R A H A
12-07-2011, 09:14 PM
امام حسین(علیه السلام) فرمودند:
من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم و زندگى با ستمكاران را چیزى جز نكبت و رنج نمىشمارم.
روز عاشورا تمامش با حزن و اندوه بر اهل بیت (علیهم السلام) گذشت، آثار فجایع بنى امیه در آن روز دل هر شنونده را آب و چشمانش را خونبار مىكند، در آن روز جز فریاد زنانى كه كسان خود را از دست داده بودند، و جز آه و ناله مادران داغدیده و دلسوختههاى محزون صداى دیگرى شنیده نمىشد، و هر كسى جز افراد پریشان مویى كه رنج مصیبت، آنان را از پاى در آورده، و غبار آلودهایى كه خاك بر سر افشانده بودند دیده نمىشد. گروهى بر سر و سینه مىزدند، گویى مردم همه در حال سكر و بى هوشى بسر مىبرند كه نه مست بودند و نه بیهوش ولى سوز و گداز مصیبت، بیش از حد، غم و اندوه، بسیار بزرگ و عظیم بود اگر روزنهاى از عالم بالا بسویت باز شود آنگاه خواهى شنید كه عالم ملكوت غرق در ضجه و ناله و حوران بهشت در غرفههاى آن در آه و فعان و امامان راستین به گریه و شیون در سوگ نشستهاند.
آرى چرا چنین نباشد كه یادگار رسالت و خورشید خلافت و نشان امامت، فرزند پیغمبر مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) و پاره تن فاطمه زهرا و جگر گوشه وصى مرتضى و برادر حسن مجتبى و حجت خدا بر جهانیان، شهید شده است.
عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟ حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟
براى عزاى او گریه كم و غمگسارى اندك است، اگر در این مصیبت بزرگ دلها پاره پاره شود و جانها قالب تهى كنند هنوز كم است و كسى حق آن را اداء نكرده است. چرا این زندگى حیوانى فدا نگردد و حال آنكه سر چشمه حیات اصیل و پاك انسانى را از بین بردهاند، و چرا این اشكهاى ناقابل نریزند و حال آنكه خون مظلوم دنیا، ثارالله را بر زمین ریختهاند و چگونه كشتى آفرینش، لنگر بگیرد و حال آنكه لنگر و لنگرگاه در تلاطم و خروش است؟
آیا مىشود اشك چشم افزایش پیدا نكند و حال آنكه پیوسته مىبیند قربانیان آل محمد را كه سر از بدن جدا و یا بدنهاى پاره پاره روى زمین داغ كربلا عرضه شمشیر بنى امیه گشتهاند و سرهاى مقدسشان را بالاى نیزه نصب كرده، شهر به شهر و دیار به دیار هدیه مىبرند. و مىبیند آنها را كه خود آبروى دنیا و آخرت بودهاند چگونه آب فرات را بر آنها بستند و با لب تشنه شریعه فرات شهیدشان كردند. تمام حیوانات و وحوش بیابان از آن استفاده مىكردند ولى زنان و كودكان اهل بیت پیغمبر از آن ممنوع بودند!! اسبهاى نیرومند و تازه نفسى برگزیدند و بر آن بدنهاى پاك و مطهر تاخت و تاز مىكردند و داستان غمانگیز سینه حسین (علیه السلام) زیر سم ستور گفتنى نیست.
