M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:13 PM
جلوه هاى آزادگى و شکست ناپذیرى عاشورا در نگاه دانشمندان
نهضت عزّت آفرین عاشورا از آغاز تا انجام و تا هماره تاریخ، دانشگاه عزّت و صلابت و چشمه سار شکوه و آزادگى است، و در منطق و پیام، موضعگیرى و روشنگرى، دیدار و خطبه، سند و نامه و هر پیک و سفیرش گوهر کمیاب عزّت و آزادگىِ مورد نظر قرآن و پیامبر و همه آزادمنشان ـ از هر مذهب و تاریخى ـ موج مى زند.
این دریافت، نه تنها دریافت و باور دوست و آشنا، بلکه هر پژوهشگر بى طرف و بیگانه و حتىمخالف نیز هست; براى نمونه:
1ـ دانشمند نامدار اهل سنت «ابن ابى الحدید» در این مورد نوشته است:
" سالار پرشکوه شکست ناپذیران روزگار و قهرمان کسانى که در برابرذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردى و شرافت و مرگ پرافتخار را زیر سایه شمشیرهاى آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید،پدر یکتاپرستان گیتى حسین(علیه السلام)، فرزند رشید على(علیه السلام) است. استبدادگران اموى به آن شخصیت تسخیر ناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیلکه نمی خواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرشامان نامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزاد منشان رهرو راهش از سوى «عبید» ودیگر خودکامگان سیاهکار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگى ذلیلانه برگزید"
2ـ شاعر دانشمند «ابونصر سعدى» از سرایندگان نامدار قرن چهارم در وصف آزادگى و عزّتمندى حسین(علیه السلام) از جمله چنین می سراید:
الْحسینُ الَّذِى رَأى الْمَوتَ فِى الْعِزِّ *** حَیاةً وَالْعِیشَ فِى الُّذلِ قَتْلاً ...[1]
"حسین (علیه السلام) همان کسى است که مرگ با عزّت و آزادگى را زندگىحقیقى می نگریست و زندگى باذلّت و حقارت را مرگ "
3ـ از «مصعب بن زبیر» آوردهاندکه وقتى «سکینه» دخت آزاده حسین(علیه السلام) و همسر ارجمند خویش را اندوهزده دید، گفت:
"لَمْ یَبْقِ اَبُوکِ لِابْنِ حُرّة عُذْراً." [[2
" پدرت حسین (علیه السلام) دیگر براى هیچ آزادمنش و آزادی خواهى عُذر سکوت و سازش با استبداد و ذلّت را باقى نگذاشته است! "
4ـ نیز پس از فروپاشى یاران و همراهانش هنگامى که دید دیگر یار و یاورى ندارد، به خواندن این شعر حماسى پرداخت:
فإِنَّ الْأُلى بِالطَّفِّمِنْ آلِ هاشِمِ *** تَأَسَّوا فَسَنُّوا لِلْکِرامِ التّأَسِّیا[3 [
" آن پیشتازان راه آزادى و عدالت که در کرانه هاى فرات در برابر استبداد و تحمیل سرفرود نیاوردند، براى همه صاحبان عزّت و شرف، نمونه و الگوى جاودانه اى به یادگار نهادند وبه صورت آموزگار و مقتداى شکست ناپذیر براى همه آزادمنشان جلوه کردند."
5ـ سراینده و دانشمند بزرگ «شیخ کاظم ارزى» که روزى با تعمق در جلوه ها و نُمودهاى عزّت و آزادگى عاشورا دگرگون شده بود، شعرى سرود که یک بند آن این گونه است:
قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
اِلاّ الْمَکارِمَ فِىاَمْن مِنَ الْغِیَرِ ...
" نیزه هاى بیداد استبدادِ عنان گسیخته و بى مهار توانستهمه اندام و اعضاى پیکر آن آزادمنشان عدالتخواه را دگرگون سازد; امّا ارادهشکست ناپذیر و منش بزرگوارانه و مترقى و همّت والاى آنان را هر گز نتوانست تغییر دهد "
هنوز سراینده این شعر، آن را براى کسى نخوانده بود که یکى از آشنایان او در عالم رؤیا ریحانه سرفراز پیامبر فاطمه (علیها السلام) را دید که آن حضرت به او فرمود: برو و این سروده را از «شیخ کاظم ارزى» بگیر!
او از خواب بیدار شد وشگفت زده راه خانه شاعر را در پیش گرفت و با این که با او میانه خوبى نداشت به درخانه اش آمد و گفت: هان اى دوست عزیز!خوب بشنو ببین تو این شعر را سرودهاى؟
قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
ِلاّ الْمَکارِمَ فِى اَمْن مِنَالْغِیَرِ...
او غرق در حیرت شد و پاسخ داد آرى! امّا هنوز آن را براى کسى نخواندهام، تو را به خدا بگو تو از کجا خبر دارى و آن را از کجا به دست آوردهاى؟!
او گفت: من در عالم رؤیا فاطمه (علیها السلام) را دیدم وآن حضرت این شعر را براى من خواند و فرمود: برو این سروده را از «شیخ» بگیر! و من پس از این که از خواب بیدار شدم راه خانه تو را در پیش گرفتم.[4 [ شکوه صلابت و آزادگى نهضت عزّت ساز عاشورا در نگاه دشمن اسناد حماسه ساز عاشورا نشانگر این حقیقت است که حسین(علیه السلام) و یاران آزاده اش در گذر زمان در برابر استبدادى ددمنش و خونخوار و سپاهى دژخیم و بى شمار در بیابانى خشک و سوزان رو به رو شدند.
دشمن هر آن چه در توان و امکان داشتبسیج کرد و با همه امکانات از جنگ روانى وبمباران دروغ و تحریف و کتمان حقایق وترور شخص و هدف تا بستن آب بر روى کودکان و بیماران، خشونت و بى رحمى بى حد و مرز وکشتن و اسب تاختن بر بدنها و شکنجه و مثله کردنها و با آنچه در تصور نمی گنجد کوشید تا نهضت آزادی خواهانه و ذلّتستیز عاشورا را به پذیرش تسلیم و تحقیر و رأى دادن بهمدیریت به سبک استبدادى و امضاى اسارت مردم مجبور سازد، امّا سرانجام در برابراراده شکست ناپذیر حسین (علیه السلام) جز شکست و رسوایى ابدى چیزى ندروید!
این حقیقت درخشان حتى در گزارش و سخنان دشمن نیز آمده است; به عنوان نمونه:
1ـ" حُمید بن مسلم" از گزارشگران رویداد عاشورا در وصف شکوه و شکست ناپذیرى پیشواى آن مى گوید:
" فَوَاللّهِ لَقَدْ شَغَلَنِى نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمالُ هِیْبَتِهِعَنِ الْفِکْرَةِ فِى قَتْلِهَ." [5 [
" به خداى سوگند که فروغ فروزان سیماى حسین و جمال و هیبت او به گونه اى مرا مجذوب و واله ساخته بود که اندیشه کشتن او را ازیاد بردم!" [[6
2ـ پس از رویداد جانسوز عاشورا، یکى از منتقدان، برخى از سپاه شوم اموى را نکوهش کرد که ننگ و نفرین بر شما! چگونه فرزندان پیامبر را آن گونه ناجوانمردانه قتل عام کردید؟
او پاسخ داد:
" دوست من! بیهوده سخن مگو! اگر تو نیز آن روز آنچه را ما با آن روبه رو شدیم می دیدى، جز جنایت و بیدادى که از ما سرزد از تو سر نمى زد; چرا که ما باگروهى کم شمار رو به رو شدیم که دستهایشان بر قبضهشمشیر بود و شیرآسا از هر سو، جنگاوران و رزمندگان را به خاک هلاک می افکندند وخودرا بى هیچ هراسى به دریاى مرگ مى زدند! آنان مردمى بودند که نه در برابر ثروت ومقام سر فرود مىآوردند و نه امان و امان نامه و نه زور و خشونت و مرگ! چیزى نمیتوانست میان آنان و مرگ هدفدار یا چیرگى بر حکومت مانع شود و اگر ما اندکى در برابرآن اراده هاى مصمم و شکست ناپذیر کوتاه مى آمدیم جان همه سپاه اموى را می گرفتند! بااین وصف اى بى مادر! ما تیره بختان چه می توانستیم انجام دهیم؟" [[7
3ـ پس از ورود کاروان اسیران به کاخ پوشالى «عبید» در کوفه، او بر آن شد تا با تحریف و دجالگرى،ننگ کشتار پیشواى آزادى و یاران آزادی خواه او را از دامان خود و رژیم خودکامه اموىبزداید و کار را به تقدیر و خواست خدا نسبت دهد، که امام سجّاد(علیه السلام) با اینکه جسم نازنینش در بند بود، با به هیچ انگاشتن خشونت و بیداد حاکم، لب به بیانحقیقت گشود و روشنگرى کرد که آنان را نه خدا، که سپاه استبداد قتل عام کرد!
