کاش بودی تا تمام دلتنگی ام را
روی شانه هایت
گریه می کردم....
کاش بودی تا تمام دلتنگی ام را
روی شانه هایت
گریه می کردم....
رفت ! پر کشید ! روحش طاقت این دنیا را نداشت !
دنیا برایش قفس بود . . . قفسی تنگ . . . !
پرواز کرد !!! خوشا به حالش . . .
اما من چه کنم با این همه دلتنگی ؟
یک سال دیگه گذشت و چقدر سخت و چقدر زود روزها گذشتند و این تاپیک هفت ساله شد ...
سه درد آمد به جانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دارد
غم یار و
غم یار و
غم یار
چه غریب ماندی ای دل!
نه غــــــــــــــمی،
نه غــــــمگساری
نه به انتظار یاری،
نه ز یار انتظاری...
http://worldup.ir/images/c5v2p5cnpdq8jgs0git.jpg
غریب شدهام ناگهان
غریبگی میکنم حتی با خودم ...دلــــــــــــمسرگردان در ماز زندگی ،جهتهایم ناپدبد شدهاند
گم شدهام در غبار ،غباری عالمگیر ...
http://worldup.ir/images/5a5k1e8e6n79fd6ljg.jpg
بیاد پـدری که
خورشید هر روز دیرتر از او بیدار میشد
اما زودتر از او به خانه بر میگشت ...
http://worldup.ir/images/zonm3qb0hbnpoq95a4ua.png
تنهایی یعنی منتظر هیچکس نباشی
تنهایی همان دلتنگی نیست
در دلتنگی ها کسی حضور دارد .
و من این روزها تنها نیستم بلکه دلتنگم ....
http://worldup.ir/images/dx5zq2yuwmehzyqbbi9r.jpg
این روزها خوابم نمی آید
؛ فقط میخوابم که بیدار نباشم...
تا نبینم؛ نشنوم؛ حس نکنم...
بی مهری ها را ؛ دورویی هارا ؛
سردی ها را ؛
بی عاطفه گی ها را...
http://www.forum.persianv.com/clear.gif
؟توکجایی سهراب؟آب راگل کردندچشم هارابستندوچه بادل کردند!صبرکن سهراب!گفته بودی:قایقی خواهم ساختدورخواهم شدازاین خاک غریبقایقت جادارد؟
صبر کن سهراب
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...
آری تو راست میگویی:
آسمان مال من است
پنجره, فکر, هوا, عشق, زمین مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن!!!
بر دل سنگ زمین جای من است؟
من نمیدانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست...
کجایی سهراب؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی آخر؟
زخم ها بر دل عاشق کردند، خون به چشمان شقایق کردند...
تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند، همه جا سایه ی دیوار زدند...
کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! دل خوش نایاب است!
دل خوش سیری چند؟!
صبر کن سهراب
قایقت جا دارد؟
http://worldup.ir/images/cvybcnzzswyyb5gtfrhq.jpg
زندگی باید کرد !
گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه با سوسوی امیدی کمرنگ زندگی باید کرد !گاه با غزلی از احساس گاه با خوشه ای از عطر گل یاس زندگی باید کرد !گاه با ناب ترین شعر زمان گاه با ساده ترین قصه یک انسان زندگی باید کرد !گاه با سایه ابری سرگردانگاه با هاله ای از سوز پنهانگاه باید روئید از پس آن باران گاه باید خندید بر غمی بی پایانلحظه هایت بی غم
" خانه دوست کجاست؟ " در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشیدو به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :" نرسیده به درخت ،کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر استو در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می آرد،پس به سمت گل تنهایی می پیچی ،دو قدم مانده به گل ،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانیو تو را ترسی شفاف فرا می گیرد.در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی:کودکی می بینیرفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه نورو از او می پرسی
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من
ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
http://worldup.ir/images/xo0fsxcy8nmnaz505k3o.jpg
http://worldup.ir/images/3l6jrvbp5t5zmub301qo.jpg
تنهـایی من عمیق ترین جای دنیاســت !
تمامی ندارد . . .برادران یوســف هم ترسیدند
از عمق چاه تنهایــی ام . . .به دنبال چاهی دیگر رفتند ! .
امسال هم گذشت ...
امسال هم فراموش نکردم ولی شاید سال دیگه کسی نباشه اینجا را بروزرسانی کنه و احتمالا اون روز اصلا اینجا دیگه وجود نداشته باشه چون ، خوب معلوم چرا
شاید سال دیگه صدای تپش قلبم دیگه شنیده نشد
شاید سال دیگه اسمی از من هم نمانه
شاید سال دیگه همسفر باشیم
امیدوارم حتی اگر من نباشم ، یک سال بعد من هم اینجا کسی سر بزنه
یا حق
خدا نگهدارتون :^:
http://worldup.ir/images/qcyl44sbu77xectxr29z.jpg
بعد از مدت ها که مریضی لحظاتی اجازه نفس کشیدن داد و به انجمن (محله زندگی مجازی و لذتبخش من) سر ردم
دیدم جملات ناگفته ام از زبان عزیزی افشا شده اند!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
فراموش نکردم ولی امسال دست ندارم بنویسم ولی قلبم هنوز برای تو میتپه:kh2:
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد ...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند ،
به تن لحظه ی خود ،
جامه ی اندوه مپوشان هرگز ...!!!
زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم،
زندگی نام نیکویی است که خارش کردیم،
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار،
زندگی نیست به جز دیدن یار،
زندگی نیست بجز عشق،بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد،
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ... !!!!
▪️به آخرین پنجشنبہ سال رسیدیم،
▫️باز بے قرارے ها...
باز تنهایےها...
باز جاے خالے مسافران بهشتی...
ًثانیـہ ها بوے دلتنگے میدهد....
یادشان بخیر! عزیزانے ڪه با ما زیستند و دیگر در کنار ما نیستند
از خون دلم، دو دیده را، تر بکنم/ این عمر، چگونه بی تو، من سر بکنم
در خاطر من، بهار بیپاییزی/ من مرگ تو را، چگونه باور بکنم؟
گفتمش نقاش را نقشی کشد از زندگی —— با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم—— ا ز جهان پر زده در باغ عدن لانه کنم
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد/ تا ابد با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودم یوسف گم گشته باز آید ولی/ یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
سایه ای بود و پناهی بود و نیست——شانه ام را را تکه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد —— اینچنین غم قسمت دشمن مباد
اشک آن مایه ندارد که نماید خاموش——- آتشی را که زهجران در دل ما نیست
ای دریغا از جفای روزگار بی وفا/ من نگین انگشتری، گم کردهام
در میان چاه جور و حمله گرگ اجل/ یوسفی در وادی ناباوری گم کردهام
خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص ——- حریم دوست بوسیدند و رفتندخوشا آنکه پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند
ما داغ فراق دیده بودیم افسانه غم شنیده بودیماما غم تو جگر گداز است دردیست که قصه اش دراز است
لالایی کن بخواب، خوابت قشنگه/ گل مهتاب شبا، هزار تا رنگهیه وقت بیدار نشی از خواب قصه/ یه وقت جا نمونی تو شهر غصه
یاران مددی پرم به خاک افتاده است/ قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده استسرتاسر روزگار من پاییز است/ تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است
http://s6.picofile.com/file/83914667..._talab_org.jpg
فرشته زير خاك! اين باورم نيست
كه ديگر سايهي او بر سرم نيست
نميبينم به غير از غصّه و غم
به دنيايي كه در آن، مادرم نيست
برايم سايهي سر بود، مادر
نه گويا چيز ديگر بود، مادر
به دنيايم اگر چيزي نميماند
فقط اي كاش مادر بود، مادر
ز سر شد سايهات كوتاه، مادر!
جهانم شد مصيبتگاه، مادر!
سخن آموختي، رفتي، نمانده ست
مرا جز واي مادر! آه مادر!
مادر
اي عاشق و عاشق ترین
در پیش من هستی ترین
دادی به من عشقی دگر
تو پیش من صادق ترین
بودم در آن تاریک وخون
تو که تولد داده اي،اي عشق من، زیباترین
هدیه کنی دنیا به من بادردو رنج منتها
بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین
آغوش تو دنیای من، گرمای خوبی می دهد
شهدی به کامم ریخته اي ازهر شهد شیرین ترین
عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده اي
در هر شب تاریک من،تو بوده اي روشن ترین
مهتاب من در آسمان،بودی و هستی با صفا
اي مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین
از خوبید هر چه بگم،کم بوده است در دفترم
دفتر به اتمام میبرم،اي خوب من، اي بهترین
تمام بود و نبودم وجود مادر بودکسی که مظهر عشق بود، مادر بودبرای من به جهان هزار رنگ و فریبکسی که مونس وغمخوار بود مادر بودبرای راحتی من چه رنج ها نکشیدکسی که موی سفید روی سفید بود مادر بودبه وقت بیماری بی قرار او به برمکسی که دست بر سرم میکشید مادر بودبه نیمه های شب و با صدای گریه منکسی که با هراس ز جا می پرید مادر بودبه کوچه و برزن یا به وقت خطرکسی که با شتاب در پیام می دوید مادر بودچو پای من به زمین گاه می لغزیدکسی که از ته دل آه میکشید مادر بود
شب بیمادری را همچو یلدا میکنی یا نهدر عالم بهتر از مادر تو پیدا می کني یا نهبه موی مادری دنیا تو سودا می کني یا نهبگو مادر هنوزم یادی از ما میکنی یا نهدرون خاک تیره واعزیزا میکنی یا نهخجالت دارم اي مادر که گل بودم شدم خارتاز آنم خون به دل باشد که خون کردم دل زارتتو حق داری که روگردانی از فرزند بدکارتاگر رنجیدهاي مادر ز اولاد گنه کارتگناهان مرا در حشر حاشا میکنی یا نهچه شبها تا سحر بودی تو اي مادر سر راهمدرون آن سکوت شب شمردی تو قدمهایمچه زحمتها که می دیدي ز خواهشهای بیجایمبه هر دردی که گشتم مبتلا کردی مداوایمغم بیمادری را هم مداوا میکنی یا نهچه شبها تا سحر بستر نمودم من در آغوشتاگر یک ناله میکردم جهان میشد فراموشتدر اینجا که گل شده بستر و خاک روپوشتنمیدانم در این وحشتسرا با لعل خاموشتدعا در حق این اولاد رسوا می کني یا نهنمیدانم که میدانی شدم آواره و تنهادگر اندر کجا جویم عزیزی چون تو بیهمتاهمه ی ي شب میکنم روشن به فانوسی اتاقت رانهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جانمیدانم ز احوالم تماشا میکنی یا نه
مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من همنشین بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ که خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مهر بود اما
کنون بی مهرت اي ماهم ندارم پا و سر مادر
ازآن روزی که صید دام عشقت گشته ام دانم
که آب و دانه خوش دادن ترا باشد هنر مادر
به گیسوی پریشانت چو این دل مبتلا بودست
در اندوه و غم هجرت شدم شوریده سر مادر
مرا بر بالهای خود به اوج آسمان بردی
کنون در آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم در خواب تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم تا سحر مادر
بیا امشب به بالینم مرا دریاب غمگینم
به آن چشمان پرمهرت مرا یکدم نگر مادر
روح همه ی مادران از دنیا رفته شاد.
http://s7.picofile.com/file/83914674..._talab_org.jpg
تسلیت به محمد و کاظم
عزیزان میدونم هیچ جملهای دردتون را سبک نمیکنه ؛ میدونم داغدارید ؛ میدونم هیچ چیزی نمیتونه غم از دست دادن مادر عزیز و مهربونتون را جبران کنه . از خدا میخواهم به شما و خانواده محترمتون صبر بده تا بتونید این مصیبت را تحمل کنید .