ای خدای مهربانی ها
خسته ام
از خود و از این دنیا
از برای خود نبودن ها
از سیاست ها کیاست ها
خسته ام
ای خدای ایاک نعبد ایاک نستعین ها
Printable View
ای خدای مهربانی ها
خسته ام
از خود و از این دنیا
از برای خود نبودن ها
از سیاست ها کیاست ها
خسته ام
ای خدای ایاک نعبد ایاک نستعین ها
چه بگویم ؟ وقتی نمی دانم چه باید گفت ...
چه بنویسم وقتی دستانم توان نوشتن ندارد .
با بغض هایی که راه گلویم را بسته چگونه فریاد برآورم ؟
فریاد برآورم و بگویم خسته ام !
کاش می توانستی این همه غم و اندوه را در چشمانم ببینی .
کاش رویت را بر نمی گرداندی ...
کاش در چشمان من نگاه می کردی و دردم را می دیدی .
کاش می فهمیدی دنیایی از اندو در دل . و هزاران حرف نگفته بر
لب و دریایی از اشک بر دیده داشتم ...
می دانم هیچ چیز تغییر نخواهد کرد
اما هر روز تلاش می کنم
هر روز کمی سخت تر از دیروز ...
خدایا ! کمکم کن
چرا دردهاي من را نديدي ؟
چرا حس و كردار من را نديدي ؟
اگر ديدي من پس چرا پست اينقدر ؟
چرا من گنه كار
خدايا ببخشم
اگر اين چنين است
دليل است
ببخشم
اگر سادگي شرط شعر است
ببخشم
خدايا دليلي ندانم
خدايا ببخشم
ببخشم
خدايا ببخشم
خدايا من اين حس خود را ...
خدايا من اين سادگي را ...
خدايا من او را از تو ...
خدايا ببخشم
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدا یی
نروم جز به همان ره كه توام راهنمایی
خدایا من چه سازم با رفیقان که ظاهر یار بودند لیک پنهان
به عهد خود وفا از یاد بردند وفاداری به دشمنها سپردند
بر تخت پادشاهی دنیا کسی نبود
انسان که سجده کرد خدا آفریده شد
خداوندا دلی دریا به من ده
درآن عشقی نهنگ آسا به من ده
ای خدایا از بر هر حکمتت حکمت درست
لیک , دل از بر تنها شدن حکمت نجست
چاره ی ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که روی آوریم؟
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم
هم به امید تو ، خدا آمدیم