زن کارتون خواب در «خیابان ایران» + عکس
با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند.
اینجا محله خیابان ایران است! زرین خامه نبش خورشید. ساعت۱۱ شب است و ما به منزل بر می گردیم که حضور یک زن تنها در این ساعت از شب در کنار خیابان توجه مان را به خود جلب می کند. زن میانسالی در کنار خیابان روی یک جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در کنارش دو کارتن و یک گاری می بینیم که احتمالا تمام دارایی اش از دنیاست.
به نوشته آزادنگار، آنقدر خوابش عمیق بود که متوجه عکس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان ۸۹ هم یک بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نکند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد که کلاه همه ما که او را دیده ایم و بی تفاوت از کنارش گذشته ایم ، پس معرکه است.
با خودم می اندیشم مومنین خیابان ایران در همین لحظه به چه خواب عمیقی فرورفته اند که متوجه می شوم نه خواب نیستند. هنوز مراسم افظاری روز اول ماه رمضانشان تمام نشده؛ این را از درهای باز حسینیه ها و جمعیتی که درون آنها در رفت و آمدند فهمیدم. با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند. به عکس آن زن نگاه می کنم که چقدر با حیاست. تمام شب را نشسته می خوابد و با پارچه کهنه ای که دارد پاهایش را می پوشاند!
زن كارتن خواب در محله حاجي بازاري ها! (+عكس)
ساعت ۱۱ شب است و ما به منزل بر میگردیم كه حضور یك زن تنها در این ساعت از شب در كنار خیابان توجه مان را به خود جلب میكند. زن میانسالی در كنار خیابان روی یك جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در كنارش دو كارتن و یك گاری میبینیم كه احتمالا تمام داراییاش از دنیاست.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:
اینجا محله خیابان ایران است! زرین خامه نبش خورشید. ساعت ۱۱ شب است و ما به منزل بر میگردیم كه حضور یك زن تنها در این ساعت از شب در كنار خیابان توجه مان را به خود جلب میكند. زن میانسالی در كنار خیابان روی یك جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در كنارش دو كارتن و یك گاری میبینیم كه احتمالا تمام داراییاش از دنیاست.
http://www.asriran.com/files/fa/news...184425_872.jpg
به نوشته آزادنگار، آنقدر خوابش عمیق بود كه متوجه عكس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان۸۹ هم یك بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نكند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد كه كلاه همه ما كه او را دیدهایم و بیتفاوت از كنارش گذشته ایم، پس معركه است.
با خودم میاندیشم مومنین خیابان ایران در همین لحظه به چه خواب عمیقی فرورفتهاند كه متوجه میشوم نه خواب نیستند. هنوز مراسم افطاری روز اول ماه رمضانشان تمام نشده؛ این را از درهای باز حسینیهها و جمعیتی كه درون آنها در رفت و آمدند فهمیدم. با خودم گفتم كاش به جای اینكه سفرههای افطار برای عدهای متمكن پهن كنیم به فكر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یكی از همین حسینیهها، كه مجبور نباشد ماهها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر كند. به عكس آن زن نگاه میكنم كه چقدر با حیاست. تمام شب را نشسته میخوابد و با پارچه كهنهای كه دارد پاهایش را میپوشاند!