چشمانت زمين را بوسيده اند
اشك هاي تو دشت ها را سيراب كرده اند
لبانت در انتظار منند
مني كه نگران دستان تو هستم.
Printable View
چشمانت زمين را بوسيده اند
اشك هاي تو دشت ها را سيراب كرده اند
لبانت در انتظار منند
مني كه نگران دستان تو هستم.
پلک هایم را ، به امید دیدن تو ، می بندم "
در ماورای خیال
جایی که ،
هیچ کس نتواند
تو را از من بگیرد .... !!
روزی می آیی و
مرا سرد و بی روح
و بی احساس
در شوره زار زمان می یابی
شاید آن لحظه
برایت یک حسرت بر جای بماند
نگاه کن من چه شبنم وار چه شبنم واربراي تو من عاشقانه ميميرم
به استقبال دستاي خزون ميرم
هراسم نيست از اين سرماي ويرانگر
چشمانم را بستم...
سکوت کردم...
نه خندیدم نه گریه کردم...
نه دیدم نه شنیدم...
زانو زدم
به احترام تو...
!!!..................به احترام عشق..................!!!
گاهی کسی می ايد
و همه فکرهايت را می دزدد
گاهی فکری می ايد
و همه لحظاتت را می دزدد
گاهی لحظه ای می ايد
و همه زندگی ات را ميدزدد
دلم می خواست تا جاری شوم
واژه نابی درون شعر تکراری شوم
ساکن اما در غروبی زرد تنها منتظر
سايه ای سرد از طلوع خواب وبيداری شوم.....
چيزي بگو سكوت تو اصلا" قشنگ نيست
قدري بخند بين من و تو كه جنگ نيست...
اینجا پر از تداعی تکرار لحظه هاست
تا آخرین حقیقت باران شتاب کن
پوچ است مشت باور من ، مشت شعر تو
پروانه شو ، حصار مرا هم خراب کن...