-
اصول کافي جلد دوم
تاليف : ثقه الاسلام کليني ترجمه و شرح :حاج سيد جواد مصطفوي
اصول كافى جلد 2 تاليف : ابى جعفر محمد بن يعقوب كلينى (ره )
كتاب حجت
كتاب الحجة
* واگذارى امر دين به پيغمبر و ائمه عليهم السلام *
بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِي أَمْرِ الدِّينِ
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى زَاهِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ النَّحْوِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ يـَقـُولُ إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ أَدَّ بَ نـَبـِيَّهُ عـَلَى مـَحـَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جـَلَّ مـَنْ يـُطـِعِ الرَّسـُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صـَمـَتـْنَا وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِى خِلَافِ أَمْرِنَا
عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ ثُمَّ ذَكَرَ نَحْوَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 2 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
ابـواسحاق نحوى گويد: بر امام صادق عليه السّلام وارد شدم و شنيدم مى فرمود: خداى عزوجل پيغمبرش را به محبت خود تربيت كرد و سپس فرمود ((تو داراى خلق عظيمى هستى 4 سـوره 68)) و آنـگـاه بـاو واگـذار كـرد و فـرمود ((هر چه را پيغمبر براى شما آورد بـگـيـريـد؛ و از هـر چه منعتان كند باز ايستيد ـ 7 سوره 59 )) و باز فرمود ((هر كس از رسولخدا اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است ـ 80 سوره 4 ـ )) سپس امام فرمود: پيغمبر خدا كـار را بـعـلى واگـذار كـرد و او را امـيـن شـمـرد، شـمـا (شـيعيان ) تسليم شديد و آن مردم (اهل سنت ) انكار كردند، بخدا ما شما را دوست داريم كه هرگاه بگوئيم بگوئيد، و هرگاه سـكـوت كـنـيـم ، سـكـوت كـنـيـد، و مـا واسـطـه مـيـان شـمـا و خـداى عزوجل هستيم ، خدا براى هيچكس در مخالفت امر ما خيرى قرار نداده است .
شرح :
در اينجا چند مطلب نياز بتوضيح دارد:
1 ـ جـمـله اول حـديـث از عبارات پر مغز عربى است ، خصوصا باعتبار صدور آن از خاندان وحـى ، و بـطـور خـلاصـه پـنـج مـعـنـى را مـتـحـمـل اسـت : 1 ـ خـداى عـزوجـل پـيغمبرش را طورى كه ميخواست و دوست داشت تربيت كرد 2 ـ چون پيغمبر، خدا را دوست داشت ، خدا هم او را تربيت كرد 3 ـ خدا پيغمبرش را تربيت كرد تا دوست او باشد 4 ـ خـدا طـريـق مـحـبـتـش را بـپـيغمبرش آموخت 5 ـ خدا در حاليكه پيغمبرش را دوست داشت او را تربيت كرد.
2 ـ دربـاره خـلق عـظـيـم پـيغمبر صلى اللّه عليه و آله كه خدايتعالى آنرا ميستايد، مرحوم طبرسى گويد: خلق آنستكه انسان خود را بر حفظ آداب وادار كند، و اين قوه مانند خلقت در وجود او پا بر جا شده و مرحوم مجلسى گويد: مراد از خلق عظيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اين است كه : علم و عمل بدرجه كاملش در وجود آنحضرت گرد آمده بود.
3 ـ آيـه شـريـفه ((ما آتاكم الرسول فخذوه ....)) در سياق آيات مربوط بفى ء و غنيمت در جنگ است و راجع باموال منقول و غير منقول از طايفه بنى قريظه و بنى نضير از يهود اسـت كـه نـصـيـب مسلمين شده بود خدايتعالى در اين آيه شريفه پيغمبر اكرم اختيار ميدهد و مـسـلمـيـن را آگـاه مـيـسـازد كـه در تـقـسـيـم و صـرف ايـن امـوال بـداورى آنـحـضـرت رضـا دهـنـد و تـسـليـم شـونـد، ولى از لحـاظ عـمـوم و شمول آيات شريفه قرآنى اينستكه : پيغمبر صلى اللّه عليه و آله هر امرى بشما كرد و هر دستورى كه فرمود، بپذيريد و عمل كنيد، و از هر چه شما را نهى كرد و بازداشت آنرا تـرك كنيد و باز ايستيد، زيرا امر و نهى او عين امر و نهى خدايتعالى ست و او از پيش خود چـيـزى نـمـيـگـويد. لذا در آيه بعد كه امام عليه السّلام بآن استشهاد مى كند مى فرمايد: ((هـر كـس از رسـولخـدا صـلى اللّه عليه و آله اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است )) يعنى پيغمبر فقط نماينده و پيغام رسان و ماءمور است ، و نيز بهمين جهت در آخر روايت فرمود: ما واسطه ميان شما و خداى عزوجل هستيم .
4 ـ راجـع بتفويض و واگذارى امر دين بپيغمبر و امامان عليه السّلام كه مقصود اصلى اين حديث و احاديث بعد است ، علامه مجلسى (ره ) توضيحى بيان كرده كه خلاصه اش اينست : تفويض بچند معنى استعمال ميشود:
الف : تـفـويض در امر آفرينش و روزى دادن مخلوق و زنده كردن و تربيت و ميراندن آنها، چـنـانـچـه جـمـاعـتـى عـقيده دارند كه خدايتعالى ابتدا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سـايـر اوليـاء اشـرا خـلق كـرد سـپـس خـلقـت و تـربيت ساير موجودات را باختيار ايشان گذاشت ، پس آنها بيافرينند و روزى دهند و بميرانند و اين طايفه بنام غلات (جمع غالى : متجاوز از حد) يا مفوضه ناميده ميشوند.
شكى نيست كه اين عقيده كفر است و معتقدين بآن از زمره مسلمين خارجند مگر اينكه مقصودشان ايـن بـاشـد كـه ائمـه عـلت غـائى ايـجـادند و خدا آنها را در آسمان و زمين و نسبت بهر چيز فـرمـانـده و مطاع قرار داده و حتى جمادات از ايشان فرمان برند و هر چه خواهند خدا انجام دهـد ولى آنـهـا جـز آنـچـه خدا خواهد نخواهند، اين عقيده درست است و اخبارى هم بر آن دلالت دارد.
شـيـخ صـدوق (ره ) در رساله عقايدش گويد: اعتقاد ما شيعيان درباره غلات و مفوضه اين اسـت كـه ايـشـان كـافـرنـد و بـدتـر از يـهـود و نـصارى و مجوس و همه بدعت گزاران و گـمراهان ، زيرا هيچكس مانند ايشان خدا را كوچك نكرده است ـ تا آنجا كه گويد: امام رضا عليه السّلام در دعايش ميفرمود:
خـدايا من از هر توان و نيروئى بيزارى جويم و بسوى تو گرايم ، توان و نيروئى جز از جـانـب تـو نـيـسـت ، خـدايـا مـن بـسـوى تو بيزارى ميجويم از كسانيكه براى ما آنچه را سـزاوار نيست ادعا مى كنند، خدايا من به سوى تو بيزارى مى جويم از كسانى كه درباره مـا آنـچـه را خـود نگوئيم ميگويند، خدايا آفرينش مخصوص تو و روزى از جانب تو است ، تـرا مـى پـرسـتـم و از تو يارى مى جويم ، خدايا تو خالق ما و خالق پدران پيشينيان و پدران آيندگانى ، ربوبيت جز براى تو سزاوار نيست و خدائى جز ترا نشايد...
شـيـخ مـفـيـد (قـده ) فـرمـايـد: غـلات مـسـلمـان نـمـا هـمان كسانند كه اميرالمؤ منين و امامان از فـرزنـدانـش را بخدائى و پيغمبرى نسبت دهند و ايشانرا در فضيلت دين و دنيا، بيشتر از مـقـدار واقـعـش ستايند، ايشان گمراه و كافرند و اميرالمؤ منين عليه السلام فرمان كشتن و سوختن آنها را داده است .
ب ـ تفويض در امر دين و آن معانى و تفاسير مختلفى دارد (كه خود مجلسى ره توضيح مى دهـد) و مـى فـرمـايـد: مـعـنـائى كـه صـحـيـح اسـت و حـكـم عـقـل هـم بر آن دلالت دارد و مقصود از اين رواياتست اينست كه : خدا امر سياست و تاءديب و تـكـمـيـل و تـعـليـم مردم را بآنها واگذار فرموده است و نيز امر كردن مردم را به اطاعت از خـودشـان نـسـبـت بـآنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند بايشان واگذار نموده است ، و در روايات بعد اين مطلب توضيح بيشترى داده مى شود.2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِى عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ بَكْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـَأَخـْبـَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخـْبـَرَ بـِهِ الْأَوَّلَ فـَدَخـَلَنـِى مـِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِى يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِ فـَقـُلْتُ فـِى نـَفـْسـِى تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا يُخْطِئُ فِى الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هـَذَا يُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ كُلَّهُ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ فـَأَخـْبـَرَهُ بـِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِى وَ أَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تـَقـِيَّةٌ قـَالَ ثـُمَّ الْتـَفـَتَ إِلَيَّ فـَقـَالَ لِي يـَا ابـْنَ أَشـْيـَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ ص فـَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 4 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
مـوسـى بـن اشيم گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام كه مردى راجع به آيه اى از قرآن پـرسـيـد حـضـرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آيه را پرسيد، حضرت بر خـلاف آنـچـه بـاولى فرموده بود، به او جواب گفت ، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خـدا خـواهـد، در دلم وارد شـد، بطورى كه گويا دلم را با كاردها ميبرند. با خود گفتم من ابو قتاده را كه در يك ((واو)) اشتباه نميكرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنين اشتباه بزرگى ميكند، در آن ميان كه من آن افكار داشتم ، مرد ديگرى وارد شد و از همان آيه سـؤ ال كـرد، حـضرت بر خلاف آنچه بمن و (دو) رفيقم گفته بود، باو جواب داد، من دلم آرام گرفت ، زيرا دانستم اختلاف گوئى حضرت بخاطر تقيه است .
سـپـس آنـحـضـرت بـمـن تـوجـه كـرد و فـرمـود: پـسـر اشـيـم ! خـداى عـزوجـل امـر را بـسـليـمـان بـن داود واگذار كرد و فرمود ((اينست عطاء ما خواهى ببخش يا نـگـهـدار، حـسـابـى بر تو نيست ـ 40 سوره 38 ـ )) و بپغمبرش صلى اللّه عليه و آله واگـذار كـرد و فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده بـازايـسـتـيد ـ 7 سوره 59 ـ)) و آنچه برسولخدا صلى اللّه عليه و آله واگذار نموده ، بما واگذار كرده است .
شرح :
علامه مجلس (ره ) در اينجا روايت ديگرى هم ذكر ميكند كه خود موسى بن اشيم هم ابتدا همان سـؤ ال را از امـام كـرده اسـت و جوابى مخالف دو جواب ديگر شنيده است ، از اينجهت در آخر گفت ((برخلاف آنچه بمن و دو رفيقم گفته بود)) ولى مطابق اين روايت بايد بگوئيم شنيدن خودش را هم بحساب آورده است . (براى توضيح بيشتر بحديث 540 مراجعه شود).3- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جـَعـْفـَرٍ وَ أَبـَا عـَبـْدِ اللَّهِ ع يـَقـُولَانِ إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِيـَنـْظـُرَ كـَيـْفَ طـَاعـَتـُهـُمْ ثـُمَّ تـَلَا هـَذِهِ الْآيـَةَ مـا آتـاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
رزاره گـويـد: مـن از امـام بـاقـر و امـام صـادق عـليـهـمـاالسـلام شنيدم كه ميفرمودند: خداى عزوجل امر خلقشرا بپيغمبرش واگذار فرمود، تا ببيند چگونه اطاعت ميكنند (پيغمبرش را و چـون اطـاعـت پيغمبر بر نفوس مردم دشوارتر از اطاعت خدا است اجرش بيشتر است ـ مرآت ـ) سـپـس ايـن آيـه را تـلاوت فـرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده باز ايستيد ـ 7 سوره 59 ـ )).
4- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يـَسـَارٍ قـَالَ سـَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جـَلَّ أَدَّبَ نـَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عـَنـْهُ فـَانـْتـَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِى شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكـْعـَتـَيـْنِ رَكـْعـَتـَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِى سَفَرٍ وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِى الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِى السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ كـُلَّهُ فـَصـَارَتِ الْفـَرِيـضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَ أَرْبـَعـاً وَ ثـَلَاثـِيـنَ رَكـْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافـِلَةُ إِحـْدَى وَ خـَمـْسـُونَ رَكـْعـَةً مـِنـْهـَا رَكـْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتـْرِ وَ فـَرَضَ اللَّهُ فـِى السَّنـَةِ صـَوْمَ شـَهـْرِ رَمـَضـَانَ وَ سـَنَّ رَسـُولُ اللَّهِ ص صـَوْمـَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِى كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ كـُلَّهُ وَ عـَافَ رَسـُولُ اللَّهِ ص أَشـْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَا نَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَا يَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لَا فـِيـمـَا أَمـَرَ بـِهِ أَمـْرَ فـَرْضٍ لَازِمٍ فـَكـَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْ يـُرَخِّصْ فـِيـهِ لِأَحَدٍ وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ ضـَمَّهـُمـَا إِلَى مـَا فـَرَضَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِى شـَيْءٍ مـِنْ ذَلِكَ إِلَّا لِلْمـُسـَافـِرِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
فـضـيـل بـن يـسـار گـويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام ببعضى از اصحاب قيس ماصر ميفرمود: همانا خداى عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او را تـكـميل نمود، فرمود: ((تو بر خلق عظيمى استوارى ـ 4 سوره 68 ـ)) سپس امر دين و امت را بـاو واگـذار فـرمـود تـا سـيـاسـت بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز ايستيد ـ 7 سوره 59 ـ))
هـمـانـا رسولخدا صلى اللّه عليه و آله استوار و موفق و مؤ يد بروح القدس بود، نسبت بـسـيـاسـت و تـدبير خلق هيچگونه لغزش و خطائى نداشت ، بآداب خدا تربيت شد. خداى عـزوجـل نـمـازهـاى پنجگانه را دو ركعت دو ركعت واجب ساخت تا ده ركعت شد. سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بدو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت و بمغرب يك ركعت افزود، و ايـن اضـافـات بـا واجـب خـداى تعالى همدوش گشت ، به طورى كه ترك آنها جز در سفر جـايـز نـيـسـت و چون در نماز مغرب يك ركعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت . خداى عزوجل تمام اين اضافات پيغمبر را اجازه كرد و نمازهاى يوميه واجب هفده ركعت گشت .
سـپـس رسـولخدا صلى اللّه عليه و آله نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابر نـمـازهـاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى نافله را كه سـى و چـهـار ركـعـت دو بـرابـر نـمـازهـاى واجـب اسـت مـسـتـحـب قـرار داد. خـداى عـزوجـل هـم آنـرا اجـازه كـرد، و نـمـازهاى واجب و مستحب پنجاه و يك ركعت گشت دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و يك ركعت بحساب مى آيد.
و خـدا در مـيـان سال ، تنها روزه ماه رمضانرا واجب ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله روزه ماه شعبان و سه روزه از هر ماه را سنت كرد تا دو برابر مقدار واجب شد (زيرا چون در ده مـاه غـيـر از رمـضـان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز ميشود و باضافه ماه شـعـبـان ، دو بـرابـر سـى روز رمـضـان مـيـگـردد) خـداى عزوجل اين را هم براى او اجازه كرد.
و باز خداى عزوجل خصوص شراب انگور را حرام ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آله هـر نـوشابه مست كننده اى را حرام كرد، خدا هم براى او اجازه كرد، و رسولخدا صلى اللّه عـليـه و آله از چـيـزهـائى خـوددارى كـرد و آنـها را بد دانست ولى بطور حرمت از آنها نهى نـكـرد، و تـنـها نهى خوددارى و كراهت نمود و در ارتكاب آنها رخصت داد، اخذ برخصت او هم بـر بـنـدگـان واجـب گشت ، مانند واجب بودن اخذ بنهى وغدقنهاى او، رسولخدا صلى اللّه عـليـه و آله نـسـبـت بآنچه نهى حرام نمود و امر واجب فرمود، بمردم رخصت تخلف نداد، از اينجهت بيشتر نوشابه هاى مست كننده را كه از آن نهى حرام فرمود، رخصت ارتكاب آن نداد و نـيـز نـسـبـت بـدو ركـعـت نـمـازى كـه بـواجـب خـداى عـزوجـل اضـافـه فـرمـوده بـود، بـهـيچكس رخصت تقسير نداد، بلكه آنرا بطور واجب بر ايشان ملزم ساخت ، براى هيچكس جز مسافر رخصت تقصير نداد، و هيچكس را نرسد كه نسبت بـآنـچـه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسولخدا صلى اللّه عليه و آله با امر خداى عزوجل و نهى او با نهيش موافق و برابر است ، بر بندگان لازمست تسليم او باشند همچنانكه تسليم خداى تبارك و تعالى هستند.
-
5- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولَانِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى نـَبـِيِّهِ ص أَمـْرَ خـَلْقـِهِ لِيـَنـْظـُرَ كـَيـْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ زُرَارَةَ مِثْلَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 7 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
زراره گـويـد شـنـيـدم كـه امـام بـاقر و امام صادق عليهماالسّلام ميفرمودند: خداى تبارك و تعالى امر خلقش را بپيغمبرش صلى اللّه عليه و آله واگذار فرمود تا به بيند چگونه اطـاعـت مـيـكـنـنـد، سـپـس ايـن آيـه را تـلاوت فـرمـود: ((آنـچـه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده باز ايستيد)) (بحديث 688 رجوع شود).
6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قـَالَ إِنَّ اللَّهَ تـَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَدَّبَ نَبِيَّهُ ص فَلَمَّا انْتَهَى بِهِ إِلَى مَا أَرَادَ قَالَ لَهُ إِنَّكَ لَعـَلى خـُلُقٍ عـَظـِيـمٍ فَفَوَّضَ إِلَيْهِ دِينَهُ فَقَالَ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الْفَرَائِضَ وَ لَمْ يَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَيْئاً وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَطْعَمَهُ السُّدُسَ فَأَجَازَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ لَهُ ذَلِكَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 7 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـّلام فرمود: خداى تبارك و تعالى پيغمبرش را تربيت نمود و چون بـآنـجـا كـه خـدا مـيخواست رسيد، درباره او فرمود ((تو بر خلق بزرگى استوارى ـ 4 سـوره 68 ـ)) سـپـس امـر ديـنـش را بـاو واگـذاشـت و فـرمـود ((آنـچـه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده باز ايستيد ـ 7 سوره 59 ـ)).
خـداى عـزوجـل سـهـام ارث را مـعـيـن كـرد و بـراى جـد مـيـت چـيـزى قـرار نـداد، رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله شـش يـك مـال مـيـت را طـعـمـه و بـهره او ساخت . خداى ـ جـل ذكـره ـ هـم ايـن را بـراى او اجـازه كـرد بـراى هـمـيـن اسـت كـه خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: ((ايـنست بخشش بيحساب ما، خواهى بده و خواهى نگهدار 40 سوره 47 ـ)).
7- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبـِى جَعْفَرٍ ع قَالَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص دِيَةَ الْعَيْنِ وَ دِيَةَ النَّفْسِ وَ حَرَّمَ النَّبِيذَ وَ كُلَّ مـُسـْكـِرٍ فـَقَالَ لَهُ رَجُلٌ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ جَاءَ فِيهِ شَيْءٌ قَالَ نَعَمْ لِيَعْلَمَ مَنْ يُطِيعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَعْصِيهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 8 رواية 7
ترجمه روايت شريفه :
حـضـرت ابـى جـعـفر عليه السّلام فرمود: قانون خونبهاى چشم و خونبهاى جان را پيغمبر صـلى اللّه عـليـه و آله وضـع فـرمـود و نـبيذ (شراب خرما) و هر مست كننده ئى را او حرام كـرد، مـردى عـرضـكـرد: پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله وضع قانون كرد بدون آنكه دسـتـورى نـسـبـت بـآنـهـا آمـده بـاشـد؟! فـرمـود: آرى تـا كـسـانـيـكـه اطـاعـت رسول ميكنند از نافرمانان او مشخص شوند.
8- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ وَجَدْتُ فِى نَوَادِرِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بـْنِ سـِنـَانٍ قـَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا وَ اللَّهِ مَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ إِلَّا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ وَ هِيَ جَارِيَةٌ فِي الْأَوْصِيَاءِ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 8 رواية 8
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـّلام فـرمـود: نـه ، بـخـدا سوگند كه خدا امرى را بخلقش واگذار نـفـرمـوده اسـت ، مـگـر بـپـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله و ائمـه عـليـهـم السـّلام . خداى عـزوجـل فـرمـوده اسـت ((مـا ايـن كـتـاب را بـحـق و درسـتـى بـر تـو نـازل كـرديـم تـا بـآنچه خدايت ارائه داده حكم كنى ـ 106 سوره 4 ـ)) و اين آيه درباره اوصياء پيغمبر هم جاريست .
9- مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مـُحـَمَّدِ بـْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ رَسُولَهُ حَتَّى قَوَّمَهُ عَلَى مَا أَرَادَ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ ذِكْرُهُ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 8 رواية 9
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عليه السّلام ميفرمود: خداى عزوجل رسولش را تربيت كرد تا چنانكه ميخواست او را اسـتـوار سـاخـت ، سـپـس بـاو واگـذار كـرد و فـرمـود ((آنـچـه را رسـول بـراى شـمـا آورد بـگـيـريـد و از آنـچـه نـهـيـتان كرد باز ايستيد)) و آنچه را خدا بپيغمبرش واگذار كرده ، بما واگذار فرموده است .
10- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ بـَعـْضِ أَصـْحـَابـِنـَا عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ صَنْدَلٍ الْخَيَّاطِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِهِ تَعَالَى هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمـْسـِكْ بـِغـَيـْرِ حـِسابٍ قَالَ أَعْطَى سُلَيْمَانَ مُلْكاً عَظِيماً ثُمَّ جَرَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِى رَسُولِ اللَّهِ ص فَكَانَ لَهُ أَنْ يُعْطِيَ مَا شَاءَ مَنْ شَاءَ وَ يَمْنَعَ مَنْ شَاءَ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَفْضَلَ مِمَّا أَعْطَى سُلَيْمَانَ لِقَوْلِهِ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
اصول كافى جلد 2 صفحه 9 رواية 10
ترجمه روايت شريفه :
زيـد شـحـام گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـّلام راجـع بـقـول خـدايـتـعـالى ((ايـنـسـت عـطـاء مـا، خـواهى ببخش و خواهى نگهدار، حسابى نيست )) پـرسـيـدم . فـرمـود: خدا بسليمان سلطنت بزرگى داد (و اين آيه درباره اوست ) سپس اين آيـه دربـاره رسولخدا صلى اللّه عليه و آله جارى گشت ، پس براى او رواست كه هر چه خـواهـد، بـهـر كـه خـواهـد بـبـخـشـد و از هر كه خواهد باز گيرد، و خدا باو بهتر از آنچه بـسـليـمـان داد عـطـا فـرمـود، زيـرا فـرمـوده اسـت ((آنـچـه را رسـول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده باز ايستيد 7 سوره 59 ـ )) (پس اخـتـيـارات جـنـاب سـليـمـان نـسـبـت بـه مـال دنـيـا و اخـتـيـارات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نسبت بامر و نهى بندگانست در امور دينى ).
شرح :
از تاءمل و دقت در اين روايات استفاده ميشود كه چون خدايتعالى پيغمبرش را تربيت كرد و پرورش داد و حقايق را باو فهمانيد، آنحضرت بدرجه اى رسيد كه جز حق و صواب اختيار نـمـيـكـرد و در هـيـچ مـوضـوعـى بـر خـلاف خـواست خدا چيزى بخاطرش نمى آمد، از اينجهت خدايتعالى وضع و تعيين بعضى از امور دين را باو تفويض كرد، مانند افزايش ركعتهاى نـمـاز و وضـع نـمـاز و روزه مـسـتـحـب و تـعيين ارث جد و خونبهاى انسان و چشم او، بعلاوه خـدايـتـعالى تعيين و وضع او را بوسيله وحى تاءكيد و امضا مى فرموده است و اعطاء چنين اخـتـيـارى بپيغمبر صلى اللّه عليه و آله مانع عقلى ندارد و روايات بسيارى هم شاهد آنست (مضمون كلام علامه مجلسى (ره ) مرآت ص 192).
* در ايـــنـــكـــه ائمـــه بـــكـــدام دســـتـــه از گـــذشـــتـــگـــان مـــيـــمـــانـــنـــد و كـراهـت قول بنبوت ايشان *
بـَابٌ فـِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ بـِمـَنْ يـُشـْبـِهـُونَ مِمَّنْ مَضَى وَ كَرَاهِيَةِ الْقَوْلِ فِيهِمْ بِالنُّبُوَّةِ
1- أَبـُو عـَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعـْيـَنَ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبـِى جـَعـْفـَرٍ ع مـَا مـَوْضِعُ الْعُلَمَاءِ قَالَ مِثْلُ ذِى الْقَرْنَيْنِ وَ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ مُوسَى ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 9 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
حـمـران بـن اعـيـن گـويد: بامام باقر عليه السّلام عرضكردم : علماء (امامان ) چه موقعيتى دارنـد؟ فـرمـود: مـانـنـد ذوالقـرونـين و همدم سليمان (آصف بن برخيا) و همدم موسى عليهم السلام (يوشع بن نون يا جناتب خضر) ميباشند.
2- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِى الْعَلَاءِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا الْوُقُوفُ عَلَيْنَا فِى الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَأَمَّا النُّبُوَّةُ فَلَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 10 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـّلام فـرمـود: دربـاره مـا بـدانـسـتـن حـلال و حـرام بـايـد تـوقـف كـرد. امـا نـبـوت ، نـه (مـا تـنـهـا حلال و حرام مى دانيم و پيغمبر نيستيم ).
3- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى الْأَشْعَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نـَبـَأَ مـَا قـَبـْلَكـُمْ وَ فـَصـْلَ مـَا بـَيـْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 10 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
ايـوب بـن حـر گـويد شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: خداى ـ عز ذكره ـ با پيغمبر شـما بپيغمبران خاتمه داد، پس از او هرگز پيغمبرى نباشد و با كتاب شما (قرآن ) بكتب آسـمـانـى خـاتـمـه داد، پـس بـعـد از آن هـرگـز كـتـابـى نباشد، و بيان همه چيز را در آن نـازل فـرمود، و آفرينش شما و آسمانها و زمين و خبر پيش از شما و داورى ميان شما و خبر بعد از شما و موضوع بهشت و دوزخ و پايان كار شما در قرآن هست .
4- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحـُسـَيـْنِ بـْنِ الْمـُخْتَارِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مـُحـَدَّثـاً فـَقـُلْتُ فـَتـَقُولُ نَبِيٌّ قَالَ فَحَرَّكَ بِيَدِهِ هَكَذَا ثُمَّ قَالَ أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِى الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 10 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
حـارث بـن مـغـيـره گـويـد امـام بـاقـر عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام محدث بود، عـرضـكـردم : مـيـفـرمـائيـد پـيـغـمـبـر بـود؟ (چـون او ايـن سوال در بين سخن آنحضرت بود، براى جواب نفى ) امام عليه السّلام دست خود را اينچنين (بـبالا) حركت داد. سپس فرمود: بلكه مانند همدم سليمان يا همدم موسى يا مانند ذوالقرنين بـود، مگر بشما خبر نرسيده است كه خود على فرمود: در ميان شما هم مانند ذوالقرنين هست (و او خود على عليه السّلام است ).
شرح :
محدث (مانند مقدم بصيفه اسم مفعول از باب تفعيل ) در لغت بمعنى كسى است كه باو حديث و خـبـر تـازه گويند و در لسان اخبار امام عليه السّلام را محدث گويند، زيرا خدايتعالى عـلوم و اخـبـار آسـمانى را بوسيله الهام يا صداى فرشته باو مى رساند ولى امام شخص فـرشـتـه را نـمـى بـيـنـد، اما پيغمبر صلى اللّه عليه و آله او را مى ديد، چون راوى معنى مـحـدث را نـمـى دانـسـت و خـيـال مـى كـرد كـه مـحـدث شـامـل پـيـغمبر هم مى شود، از آن سؤ ال كـرد، امـام عـليـه السـّلام بـا اشـاره دسـت فـرمـود: نه ، على عليه السّلام محدث بود و پـيـغـمبر نبود و محدث مانند آصف و خضر و ذوالقرنين است ، و چون در روايتى كه على بن ابـراهـيـم در تـفـسـيـرش نقل مى كند، امير المؤ منين عليه السّلام مقام و موقعيت ذوالقرنين را بـيـان مـى كند و سپس مى فرمايد: در ميان شما هم مانند او هست يعنى خود على عليه السّلام لذا امام باقر عليه السّلام در اينجا بآن روايت هم اشاره مى كند.5- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عـَنْ أَبـِى جـَعْفَرٍ وَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا مَنْزِلَتُكُمْ وَ مَنْ تُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى قَالَ صَاحِبُ مُوسَى وَ ذُو الْقَرْنَيْنِ كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْنِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 10 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
بـريـدن بـن مـعـاويـة گـويـد: از امـام بـاقر و امام صادق عليه السّلام پرسيدم كه مقام و منزلت شما چيست ؟ و بكدام كس از گذشتگان ميمانيد؟ فرمود: مانند همدم موسى (جناب خضر يا يوشع ) و ذوالقرنين كه هر دو عالم بودند ولى پيغمبر نبودند.
6- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ آلِهَةٌ يَتْلُونَ بِذَلِكَ عَلَيْنَا قُرْآناً وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمـاءِ إِلهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلهٌ فَقَالَ يَا سَدِيرُ سَمْعِى وَ بَصَرِى وَ بَشَرِى وَ لَحْمِى وَ دَمِى وَ شـَعـْرِى مـِنْ هـَؤُلَاءِ بـَرَاءٌ وَ بـَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِى وَ لَا عَلَى دِينِ آبَائِى وَ اللَّهِ لَا يـَجـْمَعُنِى اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ قَالَ قُلْتُ وَ عِنْدَنَا قَوْمٌ يـَزْعـُمـُونَ أَنَّكـُمْ رُسُلٌ يَقْرَءُونَ عَلَيْنَا بِذَلِكَ قُرْآناً يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعـْمـَلُوا صـالِحـاً إِنِّى بـِمـا تـَعْمَلُونَ عَلِيمٌ فَقَالَ يَا سَدِيرُ سَمْعِى وَ بَصَرِى وَ شَعْرِى وَ بَشَرِى وَ لَحْمِى وَ دَمِى مِنْ هَؤُلَاءِ بَرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِى وَ لَا عـَلَى دِيـنِ آبَائِى وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِى اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ قَالَ قـُلْتُ فـَمـَا أَنـْتـُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 11 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
سـديـر گـويـد، بـامـام صـادق عـليه السّلام عرضكردم : مردمى عقيده دارند كه شما خدا و مـعـبـوديـد و بـراى دليل عقيده خود اين آيه قرآن را مى خوانند: ((اوست كه در آسمان معبود اسـت و در زمـيـن معبود است - 84 سوره 43ـ، (اينها گمان مى كنند كه معبود زمين امامانند) امام فـرمـود: اى سـديـر! شنوائى و بينائيم ، پوست و گوشتم ، خون و مويم از اينان بيزار اسـت و خدا از ايشان بيزار باشد، اينان دين من و دين پدران مرا ندارند. خدا در روز قيامت ، مـرا بـا آنـهـا گـرد هـم نـياورد، جز آنكه بر آنها خشمگين باشد. عرضكردم : مردمى نزد ما هـسـتـنـد كـه عـقـيـده دارنـد شـمـا پـيـغـمـبـريـد! و ايـن آيـه قـرآن را بـراى دليل سخن خود قرائت مى كنند: ((اى رسولان از چيزهايى پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من بكردار شما دانايم ـ سوره 23ـ )) امام فرمود: اى سدير! شنوائى و بينائيم ، مـوو پـوستم ، گوشت و خونم از اينها بيزار است و خدا و رسولش از اينان بيزار باشد، اينها بدين من و دين پدرانم نيستند، خدا در قيامت مرا با ايشان گرد هم نياورد جز اينكه بر آنـهـا خـشـمـگـيـن بـاشد. عرضكردم : پس شما چه موقعيتى داريد؟ فرمود: ما خزانه دار علم خـدائيـم ، مـا مـتـرجـم امـر خـدائيـم ، مـا مـردمـى مـعصوم هستيم ، خداى تبارك و تعالى مردمرا بـفـرمـانـبـرى ما امر فرموده و از نافرمانى ما نهى نموده است ، ما حجت رسائيم بر هر كه زير آسمان و روى زمين است .
-
شرح :
راجـع بـه آيـه اول بـحـديـث 330 رجـوع شـود و امـا راجـع بـه آيـه دوم گـويـا طـريـق اسـتدلال غلط آنها اينستكه : با لفظ جمع برسولان خطاب شده است و مخاطب بايد حاضر بـاشـد، پس ممكن نيست كه مقصود از رسولان پيغمبران گذشته باشند، زيرا آنها در زمان نزول قرآن حاضر نبودند پس مقصود از رسولان پيغمبر و امامان عليه السّلام مى باشند، ولى جـوابـش ايـنستكه علاوه بر اينكه خود امام از اين مردم بيزارى مى جويد خطاب در آيه حـكـايـت از خـطـابـهـاى مـتـعـدد مـى كـنـد، يـعـنـى بـه هـر رسـولى در زمـان نزول قرآن حاضر نبودند پس مقصود از رسولان پيغمبر و امامان عليه السّلام مى باشند، ولى جوابش اينست كه علاوه بر اينكه خود امام از اين مردم بيزارى مى جويد خطاب در آيه حكايت از خطابهاى متعدد مى كند، يعنى بهر رسولى در زمان حياتش چنين دستورى داده شده ، نـه آنـكـه ايـن خـطـاب در زمان واحد متوجه همگى باشد و بتعبير ديگر مى توان گفت اين خطاب بالاصاله متوجه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و بالتبع متوجه پيغمبران گذشته است و بعضى گفته اند خطاب توجه شخص پيغمبر و صيغه جمع از نظر احترام و تشريف آنـحـضـرتـسـت ، و مـقصود از چيزهاى پاكيزه ، لذائذ حلالست كه خدا براى همه بندگانش جـايـز و مـباح قرار داده است و اين آيه رد بر رياضت كشانى ست كه ترك دنيا و لذائذ آن كنند.7- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنِ ابـْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْأَئِمَّةُ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لَا يَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَا يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ ص فَأَمَّا مَا خَلَا ذَلِكَ فَهُمْ فِيهِ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص
اصول كافى جلد 2 صفحه 12 رواية 7
ترجمه روايت شريفه :
امام صادق عليه السّلام مى فرمود: ائمه مقام و منزلت پيغمبر را دارند ولى پيغمبر نيستند و آنـچـه از زنها براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله حلالست (زيادتر از چهار زن دائم و زن مـوهـوبـه ) بـراى ايـشـان حـلال نـيـسـت و امـا نـسـبـت بـغـيـر آن ايـشـان بـمـنـزلت رسول خدايند صلى اللّه عليه و آله .
* ائمه عليه السّلام محدث ومفهمند *
بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ
شرح :
كلمه محدث در روايت 699 توضيح داده شد و توضيح كلمه مفهم در روايت 705 مى آيد.1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ أَرْسَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَى زُرَارَةَ أَنْ يُعْلِمَ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ أَنَّ أَوْصِيَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 13 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
عـبـيـدة بـن زراره گـويـد: امـام بـاقـر عليه السّلام نزد زراره فرستاد تا بحكم بن عتيبة گويد كه : اوصياء محمد عليه و عليهم السّلام محدثند.
شرح :
حـكـم بـن عـتيبه زيدى مذهب و استاد زراره بود پيش از شيعه شدنش و مقصود امام از سفارش بـاو ايـنـسـتـكه بداند زيد امام نيست ، زيرا خود حكم مى دانست كه زيد با عالم غيب ارتباط ندارد.2- مـُحـَمَّدٌ عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ سُوقَةَ عَنِ الْحـَكـَمِ بـْنِ عُتَيْبَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع يَوْماً فَقَالَ يَا حَكَمُ هَلْ تَدْرِى الْآيـَةَ الَّتـِى كـَانَ عـَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَعْرِفُ قَاتِلَهُ بِهَا وَ يَعْرِفُ بِهَا الْأُمُورَ الْعِظَامَ الَّتِى كَانَ يُحَدِّثُ بِهَا النَّاسَ قَالَ الْحَكَمُ فَقُلْتُ فِى نَفْسِى قَدْ وَقَعْتُ عَلَى عِلْمٍ مِنْ عِلْمِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَعْلَمُ بِذَلِكَ تِلْكَ الْأُمُورَ الْعِظَامَ قَالَ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا أَعْلَمُ قَالَ ثُمَّ قـُلْتُ الْآيـَةُ تـُخـْبـِرُنـِى بـِهـَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أَرْسـَلْنـَا مـِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع مُحَدَّثاً فـَقـَالَ لَهُ رَجـُلٌ يـُقـَالُ لَهُ عـَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ كَانَ أَخَا عَلِيٍّ لِأُمِّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ مُحَدَّثاً كَأَنَّهُ يُنْكِرُ ذَلِكَ فَأَقْبَلَ عَلَيْنَا أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّ ابْنَ أُمِّكَ بَعْدُ قَدْ كَانَ يَعْرِفُ ذَلِكَ قَالَ فَلَمَّا قَالَ ذَلِكَ سَكَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ هِيَ الَّتِى هَلَكَ فِيهَا أَبُو الْخَطَّابِ فَلَمْ يَدْرِ مَا تَأْوِيلُ الْمُحَدَّثِ وَ النَّبِيِّ
اصول كافى جلد 2 صفحه 13 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
حـكـم بـن عـتيبه گويد: روزى خدمت على بن الحسين عليه السّلام رفتم . حضرت فرمود:اى حـكـم آيـا تـو مـيـدانـى آن آيـه ئى را كـه عـلى بـن ابـيـطـالب عـليـه السـّلام قاتل خود را بدان مى شناخت و امور بزرگ (غيبى ) را بمردم خبر مى داد؟ حكم گويد: من با خود گفتم : رشته اى از علم على بن الحسين بدستم آمد كه من هم بوسيله آن امور بزرگ را بـدانـم ، بـحضرت عرضكردم : نه . بخدا، نمى دانم و گفتم : پسر پيغمبر! ممكن است آن آيـه را بـمـن بـفـرمائيد؟ فرمود: بخدا آن آيه قول خداى ـ عزذكره ـ است ، كه مى فرمايد: ((پـيـش از تـو هيچ رسول و پيغمبر و محدثى نفرستاديم ـ 52 سوره 22 ـ در قرآن كلمه مـحـدث نـيـسـت بـحـديـث 437 رجـوع شـود)) و على بن ابيطالب عليه السّلام محدث بود، مـرديكه نامش عبدالله بن زيد و برادر مادرى على بن الحسين بود، (زيرا امام چهارم از مادر او شـيـر خـورده بـود) مـثل اينكه انكار كند، گفت : سبحان الله ! او محدث بود؟!! امام باقر عليه السّلام (كه در آن مجلس حاضر بود) بما توجه كرد و فرمود: هان بخدا، پسر مادر تـو ايـن را مـى دانـد، چـون چـنـيـن فـرمـود: آن مـرد خـامـوش شد، امام فرمود: همين است آنچه ابوالخطاب نسبت بآن هلاك و گمراه شد و معنى محدث نبى (پيغمبر) را نفهميد.
شرح :
ابوالخطاب ، كنيه محمد بن مقلاص است كه عقيده داشت : ائمه عليهم السلام پيغمبرند زيرا شـنـيـده بـود كـه ايـشان محدثند و خيال مى كرد هر محدثى پيغمبر است (فرق ميان آنها در حديث 436 گذشت ) ابوالخطاب سپس غلو بيشترى كرد و گفت ائمه معبودند.
علامه مجلسى (ره ) گويد: بعقيده من نويسندگان در اين حديث اشتباه كرده و صدريك حديث را بـذيـل حـديـث ديـگـر چـسـبـانـيـده انـد و آن دو حـديـث را در مـرآت ص 196 نقل مى كند.3- أَحـْمـَدُ بـْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
مـحـمـد بـن اسـمـاعـيـل گـويـد: شـنـيـدم : حـضـرت ابوالحسن عليه السّلام مى فرمود: ائمه دانشمندان ، راستگويان ، فهميدگان ، محدثانند.
شرح :
عـلمـاء (دانـشـمـندان ) اشاره بآيه شريفه ((هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون )) دارد و صـادقـون (راستگويان ) اشاره بآيه شريفه ((و كونوا مع الصادقين )) دارد كه در حديث 531 و 547 بائمه عليهم السلام تاءويل شد و مفهم بر وزن مقدم بمعنى فهميده اسـت و اءئمـه عـليهم السلام را مفهم گويند، زيرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله تفسير و تـاءويـل قـرآن را بـايـشـان فهمانيده است و محدث چنانكه گفتيم براى اين است كه از غيب بامام حديث و الهام ميرسد.4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ ذُكِرَ الْمـُحـَدَّثُ عـِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ فَقُلْتُ لَهُ جـُعـِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ كَلَامُ مَلَكٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
مـحـمـد بـن مـسلم گويد: كلمه محدث نزد امام صادق عليه السّلام ذكر شد، حضرت فرمود، محدث كسى است كه صدا را بشنود و شخص را نبيند، بحضرت عرضكردم : قربانت گردم . امـام از كـجا ميفهمد كه آن كلام فرشته است ؟ فرمود آرامش و وقارى باو عطا مى شود كه ميفهمد آن كلام از فرشته است .
5- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحـُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِى فَقُلْتُ جِئْتُكُمْ بِعَجِيبَةٍ فَقَالُوا وَ مَا هِيَ فـَقـُلْتُ سـَمـِعـْتُ أَبـَا جـَعـْفـَرٍ ع يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ ع مُحَدَّثاً فَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سـَأَلْتـَهُ مـَنْ كـَانَ يـُحـَدِّثـُهُ فـَرَجـَعـْتُ إِلَيـْهِ فَقُلْتُ إِنِّى حَدَّثْتُ أَصْحَابِى بِمَا حَدَّثْتَنِى فـَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ فَقَالَ لِى يُحَدِّثُهُ مَلَكٌ قُلْتُ تَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ قَالَ فَحَرَّكَ يَدَهُ هَكَذَا أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِى الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 14 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
حـمران بن اعين گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: همانا على عليه السّلام محدث بود، حـمران گويد: من نزد رفقايم رفتم و گفتم : خبر شگفتى براى شما آورده ام ، گفتند: چه خـبـر؟ گفتم از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود، همانا على عليه السّلام محدث بـود. گـفـتـند: تا از او نپرسى كى به او حديث مى گويد، كارى نكرده اى ، بمن فرمود: فرشته اى با او حديث مى گويد، عرضكردم : مى فرمائيد: على پيغمبر است ، امام با دست ايـن چـنـيـن اشـاره كـرد (يـعـنـى نـه ) و فرمود: بلكه مانند همدم سليمان يا همدم موسى يا ذوالقـرنـيـن اسـت ، مـگر بشما خبر نرسيده كه خودش فرمود: در ميان شما هم مانند او هست . (بحديث 699 رجوع شود).
* بيان ارواحيكه در ائمه عليهم السلام موجود است *
بَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الْأَرْوَاحِ الَّتِي فِي الْأَئِمَّةِ ع
1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثـَلاثـَةً فـَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ ع وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خـَلْقـِهِ جـَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيـمـَانِ فـَبـِهِ خـَافـُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَيَّدَهـُمْ بـِرُوحِ الشَّهـْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمـَدْرَجِ الَّذِى بـِهِ يـَذْهـَبُ النَّاسُ وَ يـَجِيئُونَ وَ جَعَلَ فِى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيـمـَانِ فـَبـِهِ خـَافـُوا اللَّهَ وَ جـَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ جـَعـَلَ فـِيـهـِمْ رُوحَ الشَّهـْوَةِ فـَبـِهِ اشـْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِى بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 15 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
1ـ جـابـر جـعـفـى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى جابر! همانا خداى ـ تبارك و تـعـالى ـ مخلوق را سه دسته آفريد؛ چنانچه فرمايد: ((و شما سه دسته جفت هم باشيد: دسـت راسـتـيـها و چه دست راستيها؟!! (چگونه در نعمتهاى بهشت مى خرامند) ودست چپيها، چه دسـت چـپـيـهـا؟!! (چـگـونـه در عـقـوبـات دوزخ گـرفتارند) و پيشى گرفتگان كه پيشى گـرفـتـه انـد تـنـهـا ايـشـان مـقربانند ـ 6 تا 11 ـ سوره 56 ـ)) پيشى گرفتگان همان رسـولان خـدا و مـخـصوصين درگاه او از ميان مخلوق مى باشند. كه خدا در ايشان پنج روح قـرار داده اسـت : 1ـ ايـشان را بروح القدس مؤ يد ساخت و بوسيله آن همه چيز را بدانند و بـشـنـاسـنـد. 2ـ ايـشـان را بـا روح ايـمـان مـؤ يـد سـاخـت و بـا آن از خـداى عـزوجـل بترسند 3ـ آنها را بروح قوه مؤ يد ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند 4ـ آنـهـا را بـروح شـهـوت (مـيـل و اشـتـهـا) مـؤ يد ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانيش كراهت يافتند 5ـ در ايشان روح حركت نهاد كه همه مردم با آن رفت و آمد كنند.
