PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ستاره های سینمای ایران در صد سال پیش!



mehraboOon
01-01-2012, 02:05 AM
100 ستاره و صد سال به اين سال ها

ستاره های سینمای ایران در صد سال پیش!



به سراغ ستاره‌ها رفتيم و حدس زديم اگر 100 سال قبل بودند چه مي‌شد، يك پرونده جالب، بي‌نظير و البته فانتزي... هرگونه تشابه اسامي و تصاوير در متن‌ها با افراد واقعي، تصادفي بوده و كاملا اتفاقي است!






17 تيرماه 1279؛ بي‌شك سينماي ايران بايد خود را مديون اين روز بداند؛روزي كه «مظفرالدين‌شاه» همراه «ميرزا ابراهيم‌خان عكاس باشي» به تماشاي دستگاه سينمو فتوگراف ولانترن ماژيك رفتند و احتمالا نخستين ايراني‌هايي بودند كه پا به «كره سينما» گذاشتند! «ميرزا ابراهيم‌خان»، نخستين فيلمبردار سينماي ايران است كه عكاسباشي دربار ناصرالدين‌شاه بوده‌ و ‌از 14 سالگي در پاريس به تحصيل عكاسي، گراورسازي و عكاسي روي چيني مشغول بود و نخستين فيلم سينماي ايران را در «اوستاند» بلژيك در مراسم «جشن گل‌ها» فيلمبرداري كرد و سپس همراه ‌شاه به ايران بازگشت. رفته‌رفته سينما در ايران نزد اشراف‌ و اعيان رواج پيدا كرد و متمولان كشور نخستين گروهي از مردمان بودند كه با اين صنعت آشنا شدند. اما اين «ميرزا ابراهيم‌خان صحاف‌باشي» بود كه نخستين سالن نمايش فيلم را در خيابان چراغ گاز (اميركبير فعلي) افتتاح كرد تا مردم عادي هم بتوانند با يك پديده عجيب به نام «سينما» آشنا شوند؛ امروز بيش از 111 سال ‌از حضور سوغات فرنگ مظفرالدين‌شاه در ايران مي‌گذرد و اين صنعت آنقدر مهم و البته محبوب شده كه هر ساله فستيوال‌ها، جشن‌ها و بزرگداشت‌هاي فراواني در سراسر دنيا براي اين پديده اتفاق مي‌افتد و مردم براي ديدن فيلم‌ها و بازيگران محبوب‌شان، حاضر مي‌شوند در صف‌هاي طويل به انتظار بايستند، پول بدهند، از بازيگر محبوب‌شان دفاع كنند، با يكديگر كلنجار بروند و روبه‌روي پرده بزرگي ‌بنشينند كه زندگي آدم‌هايي مثل خودشان را روايت و به تصوير مي‌كشد. «عزت‌الله انتظامي»، «جمشيد مشايخي»، «جميله شيخي»، «خسرو شكيبايي»، «پرويز پرستويي»، «علي نصيريان»، و بسياري ديگر، از جمله ستاره‌هاي بي‌نظير آسمان سينماي‌ايران به حساب مي‌آيند كه امروز «حامد بهداد»، «بهرام رادان»، «محمدرضا گلزار»، «ليلا حاتمي» و... را جايگزين خود مي‌بينند. حالا به سراغ اين ستاره‌ها رفتيم و حدس زديم اگر 100 سال قبل بودند چه مي‌شد و هم‌ پيش‌بيني كرده ايم 10 سال آينده‌ چه اتفاقي براي‌شان خواهد افتاد... يك پرونده جالب، بي‌نظير و البته فانتزي كه به يك دليل ‌بسيار مهم براي شما گردآوري شده‌؛ تولد يكصدمين شماره زندگي ايده‌آل... از اين مهم‌تر؟!


(هرگونه تشابه اسامي و تصاوير در متن‌ها با افراد واقعي، تصادفي بوده و كاملا اتفاقي است)




http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52374_429.jpg

شاهزاده بهدادالسلطنه- سنه 1301 هجري شمسي


عاقبت لگد به گربه سياه زدن


شاهزاده بهدادالسلطنه جواني برومند و برازنده بود. منصب اميرلشگري داشته در سن 16 سالگي. از قضاي روزگار غدار گويا شبي در حوالي سنگلج لگدي بر گربه سياهي زده با شمشير سر گربه منكوب را قطع مي‌كند. غافل از آن‌كه وي از اجله اجنه بوده كه به هيئت گربه‌اي سياه بر سر راه وي ظاهر گشته است. از همان شب دچار ضعف قواي دماغي گشته و تا 40 روز پس از آن چنان بخارات دماغي وي مختل شد كه آثار مرض ماليخوليا در وجودش مشهود بوده و زار و نزار گشته.

