http://www.iroonionline.com/uploadce...z2z0ygg5u6.jpg
باختی، چون یادت رفت این دست حکم دل نیست
این دست من حکم کردم عزیزم
حکم خشت
باختی
Printable View
http://www.iroonionline.com/uploadce...z2z0ygg5u6.jpg
باختی، چون یادت رفت این دست حکم دل نیست
این دست من حکم کردم عزیزم
حکم خشت
باختی
تو نیستی و این چند حرف عجیب مرا دیوانه میکند ...
شادی و غم هر دو به موازات هم میروند...زمانی که یکی استراحت می کند دیگری جبران می کند
من اینجا حسابدارم ..فقط روزهای نبودنت را جمع میزنم
دفتر حسابم پر شده
ولی اشکهای چشمم خالی
تازگـــی ها از خوابــــــــ که بیــدار می شــــوم
تازهکابـــوس هایــم آغـــاز میشـــود
يك ساعت كه آفتاب بتابد،
خاطره آن همه شب هاي باراني از ياد مي رود
اين است حكايت آدمها...!!!
بی حوصلگی هایم را ببخش ، بداخلاقی هایم را فراموش كن ، بی اعتنایی هایم را جدی نگیر ، در عوض من هم تورا می بخشم كه مسبب همه ی اینهایی
زندگی حسِّ غریبی دارد حسِّ زیبای بهار، بی خبر از پائیز!
باور هر شخص خطرناک است باور نکردنش خطرناکتر.
خط خط خطوط چهره ام، دردهایی است که در ریاضی اعداد نمی گنجد
در مهتابی ترین شبم بیا ، مبادا ناشیانه به کاهدان بزنی
روزی هم عقربه های ساعت برای ما به رقص خواهد آمد
پروانه ها همیشه در پروازند و ما دست و پازنان در پیله تنهایی خود منتظر
خلوتم را نشکن، شاید آنجا من و دل/ خلوتی داریم و با هم راز ها
تنها با چشم دل است که می توان به درستی دید زیرا همیشه آن چیز که اصل است با چشم نادیدنی است
بلاتكليفم
مثل كتاب فراموش شده ای
روی نيمكت يه پارک سوت كور
كه باد ديوونه
نخونده ورقش مي زنه !
ای کاش این انگشتان ناتوان من
میتوانستندخوب بنوازند
آهنگ پریشان حالیٍ این دل تنها را...
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند
عاشق که شدی کوچ میکنند...!
با مژگانت قایقی خواهم ساخت!
به وسعت دو رنگین کمان!
بر قامت نگاه ارغوانی ات!
من به مهمانی ی آفتاب می روَم!
بی هیچ بهانه به خاطر آوردمت دوست داشتن شاید همین باشد بی بهانه یاد کردن
درشیون می درخشم !
دگرشادی کَشکَم
نمی سایند !!
مرده ام ، بی هراس ،
قهرمان می شود !!!
می نشینم لب حوض
ماه تابان در آب زلال
چشم ها پی چشمک ها
ماهی سرخ قشنگی در آب
تک و تنها
چشمک ها از غم تنهایی ماهی گویند
من تنها،او تنها
غرق می شوم در این آب
همدم من ماهی سرخ
براي آدم نابينا شيشه و الماس فرقي نداره
پس اگه كسي قدر تو رو ندونست
فكر نكن تو شيشه اي
اون نابيناست .
اگراحساس من شعر است پس زجرازکجا آمد
اگردل خالی ازدرداست پس غم ازکجا آمد
تاول زده غصه های من
شوریست دراین قفس برای من
شب هم
بر پيشاني خورشيد
گريه مي كند !
وقتي...
بر خانه ي يتيمی
سايه ها سنگين اند
و سرها كوچك !
مات كه شد چشمم
بغضي در شعرم شكست !
و سيل تمام وسعت پنجره ام را برد .
آنقدر فقير ام
كه سالهاست چشمانم را
از مردم مي دزدم
مي آيي !؟ تشنه مي نشيني يك پياله اشك سیر مي شوي مي روي !؟ مي مانم تشنه ! با پياله اي كه شكسته است .
سالهاست
جوانيم
در پياده روهاي شلوغ بي كسي
دست ـ فروشي مي كند
شانه هايش را خوب مي برند
اما
هق هق اش را نه !؟
از قدیم گفتن از دوست هر چه رسد نیکوست حتی اگر زهر در جام شراب باشد بجز بی وفایی و نامردی که قابل بخشش نیست
شب از نگاه خدا می ریزد
وقتی از آدم های روزانه خسته ای
و
نور از نام خدا می تراود
وقتی از سیاهی این همه دل در هراسی
این روزها روی همه قطره های باران خدایم مینویسم ....
مبادا صبرت تمام شود
خستهام از
کابوس افکار ناجور...!
فکرم، چشمام، دهانم، قلبم و آغوشم را
میبندم تا از تهاجم
لغات زهرآلود...
احساس تلخ...
نگاه مشکوک...
و قضاوتهای تُرش...
در امان باشم...!!!
زندان دل
اَمن تر است...!!!
عشق مانند شن روان است، اگر به آن چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید
به آرامی پیمانه ای از آن بردارید تا روح شما را لبریز کند.
همچنان که شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست
دوباره می نویسم از امروز ودیروز...
دوباره می نویسم ، نه آنکه کسی را منتظر می دانم، مینویسم چون تلنبار می شوم و سنگین
و نیاز به گفتنم را جز نوشتن چیز دیگری خاموش نخواهد کرد...
دوباره مینویسم شما که هستید؟؟؟؟؟
دوستی با هر که کردم از برای دوستی
دشمنی ها کرد بامن در لباس دوستی
زدگی اب تنی در حوضچه ی اکنون است.
دریای من ممنون از آرامشت...
کاش رویای من همان موقع که ارزوی کوچکی بود براورده میشد تا دیگه داغش به دلم نمونه.
کاش حسرتت رو به دل نداشتم رویای من.
دلم تنگ شده نمیدانم بگویم برای که یا برای چه؟
چون انتهای همین کوچه اشنایی بود که با دست بر لبانم خطی کشیدی که میگفت هیس!!!
حرف و ناله زیاده برای فریاد
اما این دست ها پیش نمیرن