-
سیاست دولت عثمانى در مذاکرات صلح
«1018 - 1022 ق / 1609 - 1613 م»
با تصرف قلعه هاى شماخى، باکو، و دربند و ولایت شروان، مراد پاشا وزیر اعظم تازه عثمانى و جمعى از سران دولت، همراه فرستاده ایران، محمد بیگ روملو، سفیرى به نام خیرالدین به دربار ایران فرستادند. وزیر اعظم در نامه خود به شاه عباس پیشقدمىشاه ایران را در صلح درخواست کرده بود.
شاه عباس فرستاده وزیر اعظم عثمانى را یک سال در ایران نگه داشت و اجازه بازگشت نداد، پس از آن وى را همراه محمد بیگ روملو بار دیگر به دربار عثمانى اعزام کرد و تمایل خود را به ایجاد صلح پایدار بین دو کشور تأکید نمود. اما هنگامىکه سفیر ایران و همراهانش به شهر دیار بکر رسیدند، خبر یافتند که مراد پاشا با سپاهیان بسیار به سوى سرحدات مرزى ایران در حرکت است؛ پس به راهنمایى نصوح پاشا بیگلربیگى دیار بکر، درنزدیکى ارزروم نزد وزیر اعظم رفت و نامه شاه عباس را تقدیم کرد. مراد پاشا حرکت سپاه عثمانى را، تجاوز سپاهیان ایران به قلعه ارزروم قلمداد کرد و عنوان ساخت که امیدوار است هنگامىکه به سرحدات مرزى ایران مىرسد، وسایل صلح را فراهم آورد.
-
سیاست عثمانی در وادار ساختن ایران به پذیرش پیشنهاد صلح عثمانی
البته گفته مراد پاشا تنها بهانهاى بیش نبود و دولت عثمانى در نظر داشت تا با حضور نظامى خود در منطقه، شرایط صلح را به نفع عثمانى مقرر سازد و ایران را وادار به پذیرش خواسته هاى دولت عثمانى نماید. شاه عباس چون از حرکت مراد پاشا آگاه شد به امیر گونه خان، بیگلر بیگى چخور سعد «قسمتى از ارمنستان» و محمد خان زیاد اوغلى قاجار، بیگلر بیگى قراباغ دستور داد که با گروهى دیگر از سرداران ایران تا ارزروم پیش روى کنند و تمام علفزارها و مزارع غله را که در مسیر عبور سپاهیان ترک است، بسوزانند. سرداران ایران نیز به سرعت به سوى قلعه ارزروم تاختند و سپاه حسن پاشا، بیگلربیگى آنجا را، که به مقابله با ایشان برخاسته بود، در هم شکستند و به درون قلعه متوارى ساختند. سپس به دستور شاه عباس تمام مزارع را نابود و به ایران بازگشتند.
-
شکست مراد پاشا از سپاه ایران
مراد پاشا، پس از این شکست به نزدکى ارزروم رسید و چنانکه گفته شد، سفیر ایران را پذیرفت و نامهاى دیگر براى شاه عباس نوشت و اظهار امیدوارى کرد که مذاکرات صلح هر چه زودتر به نتیجه مطلوب برسد. مراد پاشا به پیشروى خود ادامه داد و از قارص و از طریق خوى و سلماس راه تبریز پیش گرفت. شاه عباس نیز به استحکام قلعه تبریز مشغول شد و دستور تخلیه شهر از سکنه را صادر کرد. سردار عثمانى چون به نزدیکى تبریز رسید بار دیگر به شاه ایران پیام داد که جز فراهم ساختن مقدمات صلح مقصود دیگرى ندارد و خواهان جنگ نیست؛ چنانکه در میان راه، مزاحم شهرها و قلاع ایران نگشته و سپاهیان او، جان و مال ایرانیان را محترم شمرده اند. شاه عباس نیز به سیاست کج دار و مریض ادامه مىداد، هر چند به سبب کمبود آذوقه، سران ترک از غارت برخى آبادیها دریغ نمىکردند و همین امر موجب برخورد و درگیریهاى پراکنده بین ترکان و سپاه ایران و تلفاتى هم از هر دو طرف مىشد، چنانکه جبل پاشا، از سرداران تاتار عثمانى و جمعى از سواران ترک در یکى از همین نزاعها جان باختند.
