-
براي تو قصه مي گويم براي تو اي گل نازم
كه لبخند آشناي توست براي من بال پروازم
تو در بين گلها شقايق تريني سراپا اميدي سراسر يقيني
تويي تنها همصدا با من در اين دنيا همنوا بامن
به شوق تو بوده هر آنكه شنيده ترانه ي من
ز مشرق چشمت سپيده رميده به خانه ي من
به وقت غريبي تو سنگ صبوري براي دلم
پيام وصالي نويد سروري براي دلم
اگر تو نباشي چراغ دل من به خلوتم اي مه ستاره نتابد
اگر تو نگيري سراغ دل من به ظلمتم اي مه ستاره نتابد
-
من
به زندگی
به عشق
به ادم
به انسان
به حیوان
به هيشكي بدهكار نيستم
-
آدما هر چی کوچيکترن راحت ترن
نه به خاطر اينکه فکر و خيالشون کمتره
به خاطر اينکه عقلشون کمتره.
-
همد م روزای رفته ٬ وقت رفتنم رسیده
طاقت دلم که کم بود ٬ دیگه به لبم رسیده
-
نیستی که ببینی تنهایی ام ،
چگونه بین لحظه های شلوغ زندگی
خرد می شود
-
و خداوند به یونس فرمود :
« جوهر عشق رنج بردن برای چیزی و پروردن آنست »
یعنی عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را
دوست می دارد که برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی
را بر خویشتن هموار می کند که عاشقش باشد.
برگرفته از کتاب هنر عشق ورزیدن
-
اي خداي مهربان
من اكنون در كنج خلوت احساس نشسته ام
پنجره هاي اميد را به سوي آفتاب رحمتت گشوده ام
دستانم را تا ارتفاع چيدن انوار مهر و لطفت بالا برده ام
مي خواهم بار ديگر مرا به درگاهت بپذيري
روي نياز بر خاك بندگي مي نهم و تو را مي خوانم
-
آمدن!...................ماندن............ .........و رفتن!................
چه زيبا آمدني بود و چه کوتاه ماندني و چه دلگير رفتني....
.
وقتي آمدي احساسي نو در وجودم سر چشمه گرفت....
.
احساسي زيبا.......اما مبهم..............
.
با ماندنت وجودم سراسر مهر شد و زندگي را به خوشي و عشق
سپري کردم............
ولي افسوس!.........
افسوس که با رفتنت همه چيز پايان يافت........
-
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت-----------------گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم-----------------یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس-----------------گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا-----------------سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی-----------------جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود -----------------از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود-----------------زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم -----------------یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست-----------------کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم-----------------جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ-----------------قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
-
خدا
خدایی که داری میبینیم
نیگام کن
دارم له میشم زیر اواراین غفلتی که کردم
دارم اتیش میگیرم توخرمنی که گوشامو بستمو صدای جرقه های اتیشش رونشنیدم
خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااا
صدای فریادمو میشنوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این منم
من
منی که گذاشتمت گوشه دلم
با خودم چه کردم
خدا
چیکارکنم
خدا نجاتم بده
یا کمک کن یا ببرم هرجایی جزاینجا
ردم نکن