-
فاران
بيابانى كه بنى اسرائيل در آنجا چهل سال گردش كردند وحدودش از شمال دشت شور و زمين كنعان و از شرق وادى عربه كه فاصله بين فاران وكوههاى موآب و خليج عقبه است، و از جنوب دبة الرملة كه فاصل بين آنجا و كوههاى سينا است، و از طرف مغرب دشت شام است كه بين آنجا و خليج سويس و مصر قرار گرفته است. (قاموس كتاب مقدس) و در حديث نام كوهى است نزديك مكه كه تا مكه دو روز راه است و پيغمبر اسلام بر آن كوه با خدا مناجات مىكرده. (بحار: 123ج�90)
-
قاف
نام كوهى مشهور. در برخى احاديث ضعيف السند نام اين كوه آمده است كه بر فرض صحت صدور، معنى آن نامفهوم و از جمله متشابهات است كه بايستى علم آن را به اهلش محوّل داشت. از آن جمله: از امام باقر (ع) روايت شده كه قاف كوهى است كه جهان را به خود فرا گرفته است. (بحار: 376ج�92)
-
قبة الاسلام
لقب شهر بصره. و گاه كوفه را نيز قبة الاسلام مىگفتند، چنان كه در حديث سلمان آمده است. (بحار: 386ج�22)
-
قرقرة الكدر
نام آبى يا مقرّى از بنى سليم در سه منزلى مدينه كه به سال دوم يا سوم هجرت يكى از غزوات رسول (ص) در آن واقع شد و سبب اين غزوه آن بود كه رسول خدا شنيد جمعى از بنى سليم و بنى غطفان در آنجا گرد آمده كه به مدينه شبيخون زنند پس حضرت رايت جنگ را به على (ع) داد و با دويست نفر از اصحاب دو روزه به آنجا رفت؛ موقعى رسيد كه آنها رفته بودند و از آن جماعت كسى ديده نشد پس حضرت مراجعت نمود. (منتهى الآمال)
-
قرن المنازل
كوهى است در راه طائف به مكه، و آن ميقات مردم يمن و طائف است، اويس قرنى از آنجا است
-
كُراع الغميم
موضعى است به ناحيه حجاز بين مكه و مدينه به دو منزل از مكه.
-
كَرخ
نام محلهاى در بغداد، كه سابقاً روستائى بوده از بناهاى شاهپور ذوالاكتاف، و پس از آن كه بغداد به دستور منصور برپا گرديد، اين روستا جزء اين شهر شد. اين كوى در ايام دولت بويهيان كه حكومت عباسى را به قبضه قدرت خويش در آورده و شيعه در آن روزگار احساس قدرت مىكردند، ميان آنها كه بيشتر سكنه اين محل را تشكيل مىدادند و پيروان مذاهب سنّت، كه اكثر جمعيت بغداد را حائز بودند، جنگهاى خونين روى داد.
احمد بن زكريا گويد: حضرت رضا (ع) به من فرمود: خانه تو در كدام محله از بغداد واقع است؟ گفتم: در كرخ. فرمود: كرخ سالمترين محله است. (بحار: 155ج�51)
-
كَعبَة
بيتاللَّه الحرام. بيت العتيق. نخستين خانهاى كه خداوند جهت عبادت بندگان (يا به سود بندگان) در روى زمين بنا نمود: »انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّة مباركا و هدى للعالمين« (آلعمران: 96). و آن را مايه حيات (به زندگى شايسته انسانى، مادى و معنوى) مردم قرار داد: »جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياما للناس« (مائدة: 97). در وجه اين تسميه گفتهاند: كعبه به معنى مرتفع است به لحاظ رفعت معنوى اين بيت. و يا از مكعب، بدين لحاظ كه خانه كعبه مربع است.
خانه كعبه - به موجب روايات منقول از اهل بيت، و نيز حسب قول ابن عباس و عطاء از مفسرين - در زمان حضرت آدم ابى البشر بنا گرديده است، به شهادت آيه »انّ اوّل بيت وضع للناس للذى ببكّة« زيرا به مقتضاى اين آيه، كعبه مورد نياز ناس است، پس چگونه مىشود كه ناس باشد و كعبه وجود نداشته باشد.
دليل واضحتر بر اين مدعى اين آيه مباركه است: »و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل...« زيرا اين آيه مىرساند كه حضرت ابراهيم بنيانگذار كعبه نبوده بلكه آن حضرت كعبه را نوسازى نموده و بناى نوين را بر شالوده و پايههاى پيشين نهاده است، پس از انمحاء ساختمان كعبه نخستين.
همان ساختمان مجدّد كعبه كه بدست حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل ساخته شده بود همچنان باقى بود تا آن كه عماليق و پس از آنها جرهميان آن را تجديد بنا نمودند. و هنگامى كه زعامت مكه به قصىّ بن كلاب، يكى از اجداد پيغمبر اسلام رسيد (قرن دوم قبل از هجرت) كعبه را از شالوده بركند و از نو آن را با استوارترين كيفيت ممكن در آن زمان بساخت و دارالندوه را در كنارش بنا نهاد كه آن خانه مركز حكومت و محل تصميمگيريهاى آنها بود.
آنگاه اطراف كعبه را به شاخههاى گوناگون قبيله بزرگ قريش اختصاص داد كه منازلشان را حول خانه بنا كردند آنچنان كه درب خانههاى آنها به مسجدالحرام گشوده مىشد.
پنج سال پيش از بعثت رسول گرامى اسلام، سيل عظيمى در مكه اتفاق افتاد كه خانه را از اساس ويران ساخت، قبايل عرب ساكن مكه به تجديد بناى آن متفق گشتند، و هر قبيله نجشى از هزينه آن را تقبل نموده معمار اين بنا، باقُوم رومى بود به هميارى درودگرى از مصر، و چون ساختمان كعبه به جائى رسيد كه مىبايست حجرالاسود نصب شود، ميان قبايل اختلاف پديد آمد كه چه كسى و از چه قبيلهاى بدين افتخار مفتخر گردد، سرانجام همه به اتفاق نظر، محمد بن عبداللَّه (ص) را كه آن روز به عنوان محمد امين مشهور و به وفور عقل و سداد مشهور و آن روز 35 سال از عمر شريفش مىگذشت جهت اين امر برگزيدند، آن حضرت ردائى بخواست و حجر را در آن بنهاد، نمايندههاى قبايل را فرمود هر يك گوشهاى از آن رداء گرفتند و چون به محاذى موضع بلند شد خود به دست مبارك آن را از رداء برگرفت و به جاى مخصوص منصوب نمود (برخى گفتهاند: خود حضرت جهت حلّ نزاع اين پيشنهاد بداد و مقبول افتاد). ساختمان كنونى كعبه از حيث طول و عرض و ارتفاع، همان اندازه است كه در آن زمان ساخته شده.
در عهد زعامت عبداللَّه بن زبير، كه حصين بن نمير در رأس سپاهى از طرف يزيد بن معاويه به جنگ وى آمد و كعبه را به منجنيق بست، بخشى از خانه منهدم گشت و جامه كعبه و قسمتى از چوبهاى داخل بنا بسوخت، و چون خبر مرگ يزيد به حصين رسيد وى به شام بازگشت و جنگ خاتمه يافت، عبداللَّه بر اين شد كه خانه را از اساس خراب كند و به كيفيت بهتر بسازد، دستور داد گچ بسيار نفيسى را از يمن آوردند و با آن گچ خانه را بنا نمود و حجر اسماعيل را ضميمه بيت ساخت و درب كعبه به زمين ملصق نمود و درى را محاذى آن از سمت غرب بگشود و ارتفاع آن را بيست و هفت ذراع كرد و چون كار ساختمان به انجام رسيد آن را به مشك و عنبر بيندود و جامه ديبا بر آن بپوشانيد، و سرانجام در 17 رجب 64 ه كار به اتمام رسيد.
-
اما هنگامى كه حجاج بن يوسف از سوى عبدالملك مروان به نبرد عبداللَّه زبير آمد و كار جنگ به شكست عبداللَّه و كشته شدن وى انجاميد، عبدالملك حجاج را فرمان داد كه كعبه را از حيث طول و عرض و ارتفاع به حال نخست كه در عهد قريش بود برگرداند و درب سمت مغرب را مسدود سازد و آن به دستور عمل نمود.
