-
خدای من .... !
سخت محتاج توام ! .... در اوج تمنا و نيازم ... به تو می گويم ... مرا سخت در پناه خود گير !
آنچه را به من عطا کن ... که با وجودش و با بودنش ... آرامش عميق روانی و شادابی روح را احساس کنم .
خدای مهربانم ... خواهش می کنم بدان غير از تو کسی برای من نيست که حافظ معصوميت من باشد .
خدای نازنينم ! ...بهترين ها را به من هديه کن با لطف هميشگی ات .
چشم براه رحمت هميشگی توام . اين بار يقين دارم که تو ! ... می گذاری که همه چيز برای من بهترين باشد و خوب خوب خوب پيش برود .
من به کمک تو ايمانی بس ژرف درام .
به تو مثل هميشه توکل کردم . خودت ای خدای مهربانم ... همراه و نگهدار هميشگی من باش .
برای هر آنچه که به من عطا کردی شکر و سپاس مرا بپذير مهربانا .
-
خيره شده ام ....
خيره شده ام ....
همجنان خيره ام ....................
................
...........
........
به خداي خودم فكر مي كنم .
به خدايي كه به او توكل كرده ام .
به خدايي كه خيلي قول ها به من داد ...
به خدايي فكر مي كنم كه ... غير از او كسي براي من نيست .
خدايا !
خدايا !
خدايا !
خدايا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درياب حال دلم را .
بيش از اين مرا منتظر نگذار .
تو را به مقام خدايي ات قسمت مي دهم اي هميشه مهربان . اي بي نهايت قدرتمند .
درياب حال دلم را .
بيش از اين مرا منتظر نگذار .
به مهرباني هميشگي ات . به قدرت بي كرانت ايماني از اعماق وجودم دارم .
درياب مرا .
درياب مرا اي هميشه مهربان . اي قادر بي همتا . اي كسي كه تنها اميد و تكيه گاه زمين و آسمان مني . اي خداي خوب و بزرگوار نازنينم .
من چشم براهم .
من چشم براهم .
من چشم براهم .
به تو توكل كردم ....
به تو توكل كردم ....
و من !
صبر مي كنم . بردباري مي كنم .
چون تو مي خواهي .
من ! ..... به تو توكل كرده ام خداي قادر و مهربانم .
من ! ..... چشم براهم ....
من ! چشم براهم ....
-
در خود مي ميرم ............
و در سرزميني ديگر ............ دوباره متولد مي شوم ......
من مرده اي ام كه خود ! ... با دستان خودم .... هستي دوباره به جان مرده ام داده ام .
و در اين مرگ ......
همه چيز را ....... كه داشتم ........ در دنيايي ديگر جا گذاشتم .
و اكنون ...
زندگي ديگر ...
تولدي دوباره ......
.....
باشد ... كه ...... با درايتي وصف ناپذير روزهايم را سپري كنم .
باشد كه .... خدا در تك تك لحظه هايم هدايتگر من باشد ....
باشد كه خدايم .... هميشه مرا در پناهش بگيرد ....
باشد كه خدايم ....... هميشه و هر لحظه مواظب رفتار و گفتار و كردار و اعمالم باشد .
باشد كه خداي مهربانم .... حتي لحظه اي مرا به حال خود رها نكند .
خداي من ! ... هميشه گفته ام و هميشه مي گويم . و تا نفس مي كشم مي گويم كه تنها اميد و تكيه گاهم تو هستي اي بزرگوار مهربان .
بر بنده ي هميشه عاشق و چشم براهت رحم كن . يا ارحم الراحمين . يا رب .
-
با اين قدم هاي مجروح کي مي توان رفت تا عشق
کي مي رسد بر ضريحت دست من خسته يا عشق؟
بايد چه کرد اي دل اي دل! گويا دگر چاره اي نيست
بايد بسوزيم از داغ ، بايد بسازيم با عشق
بايد که در فصل پنجم در قحط باران و گندم
قسمت کنم سهم خود را با درد ، با داغ، با عشق!
بي نان و عشق و ترانه مانديم ناباورانه
يک روز لطفي بفرما سر وقت ما هم بيا با عشق
داغ مرا تازه تر کن، قلب مرا شعله ور کن
گاهي صدا کن مرا درد
گاهي صدا کن مرا عشق.....
-
با هوايي غريب شده ام كه
سالها كنارم بود
در ميان نقش لحظه لحظه زندگي ام
خطي مي خواهم بكشم
كه رنگ هر لحظه اي راكه مي گذرد
محو محو كند
و جاي پايي را كه گذراندم نگاه نكنم
تنها خاطره شوند
و درس بگيرم
اين ست راه بي نهايت رفتن
-
بلبلانيم يك نفس بگذار
تا بناليم در گلستانت
گر هزارم جفا و جور كني
دوست دارم هزار چندانت
-
رهايم کن از سايه هاي خودم ،
پروردگارا،
از ويراني و سردرگمي روزگارم .
چرا که شب است و زائر تو نابينا.
دستم را بگير.
رهايم کن از نااميدي.
با شعله هاي خود چراغ بي فروغ اندوهم را لمس کن.
نيروي خسته ام را بيدار کن.
مگذار که با شمارش شکست هاي خود عقب بمانم .
بگذار جاده در هر قدم ، ترانه ي " زندگي " را برايم بخواند.
چرا که شب تاريک است و زائر تو نابينا.
-
تنها تو هستي
با خيال تو به باغ آيينه ها قدم مي گذارم, به گلستان توحيد
زير چتر خورشيد, باران نور , روح تشنه ام را مي نوازد , نوري از حقيقت
اي يگانه هستي
تنها تو هستي كه مي توانم در آغوش مهربانيت آرام بگيرم
-
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني
شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني
آه باران من سراپاي وجودم آتش است
پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني
-
خداوندا !
به زمین ما برکت...
به آسمان ما رحمت...
به دستان خالی ما نعمت...
به قلبهای ما شفقت...
عطا بفرما
ای که دست پرمهرت بر سر ماست اما نوازشت رو غافلیم...
ای که قدرت بیکرانت ما را در بر گرفته اما بیخبریم...
ای که یگانگیت تمام کائنات را به تعظیم واداشته اما اسیر غروریم...
ای که جز تو اصلا تصور وجودی غیر از تو ناممکن است...
ما را دریاب...
یک لحظه ما را به حال خود وامگذار
:!: