-
لهجه قمی
قُمی یکی از لهجههای فارسی است که در شهر قم در استان قم ایران صحبت میشود.
نمونه واژهها
واژههایی که در لهجه فارسی منطقهٔ قم با فارسی معیار تفاوت دارند:
* باردی: شوخی و مزاح
* بد پیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
* بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر میکند
* بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
* پابند بریده: لجام گسیخته, نافرمان, زرنگ
* پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
* پخمه: بی عرضه و تنبل
* پسله: جایی دور از انظار
* پسندری: بلندی مرتبه
* جخ: تازه
* چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
* چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
* دو به دو انداختن: فتنه کردن, سخن چینی کردن
* دودرغه: دو دستگی و اختلاف
* ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
* رواتی: ظاهری نه راستین
* زیرجلکی: در نهان و پنهانی
* سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
* سه کنج: گوشه (اتاق)
* شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
* کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
* لچر کاری: به هم ور کردن, نامنظمی, کثافت کاری
* لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
* منم زدن: خودستایی بی جهت
* موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
* ولو شدن: پراکنده شدن
* هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن, اضطراب
* یه عالمه: خیلی زیاد
* کماجدون: دیگ کوچک
* پاتیل: دیگ بزرگ
* هره: لب دیوار
* پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
* حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
* سلندر: آشتفته و نگران
* وریو: هیجان زده و ناآرام
* کجی:کجا
* وردی:بردار
* ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
* خروسخون:سحر
* شاغالخون:غروب
* بوق سگ: نیمه شب
* قل ورو:پیاده رو
* قزقون:دیگهای مسی بزرگ
* رج*:طناب
* هم ساختکی:همینطوری
* تیفال:دیوار
* کش:کنار
* سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک