shirin71
12-29-2011, 09:53 PM
مردی که قربانی زن اسيدپاش شد
مرد جوان گرگاني كه دو شب پس از ازدواج از سوي يك زن هدف اسيدپاشي قرار گرفته و نابينا شده همراه همسر و نوزاد 3 ماههاش با حضور در گروه جويندگان عاطفه از دردها و رنجهاي 22 ماهه روزگار سياه زندگياش گفت.
عليرضا به خبرنگار ما گفت: «من قرباني كينهجويي و حسادتهاي يك زن افغان شدم كه جز خوبي و كمك در حق او و بچههايش جرمي مرتكب نشدهام. معصومه - عامل اسيدپاشي- زني مطلقه بود كه پس از طلاق با دو فرزندش زندگي ميكرد. با او در جشن عروسي يكي از بستگان آشنا شده و به هم علاقهمند شديم. وقتي موضوع ازدواج با او را با خانوادهام مطرح كردم با مخالفت شديد مادر، خواهر و برادرانم روبهرو شدم. با اين حال خيلي سعي كردم رضايتشان را جلب كنم اما نشد. با اين حال در اين مدت تمام مخارج زندگي معصومه و فرزندانش را تأمين ميكردم تا اينكه پس از چند ماه متوجه شدم چند تن از اعضاي خانواده زن مورد علاقهام مجرم و خلافكار هستند. وقتي بيشتر تحقيق كردم به حقايق بيشتري پي بردم كه مرا از ازدواج با وي منصرف كرد. بنابراين در جريان صحبت با او نظرم را گفتم حتي خواستم اگر موقعيت ازدواج برايش فراهم شد و فرد مناسبي به خواستگارياش آمد قبول كند. حتي قول دادم تا آن زمان كمكهاي ماليام را از او و بچههايش دريغ نكنم. اما معصومه بشدت مخالفت كرد و كار را به تهديد و ايجاد مزاحمت كشاند. با اين حال واكنشهاي او را جدي نگرفته و همهچيز را به پاي رفتار زنانهاش گذاشتم تا اينكه به پيشنهاد خانوادهام با دختر يكي از بستگان ازدواج كردم. اما تهديدهاي معصومه تمامي نداشت. حتي روز عروسي با تلفن همراه همسرم كه در آرايشگاه بود تماس گرفت و با حرفهاي تهديدآميز موجب ترس و وحشت او شد.
با اين حال مراسم عروسي برگزار شد، دو روز بعد هم خواهرم ما را به خانهاش دعوت كرد. آخر شب به خانه برگشته بوديم كه زنگ خانه به صدا درآمد. از پنجره اتاق پائين را نگاه كردم. مرد جواني پشت در ايستاده بود وقتي پرسيدم با چه كسي كار دارد، گفت: «گوشي تلفن همراهم خراب شده ميخواستم نگاهي به آن بيندازيد.»
از آنجا كه من در مغازه تعمير و فروش تلفن همراه طبقه پائين خانه كار ميكردم، به او گفتم فردا صبح بيايد، اما او اصرار كرد و من هم پذيرفتم. اما وقتي در خانه را باز كردم، در يك لحظه معصومه را مقابل خود ديدم كه يك ظرف بزرگ نوشابه دستش بود و ناگهان محتويات آن را روي صورت و بدنم پاشيد. لحظاتي بعد با سوزش شديد تازه فهميدم هدف اسيدپاشي قرار گرفتهام. با فرياد كمك خواستم كه همان موقع همسرم و خالهام كه در خانه ما بود به كمكم آمده و مرا به بيمارستان سوانح و سوختگي شهرمان - خان ببين در استان گلستان- رساندند. طي 28 روز پنج عمل جراحي روي صورت و بدنم انجام شد. پس از آن به توصيه متخصصان چشمپزشكي به بيمارستان فارابي تهران منتقل شدم. در طول اين 22 ماه حدود 16 عمل جراحي روي پلك و چشمانم انجام گرفته، اما هنوز نابينا هستم با اين حال پزشكان اميدوارند كه بيناييام برگردد چرا كه شبكيه چشمم از بين نرفته و با عمل پيوند قرنيه به احتمال زياد بينايي يكي از چشمانم برميگردد. اما متأسفانه هيچ پولي براي انجام اين عمل جراحي سنگين ندارم. در اين مدت خداوند يك پسر هم به من و همسرم هديه كرده كه اميد مرا به زندگي صدچندان كرده است. اما افسوس كه با گذشت 3 ماه از تولد «اميرحسين» هنوز نتوانستهام صورت پسرم را ببينم.
متأسفانه به علت اين حادثه ديگر توان كار ندارم و از حدود دو سال قبل بيكار شده و به سختي امرار معاش ميكنم.
عليرضا درباره رسيدگي به پرونده قضايياش نيز گفت: چند روز بعد از اسيدپاشي معصومه و همدستش دستگير شدند، اما با گذشت اين مدت هنوز هم منكر اسيدپاشي است. با اين حال پرونده در دادگاه كيفري استان تحت رسيدگي است و خواهان مجازاتش هستم. اين زن به خاطر كينه و حسادتهاي كور زندگي و آينده من، همسر و فرزندم را نابود كرده است. از سوي ديگر به خاطر پيگيري امور درمانم در خانه مادر همسرم - يك اتاقك سرايداري در اسلامشهر - ساكن شدهايم و اين موضوع مشكلات زندگي آنها را نيز چند برابر كرده است. باور كنيد حتي براي تأمين هزينه خريد شير خشك و پوشك بچهام درماندهام چه برسد به هزينههاي درمان خودم و مايحتاج زندگي روزانهمان. همسرم فقط 20 سال دارد و تحمل اين همه مشكلات برايش بشدت سخت است. تاكنون چند بار تصميم به طلاق گرفته اما با وساطت اطرافيان منصرف شده است. هرچند به او حق ميدهم چرا كه خيلي سخت است يك نوعروس فقط سه روز طعم خوش زندگي مشترك و آرام را بچشد و از آن به بعد عصاكش شوهري نابينا، بيپول و بيمار باشد كه حتي نميتواند سادهترين كارهاي زندگي شخصياش را انجام دهد.
منبع: ایران
مرد جوان گرگاني كه دو شب پس از ازدواج از سوي يك زن هدف اسيدپاشي قرار گرفته و نابينا شده همراه همسر و نوزاد 3 ماههاش با حضور در گروه جويندگان عاطفه از دردها و رنجهاي 22 ماهه روزگار سياه زندگياش گفت.
عليرضا به خبرنگار ما گفت: «من قرباني كينهجويي و حسادتهاي يك زن افغان شدم كه جز خوبي و كمك در حق او و بچههايش جرمي مرتكب نشدهام. معصومه - عامل اسيدپاشي- زني مطلقه بود كه پس از طلاق با دو فرزندش زندگي ميكرد. با او در جشن عروسي يكي از بستگان آشنا شده و به هم علاقهمند شديم. وقتي موضوع ازدواج با او را با خانوادهام مطرح كردم با مخالفت شديد مادر، خواهر و برادرانم روبهرو شدم. با اين حال خيلي سعي كردم رضايتشان را جلب كنم اما نشد. با اين حال در اين مدت تمام مخارج زندگي معصومه و فرزندانش را تأمين ميكردم تا اينكه پس از چند ماه متوجه شدم چند تن از اعضاي خانواده زن مورد علاقهام مجرم و خلافكار هستند. وقتي بيشتر تحقيق كردم به حقايق بيشتري پي بردم كه مرا از ازدواج با وي منصرف كرد. بنابراين در جريان صحبت با او نظرم را گفتم حتي خواستم اگر موقعيت ازدواج برايش فراهم شد و فرد مناسبي به خواستگارياش آمد قبول كند. حتي قول دادم تا آن زمان كمكهاي ماليام را از او و بچههايش دريغ نكنم. اما معصومه بشدت مخالفت كرد و كار را به تهديد و ايجاد مزاحمت كشاند. با اين حال واكنشهاي او را جدي نگرفته و همهچيز را به پاي رفتار زنانهاش گذاشتم تا اينكه به پيشنهاد خانوادهام با دختر يكي از بستگان ازدواج كردم. اما تهديدهاي معصومه تمامي نداشت. حتي روز عروسي با تلفن همراه همسرم كه در آرايشگاه بود تماس گرفت و با حرفهاي تهديدآميز موجب ترس و وحشت او شد.
با اين حال مراسم عروسي برگزار شد، دو روز بعد هم خواهرم ما را به خانهاش دعوت كرد. آخر شب به خانه برگشته بوديم كه زنگ خانه به صدا درآمد. از پنجره اتاق پائين را نگاه كردم. مرد جواني پشت در ايستاده بود وقتي پرسيدم با چه كسي كار دارد، گفت: «گوشي تلفن همراهم خراب شده ميخواستم نگاهي به آن بيندازيد.»
از آنجا كه من در مغازه تعمير و فروش تلفن همراه طبقه پائين خانه كار ميكردم، به او گفتم فردا صبح بيايد، اما او اصرار كرد و من هم پذيرفتم. اما وقتي در خانه را باز كردم، در يك لحظه معصومه را مقابل خود ديدم كه يك ظرف بزرگ نوشابه دستش بود و ناگهان محتويات آن را روي صورت و بدنم پاشيد. لحظاتي بعد با سوزش شديد تازه فهميدم هدف اسيدپاشي قرار گرفتهام. با فرياد كمك خواستم كه همان موقع همسرم و خالهام كه در خانه ما بود به كمكم آمده و مرا به بيمارستان سوانح و سوختگي شهرمان - خان ببين در استان گلستان- رساندند. طي 28 روز پنج عمل جراحي روي صورت و بدنم انجام شد. پس از آن به توصيه متخصصان چشمپزشكي به بيمارستان فارابي تهران منتقل شدم. در طول اين 22 ماه حدود 16 عمل جراحي روي پلك و چشمانم انجام گرفته، اما هنوز نابينا هستم با اين حال پزشكان اميدوارند كه بيناييام برگردد چرا كه شبكيه چشمم از بين نرفته و با عمل پيوند قرنيه به احتمال زياد بينايي يكي از چشمانم برميگردد. اما متأسفانه هيچ پولي براي انجام اين عمل جراحي سنگين ندارم. در اين مدت خداوند يك پسر هم به من و همسرم هديه كرده كه اميد مرا به زندگي صدچندان كرده است. اما افسوس كه با گذشت 3 ماه از تولد «اميرحسين» هنوز نتوانستهام صورت پسرم را ببينم.
متأسفانه به علت اين حادثه ديگر توان كار ندارم و از حدود دو سال قبل بيكار شده و به سختي امرار معاش ميكنم.
عليرضا درباره رسيدگي به پرونده قضايياش نيز گفت: چند روز بعد از اسيدپاشي معصومه و همدستش دستگير شدند، اما با گذشت اين مدت هنوز هم منكر اسيدپاشي است. با اين حال پرونده در دادگاه كيفري استان تحت رسيدگي است و خواهان مجازاتش هستم. اين زن به خاطر كينه و حسادتهاي كور زندگي و آينده من، همسر و فرزندم را نابود كرده است. از سوي ديگر به خاطر پيگيري امور درمانم در خانه مادر همسرم - يك اتاقك سرايداري در اسلامشهر - ساكن شدهايم و اين موضوع مشكلات زندگي آنها را نيز چند برابر كرده است. باور كنيد حتي براي تأمين هزينه خريد شير خشك و پوشك بچهام درماندهام چه برسد به هزينههاي درمان خودم و مايحتاج زندگي روزانهمان. همسرم فقط 20 سال دارد و تحمل اين همه مشكلات برايش بشدت سخت است. تاكنون چند بار تصميم به طلاق گرفته اما با وساطت اطرافيان منصرف شده است. هرچند به او حق ميدهم چرا كه خيلي سخت است يك نوعروس فقط سه روز طعم خوش زندگي مشترك و آرام را بچشد و از آن به بعد عصاكش شوهري نابينا، بيپول و بيمار باشد كه حتي نميتواند سادهترين كارهاي زندگي شخصياش را انجام دهد.
منبع: ایران