خطبه 111
[6] از خطبه هائی است که امام ( ع ) ايراد فرموده نکوهش از دنياپرستی :
[7] اما بعد شما را از دنيا برحذر مي دارم زيرا دنيا ظاهرش شيرين و
با طراوت است در لابلای شهوات قرارگرفته [8] و بخاطر نقد بودنش جلب توجه
ميکند با اينکه مواهب آن کم و ناچيز است دلها را به خود مي کشاند
آرزوهای دنياپرستان را در خود جمع کرده زيور غرور را به خود پوشيده
است [9] شادمانی و نعمت آن پايدار نيست از دردها و مشکلات آن ايمن
نتوان بود سخت مغرورکننده و زيانبار است [10] متغير است و زوال پذير
فناپذير و نابودشدنی است پيوسته کسان را مي خورد و هلاک مي کند [11] آن
گاه که به حد اعلا برسد و به آرزوی دنياپرستان جامه عمل بپوشاند و از
آن راضی گردند پيش از آنچه در قرآن ذکر شده نخواهد بود که : [12] زندگی
همچون آبی ميماند که از آسمان فرود مي آيد و به وسيله آن گياهان فراوان
و سر بهم داده و در هم پيچيده به وجود مي آيد چيزی نمي گذرد که خشک
مي شوند و بادها آنها را پراکنده مي سازند و خداوند بر همه چيز قادر
است [13] هيچکس از دنيا شادمانی نديده جز اينکه پشت سرش با
اشک و آه روبرو شده است [14] هنوز با خوشيهايش روبرو نگشته که به
ناراحتيهای پشت کردن آن مبتلا مي شود . [1] هنوز باران ملايم خوشی راحتی
دائمی برايش پديد نياورده که بلاها سيل آسا بر سرش فرومي بارند . [2] هرگاه
صبح گاهان به ياری کسی برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسی مي زند [3] و اگر
در يک طرف شيرينی و گوارائی داشته باشد در طرف ديگر تلخی و گردباد
بدبختی بپا مي سازد [4] هنوز کسی از نعمتها و خوشيهايش به آنچه خواسته
نرسيده که مشکلات و سختي هايش به او مي رسد [5] شبی را بر پر و بال امنيت
به سر نبرده جز اينکه صبحگاه روی شهپرهای لغزنده خوف قرارگيرد بسيار
فريبنده است [6] و آنچه در آن است نيز فريبندگی دارد فانی است و زودگذر
و هر کس در آن است نيز فنا می پذيرد زاد و توشه های آن جز زاد و توشه
تقوی بي فايده است [7] کسی که به مقدار کفايت از آن قانع باشد آرامش
بيشتری بدست مي آورد و آن کس که از آن بسيار بطلبد وسائل نابودی خود
را بيشتر فراهم ساخته است [8] و همانچه بدست آورده بزودی از دست مي رود
کسانی که به آن تکيه کردند به درد و رنج انداخت [9] و افرادی که به آن
اطمينان نمودند به زمينشان زد چه افراد پرابهتی که سرانجام دنيا آنها
را حقير و کوچک ساخت [10] و متکبران و فخرفروشانی که به خاک مذلت
کشانيد حکومت و رياست آن ناپايدار زندگی آن تيره [11] گوارايش ناگوار
شيرينی آن تلخ و طعام آن سم است [12] طنابهايش کهنه و پوسيده زندگانش در
معرض مرگ و تندرستانش در معرض بيماری [13] حکومت آن بر باد مي رود و
نيرومندانش مغلوب مي شوند نعمتهای فراوانش به نيستی مي گرايد [14] و
همجوارانش غارت مي شوند . مگر شما در جايگاه پيشينيان خود قرار
نگرفته ايد ؟ [15] آنها که عمرشان از شما طولاني تر و آثارشان بادوام تر و
آرزويشان درازتر افرادشان فزونتر و لشکرهاشان انبوه تر بودند [16] دنيا را