و در مـؤ مـنـين دست راستى ها روح ايمان نهاد كه با آن از خدا بترسند و در ايشان روح قوه نـهـاد و با آن بر اطاعت خدا توانائى يافتند، و در ايشان روح شهوت نهاد و يا آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ايشان روح حركت نهاد كه مردم با آن روح رفت و آمد كنند.
شرح :
كـلمـه روح در ايـن حـديث شريف بمعنى قوه و نيروئى است باطنى و معنوى كه منشاء و مبدا آثـاريـسـت كـه امـام عـليـه السّلام بيان مى كند، زيرا رفت و آمد انسان و ترس او از خدا و شـناختن و دانستن چيزها آثار و اعمالى است كه از انسان بروز ميكند و اين آثار ناچار بايد مبداء و علت و موجب و محركى داشته باشند كه هستى و قيامشان بآن باشد.
كـلمـه روح در اين روايت همان مبداء و علتى است كه سبب پيدايش اين آثار گشته است ، چه آنـكـه ايـن ارواح پـنـج روح جـدا و مستقل باشند يا آنكه درجات و مراتب يك روح باشند كه هـمـان روح نـاطقه انسان و فصل مميز او از حيوان باشد، ولى ظاهر اينست كه هر يك روحى جـدا هـسـتـنـد و روح القدس و روح ايمان از خارج بكمك انسان مى رسد و سه روح ديگر از درون و داخـل او را كـمـك مى دهد و هم از اين حديث استفاده ميشود كه روح حركت ، عموميت دارد و در هـر انـسـانـى هـسـت روح القـدس مـخـتـص برسولان و پيغمبر آنست و حتى در مؤ منين دست راستيها هم نيست و تعبير بدست راستيها از اينجهت است كه روز قيامت نامه اعمالشان بدست راستشان داده شود و يا بجهت اينست كه اهل ميمنت و بركنند، بر خلاف دست چپيها.2- مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مـَرْوَانَ عـَنِ الْمـُنـَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِى يَا جـَابـِرُ إِنَّ فـِى الْأَنـْبـِيـَاءِ وَ الْأَوْصـِيـَاءِ خـَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 16 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
جـابـر گـويـد: از امـام بـاقـر عـليـه السـّلام دربـاره عـلم عـالم (يعنى پيغمبر و امام ص ) پـرسـيـدم ، فـرمود:اى جابر! همانا در پيغمبران و اوصياء پنج رحست : 1ـ روح القدس 2ـ روح ايمان 3ـ روح زندگى (حركت ) 4ـ روح شهوت ،اى جابر، ايشان بوسيله روح القدس امـور و مـطالب زير عرش را تا زير خاك بدانند. سپس فرموداى جابر اين چهار روح اخير را پيش آمد و آفت ميرسد، ولى روح القدس بازى و ياوه گرى نكند.
شرح :
مراد بآفت و پيش آمدى كه به آن چهار روح ميرسد اينست كه : گاهى آنها را مانعى عارض مـى شـود كـه از تاءثير باز مى مانند و بازى و ياوه گرى مى كنند، مانند روح شهوت و حـركـت در زمـان پيرى و مرض و اما روح القدس كه مبداء و سبب علم و فهم امام است ، آفت و ياوه گرى ندارد و هميشه حقايق را بدون زياده و نقصان با آنها مى فهماند.3- الْحـُسـَيـْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عـَنِ الْمـُفـَضَّلِ بـْنِ عـُمـَرَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِى أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هـُوَ فِى بَيْتِهِ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جـَعَلَ فِى النَّبِيِّ ص خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جـَاهـَدَ وَ رُوحَ الشَّهـْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ آمـَنَ وَ عـَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ ص انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فـَصـَارَ إِلَى الْإِمـَامِ وَ رُوحُ الْقـُدُسِ لَا يـَنـَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
مـفـصـل بن عمر گويد از امام صادق عليه السّلام پرسيدم راجع بدانستن امام عليه السّلام آنچه را در اطراف زمين است ، با اينكه خودش در ميان اتاقى است كه پرده اش انداخته است فرمود: اى مفضل ! خداى تبارك و تعالى در پيغمبر صلى اللّه عليه و آله پنج روح قرار داد: 1ـ روح زندگى كه با آن بجنبد و راه رود 2ـ روح قوه كه با آن قيام و كوشش كند 3ـ روح شـهـوت كـه بـا آن بـخـورد و بـيـاشـامـد و بـا زنـان حـلال خـود نـزديـكى كند 4ـ روح ايمان كه با آن ايمان آورد و عدالت ورزد 5ـ روح القدس كه با آن بار نبوت كشد.
چـون پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله وفـات كـنـد، روح القدس از او به امام (جانشين ) مـنتقل شود و روح القدس خواب و غفلت و ياوه گرى و تكبر ندارد و چهار روح ديگر خواب و غفلت و تكبر و ياوه گرى دارند و بوسيله روح القدس همه چيز درك مى شود.
-
* روحيكه خدا ائمه را به آن استوار مى سازد *
بَابُ الرُّوحِ الَّتِي يُسَدِّدُ اللَّهُ بِهَا الْأَئِمَّةَ ع
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عـَنْ قـَوْلِ اللَّهِ تـَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكـِتـابُ وَ لَا الْإِيمانُ قَالَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 17 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
ابـوبـصـيـر گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـّلام قول خدايتعالى ((و همچنين روحى از امر خود را بسويت وحى كرديم ، تو نميدانستى كتاب و ايـمـام چـيـسـت ؟ - 52 سـوره 42 ـ)) را پـرسيدم . فرمود: آن مخلوقيست از مخلوقات خداى عـزوجل ، بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ، كه همراه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است ، به او خبر ميدهد و رهبريش مى كند و همراه امامان پس از وى هم مى باشد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سـَأَلَهُ رَجـُلٌ مـِنْ أَهْلِ هِيتَ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمـْرِنـا فَقَالَ مُنْذُ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الرُّوحَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص مَا صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ وَ إِنَّهُ لَفِينَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
اسـبـاط بـن سـالم گـويـد: مـن حـاضـر بـودم كـه مـردى از اهـل بـيـت (شـهـرى در كـنـار فـرات بـوده ) از امـام عـليـه السـّلام دربـاره قول خداى ـ عزوجل ـ ((و همچنين روحى از امر خود را بسوى تو وحى كرديم )) پرسيد امام فـرمـود: از زمانيكه خداى عزوجل آن روح را بر محمد صلى اللّه عليه و آله فرو فرستاد، به آسمان بالا نرفته است و آن روح در ما هست .
3- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قـَالَ سـَأَلْتُ أَبـَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمـْرِ رَبِّى قـَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ هُوَ مِنَ الْمَلَكُوتِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصـيـر گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـّلام راجـع بـه قول خداى عزوجل ((از تو درباره روح مى پرسند بگو روح از امر پروردگار من است 87 سـوره 17 ـ)) پـرسـيـدم فـرمـود: آن مـخـلوقـى اسـت بـزرگـتـر از جـبـرئيل و ميكائيل كه همراه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و همراه ائمه است و آن از عالم ملكوت است (يعنى آسمانى و روحانى است ).
4- عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبـَا عـَبـْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جـَبـْرَئِيـلَ وَ مـِيـكـَائِيـلَ لَمْ يـَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
ابـوبـصـيـر گـويـد: شـنـيـدم از امـام صـادق عـليـه السـّلام دربـاره يـساءلونك عن الروح قـل الروح مـن امـر ربـى )) مـى فـرمـود: مـخـلوقـى اسـت بـزرگـتـر از جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل كه همراه هيچ يك از پيغمبران گذشته جز محمد صلى اللّه عليه و آله نـبوده است ، و آن همراه ائمه مى باشد و ايشان را رهبرى مى كند، چنان نيست كه هرچه طلب شود، بدست آيد (پس همراهى اين روح با پيغمبر و امامان فضلى است از خداى تعالى كه به هر كس خواهد عطا كند، و با طلب و كوشش بدست نيايد).
شرح :
دربـاره روحـى كـه در ايـن آيـه ، مـورد سـؤ ال واقـع شـده اسـت اخـتـلافـسـت يـك قـول ايـنست كه يهود در كتاب تورات خود ديده بوده كه از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دربـاره هـرچـه بـپـرسـنـد جـواب گـويـد، ولى دربـاره روح كـه سـؤ ال كـنـنـد، جـواب نـگويد، لذا آنها بقريش گفتند: شما از محمد درباره روح بپرسيد، اگر جواب صريح داد، بدانيد كه پيغمبر نيست و اگر بخدا واگذار كرد، او پيغمبر است .5- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مـُحـَمَّدِ بـْنِ الْفـُضـَيـْلِ عـَنْ أَبـِى حـَمـْزَةَ قـَالَ سـَأَلْتُ أَبـَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعِلْمِ أَ هُوَ عِلْمٌ يـَتـَعـَلَّمـُهُ الْعـَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَمْ فِى الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ قَالَ الْأَمـْرُ أَعـْظـَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمـْرِنـا ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ ثُمَّ قَالَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكُمْ فِى هَذِهِ الْآيَةِ أَ يُقِرُّونَ أَنَّهُ كَانَ فِى حَالٍ لَا يَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ فَقُلْتُ لَا أَدْرِى جُعِلْتُ فـِدَاكَ مـَا يـَقـُولُونَ فـَقـَالَ لِى بـَلَى قـَدْ كَانَ فِى حَالٍ لَا يَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ حـَتَّى بـَعـَثَ اللَّهُ تـَعـَالَى الرُّوحَ الَّتـِى ذُكـِرَ فـِى الْكـِتَابِ فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعـِلْمَ وَ الْفـَهـْمَ وَ هـِيَ الرُّوحُ الَّتـِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 19 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
ابو حمزه گويد: از امام صادق عليه السّلام راجع به علم امام پرسيدم ، كه آيا امام آن علم را از دهان رجال علم فرا مى گيرد يا آنكه نزد شما كتابيست كه آنرا مى خوانيد و فرا مى گيريد؟ فرمود: اين مطلب از آنچه تو گفتى بزرگتر و استوارتر است ، مگر نشنيده ئى قول خداى عزوجل را: ((و همچنين روحى از امر خود به تو وحى كرديم ، و تو نمى دانستى كه كتاب و ايمان چيست ـ 52 سوره 42ـ)).
سـپـس فـرمـود: اصـحـاب شـما درباره اين آيه چه مى گويند؟ آيا اقرار دارند كه پيغمبر صـلى اللّه عـليـه و آله در حـالى بود كه كتاب و ايمان نمى دانست ؟ عرضكردم : قربانت گـردم ، نمى دانم چه مى گويند فرمود: آرى در حالى بسر مى برد كه نمى دانست كتاب و ايـمـان چـيـسـت ، تـا آنكه خداى تعالى روحى را كه در كتابش ذكر مى كند مبعوث كرد، و چـون آنـرا بـسـوى او وحـى فـرمـود: بـسبب آن علم و فهم آموخت ، و آن همان روحست كه خداى تعالى به هر كه خواهد عطا كند، و چون آنرا به بنده ئى عطا فرمايد، به او فهم آموزد.
6- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِى الْعـَلَاءِ عـَنْ سـَعـْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَسْأَلُهُ عَنِ الرُّوحِ أَ لَيْسَ هُوَ جـَبـْرَئِيـلَ فـَقـَالَ لَهُ أَمـِيـرُ الْمـُؤْمِنِينَ ع جَبْرَئِيلُ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ فـَكَرَّرَ ذَلِكَ عَلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ لَقَدْ قُلْتَ عَظِيماً مِنَ الْقَوْلِ مَا أَحَدٌ يَزْعُمُ أَنَّ الرُّوحَ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّكَ ضَالٌّ تَرْوِى عَنْ أَهْلِ الضَّلَالِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِنـَبـِيِّهِ ص أَتـى أَمـْرُ اللّهِ فـَلاتـَسـْتـَعـْجِلُوهُ سُبْح انَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ وَ الرُّوحُ غَيْرُ الْمَلَائِكَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 19 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
سـعـد اسـكـاف (كـفـاش ) گـويـد: مـردى خـدمـت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمد و درباره روح پـرسـيـد كـه آيـا او هـمـان جـبـرئيـل اسـت ؟ امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـه او فـرمود: جـبـرئيـل عـليـه السـّلام از مـلائكـه اسـت و روح غـيـر جـبـرئيـل است ـ و اين سخن را تكرار فرمود ـ او عرض كرد: سخن بزرگى گفتى !! هيچكس عـقيده ندارد كه روح غير از جبرئيل است . اميرالمؤ منين به او فرمود: تو خود گمراهى و از اهـل گمراهى روايت مى كنى خداى تعالى به پيغمبرش صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: ((فـرمـان خدا آمد نيست ، آن را بشتاب مخواهيد، خدا منزه است و از آنچه مشركان باوى انباز مـى كـنـنـد بـرتـر اسـت ، مـلائكـه روح را فرو مى آورند ـ 1 سوره 16 ـ، پس روح غير از ملائكه صلوات الله عليهم مى باشد.
* زمانيكه امام بتمام علوم امام پيش از خود آگاه مى شود *
بَابُ وَقْتِ مَا يَعْلَمُ الْإِمَامُ جَمِيعَ عِلْمِ الْإِمَامِ الَّذِي كَانَ قَبْلَهُ ع
1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحـَكـَمِ بـْنِ مـِسـْكـِيـنٍ عـَنْ بـَعـْضِ أَصـْحَابِنَا قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى يَعْرِفُ الْأَخِيرُ مَا عِنْدَ الْأَوَّلِ قَالَ فِى آخِرِ دَقِيقَةٍ تَبْقَى مِنْ رُوحِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 20 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
يكى از اصحاب گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : چه زمانى امام پسين به آنـچـه نـزد امـام پـيش است آگاه مى شود؟ فرمود: در آخرين دقيقه ئى كه از روح او باقى مانده است .
2- مُحَمَّدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ جَمَاعَةٍ مَعَهُ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَعْرِفُ الَّذِى بَعْدَ الْإِمَامِ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ فِى آخِرِ دَقِيقَةٍ تَبْقَى مِنْ رُوحِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 20 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليه السّلام مى فرمود: جانشين امام ، بعلم امام پيش از خود را در آخرين دقيقه ئى كه از روح او باقى مانده آگاه مى شود.
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بـَعـْضِ أَصـْحـَابـِهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ الْإِمَامُ مَتَى يَعْرِفُ إِمَامَتَهُ وَ يَنْتَهِى الْأَمْرُ إِلَيْهِ قَالَ فِى آخِرِ دَقِيقَةٍ مِنْ حَيَاةِ الْأَوَّلِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 21 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
يـكـى از اصحاب گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم : چه زمانى امام ، امامت و رسيدن امر را بخود مى فهمد؟ فرمود: در آخرين دقيقه زندگى امام پيشين .
* ائمه صلوات الله عليهم در علم و شجاعت و اطاعت برابرند *
بـَابٌ فـِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ صـَلَوَاتُ اللَّهِ عـَلَيـْهـِمْ فـِي الْعـِلْمِ وَ الشَّجـَاعـَةِ وَ الطَّاعَةِ سَوَاءٌ
1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ أَبِى زَاهِرٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحـْمـَنِ بـْنِ كـَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتـُهـُمْ بـِإِيـمـانٍ أَلْحـَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ قَالَ الَّذِينَ آمَنُوا النَّبِيُّ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ ذُرِّيَّتُهُ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَلْحَقْنَا بـِهـِمْ وَ لَمْ نـَنـْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ الْحُجَّةَ الَّتِى جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ ص فِى عَلِيٍّ ع وَ حُجَّتُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَاعَتُهُمْ وَاحِدَةٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 21 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عليه السّلام درباره آيه ((كسانيكه ايمان آوردند و فرزندانشان هم در ايمان از آنـهـا پـيـروى كـردنـد، فـرزنـدانشان را به ايشان ملحق كنيم و از عملشان چيزى كمشان نـدهـيـم (يـعـنـى بـحساب فرزندانشان نگذاريم ) ((ـ 21 سوره 52 ـ)) فرمود: كسانيكه ايـمـان آوردنـد، پـيـغـمـبـر صلى اللّه عليه و آله و امير المؤ منينند، و فرزندان او، ائمه و اوصياء صلوات الله عليهم باشند كه خدا فرمايد: به آنها ملحق ميكنيم و جحتى را كه محمد صلى اللّه عليه و آله درباره على آورده ، نسبت به اولادش كاهش ندهيم و حجت همه يكى است و طاعتشان هم يكى است .
2- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدِ بـْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ دَاوُدَ النَّهْدِيِّ عَنْ عَلِيِّ بـْنِ جـَعـْفـَرٍ عـَنْ أَبـِي الْحـَسـَنِ ع قـَالَ قَالَ لِي نَحْنُ فِى الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِى الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 21 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
حضرت ابوالحسن عليه السّلام فرمود: ما خانواده در علم و شجاعت برابريم و در بخشيدن (علم و مال به مردم ) بهر اندازه كه دستور داريم ، مى بخشيم .
3- أَحـْمـَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نـَحـْنُ فِى الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِى مَجْرًى وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 21 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
حـارث بـن مـغـيـرة گـويـد: شـنـيـدم امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فرمود: ابن مسكان ، عن الحارث بن المغيرة ، عن اءبى عـبـدالله عـليـه السـلام قـال : سـمـعـتـه يـقـول : قـال رسـول الله صـلى اللّه عـليـه و آله فـرمـود: مـا نـسـبـت بـه امـر و فـهـم و حـلال و حـرام در يك روش هستيم و اما پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و على فضيلت خود را دارند.
شرح :
مـقصود از امر يا امر امامت و خلافتست و يا فرمانيست كه به مردم مى دهند و اطاعتش واجب است و نسبت بفضيلت على عليه السلام بر امامان ديگر رواياتى وارد شده كه از جمله آنها همين روايـت اسـت و روايـت ديگريست كه لقب امير المؤ مين را منحصر و مختص به آنحضرت بيان مـى كـنـد و نـيز از رواياتى استفاده مى شود كه بعد از آن حسنين و پس از آنها امام دوازدهم عليهم السلام فضيلت دارد، و بقيه هشت امام ديگر برابرند.
* امـام عـليـه السـلام امـام پس از خود را مى شناسد و آيه ((خدا به شما فرمان مى دهد كـه امـانـات را بـه اهـلش بـپـردازيـد دربـاره آنـهـا نازل شده است *
بـَابُ أَنَّ الْإِمـَامَ ع يـَعـْرِفُ الْإِمـَامَ الَّذِي يـَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها فِيهِمْ ع نَزَلَتْ
1- الْحـُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللّ هَ يـَأْمـُرُكـُمْ أَنْ تـُؤَدُّوا الْأَمـانـاتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ قَالَ إِيَّانـَا عـَنَى أَنْ يُؤَدِّيَ الْأَوَّلُ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ الْكُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ السِّلَاحَ وَ إِذا حَكَمْتُمْ بـَيـْنَ النـّاسِ أَنْ تـَحـْكُمُوا بِالْعَدْلِ الَّذِى فِى أَيْدِيكُمْ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطـِيـعـُوا اللّهَ وَ أَطـِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِى أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِى الْأَمـْرِ مـِنـْكـُمْ كـَذَا نـَزَلَتْ وَ كـَيـْفَ يـَأْمـُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ يـُرَخِّصُ فـِى مـُنـَازَعـَتـِهـِمْ إِنَّمَا قِيلَ ذَلِكَ لِلْمَأْمُورِينَ الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 22 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
بـريـد عـجـلى گـويـد: از امـام بـاقـر عـليـه السـلام دربـاره قـول خـداى عزوجل ((خدا بشما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش برسانيد و چون مـيـان مـردم داور شديد بعدالت حكم كنيد - 62 سوره 4 )) پرسيدم فرمود: خدا ما را قصد كـرده است ، كه بايد امام پيشين كتابها و علم و سلاح را به امام بعد از خود برساند ((و چـون مـيـان مردم داور شديد به عدالت حكم كنيد)) يعنى به آنچه دست شماست (از احكام و قـوانين خدا حكم كنيد) سپس خداى تعالى به مردم فرمايد: ((كسانيكه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و رسول و واليان امر از خودتان را اطاعت كنيد ـ 63 سوره 4 ـ خدا خصوص ما را قـصـد كـرده ، (مـائيـم واليـان امـر) خـدا هـمـه مـؤ منين را تا روز قيامت به اطاعت از ما امر فـرمـوده ((و چـون از نـزاع و اخـتـلاف دربـاره امـرى تـرسـيـديـد، آن را بـه خـدا و رسـول و واليـان امـر از خـود ارجـاع دهـيـد ـ آيـه 59 سـوره 4)) ايـن گـونـه نـازل شـده اسـت ـ چـگـونه ممكن است خداى عزوجل به اطاعت واليان امر فرمان دهد و نزاع و اخـتلاف با ايشان را رخصت فرمايد،؟!! همانا امر بارجاع نسبت به ماءمورينى است كه به آنـهـا گـفـتـه شـده ((اطـاعـت كـنـيـد خـدا را و اطـاعـت كـنـيـد رسول و واليان امر از خود را)).
