اشعار زیبای دوست عزیزمون عماد
هیچ کس یار نبود
هیچ کس همدم و غمخوار نبود
هیچ کس عاشق و بیمار نبود
هیچ کس محرم اسرار نبود
همه نیرنگ و فریب
همه بازی و دروغ
آه ازین درد غریب
چه کسی حس مرا می فهمد
چه کسی حرف مرا می خواند
چه کسی بودن تنهای مرا می داند
و سرابی که مرا , سالها با خود برد
به خیالی که نه چندان دور است
و چه تلخ است بگویم آری
هیچ کس لایق این عشق نبود
==============================
عماد مشایی
بهمن 1381
اشعار زیبای دوست عزیزمون عماد
شب تنهایی
شب تنهایی من طولانی است
همدمم نیست بجز وحشت و دریای سکوت
که در امواج بلندش غرقم
و به تکرار غم خاطره ها درگیرم
آه ازین شب که دگر رحم ندارد بر من
خواب هم برمن دلسوخته درمانی نیست
چاره ام چیست تو میدانی , تو
من نیازم شب چشمان تو است
که ز رخسارتوام مهتابی است
من نیازم همه تو
و تو اما دوری
کاش بین من و تو فاصله ای جز تو نبود
کاش با من بودی و پناه شب تنهایی من
کاش شبهای مرا بود تو رویا می کرد
کاش با من بودی
تا پریشانی غربت می رفت
کاش می دانستم که درین ثانیه ها به چه می اندیشی
و نمی دانستم
کاش این بغض غریبانه من گریان بود
تا سبکتر شوم از اینهمه بد اقبالی
ای نفسهای من از یاد توام سرشار است
تو کجایی که غمم سنگین است
و من از دوری تو سرگردان
شب تنهایی من طولانی است
و نیازم همه تو
و تو اما دوری. . .
عماد 1388
-----------------------------------------