ظل‌الله آنچه از اطباء داخله و خارجه مملكت بر بالين وي آورد، افاقه نكرد. جن‌گيران و دعانويسان و مسخركنندگان از ما بهتران از چهارگوشه مملكت جمع گشته، هرچه كوشيدند و طلسم و حرز و باطل‌السحر به كار بستند، اطوار بهدادالسلطنه بهبود نيافت. چندان كه از دربخانه گريخت و تا آخر عمر در اطوار مجنونان به سر برد و ديگر از وي خبري يافت نشد الا در جريان غائله ساوجبلاغ كه به عزل فريبرزخان غرورالدوله والي ساوجبلاغ انجاميد.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52375_781.jpg

ليلا خاتون و صفاالملك- سنه 1301 هجري شمسي


در فكر عاقبت كار نوه رژيسور


عكس فوتوگرافي حاضر از روي شيشه مفقوده‌اي گراور شده كه اخيرا يافت شده است. بانوي ارجمند ليلي خاتون والده كمال‌‌الملك صورتگر در آن معلوم است كه 2دست بر سر زانوها نهاده. اين ليلي خاتون يك خلق عجيبه‌اي دارد. آنچه از اسباب و آلات بر طاقچه و رف و صندوقخانه و مطبخ سراي صفاءالملك بنده خدا موجود است دائم گرد كرده، در صندوق‌هاي مجزا نهاده گوشه حوضخانه پنهان مي‌كند كه «اين‌ها به كار نوه‌ام خواهد آمد در سنوات مستقبل از بابت رژيسوري سينماتوگراف». صفاالملك چندين كرت غيظ و غضب فرموده، حتي تهديد به متاركه كرده كه البته كارگر نبوده و افاقه نكرده است. عن قريب صفاءالملك، عزيز دربخانه كه در سنوات ماضيه واجب‌الحج و صاحب منال و مكنت بوده، از بابت همين كردار ليلي خاتون واجب و الزكات و مفلس في‌امان‌الله خواهد شد. الا آن كه صندوق‌هاي تاس و دولا. بچه و آبپاش. گلاب‌پاش و فانوسي و لاله و لنتر و زيورآلات و اسباب‌آلات سماور و ملزومات مطبخ و غيره را در معرض بيع گذاشته، اوضاع زندگي را سروسامان بدهد.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52376_732.jpg

امين حضور حياالمله- سنه 1310 هجري شمسي


هرگز سخن ناروا بر زبان نراند


نفر نشسته كه به طور اعاظم ژست اخذ كرده بر كرسي جلوس كرده، به هيچ روي شناخته نشد. يمكن كه از بابت تزئينات عكس فوتوگرافي لباس بزرگان بر تن رهگذري كرده و بر كرسي نشانده باشندش كه البت مرسوم نيز بوده است. اما نفر ايستاده از اعاظم فن نمايش جناب «امين حضور حياالمله» است. وي به جهت حياي بسيار كه داشت هرگز در نقش كساني كه مورد وثوق نبودند از بابت كردار و گفتار نرفت و تا آخر عمر تنها در پي ارشاد عوام از راه نمايش بود.
هرگز با دسته‌جات مطرب بدنام نبوده، حين نمايش ترقّص نكرده، سخن ناروا و ناصواب بر زبان نرانده است. خدايش بيامرزاد. در مرگ وي اشعر شعراي زمان چنين سرود. بيت:
نام نيكي گر بماند زآدمي به كز او ماند هزاران نقش بد



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52377_770.jpg

فريبرزخان غرورالدوله- سنه 1307 هجري شمسي


شاهزاده‌اي را فلك كرد و بدبخت شد


فريبرزخان غرورالدوله والي معزول ساوجبلاغ كه شرح ماجراي عزل و سرانجام كارش دل‌سنگ را آب مي‌كند. اين فريبرزخان از عساكر بوده و در شجاعت و مهابت زهره ضيغم‌ نر را آب مي‌كرده است. در اندك مدتي به داروغگي رسيد. وقتي گرد پيري بر چهره‌اش نشست و لقب «غرورالدوله» به وي اعطا شد به ولايت ساوجبلاغ رسيد. در صحت و مكنت روزگار مي‌گذراند تا اين‌كه فلك با وي كج‌رفتاري كرد و ستاره بختش يك‌شبه افول يافت. شرح ماوقع چنين است كه به غرورالدوله خبر مي‌رسد جواني مجنون در املاك وي بر بالاي درخت گيلاس رفته پايين نمي‌آيد. فريبرزخان با غيظ و غضب به باغ رفته، فرمان مي‌دهد چاكران و غلامان جوان را از درخت پايين كشيده به چوب و فلك ببندند. چنين مي‌شود. در اثناي تنبيه جوان مسعودخان كيمياگر جوان را مي‌شناسد و به غرورالملك مي‌گويد كه «آتش در خانه‌ات افتاد. اين جوان شاهزاده، بهدادالسلطنه است كه مجنون و بيابانگرد شده.» خبر به طهران و دارالحكومه مي‌رسد. يك هفته‌اي نگذشته بود از غائله باغ گيلاس كه به فرمان پادشاه جم جاه، فريبرزخان غرورالسلطنه والي شوربخت ساوجبلاغ از همان درخت گيلاس به دار مكافات آويخته شد تا عبرت سايرين گردد.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52378_962.jpg

بهرام «افتخار طرب»- سنه 1299 هجري شمسي


افتخار اهل طرب بود اما...


آقا بهرام «افتخار طرب» از اجله اهل موسيقار و يكه‌نواز ساز سنتور كه ابتدا در دسته‌جات طرب سنتور مي‌نواخت و در تعب روزگار مي‌گذارند. از قضاي روزگار در جشن عروسي صبيه امير لشگر به ديد ضل‌السلطان آمده، هنش مطلوب‌ واقع شده به دسته‌جات موسيقي دربخانه همايوني راه يافت. هماي سعادت بر سرش نشسته مفتخر به لقب «افتخار طرب» گرديد.با صبيه آقا بهزاد مخالف‌خوان مزدوج گشته از پيش، اعتبار بيشتر يافت. لكن دريغا دريغ كه قدر عافيت ندانسته، به افيون مبتلا گشت و آنچه از ضياع و عقار فراهم كرده بود بر باد داد.گلشيفته بانو، همسرش به تنگ آمد از لاابالي‌گري وي، طلاق گرفته و از خوف آبرو به فرنگ گريخت.آقا بهرام افتخار طرب از اوج سعادت به خاك مذلت نشست. از دربخانه بيرون شده و داخل دسته‌جات شورشي در مقيم بلاد خارجه گشت.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52379_898.jpg

بوستان‌الملك ملقب به يوسف ثاني- سنه 1305 هجري شمسي


بوستان الملك، سركرده اهل طرب


بوستان الملك كه در دسته‌جات طرب و نمايش شهرت يافت و به منال و مكنت كثير رسيد.
گويا در سنوات ماضيه در بابش با استري لنگ از جانب دروازه شميران به طهران آمده، بوستان الملك هم دم استر را بالا گرفته بوده و مي‌دويده.
دوستاق‌بانان در كار مزاح با يكديگر بوده، هيچ متوجه عبور ايشان و ورود به طهران نشده. از قضاي روزگار عبدالحسين‌خان سپنتا از آن‌جا مي‌گذشته، متوجه تشعشع چهره و زيبايي صورت و نفوذ نگاه وي شده، او را فريفته سر ارباب را شيره‌مال كرده، و او را را از چنگ وي درآورده است. مدتي او را، داخل دسته‌جات طرب كرده. از همان ايام ورود به چشم ضل‌الله آمده لقب شمس الستاره اخذ كرد.بعدتر به دربخانه راه يافته، سر كرده عمله‌جات طرب گرديده و مكنت فراوان يافت.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52380_158.jpg

؟؟؟- سنه 1301 هجري شمسي


و هيچ كس او را نشناخت


در باب حسب و نسب و نام و نشان صاحب اين عكس فوتوگرافي اختلاف بسيار هست. هر كس از رعايا رايي دارد كه با ديگري در اختلاف است.في‌الجمله كسي ايشان را نشناخته. لذا معروف است وي به احتمال بسيار قوي يكي از رعاياست كه دور از چشم سرورش البسه وي را بر تن كرده، عكس فوتوگرافي اخذ كرده است. چروك‌هاي لباس و اين‌كه بر تن وي زار مي‌زند نيز مويد همين قول معروفه است. البت يكي از جا‌ن‌نثاران زياده اصرار دارد كه وي غلامعلي گيپاپز است كه در ابتداي درخونگاه دكان داشته و در ايام عزاداري فرنگي‌پوش تعزيه بوده است...
والله اعلم بالصواب.



http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/9/23/52381_488.jpg

ميرزا رضاي ذوالفنون- سنه 1298 هجري شمسي


از بخت بد لگد استري آمد و ...


آقا ميرزا رضاي ذوالفنون از كفر ابليس اشتهار بيشتر دارد در مملكت. آقا ميرزا رضا لقب ذوالفنون را از هيچ كس اخذ نكرده. هر كس از رعايا در پي اين بوده كه سابقه وي را بيابد، باد به دست بوده. قليلي معتقدند از بدو تولد ذوالفنون بوده و وقت خواندن اذان و اقامه در گوش وي لقبش را هم خوانده‌‌اند. از بابت ميرزايي، آشپزي،‌ صورتگري، ساخت احجام غريبه كه به طلسمات شبيه است، رمل، اسطرلاب، كف‌بيني، نظامي‌گري و غيره و غيره هيچ كم ندارد. شايع است بنا بوده در فيلم سينما توگراف «دختر لر» آكتوري كند؛ در نقش جعفر،‌ جوان عاشق‌پيشه از بخت بدش در «دوشان تپه» تيري انداخته به جانب يك كل. استر يكي از رعايا از مهابت صداي تير رم كرده،‌ جفتك پرانده، جفتك مذكوره اصابت كرده به لگن خاصره ميرزا رضاي ذوالفنون،‌ استخوان لگن منكسر گشته ميرزا از صيف تا شتاي سنه مذكور تا كمر در موميايي بوده. ميرزا همه آن سنه را اشك تحسر افشاند از بابت اين‌‌كه نصيب و قسمتش نشد كه به فن آكتوري نيز مزين شود. از پس آن واقعه، ميرزا هر كجا استري ببيند، به ماتحت استر لگد زده، ‌آه جان‌سوز از سويد اي دل برمي‌كشد.

اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir