-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 281
تاريخ:12/8/57
بيانات امام خمينى در مورد عوامفريبى و تشبثات رژيم شاه
دولت آشتى ملى خدعهاى براى خوابانيدن نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
نهضت اسلامى ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفائى را دارد طى مىكند. شاه انواع تشبثات را مىكند و كرده است يكى از تشبثات او اين بود كه يك دولتى پيش آورد، يك دولت آشتى! و دولت آشتى همان بود كه از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوانهاى ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند و مىخواستند كه با صورت آشتى مردم را اغفال كنند و لهذا دولت اعلان آشتى داد و گفت تاريخ هم همان تاريخ قانونى اول، اسلامى. از قانون گبرها دست برداشتند و از حزب رستاخيز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائى كه راجع به اسلحه كرده بودند تخفيف دادند، از قراردادهاى اتمى هم لغو يا تخفيف دادند. اينها همه خدعههائى است كه اينها مشغول هستند كه اين نهضت را بخوابانند و اين موجى كه در ايران پيدا شده است و مثل سيل خروشان همه چيز را دارد به باد مىدهد، آنها اين سيل را خاموش كنند، شعله قلوب را خاموش كنند و ابتدايش هم ممكن است يك ملايمتهائى بكنند و يك به اصطلاحشان آزادىهاى فضاى باز آزادى هم يك صورتى درست بكنند و دنبالهاش آنچه كه اين امور سرد شد و اين زبانههاى آتشى كه الان در ايران بلند شده است خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتى كه پا را محكم كردند به جاى خودش و خاطر جمع شدند كه يك همچو نهضتى ديگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بكنند و همچو به همه جهات ملت صدمه وارد بياورند كه نه جناح روحانى و نه جناح سياسى و نه دانشگاه و نه بازار، ديگر تا آخر نتوانند نفس بكشند.
به شاه، اين افعى زخم خورده مهلت ندهيد
الان اين وضعى كه ايران پيدا كرده است اين افعى را زخمى كرده، آن چيزهائى كه او در مغزش پخته بود هميشه كه منم و ديگر ملت هم همه هوادار من، شاهدوستى در سرتاسر ايران هست، همه به حكم من هستند و كسى مخالف با من نيست، نمىشود باشد! اينها همه فروريخت، اين كنگرههاى خيالى كه به مردم جا زده بودند، واقعيتى نداشت و ليكن يك الفاظ خوشگل بزككردهاى تسليم مردم مىكردند، پردهها تا يك حدودى پس رفت و اين كنگرههاى بلند خيالى كه درست كرده
صحيفه نور ج 2 صفحه 282
بودند، اينها يكى بعد از ديگرى فرو ريخت و آمال و آرزوهائى كه داشت بسياريش پايمال شد. اين الان يك افعى زخمى است كه اگر مهلت به او بدهند و ملت سردى و سستى از خودش نشان بدهد اين سربلند مىكند و اين دفعه زهرش را به تمام اقشار ملت مىريزد، زهرى كه ديگر نتوانند اينها به علاجش برخيزند.
خطر مهره هاى اسلام نما بيشتراز حكومت نظامى
همه اين تشبثاتى كه ايشان كرده است، مثل دولت آشتى پيش آوردند و حالا هم ديدند كه آن آشتى از جنگهاى دولتها با هم مثل اينكه بدتر بود و اين ملايمت به خيال خودشان به صورت يك حكومت نظامى خشن در آمد و بعد هم در حكومت نظامىشان شكست خوردند. حكومت نظامىها حالا خودشان ماندند و اعلاميههايشان، اعلام مىدهند كه اعلاميه نمره چند كه مردم دو نفر همراه هم، بيشتر از دو نفر نبايد همراه هم در خيابانها راه بروند. در مقابل اين در همان جائى كه حكومت نظامى است 000/500، 000/300 بلكه گاهى بيشتر از اينها راه مىافتند در خيابانها و شعار مىدهند و هر چه دلشان مىخواهد مىگويند. حكومت نظامى هم شكست خورد، با شكست خوردن حكومت نظامى و مقابله مشت و تانك، فهميدند كه مشت بر تانك مقدم است اراده ملت بر توپ و مسلسل پيشى دارد. اينها از كودتاى نظامى هم مأيوسند ولى ذكرش را مىكنند، كودتاى نظامى، الان همان كودتاى نظامى است، مگر كودتاى نظامى چه مىكند؟ كودتاى نظامى يك نظامى مىآيد سر كار با خشونت با مردم رفتار مىكند اگر چنانچه خيلى آدم خشنى باشد، گاهى هم ممكن است كه خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ايران حكومت نظامى است منتهى در عدهاى از شهرها رسماً حكومت نظامى است و در مابقى ايران به طور غير رسمى حكومت نظامى است. همان معانى نظامى بودن و مردم را از همه چيز محروم كردن به خيال خودشان، در همه ايران الان هست.
شكست رژيم در برقرارى دولت آشتى ملى و حكومت نظامى
بنابراين آن فريب اولشان كه حكومت آشتى و - عرض كنم - با همه چه و روحانيون، اولى كه اين دولت آمد روى كار، به عنوان يك روحانى خودش را معرفى مىكرد. پدر روحانى و پدر و مادر هم روحانى و اين حرفها، معرفى مىكرد بعد هم شروع كرد به آن كارهاى ملايمتآميز و فريبنده كه من در همان اولى كه تاسيس شد، اين را به مردم گوشزد كردم كه فريب نخوريد كه اين بدتر از آن حكومت نظامىهاست، اين خطرش بيشتر از آن است. انسان با حكومت نظامى مىداند كه اين آمده روى كار كه با سرنيزه با انسان رفتار كند، خوب احتياط خودش را مىكند و اينها، اما آن كه با فريب مىآيد روى كار و مىخواهد ملت را با خدعه و فريب عقب بزند، اين مردم را غافلگير مىكند و اين خطرش زياد است و من در همان وقت هاى اول، همان اولى كه اعلام حكومت آشتى شد، من مطالب را آنطورى كه مىتوانستم به مردم رساندم. اين حكومت آشتى شكست خورد، شد حكومت نظامى در همه ايران و در
صحيفه نور ج 2 صفحه 283
12 شهر عظيم ايران به طور رسمى و همين حكومت نظامى هم شكست خورده هست، الان هم حكومت نظامى هست اما اين حكومت نظامى شكست خورده است. بايد به حسب ترتيب حكومت نظامى، كسى شبها بيرون نيايد (مردم) از قرارى كه گفتهاند دو ساعت عقب انداختند دوباره برگشتند به اينكه جلو انداختند كه بايد دو ساعت هم جلوتر چه بكنيد، مردم در دكانهايشان نشستند و باز كردند و شروع كردند به قرآن خواندن، ملزم شدند به اينكه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اينجاهائى كه حكومت نظامى هست و غير نظامى (يعنى آنهائى كه نظامى رسمى است و نظامى غير رسمى) تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقى است پس اين هم شكست خورد. از شكست خوردن اين، باز يك كودتاى نظامى يا يك نخستوزير نظامى شكست خورده است، اگر بىعقلى كنند و يك حكومت نظامى سرتاسرى يعنى يك نخستوزير نظامى بياورند و بخواهند مردم را با آن حكومت نظامى بترسانند، مردم ترسشان ريخته است ديگر، اعتنا به اين حرفها ندارند. همان بچههاى كوچولو هم پاسبانها را عاجز كردند و مقابله كردند با پاسبانها، آنها با سرنيزه و توپ و تانك، مردم با مشت و سنگ و از اين چيزها. پس حكومت نظامى و حكومت آشتى و كودتاى نظامى، اينها شكست خورده است، اينها را ديگر نمىشود پاى چيزى حساب كرد. اين تشبث، تشبثى است كه درست از كار در نمىآيد و نيامد، بخواهند بكنند هم نمىشود.
به كارگيرى مهرههاى جديد، فريبى تازه براى اغفال ملت
يك تشبث ديگر به اين است كه بعض رجال را براى نخستوزيرى مثلاً انتخاب كنند و از اين راه پيش بيايند، گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه مثلاً پيش مردم يك قدرى معروف است و كذا و گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه در اين حكومتهائى كه بوده است و در اين اوقاتى كه ايشان مشغول ظلم و ستم بودهاند، اين در دستگاه نبودهاست، خوب چون فهميدهاند كه كسانى كه در اين دستگاه يك شغلى داشتند، يك وزارتى داشتند، يك وكالتى داشتند، اينها ديگر مقبول ملت نيستند، اين اشتباه است كه مىخواهند همانها مردم را بازى بدهند، گاهى از شغل وزارت استعفا بكنند، گاهى از شغل وكالت استعفا بكنند، گاهى از - عرض مىكنم كه - حزب رستاخيز كنار بروند. همه اينها ديگر يك حرفهائى است كه اين ملت ما نمىپذيرد.
سفارتخانهها عهدهدار تعيين وكلا!
ممكن است واقعاً به حسب واقع هم يك نفر آدم توبه كرده باشد، بگذرد از آن معصيت بزرگى كه تا حالا كرده، از خيانتهايى كه تا حالا كرده - ممكن است كه از آن خيانت - يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلاى مجلسين مىدانند كه وكيل ملت نيستند، اين ديگر يك چيزى نيست كه به خود اين وكلا مخفى باشد، همه مىدانند كه مجلس، مجلس ملى نيست و مجلسى است كه با فرمان شاه و با سرنيزه، سرنيزه هم كه نمىخواستند، آنوقت ديگر اين حرفها را نمىخواست، حالا
صحيفه نور ج 2 صفحه 284
سرنيزه مىخواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اينكه حالا اين فرمان هم از ايشان باشد، آن هم از سفارتخانهها ليستش مىآمد. خودايشان اقرار كرد كه در چند وقت قبل از اين ليست مىآوردند و وكلا را با سفارتخانهها تعيين مىكردند و حالا اين جور نيست. نخير حالا هم اين جور است و بدتر از آن هست. اين وكلا همه آنها اين را بىاستثنا مىدانند كه و مىدانستند آنوقتى كه وارد مجلس شدند، به اينكه اينها وكلاى ملت نيستند و اين مجلس خلاف قانون اساسى است معذالك رفتند، همهشان رفتند، اينهائى كه نقض قانون اساسى را كردند و خودشان دانسته به اينكه اين خلاف قانون اساسى است، رفتند در مجلس، همان قدمى كه توى مجلس گذاشت اين خيانتكار است، حالا ما به كارهائى كه اينها انجام دادند و تغيير تاريخ اسلام را دادند يك همچو جنايت بزرگ، يك همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اكرم، ما از اين هم اگر صرف نظر بكنيم با اينكه نمىشود كرد، كه همه آنها اينها را راى دادند و به تصويب همه اينها بوده، حالا ممكن است يكى از آنها عذر بخواهد كه آنوقتى كه اين را آوردند من راى نمىخواستم بدهم ترسيدم يا فرض كنيد كه راى ندادم، اما تو وارد شدى به عنوان وكالت از ملت در يك مجلس مخالف قانون اساسى، اين خيانت است، خود اين قدم، قدم خيانتى است، پس ملت، اين اشخاصى كه در اين حكومت بودند يعنى در اين حكومت غير قانونى.
اساس سلطنت پهلوى و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسى است
باز نكته ديگر اين است كه اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوى مخالف قانون اساسى است، اساس سلطنت، به دليل اينكه هر كس كه به سن من است يا يك قدرى هم كوچكتر يادش است، آنها هم كه يادشان نيست، از آن پيرمردها بروند اگر نشنيدهاند بپرسند. لكن خوب مسأله چيزى است معلوم و معروف كه رضاشاه وقتى كه آمد و كودتا كرد، احدى قدرت بر اينكه در مقابل او يك كلمه بگويد نداشت، هيچ كس همچو قدرتى نداشت، اگر هم يكى دو تا همچو قدرتى داشتند، دوتايى بودند كه اثرى نداشت، كارى ازش نمىآمد. مجلسى كه در زمان رضاشاه براى تغيير مواد قانون اساسى در زمان رضاشاه تاسيس كردند، مجلسى بود كه ملت باهاش مخالف بود، نه اينكه خبر نداشت، مخالف بود ملت لكن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هيچ كس هم نمىرفت رأى بدهد، مردم سرجاى خودشان بودند، مردم مشغول كار خودشان بودند، جرأت نمىكردند حرف بزنند. آن مجلسى كه تاسيس شد براى اينكه مواد قانون اساسى را تغيير بدهند و سلسله قاجار را منقرض كنند و سلسله پهلوى را منصوب كنند به مجلس مبعوثان، وكلاى او وكلاى ملت نبودند، اين را همه مىدانند، خود رضاخان هم مىداند، الان توى قبر مىداند اين را كه وكيل نبودهاند، پسرش هم مىداند. اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگر مثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعتشان كم باشد، اينها را همه مىدانند كه اصل اساس سلطنت پهلوى بر خلاف قانون است، مخالف قانون اساسى، اگر او مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پهلوى مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسى است براى اينكه همان است مسأله. وقتى سلطنت ايشان مخالف قانون اساسى است تعيين وكيل ولو وكيل را مردم تعيين كنند لكن قانون اساسى
صحيفه نور ج 2 صفحه 285
مىگويد بايد شاه فرمان بدهد. ما شاه نداريم كه فرمان بدهد شاه. شاه نداشتند مردم، اين شاه نبود هيچ، شاهى كه خلاف قانون اساسى است شاه نيست. اين وكلا مىدانند به اينكه اين سلسله از سلاطين به اصطلاح، بر خلاف قانون اساسى روى كار آمدهاند و دنبالهاش هر كارى كه اينها انجام بدهند خلاف قانون اساسى است. اين با اصطلاح خودشان من دارم حرف مىزنم، با منطق خود آنها من دارم حرف مىزنم كه قانون اساسى را خوب به آن اعتناء دارند، روى همين قانون اساسى و مواد قانون اساسى، اينها وكيل ملت از اول، از زمان رضاشاه تا حالا ما وكيل ملت نداشتيم، مردم بىخبر بودند يا اگر خبر داشتند نمىتوانستند وكيل تعيين كنند، نبود. بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسى بود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسى، مجلى سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش هم ملت، ملت كه اطلاع نداشت، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند و نصب كند براى اينكه شاه قانونى نبود. بنابراين آنهائى كه در وكالت و وزارت و عرض مىكنم اينها بودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كردهاند، همهشان. اين تشبثشان به اينكه تغيير بدهند يك مهرهاى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه - در - به خيال خودشان كه يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كه اينها حكومت داشتند، حكومت داشته باشد، مثلاً بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاه بياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته، حالا كه مىخواهد وارد بشود خلاف قانون اساسى است، براى اينكه كى واردش مىكند؟ كى او را نصبش مىكند به نخستوزيرى؟ و چه مجلسى تصويب مىكند نخستوزيرى او را؟ كدام مجلس؟ مجلس بر خلاف قانون اساسى است، سلطنت بر خلاف قانون اساسى، پس نخستوزيرى بر خلاف قانون اساسى است. شما فرض كنيد كه نعوذ بالله جبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه و طاهر است، لكن به حسب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخستوزير را و مجلس، مجلسين تصويب كنند اين را. ما شاه مشروطه نداريم كه، مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول، همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5 نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مىكنند بر خلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است متمم قانون اساسى اين است. پس ما از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم، مردم را بازى دادند، از اول بازى دادند، مثل همين حالا كه مىخواهند بازى بدهند و دولت مثلاً آشتى مىخواستند روى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعه كردند، متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها، لكن وقت عمل، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بله چيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد. حالا قريب 50 سال است، بيشتر از 50 سال است كه ابداً در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند و اين خلاف قانون اساسى است. پس الان اگر چنانچه ما فرض كنيم كه اين آقاى جبرئيل آمدند در زمين و
صحيفه نور ج 2 صفحه 286
تبع اعليحضرت مىخواهند بروند در مجلس با نصب ايشان و تعيين ايشان و با تصويب مجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئيل امين هم خلاف قانون اساسى كرده، قانونى نيست، وزارتش - چيزش - قانونى نيست. پس بنا عليه اين تشبث درست از كار درنمىآيد.
جابجائى مهرهها توسط رژيم، جوابى به مخالفت مردم با دستگاه شاه!
علاوه بر اين حالا ما از آن وجه قانونى و منطق خودشان حالا بگذريم، علاوه بر اين، مگر اين چيزها اين صداى مردم را مىاندازد؟ مگر مردم صدايشان اين است كه واوزيرا؟ اى وزير ما چطور است؟ مردم مىگويند ما شاه نمىخواهيم، تو مىخواهى وزير درست بكنى؟ اين جواب اين كه ما شاه نمىخواهيم اين است كه وزير شما اين بود اين باشد؟ خوب بروند ببينند منطق اين خارجىها كه مىگويند اين ملت چى مىگويد، چى مىخواهد، ملت را بروند ببينند توى بازارها چه مىگويند، توى مدرسهها چه مىگويند، توى دانشگاهها چه مىگويند، بيرون دانشگاه چه مىگويند، توى مزارع چه مىگويند، خوب بروند ببينند اينها، ببينند كه اين ملت سرتاسر اين ايران چه دارند مىگويند، چه مىخواهد اين ملت. اگر يك شبانهروز بر اينها گذشت و از هر آدمى چند دفعه اين كلمه را نشنيدند، خوب ما از خونمان برمىگرديم و مىرويم سراغ زندگيمان، اگر نشنيدند كه ما نمىخواهيم اين را، مرگ بر اين شاه، از بچه اينقدرى تازه زبان باز كرده اين را مىگويد تا آن پيرمردى كه حالا ديگر يواشيواش بايد حرف بزند، مثل من، خوب همه نمىخواهند. وقتى يك ملتى، وقتى كه يك چيزى را نخواست، خوب شاه براى ملت است وقتى ملت نمىخواهد او را كه نمىشود كه به زور آورد او را آوردند به زور اما فايده ندارد. بخواهند با اين تشبث كه يك وزيرى را بردارند يك وزير ديگر بگذارند، يك وزيرى كه خير بسيار هم آدم خوبى است (فرض كنيد) و اجزايش هم و ساير وزراء هم انتخاب كند همه را از دانشگاه يا از رجال پاك دامن، اگر آنها لبيك بگويند به اين حرفها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا كنيم به اينكه آقا بسم الله وزير خوب ما به شما تحويل داديم. آنها مىگويند ما اصلاً سلسله شاهنشاهى را نمىخواهيم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهى، نظام باطل و غلطى از اول بود، حالا نظام شاهنشاهى را هم فرض كنيم همه ملت اين حرف را نزند، اما سلسله پهلوى كه ديگر نمىشود كسى انكار كند كه همه ايران دارند مىگويند ما سلسله پهلوى را نمىخواهيم. آنها گويند ما سلسله پهلوى نمىخواهيم، شما مىگوئيد كه من وزير را برداشتم يك وزير ديگر كردم!؟ جواب آن سؤال اين جواب نيست. خواست مردم اين نيست تا اينكه مسأله به اين ختم بشود، اگر خواست اين بود كه ما وزيرمان بد است، ما وكيلمان بد است خوب وزير را عوض مىكردند، وكيل را عوض مىكردند مىشد خوب، اما وقتى خواست مردم اين نيست شما يك كارى مىكنيد كه خواست مردم نيست، آنى كه خواست مردم است نمىكنيد، پس نمىتواند درست شود اين هم به شكست منتهى مىشود، صددرصد شكست است براى اينكه يك مطلبى نيست كه يك كلمهاش درست باشد. اين نيرنگ هم هر جورىاش بكنند فايده ندارد، بخواهند نظامىاش كنند، نظامى هست و شكستخورده، نظامى
صحيفه نور ج 2 صفحه 287
شكست خورده يك نظامى ديگر رويش بيايد، معلوم نيست حالا ديگر نظامىها هم قبول بكنند اين معنا را براى اينكه وقتى ديدند يك نظامى قلدرى مثل آن مردك شكست خورده، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند در شقاوت، مىدانند كه آنهم شكست خورده هست. پس نه حكومت نظامى و نه كودتاى نظامى و نه اين خدعهها و حكومت آشتى، اينها فايدهاى نكرد.
اجير كردن چماق به دستان، نشانگر ضعف و ياس قواى انتظامى رژيم
يك راه ديگر هم اينها دارند طى مىكنند و اين آن است كه تشبث كردند به كولىها. خدا مىداند كه ننگ يك مملكت هست كه قواى انتظامى دارند و قواى انتظامى را از آنها مايوسند يا جرات كنند كه همهشان را وادار كنند به كار. يك مملكتى كه به حسب اصطلاح بايد شاهش و وزيرش و عرض بكنم قوايش اينها در صدد اين باشند كه نظم برقرار كنند اينها تشبث مىكنند به يك عده چماق به دست، در كرمان كولى، در جاهاى ديگر هم اين كسانى كه اجيرشان هستند. اينها زير سايه چماق كولىها مىخواهند زندگى كنند. اين ننگ است براى ما كه يك همچو كسى به ما حكومت كند، يك همچو كسى به ما براى ما وزارت كند، وكالت كند. زير سايه چماق كولى الان ادامه حيات دارد ايشان مىدهد. اين هم فايده ندارد. وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، كردند - اينهم - مردم هم مقابلش چماق به دست گرفتند و بيرونشان كردند اينها را، البته آن چماق به دستها در پناه نظامى بودند چنانچه در مدرسه فيضيه و قم كه ريختند در 15 خرداد، قبل از 15 خرداد ريختند در مدرسه و آن خرابكارىها را كردند، يك دستهاى را آوردند از خودشان - چه - در پناه پاسبانها و در پناه لشكرىها ريختند تو مدرسه و آن كارها را كردند، حالا هم دارند اين كار را مىكنند كه در پناه قواى انتظامى، قوه انتظامى، در پناه قواى انتظامى به خرابكارى مشغولند. قواى انتظامى! اين از همان لغات است كه عرض كردم محتوى رااز دست داده و همين صورتى است، قواى انتظامى است ديگر، الان قواى انتظامى ما قواى مخرب شده است، در سايه آن چماق به دستها مىريزند به شهرستانها، چند شهرستان تا حالا با همين طور ريختند و خرابكارى كردند. اين تشبث هم فايده ندارد، اينها فايده ندارد.
تبليغات اجانب در وابستگى نهضت
تبليغات آمريكائىها و انگليسىها و اينها، اينها هم ديگر گذشته است، فايد ندارد. در آمريكا مىگويند كه داشت در نوشتههائى كه رابطه زيرزمينى بين انگليس و شوروى است كه اين آشوبها را درست كرده!! يعنى اين حرفهائى كه من حالا دارم به شما مىزنم و همه برادرهاى شما از قبيل اين جور حرفها و.... مىگويند، اين، انگليسها و روسها با هم دست به هم دادند و به من گفتهاند بگو، من مىگويم. به بازاريان هم گفتهاند داد كن آنها هم داد مىكنند. به ملاها هم گفتند داد كن - به مثلاً فرض كنيد اينهائى هم كه در - به شماها هم كه شعار داريد مىدهيد مىگويند آمدند به شما هم گفتند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 288
بيائيد فرياد بزنيد چه، در آمريكا گفته شده كه رابطه زيرزمينى بين انگليسها و شوروى است، اين آشوبها را اين انگليسها و شوروىها دارند درست مىكنند، انگليسها احتمال مىرود در اين فضولى دخالت داشته باشند اين بنايشان بر اين است كه فحش براى خودشان درست مىكنند كه مقاصدشان را پيش ببرند تا اينكه اين نهضت را آلوده كنند به اينكه نهضت انگليسى، شوروى است! اين هم فايده ندارد براى اينكه بچههاى ما هم حالا مىدانند كه هر چى اينها بگويند خلاف است، هر چه مىخواهند بگويند، بگويند. بچههاى كوچك ما هم مىدانند، همه جوانها و پيرهاى ما مىدانند كه اينها، حرفها و نيرنگهاست اينها و براى اين است كه اين نهضتى كه دارد همه اين اقشارى كه ما را دارند غارت مىكنند، مىلرزاند و انشاءالله سرنگونشان مىكنند. اين چيزها را مىدانند كه اينها براى اين است كه اين نهضت را بخوابانند، اين آتشى كه در قلبها افروخته شده است، اين را خاموشش كنند، اين را ديگر مردم مىدانند اين حرفها را. بنابراين اين تشبث هم فايدهاى ندارد.
نجات مملكت، با خروج شاه و خاندانش
آنى كه فايده دارد كليدش دست خود اعليحضرت همايونى است، هيچ كس هم نمىتواند و آن اين است كه ايشان پا شود برود، كليد دست خودش است، اگر بخواهد آرامش پيدا بشود، ايشان دست زن و بچهاش را بگيرد برود از اين مملكت، نجات بدهد خودش را براى اينكه من خوف اين را دارم كه يك آشوبى بشود و بچههاى كوچك - اينها - را هم بكشند و ما ميل نداريم يك همچنين چيزى را كه بچه كوچكها هم از بين بروند. خود اين، البته ملت خودش با اين چيزها دارد. اين صلاحش اين است، من صلاحش را مىدانم، صلاحش اين است كه سوار يك طيارهاى شب بشود بىصدا و برود سراغ ويلاهائى كه در خارج مملكت تهيه كردند با آن پولهاى هنگفت، اگر ملت ما بگذارد.
انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پيش ببريد، پيروز بشويد، پيروزيد شما، يعنى تا الان پيروزيد، لازم نيست كه او برود، شما اين را از تختش پائين كشيديد، اين الان سر تخت ديگر نيست، اين حالا دائماً به اين و آن متشبث مىشود. من ميل ندارم بعضى تشبثاتش را بگويم، من ميل ندارم بگويم، اما دائماً در تشبث است. شما اين را از آن مرتبه بالاى آريامهرى كشيديد او را پايين، آورديد او را در مراتب پائين كه الان مشغول تشبث به اين به آن است، به كولىها تشبث مىكند. اين پيروزى شما است و خداوند شما را پيروز كند و به نهايت اين پيروزى برسيد كه اين ملت يك ملت مظلومى بوده است تا حالا و اين ملتى است كه زير پا و چكمههاى خارجى و داخلى تاكنون دست و پا مىزده است و انشاءالله خداوند موفق كند شما را و همه ما را به اينكه نجات بدهيم اين ملت را.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 289
تاريخ 13/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تشبثات و نيرنگهاى شاه براى دوام سلطنت
ترور و تهديد، افراد تاثيرى در نهضت ملت ايران ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
اطلاعات ما زياد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زياد. اينها راههاى مختلفى براى تصفيه ملت داشتهاند و دارند كه از راه قدرت و اعمال زور و نظامى و قواى انتظامى و شهربانى و اينها كه با تجربه معلوم شد كه اينها نتوانست ملت را ساكت كند و يا از راه تهديدها، به خيال اينكه مثلاً تهديد به ترور كردن يك فرد، اين تاثيرى دارد و ملت ما الان اتكاء به شخص دارد. اين ملتى كه جوششاش حالا از باطنش هست و به طور خودكار الان دارد عمل مىكند و هيچ قدرتى نمىتواند اين ملت را اينطور به پيش براند، اينطورى كه ملاحظه مىكنيد كه سرتاسر يك كشور سى و چند مليونى (از آن دهات گرفته تا آن شهرهاى بزرگ، از مركز گرفته تا شهرهاى دور دست، دهات دور دست) اينها همه با يكدل و يكجهت ايستادهاند و فريادشان بلند است كه ما نمىخواهيم اين سلطنت پهلوى را. اين الان اگر يك وقتى هم كه مثلاً بوده است، يك تحريكاتى بوده است، يك چيزهائى بوده، يك دعوتهائى بوده و اين دعوتها اينجور شده است، حالا ديگر آنطور نيست، حالا ديگر افرادى كه آنها توهم مىكنند باشد يا ترور بشود و نباشد، اين ملتى كه راه را ديگر يافته است، ديگر دنبال اين نيست كه راه يافته را دوباره بيابد، راهش معلوم شده ديگر. تا حالا كه زحمتها كشيده شده است اين است كه راه را به مردم ياد دادند، راه معلوم شده است الان. الان ديگر مملكت ايران و جمعيت مملكت ما به طور خودكار عمل مىكند، يعنى در تعطيلش ديگر منتظر اين نيست كه زيد بگويد تعطيل كنيد يا رئيس صنف يا روحانى يا سياسى، ابداً دنبال اين مطلب نيستند، تشخيص دادند كه امروز بايد تعطيل بشود سرتاسر ايران يكدفعه مىبينيد تعطيل مىشود، شهرهاى بزرگ تعطيل مىكنند از باب اينكه تشخيص مىدهند كه امروز تعطيل است. اين كسى باشد يا نباشد ديگر اين فرق نمىكند. اين تهديدها يك تهديدهاى بچگانه است كه يك دفعه توهم اين بشود كه مثلاً زيد را ترور مىكنند و وقتى ترور كردند آتش خاموش نمىشود، آتش اگر روشنتر نشود خاموش نمىشود. اين هم يك تشبث بچگانه است كه اينها گاهى مىكنند و سابقه هم دارد كه گاهى مىكردند، حالا هم باز كردهاند و مىكنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 290
عدم موفقيت مردم فريبىها و تشبثات شاه و طرفدارانش در ركود نهضت
اخيراً بعد از اينكه ديدند كه دولت آشتى نتوانست كار خودش را انجام بدهد و از اول يك دولتى بود كه مىخواست با فريبكارى مردم را منصرف كند و بخواباند اين نهضت را و وعدههائى داد و عملهائى كرد و چيزهائى، اما همهاش چيزهائى كه خواست ملت اين نبود، يك چيزهائى ديگر بود خواست ملت، اينها تبع خواست ملت بود. قمارخانهها را بستيم هزار جور مركز فحشا باز است، بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضا خان است كه درش باز است، در فحشا. فحشاى نه به آن معنى، فحشا به آن معنائى كه بدتر از فحشا است. فحشا به آن معنى كه يك بارگاه به تمام معنى ظلم، يك بارگاه به تمام معنى خيانت، به تمام معنى جنايت، در اينجا را اگر بستيد ملت يك قدرى آرام مىشود (يك قدرى البته، نه تمام) اما قمارخانهها را بستيد - كدام - مثلاً ملت آمده و اينهمه فرياد مىكند كه، داد مىزند و كشته مىدهد كه قمارخانهها باز است؟! ملت اين را مىخواهد؟! البته خوب اين هم يكى از چيزهائى است كه مىخواهد اما صداى ملت را بايد از توى خيابانها شنيد، چه مىخواهد.
بعد از اينكه دولت آشتى باطنش ظاهر شد و معلوم شد كه آشتى به معناى حكومت نظامى است و به معناى تثبيت و مسلط كردن يك اشخاصى از اشرار، كولىها - و نمىدانم از اشرار - به جان مردم بيفتند، يا چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اينها، بعد از اينكه معلوم شد يك همچو مطلبى (كه از اول هم براى ما معلوم بود كه قضيه از اين حرفها نيست، قضيه اغفال مردم است كه مىخواهند اين نهضت را به هر جورى هست خفهاش كنند) اين هم توفيق پيدا نكردند. حالا چند ماه است كه حكومت آشتى آمد و جنگش را با مردم كرد و موفق نشد، حالا يك راه ديگرى را پيش گرفتند. شاه در حرفهايش اين را مكرر شايد گفته كه خوب، يك مملكتى كه ما مىخواهيم - حالا فرض كنيد كه من چه، اما خوب مملكت ما مىخواهيم - اگر من بروم، مملكتى ديگر نمىماند، شما نمىخواهيد كه يك مملكتى را داشته باشيد؟ اين مملكت اگر من نباشم از دستتان مىرود!! اين مملكت را بر مىدارند و مىبرند از اينجا به جاى ديگر، آغوش مىكنند! شوروى از آن طرف مىبرد و آمريكا هم از آن طرف مىبرد و انگلستان هم از آن طرف مىبرد. اين حرفى بود كه ايشان مىگفت خوب ما مملكت كه مىخواهيم.
تازگى يكى از افراد شاهدوست كه به خيال نخستوزيرى افتاده است، ايشان هم يك مصاحبهاى فرمودهاند و در اين مصاحبه گفتهاند كه: خمينى اين زجر و اين چيزها ديده است و به واسطه اين زجر ديدن، خوب، اين حرفها را مىزند ولى خوب افراد ديگر هم زجر ديدند، گاهى كمتر، گاهى بيشتر لكن گذشت كردند و مملكت ما الان اگر چنانچه فلانى وطنپرست باشد، چنانچه هست (گفته هست) اين مملكت ما الان به واسطه وضع جغرافيائى جورى است كه خطرناك است، براى حفظ مملكت بايد اين آدم كه مىگويد سلطنت نبايد باشد بايد يك قدرى پائينتر فكر كند، پائين بيايد يك قدرى، خوب ما مملكت لازم داريم (عين حرف شاه است، يك وكيل هم توى مجلس گفته بود، ايشان هم حالا مىگويد) خوب وطندوستى اقتضا مىكند كه انسان اگر يك حبسى رفت، يك تبعيدى
صحيفه نور ج 2 صفحه 291
رفت، يك شكنجهاى ديد، يك زحمتى ديد، وطندوستى اقتضا مىكند كه غمض عين كند، نگذارد كه مملكت از دست برود، وامصيبت!! مىخواهد مملكت از دست ما برود. لازمه اين حرف اين است كه ايشان مىگويد اگر چنانچه من ملاقات كنم با ايشان مطلب را به ايشان مثلاً چطور مىگويم و ايشان هم اگر ببيند كه يك خواست ملت را دادند، يك قدرى عمل ببيند، ملت هم اگر عمل ببيند خوب يك قدرى آرام مىشود لكن ملت عمل نديده است. اين دولت - مثلاً - كه آمده است عمل نكرده است، خوب است كه من (ايشان نگفته اين را ديگر، لازمه حرف اين است) بيايم كه عمل نشان بدهم، يك چيزى مردم ببينند، يك آزادى مردم به چشمشان بخورد، آرام مىشوند.
پس اين مطلبى كه حالا ما به آن مبتلا شدهايم، اين مانور ديگرى است كه با اين صورت به ميدان آمده است. آن با آشتى آمده بود، اين با مصلحت خواهى كه: يك آدمى است وطندوست و وطنخواه - عرض مىكنم - (به قول خودش) وطن پرست، اين براى خاطر اينكه مملكت مبادا يك وقت از دست برود، جانفشانى كرده و - عرض مىكنم - اين زحمت را به خودش داده كه بيايد و ملاقات كند با شاه و بعد هم برود به قم (كه نمىدانم آيا راهش دادند يا نه؟ بعضىشان راه نداده بودند، نمىدانم حالا به تمام معنى) برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملكت را. از اين نقشهاى كه - مثلاً من عرض مىكنم - از اين طرحى كه خمينى دارد و داده است و مملكت به خطر افتاده است، ايشان با اين ملاقات شاه و با آن رفتن قم (كه آيا راهش دادند يا نه؟) اين مملكت را نجات بدهد، جانفشانى كرده است و عرض مىكنم كه از همه چيز گذشته براى نجات اين مملكت!! مىگويد كه من كه در قم رفتم ديدم اين ناآرامى قم و اين تظاهرات قم و اين فريادهاى قم را، خودم ديدم چه جورى است اينها آرام نمىشوند مگر اينكه يك چيزى ببينند از ما، يك دولتى روى كار بيايد كه يك چيزى ازش ببينند و لازمه اين حرف اين است كه ايشان تشكيل دولت بدهند و - عرض مىكنم كه - اين ناآرامىها را ساكت كنند و يك آزادى بدهند و اين چيزها و لابد مشروب خانهها را هم ببندند و يك كارهاى ديگر بكنند لكن اعليحضرت باشند، ايشان باشند كه مبادا يك وقت اين مملكت به دست روس و انگليس بيفتد!! اين قدرت اعليحضرت است كه الان روسها را به جاى خودشان آنجا نشانده است و آمريكا را هم به جاى خودش آنجا نشانده است!! اين قدرت را حق ندارد كسى دست بزند و اين كار فلان و - مردم اين - بايد مردم را راضى بكنيد كه اين قدرت را از بين نبرند و معارضهاى با يك همچنين قدرتى كه الان ايران را نگه داشته است معارضه با اين قدرت نكنند مردم.
خروج شاه از ايران تنها راه علاج و دواى ناآرامىها و اغتشاشات كشور
حالا ما قبل از همه چيز اول از اين آقاى شاهدوست (و به اصطلاح سايرين آمريكا خواه) ما به ايشان عرض مىكنيم شما كه قم تشريف برديد و با اتوميبلتان سوار شديد و از تهران هم عبور كرديد و رفتيد به قم، توى تهران هم تظاهرات را حتماً ديديد (اگر نگويم در حسنآباد و در علىآباد و در اين دهات هم ديده باشيد) مىگوييد قم را ديدم، خوب شما گوشتان كه الحمدلله گوش باز است، هوشتان
صحيفه نور ج 2 صفحه 292
هم كه الحمدلله هوش باز است نشنيديد مردم چه مىگويند؟ مردم چه مىگفتند؟ چه چيز مىخواستند؟ اين مردم كه جانشان را روى دست گرفتهاند، جوانهايشان را مىفرستند جلو، اين مادرها كه بچههاى جوانشان را مىفرستند به اين خيابانها و فرياد آنها بلند است، چه چيز مىگويند؟ تا ما ببينيم درد ملت چيست، دوايش چيست؟ تا انسان نفهمد درد چيست نمىتواند دوا بدهد. اينها همه دارند مىگويند كه ما اين شاه را نمىخواهيم شما مىگوئيد كه من اينها را آرامشان مىكنم!! آرام مىكنم به اينكه باشد ايشان!! اين ناآرامىشان اين است كه مىگويند اين شاه خيانت كرده به ما، ما نمىخواهيم اين را. شما دو تا مطلب مىگوئيد يكى اينكه من حرفهاى مردم را شنيدهام و اينها آرام نمىشوند تا ما اين چيزهائى كه مىخواهند خوب به آنها بدهيم، يك قدرى عمل بكنيم. شما اگر مىخواهيد عمل بكنيد، يك كارى بكنيد كه اين آقا برود سراغ كارش تا يك قدرى آرام بشوند (يك قدرى البته، نه همه)
طرح خطر تجزيه ايران دسيسهاى براى دوام سلطه ابرقدرتها بر منابع و امور كشور
يك مطلب ديگرى كه ايشان مىگويند اين است كه اين وضع جغرافيائى ايران جورى است كه (كانه ما ديگر هيچ اطلاعى نداريم از وضع جغرافيائى ايران كه چه جورى است) اگر اين انقلابات باشد با اين وضع جغرافيائى خطر بزرگى براى ايران پيدا مىشود ولى اگر شاه باشد اين خطر نيست. مطلب ايشان اين است كه با بودن شاه اين خطر نيست لكن اگر چنانچه (به فرمايش ايشان) خداى نخواسته اين شاه برود، اين مملكت به دست دو تا قدرت مىافتد و وامصيبت مىشود. ما مىگوئيم كه اين چيزى كه اين مملكت را به دست اين قدرت سپرده، اين دو تا قدرت سپرده، همين شاه است. آخر اينها تكليفشان بر اين مملكت اين نيست كه بيايند حمل كنند خاكهائى از قم به اين سرحدات شوروى و از تهران به آن سرحدات آمريكا، ايشان هم قبول دارند كه مقصود اين نيست (مقصود اين است كه اينها مسلط مىشوند بر مملكت ما) حالا مسلط نيستند؟!
وضع جغرافيائى كه هست و روى آن وضع جغرافيائى يك جهت و مهم هم روى وضع آن چيزهائى كه توى مملكت ما هست و اينها لازمش دارند، اينها الان مسلط بر اموال ملت ما نيستند؟! اينها الان نفت ما را دارند نمىخورند؟! در ازايش هم براى خودشان يك پايگاه درست مىكنند، پول نفت به ما مىدهند يعنى اسلحه مىدهند كه خودشان پايگاه درست كنند اينجا. اينها مسلط بر ما نيستند كه گاز را دارند مىبرند؟! اموال اين ملت دارد از دستش مىرود. تسلط آمريكا نيست كه اصلاحات ارضى و انقلاب سفيد را آورد در كار؟! اين انقلاب سفيد، انقلاب شاه و ملت است؟! ملتى است كه خودتان ملت هستيد!! به ملت كارى ندارد، شاهش هم به شاه كارى ندارد، انقلاب آمريكا بود يك طرفه. اين انقلاب براى اين بود كه اين مملكت را از اين مقدار زراعتى كه دارد كه به واسطه اين مقدار زراعت استغناى از مملكتهاى ديگر دارد، اين هم از دستش بگيرند. مگر تسلط آمريكا بر ما غير از اين است كه منافعى كه ما داريم، مخازنى را كه ما داريم، چيزهاى زير زمينى را كه ما داريم، روى زمينى
صحيفه نور ج 2 صفحه 293
را كه ما داريم، اينها سلطه پيدا كنند و ببرند؟ اينها الان سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پيدا مىكنند؟
اگر يك حكومت اسلامى پيدا بشود كه نص قرآنش اين است كه نبايد غير مسلم بر مسلم مسلط باشد، آنوقت مسلط مىشوند اينها؟! يا اينكه يا وضع جغرافيائى اقتضا مىكند كه يك قدرت مستقلى متكى بر ملت، يك رژيمى متكى بر ملت و بر قدرت ملت در اينجا پيدا بشود كه نه او بتواند تجاوز كند به او و نه او بتواند تجاوز كند به او. وضع جغرافيائى مملكت ما اقتضاى اين را دارد كه براى جلوگيرى از هر دو قدرت و تامين صلح در اينجاى دنيا يك قدرتى در كار باشد، نه يك انگلى. الان وضع نظامى ما و وضع ارتش ما يك وضع ارتش انگلى است. ارتشى است كه تحت نظام آمريكا و به نفع آمريكا دارد اداره مىشود. 45 هزار، 50 هزار، بعضى گويند 60 هزار از مستشاران آمريكا و مفتخوارهاى آمريكا ريختهاند به جان ما و در مملكت ما هستند، آنهمه پايگاهها براى خودشان در اينجا درست كردهاند، اشغال نظامى است مملكت ما، اشغال آمريكائى است مملكت ما. اين آقا مىگويند كه به خطر مىافتد!! از اين خطر بيشتر؟! زراعت ما بكلى از بين رفت، اين خطر نبود؟! حالا شما مىخواهيد خطر را رفع كنيد؟! شما همان بوديد كه در حكومت شما اين قضيه پيدا شد و آمريكا به ما تحميل كرد و من همان بودم كه به شما پيغام دادم كه آقا نكنيد اين كار را، اين زراعت ما را به زمين مىزند. خدا مىداند به فرستاده ايشان گفتم كه كنيد اين كار را، شما ملتفت هستيد خودتان داراى ملك هستيد، ملتفت هستيد كه نمىتوانند اينها اداره بكنند، به زمين خواهد خورد اين زراعت مملكت. تو بودى كه زراعت مملكت را به زمين زدى براى خاطر آمريكا، حالا شما خواهيد اصلاح بكنيد كه مبادا يك وقتى تسلط بر ما پيدا كنند؟! الان ما مستقليم؟! قدرت، يك قدرت مستقلهاى ايستاده و همه را جلوگيرى كرده است و ما يك مملكت مستقل و متمدن و آزاد مردان و آزاد زنان داريم؟ ما خواهيم كه يك مملكت قدرتمند كه قدرتش متكى به ملت باشد، الهام از ملت بگيرد، اگر يك ارتش متكى بر ملت باشد، نه آن قدرت تواند كارى بكند نه آن قدرت كار بكند.
آنها مىخواهند تامين اين بشود كه او نپرد به او، او نپرد به او، وقتى يك قدرت مستقلى شد نمىشود اين كار را كرد. شما مىخواهيد كه با اين دوز و كلكها اين دو تا قدرت را بر ما مسلط كنيد، نمىخواهيد مملكت را رها كنيد، مىخواهيد مملكت را بيشتر از اين به باد بدهيد. ما مىخواهيم نجات بدهيم اين مملكت را از اين دو قدرت. شما مىخواهيد كه اين مملكت تحت همين قدرت و سلطه باشد تا آخر، با چه صورت؟ با اين صورت كه اگر اعليحضرت بروند، اين مملكت به هم مىخورد!! اين اعليحضرت بايد باشند تا اين دو قدرت را جلويشان را بگيرند!!
اساس مخالفت ما با رژيم شاه مصائب وارده بر ملت است، نه اغراض شخصيه
آقا اين اعليحضرت اين قدرتها را بر ما مسلط كرده و آن پدرش، آنوقت يك كلمهاى ايشان دارد (باز عين كلمه شاه) كه ايشان زجر كشيده است (من را مىگويد)
صحيفه نور ج 2 صفحه 294
خوب، ايشان يك زجرى كشيده است، چى كشيده است. عين حرفى است كه شاه گفته است كه او غرض شخصى با من دارد، او دارد حسابها را (عين عبارت اوست) پاك مىكند. پس شما الان بلندگوى اعليحضرت هستى در اينكه او گفت مملكت ما مىخواهيم و اگر من بروم مملكتى نيست. شما هم مىگوئيد كه اگر شاه برود مملكتى نيست (اين يك تكه عين حرف اوست كه زديد) او مىگويد كه مملكت ما وضعى دارد كه اگر چنانچه ما برويم، آنها از آن طرف مىآيند و اينها از اين طرف، و شما بلندگوى او هستيد. او مىگويد كه فلان آدم غرض شخصى با من دارد، حسابهايش را دارد حالا پاك مىكند يعنى من او را به حبس انداختم، من او را تبعيد كردم حالا دارد حساب پاك مىكند. ايشان هم بلندگوى اوست همان عين او را مىگويد.
من خيال مىكردم براى شاه ديكته مىكنند و حرفها را مىزند (و همينطور هم هست، ديكته است، ديكته بالاترهاست) معلوم شد كه ديكته بيشتر را ايشان مىكند.
بايد حساب كرد آقا من كه يك نخستوزير نبودم و يك بارگاه و قبه و بارگاه داشته باشم. من آنم كه حالا هم كه اينجا آمدهام، منزلم را ديديد كه شما نمىتوانيد تويش بنشينيد و بيشتر ازاين هم نمىخواهم اصلاً. من توى حبس هم وقتى وارد شدم به آن باشگاه افسران (كه اول من را بردند تو باشگاه افسران) من وقتى وارد شدم ديدم يك جاى خيلى خوبى است كه همه چيز آماده است كه منزلهاى ما خواب نديدهاند، به آن مامورها گفتم خوب، اين كه از منزل ما بهتر است (و بهتر هم بود) بعد هم ما را بردند در يك جاى ديگر، همان مثل منزل خودمان يك خرده بهتر، وقتى هم كه از حبس ما بيرون آمديم، حبسش هم يك حبسى نبود كه به ما يك بدى بگذرد، يك سختى كه ما به واسطه آن بدى حالا با شاه - مثلاً - به هم زديم!! حبسشان هم يك حبسى نبود كه براى ما، توى اين حبس آنهائى كه همراه ما بودند و مامورين حبس بودند با ما محبت مىكردند، به ما ارادت داشتند - و عرض مىكنم - كه وقتى هم كه از آنجا آمديم در يك باغ بزرگ و در يك عمارت عالى كه ما به خواب هم شايد نديده بوديم و ما هم آنجا بوديم. بعد هم كه رفتيم منزل خودمان، منزل خودمان بود ديگر آنجا. ما اينقدر هم عادت نكرده بوديم كه بيرون بيائيم و گردش برويم حالا كه توى حياط، توى خانه هستيم به ما بد بگذرد. وقتى هم كه ما را تركيه بردند، تركيه خيلى هم بهتر از ايران براى ما بود (براى شخص من). ما زجرى نديديم و بعد هم رفتيم، نجف هم كه منزلمان بود. حالا هم آمديم اينجا، اينجا هم بهتر از منزل خودمان است باغ دارد و همه چيز. ما زجرى نديديم كه در مقابل اين زجر (اين را براى خودم مىگويم) زجرى نديديم كه مخالفتمان با اين آدم براى زجر باشد. ما زجرمان زجر اين ملت است. من وقتى صورت اين مردهائى كه بچههايشان، پسرهايشان را كشتند در ذهنم مىآيد زجر مىبرم، من وقتى اين مادرى كه يقهاش را پاره مىكند در مقابل اين چيزها كه بيائيد من را بكشيد، شما كه جوان من را كشتيد بيائيد مرا هم بكشيد، اين زجر مىدهد ما را، نه اينكه به من يك چيزى بد گذشته است، زجر ديدهام نه خيلى هم خوش گذشته است اينكه ما را زجر مىدهد اين مصيبتى است كه بر ما ملت ما وارد شده است. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نيست. آن كسى كه مىخواهد اين آدم باشد، من
صحيفه نور ج 2 صفحه 295
نمىتوانم به او بگويم مسلمان هست. آن كسى كه دست مىدهد به يك دست جانى، او را ديگر ما آدم نمىدانيم. اگر مسلمان هم باشد آدم نيست و مسلمان هم نمىتواند باشد. زجر ما اين است، نه اينكه زجر ما اين است كه ما را حبس كردند يا زندان بردند. يا زجر ما اين است كه پاى علما را اره كردند آقا، توى روغن سوزاندند. زجر ما اين است كه ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال علماى ما در حبس بودند، پدر اين آقا (اشاره به يكى از حضار) چند سال در حبس بوده است، اين زجر ماست. حالا از حبس اينها آمدهاند بيرون بله زندانيان سياسى را ما رها كرديم (يا به اصطلاح خودشان) عفو كرديم. تمام شد؟! زندانيان سياسى، زندانى كه ده سال در آنجا زجر ديده، عالم بزرگوار را توى صورتش همچنان زدند كه گوشش عيب كرده حالا آمده بيرون، حالا بيايد تشكر كند از شاه كه شاه بماند حالا؟! آخر نمىشود، اين ملت را هم نمىشود خاموش كرد با اين حرفها. نه نخستوزير توانست خاموش كند، نه منتظر الوزاره نمىتوانيد و نظامى و نه حكومت نظامى و نه هيچ چيز، نمىشود.
نجات مملكت در گرو خلع و مجازات شاه جنايتكار
ببينيد مردم چه مى خواهند، آن را بدهيد به مردم، بچه و بزرگ مىگويد آزادى و استقلال شما آزادى و استقلال را بدهيد و حكومت پهلوى نه. اين لسان ملت ماست، بزرگ و كوچگش، آن كه توى خارج است و آن كه در داخل است همه اين را دارند مىگويند. شما اين را عمل بكنيد اين ملت از شما راضى مىشوند و آرام مىشوند اما شما مىخواهيد آن كه جانى اصلى است نگاهش داريد - بگوئيد كه شهربانى قم، آذربايجان را به آتش مىكشند بعد شهربانيش را مىخواهند، شهربانى را خواستند براى اينكه تسليت حال مردم باشد. اين آقاى منتظر الوزاره مىگويد كه بايد آنهائى كه به ملت ظلم كردهاند مجازات شوند. من از اين آقا مىپرسم كه كى به ملت ظلم كرده است؟ بگو، بيا بنشين ببينم كى. شهربانى آدم كشته است بىاذن؟! پاسبان آدم مىكشد بىاذن؟! استاندار امر مىكند بىاذن ؟! رئيس قوا امر مىكند بىاذن شاه ؟! بىاذن شاه اين چيزها نمىشود. در نظام نمىشود، بزرگ ارتشداران ايشان هستند، تا ايشان اذن ندهد كه آدمكشى نمىشود.
مجازات اين را بكنيد ما دست شما را مىبوسيم. بسمالله، مجازات كنيد ايشان را، در شرع اگر نكشته باشد آدم هم حبس ابد است. مجازات ابد است كسى كه امر بكند كسى، كسى را بكشد، در شرع مقدس حبس ابد است و، در حكومت اسلامى بايد حبس ابد بشود و ايشان با دست خودشان مىگويند كه جنايت كرده است. اين را اگر ثابت بشود، قصاص است - ما نمىخواهيم تمام جناياتى كه شده است - شما يك جانى را كه مبداء همه جنايات است و همه مردم دارند به اين نظر مىكنند به عنوان اينكه جنايت مستند به اوست و همه ناراحتىها زير سر اوست، شما او را مجازات كنيد تا اين ملت تا حدودى آرام بشود. دنبالش قضيه ا
-
previos page menu page
صحيفه نور ج 2 صفحه 297
تاريخ 13/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد
سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مىدهد شاه حاضر به عقبنشينىها و نرمشهائى مىباشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيتالله مىتوانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادىهاى بيشتر بپذيرند؟
جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشهاى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقبنشينىهائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقبنشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايتهائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانتهائى كه تاكنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسلهاش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مىشود.
سؤال: گفتهايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟
جواب: ما حتىالامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مىرود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرتها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.
previos page menu page
-
جلد سوم
جلد سوم
menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 1
تاريخ: 13/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد
سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مىدهد شاه حاضر به عقبنشينىها و نرمشهائى مىباشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيت الله مىتوانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادىهاى بيشتر بپذيرند؟
جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشهاى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقبنشينىهائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقب نشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايتهائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانتهائى كه تا كنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسلهاش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مىشود.
سؤال: گفتهايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟
جواب: ما حتى الامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مىرود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرتها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 2
تاريخ: 14/8/57
پيام امام خمينى به مردم غيور كردستان به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در آن سامان
بسمه تعالى
سلام بر برادران اسلامىكردستان كه با قيام دلاورانه به نهضت اسلامى ساير برادران پيوسته و با شجاعت و شهامت در مقابل طاغوت ايستاده، مجال را بر دشمن اسلام و كشور تنگ كردهاند. امروز ما مكلف هستيم كه در هر لباس و هر شغل هستيم از اختلاف كلمه احتراز و به وحدت اسلامى كه پيوسته مورد سفارش كتاب و سنت است گرايش نموده و كلمه حق را عليا و كلمه باطل را سفلى قرار دهيم.
در اين موقع حساس كه كشور ما و اسلام عزيز در معرض خطر عظيم است تكليف همه گروهها و افراد خطير و عظيم است. سستى و سردى در حال حاضر و اختلاف و افتراق كلمه، در حكم انتحار و به هدر دادن خون فرزندان اسلام است.
ما از همت بزرگ فرزندان كرد اسلام و از جوانان برومند آزاديخواه و استقلال طلب آن سامان تشكر و تقدير مىكنيم. ما و شما در صف واحد در مقابل طاغوت بپاخاسته و از كيان اسلام و كشور بزرگ اسلامى دفاع مىكنيم و با ايثار خون جوانان عزيز، درخت رشد ملت را آبيارى مىنماييم.
اينجانب از مساعى جميله شما برادران محترم قدردانى نموده توفيقتان را در فرو ريختن پايه ستمگرى از خداوند تعالى خواستارم. الحق ملت ايران با همبستگى بيمانند خود و ايستادگى در مقابل دشمنان اسلام و كشور، يك ملت نمونه است كه نام بزرگ خود را در تاريخ ثبت و راه مبارزه با ستمگران را به ملتهاى مظلوم آموخت.
برداران محترم! در اين نهضت مقدس كه تشكيل حكومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن، صبور باشيد و گول تبليغات انگلهاى سود طلب را نخوريد و به خداى بزرگ و قرآن كريم اتكاء كنيد و به پيش رويد. خداوند با صابران است و دست حق با عدالتخواهان مىباشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 3
تاريخ: 14/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب عليه اسلام و روحانيت
طرح (افيونى بودن اسلام) توطئهاى براى استثمار
بسم الله الرحمن الرحيم
باز امروز در روزنامههاى شوروى (براى من ترجمه كرده بودند) در يكى از آنها تيترش اين بود كه اسلام افيون جامعه است.
ما هر نظامى را يك دفعه ملاحظه مىكنيم، خود نظام را، مثلاً نظام شاهنشاهى، نظام جمهورى، يكى هم حكومت اسلام است. يك وقتى متن اسلام را بررسى مىكنيم ببينيم كه آيا متن ماهيت اسلام چطور است، آيا اين افيون است و در دعوتهايى كه كرده است دعوت كرده است به اينكه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلى كنند؟ يك بررسى راجع به خود متن اسلام است كه سندش قرآن است (از همه سندها، بالاتر در اسلام قرآن است) يك بررسى در قرآن بايد بشود و آن كسانى كه گوششان پيش روزنامهها و عرض مىكنم كه مبلغين خارجى هست بايد سربسته و در بسته يك مطلبى را قبول نكنند. كسى كه يك مطلبى بشنود و قبل از اينكه دليلى بر آن مطلب پيدا بكند قبول كند، اين از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمىكند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند، اين طور نيست، بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مىخواهد كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مىگوييد.
اينها مىگويند، مال حالا هم نيست، سابقهدار است مساله و ريشهاش هم براى اين است كه اين ملت اسلام را از قرآن جدا كنند، از اسلام جدا كنند. اين تبليغاتى كه شده است و از تعبيراتشان گاهى (اسلام افيون جامعه است) (كه همين امروز آنچه من خواندم نوشته بود يا ديروز ديدم) گاهى (دين افيون جامعه است) وقتى دين را مىگويند كه افيون جامعه است، بايد انسان ببيند كه اولاً اين حرفى كه اينها مىگويند و تبليغى كه اينها مىكنند، اساس اين حرف چه است، براى چه يك نفر روزنامه نويسى كه در شوروى هست او يك همچو مطلبى را، تيترى را در روزنامهاش مىنويسد، اين چه نظرى دارد كه از آن طرف دنيا يك همچو مطلبى را مىنويسد كه اسلام كذا يا دين كذا؟ و اساس اين مطلب چه هست؟
اساس اين مطلب همين است كه اينها كه مىخواهند استفاده بكنند از شما و مملكت شما، استثمار كنند شما را و مملكت شما را هم هر چه دارد ببرند، بايد آن چيزهايى كه احتمال مىدهند كه مانع باشد از اين غارتگرى، اينها را از جلو بردارند كه آزادانه بتوانند يك كارى را كه مىخواهند انجام
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 4
بدهند، چه بكنند؟ اين مانع يا احتمال مانعيت در چه هست؟ يكى در اسلام است، خود اسلام يا دين، - اينها ديدند كه دين يك مطلب - نه اينكه اينها همين طورى خودشان گفتند، اينها مطالعات كردند و روى مطالعات اين مسايل را مىگويند، طرح مىكنند. اينها متن قرآن را مطالعه كردهاند، اسلام را هم مطالعه كردند و فهميدهاند كه قرآن يك كتابى است كه اگر مسلمانها به آن اتصال پيدا كنند، تودهنى مىزند به اين اقوامى كه مىخواهند بيايند سلطه پيدا كنند بر مسلمين . قرآن مىگويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطهاى براى غير مسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع بشود، يك تسلطى، يك راهى، اصلاً يك راه نبايد پيدا بكند (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيبلاً) اصلاً راه نبايد داشته باشند. مشركين و اين قدرتهاى فاسده، راه نبايد داشته باشند بر مسلمين.
اينها مطالعه كردند، ديدند كه وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است كه اگر اين متون را مسلمين بر آن اطلاع پيدا كنند و اتصال پيدا كنند مسلمين بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه اين غارتگرىها و اين سلطه جويىها را مىخوانند، پس چه بكنند كه اين سلطهجويىها به قوت خودش باقى باشد و اين غارتگرىها هم ادامه پيدا كند؟ اينها بايد اين ملت را از اسلام جدا كنند. اديان ديگر هم، چون اين مطلب تابع به آنطور كه مثلاً پانصد سال، هزار سال سابقه داشته باشد نداشته است. آنوقتى كه اروپايىها راه پيدا كردند به ممالك شرق و ديدند كه يك طعمه خوبى است ممالك شرق و براى بلعيدن اين طعمه مطالعات كردند، اين مسايل پيدا شده است. اينكه ساير اديان را هم مىگويند مقدمه اين است كه اسلام را بگويند و الا آن اديان ديگر خيلى مورد احتياطشان نيست، مقدمه اين است كه اسلام را در نظر مسلمين از آن پايهاى كه دارد منحطش كنند، مسلمين را از اسلام جدا بكنند، به ذهنشان بياورند كه اسلام يك دينى است كه آمده است كه جامعه را خواب كند تا قدرتمندها بخورند اين جامعه را، منطق اينها اين است (يعنى منطق نيست) حرف اينها اين است و حرف هم روى اين اساس است كه مىخواهند كه با اين كلام، با اين تبليغات شما را جدا كنند از اسلام. بايد همين طورى، جوانهاى ما همين طور قبول كنند كه تا در يك روزنامهاى، در يك كتابى، در يك مجلهاى نوشته شد كه اسلام افيون جامعه است همه دست بگيرند و بگويند همين است؟! كسى كه يك مطلبى را همين طورى قبول كند، اين اصل از فطرت اسلامى، از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى براى هر مطلبى كه واضح نيست دليل طلب مىكند، همينطورى قبول نمىكند.
شواهد و آثار تاريخى، متون و اسناد قرآن و حديت، دليلى بر تحرك اسلام
خوب ما بايد مطالعه كنيم، ببينيم كه آيا متن اسلام كه سندش قرآن و حديث است، اين متن اسلام اينطورى است؟! قرآن اينطورى است كه جامعه را دعوت كرده به اينكه خواب بروند و قلدرها بخورند اين جامعه را؟! سلاطين و - نمىدانم - اينها بخورند اين جامعه را و هر كارى دارند، هر سلطهاى كه دارند آن سلطه را تحقق بدهند؟! يا قرآن اينجور نيست؟ اين خيلى دقت نمىخواهد، يك نظر سطحى مىخواهد به قرآن كه قرآن را بخواند يك نظر سطحى ببينند كه در قرآن راجع به جنگها چقدر است
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 5
و جنگها با كى بوده، چقدر آيات ما راجع به جنگها و آداب جنگ و تحريك به جنگ و وادار كردن و امر كردن و الزام كردن به اينكه مسلمين بايد بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آيات است و جنگ با كى بوده است اين يك مساله سطحى است اين ديگر دقت و علميت نمىخواهد، جنگها با مشركين بوده است. در حجاز اولى كه شروع به جنگ شد، خوب پيغمبر اكرم در مدينه بودند و عده هم كم بود و - عرض مىكنم - تا اندازهاى كه توانستند، قبلاً كه در مكه بودند نقشهكشى بود، مساله، مساله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند و آنجا هم مجال اينكه يك كارى انجام بدهد، ندادند مشركين. اين مشركين ثروتمند و قدرتمند هيچ مجال ندادند كه پيغمبر دعوت بكند در مكه، چندين سال هم مثل حبس بود، در آنجا بلكه همهاش در مكه كه بود يك حبسى بود براى او (مثل حالاى ايران كه يك حبسى است براى مردم، حالا نمىخواهم چه بكنم) وقتى كه ايشان ديگر از مكه يا مايوس شدند يا ديدند كه مدينه براى كارشان بهتر است با مدينهاىها روابط پيدا كردند و روابط زير زمينى و سرى پيدا كردند و مطلب را مهيا كردند و رفتند مدينه. مدينه رفتند و خيلى طول نكشيد كه جنگها شروع شد به دعوت قرآن يعنى متن اسلام، يعنى سند اسلام، جنگها در مدينه شروع شد و چندين جنگ، زياد جنگها بوده است، اين جنگها با كى بوده است؟
افيونى كه اينها مىگويند مىگويند كه اسلام كه افيون جامعه است اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را بر ايشان لالائى بگويد، خوابشان بكند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را، منافع آنها را بلع كنند!! بلكه اديان را مىگويند اينها كه اصل اديان را آن قدرتمندها درست كردهاند براى همين معنا، يك دينى درست كردهاند كه مردم را دعوت كنند به اينكه مردم مزاحمت با آنها نكنند، دعوت كنند به اينكه بخوريد و كتك بخوريد و صحبت هم نكنيد، حرفى نزنيد. ببينيم اين جنگهاى متعددى كه در اسلام واقع شده، زمان رسول اكرم بوده (حالا بعد از زمان رسول اكرم باز حرف ديگر است) زمان خود پيغمبر اسلام بوده است كه متن اسلام است، ديگر هيچ حاشيه نيست، متن اسلام است، قرآن است و آن كه قرآن را آورده است براى مردم، آنى كه اينها مىگويند كه دين را قدرتمندها درست كردند كه آن ضعفا و فقرا را، منافعشان را استثمار كنند و استعمار كنند، ببينيم كه آيا اين جنگها، جنگ اينطور بوده است كه پيغمبر اكرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله كرد، به فقرا؟! يا با فقرا ساخته و حمله كرده به قدرتمندها؟ هر كس همان ظواهر اول تاريخ را ببيند مىبيند اينطورى بوده كه پيغمبر يك دسته فقير دورش جمع بودهاند يك دسته بودهاند كه هيچ جا نداشتند غير صفه اصحاب صفه، يعنى يك جائى كه توى اين حياط يك جايى شما فرض كنيد كه يك جائى بود به آن صفه مىگفتند، اينها آنقدر بىجا بودند كه اصحاب صفهاى داشتند و اصحاب پيغمبر بودند و آنجا مىخوابيدند، اينقدر بىچيز بودند، چيزى نداشتند اينها، فقرا بودند، اينها بودند كه در جنگها يك خرما را (در تاريخ است اينها) يك دانه خرما را اين مىگذاشت دهانش كه يك خردهاى چيز پيدا كند در مىآورد مىداد به آن، آن هم مىگذاشت دهانش بعد در مىآورد مىداد به آن، جنگ هم بود. دارائيشان اين بود، وضع زندگى، آنى كه اطراف پيغمبر جمع شده بودند گداها بودند، خوب فقرا و گداها جمع شدند دور پيغمبر، همين فقرا و
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 6
گداها با تعليم قرآن در زمان خود رسول اكرم حجاز را فتح كردند، آنهايى كه هيچى بودند، يعنى پيغمبر نتوانست مكه بماند، شب، نصف شبى فرار كرد از مكه به مدينه بعد از اينكه روابطش را با مدنىها و با بعضى از مدنىها درست كرده بود فرار كرد از آنجا به مدينه نصف شب و نمىتوانست در آنجا هيچ كارى انجام بدهد. وقتى هم آمد مدينه وارد شد به يك عدهاى كه همانطور كه عرض كردم اينها از فقرا بودند. نه اينكه اينها از اغنيا و ثروتمندها بودند و پيغمبر با ثروتمندها بست و بند كرد كه فقرا را مثلاً خاموش كند.
تمام جنگهائى كه پيغمبر كرده است با اين مشركين عرب، مشركين طاغى بوده، مشركين قدرتمند بوده، جنگجو بوده منتهى تعليمات اسلام و آن دلدارىهائى كه اسلام به اين عدد كم مىداده است آنها را جورى تربيت كرده بودند كه يكى آنها يك وقت صد نفر را مىكشت. يك نفرشان صد تا را مىكشت. تعليم اسلام بوده است، يعنى اسلام يك جور انسان و يك جور آدمى بار مىآورده است كه در مقابل قدرتها از هيچ چيز نمىترسيدند، همچو قدرتمند اينها بار آمده بودند كه يكيشان مىگفت كه من با شصت هزار نفر، اين مال بعد از اسلام است، بعد از پيغمبر اكرم است، شصت هزار نفر لشكر آن طليعه لشكر روم شصت هزار نفر بودند، طليعهاش يعنى آنها كه جلو آمدند كه لشكر حالا عقبند. اسلام اينطور آدمهائى مىسازد كه گفت كه سى نفر بيايد همراه من مىرويم توى شصت هزار نفر آدم. سى نفر! سى تا يكى! با او چك و چانه كردند كه آقا نمىشود، قبول كرد كه شصت نفر، شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومى را عقب نشاند. خوب رفتند شبيخون زدند و با شمشير آنها را زدند و شكستشان دادند آنها را. اينها طبقه فقرا حالا زمان پيغمبر را داشتم عرض مىكردم كه ما بايد ببينيم كه آيا اين قرآن كه متن اسلام است و اين پيغمبر كه آورنده اسلام و آنوقت اسلام بىحواشى بوده و خود اسلام بوده، متن اسلام بوده، اين اسلام در آن متن اوليهاى كه هيچ ديگر تصرفى از هيچ جا در آن نبوده، اين آيا مردم را دعوت كرده به اينكه با اغنياء بسازيد؟! اغنيا اگر از شما چيزى بردند، اين قدرتها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما ديگر حرف نزنيد؟! شما انشاءالله بهشت مىرويد، حرف نزنيد؟! يا همين قرآن مردم را، اين گداها را - عرض مىكنم - فقير، آن فقيرها كه نه مكان داشتند و يك عده كثيرى از آنها روى صفه مسجد يعنى يك جاى بىسقف، زمين بىسقف آنجا زندگى مى كردند و پهلوى هم مىخوابيدند و هيچ چيز هم نداشتند كه بخورند، يك چيزى يابه آنان مىدادند از اين طرف و آن طرف مىرفتند پيدا مىكردند مىخوردند و آن جمعيتى كه يك خرما را اين طورى دور مىزدند، با اين جمعيت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را عقب زد، اين افيون است؟ يا اين محرك است؟ تو با اين حرفت مىخواهى افيون درست كنى. اينهائى كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مىخواهند مسلمين را خواب كنند، مىخواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آنها مال مسلمين را بخورند. اين كلام افيون است، نه اسلام افيون است. اينكه مىگوئيد اسلام افيون جامعه است، خود اين براى اغفال مردم است. چيزهائى كه براى اغفال مردم است اين افيون است، نه اينكه آمده است، نه آن حقيقتى كه آمده و در همان زمان خودش با يك عده فقير، مملكت حجاز را فتح كرده
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 7
و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. اين زمان خود پيغمبر است، بعد كه قدرت پيدا شد و عرض بكنم كه قوه پيدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن مثلاً سى سال، در همان قرنهاى اول، سى سال اول و سى و پنج سال اول، دو تا امپراطورى را اينها شكست دادند، امپراطور روم و امپراطور ايران، ايران را فتح كردند، روم را فتح كردند، اين افيون است؟!
