيش از انتظار از ديدگاه فيزيك كلاسيك و مدرن ، بي مورد و غير ضروري است و هيچ نيازي نيست كه براي پايدار ماندن و حفاظت از اين قوانين ، جرم بسيار زياد آن هم از نوع مجهول اعمال كنيم .
-
در نمودار حجمي فوق ، كره سبز رنگ ميدان گرانش كهكشان راه شيري بدون دوران هسته را نشان ميدهد . استوانه آبي رنگ ( ديسك ) منطقه و حجمي است كه تقريبا تمامي اين ميدان گرانش به علت دوران هسته در آن تراكم پيدا نموده است و با توجه به شدت ميدان اندازه گيري شده بر روي مناطقي از اين ديسك ، طبق معادلات مكانيك كلاسيك و نسبيت ، كره قرمز رنگ براي اندازه گرانش كهكشان راه شيري پيشنهاد شده است ، كه مقدار گرانش آن 10 برابر جرم رويت شده در كهكشان است ، يعني 90 در صد خطا در محاسبات روز دنياي فيزيك ما انسانها . در واقع ميتوانيم به اين نتيجه كلي برسيم كه اگر سرعت خطي اجرام موجود در هسته كهكشان حول مركز ، به يك سوم سرعت نور برسد ، شدت ميدان گرانش در روي ديسك ايجاد شده 10 برابر خواهد شد ، پديدهاي است كه مشاهده ميشود و پيدا كردن رابطه رياضي آن در آينده امكان پذير خواهد بود .
و نكته مهم اينجاست كه با افزايش مقدار R ، حاصل كسر 4R/3 و عبارت 2R نيز افزايش پيدا ميكند . يعني نمودار زير :
ولي اين افزايش مقدار R تا اندازهاي ميتواند ادامه داشته باشد و بعد از مسافتي وارونگي ميدان گرانشي روي داده و شتاب گرانشي ، تبديل به شتاب گرانشي منفي ميشود . يعني همان چيزي كه باعث انبساط شتابدار كيهان ميشود و از اين روز جهت توجيه انبساط عالم نيازي به نظريه انفجار بزرگ نداريم . هر جسم سنگين دوار در فاصلهاي از خود اين ميدان ضد گرانش را پديدار و توليد ميكند كه اگر اينچنين نبود كيهان خيلي وقت پيش در هم فرو رفته و منهدم ميشد . اين همان چيزي است كه انرژي تاريك نام گرفته است و تا به امروز از ماهيت آن بي اطلاع بودهايم . لازم به توضيح است كه از زمان نيوتن برخي از فيزيكدانان اعتقاد داشتند كه در مقابل گرانش كه يك نيروي جاذبه است و ميبايست موجب فرو ريزش جهان شود ، يك نيروي دافعه وجود دارد كه مانع درهم ريختن جهان ميشود و جهان پايدار باقي ميماند . در هر صورت نه مخالفين جهان پايدار براي ادعاي خود دليل داشتند و نه طرفداران آن ميتوانستند آنرا اثبات كنند . اين نيروي دافعهاي گرانشي ، برون كهكشاني ميباشد و مربوط به داخل كهكشان نميشود . خود نيوتن در اواخر زندگي خود متوجه نقص قانون گرانش خود شده بود ، براي اينكه برد اين نيروي گرانش در اين قانون بينهايت بوده و تجميع اين نيروها در نهايت براي كيهان مشكل ساز خواهد شد .
ما بايد به ياد داشته باشيم كه شكل ميدان گرانشي در پيرامون يك جرم دوار ( با سرعت زاويهاي ) ، يكسان و همگن توسعه نمييابد ، بلكه چيزي شبيه به تصوير زير است .
</
-
منطقه آبي رنگ گرانش كروي ، منطقه سبز رنگ گرانش بيضوي ، منطقه زرد رنگ گرانش در روي ديسك و منطقه قرمز رنگ گرانش منفي را نشان ميدهد كه البته اين ميدان گرانش منفي تا بينهايت ادامه يافته و باعث انبساط شتاب دار كيهان ميشود .
با فرض اينكه يك ستاره ، دوران ( سرعت زاويهاي ) ناچيزي داشته باشد ، ممكن است كه سيارات در مسيرهاي ( مدارهاي ) مخالف يكديگر چرخش داشته باشند ، چرخش ماهوارهها در جهت مخالف يكديگر به دور سياره زمين دليلي بر اين مدعاست و لازم نيست كه تمامي اين مسيرها ( مدارها ) بر روي يك صفحه ( ديسك ) باشند ، اين مدارها ميتوانند با هم زاويه نيز داشته باشند ، ولي در مورد كهكشانها كه هسته آنها با سرعت خطي تقريبا 3/1 سرعت نور در حال دوران و چرخش است ، ممكن نيست كه ستارگان در مسيرهاي مخالف يكديگر چرخش داشته باشند . براي اينكه ميادين گرانشي هسته كهكشانها در اين وضعيت دوران پيدا كرده و ستارگان مجبورند كه فقط در يك جهت چرخش داشته باشند . اين موضوع و پديده ، دليل قانع كنندهاي براي اثبات نظريه دوران ميادين گرانشي ميباشد ، چرا كه تمامي ستارگان مجبورند در روي ديسك چرخش داشته باشند و ممكن نيست كه مدار چرخش آنها با يكديگر زاويهاي را تشكيل دهد .
نظريه فعلي در مورد ماده تاريك ابهام آور و متناقض ميباشد ، نظريه فعلي ميگويد كه ماده تاريك هيچ برهمكنشي با نور ندارد ، يعني ماده تاريك نه ميتواند نور را منعكس كند و نه آن را جذب كند ، يعني نسبت به نور كاملا خنثي است ، ولي با اين توصيف مدعي ميشود كه ماده تاريك به واسطه داشتن جرم زياد در كيهان ، ميتواند نور را منحرف و خم كند و انحراف نور مشاهده شده در بعضي از مناطق كيهان را مربوط به ماده تاريك ميكند و حال اين سوال مطرح ميشود كه آيا اين انحراف خود برهمكنش محسوب نميشود ؟ در واقع يكي از فلسفههاي وجودي خود ماده تاريك بر پايه برهمكنش آن با نور استوار شده است كه با توصيف آن در تضاد است . طبق نظريه نسبيت ، اجرام ميتوانند نور را از مسير خود منحرف كنند و اين انحراف در نهايت ميتواند منجر به جذب هم شود ، همانند سياه چالهها و اصولا عبارات جذب و انحراف يك مفهوم را ميرسانند ، يعني برهمكنش يا تاثيرات متقابل . ما نبايد اين موضوع را فراموش كنيم كه گرانش با امواج الكترومغناطيس برهمكنش دارد و اين پديده ثابت شده است و چون براي ماده تاريك جرم قائل شدهاند ، پس اجبارا ماده تاريك با نور برهمكنش خواهد داشت . در حقيقت عكس گرفته شده توسط تلسكوپ هابل كه يك ابزار اپتيكي است بيانگر اين موضوع ميباشد كه اين ماده تاريك با نور برهمكنش دارد ، كه اگر نداشت يك ابزار اپتيكي مانند تلسكوپ هابل هرگز توانايي شناسايي آن را نداشت . و اما در مورد ديدن ، ميتوان براي آن دو تعريف ارايه داد 1 - رويت و مشاهده كه علت آن اين است كه يك جسم بايد يا خود مولد نور باشد و يا اينكه نور تابيده شده را منعكس كند 2- شناسايي و رديابي به علت جذب نور ، يعني جسم نسبت به محيط خود تاريك ، تيره و سياهتر ديده ميشود .
در نهايت عكس گرفته شده توسط تلسكوپ هابل و مفاهيم خود نظريات فعلي ، بيانگر اين موضوع و واقعيت است كه ماده تاريك با نور برهمكنش دارد و اين برهمكنش از نوع جذبي و انحرافي است و نه از نوع انعكاسي و اين موضوع هم غير قابل انكار و رد ميباشد ، از اين رو نظريه فعلي در مورد ماده تاريك ناقص ، ناكارآمد و غير قابل اطمينان بوده و به همين دليل مهم نظريه درست اين است كه چون اين ماده تاريك با نور برهمكنش دارد و اين برهمكنش از نوع جذبي است اين ماده تاريك ميتواند نور قوي را جذب كند و همواره نسبت به محيط تيرهتر ديده شود و سياه به نظر برسد ، جنس لكههاي خورشيدي از جنس ماده تاريك است ، براي اينكه فقط ماده تاريك توانايي انجام اين عمل را در اين برد حرارت دارد .
-
برهمكنش نور با ماده تاريك از نوع گرانشي است يا الكترومغناطيسي ؟
به معادلات زير توجه نماييد :
Ep انرژي فوتون طبق معادله پلانگ
h ثابت پلانگ
v فركانس طيف نور
E انرژي طبق رابطه هم ارزي جرم و انرژي نسبيت
M جرم
C سرعت نور
m جرم فوتون
P تكانه فوتون
v سرعت كه سرعت خطي فوتون ( نور ) جايگزين آن ميشود
W وزن فوتون در ميدان گرانشي
g شتاب گرانشي
-
اصولا چون در فيزيك مدرن فوتون جرم و تكانه و .. دارد در ميدان گرانش منحرف ميشود كه اين موضوع بيانگر اين مطلب مهم است كه گرانش با امواج الكترومغناطيسي برهمگنش دارد و اصولا چنين تصور ميشود كه اين دو تحت شرايطي ميتوانند به يك ديگر تبديل شوند و ماهيت و منشاء واحدي دارند ، كه يكي از اهداف كلي نظريه وحدت نيروها رسيدن به اثبات اين موضوع كلي است ، يعني معادلاتي وجود دارد كه ميتواند گرانش را به موج الكترومغناطيس تبديل كند و برعكس . اين دو ميدان اگر نسبت به يكديگر برهمكنش نداشتند هرگز بر هم اثر نميكردند .
اينكه ما در حالت كلي دو نوع برهمكنش داشته باشيم 1 - الكترومغناطيسي 2- گرانشي ، بحثي است كه بيشتر در فيزيك كلاسيك مطرح شده است . در فيزيك مدرن تعريف كلي برهمكنش ، تبادل انرژي است و فيزيك مدرن در پديده برهمكنش ، اين تبادل انرژي را مد نظر گرفته و برسي و تحقيق ميكند ، و اصولا توجهي به دو مبحث الكترومغناطيس و يا گرانش ندارد ، شايد نگرش روز به ماده تاريك بيشتر از ديد فيزيك كلاسيك باشد تا فيزيك مدرن . همانطور كه ميدانيم انيشتين با رابطه hv=1/2m0v²+hv0 پديده فتوالكتريك را توجيه كرد . يعني هرقدر فركانس نور بيشتر باشد ، فوتون ميتواند انرژي جنبشي بيشتري بر الكترون منتقل كند . دقت كنيد كه اينجا اصلا چيزي به نام برهمكنش الكترومغناطيسي و يا گرانشي مطرح نيست ، بلكه فقط و فقط انتقال انرژي آن هم از نوع جنبشي مطرح است . حرف و كلام خيلي ساده و مختصر اين است كه نور با ماده تاريك برهمكنش دارد و اين دو ميتوانند با هم تبادل انرژي داشته باشند و اين مطلب كه نور با ماده تاريك برهمكنش گرانشي دارد نه الكترومغناطيسي ، مطلبي است كه در فيزيك كلاسيك مطرح ميشود و اصل اين موضوع مطرح شده در فيزيك مدرن نامفهوم و بي معني است ، براي اينكه فيزيك مدرن مفاهيم فيزيك كلاسيك را دگرگون و عوض كرده است . نگرش فيزيك مدرن به پديده فتوالكتريك همانند اين است كه يك توپ گلف با سرعت كافي به توپ فوتبال برخورد كند و آن را به خارج زمين فوتبال پرتاب كند .
لازم به يادآوري است كه چون فيزيكدانان نتوانستهاند در نهايت پي به ماهيت اين ماده ببرند نام آن را ماده تاريك ( مجهول ) گذاشتهاند . در اوايل ارايه اين نظريه ، فيزيكدانان بر اين باور بودند كه چون اين ماده گرانش دارد ميتواند باعث انحناي نور شود . ولي با يافتههاي اخير توسط تلسكوپ فضايي هابل به اين نتيجه رسيدهاند كه ماده تاريك ميتواند نور را متلاطم كند ، همانند سنگي كه درون استخر انداخته باشيم كه اين بيانگر اين موضوع است كه نظريات در مورد ماده تاريك در حال تحول و تغيير است و اما در مورد عكس گرفته شده :
-
بايد چنين توضيح داد كه قدرت رسد تلسكوپ هابل ميليونها برابر ديد چشم انسان است و اين ابزار اپتيكي ميتواند كوچكترين تغييرات در نورهاي انتشاري را متوجه شود و در بسياري از موارد براي اينكه اين تغييرات براي ما مشهود و مشخص باشد ، مجبوريم تغييراتي در عكسها اعمال نماييم . در اين رابطه نظر كلي اين است كه بجاي اينكه خاصيت گرانشي به ماده تاريك قائل شويم بايد خاصيت جذب نور به آن بدهيم براي اينكه اين گرانش در نهايت هم براي ماده تاريك و هم براي كيهان مشكل ساز خواهد بود . تلسكوپ فضايي هابل يك ابزار اپتيكي است كه توانسته است ماده تاريك را در ناحيهاي از كيهان رد يابي و شناسايي كند كه اين موضوع دال بر اين واقعيت است كه اين ماده تاريك با نور برهمكنش دارد كه اگر نداشت ، تلسكوپ هابل هرگز نميتوانست آن را شناسايي كند . عكس ارايه شده توسط تلسكوپ هابل بيانگر جذب نور توسط ماده تاريك است نه انحناي نور توسط ماده تاريك ، كه اگر ماده تاريك با آن چگالي كم ميتوانست اين انحنا را در نور ايجاد كند ، به آن حالت رقيق در فضا شناور نميماند ، بلكه همانند نوترونها همديگر را بشدت ميربودند و تشكيل يك فوق سياه چاله را ميدادند كه تا به امروز چنين چيزي شناخته نشده است .
طبق تعاريف فعلي هر دو گزينه اصلي ماده تاريك يعني نوترينوها ( neutrino ) و ويمپها ( WIMPs ) داراي سرعتهاي بسيار زيادي هستند !
در مورد عكس ارايه شده توسط تلسكوپ هابل در مورد ماده تاريك چنين توضيح داده شده است كه " دانشمندان با استفاده از تلسكوپ فضايي هابل ثابت كردهاند كه اين حلقه مدتها پيش و بعد از اينكه يك تصادف شديد غول آسا و عظيم بين دو مجموعه كهكشاني رخ داد ، شكل گرفته است "
ولي اين دو خوشه كهكشاني در تصوير فوق رويت نميشوند ، براي اينكه مجموعه كهكشانها مدتها پيش از يكديگر گذر كردهاند ، ولي ماده تاريك باقي مانده است كه اين موضوع بيانگر اين واقعيت است كه سرعت حركت ماده تاريك در اين عكس بسيار كمتر از مجموعه كهكشانها و صد البته سحابيها ميباشد . پس اگر ماده تاريك گرانش داشت ، تجمع و تراكم آن تا اين مدت حتمي بود ، حتي خيلي سريع تر از تشكيل ستارگان و ...... و اين عكس ثابت ميكند كه ماده تاريك تقريبا ساكن است و اصولا اگر قرار بود ماده تاريك با سرعتي نزديك به سرعت نور حركت كند مسئله انحناي نور توسط آن منتفي ميشد .
يكي از دلايل تشكيل لكههاي خورشيدي اينطور توجيه ميشود كه سرعت چرخش خورشيد به دور محورش ، در همه نقاطش يكسان نيست كه باعث پيچش خطوط ميدان مغناطيسي به هم ميشود و الا آخر .... !
اينك اين سوال مطرح ميشود كه اگر يكي از دلايل تشكيل لكههاي خورشيدي اين موضوع باشد ، ما هميشه و همواره بايد شاهد وجود لكههاي خورشيدي باشيم . ولي اين طوري نيست ، براي اينكه پديدار شدن اين لكهها به صورت دورهاي ( 10 الي 11 ) ساله است . به گفته نيوتن هر عملي عكسالعملي دارد ، ما همانطور كه ميتوانيم ادعا كنيم كه ميدانهاي مغناطيسي باعث پديدار شدن لكهها ميشود ، ميتوانيم بگوييم كه پديدار شدن لكهها باعث تشديد ميدانها و طوفانهاي مغناطيسي در خورشيد ميشود . ميتوان تصور كرد كه فعاليت هستهاي طبيعي خورشيد همان چرخه كربن است ولي به دلايلي و به صورت دورهاي در كنار چرخه كربن ، واكنش ادغام نوترونها و توليد ماده تاريك در خورشيد روي ميدهد كه تجمع اين ماده در سطح خورشيد شناسايي ، و همراه با تشديد و آشكار شدن طوفانهاي مغناطيسي خورشيدي است .
-
سارا كروداس
ممكن است جهاني از "ماده تاريك" به موازات جهان ما وجود داشته باشد .
تيم مشتركي از دانشمندان آمريكايي و بريتانيايي نظريه تازهاي را در مورد تكامل كيهان پيشنهاد كرده است .
اين نظريه مي گويد كه گيتي احتمالا چرخهاي را طي مي كند كه "انفجارهاي بزرگ" (Big Bangs) تنها بخشي از آن است و همچنين شامل "ريزش هاي بزرگ" (Big Crunches) نيز مي شود .
اين نظريه نگاه متعارف از كائنات را، كه قدمت آن براساس مشاهدات 12 تا 14 ميليارد سال رقم زده مي شود ، به چالش مي گيرد .
ايده تازه كه در نشريه "ساينس" بازتاب يافته است ممكن است توضيح دهد چرا انبساط جهان در حال شتاب گرفتن است .
پروفسور پل استاينهارت از دانشگاه پرينستون در نيوجرسي كه از آفرينندگان اين نظريه است گفت: " در حال حاضر نگاه متعارف به جهان اين است كه تمام فضا - زمان ، ماده و انرژي در يك نقطه واحد شروع شد و سپس منبسط و سرد شد كه جهان امروزي را پديد آورد ."
"با اين حال، نظريه تازه حاكي است كه يك چرخه پيوسته از جهانها وجود دارد، كه هر دام تكرار ديگري است اما نه دقيقا همانند جهان قبلي."
او مي گويد مي توان به هر جهاني به عنوان فرزند جهان قبلي نگاه كرد .
ثابت كيهاني
ايده تازه بر مطالعات قبلي همين گروه از محققان بنا شده است و مدل كنوني را زير سوال مي برد .
در دهه 1920، زماني كه اينشتين در حال توسعه نظريه نسبيت عام بود ، يك ثابت كيهاني را معرفي كرد تا بتواند ايده خود از جهان ايستا را توضيح دهد .
اينشتين ثابت كيهاني را بزرگترين اشتباه كاري خود خواند
معادلات اينشتين پيش بيني مي كرد كه جهان زير فشار جاذبه خود متلاشي شود، درحالي كه مشاهدات و رصدها به روشني نشان داد جهان در حال انقباض نيست .
ثابت كيهاني اينشتين نمايانگر فشار يا نيرويي ذاتي مرتبط با فضاي آزاد بود، كه در مقابل انقباض ناشي از نيروي جاذبه مقاومت مي كند .
اين مفهوم پس از آنكه رصدها نشان داد جهان در حال انبساط است كنار گذاشته شد و باعث شد اينشتين ثابت كيهاني را " بزرگترين اشتباه زندگي حرفهاي " خود توصيف كند .
در سال 1998، صورت تازهاي از ثابت كيهاني سر بر آورد و آن زماني بود كه معلوم شد انبساط جهان عملا در حال شتاب گرفتن است .
سوال هاي بي پاسخ
هرچند معرفي مجدد اين ثابت راه تطبيق محاسبات با تئوري را گشود ، اما همچنين سوالهايي را پديد آورد داير بر اينكه چيزي در فيزيك هست كه "گم شده" است .
پروفسور نيل توروك، از دانشگاه كمبريج به سايت خبري بي بي سي گفت : "زماني كه قدر اين ثابت كيهاني محاسبه شد ، معلوم شد خيلي كوچكتر از حد انتظار است."
"اينكه چرا اين ثابت اين قدر كوچك است به يكي از بزرگترين سوالات فيزيك بدل شده است ."
"در حال حاضر، تنها توضيحي كه براي آن وجود دارد اين است كه شايد جهان اينگونه كار مي كند ."
اين نظريه بسياري از پرسشها را بي پاسخ مي گذارد اما اكنون پروفسور استاينهارت و توروك نظريه تازهاي را براي توضيح علت كوچك بودن ثابت كيهاني پيشنهاد كردهاند .
آنها مي گويند كه زمان عملا پيش از انفجار بزرگ شروع شد ، يعني قبل از آن جهان ديگري وجود داشته است .
اين همچنين بدان معني است كه جهان كنوني بسيار كهن تر از حد پذيرفته شده فعلي است .
پروفسور توروك توضيح داد: " در حال حاضر ممكن است يك جهان ديگر از جنس 'ماده تاريك' همزمان با جهان ما وجود داشته باشد كه ما هرگز نمي توانيم با آن تماس برقرار كنيم ."
او مي افزايد : " اين دو جهان در نهايت بر اثر فشار نيروي جاذبه به سوي هم كشيده مي شوند و با هم تصادف مي كنند. اين بدان معني است كه اموري كه الان اتفاق مي افتد به خلق جهاني ديگر در آينده كمك خواهد كرد. "
منبع : سايت فيلتر شده بي بي سي
http://www.bbc.co.uk/persian/science/st ... eory.shtml
لازم به توضيح نيست كه منشاء و انگيزه ارايه اين نظريه ، برداشت متداول از وجود ماده تاريك و داشتن خواص گرانشي براي آن است و چون ما ميدانيم كه اعمال و در نظر گرفتن مقدار بسيار زيادي از ماده تاريك براي كيهان بي مورد است ، پس اينچنين نظريهاي هم درست نخواهد بود . و نكته بسيار مهم در اين نظريه اين است كه مفهوم آن به نقطه ضعف بزرگ در مورد تئوري ماده تاريك اشاره دارد و آن اينكه اگر ماده تاريك خواص گرانشي داشته باشد در نهايت مجبور است تحت نيروي گرانشي با ماده باريوني ( ستارگان و ... ) ادغام و تصادم داشته باشد كه در نهايت منجر به انهدام كيهان خواهد شد ، كه اين اتفاق نيز ميبايست مدتها پيش روي ميداده است كه روي نداده و در آينده هم روي نخواهد داد ، براي اينكه ماده تاريكي با اين خواص گرانشي وجود خارجي ندارد و صرفا وجود آن از خطا در محاسبات گرانشي ناشي ميشود .
گردباد كاترينا
به عكس فوق دقت كنيد كه موجودي خيلي شبيه به يك كهكشان است و مركز آن خالي خالي است . كيهان شناسان با توجه به قوانين گرانشي شناخته شده فعلي چنين حدس ميزنند كه در مركز كهكشانها ميبايست جرم بسيار زيادي وجود داشته باشد تا كهكشان به تعادل برسد و آن را منسوب به سياهچالههاي ابر جرم ميكنند كه فعلا رويت يا شناسايي نشدهاند ، چون مركز كهكشانها به علت وجود تودههاي گازي متراكم ، گرد و غبار زياد و حتي تراكم ستارگان قابل رويت نيست . در واقع ميتوان پيش بيني كرد كه قوانين ما در مورد گرانش ناقص است و همانطور كه لحاظ جرم بيش تر از جرم رويت شده براي كيهان بيمورد است ، بلكه لحاظ كردن هسته سنگين براي كهكشانها نيز بيمورد خواهد بود . ولي آنچه كه مسلم است اينكه سرعت خطي اجرام در نزديك مركز كهكشانها به يك سوم سرعت نور ميرسد كه اين پديده باعث دوران و حتي وارونگي ميادين گرانشي شده و ميتواند مكانيك چرخشي كهكشانها حتي سرعت فرار آنها را بدون نياز به لحاظ ماده تاريك و هسته سنگين توجيه كند . سياه چاله ها و اجرام نوتروني وجود دارند ولي سياه چاله هاي ابر جرم كه آنها را در مركز كهكشانها تصور ميكنند و آنهم صرفا براي توجيه مكانيك چرخشي آنها با قانون گرانش نيوتني طبق دانستههاي روز ، وجود خارجي ندارند و صرفا تصور هستند . در واقع ما نميتوانيم نگرش خود در منظومه شمسي ( خورشيد با جرم بيشتر از 98 % منظومه ) را به كهكشان منتقل كنيم و ادعا كنيم سياه چاله هايي با جرم ميليونها و يا ميلياردها برابر خورشيد در مركز كهكشانها وجود دارند