-
شرح :
راجـع بـه رسـانـيـدن امـانـتـهـا بـصـاحـبـانـش چـنـد قـول اسـت : 1ـ شـامـل هـرگـونـه امانتى است ، امانات خدا امر و نهى دستورات اوست ، و امانات مردم سپرده هـاى آنهاست بيكديگر 2ـ رعيت امانت خداست در دست پيشوايان و زعما كه بايد رد تعليم و تـربيت آنها رعايت كنند و استدلال در آخر روايت براى رد كسانى است كه مى گويند معنى آيـه ايـن اسـت : اگر شما با واليان امر در امر دين اختلاف كرديد به كتاب و سنت مراجعه كنيد و دليل ردش اينست كه چگونه ممكن است خدا در يك جا بگويد: از واليان امر اطاعت كنيد و در جـاى ديـگـر مـى فـرمـايد: اگر با آنها اختلاف و نزاع پيدا كرديد...؟! پس معلوم مى شـود كـه واليـان امـر هـمـان ائمـه هـسـتـنـد كـه مـردم بـايـد در اخـتـلافـات خـود بـقـول آنـهـا رجـوع كـنـند و داورى ايشان را بدون چون و چرا بپذيرند، نه آنكه نسبت به قـول امـام هـم رد و انكار داشته باشند تا آنجا هم نزاع و اختلاف پيدا شود. و اما راجع به آنـچه فرمود: اينگونه نازل شده است ، اصل آيه در قرآن اينست : فان تنازعتم فى شئى فردوه الى الله و الى الرسول و كلمه ((اولى الامر)) در قرآن نيست ، پس ممكن است عثمان آنـرا انـداخـتـه بـاشـد و مـمـكـن اسـت قـول امـام تـفـسـيـر ارجـاع بـه خـدا و رسـول بـاشـد، زيـرا ارجـاع بـه ائمـه هـم ارجـاع بـه رسول است و ((اين چنين نازل شده )) از نظر معنى است .2- الْحـُسـَيـْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قـَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِه ا قـَالَ هـُمُ الْأَئِمَّةُ مـِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص أَنْ يُؤَدِّيَ الْإِمَامُ الْأَمَانَةَ إِلَى مَنْ بَعْدَهُ وَ لَا يَخُصَّ بِهَا غَيْرَهُ وَ لَا يَزْوِيَهَا عَنْهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 23 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
احـمـد بـن عـمـر گـويـد: از امـام رضـا عـليـه السـلام دربـاره قول خداى عزوجل ((خدا شما را امر مى كند كه امانتها را بصاحبانش رد كنيد 52 سوره 4ـ)) پـرسـيـدم ، فـرمود: ايشان ائمه از آل محمد صلى اللّه عليه و آله مى باشند كه بايد هر امامى امانت را به امام بعد از خود بسپارد، به ديگرى ندهد و از امام هم دريغ ندارد.
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِه ا قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ يُؤَدِّى الْإِمَامُ إِلَى الْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ وَ لَا يَخُصُّ بِهَا غَيْرَهُ وَ لَا يَزْوِيهَا عَنْهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 24 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
امام رضا عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((خدا به شما امر مى كند امانتها را بصاحبانش رد كنيد)) فرمود: ايشان ائمه هـسـتـنـد. هر امامى بايد آنرا به امام بعد از خود بسپارد، به ديگرى ندهد و از او هم دريغ ندارد.
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ ابْنِ أَبِى يـَعـْفـُورٍ عـَنِ الْمـُعـَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللّهَ يـَأْمـُرُكـُمْ أَنْ تـُؤَدُّوا الْأَمـانـاتِ إِلى أَهْلِها قَالَ أَمَرَ اللَّهُ الْإِمَامَ الْأَوَّلَ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِى بَعْدَهُ كُلَّ شَيْءٍ عِنْدَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 24 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
مـعـلى بـن خـنـيـس گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـلام دربـاره قـول خـداى عـزوجـل ، خـدا شـمـا را امـر مـى كـنـد كه امانتها را بصاحبانش رد كنيد، پرسيدم فـرمـود: خـدا امام پيشين را دستور مى دهد كه هرچه (از علائم امانت ) نزد اوست به امام بعد از خود رد كند.
5- مـُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بـْنِ أَبِى يَعْفُورٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا يَمُوتُ الْإِمَامُ حَتَّى يَعْلَمَ مَنْ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَيُوصِيَ إِلَيْهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 24 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: امـام نـمى ميرد تا امام بعد از خود را بشناسد و به او وصيت كند.
6- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ أَبِى عُثْمَانَ عـَنِ الْمـُعـَلَّى بـْنِ خـُنـَيـْسٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْإِمَامَ يَعْرِفُ الْإِمَامَ الَّذِى مِنْ بَعْدِهِ فَيُوصِى إِلَيْهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 24 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
و فرمود: امام ، امام بعد از خود را مى شناسد و به او وصيت مى كند.
7- أَحْمَدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سـُلَيـْمـَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مَاتَ عَالِمٌ حَتَّى يُعْلِمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَنْ يُوصِى
اصول كافى جلد 2 صفحه 24 رواية 7
ترجمه روايت شريفه :
عالمى (امامى ) نميرد تا خداى عزوجل به او بياموزد كه بچه كس وصيت كند.
* امانت عهديست از جانب خدا كه براى هر يك از ائمه بسته شده *
بَابُ أَنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ مِنْ وَاحِدٍ إِلَى وَاحِدٍ ع
1- الْحـُسـَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنِي عُمَرُ بـْنُ أَبـَانٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَكَرُوا الْأَوْصِيَاءَ وَ ذَكَرْتُ إِسـْمـَاعـِيـلَ فـَقـَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَ مَا هُوَ إِلَّا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 25 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصـيـر گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم . حضرت فرمود: نه به خدا، اى ابا محمد، تعيين امام باختيار ما نيست ، اينكار تنها بدست خداست كه درباره هر يك پس از ديگرى فرو مى فرستد .
شرح :
اسماعيل فرزند ارشد امام صادق عليه السلام است كه در زمان حيات امام وفات يافت ، با وجـود اين طايفه اسماعيليه او را امام مى دانند، در اين مجلس هم ابو بصير امامت را براى او نام برد و حضرت صادق رد فرمود.2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْأَشْعَثِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَ تَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يـُوصـِى إِلَى مـَنْ يـُرِيـدُ لَا وَ اللَّهِ وَ لَكـِنْ عـَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ص لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ الْأَمْرُ إِلَى صَاحِبِهِ
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مِنْهَالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْأَشْعَثِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 25 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
عمر بن اشعث گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: شما گمان مى كنيد هر كس از مـا امـامـان كـه وصيت مى كند، به هركس مى خواهد وصيت مى كند؟! نه بخدا، چنين نيست ، بـلكـه امـر امـامـت عـهد و فرمانى است از جانب خدا و رسولش صلى اللّه عليه و آله براى مـردى پس از مردى (از ما خانواده ) تا بصاحبش برسد (يعنى تا برسد به امام دوازدهم و يـا ايـنـكـه امـر امـامـت بـدسـت خـدا و رسـول اسـت تـا بـه اهل و مستحقش برسد).
3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بـْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَيْثَمِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْإِمَامَةَ عـَهـْدٌ مـِنَ اللَّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ مـَعـْهُودٌ لِرِجَالٍ مُسَمَّيْنَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَزْوِيَهَا عَنِ الَّذِى يَكُونُ مِنْ بـَعْدِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ ع أَنِ اتَّخِذْ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِكَ فَإِنَّهُ قَدْ سَبَقَ فِى عِلْمِى أَنْ لَا أَبْعَثَ نَبِيّاً إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ مِنْ أَهْلِهِ وَ كَانَ لِدَاوُدَ ع أَوْلَادٌ عِدَّةٌ وَ فِيهِمْ غُلَامٌ كَانَتْ أُمُّهُ عِنْدَ دَاوُدَ وَ كَانَ لَهَا مُحِبّاً فَدَخَلَ دَاوُدُ ع عَلَيْهَا حِينَ أَتَاهُ الْوَحْيُ فَقَالَ لَهَا إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ أَوْحـَى إِلَيَّ يـَأْمـُرُنِي أَنِ أَتَّخِذَ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِى فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ فَلْيَكُنِ ابْنِى قـَالَ ذَلِكَ أُرِيـدُ وَ كـَانَ السَّابـِقُ فـِى عـِلْمِ اللَّهِ الْمـَحـْتُومِ عِنْدَهُ أَنَّهُ سُلَيْمَانُ فَأَوْحَى اللَّهُ تـَبـَارَكَ وَ تـَعَالَى إِلَى دَاوُدَ أَنْ لَا تَعْجَلْ دُونَ أَنْ يَأْتِيَكَ أَمْرِى فَلَمْ يَلْبَثْ دَاوُدُ ع أَنْ وَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ يَخْتَصِمَانِ فِى الْغَنَمِ وَ الْكَرْمِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ أَنِ اجْمَعْ وُلْدَكَ فـَمـَنْ قَضَى بِهَذِهِ الْقَضِيَّةِ فَأَصَابَ فَهُوَ وَصِيُّكَ مِنْ بَعْدِكَ فَجَمَعَ دَاوُدُ ع وُلْدَهُ فَلَمَّا أَنْ قـَصَّ الْخـَصـْمـَانِ قَالَ سُلَيْمَانُ ع يَا صَاحِبَ الْكَرْمِ مَتَى دَخَلَتْ غَنَمُ هَذَا الرَّجُلِ كَرْمَكَ قَالَ دَخـَلَتـْهُ لَيـْلًا قـَالَ قَضَيْتُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْغَنَمِ بِأَوْلَادِ غَنَمِكَ وَ أَصْوَافِهَا فِى عَامِكَ هَذَا ثُمَّ قَالَ لَهُ دَاوُدُ فَكَيْفَ لَمْ تَقْضِ بِرِقَابِ الْغَنَمِ وَ قَدْ قَوَّمَ ذَلِكَ عُلَمَاءُ بَنِى إِسْرَائِيلَ وَ كـَانَ ثـَمـَنُ الْكَرْمِ قِيمَةَ الْغَنَمِ فَقَالَ سُلَيْمَانُ إِنَّ الْكَرْمَ لَمْ يُجْتَثَّ مِنْ أَصْلِهِ وَ إِنَّمَا أُكِلَ حِمْلُهُ وَ هُوَ عَائِدٌ فِى قَابِلٍ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ إِنَّ الْقَضَاءَ فِى هَذِهِ الْقَضِيَّةِ مَا قـَضـَى سـُلَيـْمـَانُ بـِهِ يـَا دَاوُدُ أَرَدْتَ أَمـْراً وَ أَرَدْنَا أَمْراً غَيْرَهُ فَدَخَلَ دَاوُدُ عَلَى امْرَأَتِهِ فَقَالَ أَرَدْنـَا أَمـْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْراً غَيْرَهُ وَ لَمْ يَكُنْ إِلَّا مَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِينَا بـِأَمـْرِ اللَّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ وَ سـَلَّمـْنـَا وَ كـَذَلِكَ الْأَوْصـِيـَاءُ ع لَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَتَعَدَّوْا بِهَذَا الْأَمْرِ فَيُجَاوِزُونَ صَاحِبَهُ إِلَى غَيْرِهِ
قَالَ الْكُلَيْنِيُّ مَعْنَى الْحَدِيثِ الْأَوَّلِ أَنَّ الْغَنَمَ لَوْ دَخَلَتِ الْكَرْمَ نَهَاراً لَمْ يَكُنْ عَلَى صَاحِبِ الْغـَنـَمِ شـَيْءٌ لِأَنَّ لِصـَاحِبِ الْغَنَمِ أَنْ يُسَرِّحَ غَنَمَهُ بِالنَّهَارِ تَرْعَى وَ عَلَى صَاحِبِ الْكَرْمِ حِفْظُهُ وَ عَلَى صَاحِبِ الْغَنَمِ أَنْ يَرْبِطَ غَنَمَهُ لَيْلًا وَ لِصَاحِبِ الْكَرْمِ أَنْ يَنَامَ فِى بَيْتِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 25 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
مـعـاوية بن عمار گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امامت عهد و پيمانست از جانب خداى عـزوجل كه براى مردانى نامبرده بسته شده است ، امام حق ندارد آنرا از امام بعد از خود دور دارد و بگرداند، همانا خداى تبارك و تعالى به داود عليه السلام وحى كرد كه از خاندان خـود وصيتى انتخاب كن ، زيرا در علم من پيشى گرفته كه هيچ پيغمبرى را مبعوث نسازم جز اينكه براى او وصيى از خاندانش باشد.
داود فـرزنـدان بسيارى داشت و در ميان آنها جوان نورسى بود كه مادرش نزد داود بود و داود آن زن را دوست مى داشت ، چو اين وحى به داود رسيد، نزد آن زن آمد و به او گفت خداى عـزوجل بمن وحى فرستاد و امر كرده است كه از خاندان خودم وصيى انتخاب كنم ، همسرش بـه او گـفـت : خـوب اسـت پـسـر مـن باشد، داود گفت : من هم همين را خواستارم ، ولى در علم پـيـشـيـن و حتمى خدا گذشته بود كه وصى او سليمان باشد، خداى تبارك و تعالى به داود وحى كرد، تا فرمان من به تو نرسد، در اينكار شتاب مكن ، ديرى نگذشت كه دو مرد نـزد داود آمـدند و درباره گوسفندان و باغ انگور مرافعه كردند، (زيرا گوسفندان يكى باغ انگور ديگرى را خورده بود) خداى عزوجل به داود وحى كرد كه پسرانت را جمع كن ، هـر كـه در اين قضيه حكم درست دهد، او وصى بعد از تو است . داود پسرانش را جمع كرد، چـون دو طـرف نـزاع قـصـه خـود گـفـتـنـد سـليـمـان عـليـه السلام گفت : اى صاحب باغ ؛ گـوسـفـنـدان ايـن مـرد، كـى بـبـاغ تو ريختهاند؟ گفت : شب در آمده اند، سليمان گفت : اى صـاحـب گـوسـفـنـد! مـن حـكـم دادم كـه بـچـه و پـشـم امـسـال گـوسـفـنـدان تـو مـال صـاحـب باغ باشد، داود به او گفت : چرا حكم نكردى كه خود گوسفندان را بدهد، با ايـنـكـه عـلماء بنى اسرائيل آنرا قيمت كرده اند و بهاى انگور با قيمت گوسفندان برابر اسـت ؟ سـليـمـان گـفـت : تـاكـهـا از ريـشـه كـنـده نـشـده و تـنـها بار آن خورده شده است و سال آينده بار مى دهد.
خداى عزوجل بداود وحى فرستاد: حكم در اين قضيه همانست كه سليمان صادر كرد، اى داود تـو چـيـزى را خـواستى و ما چيز ديگرى را (تو آن پسرت را براى جانشينى خواستى و ما سـليـمـان را) داود نـزد هـمـسـرش آمـد و گـفـت : مـا چـيـزى را خـواسـتـيـم و خـداى عـزوجـل چـيـز ديـگـرى را خـواسـت و جـز آنـچـه خـدا خـواهـد نـشـود، مـا نـسـبـت بـه امـر خداى عزوجل راضى و تسليم (پس از نقل اين داستان امام فرمود:).
و هـمـچـنين است امر اوصياء و امامان ، ايشان هم حق ندارند از امر خدا تجاوز كنند و امامت را از صاحبش به ديگرى دهند.
مـرحـوم كـليـنـى گـويـد: مـعـنـى حـديـث اول (راجـع بـه حـكـم سليمان ) اين است كه : اگر گوسفندان در روز داخل باغ مى شدند بر صاحب گوسفندان جريمه ئى نبود، زيرا صاحب گـوسـفند حق دارد كه در روز آنها را رها كند و بچراند و بر صاحب باغ است كه باغش را حفظ كند ولى در شب صاحب گوسفند بايد آنها را در بند كند و صاحب باغ بايد در خانه اش بخوابد.
4- مـُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ وَ جَمِيلٍ عَنْ عَمْرِو بـْنِ مـُصـْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَ تَرَوْنَ أَنَّ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَى مَنْ يـُرِيـدُ لَا وَ اللَّهِ وَ لَكـِنَّهُ عـَهـْدٌ مـِنْ رَسـُولِ اللَّهِ ص إِلَى رَجـُلٍ فـَرَجـُلٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى نَفْسِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 27 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
عـمـر و بن مصعب گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: شما گمان مى كنيد هر كـس از ما امامان كه وصيت مى كند به هركس مى خواهد وصيت مى كند؟ نه به خدا، چنين نيس ، بـلكـه امـر وصـيت عهد و فرمانيست از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به مردى پس از مـردى ـ تـا بـخـودش (امـام ششم ) رسيد ـ (يعنى شش مرتبه فرمود: بمردى پس از مردى ـ مرآت ـ).
-
* ائمـــه عـــليـهـم السـلام جـز بـعـهد و فرمان خدا كارى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى كنند *
بـَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع لَمْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا بِعَهْدٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمْرٍ مِنْهُ لَا يَتَجَاوَزُونَهُ
1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عـَلِيٍّ عـَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى مُحَمَّدٍ كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى مُحَمَّدٍ ص كِتَابٌ مَخْتُومٌ إِلَّا الْوَصـِيَّةُ فـَقـَالَ جـَبـْرَئِيـلُ ع يـَا مـُحـَمَّدُ هـَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِى أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ رَسـُولُ اللَّهِ ص أَيُّ أَهـْلِ بَيْتِى يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ نَجِيبُ اللَّهِ مِنْهُمْ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ عِلْمَ النُّبـُوَّةِ كـَمَا وَرَّثَهُ إِبْرَاهِيمُ ع وَ مِيرَاثُهُ لِعَلِيٍّ ع وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خـَوَاتـِيـمُ قـَالَ فـَفـَتـَحَ عـَلِيٌّ ع الْخـَاتـَمَ الْأَوَّلَ وَ مـَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ الْحَسَنُ ع الْخَاتَمَ الثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ الْحَسَنُ وَ مَضَى فَتَحَ الْحُسَيْنُ ع الْخـَاتـَمَ الثَّالِثَ فـَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ وَ اخْرُجْ بِأَقْوَامٍ لِلشَّهَادَةِ لَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ ع فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَبْلَ ذَلِكَ فـَفـَتـَحَ الْخَاتَمَ الرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ الْعِلْمُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ الْخَاتَمَ الْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اللَّهِ تـَعـَالَى وَ صـَدِّقْ أَبَاكَ وَ وَرِّثِ ابْنَكَ وَ اصْطَنِعِ الْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ الْحـَقَّ فـِى الْخـَوْفِ وَ الْأَمـْنِ وَ لَا تـَخـْشَ إِلَّا اللَّهَ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى الَّذِى يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِى إِلَّا أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ فـَقـُلْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي رَزَقَكَ مِنْ آبَائِكَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ الْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا الرَّاقِدُ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ هُوَ رَاقِدٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 28 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
مـعـاذبـن كـثير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امر وصيت از آسمان در مكتوبى بر مـحـمد نازل شد، و مكتوب سر به مهر جز راجع به وصيت بر محمد صلى اللّه عليه و آله نازل نگشت . جبرئيل عليه السلام عرض كرد: يا محمد؛ اين است وصيت تو درباره امتت نزد اهـل بـيـتـت ، رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله فـرمـود اى جـبـرئيل كدام اهل بيتم ؟ گفت : برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او (على و اولادش عليهم السـلام ) و ايـن وصيت براى اينست كه على علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنانكه ابراهيم بارث داد و ميراث اين علم براى على عليه السلام و ذريه تو از پشت او است .
آنـگـاه امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: آن مكتوب چند مهر داشت ، على عليه السلام مهر اول را گـشـود و بـه آنچه در آن بود عمل كرد، سپس حسن عليه السلام مهر دوم را گشود و بـه آنـچـه در آن مـاءمـور شـده بود عمل كرد، چون حسن وفات كرد و درگذشت ، حسين عليه السـلام مـهـر سـوم را گـشـود، ديـد در آن نـوشته است : ((جنگ كن و بكش و كشته ميشوى و مـردمـى را بـراى شـهـادت با خود ببر، براى ايشان شهادتى جز همراه تو نيست )) او هم عمل كرد و چون خواست در گذرد، پيش از آن ، مكتوب را بعلى بن الحسين عليه السلام داد، او مـهـر چـهـارم را گشود و ديد در آن نوشته است : سكوت كن و چون علم در پرده شده سر بـزير انداز (نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز) چون او خواست وفات كند و در گذرد، آنرا بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد در آن نوشته است : ((كتاب خـداى تـعـالى را تـفـسـيـر كـن و پـدرت را تـصـديـق نـمـا (مـثـل او خاموشى گزين ) و ارث امامت را به پسرت بده ، و امت را نيكو تربيت كن ، و بحق خـداى عـزوجـل قـيـام كـن ، و در حـال تـرس و امـنـيـت حـق را بـگـو و جز از خدا مترس )) او هم عـمل كرد و سپس آنرا بشخص بعد از خود داد، معاذ گويد: من عرض كردم : قربانت گردم ، آنـشـخص شمائيد؟ فرمود: اى معاذ؛ من از چيزى باك ندارم جز اينكه بروى و عليه من روايت كـنـى (يـعـنـى آرى مـنـم ، امـا ايـن خـبر را به مخالفين و دشمنان ما مگو) عرض كردم : من از خـدائى كـه اين مقام را از پدرانت بتو رسانيده است ، خواستارم كه تا پيش از وفات شما، مانند آنرا به اولادت عطا كند، فرمود: اى معاذ چنين كرده است ، عرض كردم او كيست قربانت گـردم ؟ فـرمـود ايـن ايـن شـخص خوابيده و با دست خود اشاره بعبد الصالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) كرد كه خوابيده بود.
2- أَحـْمـَدُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ وَ مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الْكِنَانِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ نَجِيحٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْعُمَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ ص كِتَاباً قـَبـْلَ وَفـَاتـِهِ فـَقـَالَ يـَا مـُحـَمَّدُ هـَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَى النُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ قَالَ وَ مَا النُّجَبَةُ يَا جـَبـْرَئِيـلُ فـَقـَالَ عـَلِيُّ بـْنُ أَبـِي طـَالِبٍ وَ وُلْدُهُ ع وَ كَانَ عَلَى الْكِتَابِ خَوَاتِيمُ مِنْ ذَهَبٍ فـَدَفـَعـَهُ النَّبـِيُّ ص إِلَى أَمـِيـرِ الْمـُؤْمِنِينَ ع وَ أَمَرَهُ أَنْ يَفُكَّ خَاتَماً مِنْهُ وَ يَعْمَلَ بِمَا فِيهِ فَفَكَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِيهِ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ ع فَفَكَّ خَاتَماً وَ عـَمـِلَ بِمَا فِيهِ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فِيهِ أَنِ اخْرُجْ بِقَوْمٍ إِلَى الشَّهـَادَةِ فَلَا شَهَادَةَ لَهُمْ إِلَّا مَعَكَ وَ اشْرِ نَفْسَكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بـْنِ الْحـُسـَيْنِ ع فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فِيهِ أَنْ أَطْرِقْ وَ اصْمُتْ وَ الْزَمْ مَنْزِلَكَ وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حـَتَّى يـَأْتـِيَكَ الْيَقِينُ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فـِيـهِ حـَدِّثِ النَّاسَ وَ أَفـْتِهِمْ وَ لَا تَخَافَنَّ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَا سَبِيلَ لِأَحَدٍ عَلَيْكَ فـَفـَعـَلَ ثـُمَّ دَفـَعـَهُ إِلَى ابـْنـِهِ جَعْفَرٍ فَفَكَّ خَاتَماً فَوَجَدَ فِيهِ حَدِّثِ النَّاسَ وَ أَفْتِهِمْ وَ انـْشُرْ عُلُومَ أَهْلِ بَيْتِكَ وَ صَدِّقْ آبَاءَكَ الصَّالِحِينَ وَ لَا تَخَافَنَّ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ فـِى حـِرْزٍ وَ أَمـَانٍ فـَفـَعـَلَ ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى ع وَ كَذَلِكَ يَدْفَعُهُ مُوسَى إِلَى الَّذِى بَعْدَهُ ثُمَّ كَذَلِكَ إِلَى قِيَامِ الْمَهْدِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 29 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: خـداى عـزوجـل پـيـش از وفات پيغمبر، مكتوبى بر او نـازل كـرد و فـرمـود: اى مـحـمـد! ايـن اسـت وصـيت من به سوى نجيبان و برگزيدگان از خـانـدان تـو، پيغمبر گفت : اين جبرئيل نجيبان كيانند؟ فرمود: على بن ابيطالب و اولادش عـليـهـم السـلام ، و بـر آن مكتوب چند مهر از طلا بود، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آنرا بـه امـيـرالمـؤ منين عليه السلام داد و دستور فرمود كه يك مهر آنرا بگشايد و بآنچه در آنـسـت عـمـل كـنـد، امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام يـك مـهـر را گـشـود و بـه آن عـمـل كـرد، سـپـس آن را بـه پـسرش حسن عليه السلام داد، او هم يك مهر را گشود و به آن عـمل كرد، سپس او آن را به حسين عليه السلام داد، او يك مهر را گشود و در آن ديد نوشته است : با مردمى بطرف شهادت برو، براى آنها شهادتى جز با تو نيست ، و خود را به خـداى عـزوجـل بفروش ، او هم انجام داد، سپس آن را به على بن الحسين عليه السلام داد. او نيز يك مهر گشو و ديد در آن نوشته است : سر بزير انداز و خاموشى گزين و در خانه ات بـنشين ، و پروردگارت را عبادت كن تا مرگ فرا رسد، او هم انجام داد سپس آن را به پسرش محمد بن على عليه السلام داد، او يك مهر را گشود، ديد نوشته است : مردم را حديث گـو و فـتـوى ده و جـز از خـداى عـزوجـل مـتـرس : هـيـچـكـس عـليـه تـو راهـى نـيـابـد، او هم عـمـل كـرد و سـپـس آن را به پسرش جعفر عليه السلام داد، او هم يك مهر گشود، ديد در آن نـوشـتـه اسـت ، مـردم را حـديـث گـو و فـتـوى ده و عـلوم اهـل بـيـت خـود را مـنـتـشـر كـن و پـدران نـيـكـو كـارت را تـصـديـق نـمـا و جـز از خـداى عزوجل مترس كه تو در پناه و امانى ، او هم عمل كرد و سپس آن را به پسرش موسى عليه السـلام داد (يـعـنى من هم عمل كردم و سپس آنرا بپسرم موسى عليه السلام خواهم داد، راوى عـبـارت را تـغـيـيـر داده است ) و همچنين موسى به امام بعد از حود مى دهد و تا قيام حضرت مهدى صلى اللّه عليه و آله اينچنين است
3- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مـُحـَمَّدٍ عـَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكـُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ عَلِيٍّ وَ الْحـَسـَنِ وَ الْحـُسـَيـْنِ ع وَ خـُرُوجـِهـِمْ وَ قـِيـَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغـِيـتِ إِيَّاهـُمْ وَ الظَّفـَرِ بـِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى قـَدْ كـَانَ قـَدَّرَ ذَلِكَ عـَلَيـْهـِمْ وَ قـَضـَاهُ وَ أَمـْضَاهُ وَ حَتَمَهُ ثُمَّ أَجْرَاهُ فـَبـِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا
اصول كافى جلد 2 صفحه 30 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
حـمـران بـه امـام باقر عليه السلام عرض كرد: قربانت گردم بمن خبر دهيد كه موضوع نـهـضـت عـلى و حـسـن و حـسـيـن عـليـهـم السـلام و قـيـام ايـشـان بـراى ديـن خـداى عزوجل و مصيبتهائى كه ديدند، از كشته شدن بدست طغيانگران و پيروزى آنها بر ايشان تـا آنجا كه كشته شدند و مغلوب گشتند چگونه بود؟ امام باقر عليه السلام فرمود: اى حـمـران : خـداى تـبـارك و تـعالى آن مصيبات را بر ايشان مقدر كرد و حكم فرمود و امضاء نمود و حتمى ساخت ، و سپس اجرا كرد (پس همه آن مصيبات با علم و اجازه خدا بوده ) و على و حـسـن و حـسـيـن از روى بـصـيـرت و دانـشـى كـه قـبـلا از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دريافته بودند قيام كردند، و هركس از ما خانواده هم كه خاموشى گزيند از روى علم است .
4- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ الْأَشـْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ جـَعـْفـَرٍ عـَنْ عـَلِيِّ بـْنِ إِسـْمـَاعـِيـلَ بـْنِ يـَقـْطـِيـنٍ عـَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِى مُوسَى الضَّرِيـرِ قـَالَ حَدَّثَنِى مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ أَ لَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمـُؤْمـِنـِيـنَ ع كـَاتـِبَ الْوَصـِيَّةِ وَ رَسـُولُ اللَّهِ ص الْمـُمـْلِى عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ ع شُهُودٌ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ وَ لَكِنْ حِينَ نـَزَلَ بـِرَسـُولِ اللَّهِ ص الْأَمـْرُ نـَزَلَتِ الْوَصـِيَّةُ مـِنْ عـِنـْدِ اللَّهِ كـِتـَابـاً مُسَجَّلًا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ أُمَنَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ مُرْ بِإِخْرَاجِ مـَنْ عـِنـْدَكَ إِلَّا وَصـِيَّكَ لِيـَقـْبِضَهَا مِنَّا وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا يَعْنِى عـَلِيـّاً ع فـَأَمـَرَ النَّبـِيُّ ص بـِإِخـْرَاجِ مـَنْ كَانَ فِى الْبَيْتِ مَا خَلَا عَلِيّاً ع وَ فَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ السِّتْرِ وَ الْبَابِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ هَذَا كِتَابُ مَا كُنْتُ عَهِدْتُ إِلَيْكَ وَ شَرَطْتُ عَلَيْكَ وَ شَهِدْتُ بِهِ عَلَيْكَ وَ أَشْهَدْتُ بِهِ عَلَيْكَ مَلَائِكَتِى وَ كـَفـَى بِى يَا مُحَمَّدُ شَهِيداً قَالَ فَارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُ النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ رَبِّي هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيْهِ يَعُودُ السَّلَامُ صَدَقَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَرَّ هَاتِ الْكِتَابَ فَدَفَعَهُ إِلَيـْهِ وَ أَمـَرَهُ بـِدَفـْعـِهِ إِلَى أَمـِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ اقْرَأْهُ فَقَرَأَهُ حَرْفاً حَرْفاً فَقَالَ يَا عـَلِيُّ هـَذَا عَهْدُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ وَ شَرْطُهُ عَلَيَّ وَ أَمَانَتُهُ وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ وَ أَدَّيـْتُ فـَقـَالَ عـَلِيٌّ ع وَ أَنـَا أَشـْهـَدُ لَكَ بـِأَبـِى وَ أُمِّى أَنـْتَ بـِالْبـَلَاغِ وَ النَّصـِيـحـَةِ وَ التَّصْدِيقِ عَلَى مَا قُلْتَ وَ يَشْهَدُ لَكَ بِهِ سَمْعِى وَ بَصَرِى وَ لَحْمِى وَ دَمِى فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع وَ أَنَا لَكُمَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص :
يَا عَلِيُّ أَخَذْتَ وَصِيَّتِي وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلَّهِ وَ لِيَ الْوَفَاءَ بِمَا فِيهَا فَقَالَ عَلِيٌّ ع نـَعـَمْ بـِأَبـِي أَنـْتَ وَ أُمِّى عـَلَيَّ ضَمَانُهَا وَ عَلَى اللَّهِ عَوْنِي وَ تَوْفِيقِي عَلَى أَدَائِهَا فَقَالَ رَسـُولُ اللَّهِ ص يـَا عـَلِيُّ إِنِّي أُرِيـدُ أَنْ أُشـْهـِدَ عـَلَيْكَ بِمُوَافَاتِى بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع نَعَمْ أَشْهِدْ فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِيمَا بَيْنِى وَ بَيْنَكَ الْآنَ وَ هـُمَا حَاضِرَانِ مَعَهُمَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ لِأُشْهِدَهُمْ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِيَشْهَدُوا وَ أَنَا بِأَبِى أَنـْتَ وَ أُمِّى أُشـْهـِدُهـُمْ فـَأَشـْهـَدَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَانَ فِيمَا اشْتَرَطَ عَلَيْهِ النَّبِيُّ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَ ع فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ تَفِي بِمَا فِيهَا مِنْ مُوَالَاةِ مَنْ وَالَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ وَ الْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مـِنـْكَ وَ عَلَى كَظْمِ الْغَيْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّى وَ غَصْبِ خُمُسِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ فَقَالَ نَعَمْ يـَا رَسـُولَ اللَّهِ فـَقـَالَ أَمـِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ سَمِعْتُ جـَبـْرَئِيـلَ ع يـَقـُولُ لِلنَّبـِيِّ يـَا مـُحـَمَّدُ عَرِّفْهُ أَنَّهُ يُنْتَهَكُ الْحُرْمَةُ وَ هِيَ حُرْمَةُ اللَّهِ وَ حُرْمَةُ رَسـُولِ اللَّهِ ص وَ عـَلَى أَنْ تـُخـْضـَبَ لِحـْيَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِيطٍ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فـَصـَعِقْتُ حِينَ فَهِمْتُ الْكَلِمَةَ مِنَ الْأَمِينِ جَبْرَئِيلَ حَتَّى سَقَطْتُ عَلَى وَجْهِى وَ قُلْتُ نَعَمْ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ إِنِ انْتَهَكَتِ الْحُرْمَةُ وَ عُطِّلَتِ السُّنَنُ وَ مُزِّقَ الْكِتَابُ وَ هُدِّمَتِ الْكَعْبَةُ وَ خُضِبَتْ لِحْيَتِى مِنْ رَأْسِى بِدَمٍ عَبِيطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتَّى أَقْدَمَ عَلَيْكَ ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ أَعْلَمَهُمْ مِثْلَ مَا أَعْلَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالُوا مـِثـْلَ قـَوْلِهِ فـَخـُتـِمـَتِ الْوَصـِيَّةُ بـِخَوَاتِيمَ مِنْ ذَهَبٍ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ وَ دُفِعَتْ إِلَى أَمِيرِ الْمـُؤْمـِنـِيـنَ ع فَقُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ ع بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى أَ لَا تَذْكُرُ مَا كَانَ فِى الْوَصِيَّةِ فـَقـَالَ سُنَنُ اللَّهِ وَ سُنَنُ رَسُولِهِ فَقُلْتُ أَ كَانَ فِى الْوَصِيَّةِ تَوَثُّبُهُمْ وَ خِلَافُهُمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ شَيْئاً شَيْئاً وَ حَرْفاً حَرْفاً أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ إِنـّا نـَحـْنُ نـُحـْيِ الْمـَوْتـى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مـُبـِيـنٍ وَ اللَّهِ لَقـَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ ع أَ لَيْسَ قَدْ فَهِمْتُمَا مَا تَقَدَّمْتُ بِهِ إِلَيْكُمَا وَ قَبِلْتُمَاهُ فَقَالَا بَلَى وَ صَبَرْنَا عَلَى مَا سَاءَنَا وَ غَاظَنَا
وَ فـِى نـُسـْخـَةِ الصَّفـْوَانـِيِّ زِيـَادَةٌ عـَلِيُّ بـْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازِ عَنْ حَرِيزٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فـِدَاكَ مـَا أَقـَلَّ بـَقـَاءَكـُمْ أَهـْلَ الْبـَيْتِ وَ أَقْرَبَ آجَالَكُمْ بَعْضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ النَّاسِ إِلَيـْكـُمْ فَقَالَ إِنَّ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِيفَةً فِيهَا مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ فِى مُدَّتِهِ فَإِذَا انْقَضَى مَا فِيهَا مِمَّا أُمِرَ بِهِ عَرَفَ أَنَّ أَجَلَهُ قَدْ حَضَرَ فَأَتَاهُ النَّبِيُّ ص يَنْعَى إِلَيْهِ نَفْسَهُ وَ أَخـْبـَرَهُ بـِمـَا لَهُ عـِنـْدَ اللَّهِ وَ أَنَّ الْحـُسَيْنَ ع قَرَأَ صَحِيفَتَهُ الَّتِى أُعْطِيَهَا وَ فُسِّرَ لَهُ مَا يـَأْتـِى بـِنـَعـْيٍ وَ بـَقـِيَ فـِيهَا أَشْيَاءُ لَمْ تُقْضَ فَخَرَجَ لِلْقِتَالِ وَ كَانَتْ تِلْكَ الْأُمُورُ الَّتـِى بـَقـِيـَتْ أَنَّ الْمـَلَائِكـَةَ سـَأَلَتِ اللَّهَ فـِى نـُصـْرَتـِهِ فـَأَذِنَ لَهَا وَ مَكَثَتْ تَسْتَعِدُّ لِلْقـِتـَالِ وَ تـَتـَأَهَّبُ لِذَلِكَ حـَتَّى قـُتِلَ فَنَزَلَتْ وَ قَدِ انْقَطَعَتْ مُدَّتُهُ وَ قُتِلَ ع فَقَالَتِ الْمـَلَائِكـَةُ يـَا رَبِّ أَذِنـْتَ لَنـَا فـِى الِانـْحـِدَارِ وَ أَذِنـْتَ لَنـَا فـِى نُصْرَتِهِ فَانْحَدَرْنَا وَ قَدْ قـَبَضْتَهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ أَنِ الْزَمُوا قَبْرَهُ حَتَّى تَرَوْهُ وَ قَدْ خَرَجَ فَانْصُرُوهُ وَ ابْكُوا عـَلَيـْهِ وَ عَلَى مَا فَاتَكُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ فَإِنَّكُمْ قَدْ خُصِّصْتُمْ بِنُصْرَتِهِ وَ بِالْبُكَاءِ عَلَيْهِ فَبَكَتِ الْمَلَائِكَةُ تَعَزِّياً وَ حُزْناً عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ فَإِذَا خَرَجَ يَكُونُونَ أَنْصَارَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 31 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
ابـو مـوسى ضرير (نابينا) گويد: موسى بن جعفر عليهما السلام به من فرمود كه : من بـه امام صادق عليه السلام گفتم : مگر اميرالمؤ مينين عليه السلام كاتب وصيت و پيغمبر ديـكته گو و جبرئيل و ملائكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر بزير انداخت و سپس فرمود:
چـنـان بـود كـه گـفـتـى ، اى ابـوالحـسـن ؛ ولى زمـانـيـكـه وفـات رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله در رسيد، امر وصيت از جانب خدا در مكتوبى سر به مهر فـرود آمـد، آن مـكـتـوب را جـبـرئيـل هـمـراه مـلائكـه امـيـن خـداى تبارك و تعالى فرود آورد. جبرئيل گفت : اى محمد! دستور ده هر كه نزدت هست ، جز وصيت يعنى على بيرون روند، تا او مكتوب وصيت را از ما بگيرد و ما را گواه گيرد كه تو آن را به او دادى و خودش ضامن و مـعـتـهـد آن شـود، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به اخراج هر كه در خانه بود، جز على عليه السلام دستور داد)) و فاطمه در ميان در و پرده بود.
آنـگاه جبرئيل گفت : اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: اين همان مكتوب است كه (در شب معراج ) با تو پيمان كردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبت به آن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم ، در صورتى كه شهادت خودم تنها كـافـى اسـت اى مـحـمـد؛، بـنـدهـاى اسـتـخـوان پـيـغـمـبـر بـه لرزه در آمـد و گـفـت : اى جـبرئيل ! پروردگار من خودش سلام است (يعنى سلامتى از هر عيب ) و سلام از جانب اوست و سـلام به سوى او باز مى گردد. خداى عزوجل راست فرموده و احسان كرده است ، مكتوب را بده ، جبرئيل آن را به او داد و دستور داد كه به اميرالمؤ منين تسليم كند و به او گفت : آن را بخوان ، حضرت آن را كلمه به كلمه قرائت كرد.
سـپـس پيغمبر فرمود: اى على ! اين پيمانى است كه پروردگار ـ تبارك و تعالى ـ با من كـرده و امانت او شرط او بر من است ، من رسانيدم و خير خواهى كردم و ادا نمودم . على عليه السلام گفت (پدر و مادرم بفدايت ) من در اين رسانيدن و خير خواهى و تصديق آنچه گفتى گـواه تـواءم و گـوش و چـشـم و گـوشـت و خـونـم بـراى تـو گـواهـى مـى دهـد، جـبـرئيـل عـليـه السـلام گـفـت : مـن هـم در ايـن مـوضـوع گـواه شـمـا هـسـتـم ، پـس رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله فرمود، اى على ! وصيت مرا گرفتى و آن را فهميدى و وفـاء بـمـضـامـيـنـش را براى خدا و من ضمانت كردى ؟ على عليه السلام گفت : آرى پدر و مـادرم بقربانت ، ضمانت آن بر من ، و يارى من و توفيق دادن مرا بر انجام آن بر خداست ، رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله فرمود: اى على ؛ من مى خواهم بر تو گواه گيرم كه عمل كردن به اين وصيت را روز قيامت به من خبر دهى ، على عليه السلام گفت : آرى ، گواه بـگـيـر، پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله فـرمـود: الان جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل مـيان من و تو حاضرند و ملائكه مقربين همراه ايشانند، آنها را بر تو گـواه ميگريم ، على عليه السلام گفت : آرى گواه باشند، من هم پدر و مادرم به قربانت ايشان را گواه مى گيرم .
پـس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ايشان را گواه گرفت . و از جمله آنچه پيغمبر بر على به دستور جبرئيل و فرمان خداى عزوجل شرط كرد، اين بود كه به او گفت : اى على ! وفـا مـى كـنى به آنچه در اين وصيت است . از دوست داشتن كسانى كه خدا و رسولش را دوسـت دارنـد و، بـيـزارى و دشـمـنى نسبت بكسانى كه با خدا و رسولش دشمنى كنند، با شـكـيـبـائى و فرو خوردن خشمت ، در صورت از ميان رفتن حقت و غصب كردن خمست و دريدن پرده احترامت ؛ گفت : آرى حاضرم ، اى رسول خدا! سپس اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: سـوگـنـد بـه آنـكـه دانـه را شـكـافـت و انـسـان را آفـريـد كـه مـن از جـبـرئيـل عـليـه السلام شنيدم كه به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله مى گفت اى محمد! به عـلى بـفـهـمـان كـه پـرده احـتـرام او كـه هـمـان احـتـرام خـدا و رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله است دريده مى شود، و اين وصيت با اين شرط است كه ريشش از خون تازه سرش رنگين شود، اميرالمؤ منين عليه السلام گويد: چون اين جمله را از جـبـرئيـل امـيـن فـهـمـيـدم ، فـريـادى زدم و بـه رو بـر زمـيـن افـتـادم و گـفـت : آرى قـبـول دارم و راضـى هـسـتـم ، اگـر چـه پـرده احـتـرام دريـده شـود و سـنـتـهـا تعطيل شود و قرآن پاره شود و خانه كعبه خراب گردد و ريشم از خون تازه سرم رنگين شود: همواره شكيبائى كنم و بحساب خدا گذارم تا بر تو وارد شوم .
سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله فاطمه و حسن و حسين را بخواند و چنانچه باميرالمؤ مـنين اعلام فرمود، بآنها نيز اعلام كرد، ايشان هم مانند او جواب بدادند، سپس آن وصيت با چند مهر از طلا كه آتش بآن نرسيده بود (ساخته دست بشر نبود) مهر شد و باميرالمؤ منين عليه السلام تحويل داده شد.
ابو موسى گويد: من بموسى بن جعفر عرضكردم : پدر و مادرم بقربانت ، نمى فرمائى در آن وصـيـت نـامـه چـه نـوشـتـه بـود؟ فـرمـود: سـنـت هـاى خـدا و سنتهاى رسولش بود، عـرضـكـردم : طـغـيان جستن و مخالفت آنها (كه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله طغيان كـردنـد) بر اميرالمؤ منين عليه السلام در آن وصيتنامه نوشته بود؟ فرمود: آرى ، بخدا، يـك بـيـك و حـرف بـحـرف ، مـگـر نـشـنـيـده ئى قـول خـداى عزوجل را ((ما خود هستيم كه مردگانرا زنده كنيم و اعمالى را كه از پيش انجام داده اند با آثار ايشان بنويسم و همه چيز را در كتابى روشن آمارگيرى كرده ايم ـ 12 ـ يس ـ)) (پس نـوشـتـه شـدن همه چيز در وصيتنامه استبعادى ندارد) بخدا كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به اميرالمومنين و فاطمه عليهماالسلام فرمود: مگر چنين نيست كه آنچه را بشما وصيت كـردم و دسـتـور دادم فـهـمـيـديـد و پـذيرفتيد؟ گفتند: چرا، و بر آنچه ما را ناراحت كند و بخشم آورد صبر كنيم و در نسخه صفوانى زياده بر اين است :
ايـن جـمـله سـخـن يـكـى از روات مـرحوم كلينى است ، زيرا كتاب كافى چند نسخه داشته و رواتـش مختلفند، يكى همين صفوانى است كه نامش محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صـفـوانـست كه مردى مورد اعتماد و فقيه و فاضل بوده است . و ديگر از روات كافى محمد بن ابراهيم نعمانى و هارون بن موسى تلعكبرى است .
