ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
از آه سر منت مهتاب میکشیم
از حیف و میل، پلهی میزان ما تهی است
از سنگ، ناز گوهر سیراب میکشیم
پاکی است شرط صحبت پاکیزه گوهران
پیش از پیاله دست و دهن آب میکشیم!
بر خاک تشنه جرعه فشانی عبادت است
ما باده را به گوشهی محراب میکشیم
ترسانده است دولت بیدار، چشم ما
از بخت خفته ناز شکر خواب میکشیم
صائب به زور گریهی بیاختیار، ما
در گوش بحر حلقهی گرداب میکشیم