-
زیر باران های سخت زندگی می توان همدمی را یافت که ترا زیر چتر عشق بگنجاند.
و برایت تکیه گاهی شود تا تنهایی را حس نکنی.تا نشکنی.تا......
زیر چترت آرام نشستم آنقدر آرام که خوابم برد.
چشمم را که باز کردم من بودم و چتر....
رفتی
من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
من ماندم و یک دنیا سوال بی جواب
من ماندم و....
خداحافظ
-
نوای قلبم رو خوب گوش کن.....
دیگر آهنگ ملایم و زیبا نمی نوازد....
روزها ، ماها ، سالها میگذرند اما ...
اما هنوز این غم آرامم نکرده ....
خوش به سعادت تو ای دوست...
چه زیبا بارت را بستی و رفتی....
ای کاش دلت به رحم می آمد و
مرا در این روزگار بی رحم تنها رها نمیکردی....
قصه رفتنت را شنیدم و آرام اشکم فرو ریخت...
بیشتر از فراغت ، افسوس و حسرت رفتنت را دارم...
-
"تموم شد"
ديگه زندگيم داره ته ميکشه از دلم پياده شو آخرشه
نه بمون شايد بازهم جون بگيرم نه برو ميخوام که راحت بميرم
نه بشين که سر رو شونه ت بزارم نه پاشو که ديگه دوست ندارم
نه نه نه بيا، بيا و دستهامو بگير عشق من بيا تو هم با من بمير
-
بی مقدمه!
دلم تنگ میشه!
خیلی دلم می خواد برم...
اما می ترسم...
می ترسم دلم تنگ بشه!
شایدم نمی خوام برم دارم بهونه میارم!
اما قول میدم برم!
نمی گم زود زود...
اما می رم!
شاید روزای اول وقتی میگفتم خداحافظ دلم هررری می ریخت!
اما ببین حالا چه راحت می گم می رم؟؟!
اگه برم یه روزی بشنوم کسی جامو گرفته میمیرمو زنده می شم...
اگرم نرم میترسم یه روز خودت بگی برو!
تو بگو من چکار کنم!
به جون خودت قسم هر کاری بگی می کنم!
همیشه از خدا می پرسم بین من و تو کی گناه کاره؟
می دونم من!
منو ببخش به خاطر دل باختنم!
تو دعا کن!
دعا کن من برم!...
ببین کارمون به کجا رسیده؟!
می دونم حرفام شبیه التماسه!
اما تو اعتنا نکن...
تو که خوب بلدی بی اعتنایی رو!
تو دعا کن عزیز دلم!
-
دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد
در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی
نقاشی دریا که کشیدم تک و تنها
محتاج تماشای تو بود و تو نبودی
آن عطر قلم - جوهر عشق و دل رسوا
خواهان هوس های تو بود و تو نبودی
صد قافیه زد دل به هوای سر کویت
دل وسعت دریای تو بود و تو نبودی
دیشب که گل از آیینه ماه گل انداخت
در فکر تمنای تو بود و تو نبودی
-
بگذار خنده هایت دلگرمم کند
بی تو
نمی توانم ادامه دهم
مبارزه
هیچ وقت
ساده نیست
گلادیاتور عشق!
بخند!
-
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذز کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق؟" ندانم
نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو اما
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
-
کاش می آمدی اما...
نشانی از آمدنت نیست...
دروغ نمی گویم آری...!
دلتنگت شده ام
-
او گفت:
اشتباه می کنند بعضی ها
که اشتباه نمی کنند!
باید راه افتاد
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
بعضی هم به دریا نمی رسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
او گفت:
تنها شغال می داند
شهریور فصلِ رسیدنِ انگور است
-
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!