خداوندا اگر روزی بشر گردی زِ حالم با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه ی خلقت از این بودن از این بدعت
خداوندا کفر نمیگویم پریشانم چه میخواهی تو از جانم ،مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا تو مسؤلی خداوندا تو میدانی
که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است