این جا بود که آتش کینه و خشم «عبید» از منطق ستم ستیز و روح تسخیرناپذیر نهضت عاشورازبانه کشید و نعره برآورد که تو هنوز هم جرأت و جسارت آن را دارى که در تالار کاخمن، هر چه گویم، پاسخ دهى و از برنامه و راه و رسم پدرت دفاع کنى؟!
بدینسان خشن ترین دژخیم استبداد لب به عزّت و شکست ناپذیرى نهضت عاشورا گشود و به واماندگى و شکست خشونت و استبداد، اعتراف کرد.
4ـ هنگامى که پیشواى آزادى گام به میدان دفاع نهاد، پس از روزها تشنگى و تلاش و بدرقه دردناک یاران راه و تحمل آن شرایط دشوار محاصره و پیکار نابرابر، طبق روال عادى باید خسته و تسلیم پذیر و داراى روحیهاى درهمشکسته باشد و در برابر ده ها هزار نفر دستها را به نشان تسلیم بالا برد، اما شگفتا! که وقتى سپاه استبداد با او رو به رو شد، شهامت و شجاعت و قدرتى را در برابر خودیافت که هرگز تصور نمی کرد! هر کس به انگیزه شرارت پیش رفت، لحظهاى مهلت نیافت; ازاین رو «عمر بن سعد» فریاد کشید: مادرهایتان در مرگتان بگریند، می دانید به جنگ چه کسى رفتهاید؟ این فرزند بزرگترین قهرمان اسلام و کشنده عرب است; «هذا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ.»[[8
بدینسان به شکوه و شکستناپذیرى آن حضرت اعتراف کرد.
5ــ "شمر"، خشن ترین فرمانده سپاه استبداد در اعتراف به آزادگى و شکست ناپذیرى حسین (علیه السلام) گفت: به خداى سوگند که او روح تسخیر ناپذیر پدرش على را در کالبد دارد.[[9
بدینسان نهضت عاشورا نه تنها در منطق و منش، سربلند و سرفراز درخشید که در جهاد و دفاع نیز شکست ناپذیر شد. پی نوشت ها: [1]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 245.
[2]ـ پرتوى از عظمت حسین(علیه السلام)، ص 429.
[3]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 248.
[4]ـ از مدینه تا کربلا، ص 206.
[5]ـ قصّه کربلا، ص 449.
[6]ـ آنان که به چشم خویش دیدند تو را
رفتند و به پاى دل رسیدند تو را
و آن کـوردلان که بـر دلت تیـر زدند
دیـدند تـو را ولـى ندیـدند تـو را!
[7]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 263.