پیغمبر عظیم و بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به مجردى كه به یاد حسین و مصیبت او مىافتاد گریه مىكرد، بنابر این كسانى كه مىخواهند به او تأسى كنند و از او پیروى نمایند باید جلسات سوگ بر حسین (علیه السلام) برقرار كنند و همه اهل خانه را وادار كنند بر او گریه نمایند و به یكدیگر تسلیت بدهند و همانطور كه در حدیث از امام باقر (علیه السلام) وارد شده است، هنگام ملاقات به یكدیگر بگویند:
عظم الله أجورنا و أجوركم بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه المهدى من آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).(1)
عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟
حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟ سپس به او دستور داد حال و شكل خود را مانند عزاداران و مصیبت دیدگان درست كند، تا بندها و تكمههاى خود را بگشاید، آستینها را بالا بزند و سر را برهنه نماید، آن روز را روزه كامل نگیرد ساعتى پس از عصر با آب افطار نماید كه در آن لحظات آتش جنگ خاموش شد، اگر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) زنده بود او صاحب عزا بود.(2)
امام كاظم (علیه السلام) هرگز در ایام دهه محرم خنده بر لبانش دیده نشد و پیوسته حزن و اندوه بر چهرهاش نقش بسته بود، و روز دهم از غم و غصه، و اندوه و مصیبت حضرت بود.
امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام) مىفرمود: همه باید براى حسین بگریند زیرا در روز شهادت حسین، چشمان ما را جریحه دار و عزیزانمان را در كربلا بى كس و یار كردند.
در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مىفرماید:
(اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مىزنم و عوض اشك برایت خون مىگریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما.
با توجه به آنچه بیان شد آیا بر ما واجب نیست جامه انس و معمولى را باز كرده و لباس حزن و اندوه و گریه بپوشیم؟ و بدانیم چگونه مىبایست با سرپا كردن مجالس عزا، براى شهید عطشان در عاشوراى او احترام بگذاریم و تعظیم شعائر كنیم!!؟
حسین (علیه السلام) در روز عاشورا
ابن قولویه (ره) و مسعودى نوشتهاند: وقتى كه امام (علیه السلام) روز عاشورا نماز صبح را با اصحاب بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نمود و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: خداوند به كشته شدن شما و من در این روز اجازه داده است، بر شما است كه صبر و پایدارى نمائید و با دشمن بجنگید.(3)
در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مىفرماید: (اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مىزنم و عوض اشك برایت خون مىگریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما
پس از آن، صفوف لشكر خود را كه هشتاد و دو نفر سواره و پیاده بودند منظم نمود(4) زهیر بن قین را در میمنه و حبیب بن مظاهر را در میسره قرار داد، خود افراد خاندانش نیز در قلب آن قرار گرفتند، و پرچم را بدست برادرش عباس داد زیرا حضرت ابوالفضل را كه قمر بنى هاشم بود با كفایتتر از دیگران براى اینكار مىدانست، چه او حق و حرمت آن را بیشتر حفظ میكرد و براى نگاهدارى آن دلسوزتر و براى دعوت به حق داعىتر و براى حفظ رحم مرتبطتر و براى عهد و امان زینهارتر و براى مبارزه استوارتر، و در اضطراب و آشفتگى، خوددارترین همه بود. عمر سعد نیز با سى هزار نفر بسوى حسین (علیه السلام) آمده بود، و رؤساى چهارگانه كوفه در آن روز عبارت بودند از:
1 - عبدالله بن زهیر بن سلیم ازدى، رئیس محله اهل مدینه.
2 - عبدالرحمن بن أبى سبره حنفى، رئیس محله مذحج و اسد.
3 - قیس بن اشعث، رئیس محله ربیعه و كنده.
4 - حر بن یزید ریاحى، رئیس محله تمیم و همدان.(5) كه تمام این رؤسا و قبایلشان غیر از حر ریاحى در جنگ حسین بن على (علیه السلام) شركت كرده بودند.
عمر سعد، عمرو بن حجاج زبیدى را در میمنه و شمر بن ذى الجوشن را در مسیره و عزره بن قیس أحمسى را بر سوارهها و شبث بن ربعى را بر پیادهها فرمانده قرار داد، و پرچم را به غلام خود ذوید(6) سپرد.
لشكر ابن سعد در اطراف خیمهها تاخت و تاز مىكردند كه چشمشان به آتش برافروخته در خندقى كه آنرا شب عاشورا، در پشت خیمهها، حفر كرده بودند، افتاد.
