-
اگر خداوند خانه محترمش و محلهاى انجام وظائف حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پر درخت و پر ثمر، مناطقى آباد و داراى خانه و كاخهاى بسيار و آبادىهاى به هم پيوسته؛ در ميان گندمزارها و باغهاى خرم و پر گل و گياه، در ميان بستانهاى زيبا و با طراوت و پر آب؛ در وسط باغستانى بهجتزا و جادههاى آباد قرار مىداد به همان نسبت كه آزمايش و امتحان آسانتر بودى پاداش و جزاء نيز كمتر بودى.
و اگر پى و بنيان خانه »كعبه« و سنگهائى كه در بناى آن بكار رفته از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائى بود... شك و ترديد ديرتر در سينههاى (ظاهربينان) رخنه مىكرد و كوشش ابليس بر قلبها كمتر اثر مىنهاد و وسوسههاى پنهانى از مردم منتفى مىگشت. اما خداوند بندگانش را با انواع شدائد مىآزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مىكند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مىنمايد تا تكبر را از قلبهايشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در آنها جايگزين نمايد. بابهاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسائل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد. (نهج: خطبه 192)
از امام باقر (ع) روايت شده كه چون آدم از بهشت فرود آمد خداوند به وى دستور داد اين خانه را بنا كند و آن به ازاء بيت المعمور است و خداوند كعبه را براى آدم و نسل او قرار داد چنانكه بيت المعمور را جهت اهل آسمان معيّن داشت... نبىّ اكرم (ص) فرمود: »الكعبة تزار ولا تزور«. امام صادق (ع) فرمود: تا گاهى كه كعبه برپا است دين استوار خواهد ماند.
حلبى گويد: از امام صادق (ع) سؤال شد آيا پيش از بعثت پيغمبر اسلام كسى به حج اين خانه مىآمده است؟ فرمود: آرى، قرآن نيز بر اين امر گواه است آنجا كه شعيب به موسى مىگويد: »على ان تأجرنى ثمانى حجج« دخترم را به تو مىدهم بدين شرط كه هشت حج اجير من باشى. و نگفت هشت سال (آنچنان حج در ميان آنها متداول بوده كه به جاى سال حج مىگفتهاند)؛ آدم و نوح حج كردند، سليمان بن داود در حالى كه جن و انس و پرندگان و باد در خدمت داشت حج كرد، موسى بر شترى سرخ رنگ در حالى كه لبيك مىگفت حج نمود... و هنگامى كه خداوند حجرالاسود را جهت آدم فرستاد اين خانه برپا بود.
ابان بن تغلب گويد: از امام صادق (ع) معنى »جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس« پرسيدم فرمود: خداوند آن را براى (برپا ماندن) دين مردم و معيشتشان برپا ساخت.
زراره گويد: در خدمت امام باقر (ع) در مسجدالحرام رو به كعبه نشسته بوديم كه مردى از قبيله بجيله به نام عاصم بن عمر وارد شد و گفت: كعب الاحبار مىگفت: كعبه هر بامداد بيت المقدس را سجده مىكند. حضرت به وى فرمود: نظر خودت در اين باره چيست؟ عاصم گفت: كعب راست مىگويد. حضرت فرمود: تو دروغ مىگوئى و كعب نيز با تو دروغ گفته. زراره گويد: اين نخستين بار بود كه امام باقر به كسى »دروغ ميگوئى« گفت. سپس فرمود: خداوند بقعهاى را در زمين به شرافت كعبه نيافريده؛ آنگاه به دست خود به كعبه اشاره نمود و فرمود: و نه گرامىتر از اين نزد خداوند جائى وجود دارد، خداوند به حرمت كعبه چهار ماه را از آغاز خلقت آسمان و زمين احترام ويژه داد: سه ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه را براى حج و ماه رجب را براى عمره.
از امام صادق (ع) روايت است كه چون خداوند عز و جل ابراهيم و اسماعيل را فرمود: »طهّرا بيتى...« خانهام را جهت زائران آماده سازيد، صد و هفتاد رحمت به كعبه فرستاد كه شصت رحمت جهت طواف كنندگان بود و پنجاه رحمت از آن معتكفين در مسجدالحرام، و چهل رحمت را به نماز گزاران در آنجا، و بيست رحمت را به نگاه كنندگان به كعبه اختصاص داد.
