آواز بلبل امروز
آواز هر روزی نیست
دیروز برای گل می خواند
امروز به یاد گل!
Printable View
آواز بلبل امروز
آواز هر روزی نیست
دیروز برای گل می خواند
امروز به یاد گل!
می روم با باد
می روم از باغ خنجر خورده ی پاییز
می روم اما...
یاد ها کی می رود با باد ها از یاد من!
فراموشی می آید…مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست
از کدام شاخه جدا شده…
نگاهی روی دست هايم جا مانده بود
و من
به دنبال صاحبش
به هر کوچه سر زدم
سال ها بعد
من بودم و نگاهی
که روی دستم مانده بود ...
اينجا
روی کاشی های بخار گرفته دلم
با سر انگشت خيس اشک
نوشتم:
اين مکان تا اطلاع ثانوی
به دليل مرگ بسيار به هنگام
دختری با چهره ابر
تعطيل است....
زن عجیبی بودم
که می توانستم
ساندویچ شیر و گردو درست کنم
و طوری خواب تو را ببینم
که تعبیر نشوی!
این طور بود که توانستم از تو فرار کنم
با ساکی
پر از اسکلت معشوق های قبلی ات!
این اشک ها...
تلاقی انجماد چشم های توست
با نمکزخم سینه ی من...
گریه نیست
این فریاد خیس
که از چشمهای بلند ات جاری ست
پشت یک لبخند
پنهان است
تمام بغضهای من
نخواه که بی پرده بخندم
زمان می گذرد...
تو رفته ای که من خوشه چین باشم
عطر به جا مانده ات را!
دستان تو ،
زیبا ترین حلقه ایست که مرا به دار می آویزد!
اسمت را موج میبرد
خودت را کشتی
موهايت را باد
و يادت را
دفتر گمشدهام
اسمم را
سنگی نگه میدارد
خودم را گوری،
و يادم را...
مهم نيست!!!
آهاي ستارۀ خسيس!
يه چشمكي به ما بزن
يه شب بيا كنار ما
يه سر به اين زمين بزن
اينجا پر از ستاره نيست
شبها سياه و سربيه
چشمها همه به آسمون
تاريك و بي يه قطره نور
منتظر اومدنت
كلي اتاق سوتوكور