شمر با صداى بلند گفت: یا حسین، قبل از آتش قیامت با آتش دنیا خودت را مىسوزانى؟
حسین بن على (علیه السلام) فرمود: مثل اینكه این گوینده شمر بن ذى الجوشن است؟
پس از آنكه جواب دادند و معلوم شد كه شمر است حضرت فرمود:
اى پسر زن بزچران، تو به آتش جهنم از من سزاوارترى كه در آن بسوزى یابن الراعیه المعزى أنت أولى بها منى صلیاً.
در همین هنگام مسلم بن عوسجه تصمیم گرفت او را هدف تیر خود قرار دهد. امام (علیه السلام) او را منع فرمود و گفت: من دوست ندارم آغازگر جنگ بوده باشم اكره آن أبدءهم بقتال.
پی نوشت ها:
1- كامل الزیارات قولویه باب 71 ص 175 و مصباح المتهجد شیخ طوسى ص 39.
2- مزار ابن مشهدى از اعلام قرن ششم.
3- در كتاب كامل الزیارات ابن قولویه باب 23 ص 73 جمله و قتلى فى هذا الیوم و كلمه: و القتال در آخر آن نیست و تنها این عبارت نوشته است: ان الله تعالى اذن فى قتلمك، فعلیكم بالصبر.
4- در مورد شمار یاران ابى عبدالله (علیه السلام) در كربلا چند قول در تاریخ نقل شده است كه نمونهاى از آنها را ذیلاً یادآور مىشویم. یكم - مرحوم مفید در ارشاد ص 233 و طبرسى در اعلام الورى ص 142، مرحوم فنال نیشابورى در روضه الواعظین ص 185 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 4 و ابن جریر در تاریخ جلد 6 ص 241 و ابن اثیر در كامل ج 4 ص 24 و قرمانى در اخبار الدول ص 108 و دینورى در اخبار الطول ص 354 شمار آنها در سى و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده یعنى مجموعاً هفتاد و دو نفر دانستهاند.
دوم - هشتاد و دو نفر، و این قول را صاحب الدمعه الساكبه ص 327 مستند به روایت دانسته است. و آن مختار مؤلف محترم مىباشد.
سوم - دمیرى در حیاه الحیوان در بخش خلافت یزید ج 1 ص 73 آنها را شصت نفر پیاده نوشته است.
چهارم - شریشى در شرح مقامات حریرى ج 1 ص 193 هفتاد و سه نفر نوشته است.
پنجم - ابن عساكر در تهذیب تاریخ شام ج 4 ص 337 آنها را چهل و پنج نفر سواره و یكصد نفر پیاده نوشته است.
ششم - 33 نفر سواره و 40 نفر پیاده خوارزمى در مقتل خود ج 2 ص 4 نوشته است.
هفتم - مسعودى در اثبات الوصیه ص 35 شصت و یك نفر نوشته است.
هشتم - ابن نما در مثیر الاحزان ص 28 و لهوف ص 56 از حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل كرده است یكصد و چهل و پنج نفر پیاده بودهاند.
نهم - شبرواى در الانحاف بحب الاشراف ص 17 فقط هفتاد نفر مرد نوشته است.
دهم - ذهبى در تاریخ دول الاسلام ج 1 ص 31 نوشته است امام (علیه السلام) از مدینه با هفتاد سواره بیرون آمد.
5- در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 1 طبع مصر ص 81 نوشته است: كوفه در آن روز، داراى هفت محله بوده است.
6- ذوید با ذال معجمه و مضمومه، و واو مفتوحه و یاء ساكنه. تاریخ طبرى ج 7 ص 366. بحار ج 45 ص 4 آنرا با دال و راء مهملتین نوشته است و احتمالاً غلط چاپى باشد.
من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم و زندگى با ستمكاران را چیزى جز نكبت و رنج نمىشمارم.