در حديث آمده كه از امام باقر (ع) سؤال شد به چه جهت كعبه را بيت عتيق مىنامند؟ فرمود: بدين سبب كه كعبه از مالكيت هر كسى جز خدا آزاد است.
در حديث ديگر آمده كه ركن يمانى كعبه درى از درهاى بهشت است. و نيز آمده كه بين اين ركن و ركن حجرالاسود ملكى است كه دعاى مؤمنان را آمين مىگويد.
از امام صادق (ع) روايت شده كه داخل شدن به كعبه دخول در رحمت پروردگار و برون شدن از آن برون شدن از گناهان است.
-
نقل است كه عمر بن خطاب بر اين شد كه زيورهاى كعبه را بردارد و جزء بيت المال كند على (ع) گفت: پيغمبر (ص) به دستور خداوند اموال را چهار بخش نمود: اموال بازمانده مسلمانان را به وارثشان، و غنايم را به مستحقين آن، و خمس را در موضع مصرف خود، و صدقات را به مصرف مقرر قرار داد، و حلى و زيور آلات كعبه را كه خود پيغمبر (ص) از آن آگاه بود و جايش را نيز مىدانست دست نزد و به جاى خود باقى گذاشت. عمر چون شنيد پذيرفت.
از امام صادق (ع) رسيده كه خداوند ابراهيم را فرمود كه حج كند و فرزندش اسماعيل را نيز به همراه برد و او را به حرم (مكه) اسكان دهد پس هر دو بر شترى سرخ موى سوار شدند و جز جبرئيل (و هاجر) كسى با آنها نبود چون به حرم رسيدند جبرئيل گفت: از شتر فرود آئيد و غسل كنيد. پس غسل كردند و جبرئيل كيفيت احرام به آنها آموخت، محرم شدند و لبيك گويان به باب صفا رسيدند و از شتر به زير آمدند و چون در برابر كعبه قرار گرفتند جبرئيل تكبير گفت و آنها نيز تكبير گفتند تا به موضع حجرالاسود آمدند، جبرئيل استلام نمود آنها نيز چنان كردند، جبرئيل آنها را طواف داد آنگاه آنها را به جائى كه اكنون مقام ابراهيم است برد و گفت نماز طواف گزارند و سپس مناسك حج به آنها تعليم داد و چون اعمال حج را به انجام رساندند خداوند ابراهيم را امر كرد كه باز گردد و اسماعيل را با مادرش در آنجا گذارد.
سال بعد خداوند ابراهيم را فرمان داد كه حج كند و كعبه را از نو بسازد، كعبه در آن روز به صورت ويرانهاى بود كه پايههايش مشخص بود و مردم آن را حج مىكردند و اسماعيل پيش از ورود مجدّد ابراهيم سنگهائى آماده كرده و در جوف كعبه نهاده بود، و چون ابراهيم به مكه رسيد فرزند را گفت: خداوند فرمان داده كعبه را تجديد بنا كنيم. پس به كندن شالوده پرداختند، زير بناى خانه سنگى سرخ رنگ ديدند، خداوند به ابراهيم وحى نمود كه كعبه را بر اين سنگ بنا نهد و خداوند چهار فرشته مأمور ساخت كه سنگ گرد آورند و ابراهيم و اسماعيل سنگها را به روى هم مىنهادند و ملائكه سنگ به دستشان مىدادند تا دوازده ذراع تمام شد و دو درب ورود و خروج برايش قرار دادند و آستانه و حلقه آهنين براى درها گذاشتند.
از حضرت رضا (ع) نقل است كه بناى كعبه در روز بيست و پنجم ذيقعده بوده است.
از امام صادق (ع) روايت شده كه اسماعيل (ع) زنى عاقله (از قبيله حمير) داشت به اسماعيل گفت شايسته است دو پرده بر اين دو در (كعبه) بياويزيم. اسماعيل پذيرفت پس دو پرده به طول دوازده ذراع تهيه و به دو در كعبه بياويختند. باز زن پيشنهاد كرد كه خوبست تمامى خانه را به جامهاى بپوشانيم كه اين سنگها بدنما است. اسماعيل را اين پيشنهاد خوش آمد و موافقت نمود پس همسر اسماعيل بر اين كار مصمّم گشت و شتابان پشم فراوانى را نزد زنان قبيله خويش فرستاد كه بريسند. و هم از امام صادق (ع) نقل است كه اين همكارى زنان در رشتن كه تاكنون جارى است از آن روز آغاز گرديد.
