شیرینیهایِ خواندنی

چوب بر جگر
گویند :
پدر و پسری را نزد حاکم بردند که چوب بزنند، اول پدر را انداختند و صد چوب زدند

آه نکرد و دم نزد بعد از آن پسرش را انداختند و چون یک چوب زدند پدرش آغاز ناله

و فریاد کرد، حاکم گفت تو صد چوب خوردی و دم نزدی!

به یک چوب که پسرت خورد ، این ناله و فریاد چیست؟

گفت آن چوبها که بر تن من می آمد تحمل میکردم ،

اکنون که بر جگرم میزنند تحمل ندارم !

میگذرد
گر بُخل کنی و یا کَرَم ، میگذرد
گر عدل کنی یا ستم ، میگذرد

رو جهد کن از تو نام نیکو ماند
ور نه بد و نیک رویهم، میگذرد

آدمیّت
آدمیّت به حُسن اخلاق است
جُفت این شیوه در جهان طاق است

کافر نیکخوی خوش اخلاق
بهتر از مومن بد اخلاق است

فتحعلیشاه و بازار مسگرها
روزی فتحعلیشاه قاجار با همراهان خود از بازار مسگرها میگذشت،

جلو دکان کوچکی ایستاد و چشمش به پسرک فوق العاده زیبایی افتاد

که صورتش را کمی گَرد ذغال سیاه کرده بود ، فی البداهه گفت:

بگرد عارض مسگر نشسته گَرد ذغال

یکی از شعرا که او را همراهی میکرد فوری جواب داد:

صدای مس بفلک میرسد که ماه گرفت

گفتم و گفت
مستم خواندی، به نرگسان تو که نه
گفتی رفتی ، به آستان تو که نه

گفتی دل و جان به جای دیگر داری
ای جان و دلم قسم به جان تو که نه

مرد و شیطان از نظر یک زن
وقتی که خدا مرد را آفرید

دیگر شیطان از چشمش افتاد

و برای همین ابلیس را از دستگاه خود بیرون کرد

خریدار هر شش
هنگامی، شش دختر جوان و زیبای شیرازی به آرامگاه حافظ رفتند

و شرط آن بود از دیوان حافظ تفالی زنند که کدام زیباترند،

چون دسته جمعی کتاب گشودند این شعر آمد:

شهریست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ، ور نه خریدار هر ششم

حج قبول شده
حج یافت کسی، کز او، کس آزار ندید
بس که ز کعبه ، غیر دیوار ندید !

هر کس که صفای معنی از کعبه نیافت
غیر از ره دور و رنج بسیار ندید

آش دهن سوز

زندگی نکتۀ مرموزی نیست
غیر تبدیل شب و روزی نیست

تلخ و شوری که به نام عمر است
راستی آش دهن سوزی نیست

یک ضرب المثل

ما خراب از می و خمخانه ز می آباد است
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است

گوش اگر گوش تو . . . ناله اگر نالۀ من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است