عاقبت چون مراد پاشا، موضع ایران را محکم یافت و در عین حال یاراى پایدارى در خود نمىدید، راه بازگشت در پیش گرفت. در این هنگام، چند تن از نزدیکان خود را نزد شاه عباس روانه کرد و از اینکه تا نزدیکى تبریز پیش آمده عذرخواهى نمود و پیغام فرستاد که: «این جسارت بنا بر اطفاء حرارت بعضى از جهلاى رومیه و سرمستان باده نخوت و غرور که سیلى روزگار نخورده از حوادث عالم بى خبرند، اتفاق افتاد و انشاءالله تعالى من بعد صلح و صلاح بر وجه دلخواه و رضاى خاطر اشرف صورت خواهد گرفت. / عالم آراى عباسى، ص 825».
-
تغییر سیاست عثمانی در صلح با ایران پس از شکست از قزلباشان
پس از آن هم که به دیار بکر رسید، محمد بیگ ایلچى شاه را با نامه و هدیه او به استانبول روانه کرد و خود نیز عریضهاى براى سلطان نوشت که چون شهریار ایران با مصالحه موافقت دارد و سپاه قزلباش نیز تا کنون از حدودى که در معاهده سلطان سلیمان خان و شاه طهماسب معین شده بود، تجاور نکرده اند، مقتضى است که دولت عثمانى نیز با مصالحه موافقت کند. سلطان عثمانى نیز، مراد پاشا را اختیار تام داد تا در تنظیم معاهده صلح اقدام نماید. اما چندى نگذشت که مراد پاشا در دیار بکر به مرگ طبیعى درگذشت «29 جمادى الثانى 1020 ق / 7 سپتامبر 1611 م» و ادامه مذاکرات صلح به عهده تعویق افتاد.
-
تنظیم نهایی مفاد صلح ایران و عثمانی
پس از مرگ مراد پاشا، سلطان عثمانى، وزارت اعظم و سردارى سپاه ترک را، به نصوح پاشا حکمران دیار بکر سپرد. وزیر تازه نیز در همان سال، قاضى شهر ماردین را به سفارت نزد شاه عباس فرستاد و عنوان نمود که از سوى سلطان عثمانى اختیار تام براى عقد قرارداد صلح دارد. شاه ایران نیز، قاضى خان حسنى را که مقام صدارت داشت به همراه چند تن از علماى عالیقدر و قضات بزرگ ایران با نامه و هدایاى بسیار به دربار استانبول فرستاد. در همان حال، نامه هایى هم به علما و قضات و متشرعین عثمانى نوشت و توصیه کرد که براى تقویت اسلام و تحکیم بنیان دوستى و یگانگى میان دو کشور اسلامىبا فرستادگان وى، که جملگى از علماى نامىایرانند، مساعدت و همکارى کنند.
سرانجام نمایندگان دو دولت، پس از گفتگوهاى فراوان در استانبول، اصول مصالحه ایران و عثمانى را، که در سال 969 ق / 2-1561 م میان شاه طهماسب اول و سلطان سلیمان خان قانونى منعقد شده بود، پذیرفتند. سپس سلطان عثمانى سفیرى به نام انجیلو چاوش با نامهاى محبت آمیز و هدایاى گرانبها همراه قاضى خان به دربار اصفهان فرستاد و در نامه خود موافقتش را با اصول قرارداد 969 ق /2-1561 م اعلام داشت. به فرمان سلطان عثمانى، محمدپاشا بیگلربیگى وان، براى تعیین سر حدات مرزى آذربایجان و ارمنستان، و محمود پاشا بیگلربیگى بغداد، براى مرز عراق عرب تعیین شدند. شاه عباس نیز، امیر گونه خان بیگلر بیگى چخور سعد، و مهدى قلى بیگ میرآخور باشى جغتاى، از سرداران خود را، براى مذاکره و همکارى با نمایندگان عثمانى انتخاب کرد.
-
تعیین حدود مرزی ایران و عثمانی
امیر گونه خان و محمد پاشا هر دو به شهر سلماس رفتند و در آنجا پس از دو ماه گفتگو و مطالعه، خطوط مرزى و سر حدى دو کشور را در آذربایجان و ارمنستان تعیین کردند، و اسناد لازم به مهر و امضاى طرفین مبادله شد. اما در جانب عراق عجم، اختلاف بیشتر بود، و مذاکرات مهدى قلى بیگ و محمود پاشا به نتیجه نرسید.در همین ایام، اتفاقهاى دیگرى افتاد که کار مذاکرات و صلح را نیمه تمام گذاشت و بار دیگر، آتش جنگ بین دو کشور شعله ور شد؛ از جمله، حمله طوایف کرد که در سر حدات مرزى دو کشور دائما" فتنه جویى مىکردند و ضمنا" لشکرکشى شاه عباس به گرجستان براى در اختیار گرفتن بخش ایرانى آن دیار طبق مفاد قرارداد 969 ق، و به ویژه سوءتفاهم هاى دیرینه و عمیق بین دو دولت که ناشى از نزاعهاى طولانى بود، اجازه برقرارى صلح را نداد.
-
تهاجم ایران به گرجستان
«1022 - 1025 ق / 1613 - 1616 م»
شاه عباس در دوم ماه رمضان 1022 ق / 17 اکتبر 1613 م از اصفهان بیرون آمد و از راه اردبیل به قراباغ رفت و از آنجا لشکر به گرجستان کشید. دلیل این تهاجم را برخى مورخان جهت عشق شاهانه به خوراشان، همسر تهمورس خان، امیر کاختى، تحریکات گئورک ساکاذره مشهور به موراو، سردار گرجى که به ایران پناهنده شده بود، ذکر کرده و بهانه دیگرى براى این تهاجم نیافته اند. اگرچه نمىتوان درباره انگیزه شاه عباس که توسط مورخان اعلام شده، اظهار نظر قطعى نموده، آن را از محاسبات سیاسى خارج کرد، اما به نظر مىرسد عامل دیگرى براى این لشکرکشى هم در مجموعه علل حمله شاه عباس مؤثر بوده باشد؛ آن عامل، مربوط به مفاد قرارداد سال 969 ق / 2-1561 م بین دو دولت ایران و عثمانى است. بر طبق این معاهده، ولایات گرجى کارتلى، کاختى و مسق از توابع ایران، و نواحى باشى آچوق، دادیان و کورپال از توابع دولت عثمانى به شمار آمده بود.
در ایامىکه احتمال انعقاد قرارداد جدیدى بین دو دولت مىرفت، حضور نیروهاى ایرانى در مناطق مربوط به ایران از اهمیت برخوردار بود، و درست درهمین هنگام، امیران ولایات کارتلى و کاختى، سر به شورش برداشته، از فرمان امیران سر باز زدند، از این رو، تأدیب این دو حکمران و در اختیار داشتن این مناطق مهم بود.
-
ورود شاه عباس دوم به گرجستان
شاه عباس و سپاهیانش وارد خاک گرجستان شدند؛ لوارساب خان و تهمورس خان حاکمان شورشى ولایات یاد شده که در خود یاراى پایدارى نمىدیدند، به خاک «باشى آچوق» که در قلمرو دولت عثمانى بود گریختند و به گرگین خان والى آنجا پناهنده شدند. سرداران قزلباش به فرمان شاه در گرجستان به تاخت و تاز و غارت اموال مردم پرداختند و اسیران و غنایم بسیار به دست آوردند و شاه عباس تا سر حد باشى آچوق پیش رفت. لوارساب خان در 1023 ق / 1614 م به خدمت شاه رسید، اما تهمورس خان پایدارى کرد و بسیارى از سران قزلباش را کشت و سرانجام سلطان عثمانى را هم به جنگ با ایران برانگیخت.