اين اسلام آمده است كه بسازد با كسرى و مردم را بگويد تبعيت كنيد از كسرى؟! اين آمده است كه بسازد با سلطان روم و بگويد به مردم روم، تعليم كند كه بسازيد با اينها؟! يا اين آمد و دو تا امپراطورى را شكست داد و عقبشان زد براى اينكه عدل را در عالم و براى اين فقرا براى اينكه اين فقرا را آنها مىخوردند جلويشان را بگيرد؟
مرديكه تو روزنامه، حالا اين را مىنويسد، در يك همچو زمانى اين مطلب را مىنويسد كه افيون است. خوب پيشتر يك غفلتهائى بوده است، شده است يك غفلتهائى اما خوب الان مردم، جوانهاى ما قرآن را نگاه كردند، از قرآن هم اطلاع دارند، مع الاسف خوب بعضىشان هم همين طور يك چيزى قبول مىكنند، همين طور يك صدائى كه مىآيد اينها دنبالش مىروند. يك صدائى بلند شود اينها هم دنبالش مىروند اما انسان، آدم بايد اگر يك مطلبى را شنيد راجع به يك نظامى، راجع به يك جهتى مطلبى را شنيد، بايد برود مطالعه كند ببيند صحيح مىگويد اين آدم. اين مرديكه كه نوشته است اسلام افيون جامعه، اين واقعاً اسلام افيون جامعه است؟! اين خود اسلام. مىآئيم سراغ آنهائى كه اسلام در زمان خودش يعنى زمانى كه متن بوده است و پيغمبر بوده و قرآن، پيغمبر بوده و قرآن، بعدش هم در زمانهاى بعدى كه اسلام با چيزها، جنگها، جنگهاى بين همين طايفه طبقه سه بوده است با امپراطورىها، منتها اسلام همچو قدرتى داده بود به اين يك عده جمعيت كم چند هزارى كه رفتند امپراطورى روم را فتح كردند و امپراطورى ايران را هم فتح كردند، امپراطورى ايران كه وقتى كه مثلاً در جنگها تجهيز قوا مىكردند، اسبهايشان چه و عرض مىكنم زينهاى اسب طلا، نمىدانم چه بساطى اينها داشتند، همين سر و پا برهنهها را، همينهائى كه پياده مىرفتند و چندتايشان يك شتر داشتند و البته يكى يك شمشير داشتند، قدرت داشتند، شمشير داشتند اما چند نفر با هم يك شتر داشتند و چند نفر با هم مثلاً يك اسب، ده تا اسب در يك جمعيتشان پيدا مىشد، اسبى نداشتند، شتر حسابى نداشتند، اسبى نداشتند، آذوقه حسابى نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اينها يعنى تحت تعليمات متن اسلام و آن كسى كه متن اسلام را پياده كرده بود، يك همچو قدرتى به مسلمين داده بود كه همين آدمهائى كه ديروز چيزى نبودند و يك عده فقرائى با هم آنجا مى لوليدند، امروز شمشير را كشيدند و دو تا امپراطورى كه تمام دنيا، آنوقت از اينجاها خبرى نبوده، آنوقت اين دو تا امپراطورى بوده است و يكى روم بوده و يكى ايران بوده است، اين دو امپراطورى را، اين يك مشت عرب مفلوك و گدا كه شمشير چند تا در اين مثلاً ده هزار، بيست هزار نفر بوده، اينها همه شمشير نداشتند، همه زره نداشتند، همه چيز نداشتند، با همين دست خالى راه افتادند لكن قدرت روحى داشتند، مثل ما نبودند كه ضعيف النفس و ضعيف القلب باشند، قدرت روحى -روحى- داده بود
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 8
اسلام به آنها، همين عده قليل با همين قدرت الهى كه به آنها داده شده بود و پشتوانهاى كه اسلام دنبالش بود و دعوتى كه اسلام مىكرد از اينها، راه افتادند و آن دو تا امپراطورى بزرگ را شكست دادند و فتح كردند. ايران فتح شد در زمان قبل از اينكه سى سال از اسلام بگذرد، ايران فتح شد و روم فتح شد و مملكت اسلام رفت تا آن طرف افريقا و تا همه جا، تا اسپانيا رفت خوب بعد بيعرضگى كردند خود مسلمانها كه يك مساله ديگر است.
پس ما متن اسلام را كه مطالعه بكنيم اينجور نبوده است كه متن اسلام آمده است كه سلاطين را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد، قدرتمندها را سلطه بدهد بر غير قدرتمندها، متن اسلام اينجور نبوده است.
حجت ما در نزاع با دستگاه جبار پهلوى مبارزات حضرت امير(ع) و حضرت سيدالشهداء است
آنهائى كه دعوت به اسلام مىكردند مثل خود پيغمبر و بعدش مثلاً خلفاى اولى كه يك جور ديگرى بودند و بعدش حضرت امير سلام الله عليه، اينها چه جور بودند؟ اينها چه جور آدمهائى بودند؟ چه جور زندگى مى كردند؟ آيا اينها هم از آنها بودند كه ملاى دربارى بودند؟ مثلاً پيغمبر دربارى خودش بودهاست ؟! يا اينكه پيغمبر با دربارها جنگ كرده، دربارها را شكسته؟ حضرت امير دربارى بوده است؟! يا حضرت امير هم جنگ كرده با يك قدرتى كه متشبث به اسلام هم بوده مثل معاويه كه حجت ما الان بر اين نزاعى كه بين، بر اين مبارزهاى كه بين مسلمين و بين اين دستگاه فاسده است حجت ما در جواز اين و لزوم اين عمل، حضرت امير سلام الله عليه است و عمل سيدالشهدا سلام الله عليه كه دو نفر آدمى كه اينها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها، چيزها داشتند، فوجهاى از سرباز داشتند اينها كه مسلمان بودند. حالا كسى به ما بگويد خوب اين مرديكه كه قرآن چاپ كرده است. اين مسلمان است؟! ما حجتمان بر اين است كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صد هزار نفر از ما كشته بشود، براى دفع ظلم اينها و براى اينكه دست آنها را از مملكت اسلامى كوتاه كنيم ارزش دارد. حجتمان هم كار حضرت امير سلامالله عليه و كار حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه است. يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و عرض مىكنم كه همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيد الشهدا به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ (سلطان را نبايد دست زد). به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مىداد و مىگفت من خليفه پيغمبر هستم. براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدمى بود كه مىخواست اين ملت را استثمار كند، مىخواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مىخواست خودش بخورد و اتباعش بخورند، آنقدرى كه او خورد بيشتر است از اينقدرى كه اين آقا مىخورد؟! حساب بايد كرد. اينها هم عبارت است از آن كسانى كه در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اينها قدرتمند شده و بسط پيدا كرده. خود پيغمبر با
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 9
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 13
تاريخ: 14/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون هلند
سؤال: به نظر شما علت تظاهرات اخير ايران چيست ؟پيش بينى مىكنيد چه نوع اتفاقى رخ دهد؟
جواب: علت تظاهرات، كارهائى است كه شاه در اين مدت كرده است مردم از اختناق و كشتارها ناراضى و تظاهرات رو به ازياد است. پيشبينى مىشود كه اگر خيلى دامنه پيدا كند، انقلاب بالاترى پيش آيد، اگر شاه به عقل آيد و زودتر خودش كنار رود، آرامش نسبى تحقق پيدا خواهد كرد.
سؤال: برنامه سياسى شما چيست؟ آيا شما مبارزه مسلحانه يا ترور شاه را روش قابل قبولى مىدانيد؟
جواب:برنامه ما اين است كه با ادامه همين تظاهراتى كه در ايران جريان دارد، انشاءالله مسائل حل شود و اگر چنانچه ديديم قابل حل نيست، مبارزه مسلحانه را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
سؤال: شما مىخواهيد چه نوع رژيمى را جانشين نظام كنونى سازيد؟ آيا شما تمدن اسلامى را با تمدن غربى كنونى ناسازگار مىدانيد؟
جواب: رژيمى كه به جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژيم عادلانهاى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسىهائى كه در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموكراسىاى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم، در غرب وجود ندارد. دموكراسى اسلام، كاملتر از دموكراسى غرب است.
سؤال: اخيراًشما سلطنت را كه در قانون اساسى 1906 آمده است مورد انكار قرار داديد، آيا در اين مورد توضيحى داريد؟
جواب: اكنون همه ملت ايران بپاخاسته و رژيم سلطنتى را نمىخواهند. رژيم سلطنتى كه مستندش
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 14
قانون اساسى است، بايد مطابق با آراء ملت باشد و ملت قاطبتاً بر خلاف آن راى دادهاند. بنابر اين رژيم سلطنتى محكوم است و بكلى بايد از بين برود.
سؤال: آيا حضرتعالى در مبارزه عليه شاه بهتر و موثرتر نبود كه دعوت شاه را به ايران پذيرفته و به ايران برمىگشتيد؟
جواب: من براى آگاه كردن دنيا بهتر مىدانم در اينجا باشم. در ايران هنوز اختناق وجود دارد، لذا رفتن به ايران فعلا" منتفى است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 15
تاريخ: 14/8/57
پيام امام خمينى به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در دانشگاه
تشبثات و فريبكارىهاى شاه و طرفدارانش براى بقاى سلطنت
بسم الله الرحمن الرحيم
درود به ملت شريف و شجاع ايران ايدهم الله تعالى.
من نمىدانم از كدام مصيبتهاى ملت و از كدام جنايتهاى شاه بنويسم، قلم من عاجز است. آيا جناياتى را كه در دانشگاه به دست دژخيمان شاه واقع شد، متذكر شوم يا از كشتارهائى كه در سراسر ايران به امر اين جنايتكار حرفهاى صورت گرفت؟ من قدرت ندارم جنايات سراسر ايران را كه برادران و خواهران ما را به خاك و خون كشيده بشمارم. هر روز اخبار واصله ما را به جنايات بزرگ تازهاى آگاه مىگرداند، هر روز فرزندان اسلام به مصيبتهاى تازهاى مبتلا هستند. كار شاه و حكومت او به رسوائى كشيده شده است و در پناه كولىها و اشرار جيره خوار مىخواهد خود را حفظ كند و در عين حال از فريبكارى دست نكشيده و مىخواهد با تشكيل حكومت به اصطلاح ملى و با تزهاى مبتذل و تبليغات بىاساس و بيهوده ملت را اغفال كند و بعضى از شاهدوستان طرفدار آمريكا را برانگيخته كه از طرفى مردم را از بركنار رفتن شاه بترسانند كه با وضع جغرافيائى ايران اگر شاه برود مملكت مىرود و از طرفى براى نجات شاه به دوره گردى بپردازند و اشخاصى را از روحانى و سياسى با خود همراه كنند، غافل از آنكه مردم چنان آشنا به مسائل سياسى شدهاند كه اين حركات مذبوحانه را به چيزى حساب نمىكنند.
ملت ايران شاه را اساس تمام خيانتها و جنايتها مىداند
ملت ايران شاه را مىشناسد كه اوست اساس تمام خرابىها و خيانتها و جنايتها، اوست كه ابرقدرتها را بر شوون سياسى و اقتصادى و نظامى و فرهنگى كشور مسلط نموده و با مهلت دادن به او كشور از دست مىرود. اين طرحهاى خائنانه مملكت را به نيستى تهديد مىكند، اين طرحها از حلقوم طرفداران آمريكاست. ملت غيور ايران بپاخاسته تا كشور را از پرتگاه نيستى نجات دهد و دست غارتگران را كوتاه كند و طرحهاى خائنانه را بر هم زند. ملتى كه در عزاى عزيزان خويش به سوك نشسته و تمام جنايات را از شاه مىداند، طرح سازش با شاه را چگونه مىپذيرد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 16
اين از خدا بىخبران و خائنان به ملت و اسلام مىخواهند شاه را در مسند سلطنت نگهداشته و سپس به قدرت شيطانى رسانند تا خشك و تر را به آتش انتقام بسوزانند.
خواست ملت، الغاى رژيم غير شرعى و غير قانونى پهلوى
اكنون كه ملت ايران بر سر دو راهى مرگ و حيات و آزادى و اسارت و استقلال و استعمار و عدالت اقتصادى و استثمار واقع است و در پيشگاه خداوند تعالى و نسل آتيه مسوول است، بايد تا رسيدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگيزتر ادامه دهد، و طمع كسانى را كه با توطئههاى شيطانى مىخواهند خون جوانان ما را به هدر دهند. قطع كند و به اين مصلحت انديشىهاى مامورين شاه و آمريكا با مشت گره كرده جواب دهد و به تذكرات زير توجه نمايد:
1- هدف اسلامى ما بر چيده شدن رژيم سلطنتى و سرنگونى سلطنت سلسله پهلوى است كه غير قانونى و غير شرعى بودن آن بر همه روشن است و خيانت و جنايت بىپايان آن روشنتر و ملت ايران با هر طرحى كه لازمهاش بقاء نظام شاهنشاهى و حفظ سلسله پهلوى است مخالف است و هيچ ابهامى در اين پيشنهاد كه ملت ايران با رفراندم خود در سراسر كشور مكرر اعلام نموده نيست و نظام حكومتى ايران جمهورى اسلامى است كه حافظ استقلال و دموكراسى است و بر اساس موازين و قوانين اسلامى اعلام مىشود و ما اين پيشنهاد را در آتيه نزديك به آراء عمومى رسماً مراجعه مىكنيم و هر كس و يا هر گروه كه با اين پيشنهادهاى سه گانه موافق نيست راه او غير از راه ما و ملت ايران است.
نهضت را در تمام ابعاد ادامه دهيد
2- براى رسيدن به اين هدف مقدس لازم است به نهضت اسلامى به همه ابعادش ادامه داد:
الف -ادامه اعتصابات در تمام دستگاههاى دولتى و هدف اصلى اعتصاب همان است كه در بند اول ذكر شد.
ب -پشتيبانى از اعتصابات كارمندان موسسات دولتى بخصوص كارمندان و كارگران شركت نفت و جلوگيرى از هدر دادن اين مخزن عظيم و ادامه اعتصابات تا رسيدن به هدف اسلامى.
ج- كمك مالى به كسانى كه در اثر اعتصابات ضرر ديدهاند، اعم از اصناف شجاع و كارگران و زحمتكشان متدين و محروم و كارمندان محترم و كمك براى ادامه اعتصاب در همه اقشار.
ارتش و قواى انتظامى از اوامر شاه سرپيچى و به ملت بپيوندند
بر صاحب منصبان و سران نيروهاى هوائى، زمينى و دريائى است كه با افراد خود به ملت بپيوندند كه اطاعت شاه اطاعت طاغوت است و بر سربازان و ساير قواى انتظامى است كه از اوامرى كه بر خلاف مسير ملت است سرپيچى كنند كه اطاعت اين اوامر مخالفت با قرآن مجيد و پيغمبر اسلام
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 17
(ص) و امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مىباشد و بر خانوادهها و عائله ارتش و ساير قواى انتظامى است كه آنان را از مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامى خود باز دارند و آنان را بر اين اعمال ظالمانه مواخذه كنند كه عاقبت اين ستمكارىها به ضرر آنان است. اينجانب از ملت شريف و شجاع ايران تشكر مىكنم كه با شجاعت و پايدارى خود كنگرههاى قصر ستمكارى را يكى پس از ديگرى فرو ريخت و دليرانه اين بت شيطانى را شكست.
صبور باشيد كه پيروزى نزديك و خدا با صابران است
عزيزان من! صبور باشيد كه پيروزى نهائى نزديك و خدا با صابران است. خود و فرزندان نسل آتيه را سرفراز كنيد كه ايران امروز جايگاه آزادگان است و سستى و هراس به خود راه ندهيد كه نمىدهيد و به وسوسههاى شيطانى بستگان دستگاه ظلم گوش فرا ندهيد. شما ملت ايران و همت و شجاعت شما زبانزد جهانيان و سرمشق آزاديخواهان است. من از اين راه دور چشم اميد به شما دوختهام و آنچه در قدرت دارم در خدمت به شما كه خدمت به حق است نثار مىكنم و صداى آزاديخواهى و استقلال طلبى شما را به گوش جهانيان رسانده و مىرسانم و از خداوند تعالى سلامت و عظمت شما ملت نجيب بزرگ را خواهانم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 18
تاريخ: 15/8/57
بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه
تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمىشود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مىشود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوانها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفتها دست بردارند و به ايران فكر كنند.
در حرفهاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفتهائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانتهائى كه به ملت كرده، اين جنايتهائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفهاى از، يك محلهاى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانىها مى دهد؟! اين اسلحههايى كه به درد ما نمىخورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحهها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مىگيرد ليره مىگيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايتهائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبسهائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجههائى كه داده است، قتلهاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآنها را آتش زدند، عمامهها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شكستند، حجرهها را خراب كردند، شكستند، خيال مىكرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محلهاى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 19
اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مىگويند اره كردند پاى بعضىها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمىكنند و حالا تعهد دارند مىدهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مىگويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مىدهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مىگويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجهها، با آن اذيتها، با آن اهانتها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كردهام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مىخواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مىكنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).
قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزندهاى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزندهاى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمىكنم، تا اين موشهاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مىگرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مىدانيم كه شما توبهتان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مىداند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مىگويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.
در يكى از نطقهايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 20
دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانتها همه عمدى بوده است و ايشان مىگويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مىشود الان اين يك حيلهاى است كه ايشان مرتكب شدهاند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همهتان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مىگوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرفها را داريم مىزنيم. اين ملت كه مىبينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مىكنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مىكنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مىكنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مىخواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفتهايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مىكند يا اينكه كى را بازى مىخواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مىخورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!
اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، اربابها ديكته مىكنند اين حرفها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوانها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرفهايى بود كه بود.
چماق و سرنيزه دو پناهگاه شاه
تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مىدهند يك اشرارى را اجير مىكنند و با چماق به جان مردم مىاندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابانها دارند چه مىكنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مىكنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مىگويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 21
مىشد و داد و قال مىكردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مىگفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مىخواهند، چه بكنند بيچارهها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مىدهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابانها مىريزند و فرياد مىزنند!!
ايستادگى ملت در برابر حكومتهاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه
اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مىكردند و از اين طرف و آن طرف مىرفتند و حرفهايشان را مىزدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمىشود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مىكند و بعد هم مىگويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمىشود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مىكشد آدم را آن هم مىگويد من مىخواهم بكشند مرا اين را نمىشود با سرنيزه، اين راهحلهاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمىدانم آشتى مىآورند و آن بساط را درست مىكنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومتمان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضىهاى آن رسمى بود، بعضىهاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديدهاند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مىشود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مىبرد و نظاميان مىآيند، مگر مىشود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامىها. يك چيز تازهاى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مىآمد توى بازار و هر غلطى مىخواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مىرفت و هر كارى مىخواست بكند و هر شرارتى مىخواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مىريزند تكه تكهاش مىكنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شدهاند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 22
اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديدهاند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خوردهاند و آدم هم ازشان كشتهاند، همه اينها را مردم ديدهاند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن دادهاند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيهاى را يعنى درد مردم را دوا بكند.
مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست
در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مىكنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرفها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگىشان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مىخواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگىشان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مىبينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مىشوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مىدهد در همان اوايل امر مىگويد كه مىنويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)
مظاهر تمدن بزرگ!!
اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمىدانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مىكنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمىخواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مىخواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مىخواهد بفروشيم و مىفروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مىخواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 23
صحيح خودش مىفروشيم و ارز مىگيريم. پول مىخواهيم ما، مىخواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازهاى كه بايد استخراج كنند استخراج مىكنند، پول هم كه نمىگيرند يا آهنپاره مىگيرند يا طيارههاى به آن قيمتهاى گزاف مىگيرند. آن مقدارى هم كه مىگيرند صرف اين ملت نمىشود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از اربابهائى كه از همين طعمه ارتزاق مىكنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغهها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مىداند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مىخواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مىشود، زمين، تا چشم مىكنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمىگذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچههايشان را كه مريض مىشوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مىبينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمىدانند چى است. در روزنامههاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مىشود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخمها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيدهتر مىكنند كه نوشتهاند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كردهاند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مىروند يعنى ايران مىشود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مىپرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچهها و آن فرياد بزرگها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!
آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.
اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمىكنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 24
ببخشيد، اين را مردم خائن مىدانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچهها و جوانهاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندانهاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرفها را اين مىزند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مىماند، نه مملكت براى شما مىماند، نه خاندان براى شما مىماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين اربابها را از سرما كم كند....
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 25
تاريخ: 15/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه يونان (توزيها)
سؤال: ملت بزرگ ايران در مبارزه نهائى براى رهائى از چنگال سلسله پهلوى و ساختمان آينده نوين گام نهادهاند، آيا اعتقاد داريد كه اين مبارزه اكنون به پيروزى نزديك ميشود؟ در اين صورت اعتقاد شما مبتنى بر چه واقعيت است؟
جواب: بله ما اعتقاد داريم كه مبارزه به پيروزى نزديك است. امروز شاه و نظام سلطنتى بيش از هر زمان ديگرى متزلزل مىباشد شاه براى حفظ خود يا سلطنت خانوادهاش حاضر به هر گونه عقب نشينى شده است. ملت ما طى تظاهرات مداوم چند ميليون نفرى و دادن هزارها تلفات مخالفت قاطع خود را با نظام كنونى اعلام كرده است. ملت ما قيام كرده است و همين ملت پيروز است.
سؤال: به نظر شما دخالتهاى خارجى كه هدفشان سلب آزادى و استقلال ملت ايران مىباشد كدام است؟
جواب: سياستهاى خارجى آمريكا و انگليس و روسيه و چين و سايرين از رژيم فاسد شاه و جنايتهاى او پشتيبانى مىكنند، اقتصاد ما را بر هم زده، ارتش ما را وابسته كرده و فرهنگ ما را آلوده ساختهاند اما ملت با قيام خود به دخالتهاى اين اجانب پايان خواهد داد.
سؤال: مقام و موضع مرحله جديد مبارزات خلق ايران را نسبت به مبارزات زمان دكتر مصدق چگونه مىبينيد؟
جواب: مبارزات كنونى ايران يك حركت كاملا" اسلامى است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى مىباشد.
سؤال: اثرات آينده پيروزى خلق ايران در سرنوشت خاورميانه چه خواهد بود؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 26
جواب: پيروزى ملت مسلمان ايران بدون شك سرمشق خوبى براى ساير ملل ستمديده جهان خصوصاً ملتهاى خاورميانه خواهد بود كه چگونه يك ملتى با اتكاء به ايدئولوژى انقلابى اسلام بر قدرتهاى عظيم فائق مىآيد.
previos page menu page next page