PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اس ام اس شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها



R A H A
12-30-2011, 01:42 AM
این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است

R A H A
12-30-2011, 01:50 AM
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله

R A H A
12-30-2011, 01:50 AM
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم

R A H A
12-30-2011, 01:51 AM
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم

R A H A
12-30-2011, 01:51 AM
گریه نکن! خرابه ‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد

R A H A
12-30-2011, 01:52 AM
آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها، خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.

R A H A
12-30-2011, 01:52 AM
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.

R A H A
12-30-2011, 01:52 AM
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند

R A H A
12-30-2011, 01:53 AM
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد *** زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و *** به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد

R A H A
12-30-2011, 01:53 AM
جرم او را کسی نمی‏دانست *** جرم پروانه را نمی‏دانند
آن‏چه مردم شنیده می‏گویند *** رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
چشم‏ها را گشوده، می‏نالید *** در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک می‏ریزد *** در سکوت حزینِ یک خانه

R A H A
12-30-2011, 01:53 AM
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم *** غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن *** تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم

R A H A
12-30-2011, 01:54 AM
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم *** رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید *** در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

R A H A
12-30-2011, 01:54 AM
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم *** روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می‏زد *** ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم