ماهی ، از سرگنده گردد، نی زِ دُم
هر موجودی رشد و گرایش وترقیاش در جهتی است، هر انسانی با توجه به استعداد و سلیقه و منش خود به چیزی میگراید، یكی به طرف عرفان و معنویات دیگری در جهت مادیات، یكی به سوی علم و كسب كمال و دیگری دنبال جمع كردن مال میرود، كار مورد علاقه خود را توسعه و ترقی میدهد. همچنان كه ماهی كه زندگیش در دریاست، رشد ونموش به طرف سرمیگراید و سرش بزرگ میشود. همچنین نی این گیاه قلم مانند " كاواك " دركنار دریا و رودخانه میروید و ازقسمت پایین، طرف ریشه كلفت و قوی میشود. بعضی نویسندگان واژه " نی " را به معنی " نی كه معنی منفی میدهد " گرفتهاند و درنتیجه این مصراع حضرت مولوی را به صورتی دیگر نوشتهاند. علاوه بر آنچه معروض افتاد و مضافاً بر این كه مولوی واژه " نی " را زیاد در اشعار و ابیات خود آورده است. وقتی موردی را مسلم و روشن گفته است لزومی به تأكید بیمورد كه از فصاحت كلام كم شود نیست. یعنی وقتی گفته شد راست نیازی نیست كه در ادامه بگوییم نه چپ، یاوقتی شفاف گفته شود شب نیازی نیست كه در ادامه گفته شود نه روز.
دم چك كسی افتادن، نظیر دست كسی زیر ساطور كسی قرار گرفتن
زیر سلطه و نفوذ كسی چنان قرار گرفتن كه اگر بخواهد بتواند چون پنبه دم كمان حلاج او را له و ضایع كند. این عبارت مثلی ناظر برمثل:" پنبه كسی را زدن". مأخذ: چك افزار چوبی تخماق مانندی است كه حلاجان برای زدن و حلاجی كردن پنبه آن را بر زه كمان كه مماس بر توده پنبه است مینوازند تا كمان ضمن آهنگ بنگ بنگ خود پنبه را از مواد متفرقه و زائد جدا و تصفیه كند. به این مضراب مردم شیراز و كرمان و آباده و صغاد" چك " گویند. در برهان قاطع نیز به معنی مشته حلاجان و معنی مشته حلاجان را افزاری كه ندافان و حلاجان بر زه كما زنند تا پنبه حلاجی شود ضبط كرده است.
مقنی تا دولش تر است شكمش سیر است
نظیر تا دستش كار میكند دهنش میخورد : در مورد كسی آورند كه اندوختهای نداشته باشد و در آمد او از كار روزانه افزون نگردد و هر روز كه كار نكند گرسنه ماند. معنی درست دول ( دَلو ) است. ظرف معمولاً چرمین كه بر طناب و به چرخ مقنیها كه بر سر چاه است نصب میكنند، و مقنی دیگر در ته چاه آن را از گِلی كه از كف چاه كنده پر میكند و با تكان دادن طناب یا آواز، مقنی كه بالای چاه ایستاده را خبر میكند تا آن را بالا بكشد و خالی كند و دول خالی را دوباره به وسیله چرخ چاه پایین بفرستد و همچنان كار ادامه پیدا میكند. این گروه زحمتكش با این كار پر رنج ذخیرهای ندارند و اگر یك روز ( دولشان تر نشود ) یعنی كار نكنند گرسنه میمانند.
از این ستون به آن ستون فرج است
روایت شده محکوم به اعدامی را می خواستند اعدام کنند ، در چنین حالی معمولاً از محکوم به مرگ سوال می شود چه آرزویی داری ، چه می خواهی ، چه وصیت یا پیغامی داری؟ محکوم گفت : مرا از این ستون باز کنید و به ستون دیگر بسته ، اعدام کنید.
مأمورین گفتند : تو که باید اعدام شوی چه فرقی بین این ستون و آن ستون است .
محکوم گفت: از این ستون به آن ستون فرج است و همین طور هم شد ، در فاصله ای که محکوم را برای اعدام به ستون دیگر می بردند پیکی تیزرو از راه رسید و دستور آزادی محکوم را ارائه داد و این ضرب المثل در زبان فارسی رایج است که " از این ستون به آن ستون فرج است."
آن که زاهد است نمی ستاند و آن که می ستاند زاهد نیست!
پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت: اگر این حالت به مراد من برآید چندین درم دهم زاهدان را چون حاجتش برآمد و تشویش خاطرش برفت، وفای نذرش به وجود شرط، لازم آمد.
یکی را از بندگان خاص، کیسه ای درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند: غلامی عاقل هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و در مهابوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم.
گفت: این چه حکایت است؟! آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است.
گفت: ای خداوند جهان! آن که زاهد است نمی ستاند و آن که می ستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادت است و اقرار، مر این شوخ دیده را عداوت است و انکار و حق به جانب اوست.
زاهـد که درم گرفت و دینار
زاهدتر ازو یکی به دست آر