روز عاشورا تمامش با حزن و اندوه بر اهل بیت (علیهم السلام) گذشت، آثار فجایع بنى امیه در آن روز دل هر شنونده را آب و چشمانش را خونبار مىكند، در آن روز جز فریاد زنانى كه كسان خود را از دست داده بودند، و جز آه و ناله مادران داغدیده و دلسوختههاى محزون صداى دیگرى شنیده نمىشد، و هر كسى جز افراد پریشان مویى كه رنج مصیبت، آنان را از پاى در آورده، و غبار آلودهایى كه خاك بر سر افشانده بودند دیده نمىشد. گروهى بر سر و سینه مىزدند، گویى مردم همه در حال سكر و بى هوشى بسر مىبرند كه نه مست بودند و نه بیهوش ولى سوز و گداز مصیبت، بیش از حد، غم و اندوه، بسیار بزرگ و عظیم بود اگر روزنهاى از عالم بالا بسویت باز شود آنگاه خواهى شنید كه عالم ملكوت غرق در ضجه و ناله و حوران بهشت در غرفههاى آن در آه و فعان و امامان راستین به گریه و شیون در سوگ نشستهاند.
آرى چرا چنین نباشد كه یادگار رسالت و خورشید خلافت و نشان امامت، فرزند پیغمبر مصطفى (صلى الله علیه و آله و سلم) و پاره تن فاطمه زهرا و جگر گوشه وصى مرتضى و برادر حسن مجتبى و حجت خدا بر جهانیان، شهید شده است.
عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟ حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟
براى عزاى او گریه كم و غمگسارى اندك است، اگر در این مصیبت بزرگ دلها پاره پاره شود و جانها قالب تهى كنند هنوز كم است و كسى حق آن را اداء نكرده است. چرا این زندگى حیوانى فدا نگردد و حال آنكه سر چشمه حیات اصیل و پاك انسانى را از بین بردهاند، و چرا این اشكهاى ناقابل نریزند و حال آنكه خون مظلوم دنیا، ثارالله را بر زمین ریختهاند و چگونه كشتى آفرینش، لنگر بگیرد و حال آنكه لنگر و لنگرگاه در تلاطم و خروش است؟
آیا مىشود اشك چشم افزایش پیدا نكند و حال آنكه پیوسته مىبیند قربانیان آل محمد را كه سر از بدن جدا و یا بدنهاى پاره پاره روى زمین داغ كربلا عرضه شمشیر بنى امیه گشتهاند و سرهاى مقدسشان را بالاى نیزه نصب كرده، شهر به شهر و دیار به دیار هدیه مىبرند. و مىبیند آنها را كه خود آبروى دنیا و آخرت بودهاند چگونه آب فرات را بر آنها بستند و با لب تشنه شریعه فرات شهیدشان كردند. تمام حیوانات و وحوش بیابان از آن استفاده مىكردند ولى زنان و كودكان اهل بیت پیغمبر از آن ممنوع بودند!! اسبهاى نیرومند و تازه نفسى برگزیدند و بر آن بدنهاى پاك و مطهر تاخت و تاز مىكردند و داستان غمانگیز سینه حسین (علیه السلام) زیر سم ستور گفتنى نیست.
پیغمبر عظیم و بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) به مجردى كه به یاد حسین و مصیبت او مىافتاد گریه مىكرد، بنابر این كسانى كه مىخواهند به او تأسى كنند و از او پیروى نمایند باید جلسات سوگ بر حسین (علیه السلام) برقرار كنند و همه اهل خانه را وادار كنند بر او گریه نمایند و به یكدیگر تسلیت بدهند و همانطور كه در حدیث از امام باقر (علیه السلام) وارد شده است، هنگام ملاقات به یكدیگر بگویند:
عظم الله أجورنا و أجوركم بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه المهدى من آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم).(1)
عبدالله بن سنان روز عاشورا خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، دید حضرت چهره مباركش گرفته و غمگین است و قطرات اشك از چشمان مباركش مانند مروارید بر گونه هایش مىغلطد. از وى پرسید: براى چه مىگریید یابن رسول الله؟
حضرت فرمود: مگر تو غافلى! و نمیدانى مصیبت ابى عبدالله در امروز بوده است؟ سپس به او دستور داد حال و شكل خود را مانند عزاداران و مصیبت دیدگان درست كند، تا بندها و تكمههاى خود را بگشاید، آستینها را بالا بزند و سر را برهنه نماید، آن روز را روزه كامل نگیرد ساعتى پس از عصر با آب افطار نماید كه در آن لحظات آتش جنگ خاموش شد، اگر پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) زنده بود او صاحب عزا بود.(2)
امام كاظم (علیه السلام) هرگز در ایام دهه محرم خنده بر لبانش دیده نشد و پیوسته حزن و اندوه بر چهرهاش نقش بسته بود، و روز دهم از غم و غصه، و اندوه و مصیبت حضرت بود.
امام هشتم على بن موسى الرضا (علیه السلام) مىفرمود: همه باید براى حسین بگریند زیرا در روز شهادت حسین، چشمان ما را جریحه دار و عزیزانمان را در كربلا بى كس و یار كردند.
در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مىفرماید:
(اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مىزنم و عوض اشك برایت خون مىگریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما.
با توجه به آنچه بیان شد آیا بر ما واجب نیست جامه انس و معمولى را باز كرده و لباس حزن و اندوه و گریه بپوشیم؟ و بدانیم چگونه مىبایست با سرپا كردن مجالس عزا، براى شهید عطشان در عاشوراى او احترام بگذاریم و تعظیم شعائر كنیم!!؟
حسین (علیه السلام) در روز عاشورا
ابن قولویه (ره) و مسعودى نوشتهاند: وقتى كه امام (علیه السلام) روز عاشورا نماز صبح را با اصحاب بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نمود و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: خداوند به كشته شدن شما و من در این روز اجازه داده است، بر شما است كه صبر و پایدارى نمائید و با دشمن بجنگید.(3)
در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (علیه السلام) مىفرماید: (اى جد بزرگوارم) هر صبح و شب در غمت ناله مىزنم و عوض اشك برایت خون مىگریم فلاندبنك صباحاً و مساء و لأبكین علیك بدل الدموع، دما
پس از آن، صفوف لشكر خود را كه هشتاد و دو نفر سواره و پیاده بودند منظم نمود(4) زهیر بن قین را در میمنه و حبیب بن مظاهر را در میسره قرار داد، خود افراد خاندانش نیز در قلب آن قرار گرفتند، و پرچم را بدست برادرش عباس داد زیرا حضرت ابوالفضل را كه قمر بنى هاشم بود با كفایتتر از دیگران براى اینكار مىدانست، چه او حق و حرمت آن را بیشتر حفظ میكرد و براى نگاهدارى آن دلسوزتر و براى دعوت به حق داعىتر و براى حفظ رحم مرتبطتر و براى عهد و امان زینهارتر و براى مبارزه استوارتر، و در اضطراب و آشفتگى، خوددارترین همه بود. عمر سعد نیز با سى هزار نفر بسوى حسین (علیه السلام) آمده بود، و رؤساى چهارگانه كوفه در آن روز عبارت بودند از:
1 - عبدالله بن زهیر بن سلیم ازدى، رئیس محله اهل مدینه.
2 - عبدالرحمن بن أبى سبره حنفى، رئیس محله مذحج و اسد.
3 - قیس بن اشعث، رئیس محله ربیعه و كنده.
4 - حر بن یزید ریاحى، رئیس محله تمیم و همدان.(5) كه تمام این رؤسا و قبایلشان غیر از حر ریاحى در جنگ حسین بن على (علیه السلام) شركت كرده بودند.
عمر سعد، عمرو بن حجاج زبیدى را در میمنه و شمر بن ذى الجوشن را در مسیره و عزره بن قیس أحمسى را بر سوارهها و شبث بن ربعى را بر پیادهها فرمانده قرار داد، و پرچم را به غلام خود ذوید(6) سپرد.
لشكر ابن سعد در اطراف خیمهها تاخت و تاز مىكردند كه چشمشان به آتش برافروخته در خندقى كه آنرا شب عاشورا، در پشت خیمهها، حفر كرده بودند، افتاد.
شمر با صداى بلند گفت: یا حسین، قبل از آتش قیامت با آتش دنیا خودت را مىسوزانى؟
حسین بن على (علیه السلام) فرمود: مثل اینكه این گوینده شمر بن ذى الجوشن است؟
پس از آنكه جواب دادند و معلوم شد كه شمر است حضرت فرمود:
اى پسر زن بزچران، تو به آتش جهنم از من سزاوارترى كه در آن بسوزى یابن الراعیه المعزى أنت أولى بها منى صلیاً.
در همین هنگام مسلم بن عوسجه تصمیم گرفت او را هدف تیر خود قرار دهد. امام (علیه السلام) او را منع فرمود و گفت: من دوست ندارم آغازگر جنگ بوده باشم اكره آن أبدءهم بقتال.
پی نوشت ها:
1- كامل الزیارات قولویه باب 71 ص 175 و مصباح المتهجد شیخ طوسى ص 39.
2- مزار ابن مشهدى از اعلام قرن ششم.
3- در كتاب كامل الزیارات ابن قولویه باب 23 ص 73 جمله و قتلى فى هذا الیوم و كلمه: و القتال در آخر آن نیست و تنها این عبارت نوشته است: ان الله تعالى اذن فى قتلمك، فعلیكم بالصبر.
4- در مورد شمار یاران ابى عبدالله (علیه السلام) در كربلا چند قول در تاریخ نقل شده است كه نمونهاى از آنها را ذیلاً یادآور مىشویم. یكم - مرحوم مفید در ارشاد ص 233 و طبرسى در اعلام الورى ص 142، مرحوم فنال نیشابورى در روضه الواعظین ص 185 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 4 و ابن جریر در تاریخ جلد 6 ص 241 و ابن اثیر در كامل ج 4 ص 24 و قرمانى در اخبار الدول ص 108 و دینورى در اخبار الطول ص 354 شمار آنها در سى و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده یعنى مجموعاً هفتاد و دو نفر دانستهاند.
دوم - هشتاد و دو نفر، و این قول را صاحب الدمعه الساكبه ص 327 مستند به روایت دانسته است. و آن مختار مؤلف محترم مىباشد.
سوم - دمیرى در حیاه الحیوان در بخش خلافت یزید ج 1 ص 73 آنها را شصت نفر پیاده نوشته است.
چهارم - شریشى در شرح مقامات حریرى ج 1 ص 193 هفتاد و سه نفر نوشته است.
پنجم - ابن عساكر در تهذیب تاریخ شام ج 4 ص 337 آنها را چهل و پنج نفر سواره و یكصد نفر پیاده نوشته است.
ششم - 33 نفر سواره و 40 نفر پیاده خوارزمى در مقتل خود ج 2 ص 4 نوشته است.
هفتم - مسعودى در اثبات الوصیه ص 35 شصت و یك نفر نوشته است.
هشتم - ابن نما در مثیر الاحزان ص 28 و لهوف ص 56 از حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل كرده است یكصد و چهل و پنج نفر پیاده بودهاند.
نهم - شبرواى در الانحاف بحب الاشراف ص 17 فقط هفتاد نفر مرد نوشته است.
دهم - ذهبى در تاریخ دول الاسلام ج 1 ص 31 نوشته است امام (علیه السلام) از مدینه با هفتاد سواره بیرون آمد.
5- در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 1 طبع مصر ص 81 نوشته است: كوفه در آن روز، داراى هفت محله بوده است.
6- ذوید با ذال معجمه و مضمومه، و واو مفتوحه و یاء ساكنه. تاریخ طبرى ج 7 ص 366. بحار ج 45 ص 4 آنرا با دال و راء مهملتین نوشته است و احتمالاً غلط چاپى باشد.