خطبه 165
[14] از خطبه های امام ( ع ) که در آن از شگفتيهای خلقت طاووس پرده
برداشته آفرينش پرندگان [15] [خداوند ] مخلوقاتی شگفت از حيوان و جماد
ساکن و متحرک ابداع کرد 000 [1] و شواهدی روشن بر لطافت صنع و قدرت
عظيمش اقامه فرمود [2] آنچنان که عقلها را مطيع و معترف و تسليم ساخت
ندای دلائل يگانگيش در گوشهای ما همچنان طنين انداز است [3] شکلهای
گوناگون پرندگان را آفريد [4] همان پرندگانی که آنها را در شکاف های زمين
و دره های وسيع و قله کوهها مسکن داد [5] همانها که دارای بالهای رنگارنگ
و هئحتهای متفاوتند زمام آنها به دست او است . [6] آنها بوسيله بالهای
خويش در دل هوا و در اين فضای پهناور به پرواز ميايند [7] آنها را با
اشکال شگفت آوری ابداع کرد و پيکرشان را با استخوانهای به هم پيوسته
که [ از گوشت ] پوشيده شده ترکيب نمود [8] برخی از آنها را بواسطه
سنگينی جسمشان از اينکه به آسانی در دل هوا به پرواز آيند بازداشت [9] و
چنان قرار داد که بتوانند در نزديکی زمين به پرواز در آيند . [10] و با
لطافت قدرت و دقت صنعتش با رنگ های مختلف آنها را به زيبائی
رنگ آميزی کرده [11] گروهی از آنها را تنها با يک رنگ که هيچ رنگ ديگری
با آن مخلوط نبود [12] و دسته ای ديگر را در رنگ دگری فروبرد به جز اطراف
گردنش که برای آن طوقی از غير آن رنگ قرار داده است . [13] آفرينش
طاووس [14] يکی از شگفت انگيزترين آنها طاووس است که در موزون ترين
شکلش بيافريد [15] و با رنگهای مختلف به عاليترين صورت رنگ آميزی کرد با
بالهائی که شاهپرهای آن را بر يکديگر قرار داد و دمی که دامنه ی آن را
طولانی گردانيد [16] که به هنگام حرکت به سوی جفت خويش آن را از هم
مي گشايد و هم چون چتری بر سر خود سايبان مي سازد [17] گوئی بادبان کشتی
است که ناخدا آن را برافراشته و هر لحظه آنرا به طرفی مي چرخاند [18] با
اينهمه زيبائی و رنگ در دريائی از غرور فرومي رود و با حرکات
متبخترانه اش به خود مي نازد و همچون خروس 000 با ماده ی خويش
مي آميزد [1] و همانند حيوانات نری که از طغيان شهوت به هيجان آمده اند با
او درآميخته باردارش ميکند . [2] اين حقيقت را مي توان با چشم مشاهده کرد
. من همچون کسی نيستم که با دليلی ضعيف مطلبی را بگويم [3] و اگر کسی
خيال کند که باردارشدن طاووس به وسيله ی قطرات اشگی است [4] که اطراف
چشم جنس نر حلقه مي زند و طاووس ماده آنرا مي نوشد[5] و سپس بدون آميزش
با نر بلکه در اثر همان اشگها تخم گذاری مي کند [6] اين افسانه بي اساسی است
ولی اين عجيب تر از افسانه توليد مثل کلاغ نيست .[به هر حال ] چنين به
نظر مي آيد که ني های پر طاووس همچون شانه هائی است که از نقره ساخته
شده ،[7] و آنچه بر آنها روئيده است ، يعنی دائره های شگفت انگيز و
خورشيدهائی که روی آنها نقش گرديده همچون طلای خالص ، و پاره هائی است
از زبرجد[8] اگر بخواهی آنرا به آنچه زمين [به هنگام بهار] رويانيده
تشبيه کنی خواهی گفت دسته گلی است [9] که از شکوفه های گوناگون تمام
گلهای بهاری چيده شده ، و چنانچه بخواهی آن را به پوشيدني ها مانند نمائی
خواهی ديد[10] همچون پارچه های زيبای پرنقش و نگار يا همچون پرده های
رنگارنگ يمنی است و هر گاه دوست داشته باشی با زيورها آنرا
مقايسه نمائی . همچون نگينهای رنگارنگی است [11] که در نواری
از نقره که با جواهر زينت شده است قرار گرفته باشد همچون کسی که به
خود مي بالد با عشوه و ناز قدم برمي دارد [12] گاهی سر را برميگرداند و به
بالها و دمش خيره خيره نگاه مي کند ناگاه از جمال دل آرائی که پر و
بالش به او بخشيده [13] و رنگ آميزي هائی که همچون لؤلؤ و جواهر به هم
آميخته است قهقهه سر مي دهد اما آن گاه که به پاهايش نظر مي افکند
[14] آنچنان با گريه فرياد مي کشد استغاثه و ناله جانکاهش از آن به خوبی
آشکار مي گردد و گواه صادق دردی است که در درون دارد [15] چه اينکه پاهايش
همچون پاهای خروس خلاسی باريک و زشت است [16] و در يک سوی ساق پايش
ناخنکی مخفی روئيده است [17] و در موضع يال کاکلی سبز رنگ و پر خال
برايش قرار داده شده گردنش همچون ابريق [18] و از گلوگاه تا روی شکمش
به رنگ وسمه يمانی است [1] و يا همچون حريری است که بر تن کرده و چون
آئينه ای صيقلی مي درخشد بر اطراف سر و گردنش گوئی معجری است که زنی
آن را بر سر و گردن پيچيده [2] ولی به نظر ميرسد که از کثرت شادابی و
براقی رنگ سرسبز و پر طراوتی با آن ممزوج شده [3] و در کناره گوشش خطی
باريک همچون نيش قلم برنگ گل با بوته بسيار سفيدی کشيده شده [4] اين خط
با آن سفيديش در ميان آن سياهی جلوه ای ديدنی به خود گرفته [5] کمتر رنگی
در جهان ميتوان يافت که طاووس از آن بهره نگرفته اما اين رنگها با
جذابيتی فوق العاده و براقی [6] و درخشش حريرمانند و صفايش از دگر رنگهای
جهان طبيعت برتری يافته او همانند شکوفه های پراکنده ای است [7] که
بارانهای بهاری و حرارت خورشيد آنرا هنوز چندان نمو نداده ولی او
گاهی از پرهايش بيرون مي آيد [8] و لباسش را از تن خارج مي کند پرها
پشت سر هم ميريزند و به دنبال آن پي درپی مي رويند [9] پوش پرها از نی آنها
همچون برگها از شاخه ها [ در فصل پائيز ] فرو مي ريزند و پشت سرش رشد
مي کنند [10] تا بار ديگر بشکل نخست در آيند [ و پس از روئيدن ] با رنگ
سابق تفاوتی پيدا نمي کنند و رنگی بجای رنگ ديگری نمي نشيند . [11] اگر يکی
از موهای پوشش پرها را بررسی کنی گاهی رنگی گلی [12] و زمانی رنگ سبز
زبرجدی و احيانا زرد طلائی به تو نشان خواهد داد [ و هر لحظه جلوه ای
دارد ] [13] راستی چگونه فکرهای عميق و ديده های موشکاف مي تواند به اسرار
اين صفات راه يابد [14] و يا عقلهای با ذوق به آن دست پيدا کند و يا
توصيف کنندگان وصف آن را به نظم آورند . [15] کوچکترين اجزای اين مخلوق
افکار ژرف انديش را از درک خود عاجز و زبان ها را از توصيف ناتوان
گردانيده [16] منزه است آن کس که عقل ها را از توصيف مخلوقش ناتوان
ساخته آن هم مخلوقی که در چشم ها جلوه مي کند [17] و آن را مي بيند موجودی
محدود با ترکيب پيکری پر نقش و نگار که زبانها از توصيفش حتی به
طور فشرده عاجز شده و از ادای حق توصيفش وامانده است [ با اين حال
چگونه ميتوان آفريدگان اين مخلوق را توصيف کرد ؟ ] [1] جانداران کوچک
[2] منزه است آنکس که حتی برای مورچگان ريز و پشه های خرد دست و پا
آفريد [3] و بزرگترين موجودات يعنی ماهيان بزرگ نهنگان و فيلها را بوجود
آورد و مقرر داشت هر شبهی که بجنبد و روح در آن نفوذ کند [4] مرگ پايان
آن و فناء سرانجامش باشد . [5] اوصاف بهشت [6] اگر با چشم دلت به آنچه از
بهشت برايت توصيف مي شود نظر اندازی روحت از موجودات بديعی که در
دنيا پديدار گشته : [7] از شهوات و لذاتش و زخارف و زيورهای ديدنيش
کناره گيری خواهد کرد [8] و فکرت در ميان درخت هائی که شاخه هايشان همواره
به هم مي خورد و ريشه های آنها در دل تپه هائی از مشک بر سواحل نهرهای
بهشت فرورفته متحير مي گردد [9] و انديشه ات در خوشه هائی از لؤلؤهای تر که
به شاخه های کوچک و بزرگ محکمش آويخته [10] و همچنين پيدايش ميوه های
گوناگون که از درون غلاف های خود سر برون کرده واله و حيران ميشود [11] اين
ميوه به آسانی و مطابق دل خواه هر کس چيده مي شود [12] ميزبانان بهشتی از
آنان که ميهمان بهشتند و در جلو قصرهای آن فرود آمده اند با عسلهای
مصفا و شرابهای پاکيزه که مستی نمي آفريند پذيرائی مي کنند [13] اين
[ ميهمانان ] گروهی هستند که تقوا و شخصيت خود را تا پايان عمر حفظ
کرده [14] لذا از ناراحتي های نقل و انتقال سفرهای [ مرگ و برزخ ] ايمن
بوده اند . ای شنونده اگر قلب خويش را به مناظر زيبائی که در آنجا
به آن مي رسی مشغول داری [15] روحت با شوق فراوان به سوی آنها پرواز خواهد
کرد [16] و هم اکنون از اين مجلس من با عجله به همسايگی اهل قبور خواهی
شتافت [17] خداوند ما و شما را به لطف خود از کسانی قرار دهد که با دل و
جان برای رسيدن به سرمنزل نيکان کوشش ميکنند . [1] تفسير بعضی از لغات
پيچيده اين خطبه شريف رضی مي گويد : [ در خطبه آمده ] يؤربملاقحه ،الار
کنايه از نکاح و آميزش است . هنگامی گفته مي شود ار الرجل المراه
يؤرها که با همسرش همبستر شود . و اين فرمايش امام ( ع ) کانه
قلع داری عنجه نؤتيه بايد توجه داشت قلع بادبان کشتی است و
داری منسوب به دارين شهری است در کنار دريا که از آنجا
عطريات مي آورند [ و بادبانهايش معروف است ] و عنجه به معنی
کشيدن به سوی خويش است هنگامی که مي شود عنجت الناقه اعنجها عنجا
يعنی آن را به سوی خود کشيدم و النؤتی به معنی کشتيبان است
و اما تعبير ضفتی جفونه منظور دو طرف پلکهای چشم است . زيرا
ضفتان به معنی دوطرف مي باشد و اينکه فرمايد : و فلذ الزبرجد
بايد دانست که فلذ جمع فلذه به معنی قطعه است که معنی آن
مي شود قطعه هائی از زبرجد و اما تعبير به کبائس اللؤلؤ الرطب به
معنی خوشه های لؤلؤ تر همچون خوشه های خرما است زيرا الکباسه به
معنی خوشه و العساليج جمع عسلوج به معنی شاخه است .