-
به خدای خوبم
دلم خیلی برات تنگ شده
این روزا حالم زیاد خوب نیست اما وقتی تو هستی بهتر میشم چون میدونم هستی
همیشه هروقت كم اوردم هر وقت تورو جایی كم داشتم دست گرمت رو روی شونه هام حس كردم
همیشه ارزو میكردم كه همیشگی باشی اما ما آدما خیلی زود تورو فراموش میكنیم
برای هر چیزی كه بهم دادی وازم گرفتی ممنون
برای هرآرزویی كه برام برآورده كردی ونكردی ممنون
برای هر چیزی كه دارم ممنون
برای هرچیزی كه ندارم ممنون
ببخش منو چون میدونم بنده خوبی نیستم
میدونم حرف گوش نمیكنم
میدونم گاهی وقتا عین بچه ها لج میكنم
دلم همیشه برات تنگه
دوست دارم
-
اگر روزي دلم گرفت يادم باشد
که خدا با من است،
که فرشته ها برايم دعا ميکنند،
که ستاره ها شب را برايم روشن خواهند کرد.
يادم باشد که قاصدکي در راه است،
که بهار نزديک است،
که فردا منتظرم مي ماند،
که من راه رفتن مي دانم و دويدن،
و جاده ها قدم هايم را شماره خواهند کرد.
اگر روزي دلم گرفت يادم باشد
که خداي من اينجاست همين نزديکيها،
و من، تنها نيستم.
-
با دلي بي تاب مي خوانم تو را
مثل شعري ناب مي خوانم تو را
در كنار جويباري از غرل
با سرود آب مي خوانم تو را
شب به قصد كوچه بيرون مي روي
در شب مهتاب مي خوانم تو را
خستگي را مي تكانم از تنت
با زبان خواب مي خوانم تو را
با لباني كه عطش بو سيده است
با صداي آب مي خوانم تو را
عكس خاموشم كه تا پايان عمر
با دلي بي تاب مي خوانم تو را
-
خـدايـا ! مرا معبر آرامش كن ؛
تا آنجا كه نفرت هست ، عشق جاري سازم
آنجا كه خطا هست ، بخشايش بگسترم
آنجا كه جدايي هست ، وصل بيافرينم
آنجا كه لغزش و دروغ هست ، حقيقت بياورم
آنجا كه ترديد هست ، ايمان بياورم
آنجا كه ظلمت هست ، نور بتابانم
و آنجا كه اندوه است ، شادي منتشر كنم
خــدايــا !
مرا موهبت آن عطا كن
تا به جاي آسودن به ديگران آسايش بخشم.
و به جاي آنكه ديگران دركم كنند ، دركشان كنم
و به جاي آنكه عشق دريافت كنم ، عشق بورزم ....
-
خدايم
مرا متبرك گردان تا چون گلها كه به خورشيد رو مي كنند پيوسته به تو رو كنم باشد كه گلي باشم در باغچه ي تو و عطر من شادي كوچكي به زندگي كساني كه از شادي محرمند ببخشد
-
اي سرورم نمي دانم كه چگونه آواز مي خواني، همواره در شگفتيِ خاموش، به تو گوش مي سپارم.
فروغِ موسيقي ات بر پهنه ي گيتي نور مي گسترد. نَفَسِ زندگيِ موسيقي ات از آسماني به آسمانِ ديگر مي رسد. جويبارِ مقدسِ موسيقي ات تماميِ ره بند هايِ سنگي را شكسته، از ميانشان درگذشته، پويان پيش مي رود.
دلم سخت مشتاق آن است در آوازت ره يابد، اما بيهوده از برايِ صدايي مي ستيزد. سخن مي گويم، اما سخن به آواز نمي رسد، و من سرگشته مي گريم. هان، اي سرورم، دلم را در تارهاي ناپيداكرانه يِ موسيقي ات در بند كشيده اي.
-
چه مي ماند اگر ميان شعله هاي اتش بدوم
چه مي ماند اگر سايه غم را با خود بكشانم
چه مي ماند اگرروز را هم شبي سياه ببينم
دگر مهم نيست بالش خوابم اشكم را تحمل مي كند
مهم نيست خيال به دريا رفتن قايقي مي خواهد
سزاي دوباره برنخواستن همين ست
تا ارزش هر نفس و فرصت را بدانم
و دست عقربه ساعت را بگيرم تا
مرا با هر لحظه اي كه با خود مي برد
همسو كند
-
رای با تو بودن
بهترین شعر را سرودم،بهترین نغمه را خواندم،بهترین وقشنگترین لباسم را پوشیدم
برای با تو بودن
صادق بودم در اندیشه تو
برای با تو بودن
از هر چی گفتی دل بریدم،سخت به تو دل بستم
برای با تو بودن
غرق گریه شدم،هرچهگفتی به جان خریدم
برای با تو بودن
سکوت کردم،شنیدم ناسزا را .
افسوس برای بی تو بودن
چه کنم سزاوارت نیست
این همه خوبی و صداقت از من
-
یادم باشد کویر زندگی ام را به سوی خوشبختی سوق دهم
وتمام پل های ناامیدی پشت سرم را خراب کنم , یادم باشد
هنگام باز کردن دریچه های دلم به روی دیگران به چشمانم
بگویم که هر ابراز عشقی ارزش پذیرفتن ندارد
وبه دلم بیاموزم که هرکس در دستانم جائی ندارد
یادم باشد همیشه درباغ محبت و دوستی خارهائی هستند
در کمین ...
-
اي نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاري
عطر پاك نفست سبز و رها از آسمان جاري
نور يادت همه شب در دل ما چو كهكشان جاري
تو نسيم خوش نفسي من كوير خار و خسم
گر به فريادم نرسي من چو مرغي در قفسم
تو با مني اما من از خودم دورم
چو قطره از دريا من از تو مهجورم
اي نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاري
عطر پاك نفست سبز و رها از آسمان جاري
نور يادت همه شب در دل ما چو كهكشان جاري
با يادت اي بهشت من آتش دوزخ كجاست
عشق تو در سرشت من با دل و جان آشناست
چگونه فريادت نزنم چرا دم از يادت نزنم در اوج تنهايي
اگر زمين ويرانه شود جهان همه بيگانه شود تويي كه بامايي
اي نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاري
عطر پاك نفست سبز و رها از آسمان جاري
نور يادت همه شب در دل ما چو كهكشان جاري