پرستيدند آنهم چه پرستيدنی و آنرا برگزيدند چه برگزيدنی [17] سپس
بدون زاد و توشه ای که بمنزلگاهشان برساند و بدون مرکبی که راه را
بسرعت بپيمايد از آن کوچ کردند [18] آيا به شما خبر داده اند که دنيا
غرامت اين همه زيانها را به آنها داده باشد ؟ و يا کمکی به آنها کند ؟
و يا لااقل برای آنان همنشين خوبی باشد ؟ [1] بلکه به عکس آنها را در
زير آفتهای گوناگون قرار داد و با محنتها خوارشان کرد [2] و با مشکلات و
بيچارگيها آنها را ذليل نمود آنها را به صورت بخاک افکنده و
پايمالشان کرده [3] و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخته است به خوبی
مشاهده کرديد که دنيا در برابر آنها که در مقابلش خضوع کنند [4] و آن را
بر همه چيز مقدم دارند و به آن تکيه نمايند چهره درهم مي کشد ناآشنا
جلوه مي کند و اين هنگامی است که از آن برای هميشه کوچ کنند . [5] آيا هيچ
مشاهده کرده ايد که دنيا برای دنياپرستان زاد و توشه ای جز گرسنگی فراهم
کند ؟ و جز فشار و تنگی محلی برای آنان فراهم سازد ؟ [6] و جز تاريکی برای
آنان نوری به ارمغان آورد ؟ و يا جز ندامت چيزی به بار آورد ؟ آيا
چنين دنيائی را بر همه چيز مقدم مي شمريد ؟ [7] و به آن مطمئن مي گرديد ؟ و
يا مردم را بسوی آن تحريض مي کنيد ؟ دنيا بد خانه ايست برای کسی که
نسبت به آن بدگمان نباشد [8] و در سکونت گزيدن در آن خوفی نداشته باشد
پس بدانيد و حتما مي دانيد [9] که سرانجام دنيا را ترک ميگوئيد و از
آن کوچ مي کنيد شما بايد پند بگيريد از آنها که مي گفتند چه کسی از ما
نيرومندتر است ؟ [10] که همانها را بسوی قبرشان حمل کردند در حاليکه
اختياری از خود نداشتند درون قبرها وارد شدند [11] در حاليکه ميهمان
ناخوانده ای بودند در دل سنگها خانه های قبر برای آنها ساخته شد [12] و از
خاک کفنهائی و از استخوانهای پوسيده همسايگانی ولی آنها همسايگانی
هستند که هيچ صدائی را پاسخ نمي گويند [13] و در برابر ستمگران کمکی برای
نجات همسايه خود نمي کنند و به گريه ها اعتنا نمي نمايند چنان نسبت به
همه چيز بي تفاوت مي شوند که نه از باران خوشحال [14] و نه از قحطسالی
مايوس مي گردند گرد همند ولی تنهايند همسايه اند ولی از هم دور [15] با
يکديگر فاصله ای ندارند ولی هيچگاه به ديدار هم نمي روند نزديکند ولی
گوئی با هم فاصله ها دارند عاقلانی هستند که کينه ها از دل آنها رفته [16]
بيخبرانی هستند که حسد در دلشان فرو مرده از زيان آنها ترسی نيست [17] و
به دفاع آنها اميدی نمي باشد درون زمين را به جای برونش انتخاب کردند
و خانه تنگ و تاريک را بجای خانه های وسيع برگزيدند [18] به جای بستگان
وادی غربت و به جای نور ظلمت را ترجيح دادند به زمين بازگشتند
آنچنانکه در آغاز از آن به وجود آمدند پابرهنه و عريان شدند .
[1] با اعمال خود از آن بسوی زندگی هميشگی و سرای جاودانی کوچ کردند
همچنانکه خداوند سبحان مي فرمايد : [2] همانطور که در آغاز آفريديم باز هم
برمي گردانيم وعده ای است قطعی که حتما آن را انجام خواهيم داد