بی نتیجه ماندن اقدامات صلح جویانه
در همین هنگام به شاه عباس خبر رسید که چون انجلیو چاوش، سفیر عثمانى را اجازه بازگشت نداده و به گرجستان هم لشکر کشیده و تا سر حدات عثمانى پیش رفته است، زمامداران آن دولت او را به نقض عهد مهم ساخته و در عقد پیمان صلح مرور شده اند. شاه بى درنگ سفیر عثمانى را از اصفهان به گرجستان احضار کرد و در همان حال یکى از سرداران خود به نام ذاکر آقاى قوشچى را با نامهاى دوستانه و هدایاى بسیار به نزد سلطان احمد خان روانه استانبول نمود. شاه ایران درنامه خود، حمله به گرجستان را نافرمانى امیران و لزوم جهاد با کفار مسیحى؛ اعلام کرد. مع هذا، حوادث دیگرى در همین زمان رخ داد که مسئله صلح را بى نتیجه گذاشت؛ از جمله، نصوح پاشا وزیر اعظم عثمانى به اتهام خیانت در 13 رمضان 1023 ق / 18 اکتبر 1614 م کشته شد و محمد پاشا، بیگلر بیگى مصر، جاى او را گرفت. در بهار سال 1024 ق / آوریل 1615 م هم که شاه از گرجستان به ایران بازگشت و به اصفهان رفته بود، سلطان احمد با توجه به مجموعه حوادث یاد شده، انصراف خود را از عقد پیمان صلح میان دو دولت اعلام کرد و محمد پاشا را به فرماندهى سپاه بزرگى از ترکان راهى آذربایجان نمود.
-
حرکت سپاه عثمانی وپیوستن گرجیان به ایشان
با اعلام خبر حرکت سپاه عثمانى به سوى ایران، گرجیان ولایت کاختى، که به سبب لشکر کشى شاه عباس و بى رسمىهاى فراوان قزلباشان و کشتار و غارت مردمان، پیوسته در آرزوى گرفتن انتقام بودند، به فرماندهى داود بیگ گرجى که از سوى شاه عباس به حکومت آن ولایت گماشته شده بود، سر به شورش برداشتند و به دشمنان ایران پیوستند. پس از آن نیز چندین قلعه را به آسانى تصرف کردند و حتى اسفندیار بیگ عمربکرلو از سرداران بزرگ شاه عباس را شکست سختى دادند و بسیارى از سربازان قزلباش را به خاک افکندند و اموال و اسباب ایشان را تاراج کردند.
-
کشتار گرجیان به سبب نا فرمانی
شاه عباس به ناچار بار دیگر در ربیع الاول 1025 ق / مارس - آوریل 1616 م از راه گیلان و دریا کنار به گرجستان تاخت. سپاهیان ایران به فرمان شاه خشمگین در کاختى به کشتار سرداران و اسیر کردن زنان و کودکان گرجى و ویران ساختن شهرهاى آباد پرداختند، و در اندک زمانى، نزدیک هفتاد هزار تن از گرجیان را کشتند و افزون بر صد و سى هزار دختر و پسر را اسیر کردند. پس از فرو نشستن خشم شاه، وى از گرجستان براى جلوگیرى از حمله سپاه ترک راه آذربایجان پیش گرفت.
اگر لشکرکشى به گرجستان و تأدیب حکمرانان شورشى که از سوى ایران بر آن نواحى گماشته شده بودند، در معادلات سیاسى آن زمان توجیه پذیر به نظر مىرسید، کشتار و غارت و بى رسمىهاى مغول وار سپاه ایران، جز یک خودخواهى شاهانه بیش نبود و این حادثه یکى از نقاط سیاه کارنامه شاه عباس بزرگ است؛ که حاصلى جز افزودن کینه هاى بین دو ملت و برافروختن دوباره آتش جنگ و تضعیف دو دولت عثمانى و ایران، حاصلى به بار نیاورد.