-
سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا
خدایا جز تو آیا مهربانی هست
اگر جه پیمان خود را با تو بشکستم
نمی شد باورم اما، چه زیبا باز من را سوی خود خواندی
عزیزا من گمان کردمکه دیگر راه برگشتی برایم نیست
خداوندا مرا البته می بخشی
گمان کردم به جرم غفلت از تو
مرا راندی و در را پشت سر بستی
حبیبا باورش سخت است
اما تو مرا اینک، برای آشتی خواندی؟؟؟!!!
به پاس آشتی با تو اینک
من خدایا عهد می بندم
از این پس بی شکایت، دوست خواهم داشت
بی توقع مهر می ورزم
خدایا! سینه ام را رحمت پاک گشایش مرحمت فرما
به لب هایم تبسم را
به چشمم، نور پاکت را
به قلبم ، مهرورزی را
خداوندا! بلندای دعایت را عطایم کن
تو معشوق همه عالم
از این پس، عاشقی را، پیشه ام فرما
خدایا راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم
طغیان مپندارش
کریما، من گناهی بنده ای دارم
و تو بخشایشی جنس خدا
آیا امید بخششم بی جاست؟
خودت گفتی بخوان
می خوانمت اینک مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را،نوری عنایت کن
و خالی دو دست کوچکم را
هدیه ای اینک عطا فرما
خودت گفتی، کسی را دست خالی بر نگردانید
کنون ای اولین و آخرینم
بار الها! راست می گویم
دگر من با خدایم،آشتی هستم
ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم
در حضورت مرتکب گشتم
گناهانی که نعمت های پاکت را مبدل کرد
خداوندا! ببخشا آن گناهانی که باعث شد، دعایم بی اثر گردد
گناهانی که امید مرا از تو پریشان کرد
خدایا پیش آنانی که می گویند،من را تو نمی بخشی
تو مراسوایم مکن
من گفته ام ، من مهربان پروردگار قادری دارم
که می بخشد مرا
آیا به جز این است؟
خدایا، بین من با آن که نامت را نمی خواند
فرقی نیست
اگر من را به عدلت ، در میان آتشی اندازی
میان آتشت من باز می گویم
هلا ای مردمان
من مهربان پروردگار قادری دارم
که او را دوست می دارم
چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟
و گیرم صبر بر آتش
ولیکن صبر بر دوری تو هرگز
خدایا خوب می دانم، مرا تنها نمی خواهی
خدایا راست می گویی
غریب این زمین خاکیت
جز تو که را دارد؟
مرا مهمان دنیای خودت کردی
کریما تو پذیرایی از مهمان خود را خوب می دانی
تو صاحبخانه خوبم
تو ظرف خالی مهمان خود را دوست می داری؟
خداوندا مرا جز تو خدایی نیست
و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را بر نمی تابی
اگر برگردم از پیش تو با دستان خالی
منکرانت شاد می گردند
خداوندا!شهادت می دهم هستی
شهادت می دهم،من مهربان پروردگار عادلی دارم
شهادت می دهم، من مهربان قلبی ز روح پاک او دارم
شهادت می دهم من قطره ای از روح اویم
گرچه گاهی خود نمی دانم
شهادت می دهم، من قلب پاکی را برای مهرورزی دارم اما
خوب چه باک از آن که گاهی هم بگیرد او
گواهی می دهم من جلوه ای از ذات پاک کبریا هستم
و من هستم که او می خواست من باشم
و می خواهم آن گونه ای باشم ، که می خواهد
بیا ای مهربان همراه خوب مهر آیینم
بخوان با من
بخوان زیرا اگر با هم بخوانیمش
جواب هر دومان را زود خواهد داد
خداوندا! تو را من دوست می دارم
و می دانم تو نور آسمان زمین
هر لحظه با من از خودم نزدیک تر هستی
تو گرمای محبت را ، عنایت کن
زمینی بنده ام اما یقینی آسمانی را عطایم کن
خدایا مزه زیبای بخشش را به کام قلب ما بنشان
تو لبخند رضایت را عطامان کن
خدایا قلب ما را
منزل پاک خودت را از حسادت ها، رهایی ده
خدایا قدرتم ده تا ببخشم آن که من را سخت آزرده ست
خدایا من چه می گویم
چنان کن که می خواهی
مرا آن کن که می دانی
-
خدایا مسئولیت های شیعه بودن: علی وار بودن و علی وار زیستن وعلی وار جهاد کردن و علی وار مردن و علی وار کار کردن و علی وار سخن گفتن و علی وار سکوت کردن را تا آنجا که بر عهده ی این بنده ی ناتوان است توفیقم ده ......
-
خدایا!
هر روز که راه ستایش تو را می پیمایم با دیدگانی شگفت زده
زیبایی را می جویم که ذات توست.
و هر روز وظایفم را با فروتنی به انجام می رسانم.
به برادران و خواهرانم یاری می رسانم تا باری گران را
در جاده پر پیچ و خم زندگی بر دوش گشند.و هر روز در دل نجوا می کنم:(در خوشی و غم، در شکست و موفقیت، در آفتاب و باران، خدایا فقط خواست تو انجام پذیر
-
مرا بپذیر ، پروردگارا ، برای این چند صباح مرا بپذیر ...
بگذار آن روزان یتیمی که بی تو گذشتند فراموش شوند ...
تنها این لحظهء کوچک را بر پهنای دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار ...
در پی نجواهایی که مرا به سوی خود کشاندند ، سرگردان شدم ، اما به جایی نرسیدم ...
حالا بگذار در آرامش بیارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم ...
رویت را از رازهای تاریک قلب من برنگردان ...
بلکه ، آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند ...
-
خدایا !
مرا قلبی شریف ببخش
تا چون رود مهر
در این دنیای تشنه جاری باشد
به جست و جوی آرایش و زیبایی نیستم
که همه چیز در گذر است
-
-
سلام خداي خوبم
مي دوني چند وقت بود دنبال يه لحظه يه ثانيه يه دقيقه بودم راحت دلتنگيهامو تو اغوشت بريزم
بهت بگم هميشه كنارمي . اي خدا باور مي كني حتي اين حرفايي كه الان دارم مي نويسم پراز اشكم
پراز بغض دلتنگيم وپراز فرياد توام
ارامش را تنها در اغوش وجود تو پيدا مي كنم .مي دوني وقتي يه روز باهات حرف نزنم ديوونه مي شم
مي دوني وقتي يه لحظه حس كنم يك قدم ازت دور شدم چقدر دنيام تاريكه؟ چقدردرونم اتيش مي گيره وقتي فكر مي كنم بزرگيهاتو فراموش كردم.وقتي فكر مي كنم يه اسمون ازت دورم از تو مي خوام به دنياي من نزديك بشي .كاش هميشه من بيام به اسمون دل تو .كاش ديرترمهربونيها ت و فراموش مي كردم كه ازت نخوام تو به دنياي تاريكم بيا ي و روشنش كني. تو هميشه هستي و پيدا و روشن .اين قلب منه كه بعضي وقتها تاريك و سياه مي شه و تازه ياد تو مي افته كه اي واي روشنايي و پاكي تورو مي خواد . مي خواد كه دوباره با دستهات پاكش كني
واي خداي مهربونم
چقدر دورم ازت .چقدر راه بايد برم كه به در خونه تو برسم.
بزرگ من
مي دونم محكم دستهامو گرفتي .قدم به قدم باهام راه ميري.همين بودنت وهمين وفاي هميشگيت ذهنم و فكرم و مختل مي كنه. چطور ميشه باور كرد كه يه كوه بزرگ اميد و ميشه همه جا كنارت روي شونه هات توي قلبت توي دستهات توي نگاهت توي لبخندت داشته باشي ؟
بزرگي تو قابل وصف نيست
خداي مهربونم منو ببخش اگه بعضي وقتها جاي پاهات و گم مي كنم .اگه قلبم سردي و ياس رو جاي اميد به تورو ياد گرفته . مي دونم بايد زمين خورد و بلند شد تا بتونم ذره اي از صبوري و مهربوني تورو ياد بگيرم
ازت واسه تمام ادمهاچه خوب و چه بد واسه تمام درسهايي كه بايد ياد مي گرفتم و... شكر گذاري مي كنم
بازم ميام واست حرف مي زنم مهربون من
-
امروز بغضم را شكستم
اشك و اه را در مزار هميشگي ادمكها
مهمان دلم كردم
وقتي نگاهم به خاك افتاد
به سكوت زمين خنديدم
كه زنداني را رهايي مي دهد
نمي خواستم اشكهايم را كسي ببيند
امانم نداد
از اعماق وجودم گريستم
اما زمان به دنبالم دويد
و مرحم دلم نشد
كاش مي نشستم وزمين را صدا مي كردم
وخارهاي دلم را بيرون مي كردم
كاش صدايم را زمين مي شنيد
كاش
-
تو آن حادثه ی گوارایی
که در بیقرار ثانیه ها
آوار گشتی ناگاه
بر شانه هایم
آه
مجالی هر چند
برای تجربه ی دستانت نیست
اما این ایستگاه آخر را
بگذار برایت
دستی تکان دهم.....
-
خدایا؛
چشم برهم زدنی ما را به خودمان وا مگذار...