داستان گربه ی هوو...
یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/78.gif
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه،یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/112.gifوقتی خونه میرسهاین کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه،یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . .خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون. http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/29.gifیک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.مرده میپرسه: " اون گربه کره خر خونس؟ "زنش می گه آره. http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/22.gifمرده میگه گوشی رو بده بهش،
__________________