سلطان سليمان عثمانى به سال 960 سقف آن را تجديد نمود. و به سال 1021 ه سلطان احمد عثمانى با اندك مرمتى آن را تجديد نمود. و چون به سال 1039 سيل، ديوارهاى شمالى و شرقى و غربى را خراب نمود، سلطان مراد چهارم آن را تعمير كرد.
ارتفاع كعبه 16 متر و طول ضلع شمالى و جنوبى 10 متر و 10 سانت و طول ضلع شرقى و غربى 12 متر و ارتفاع درب كعبه از زمين، دو متر است.
در سال 1273 ه ق سلطان عبدالمجيد عثمانى ناودانى از طلا به كعبه هديه كرد كه هم اكنون موجود و منصوب است. »كعبه قبل از اسلام«
اين خانه را ميان اقوام و ملل و پيروان اديان، مكانت و منزلتى خاصّ بوده:
احترامى كه عرب پيش از اسلام براى آن قائل بوده براى هيچ معبدى قائل نبوده كه آن را خانه خدا مىدانستهاند.
شگفت اين كه قدمت بنا و سابقه درخشان بانى آن، فارسيان و هنديان و يهود و نصارى را نيز به تعظيم و تكريم اين خانه مىانگيخته است، هنديان مىگفتهاند: روح سيفا (كه يكى از سه اقنوم بودا است) در حجرالاسود حلول نموده. صائبه كه ستارهپرست بودند و نيز كلدانيان، آن را يكى از هفت خانه مقدس مىشمردند. فارسيان - جز صائبة - بدين عقيده كه روح هرمز در آن حلول نموده آن را تقديس مىنمودند و به حجّ اين خانه مىآمدند. جهودان بر دين ابراهيم (ع) كعبه را احترام مىنهادند و به كنارش خداى را عبادت مىكردند.
عربها 360 بت بر كعبه نصب نموده بودند و گويند: نخستين كسى كه كعبه را محل بتها قرار داد عمرو بن لُحَىّ زعيم قبيله خزاعه بود.
و چون رسول خدا (ص) مكه را فتح كرد بتها را سرنگون ساخت و خانه را براى طائفان از لوث بتان تطهير نمود.
عربها سه ماه حج (شوال و ذيقعده و ذيحجه) و ماه رجب (جهت عمره مفرده) را احترام ويژه مىدادند و در چهار ماه كه: ذيقعدة و ذيحجة و محرّم و رجب اشهر حُرُم مىگفتند قتال و جدال را تعطيل مىكردند، و آنها امنيت كعبه را محترم مىشمردند كه اگر كسى قاتل پدر خود را به كنار كعبه و در شهر مكه مىديد به خود اجازه نمىداد اندك تعرضى به وى نمايد.
كعبه در سال دوم هجرت قبله مسلمين گشت و پيش از آن به سمت بيت المقدس نماز مىگزاردند.
»جامه يا پرده كعبه«
جامه كعبه قدمت تاريخى دارد: سال 20 قبل از ميلاد تبّع يمانى، پادشاه حمير، آن را به پردههاى مزين به نخهاى سيمين پوشانيد (ولى در فصل روايات خواهد آمد كه همسر حميرى اسماعيل نخستين كسى بود كه كعبه را جامه پوشانيد) و پس از آن جانشينان تبع يك به يك بدين روش ادامه دادند، و پس از انقراض آن سلسله، ديگر طوائف اين كار را تجديد مىنمودند و چون جامهاى مندرس مىگشت جامهاى نوين بر زبر آن مىپوشانيدند، تا زمان قصىّ بن كلاب كه وى وجهى را تحت اين عنوان بر واردين و زائرين مقرر داشت.
-
پيغمبر (ص) خود، جامه كعبه را از جامههاى يمانى (كه بهترين پارچه آن روز بود) بساخت. سپس عثمان و پس از او عبداللَّه زبير جامه را تجديد نمود. و چون مهدى خليفه عباسى به حج آمد خدمه كعبه به نزد وى شكايت كردند كه جامههاى بسيار بر كعبه انباشته گرديده آنچنان كه از سنگينى و تراكم آنها بيم انهدام مىرود، وى دستور داد همه را از خانه بردارند و هر سال جامهاى نوين بر آن بپوشانند و جامه پيشين را بردارند، پس همين شيوه استمرار يافت.
خلفاى عباسى هر ساله جامهها از پارچههاى نفيس بدين امر فراهم مىساختند، و چون اوضاع عباسيان به ضعف و سستى گرائيد، ملوك يمن و سلاطين مصر به نوبت اين امر را تقبل نمودند، و بالاخره اين افتخار در سلاطين مصر استقرار يافت و هر سال از مصر جامه كعبه تهيه مىشد و تاكنون (عصر حيات فريد وجدى) امر بدين منوال است. (دائرة المعارف قرن عشرين به قلم فريد وجدى) و از سال 1345 كه رابطه سياسى ميان حكومت سعودى با دولت مصر تيره گشت، جامه كعبه در خود مكه و به امر حكومت سعودى تهيه مىشود. »رواياتى در باره كعبه«
اميرالمؤمنين على (ع) در يكى از خطب خود، در باره كعبه مىفرمايد:
»ألا ترون أن اللَّه، سبحانه، اختبر الاولين من لدن آدم صلوات اللَّه عليه، الى الآخرين من هذا العالم؛ بأحجار لا تضر ولا تنفع، ولا تبصر ولا تسمع، فجعلها بيته الحرام »الذى جعله للناس قياماً«.
ثم وضعه بأوعر بقاع الارض حجرا، و أقل نتائق الدنيا مدرا، و أضيق بطون الأودية قطرا. بين جبال خشنة، و رمال دمثة و عيون وشلة، و قرى منقطعة؛ لا يزكو بها خفّ، ولا حافر ولا ظلف. ثم أمر آدم عليه السلام و ولده أن يثنوا أعطافهم (اغطافهم) نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم. تهوى اليه ثمار الأفئدة من مفاوز قفار سحيقة و مهاوى فجاج عميقة، وجزائر بحار منقطعة، حتى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلّلون (يهلّون) للَّه حوله. و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له. قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم و شوّهوا بإعفاء الشعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما، و امتحانا شديدا، و اختبارا مبينا، و تمحيصا بليغا، جعله اللَّه سببا لرحمته، و وصلة الى جنّته.
ولو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام، و مشاعره العظام، بين جنات و أنهار، و سهل و قرار، جمّ الأشجار دانى الثمار، ملتفّ البنى، متصل القرى، بين برة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص مغدقة، و رياض ناضرة، و طرق عامرة، لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء.
ولو كان الاساس المحمول عليها، و الاحجار المرفوع بها، بين زمردة خضراء، وياقوتة حمراء، و نور و ضياء، لخفّف ذلك مصارعة (مضارعة) الشك فى الصدور، ولوضع مجاهدة ابليس عن القلوب، و لنفى معتلج الريب من الناس، و لكن اللَّه يختبر عباده بأنواع الشدائد، و يتعبّدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره، إخراجا للتكبّر من قلوبهم، و إسكانا للتذلّل فى نفوسهم، و ليجعل ذلك ابواباً فُتُحاً الى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه:
مگر نمىبينيد خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسانهاى آخرين اين جهان، با سنگهائى كه نه زيان مىرسانند و نه نفع مىبخشند، نه مىبينند و نه مىشنوند آزمايش نموده اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده؛ و آن را موجب پايدارى و پابرجائى مردم گردانيده است...
سپس آن را در پر سنگلاخترين مكانها و بىگياهترين نقاط زمين؛ و كم فاصلهترين درهها در ميان كوههاى خشن، رملهاى فراوان، چشمههاى كم آب، و آبادىهاى از هم جدا و پر فاصله، كه نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند هيچكدام در آن به راحتى زندگى نمىكند قرار داد و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آنسو توجه كنند و آن را مركز تجمع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانيد؛ تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشتهاى دور، و از درون واديها و درههاى عميق، و جزائر از هم پراكنده درياها؛ به آنجا روى آورند، تا به هنگام سعى شانهها را حركت دهند و لا اله الاّ اللَّه گويان. اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند، لباسهائى كه نشانه شخصيتها است كنار انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند. اين آزمونى بزرگ؛ امتحانى شديد و آزمايشى آشكار و پاكسازى و خالصگردانيدنى مؤثر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است.