-
زن با شتاب فراوان تا موسم حج سه طرف كعبه را پوشاند و يك سوى آن باقى ماند، اسماعيل را گفت: چه كنيم كه موسم حج رسيد و يك طرف خانه ناپوشيده ماند؟ خوبست اين سوى را به حصير برگ نخل بپوشانيم. و چون حج فرا رسيد و حاجيان نظرشان به پرده كعبه افتاد اين منظره جلب توجه آنها كرد و بسى آن را پسنديدند و گفتند شايسته است براى متولّى خانه هديه بياوريم. لذا از آن روز سنت هدى برقرار گشت و هر ساله مبالغى مال از نقد و جنس به رسم هديه نزد اسماعيل مىآوردند تا توانست آن حصير را بردارد و پرده را تكميل سازد...
از امام باقر (ع) آمده كه اميرالمؤمنين (ع) هر ساله وجه پيراهن كعبه را از عراق تأمين مىكرد.
فرزندان اسماعيل پيوسته نسل به نسل ملازم خدمت خانه بودند و حج مردم و همچنين ساير امور دينى آنان را رهبرى مىنمودند، اين ببود تا زمان عدنان بن ادد كه بر اثر فترت و فاصله زمانى با پيامبران دچار فساد و انحراف گشته و در نتيجه ميان آنها اختلاف پديد آمد و برخى از آنها برخى ديگر را از مكه بيرون راندند، و از نظر دينى و احكام دين آنچه در ميان آنها مانده بود جز امر ازدواج همه قوانينشان طبق دين صحيح بود ولى آنها ازدواج با زن پدر و دختر خواهر و نيز جمع بين دو خواهر را جايز مىدانستند و به قوانين ديگر دين از قبيل حج و تلبيه و غسل جنابت مقيد بودند گرچه در تلبيه و برخى اعمال حج تصرفاتى مشركانه داشتند، و در فاصله بين اسماعيل و عدنان بعثت موسى (ع) بوده و گويند كه معد بن عدنان از بيم آنكه مبادا آثار حرم محو گردد اعلام حرم را او نصب كرده است.
سپس قدرت بدست قبيله جرهم افتاد و زعامت و سرپرستى كعبه را آنها به عهده گرفتند و چندين نسل از اين قبيله سدانت كعبه را بهعهده داشتند تا اينكه رفته رفته آنان را نسبت به كعبه حالت گستاخى و تجاوز به كعبه دست داد و به اموال و ذخاير خانه دستبرد زده به حُجاج نيز تعدى و تجاوز روا مىداشتند، و در جاهليت چنين معهود بود كه هر كه در باره اهل مكه و واردين به آنجا ظلم و بى حرمتى كند در جا هلاك گردد، و از اين رو مكه را بكّه مىگفتند كه گردن گردنكشان به زمين كوبيده مىشد، و چون جرهميان را اين حالت دست داد قبيله خزاعه بر آنها مسلط گشته آنان را از حرم بيرون راندند، و رئيس خزاعه در آن روز عمرو بن ربيعه و رئيس جرهم عمرو بن حارث بن مضاض بود، و از آن تاريخ همچنان توليت كعبه بدست خزاعه بود تا اينكه قصى بن كلاب (يكى از اجداد پيغمبر) بر سر كار آمد و خزاعه را از مكه اخراج نمود و خود بر آن سرزمين زعامت كرد. (بحار: 11 و 15 و 40 و 46 و 58 و 83 و 99)
-
مَأزِمَين
تثنيه مأزِم. تنگنائى بين عرفه و مزدلفه. امام صادق (ع) فرمود: هر كسى كه از مأزمين بگذرد و در دلش تكبرى نباشد خداوند او را بيامرزد. عرض شد: تكبر چيست؟ فرمود: اينكه مردم را حقير شمارد و پيروى از حق را بى خردى داند. و فرمود: دو ملك به مأزمين موكلند كه (در حال عبور حاجيان) بگويند: پروردگارا سلامت دار، سلامت دار. از آن حضرت روايت شده كه پيغمبر اسلام در تمام حجهايش چون به مأزمين مىرسيد از مركب پياده مىشد و ادرار مىكرد زيرا آنجا اولين جائى است كه در آن بت پرستيده شد و سنگ بت هبل از آن محل تراشيده شد. (بحار: 99 و 21)
-
مُحَصَّب
جايگاه سنگريزه. جاى سنگريزه انداختن به منى. جائى است بين مكّه و منى كه به منى نزديكتر از مكّه است و بطحاء مكّه مىباشد كه خيف بنى كنانه است. وجه تسميه آن كه اين مكان سنگريزه دارد. عن ابى عبداللَّه (ع): »قبر رسول اللَّه (ص) محصّب حصباء حمراء«. (وسائل: 37ج�3)
-
مُرَيسِيع
مصغر مرسوع نام چاهى يا آبى بنىخزاعه را ميان مكه و مدينه از ناحيه قديد. و غزوه بنىمصطلق را غزوه مريسيع نيز نامند و سبب اين غزوه آن بود كه حارث بن ابى ضرار جماعتى را با خود به جنگ با پيغمبر (ص) هم دست كرد، اين خبر به پيغمبر رسيد، تجهيز لشكر نمود و روز دوشنبه دوم شعبان از مدينه حركت كرد و از همسران، عايشه و امسلمه با خود داشت، و چون به سرزمين مريسيع رسيد با حارث و سپاه او به نبرد پرداختند، صفوان كه علمدار مشركين بود به دست قتاده كشته شد و علم سرنگون گشت و مردى كه مالك نام داشت و پسرش به دست على (ع) به قتل رسيد، لشكر حارث فرار كردند مسلمانان در پى آنها تاختند و ده تن آنها را به خاك هلاك انداختند و از مسلمانان يك تن كشته شد و پس از سه روز جنگ جمعى را دستگير و دويست زن را اسير نموده و دو هزار شتر و پنج هزار گوسفند به غنيمت گرفتند و »برّه« دختر حارث بن ابىضرار كه در جمع اسيران بود سهم ثابت بن قيس شد و ثابت با او قرار مكاتبه بست كه قيمت خود را بپردازد و آزاد شود، وى به نزد پيغمبر (ص) آمد و از آن حضرت در اداى دينش كمك خواست، حضرت دين او را ادا نمود و با وى ازدواج كرد و نامش را به جويريه تغيير داد و مسلمانها چون شنيدند كه وى همسر پيغمبر شد هر زنى را كه از بنىمصطلق در اسارت داشتند آزاد كردند و گفتند: روا نباشد كه خويشان همسر پيغمبر اسير و برده باشند، و آن حضرت پس از پايان جنگ چهار روز در آن سرزمين بماند و سپس به مدينه بازگشتند.
-
مُزدَلِفَة
محلّى است بين عرفات و مكّه كه آنجا را مشعر نيز گويند و آن يكى از مواقف است و شب دهم ذيحجّه را حُجّاج در آنجا بسر برند، و حدّ واجب وقوف در آن زمين، از طلوع فجر است تا طلوع خورشيد و سپس از آنجا رهسپار منى گردند. مزدلفة اسم فاعل است از ازدلاف به معنى به پيش رفتن و به چيزى نزديك شدن، چه حاجيان در اين مكان به سوى منى به پيش مىروند. قول ديگر اين كه بدين جهت مزدلفه گويند كه در اين زمين به خداوند نزديك مىشوند. يا از ازدلاف به معنى اجتماع است كه مردمان در اينجا گرد آيند و لذا اين محلّ را جمع نيز گويند. (مجمع البحرين)
از امام صادق (ع) روايت شده كه چون جبرئيل ابراهيم را به موقف عرفات رسانيد و او را تا غروب آفتاب در آنجا نگه داشت سپس او را به سوى مشعر عودت داد و به وى گفت: »ازدلف الى المشعرالحرام« يعنى به مشعرالحرام نزديك شو. از اين جهت اينجا را مزدلفه خوانند. (بحار: 109ج�12)
-
مُستَنصِريَّة
نام مدرسهاى در بغداد كه المستنصر باللَّه عباسى آن را بساخت، از سال 625 بناى آن آغاز و به سال 631 به اتمام رسيد، و آثار آن هنوز پابرجا است.
ابن واصل گفته: مستنصر از سمت شرقى نهر دجله مدرسهاى بنا كرد كه در روى زمين به از آن بنائى ديده نشده و نه به اندازه آن مؤسسهاى املاك بر آن وقف شده است، چهار مدرّس براى آن معين كرد كه هر يك طبق يكى از چهار مذهب در آنجا تدريس كند، بيمارستانى ويژه آن ساخت و آشپزخانهاى جهت آن ترتيب داد و مخزنى خاص براى آب سرد آشاميدنى آن مهيّا نمود و حجرات فقها و دانشجويان مفروش و مجهز به سوخت چراغ و كاغذ و مركّب و ديگر لوازم بود، و هر دانشجوئى يك دينار شهريه داشت، حمامى مرتب داشت.
ذهبى گفته: عايدات موقوفه اين مدرسه در سال هفتاد و چند هزار مثقال (طلا يا نقره) بود، صد و شصت بار كتاب از كتب نفيسه جهت اين مدرسه آورده شد، شمار دانشجويان فقه آن در آغاز به دويست و چهل و هشت نفر مىرسيد، چهار مدرس داشت و يك استاد در علم حديث و يك استاد جهت تدريس نحو و يك استاد ويژه علم طب، و استادى خاصّ علم فرائض و مواريث داشت.
مواد غذائى آن از قبيل نان و چلو و حلواء و ميوه به اندازه كافى مهيّا بود، آنگاه ذهبى به توضيح و شمارش املاك و مستغلاتى مىپردازد كه مستنصر بر اين مدرسه وقف نموده بود و مىگويد: آنقدر املاك و عقار بر اين مدرسه وقف كرد كه از كثرت نتوان تعبير رسائى براى آن جست. و در ماه رجب، پنجشنبه آن را افتتاح نمود و قضاة و مدرسين و اعيان شهر و اركان دولت دعوت كرد و آن روز روزى عجيب بود و آن مراسم شكوهى عظيم داشت. (تاريخ الخلفاء سيوطى)
-
مَسجِداقصى
از اماكن بسيار مقدس مسلمانان در شهر قدس فلسطين از سرزمين شام، كه داوود نبى (ع) بناى آن را آغاز و سليمان (ع) به عنوان يك معبد تكميل نمود، و تا سال 15 هجرى كليسا بود و از آن سال كه خليفه دوم آنجا را فتح نمود با تغييراتى آن را به عنوان مسجد تغيير نام داد و سپس در طول تاريخ بارها تجديد بنا گرديد كه از جمله در عهد عبدالملك مروان بود.
مسجد الاقصى از نظر دين اسلام داراى منزلتى والا و قداستى عظيم است، نخستين قبله مسلمين بوده و پيغمبر اسلام همه دورانى كه در مكه زندگى مىكرده و تا هفده ماه پس از هجرت به مدينه به سمت اين مسجد نماز مىگزارده است. (وسائل:310 - 298ج4)
اين مسجد معراج حضرت خاتم الانبياء به افق اعلى مىباشد.
خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: ما پيرامون آن را مبارك گردانيديم كه اين مكان، مقرّ انبياء الهى از ابراهيم تا عيسى (عليهم السلام) و مهبط وحى و محلّ نزول كتابهاى تورات و انجيل و زبور و ديگر صحف آسمانى پيش از قرآن است. (نگارنده)
نقل است كه در عهد داود (ع) طاعونى بيامد و جمع بسيارى را به هلاكت رساند، داود به اتفاق گروهى از پيروان خويش در محلّ مسجد كه آمد و شد ملائكه را در آنجا مشاهده نموده بود گرد آمده دست به دعا برداشت و رفع طاعون از خدا خواستار گرديد، دعا به اجابت رسيد و طاعون برطرف شد پس از آن تصميم گرفت مسجدى در آنجا بسازد، و اين پس از گذشت يازده سال از حكومت او بود، و هنوز مسجد به اتمام نرسيده خود بدرود حيات گفت و امر تكميل مسجد را به فرزندش سليمان محول ساخت، وى به مدد ديوان آن را با سنگ مرمر و بعضى جواهرات بساخت و روز پايان بنا را عيدى بزرگ گرفت و قربان كرد و قربانش مورد قبول حضرت پروردگار قرار گرفت، و بعضى گفتهاند كه سليمان خود به بناى مسجد آغاز نمود. (كامل ابن اثير: 227ج1)
در حديث اميرالمؤمنين (ع) آمده كه: مسجدالحرام و مسجدالنبى و مسجد كوفه و مسجد بيت المقدس كاخهاى بهشتاند كه بر روى زمين قرار دارند. (بحار: 240ج99)
از امام باقر (ع) آمده كه نماز واجب در مسجدالحرام و مسجدالرسول و مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه برابر است با حج و نماز نافله در آنها معادل است با عمره. (وسائل:550ج2)
از امام صادق (ع) در تفسير آيه »اعملوا آل داود شكرا« آمده كه هشتاد مرد و هفتاد زن بودند كه هيچگاه محراب (بيت المقدس) را خالى نمىگذاشتند و به نوبت در آن مىزيستند و همه آنها از آل داود بودند. (بحار: 71ج14)
-
مسجدالحرام
مسجدى كه در مكه گرداگرد كعبه واقع است. آغاز بناى اين مسجد همزمان با بناى كعبه يعنى زمان هبوط آدم ابىالبشر مىباشد، و به حديث امام صادق (ع) حضرت ابراهيم و اسماعيل حدّ آن را تا محل سعى بين صفا و مروه معين كردهاند، و در عهد پيغمبر اسلام به آنجا نمىرسيده و سپس در ادوار تاريخ اين مسجد توسعه يافت: در زمان عمر بن خطاب و بعد از او عثمان بن عفان اندكى آن را وسيعتر كرد. عبدالصمد بن سعد گويد: ابوجعفر منصور خواست مسجدالحرام را توسعه دهد از همسايگان مسجد تقاضا نمود خانههاى خود را به وى بفروشند كه جزء مسجد كند آنها ابا نمودند هر چه بر قيمت افزود قبول نكردند تا بالاخره ماجرا را به امام صادق (ع) عرضه داشت، حضرت فرمود: به آنها بگو خداوند مىفرمايد: »انّ اول بيت وضع للناس للذى ببكّة«: شكى نيست كه خانه خدا پيش از خانههاى شما در اينجا بنا شده و هر خانه را حريمى است پس شمائيد كه حريم خانه خدا را اشغال كردهايد.
حسن بن على بن نعمان نقل مىكند چون مهدى عباسى خواست مسجدالحرام را مربع سازد يكى از صاحبان خانههاى كنار مسجد نپذيرفت كه خانهاش جزء مسجد شود مهدى از فقهاى عصر خود پرسيد همه گفتند: غصب را نتوان جزء مسجد نمود تا اينكه به راهنمائى على بن يقطين مسئله را به امام موسى بن جعفر (ع) مكتوب داشتند حضرت در پاسخ نوشت: اگر كعبه در جوار مردم مكه آمده و بر آنها وارد شده اهل مكه به زمين مكه اولويت دارند، و اگر مردم در جوار كعبه وارد شدهاند كعبه به حريم خويش اولى است. مهدى از پاسخ حضرت شادمان گشت و نامه حضرت را بوسيد و بر ديده نهاد و آن خانه را منهدم ساخت، و چون صاحب خانه شنيد كه جواز تخريب از سوى حضرت بوده به امام متوسل گرديد كه بفرما بهاى خانه مرا بدهد، حضرت به مهدى نوشت كه چيزى به آنها بده. مهدى مبلغى به آنها داد و آنها را راضى ساخت.
»فضيلت مسجدالحرام«
»والمسجدالحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم«. (حج: 25)
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: نماز در مسجد من برابر است با ده هزار نماز در مساجد ديگر، و نماز در مسجدالحرام معادل است با هزار نماز در مسجد من. (بحار: 99ج12)
و از امام باقر (ع) روايت شده كه هر آنكس يكى از نمازهاى يوميه خود را در مسجدالحرام ادا كند خداوند هر نمازى را كه از آغاز بلوغ خوانده و هر نمازى را كه تا آخر عمر به جاى آورد از او قبول نمايد. (وسائل:536ج2)