سرگردان
میان پاییز...
- همراه برگ ها کاش
مرا هم جایی می برد
باد-
Printable View
سرگردان
میان پاییز...
- همراه برگ ها کاش
مرا هم جایی می برد
باد-
در راهم،
تنها
با پشتی خميده از ...
کوله بار ِ
سنگین ِ
یاد ها...
ثانیه فرصت زیستن میخواست
اما....
عقربه ها خود خواهتر بودند
قلب من و تو را پيوند جاودانه ي مهري ست در نهان
پيوند جاودانه ي ما ناگسسته باد
تا آخرين دم از نفس واپسين ما اين عهد بسته باد
آسمان چون جمع مشتاقان ، پريشان مي کند
درشگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا ؟
شده ام پرتاب
مثل سنگی که بلغزد بر آب
خطر غرق شدن
مثل یک دایره دور سر من می چرخد
می روم لغزان - لغزان ، تا دور
لب آب
وزغی می خندد
یک کاغذ سفید را ،
هر چقدر هم که سفید و تمیز باشد
کسی قاب نمی گیرد ،
برای ماندگاری باید ؛
حرفی برای گفتن داشت...
خیلیـ سخته اون كسیــــ ـــــــ كه گفتـ
واسه چشاتـــــ میمیره
بره و دیگه سراغیــ از تو و نگات نگیرهــــــ
ميگويند از تو ننويسم
در خون من گردهمايی لبخندهای تو برپاست
اين را چه کسی ميتواند بفهمد؟!
رارم از تو است
و قرارم در تو
برانی ام به که رو کنم؟!
نخوانی ام به که خو کنم؟!