و مـيـان نـسـخـه هـاى كـافـى اخـتـلافـى بـوده و شـيـخ صـدوق و شـيـخ مـفـيـد و اءمـثـال اينها رحمة الله عليهم نسخه هاى كافى را جمع كرده و مورد اختلاف را در كتابهاى خـود ذكـر نموده اند و چون اين خبر شريف در نسخه صفوانى اضافه اى را كه اكنون ذكر ميشود داشته و در نسخ ديگر نبوده ، با اين جمله به آن اشاره شد. و آن اضافه اينست :
حريز گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : قربانت گردم ، با وجود احتياجى كه مـردم بـشـمـا دارنـد چـقـدر عـمـر شـمـا اهـلبـيـت كـوتـاه و اجـل شـمـا خانواده بيكديگر نزديكست ؟!! فرمود: براى هر يك از ما صحيفه و مكتوبى است كه آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه كارش احتياج دارد در آن نوشته است ، چون او امر و دسـتـوراتـيـكـه در آنـسـت پـايـان يـابـد، امـام مـى فـهـمـد كـه اجـل او رسـيـده اسـت . سـپـس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد او آيد و خبر مرگش را باو گـويـد، و آنـچـه نزد خدا دارد، باو گزارش دهد، و امام حسين عليه السلام مكتوبى را كه بـاو دادنـد، قـرائت كرد، و خبر مرگش كه در پيش داشت برايش تفسير شد، ولى چيزهائى در آن مـكـتـوب بـاقـى بـود كـه هنوز انجام نشده ، او براى جنگ بيرون رفت ، و چيزهائيكه بـاقـى بـود، ايـن بود كه ملائكه يارى كردن او را از خدا خواسته اند و خدا اجازه فرموده است ملائكه مهيا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آنحضرت شهيد شد، ملائكه فرود آمدند، در زمانيكه عمر آن حضرت تمام شده و شهيد گشته بود.
مـلائكـه گـفـتـنـد: پـروردگـارا! تو بما اجازه فرود آمدن و اجازه ياريش را دادى ، ولى ما فرود آمديم و تو قبض روحش نمودى !! خدا بايشان وحى كرد: شما بر سر قبر او باشيد تـا او را بـبـينيد كه بيرون آمده است آنگاه ياريش كنيد، اكنون گريه كنيد بر او و بر از دست رفتن يارى او از شما، زيرا شما براى او و گريه بر او اختصاص يافته ايد، پس آن مـلائكه براى عزا دارى اما حسين و براى افسوس از دست رفتن ياريش گريستند و چون بيرون آيد ياور او باشند.
-
شرح :
جـمـله اخـيـر اشـاره بـمـوضـوع رجـعـت دارد و آن يـكـى از مـسـائل مـذهـبـى اسـت كه در كتب اعتقاديه ذكر مى شود و مقصود از رجعت بازگشت بعضى از ائمه و جمعى از مؤ منين و كافران است بدنيا پيش از قيامت ، تا مؤ منين از آنها انتقام گيرند و بدولت حقه شادمان باشند.
مـوضـوع رجعت از عقايد مخصوص به اماميه است كه بر آن اتفاق دارند، اخبار در اين باره مـتـواتـر اسـت و برخى از آيات قرآن هم بر آن دلالت دارد، علامه مجلسى (ره ) در جلد 13 بـحـار الانـوار بـيـش از دويـسـت حـديـث از چـهـل و چـنـد اصـل مـعـتـبـر در اثـبـات رجـعـت ذكـر مـى كـنـد، مـجـلسـى (ره ) مـى گـويـد: اصـل مـوضـوع رجـعت مورد اتفاق علماء شيعه است ، ولى درباره خصوصيات آن ، اءخبارش اخـتـلاف دارد، مـثل اينكه : آيا رجعت همزمان باظهور امام قائم عليه السلام است يا جلوتر و يـا عـقـب تـر اسـت و نـيـز در مدت رجعت هر يك اختلافست ولى تحقيق اين خصوصيات لزومى ندارد و ايمان اجمالى به آن كافى ـ انتهى ـ.
روايـتـى كـه در مـوضوع رجعت ما را با استدلالى متين و دندان شكن مواجه مى كند اين است : ابوبصير (الصباح ) گويد: امام باقر عليه السلام بمن فرمود: ((درباره باز گشتنها از من سؤ ال مى كنى ؟ گفتم آرى ، فرمود: آن از قدرتست و جز قدريه منكر آن نباشند، چنين قـدرتـى را انـكار مكن )) چنانچه در موضوع معاد و زنده شدن روز قيامت آيات شريفه آخر سـوره يـس قـدرت خـدا را دليـل آن مـى دانـد، در ايـن روايـت هـم دليل آن مى داند، در اين روايت هم دليل رجعت را همان قدرت خدا ذكر مى كند، يعنى خداوندى كـه آن قـدرت و تـوانـائى داشت كه انسان را در ابتدا بدون هيچ سابقه و نمونه اى خلق كند، مى تواند او را رجعت دهد و يا در قيامت دوباره زنده كند.
* اموريكه امامت امام عليه السلام را ثابت مى كند *
بَابُ الْأُمُورِ الَّتِي تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَامِ ع
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَصْرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِذَا مَاتَ الْإِمَامُ بِمَ يُعْرَفُ الَّذِى بَعْدَهُ فَقَالَ لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ مِنْهَا أَنْ يَكُونَ أَكْبَرَ وُلْدِ أَبِيهِ وَ يَكُونَ فِيهِ الْفَضْلُ وَ الْوَصِيَّةُ وَ يَقْدَمَ الرَّكْبُ فَيَقُولَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ فَيُقَالَ إِلَى فـُلَانٍ وَ السِّلَاحُ فـِيـنـَا بـِمـَنـْزِلَةِ التَّابـُوتِ فِى بَنِى إِسْرَائِيلَ تَكُونُ الْإِمَامَةُ مَعَ السِّلَاحِ حَيْثُمَا كَانَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 36 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
ابن ابى نصر گويد: به اما رضا عليه السلام عرض كردم ، چون امام بميرد، امام پس از وى بـچـه دليـل شـنـاخـتـه مـى شـود؟ فـرمـود: امـام را عـلامـاتـيـسـت : از جـمـله آنها اينستكه بـزرگـتـريـن فـرزنـد پدرش مى باشد و داراى فضيلت و وصيت است ، بطوريكه جماعت مسافرين مى آيند و مى پرسند: فلان امام (كه وفات كرد) بچه شخصى وصيت كرد؟ همه مـى گـويـنـد بـفـلان كـس ، و سـلاح در مـيـان مـا، مـانـنـد تـابـوتـسـت در بـنـى اسرائيل ، امامت همراه سلاحست هر گجا كه باشد (باحاديث 625 ـ 628 رجوع شود).
شرح :
مـوضـوع بـزرگـتـريـن فـرزنـد دو اسـتـثـنـا دارد: 1ـ دربـاره امـام حـسـن و امـام حسين 2ـ در صـورتـيـكـه فـرزنـد بـزرگـتـر را عيبى باشد چنانكه در حديث 743 بيايد و مقصود از فـضـيلت ، كمال علم و شجاعت و سخاوت و ساير صفات كماليه است كه امام بايد از همه مردم در آن صفات كاملتر باشد.2- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ يَزِيدَ شَعِرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعـْلَى قـَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُتَوَثِّبُ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ الْمُدَّعِى لَهُ مَا الْحُجَّةُ عَلَيْهِ قـَالَ يـُسْأَلُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فـِي أَحـَدٍ إِلَّا كـَانَ صـَاحـِبَ هـَذَا الْأَمْرِ أَنْ يَكُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَ يَكُونَ عِنْدَهُ السِّلَاحُ وَ يـَكـُونَ صـَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ الَّتِى إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِينَةَ سَأَلْتَ عَنْهَا الْعَامَّةَ وَ الصِّبْيَانَ إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ فَيَقُولُونَ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 36 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
عـبدالاعلى گويد. بامام صادق عليه السلام عرض كردم : كسيكه منصب امام ترا غصب كرده و بـنـا حـق ادعـا مـى كـنـد، چـه دليـلى بـر ردّ اوسـت ؟ فـرمـود: راجـع بـحـلال و حـرام از او بـپـرسـنـد (درسـت پـاسـخ نـگـفـتـنـش دليـل بـر ادعـاى دروغـش مـى بـاشـد) سـپـس بـمـن رو كـرد و فـرمـود: سـه دليل هست كه جز در صاحب امر امامت فراهم نيايد: 1ـ سزاوارترين مردمست نسبت به امام پيش از خود (از لحاظ خويشاوندى ، صفات كماليه ، و اخلاق و رفتار) 2ـ و سلاح نزد اوست 3ـ و وصيت امام سابق درباره او مشهور است بطورى كه چون در شهر امام وارد شوى و از عموم مـردم و كـودكـان هـم كـه بـپـرسى : فلام امام بچه شخصى وصيت كرده مى گويند بفلان پسر فلان .
3- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبـِيـهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبـَخـْتـَرِيِّ عـَنْ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع قَالَ قِيلَ لَهُ بِأَيِّ شَيْءٍ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِالْوَصِيَّةِ الظَّاهـِرَةِ وَ بـِالْفَضْلِ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَطْعُنَ عَلَيْهِ فِى فَمٍ وَ لَا بَطْنٍ وَ لَا فَرْجٍ فَيُقَالَ كَذَّابٌ وَ يَأْكُلُ أَمْوَالَ النَّاسِ وَ مَا أَشْبَهَ هَذَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
بـامـام صـادق عـليـه السـلام عـرض شـد: امـام بـچـه دليل شناخته شود؟ فرمود: بوصيت معروف و فضيليت ، همانا هيچكس نمى تواند نسبت به امـام دربـاره دهـان و شـكـم و عـورت طـعـنـى زنـد، بـايـنـكـه بـگـويـنـد: او دروغـگـوسـت و مال مردم را مى خورد و مانند اينها.
4- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قـُلْتُ لِأَبِى جَعْفَرٍ ع مَا عَلَامَةُ الْإِمَامِ الَّذِى بَعْدَ الْإِمَامِ فَقَالَ طَهَارَةُ الْوِلَادَةِ وَ حُسْنُ الْمَنْشَإِ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
مـعـاويـه بـن وهـب گويد: به امام صادق عليه السلام عرضكردم : علامت جانشين امام چيست ؟ فرمود: پاكيزگى ولادت (حلال زادگى ، ختنه شده ، بخون آلوده نبودن ) و تربيت خوب (رشد و نموش به كمال و سعادت مقرون باشد) و ياوه گرى و بازى نكند.
5- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الرِّضـَا ع قـَالَ سـَأَلْتـُهُ عَنِ الدَّلَالَةِ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ الدَّلَالَةُ عَلَيْهِ الْكِبَرُ وَ الْفَضْلُ وَ الْوَصِيَّةُ إِذَا قَدِمَ الرَّكْبُ الْمَدِينَةَ فَقَالُوا إِلَى مَنْ أَوْصَى فُلَانٌ قِيلَ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ وَ دُورُوا مَعَ السِّلَاحِ حَيْثُمَا دَارَ فَأَمَّا الْمَسَائِلُ فَلَيْسَ فِيهَا حُجَّةٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
احـمـدبـن عـمـر گـويـد: از حـضـرت رضـا عـليـه السـلام دربـاره دليـل امـامـت صـاحـب الامـر پـرسـيـدم فرمود، دليش بزرگى سن و فضيلت و وصيت است ، زمـانـيكه كاروان بشهر در آيد و بگويد: فلانى بكه وصيت كرد؟ جواب دهند: بفلان پسر فـلان و هـر كـجـا سـلاح گـرديـد، شـمـا هـم (بـراى يـافتن امام ) بگرديد، اما جواب گفتن مـسـائل دليـل نـيـسـت (يـعـنـى نـسـبـت بـعـوام و نـوع مـردم ، بـلكـه تـنـهـا دليل براى دانشمندان و خواص از مردم است ).
6- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْأَمْرَ فِى الْكَبِيرِ مَا لَمْ تَكُنْ فِيهِ عَاهَةٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 37 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمود: امر امامت بفرزند بزرگ مى رسد، در صورتيكه عيبى نداشته باشد.
شرح :
پـسـر بزرگتر امامست در صورتى كه در خلقت و اخلاق او نقصى نباشد كه در نظر مردم زشـت و مـنـفـور آيـد. مـانـنـد عـبـدالله افـطـح كـه بـعـد از اسـمـعـيـل بـزرگترين فرزند امام صادق عليه السلام بود ولى دو عيب داشت : 1ـ پاهايش بـى انـدازه پـهـن و درشـت بـود. 2ـ نـادان و فـاسـد العـقـيـده بـود و بـقـول شـيـخ مـفـيـد نزد پدر خود آبروئى نداشت و با طايفه حشويه رفت و آمد مى كرد و بمذهب مرجئه مى گرائيد.7- أَحـْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فـِدَاكَ بـِمَ يـُعـْرَفُ الْإِمـَامُ قـَالَ فـَقـَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَيْءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ بِإِشَارَةٍ إِلَيْهِ لِتَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً وَ يُسْأَلُ فَيُجِيبُ وَ إِنْ سُكِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ يُخْبِرُ بـِمـَا فـِى غـَدٍ وَ يـُكـَلِّمُ النَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِى يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِيكَ عَلَامَةً قَبْلَ أَنْ تـَقـُومَ فـَلَمْ أَلْبـَثْ أَنْ دَخـَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَكَلَّمَهُ الْخُرَاسَانِيُّ بِالْعَرَبِيَّةِ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع بِالْفَارِسِيَّةِ فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِيُّ وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَنَعَنِى أَنْ أُكـَلِّمـَكَ بِالْخُرَاسَانِيَّةِ غَيْرُ أَنِّى ظَنَنْتُ أَنَّكَ لَا تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ إِذَا كُنْتُ لَا أُحـْسـِنُ أُجـِيـبـُكَ فَمَا فَضْلِى عَلَيْكَ ثُمَّ قَالَ لِى يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كـَلَامُ أَحـَدٍ مـِنَ النَّاسِ وَ لَا طـَيـْرٍ وَ لَا بـَهـِيـمـَةٍ وَ لَا شـَيْءٍ فـِيـهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 38 رواية 7
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصير گويد: به حضرت ابوالحسن عليه السلام عرضكردم : قربانت گردم ، امام بـچـه دليـل شـنـاخته شود؟ فرمود: بچند خصلت : اولش اينكه : چيزى از پدرش كه باو اشـاره داشـتـه بـاشد در باره اش پيشى گرفته باشد (مانند تصريح بر امامت و وصيت درباره او و سپردن علم و سلاح و ساير نشانه هاى امامت باو) تا براى حجت باشد و از هر چه بپرسند فورا جوابگويد و اگر در محضرش سكوت كنند. او شروع كند و از فردا خبر دهـد و بـهر لغتى با مردم سخن گويد، سپس بمن فرمود: اى ابا محمد! پيش از آنكه از اين مجلس برخيزى نشانه ديگرى بتو مى نمايانم .
طـولى نـكـشـيد كه مردى از اهل خراسان وارد شد و بلغت عربى با حضرت سخن گفت و امام عـليـه السلام بفارسى جوابش داد، مرد خراسانى گفت . قربانت گردم ، بخدا من از سخن گفتن بلغت خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اينكه گمان مى كردم شما آن لغت را خوب نمى دانيد، فرمود: سبحان الله ! اگر من نتوانم خوب جوابت گويم چه فظيلتى بر تو دارم ؟!! سپس بمن فرمود: اى ابا محمد: همانا سخن هيچيك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سـخـن پـرنـدگان و نه سخن چارپايان و نه سخن هيچ جاندارى ، پس هر كه اين صفاترا نداشته باشد، امام نيست .
-
* ثبوت امامت در اعقاب و عدم رجوعش به برادر و عمو و خويشان ديگر *
بـَابُ ثـَبـَاتِ الْإِمـَامـَةِ فـِي الْأَعـْقـَابِ وَ أَنَّهـَا لَا تَعُودُ فِي أَخٍ وَ لَا عَمٍّ وَ لَا غَيْرِهِمَا مِنَ الْقَرَابَاتِ
1- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِى فـَاخـِتـَةَ عـَنْ أَبـِى عـَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَعُودُ الْإِمَامَةُ فِى أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَبـَداً إِنَّمـَا جـَرَتْ مـِنْ عـَلِيِّ بـْنِ الْحـُسـَيْنِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بـَعـْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللّهِ فَلَا تَكُونُ بَعْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا فِى الْأَعْقَابِ وَ أَعْقَابِ الْأَعْقَابِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 38 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: بـعـد از امـام حسن و امام حسين ، امامت هرگز بدو برادر نـمـيرسد، و از دوران على بن الحسين ، چنانكه خداى تبارك و تعالى فرمايد جارى گشت : ((خـويـشـاونـدان در كـتـاب خـدا بـيـكـديـگـر سـزاوارتـرنـد ـ75ـ انـفـال و 6ـ اءحـزاب ـ)) پـس از دوران عـلى بـن ابـى الحسين عليه السلام امامت جز در ميان فرزندان و فرزندان آنها نباشد (يعنى پشت بپشت از پدر بپسر رسد).
شرح :
علامه مجلسى (ره ) گويد: آين آيه شريفه در دو مورد از قرآن ذكر شده است : 1ـ آيه 75ـ سوره انفال 2ـ آيه 6ـ سوره احزاب و گويا در اينجا مقصود همان آيه سوره اءحزابست و آن چنين است ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم وازواجه امهاتهم و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله من المؤ منين و المهاجرين )) پيغمبر بمؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤ منانند و خويشاوندان در كتاب خدا بهمديگر از مؤ منان و مهاجران سـزاوارتـرند)) و اين آيه دو وجه دارد: 1ـ آنكه ((من المؤ منين )) بيان ((اولواالارحام )) باشد، بنابراين معنى آيه اينستكه : خويشان نزديك از خويشان دور سزاوارترند، چانچه در مـقـام ارث تـا زمـانـيـكـه اولاد و پدر و مادر باشند به برادر و خواهر ارث نمى دهند 2ـ اينكه ((من المؤ منين )) صله ((اولوا الارحام )) باشد، پس معنى آيه اينستكه خويشاوندان از بـيگانگان سزاوارترند و ظاهر اينستكه همين معنى در اينجا مقصود است ، زيرا در صدر آيه حق پيغمبر و همسرانش ذكر شده و مناسب اينستكه سپس حق خويشاوندان و نزديكانش ذكر شود و آنها را بر بيگانگان مقدم دارد.2- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَمِعَهُ يَقُولُ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَهَا لِأَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع
اصول كافى جلد 2 صفحه 39 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
يـونـس بـن يـعـقـوب گـويـد: شـنـيـدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: خدا ابا و امتناع فرموده از اينكه امام ترا بعد از حسن و حسين عليهما السلام براى دو برادر قرار دهد.
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ سُئِلَ أَ تَكُونُ الْإِمَامَةُ فِى عَمٍّ أَوْ خَالٍ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَفِى أَخٍ قَالَ لَا قُلْتُ فَفِى مَنْ قَالَ فِى وَلَدِى وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ لَا وَلَدَ لَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 39 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
ابن بزيع از امام رضا عليه السلام سؤ ال كرد: آيا امامت به عمو و دائى (امام سابق ) مى رسـد؟ فـرمـود: نـه گـويد: عرض كردم . به برادر؟ فرمود: نه ؛ عرض كردم : پس به كى مى رسد؟ فرمود: به پسر من ـ و در آن روز امام رضا عليه السلام پسرى نداشت .
4- مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بـْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لَا تَجْتَمِعُ الْإِمَامَةُ فِى أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّمَا هِيَ فِي الْأَعْقَابِ وَ أَعْقَابِ الْأَعْقَابِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 39 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
امـام صادق عليه السلام فرمود: بعد از امام حسن و امام حسين ، امامت در دو برادر جمع نشود، بلكه فقط در فرزندان و فرزندان آنها باشد.
5- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بـْنِ عـُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ كَوْنٌ وَ لَا أَرَانـِى اللَّهُ فـَبـِمـَنْ أَئْتـَمُّ فـَأَوْمـَأَ إِلَى ابـْنـِهِ مـُوسـَى قَالَ قُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِمُوسَى حَدَثٌ فـَبِمَنْ أَئْتَمُّ قَالَ بِوَلَدِهِ قُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وَ تَرَكَ أَخاً كَبِيراً وَ ابْناً صَغِيراً فَبِمَنْ أَئْتَمُّ قَالَ بِوَلَدِهِ ثُمَّ وَاحِداً فَوَاحِداً
وَ فِى نُسْخَةِ الصَّفْوَانِيِّ ثُمَّ هَكَذَا أَبَداً
اصول كافى جلد 2 صفحه 40 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
عيسى بن عبدالله گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : اگر حادثه اى رخ دهد (يـعـنى اگر شما وفات كنيد) كه خدا به من نشان ندهاد، از كى پيروى كنم ؟ حضرت به پـسـرش مـوسى عليه السلام اشاره كرد، عرض كردم : اگر براى موسى حادثه اى پيش آمـد، از كـى پيروى كنم ؟ فرمود: از پسرش ، عرض كردم : اگر براى پسرش حادثه اى رخ دهـد و بـرادر بـزرگ و پـسـر كـوچـكـى داشته باشد، از كى پيروى كنم ؟ فرمود: از پسرش ،بعد هم يكى پس از ديگرى ـ و در نخسه صفوانيست : سپس هميشه همين طور.
* مـــواردى كـــه خـــداى عـــزوجـــل و رســـولش بــر ائمـه عـليـهـم السلام يكى پس از ديگرىتصريح كرده اند *
بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِداً
1- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبـِى سـَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ فـَقـَالَ نـَزَلَتْ فـِى عـَلِيِّ بـْنِ أَبـِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع فِى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كـَانَ رَسـُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبـَعـِيـنَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يـَقـُلْ لَهـُمْ طـُوفـُوا أُسـْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطـِيـعـُوا اللّهَ وَ أَطـِيـعـُوا الرَّسـُولَ وَ أُولِى الْأَمـْرِ مـِنـْكـُمْ وَ نـَزَلَتْ فـِى عـَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحـُسـَيـْنِ فـَقـَالَ رَسـُولُ اللَّهِ ص فـِى عـَلِيٍّ مـَنْ كـُنـْتُ مـَوْلَاهُ فـَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ ص أُوصـِيـكـُمْ بـِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِى فَإِنِّى سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِى بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فـَلَمْ يـُبـَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِى كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ ص إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تـَطـْهـِيـراً فـَكـَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْكِسَاءِ فِى بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِى وَ ثـَقـَلِى فـَقـَالَتْ أُمُّ سـَلَمـَةَ أَ لَسـْتُ مـِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِى وَ ثـِقـْلِى فـَلَمَّا قـُبـِضَ رَسـُولُ اللَّهِ ص كـَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فـِيـهِ رَسـُولُ اللَّهِ ص وَ إِقـَامـَتـِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخـْذِهِ بـِيـَدِهِ فـَلَمَّا مـَضـَى عـَلِيٌّ لَمْ يـَكـُنـْ يـَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فـِيـكَ فـَأَمـَرَ بـِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهـَبَ عـَنَّا الرِّجـْسَ كـَمـَا أَذْهـَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ ع كَانَ الْحَسَنُ ع أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ أُولُوا الْأَرْحـامِ بـَعـْضـُهـُمْ أَوْلى بـِبـَعـْضٍ فـِى كِتابِ اللّهِ فَيَجْعَلَهَا فِى وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحـُسـَيـْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِى كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كـَمـَا بـَلَّغَ فـِيـكَ وَ فـِي أَبـِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّى الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صـَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يـَدَّعـِى عـَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صـَارَتْ حـِيـنَ أَفـْضـَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بـِبـَعـْضٍ فـِى كِت ابِ اللّهِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صـَارَتْ مـِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِى رَبِّنَا أَبَداً
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَ ذَلِكَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 40 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصـيـر گـويـد: از امـام صـادق دربـاره قـول خـداى عـزوجـل ((خـدا را فـرمـان بـريـد و پـيغمبر و كارداران خود را فرمان بريد ـ 59 نساء)) پـرسـيـدم ، فـرمـود: دربـاره عـلى بـن ابـى طـالب و حـسـن و حـسـيـن عـليـهـم السـلام نـازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، به حضرت عرض كـردم : مـردم مـى گـويـنـد: چـرا عـلى و خـانـواده اش در كـتـاب خـداى عـزوجـل بـرده نـشده ؟ فرمود: به آنها بگو: آيه نماز، بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نازل شده و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نام برده نشده تا اينكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله خـود بـراى مـردم بـيـان كـرد و آيـه زكـوة بـر آن حـضـرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكوة از هر چهل درهم يك درهم است ، تا اينكه خود پيغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه
خود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله براى آنها توضيح داد.
و آيـه ((اطـيـعـوا الله و اطـيـعـوا الرسـول و اولى الامـر مـنـكـم )) نازل شد و درباره على و حسن و حسن نازل شد، پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله درباره عـلى عليه السلام فرمود: ((هر كه من مولا و آقايم على مولا و آقاست )) و باز فرمود: در كـتـاب خـدا و اهـل بـيـتـم بـه شـمـا سـفـارش مـى كـنـم . مـن از خـداى عـزوجـل خـواسته ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خـواسـتـه مـرا عـطـا كـرد، و نـيـز فـرمـود: شـما چيزيى به آنها نياموزيد كه آنها از شما دانـاتـرنـد، و بـاز فـرمـود: آنـهـا شـمـا را از در هـدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند.
اگـر پـيـغـمـبـر خـامـوشـى مـى گـزيـد و دربـاره اهـلبـيـتـش بـيـان نـمـى كـرد، آل فـلان و آل فـلان آن را بـراى خـود ادعـا مـى كـردنـد، ولى خـداى عـزوجـل بـراى تـصـديـق پـيـغـمـبـرش بـيـان آن حـضـرت را (كـه مـقـصـود آل پـيـغـمـبـر اسـت نـه آل فـلان و فـلان ) در كـتـابـش نـازل فـرمـود ((هـمـانـا خـدا مـى خـواهـد نـاپـاكـى را از شـمـا اهـل ايـن خـانـه بـبـرد و پـاكـيـزه تـان كـنـد، پـاكـيـزه كـامـل ـ 33 سـوره احـزاب ) در خـانه ام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم ـ السلام بـودنـد كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدايا هـر پـيـغـمـبـرى اهـل و حـشـمـى داشـت ، و اهـل و حـشـم مـن ايـنـهـايـنـد، ام سـلمـه گـفـت : مـن از اهـل شـمـا نـيـسـتـم ؟ فـرمـود: تـو بـه خـوبـى مـى گـرائى ، ولى ايـنـهـا اهل و حشم من هستند.
بنابراين چون پيغمبر صلى الله عليه و آله وفات يافت ، براى پيشوايى مردم ، على از هـمـه مـردم سـزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسولخدا صلى الله عليه و آله نـسـبـت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپاداشته بود، و چون على درگـذشـت ، نـمـى تـوانـست و اقدام هم نمى كرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هـيـچـيـك از پـسـران ديـگـرش را (غـيـر از حـسـنـيـن عـليـهـمـاالسـلام ) در اهـل پـيـغـمبر داخل كند، زيرا در آنصورت حسن و حسين مى گفتند: خداى تبارك و تعالى آيه اهـلبـيـت را دربـاره مـا نـازل فـرمـود، چـنـانـكـه دربـاره تـو نـازل كـرد و مـردم را بـاطـاعـت مـا امـر كـرد، چـنـانـكـه بـاطـاعـت تـو امـر فـرمـود، و رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله نسبت به ما تبليغ كرد، چنانكه نسبت به تو، تبليغ فـرمـود و خـدا نـاپاكى را از ما برد چنانكه از تو برد، و چون على درگذشت ، حسن عليه السـلام بـامـامـت سزاوارتر بود براى بزرگساليش و چون وفات نمود، نمى توانست و اقـدام هـم نـمـى كـرد كـه فـرزنـدان خـودش را در امـر امـانـت داخـل كـنـد و در مـيـان آنـهـا قـرار دهـد، در صـورتـى كـه خـداى عـزوجـل مـى فرمايد: ((خويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر سزاوارترند)) زيرا در آن صـورت حـسـيـن عليه السلام مى گفت : خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنانكه به اطاعت تـو و اطـاعـت پـدرت امـر فـرموده و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله درباره من هم تبليغ كرده ، چنانكه درباره تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده ، چنانكه از تـو و پـدرت بـرده اسـت ، پـس چـون امـامـت بـه حـسـيـن رسـيـد، هـيـچ يـك از اهل بيت او نمى توانست بر او ادعا كند، همچنانكه او بر برادر و پدرش ادعا مى كرد، اگر آن دو مى خواستند امر امامت را از او به ديگرى بگردانند، ولى آنها چنين كارى نمى كردند، سـپـس زمـانـى كـه امـامـت بـه حـسـيـن عـليـه السـلام رسـيـد، مـعـنـى و تاءويل آيه ((و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله )) جارى گشت ، و بعد از حسين به على بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين به محمد بن على رسيد، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است ، به خدا كه ما درباره پروردگار خود هرگز شك نكنيم .
شرح :
جـمـله ((مـن كـنـت مـولاه فـعـلى مـولاه )) كـه در ايـن روايـت از قـول پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شد، سخن روز غدير آن حضرت است كه از بزرگترين ادله امامت و خلافت اميرالمؤ منين عليه السلام بشمار مى آيد.
علامه مجلسى (ره ) در اينجا توضيح مفصلى در اين باره مى دهد كه ما خلاصه و عصاره آن را ذكـر مى كنيم : استدلال به خبر غدير براى امامت آن حضرت به دو مطلب توقف دارد. 1ـ اثـبـات اصـل خـبر و صدور آن كلمات از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله 2ـ اثبات دلالت آن بـر امـامـت و خـلافت آن حضرت : در قسمت اول گمان ندارم هيچ خردمندى در ثبوت و تواتر اين خبر شك و ترديد كند، تا آنجا كه ابن جزرى شافعى در رساله ((اسنى المطالب )) خـود مـتـواتـر بـودن ايـن حـديـث را ثـابـت كـرده و مـنـكـرش را جـاهـل و مـتـعـصـب نـامـيـده اسـت ، و دانـشـمـنـدان بـزرگ عـامـه مـانـنـد ابـن اثـيـر در جـامـع الاصول و بغوى در مصابيح و ابن حجر در فتح البارى ، از صحيح ترمذى بسندهاى خود از زيدبن ارقم نقل كرده اند.
-
سـيـد مـرتـضـى در كـتـاب شـافـى گـويـد: صـدور اصـل خـبـر غـديـر ظـاهـر و مـعـلومـسـت مـانـنـد غـزوات پـيـغـمـبـر اصـل قـضـيـه حـجـة الوداع و احـوال مـعـروف آن حـضـرت و دليـل ديـگـر بـر صـحـت ايـن خـبـر اجـمـاع شـيـعـه و سـنـى اسـت بـر نـقـل آن ، چـه آنـكـه اعـتـراض و اشـكـال عـامـه بـر دلالت ايـن خـبـر دليـل تـصـديق به صدور آن است و دليل ديگرش اخبار متظافرى است كه احتجاج اميرالمؤ مـنين عليه السلام را در شورى بيان مى كند، كه آن حضرت در شورى فرمود: شما را به خـدا در مـيـان شـمـا جز من كسى هست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دست او را گرفته و گفته باشد: من كنت مولاه فهذا مولاه ، الهم و ال من و الاه و عاد من عاداه . همه گفتند: نه ، به خدا، و چون آن مردم مشهور و معروف شورى اعتراف كردند و ديگرانى هم كه بعدا آن خبر را شـنـيـدنـد، انـكـار نـكـردند با وجود اينكه مى دانيم بسيار مى خواستند اگر آن سخن دروغ باشد، انكار كنند، موجب يقين به صحت آن خبر مى گردد.
و امـا در مـقـام دوم كه مقام اثبات دلالت اين خبر است بر امامت ، چون بعضى از متعصبين عامه كه نتوانسته اند اصل خبر را انكار كنند گفته اند: كلمه ((مولى )) در سخن پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله مـعنى امامت و ولايت را نمى فهماند، بدين جهت علماء ما رضوان الله عليهم اجمعين از چند راه شبهه را حل كرده و توضيح داده اند.
اول ـ طريقه اين است كه گويا شيخ صدوق عليه الرحمه مبتكر آن بوده و در معانى الاخبار و خـصـالش بـيـان كـرده اسـت ، و آن طـريقه اين است كه : كلمه ((مولى )) در لغت عربى عـلاوه بـر ايـنـكـه در مـعـنـى صـاحـب اخـتـيـار و سـرپـرسـت و اءولى بـه تـصـرف استعمال مى شود، به معانى ديگرى هم بكار مى رود: 2ـ بنده ، 3ـ آزاد شده 4ـ هم سوگند 5ـ آزاد كـنـنـد 6ـ مـالك 7ـ هـمـسـايـه 8ـ دامـاد 9ـ جـلو 10 ـ دنـبـال 11ـ پـسـر عـمـو 12ـ نـعـمت پرورده 13ـ دوست 14ـ ناصر و ياور. اما مسلم است كه قـرائن حـال و مـقـام اقـضـا مـى كـنـد كـه هـيـچـيـك از آن مـعـانـى جـز مـعـنـى اول مقصود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نبوده است ، زيرا نسبت به معنى دوم و سوم و چـهـارم پـيـداست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بنده و آزاد شده و هم قسم كسى نبوده است تا در آن موقع حساس بفرمايد: هر كس من هم قسم او بوده ام ، على هم قسم اوست . و اما 8 مـعـنـى ديـگـر (آزاد كـنـنـده ، مـالك ، هـمـسـايـه ، دامـاد، جـلو، دنـبـال ، پـسـر عمو، نعمت پرورده ) بسيار واضح است كه اراده آنها توضيح و اضحاف و بلكه سخنى است بيهوده و خنده آور كه از هيچ عاقلى صادر نمى شود، مگر ممكن است انسان عـاقـل مـردم را در شـدت گرما وسط بيابان گرد آورد و بگويد: هركس من همسايه او هستم عـلى هـمـسـايـه اوسـت يـا آنـكه هر كس را كه من پسر عمو هستم ، على هم پسر عمويش هست ، بـاقـى مـى مـانـد مـعـنى دوست و ياور كه بيشتر عامه به آن تمسك كرده اند. ولى بر هيچ خـردمـنـدى پوشيده نيست كه براى بيان اين معنى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بايد به على عله السلام سفارش كند كه هر كس را من دوست مى داشتم و يارى مى كردم تو هم دوست داشـتـه باش و يارى كن ، نه آنكه مردم را گرد آورد و با آنها چنين سخنى بگويد و اگر بـگـوئيـد مـقـصـود يـاورى امـراء اسـت از رعـايا و جلب دوستى رعايا نسبت به امرا، در اين صـورت دليـل بـر گـفـتـه مـا و امـامـت و خـلافـت آن حضرت است و نيز مى گوئيد: هر گاه سـلطـانـى رعـيـت خـود را نـزديـك وفـاتـش جمع كند و دست يكى از خويشان و نزديكانش را بگيرد و بگويد: هر كه را من دوست و ياورش بوده ام ، اين شخص دوست و ياور اوست ، با تـوجـه بـه ايـنـكـه چـنين سخنى را درباره ديگرى نگفته و براى جانشينى خودش هم هنوز كـسى را انتخاب نكرده است ، هر كسى از اين بيان معنى جانشينى و خلافت و ترغيب رعيت را به امتثال فرمان و دوستى او مى فهمد.
دوم ـ در روايـات بـسـيـارى كـه عامه و خاصه نقل كرده اند چنانست كه : پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله پـيـش از آنـكـه آن جـمـله را دربـاره على بفرمايد، فرمود: اءلست اولى بكم من اءنـفـسكم ؟ ((من نسبت به شما از خود شما اءولى نيستم ؟)) همه گفتند: چرا، سپس فرمود: هـر كـه را مـن مـولاى او هـسـتـم عـلى مـولاى اوسـت و بسيار روشن است كه آن اولويتى را كه ابـتـداء از مـردم ، بـراى خـود اقـرار گـرفـتـه اسـت ، همان اولويت و سرپرستى و صاحب اختيارى است كه در جمله بعد براى على عليه السلام ثابت مى كند.
سوم ـ كلمه مولى در معنى اولى بتصرف حقيقت است و معانى ديگر از فروع اين معنى است و مـحـتـاج بـه اضـافه قيدى ديگر است و نيز محتاج به عنايت و قرينه است ، زيرا مالك را مـولى گـويـنـد، چون نسبت به مملوك اولويت دارد و مملوك را مولى گويند. چون به اطاعت مـالك اولى اسـت و هـمـچنين همسايه و هم قسم را مولى گويند چون آنها به يارى هم قسم و هـمسايه خويش اولويت دارند و همچنين نسبت به معانى ديگر پس چون لفظ مولى در معنى اول حـقـيـقـت اسـت و قـريـنـه ئى بـراى مـعـانـى ديـگـر نـيـسـت بـايـد بـر آن مـعـنـى حمل شود، و اگر معنى دوست و ياور را ادعا كنند مى گوئيم : اگر معنى مولى سرپرست و اولى بـتـصـرف بـاشـد، مـقـصود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اينست كه مردم او را دوست بـدارند و متابعت كنند و يارى نمايند و اگر معنى مولى دوست و ياور باشد، مقصود اينست كه : على عليه السلام ياور و دوست مردم است و پيداست كه دعائى كه پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله بـه لفـظ ((الهـم و ال مـن والاه و عـاد مـن عـاده )) مـى فـرمـايـد بـا مـعـنـى اول مناسب است نه با معنى دوم .
چـهـارم ـ اخـبـاريكه از طريق عامه و خاصه رسيده است به اينكه آيه شريفه اليوم اكملت لكـم ديـنـكـم و اتـمـمـت عـليـكـم نـعـمـتـى 3ـ سـوره مـائده ـ ((امـروز ديـنـتان را براى شما كـامـل كـردم و نـعـمـتـم را بـر شـمـا تـمـام كـردم ، در روز عـيـد غـديـر نـازل شـده است دلالت دارد بر اينكه كلمه ((مولى )) در سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در مـعـنـى امـامـت و خـلافـت بـه كـار رفـتـه اسـت و مـقـصـود آن حـضـرت از آن عـمـل در آن خـطـبـه تـعـيـيـن جـانـشـيـن خـود و حـجـت خـداسـت بـر مـخـلوق ، زيـرا امـرى كـه كامل كننده دين و نعمت خدا باشد، جز نصب امام و پيشواى روحانى براى مردم نتواند بود.
پنجم ـ يكى از آيات ديگرى كه در آن روز نازل شـد، ايـن آيـه شـريـفـه اسـت يـا ايـهـا الرسـول بـلغ مـا انـزل اليـك مـن ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيغمبر آنـچـه از پـروردگـارت بتو نازل شده به مردم برسان ، اگر انجام ندهى ، پيام وى را نـرسـانيده ئى ، خدا ترا از شر مردم حفظ مى كند مفسرين گويند: تهديدى كه خدايتعالى پـيـغـمـبـرش را مـى فـرمـايـد، بـا وعـده حـفـظ و نـگـهـدارى او بـزرگـتـر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه يغمبرش را مى فرمايد، با وعده حفظ و نـگـهـدارى او، بزرگتر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه به پيغمبرش تـذكـر مـى دهد، موضوع تعيين امام و جانشين است كه اگر انجام نشود، زحمات بيست و سه سـاله پـيـغـمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، پس از مرگش به هدر مى رود، و مردم يكباره به جاهليت خود بر مى گردند، و مثل اينست كه پيغمبر رسالت و پيام خدا را نرسانيده است ، و نـيـز چـون امير المؤ منين عليه السلام به واسطه جنگهاى معروف و مشهورش كه پايه اسـلام را مـحـكـم كرده بود. در دل منافقين كينه و خشمى ايجاد نموده بود. كه در اواخر عمر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله گاه و بيگاه اظهار مى كردند و آن حضرت هم آگاه بود كه نصب على عليه السلام به مقام پيشوائى بر آنها گران و سنگين خواهد آمد و كار شكنى و فـتـنـه انـگـيزى خواهند كرد، از اين جهت خداى تعالى ضمانت نگهدارى پيغمبرش را در آيه شريفه تذكر مى دهد.
شـشم ـ جمعيتى كه در آن روز حاضر بودند و سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را مى شـنـيدند، همگى مقصود آن حضرت را فهميدند و على عليه السلام را به مقام امامت و خلافت تـبـريـك گـفتند، نخستين آنها عمر بن الخطاب بود كه گفت بخ بخ لك يا اباالحسن لقد اءصـبـحـت مـولاى و مـولا كـل مـؤ مـن و مـؤ مـنـة ((خـوشـا بـه حال تو اى ابوالحسن ! كه امروز آقاى من و آقاى هر مرد و زن با ايمان گشتى ، و حسان بن ثـابـت نـيـز در آن روز اشـعـارى در تـبـريـك و تـهـنـيت آن حضرت به مقام امامت سروده كه بـتـواتـر از او نـقل شده است و همچنين شعراء ديگر صحابه و تابعين اين موضوع را به تفصيل بيان كرده و همه معنى امامت و خلافت را از سخن پيغمبر فهميده اند.
عـلامـه مـجـلسـى (ره ) در ايـنـجـا راجـع بـه جـمـله ((اوصـيـكـم بـكـتـاب الله و اهـل بـيـتى و نيز درباره آيه شريفه ((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس )) توضيحات مـفـيـدى بـيـان مـى كـنـد كـه مـا از تـرس مـلال خـاطـر خـوانـنـدگـان آن را بفصول بعد حواله مى دهيم .2- مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابـْنِ مـُسـْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بـِبَعْضٍ فِى كِت ابِ اللّهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِى الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ جَرَتْ فِى وُلْدِ الْحـُسـَيـْنِ ع مـِنْ بـَعـْدِهِ فـَنـَحـْنُ أَوْلَى بـِالْأَمـْرِ وَ بـِرَسـُولِ اللَّهِ ص مـِنَ الْمـُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ فِيهَا نَصِيبٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ بُطُونَ بَنِى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ لَا قَالَ وَ نـَسـِيـتُ وُلْدَ الْحـَسـَنِ ع فـَدَخـَلْتُ بـَعـْدَ ذَلِكَ عـَلَيـْهِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ ع فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ مَا لِمُحَمَّدِيٍّ فِيهَا نَصِيبٌ غَيْرَنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
عـبـدالرحـيـم بـن روح قـصـيـر گـويـد: از امـام بـاقـر عـليـه السـلام راجـع بـه قـول خـداى عزوجل ((پيغمبر به مؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤ منانند و خويشاوندان بعضى نسبت به بعضى در كتاب خدا سزاوارترند ـ 6 سوره 33ـ)) پـرسـيـدم دربـاره كـى نـازل شـده اسـت ؟ فـرمـود دربـاره امـر ولايـت و امـامـت نـازل شـده اسـت ، ايـن آيه پس از حسين عليه السلام در ميان اولادش جارى شد، پس ما نسبت به پيغمبر و امر امامت از مؤ منين و مهاجرين و انصار سزاوارتريم ، گفتم اولاد جعفر از امامت بهره ئى دارند؟ فرمود: نه ، گفتم : براى اولاد عباس بهره ئى هست فرمود: نه ، پس من تـمـام شـعـبـه هاى فرزندان عبدالمطلب را براى آن حضرت بر شمردم ، نسبت به همه مى فـرمـود: نـه ، ولى اولاد حـسـن عـليـه السـلام را در آن مـجـلس فراموش كردم ، بعدا خدمتش رسـيـدم و عـرض كـردم : بـراى اولاد حـسـن از امـامت بهره ئى هست ؟ فرمود نه : به خدا اى عـبـدالرحـيـم بـراى هـيچ فردى كه به محمد منسوبست جز ما از آن بهره ئى ندارد (بحديث 754 رجوع شود).
3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسـُولُهُ وَ الَّذِيـنَ آمـَنـُوا قـَالَ إِنَّمـَا يـَعـْنـِى أَوْلَى بـِكـُمْ أَيْ أَحـَقُّ بـِكـُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنـْفـُسـِكـُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِى عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقـِيـَامـَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكـِعـُونَ وَ كـَانَ أَمـِيـرُ الْمـُؤْمـِنِينَ ع فِى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عـَلَيـْهِ حـُلَّةٌ قـِيـمـَتـُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فـَجـَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عـَلَى مـِسـْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هـَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفـَةِ مـِثـْلَهُ فـَيـَتـَصـَدَّقـُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِى سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـه قـول خـداى عـزوجـل ((هـمـانـا ولى شـما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند)) فرمود: يعنى اولى بـه شـمـا و سـزاوارتـر بـه شـمـا و كـارهـاى شـمـا و جـان و مال شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند، يعنى على و اولادش كه ائمه عليهم السـلام هـسـتـند تا روز قيامت ، سپس خداى عزوجل ايشان را وصف كرد و فرمود: ((كسانيكه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكوة مى دهند)).
امـيـرالمـؤ مـنـيـن مـشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حـاليـكـه حله اى كه هزار دينار قيمت داشت ، در برش بود و آن حله را نجاشى به پيغمبر (ص ) هـديـه كـرده و او به اميرالمؤ منين پوشانيده بود، مرد سائلى آمد و گفت : سلام بر تواى ولى خدا و اى كسى كه نسبت بمؤ منين از خودشان سزاوارترى ! بفقير صدقه اى ده ، عـلى عـليـه السـلام آن حـله را بـه جـانـب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خـداى عـزوجـل آن آيـه را در شـاءن او نـازل فـرمـود. و تـصـدق اولادشـرا بـتـصـديـق او مـتـصـل سـاخت (و نعمت بر اولادش را بوسيله نعمت به او قرار داد) پس هريك از اولاد او كه بـدرجـه امـامـت رسـد، مـانـنـد خـود او هـمـيـن صـفـت را دارد كـه در حـال ركـوع تـصـدق مـى دهـد، و آن سائليكه از اميرالمؤ منين تقاضا كرد از ملائكه بود، و آنها كه از ائمه اولادش سؤ ال كنند، از ملائكه مى باشند.
شرح :
راجـع بـه آيـه شـريـفـه در حديث 480 توضيح داده شد، در آنجا بيان كرديم كه بيشتر مـفـسرين اين آيه را در شاءن اميرامؤ منين عليه السلام و راجع بخاتم بخشى آنحضرت در حـال ركـوع مى دانند ولى در اين حديث بجاى انگشتر حله ذكر شده است و آن نوعى از عبا و رولبـاسـى مرسوم آن زمان است ، علامه مجلسى (ره ) درباره آن روايت مى فرمايد: ((حسن كـالصحيح )) درباره اين روايت مى فرمايد ((ضعيف على المشهور)) بنابراين آن روايت از لحـاظ اعـتـبـار و وثـوق بـيشتر مورد اعتماد است ، علاوه بر اينكه مانعى ندارد كه هر دو قـضـيـه واقـع شـده بـاشـد و حـضـرت انگشتر و حله را در يك نماز ياد و نماز تصدق داده باشد.4- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنِ ابـْنِ أَبـِي عـُمـَيـْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفـُضـَيـْلِ بـْنِ يـَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِى الْجـَارُودِ جـَمـِيـعـاً عـَنْ أَبـِى جـَعْفَرٍ ع قَالَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فـَرَضَ وَلَايـَةَ أُولِى الْأَمـْرِ فـَلَمْ يـَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كـَمـَا فـَسَّرَ لَهـُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكـَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صـَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عـَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكـْرُهُ فـَقـَامَ بـِوَلَايـَةِ عَلِيٍّ ع يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهـِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِى الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 47 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
عـمـر بـن اذيـنه از زراره و فضيل و بكير و ابن مسلم و بريد و ابى الجارود، همگى از امام بـاقـرعـليـه السـلام روايـت كـنـنـد كـه فـرمـود: خـداى عزوجل رسولش را بولايت على عليه السلام امر كرد و آيه ((سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده ، نماز بپادارند و زكوة دهند ـ 55 سوره مائده ـ)) را بر او نـازل فـرمود و ولايت اولوالامر (كارداران ) را واجب ساخت ، مردم ندانستند مقصود از ولايت چـيـسـت ، خدا بمحمد صلى اللّه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد، چـنـانـكـه نـمـاز و زكـوة و روزه و حـج را تـوضـيـح داد، و چون امر بولايت از جانب خدا به پيغمبر رسيد حضرتش دلتنگ شد و ترسيد مردم از دين برگردند و او را تكذيب كنند، از ايـنـجـهـت دلتـنـگ شـد و بـپـروردگـارش مـراجـعـه كـرد، خـداى عـزوجـل بـا وحـى فـرسـتـاد ((اى پـيـغـمـبـر آنـچـه از پـروردگـارت بـه تـو نـازل شـده بـرسان ، و اگر نكنى پيام او را نرسانيده ئى ، خدا ترا از گزند مردم حفظ مـيـكـند ـ 67 سوره مائده ـ)) او هم امر خداى ـ تعالى ذكره ـ را اعلان كرد و بامر ولايت على عـليـه السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين و بغائبين برسانند.
عـمـر بـن اذيـنه (كه از آن شش نفر روايت ميكند) گويد: همگى جز ابى الجارود گفتند: امام بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: واجـبـات خـدا يـكـى پـس از ديـگـرى نـازل مـى شـد و امـر ولايـت آخـريـن آنـهـا بـود، كـه خـداى عـزوجـل ايـن آيـه را نـازل فـرمـود: ((امـروز ديـن شـمـا را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم ـ 3 سوره مائده ـ امام باقر عليه السلام فرمود: خـداى عـزوجـل مـى فـرمـايـد: بـعـد از ايـن واجـبـى بـر شـمـا نازل نكنم ، واجبات را براى شما كامل كردم .
-
5- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ صـَالِحِ بـْنِ السِّنـْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خـَارِجـَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ كُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ حَدِّثْنِى عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ وَيْحَكَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْوَفَ لِلَّهِ مـِنْ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَأْمُرْهُ بِهِ اللَّهُ بَلِ افْتَرَضَهُ كَمَا افْتَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ
اصول كافى جلد 2 صفحه 48 رواية 5
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصـيـر گـويـد: خـدمـت امام باقر عليه السلام نشسته بودم كه مردى با آن حضرت عـرضـكـرد: مـرا از ولايـت عـلى خـبـر ده ، كه آن از جانب خدا هست يا از جانب پيغمبر؟ حضرت خـشـمـگـيـن شـد و فـرمـود: واى بر تو! پيغمبر از خدا بيمناكتر از آنستكه چيزى را كه خدا دسـتـورش نداده بگويد، بلكه ولايت على را خدا واجب ساخت . چنانكه نماز و زكوة و روزه و حج را واجب ساخت .
6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يـَقـُولُ فـَرَضَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَّ عـَلَى الْعـِبـَادِ خـَمْساً أَخَذُوا أَرْبَعاً وَ تَرَكُوا وَاحِداً قُلْتُ أَ تُسَمِّيهِنَّ لِى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الصَّلَاةُ وَ كَانَ النَّاسُ لَا يَدْرُونَ كَيْفَ يُصَلُّونَ فَنَزَلَ جـَبـْرَئِيـلُ ع فـَقـَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ بِمَوَاقِيتِ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الزَّكَاةُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخـْبـِرْهـُمْ مـِنْ زَكَاتِهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَ الصَّوْمُ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ بَعَثَ إِلَى مَا حَوْلَهُ مِنَ الْقُرَى فَصَامُوا ذَلِكَ الْيَوْمَ فَنَزَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ بـَيـْنَ شـَعـْبـَانَ وَ شـَوَّالٍ ثـُمَّ نـَزَلَ الْحـَجُّ فـَنـَزَلَ جـَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ أَخْبِرْهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مَا أَخـْبـَرْتـَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَايَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِى يَوْمِ الْجـُمـُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ كـَانَ كـَمـَالُ الدِّيـنِ بـِوَلَايـَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ عِنْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُمَّتِى حـَدِيـثـُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ وَ مَتَى أَخْبَرْتُهُمْ بِهَذَا فِى ابْنِ عَمِّى يَقُولُ قَائِلٌ وَ يَقُولُ قَائِلٌ فـَقـُلْتُ فـِى نـَفـْسِى مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْطِقَ بِهِ لِسَانِى فَأَتَتْنِى عَزِيمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَتْلَةً أَوْعَدَنِى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ أَنْ يُعَذِّبَنِى فَنَزَلَتْ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تـَفـْعـَلْ فـَمـا بـَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مِمَّنْ كَانَ قَبْلِى إِلَّا وَ قَدْ عَمَّرَهُ اللَّهُ ثُمَّ دَعَاهُ فَأَجَابَهُ فَأَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ أَنـَا مـَسـْئُولٌ وَ أَنـْتـُمْ مـَسْئُولُونَ فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أَدَّيْتَ مَا عَلَيْكَ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ جَزَاءِ الْمُرْسَلِينَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثَلَاثَ مـَرَّاتٍ ثـُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِى فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ قـَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ ع أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِى ارْتَضَاهُ لِنـَفـْسـِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَضَرَهُ الَّذِى حَضَرَ فَدَعَا عَلِيّاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَئْتـَمـِنـَكَ عـَلَى مـَا ائْتـَمـَنـَنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِى ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَلَمْ يُشْرِكْ وَ اللَّهِ فِيهَا يَا زِيَادُ أَحَداً مِنَ الْخَلْقِ ثُمَّ إِنَّ عَلِيّاً ع حَضَرَهُ الَّذِى حَضَرَهُ فَدَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فَقَالَ لَهُمْ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبـَى إِلَّا أَنْ يـَجـْعَلَ فِيَّ سُنَّةً مِنْ يَعْقُوبَ وَ إِنَّ يَعْقُوبَ دَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فـَأَخـْبـَرَهـُمْ بِصَاحِبِهِمْ أَلَا وَ إِنِّي أُخْبِرُكُمْ بِصَاحِبِكُمْ أَلَا إِنَّ هَذَيْنِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص الْحـَسـَنَ وَ الْحـُسـَيـْنَ ع فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَ أَطِيعُوا وَ وَازِرُوهُمَا فَإِنِّى قَدِ ائْتَمَنْتُهُمَا عَلَى مَا ائْتـَمـَنـَنـِى عـَلَيـْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِمَّا ائْتَمَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ غَيْبِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِى ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمَا مِنْ عَلِيٍّ ع مَا أَوْجَبَ لِعَلِيٍّ ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فـَلَمْ يـَكـُنْ لِأَحـَدٍ مـِنـْهـُمـَا فـَضْلٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا بِكِبَرِهِ وَ إِنَّ الْحُسَيْنَ كَانَ إِذَا حَضَرَ الْحـَسـَنُ لَمْ يـَنـْطـِقْ فِى ذَلِكَ الْمَجْلِسِ حَتَّى يَقُومَ ثُمَّ إِنَّ الْحَسَنَ ع حَضَرَهُ الَّذِى حَضَرَهُ فـَسـَلَّمَ ذَلِكَ إِلَى الْحـُسـَيْنِ ع ثُمَّ إِنَّ حُسَيْناً حَضَرَهُ الَّذِى حَضَرَهُ فَدَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فـَاطـِمـَةَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ ع فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحـُسـَيـْنِ ع مـَبـْطـُونـاً لَا يـَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمـَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَيْنَا
الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ مـُعـَلَّى بـْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ
اصول كافى جلد 2 صفحه 49 رواية 6
ترجمه روايت شريفه :
ابـى الجـارد گـويـد: شـنـيـدم امـام بـاقـر عـليـه السـلام مـى فـرمـود: خـداى عـزوجـل پـنـج چـيـز بـر بـنـدگـان واجب ساخت و آنها چهار چيزش را گرفتند و يكى ار رها كـردنـد، عـرض كردم : قربانت گردم : آنها را براى من نام مى برى ؟ فرمود: 1ـ نماز، و مردم نمى دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : اى محمد! وقـتـهـاى نـمـاز را بـه مـردم خـبـر ده 2ـ زكـوة پـس از نـمـاز نـازل شـد، جبرئيل گفت : اى محمد راجع به زكوة آنها را خبر ده چنانكه راجع به نماز خبر دادى . 3ـ روزه بعد از زكوة نازل شد، چون روز عاشورا مى آمد، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به دهات اطراف خود كس مى فرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان ، مـيـان شـعـبـان و شـوال نـازل شـد. 4ـ سـپـس امـر بـه حـج رسـيـد، و جـبـرئيـل عـليـه السلام فرود آمد و گفت : چنانكه درباره نماز و زكوة و روزه به مردم خبر دادى ، دربـاره حـج هـم خـبـر ده : 5ـ سـپـس امـر بـولايت رسيد، و آن امر روز جمعه در عرفه رسـيـد، و خـداى عـزوجـل آيـه ((امـروز ديـنـتـان را بـراى شـمـا كـامـل كـردم و نـعـمـتـم را بـر شـمـا تـمـام نـمـودم )) را نـازل كـرد، و كمال دين به سبب ولايت على بن ابيطالب عليه السلام بود، پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله در آنـجا فرمود: امت من هنوز به دوران جاهليت نزديكند (تازه از جاهليت به اسلام گرائيده اند) اگر من نسبت به پسر عمويم به آنها خبرى دهم ، هر كسى نقى ميزند ـ مـن ايـن مطلب را بدون اينكه به زبان آورم در دلم مى گفتم ـ تا آنكه فرمان حتمى خداى عـزوجـل بـه مـن رسيد و مرا تهديد كرد كه اگر ابلاغ نكنم ، عذابم خواهد كرد، و اين آيه نـازل شـد ((اى پـيـغـمـبـر آنـچـه از پـروردگـارت بـه تـو نـازل شـده بـرسـان ، و اگر نكنى رسالت خدا را نرسانيده ئى . خدا تو را از شر مردم نـگـه دارد و خـدا مـردم كـافـر را هـدايـت نـمـى كـنـد ـ 67 سـوره 5 ـ)) پـس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم : خدا همه پيغمبران پيش از مرا عمرى معين داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش كردند (از دارفـانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزديك است كه مرا هم بخواند و اجابت كنم ، من مسؤ ليت دارم و شما هم مسؤ ليت داريد، اكنون شما چه مى گوئيد؟ آنها گفتند: گواهى دهيم كه تو ابلاغ كردى و خير خواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانيدى ، خدا بهترين پـاداش پـيغمبران را بتو دهد. پيغمبر سه مرتبه فرمود: خدايا شاهد باش ، سپس فرمود: اى گروه مسلمين : اين (شخصى كه روى دست من و نامش على بن ابيطالب عليه السلام است ) ولى شماست پس از من ، شما كه حاضريد به غائبين برسانيد.
امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا كه على عليه السلام امين خدا بود بر خلقش و راز پـنـهـانـش و ديـنـى كـه بـراى خـود پـسـنـديـده بـود، سـپـس وفـات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرا رسيد، آن حضرت على عليه السلام را طلبيد و به او فـرمود: اى على من مى خواهم آنچه را كه خدا مرا بر آن امين ساخته و به من سپرده . ترا بر آن امين سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دينى است كه بـراى خـود پـسـنـديده ـ امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا اى زياد هيچكس را در اينها شريك على نساخت ـ.
سـپـس وفـات عـلى عـليـه السـلام فـرا رسـيـد، آن حـضـرت فرزندانش را كه دوازده پسر بـودنـد، نـزد خـود خـوانـد و بـه آنـهـا فـرمـود: فـرزنـدان عـزيـزم ! خـداى عزوجل اراده حتمى فرمود كه سنتى از يعقوب در من قرار دهد.
يـعـقوب دوازده پسر داشت ، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشين خود را) به آنها مـعـرفـى كـرد، آگاه باشيد كه من هم صاحب شما را معرفى مى كنم ، همانا اين دو، پسران رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله حسن و حسينند عليهماالسلام ، از آنها بشنويد و فرمان بـريد و پشتيبانى نمائيد كه من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود بـه آنـهـا مـى سـپـارم ، و آن چـيز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دينى است كه او براى خود پـسـنـديـده است . پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت ، آنچه را على از جانب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله واجب ساخت (و آن شنيدن و فرمانبرى و پشتيبانى امت است از ايشان ) و هـيـچ يـك از آن دو بـر ديـگـرى بـرتـرى نـداشـت ، جز به واسطه بزرگ ساليش (كه مخصوص امام حسن عليه السلام بود) و چون حسين به محضر حسن عليهما السلام مى آمد، در آن مجلس سخن نمى گفت تا بر مى خاست .
سـپـس وفـات حـسـن عليه السلام فرا رسيد و او آن سپرده را به حسين تسليم نمود، سپس وفـات حـسـيـن عـليـه السـلام فـرا رسيد، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين عـليـه السـلام را طلبيد و مكتوبى پيچيده و وصيتى آشكار به او سپرد و على بن الحسين عـليـه السـلام بـيـمـارى از نـظـر مـعـده داشـت كـه در حـال احتضارش مى ديدند، پس فاطمه آن مكتوب را به على بن الحسين داد، سپس به خدا آن مكتوب به ما رسيد.
7- مـُحـَمَّدُ بـْنُ الْحـَسـَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ صـَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ عـَنْ أَبـِى بـَصـِيـرٍ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبـِى جـَعْفَرٍ ع إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُخْتَارِيَّةِ لَقـِيـَنِى فَزَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِيَّةِ إِمَامٌ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قَالَ أَ فَلَا قُلْتَ لَهُ قـَالَ قـُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مـَا دَرَيْتُ مَا أَقُولُ قَالَ أَ فَلَا قُلْتَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ ع أَوْصَى إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ لَوْ ذَهَبَ يـَزْوِيـهـَا عـَنـْهُمَا لَقَالَا لَهُ نَحْنُ وَصِيَّانِ مِثْلُكَ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ أَوْصَى الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَيْنِ وَ لَوْ ذَهَبَ يَزْوِيهَا عَنْهُ لَقَالَ أَنَا وَصِيٌّ مِثْلُكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ أَبِى وَ لَمْ يـَكـُنْ لِيـَفـْعـَلَ ذَلِكَ قـَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ هِيَ فِينَا وَ فِى أَبْنَائِنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 51 رواية 7
ترجمه روايت شريفه :
ابـو بـصـيـر گـويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم مردى از طايفه مختاريه مرا ديـد و عـقـيده داشت كه محمد بن حنفيه امامست ، امام باقر عليه السلام در خشم شد و فرمود: چـيـزى به او نگفتى ؟ عرض كردم نه ، به خدا، ندانستم چه بگويم ، فرمود، چرا به او نـگـفـتى . همانا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على و حسن و حسين وصيت كرد و چون عـلى عـليـه السلام خوست در گذرد، به حسن و حسين وصيت كرد، و اگر وصيتش را از آنها باز مى داشت ـ در صورتيكه او چنين كارى نمى كرد ـ آنها مى گفتند: ما هم مانند تو وصى هـسـتـيـم ، و امـام حسن به امام حسين وصيت نمود و اگر از او باز مى داشت ـ در صورتيكه او چنين كارى نمى كرد ـ حسين عليه السلام به او مى گفت : من هم مانند تو از طرف پيغمبر و پـدرم وصـى هـسـتـم ، خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: ((خـويـشـاونـدان بعضى از بعضى ديگر سزاوارترند)) اين آيه درباره ما و پدران ماست .
* اشاره و نص بر اميرالمؤ منين عليه السلام *
بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
شرح :
از ايـنجا مرحوم كلينى (قده ) دوازده باب منعقد مى كند كه در آنها احاديث و رواياتى را كه متضمن اشاره يا تصريح بر امامت ائمه دوازده گانه است بترتيب ذكر مى كند.1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عـَنْ زَيـْدِ بـْنِ الْجـَهـْمِ الْهـِلَالِيِّ عـَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ وَلَايَةُ عـَلِيِّ بـْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ كَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانَ مِمَّا أَكَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا فِى ذَلِكَ الْيَوْمِ يَا زَيْدُ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَهُمَا قُومَا فَسَلِّمَا عـَلَيـْهِ بـِإِمـْرَةِ الْمـُؤْمـِنِينَ فَقَالَا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قـَدْ جـَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ يَعْنِى بِهِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَهُمَا وَ قَوْلَهُمَا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنـْكـاثـاً تـَتَّخـِذُونَ أَيـْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أَئِمَّةٌ هِيَ أَزْكَى مِنْ أَئِمَّتِكُمْ قَالَ قُلْتُ جـُعـِلْتُ فِدَاكَ أَئِمَّةٌ قَالَ إِى وَ اللَّهِ أَئِمَّةٌ قُلْتُ فَإِنَّا نَقْرَأُ أَرْبى فَقَالَ مَا أَرْبَى وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ فـَطـَرَحـَهَا إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ يَعْنِى بِعَلِيٍّ ع وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فـِيـهِ تـَخْتَلِفُونَ. وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يـَشـاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ فـَتـَزِلَّ قـَدَمٌ بـَعـْدَ ثـُبـُوتـِهـا يـَعْنِى بَعْدَ مَقَالَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِى عَلِيٍّ ع وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ يَعْنِى بِهِ عَلِيّاً ع وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ
اصول كافى جلد 2 صفحه 52 رواية 1
ترجمه روايت شريفه :
زيـد بـن جـهم هلالى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: چون امر ولايت على بن ابـيـطـالب عـليـه السـلام نـازل شـد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرموده بود، بلقب ((اميرالمؤ منين )) بعلى سلام كنيد اى زيد: از جمله تاءكيداتى كه خدا در آنروز بر آندو نفر (ابوبكر و عمر) نمود، اين بود كه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله به آنها فرمود: بـرخـيـزيـد و بـعـنـوان ((امـيـرالمـؤ مـنـيـن )) بـه عـلى سـلام كـنـيـد، آنـدو نفر گفتند: اى رسـول خـدا اين امر از جانب خدا است يا از جانب رسولش ؟ رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بـه آنـهـا فـرمـود: از جـانـب خـدا و رسـولش ، پـس خـداى عزوجل اين آيه نازل فرمود: ((و سوگندها را پس از محكم كردنش كه خدا را ضامن آن كرده ايـد مـشـكـنـيـد، زيـرا خـدا مـيـدانـد چـه مـى كـنـيـد ـ 91 سـوره 16 ـ)) مـقـصـود فـرمـايـش رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله است بآنها و گفته آنها كه : اين امر از جانب خداست يا رسولش ؟ ((و چون آن زن مباشيد كه رشته خود را پس از تابيدن ، پنبه ميكرد و پراكنده مـى سـاخـت ، شـمـا هـم سوگندهايتان را ميان خودتان براى آنكه (ائمه ئى پاكتر از ائمه شـمـا هـسـتـنـد) وسيله نيرنگ مسازيد، زيد گويد: عرضكردم : ائمه فرموديد؟ فرمود: آرى بـخـدا ائمـه است ، عرضكردم : ما ((اءربى )) قرائت ميكنيم ، فرمود: اءربى چيست ؟ و با دست اشاره كرد و آن را افكند ـ ((فقط خدا شما را بوسيله آن آزمايش ميكند)) يعنى بوسيله عـلى عـليـه السلام ((و براى اينكه در روز قيامت آنچه را در آن اختلاف داريد، براى شما واضـح سـازد. اگـر خـدا مـى خـواست شما را يك امت كرده بود، ولى هر كه را خواهد گمراه كـنـد، و هـر كـه را خـواهـد هـدايـت كـنـد، و از آنـچـه مـيـكـرده ايـد، بـاز خـواسـت مـى شـويد. سـوگندهايتان را ميان خود دستاويز نيرنگ مكنيد، مبادا قدمى پس از استواريش بلغزد ـ 92 و 93 سوره 16 ـ)) يعنى بعد از گفته رسول خدا صلى اللّه عليه و آله درباره على ((و بـسـزاى بازداشتن از راه خدا بشما بدى برسد)) مقصود از راه خدا على عليه السلام است ((و براى شما غذايى بزرگ باشد 94 سوره 16 ـ)).