[8]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[9]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
نهضت عزّت آفرین عاشورا از آغاز تا انجام و تا هماره تاریخ، دانشگاه عزّت و صلابت و چشمه سار شکوه و آزادگى است، و در منطق و پیام، موضعگیرى و روشنگرى، دیدار و خطبه، سند و نامه و هر پیک و سفیرش گوهر کمیاب عزّت و آزادگىِ مورد نظر قرآن و پیامبر و همه آزادمنشان ـ از هر مذهب و تاریخى ـ موج مى زند.
این دریافت، نه تنها دریافت و باور دوست و آشنا، بلکه هر پژوهشگر بى طرف و بیگانه و حتىمخالف نیز هست; براى نمونه:
1ـ دانشمند نامدار اهل سنت «ابن ابى الحدید» در این مورد نوشته است:
" سالار پرشکوه شکست ناپذیران روزگار و قهرمان کسانى که در برابرذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردى و شرافت و مرگ پرافتخار را زیر سایه شمشیرهاى آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید،پدر یکتاپرستان گیتى حسین(علیه السلام)، فرزند رشید على(علیه السلام) است. استبدادگران اموى به آن شخصیت تسخیر ناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیلکه نمی خواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرشامان نامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزاد منشان رهرو راهش از سوى «عبید» ودیگر خودکامگان سیاهکار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگى ذلیلانه برگزید"
2ـ شاعر دانشمند «ابونصر سعدى» از سرایندگان نامدار قرن چهارم در وصف آزادگى و عزّتمندى حسین(علیه السلام) از جمله چنین می سراید:
الْحسینُ الَّذِى رَأى الْمَوتَ فِى الْعِزِّ *** حَیاةً وَالْعِیشَ فِى الُّذلِ قَتْلاً ...[1]
"حسین (علیه السلام) همان کسى است که مرگ با عزّت و آزادگى را زندگىحقیقى می نگریست و زندگى باذلّت و حقارت را مرگ "
3ـ از «مصعب بن زبیر» آوردهاندکه وقتى «سکینه» دخت آزاده حسین(علیه السلام) و همسر ارجمند خویش را اندوهزده دید، گفت:
"لَمْ یَبْقِ اَبُوکِ لِابْنِ حُرّة عُذْراً." [[2
" پدرت حسین (علیه السلام) دیگر براى هیچ آزادمنش و آزادی خواهى عُذر سکوت و سازش با استبداد و ذلّت را باقى نگذاشته است! "
4ـ نیز پس از فروپاشى یاران و همراهانش هنگامى که دید دیگر یار و یاورى ندارد، به خواندن این شعر حماسى پرداخت:
فإِنَّ الْأُلى بِالطَّفِّمِنْ آلِ هاشِمِ *** تَأَسَّوا فَسَنُّوا لِلْکِرامِ التّأَسِّیا[3 [
" آن پیشتازان راه آزادى و عدالت که در کرانه هاى فرات در برابر استبداد و تحمیل سرفرود نیاوردند، براى همه صاحبان عزّت و شرف، نمونه و الگوى جاودانه اى به یادگار نهادند وبه صورت آموزگار و مقتداى شکست ناپذیر براى همه آزادمنشان جلوه کردند."
5ـ سراینده و دانشمند بزرگ «شیخ کاظم ارزى» که روزى با تعمق در جلوه ها و نُمودهاى عزّت و آزادگى عاشورا دگرگون شده بود، شعرى سرود که یک بند آن این گونه است:
قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
اِلاّ الْمَکارِمَ فِىاَمْن مِنَ الْغِیَرِ ...
" نیزه هاى بیداد استبدادِ عنان گسیخته و بى مهار توانستهمه اندام و اعضاى پیکر آن آزادمنشان عدالتخواه را دگرگون سازد; امّا ارادهشکست ناپذیر و منش بزرگوارانه و مترقى و همّت والاى آنان را هر گز نتوانست تغییر دهد "
هنوز سراینده این شعر، آن را براى کسى نخوانده بود که یکى از آشنایان او در عالم رؤیا ریحانه سرفراز پیامبر فاطمه (علیها السلام) را دید که آن حضرت به او فرمود: برو و این سروده را از «شیخ کاظم ارزى» بگیر!
او از خواب بیدار شد وشگفت زده راه خانه شاعر را در پیش گرفت و با این که با او میانه خوبى نداشت به درخانه اش آمد و گفت: هان اى دوست عزیز!خوب بشنو ببین تو این شعر را سرودهاى؟
قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
ِلاّ الْمَکارِمَ فِى اَمْن مِنَالْغِیَرِ...
او غرق در حیرت شد و پاسخ داد آرى! امّا هنوز آن را براى کسى نخواندهام، تو را به خدا بگو تو از کجا خبر دارى و آن را از کجا به دست آوردهاى؟!
او گفت: من در عالم رؤیا فاطمه (علیها السلام) را دیدم وآن حضرت این شعر را براى من خواند و فرمود: برو این سروده را از «شیخ» بگیر! و من پس از این که از خواب بیدار شدم راه خانه تو را در پیش گرفتم.[4 [ شکوه صلابت و آزادگى نهضت عزّت ساز عاشورا در نگاه دشمن اسناد حماسه ساز عاشورا نشانگر این حقیقت است که حسین(علیه السلام) و یاران آزاده اش در گذر زمان در برابر استبدادى ددمنش و خونخوار و سپاهى دژخیم و بى شمار در بیابانى خشک و سوزان رو به رو شدند.
دشمن هر آن چه در توان و امکان داشتبسیج کرد و با همه امکانات از جنگ روانى وبمباران دروغ و تحریف و کتمان حقایق وترور شخص و هدف تا بستن آب بر روى کودکان و بیماران، خشونت و بى رحمى بى حد و مرز وکشتن و اسب تاختن بر بدنها و شکنجه و مثله کردنها و با آنچه در تصور نمی گنجد کوشید تا نهضت آزادی خواهانه و ذلّتستیز عاشورا را به پذیرش تسلیم و تحقیر و رأى دادن بهمدیریت به سبک استبدادى و امضاى اسارت مردم مجبور سازد، امّا سرانجام در برابراراده شکست ناپذیر حسین (علیه السلام) جز شکست و رسوایى ابدى چیزى ندروید!
این حقیقت درخشان حتى در گزارش و سخنان دشمن نیز آمده است; به عنوان نمونه:
1ـ" حُمید بن مسلم" از گزارشگران رویداد عاشورا در وصف شکوه و شکست ناپذیرى پیشواى آن مى گوید:
" فَوَاللّهِ لَقَدْ شَغَلَنِى نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمالُ هِیْبَتِهِعَنِ الْفِکْرَةِ فِى قَتْلِهَ." [5 [
" به خداى سوگند که فروغ فروزان سیماى حسین و جمال و هیبت او به گونه اى مرا مجذوب و واله ساخته بود که اندیشه کشتن او را ازیاد بردم!" [[6
2ـ پس از رویداد جانسوز عاشورا، یکى از منتقدان، برخى از سپاه شوم اموى را نکوهش کرد که ننگ و نفرین بر شما! چگونه فرزندان پیامبر را آن گونه ناجوانمردانه قتل عام کردید؟
او پاسخ داد:
" دوست من! بیهوده سخن مگو! اگر تو نیز آن روز آنچه را ما با آن روبه رو شدیم می دیدى، جز جنایت و بیدادى که از ما سرزد از تو سر نمى زد; چرا که ما باگروهى کم شمار رو به رو شدیم که دستهایشان بر قبضهشمشیر بود و شیرآسا از هر سو، جنگاوران و رزمندگان را به خاک هلاک می افکندند وخودرا بى هیچ هراسى به دریاى مرگ مى زدند! آنان مردمى بودند که نه در برابر ثروت ومقام سر فرود مىآوردند و نه امان و امان نامه و نه زور و خشونت و مرگ! چیزى نمیتوانست میان آنان و مرگ هدفدار یا چیرگى بر حکومت مانع شود و اگر ما اندکى در برابرآن اراده هاى مصمم و شکست ناپذیر کوتاه مى آمدیم جان همه سپاه اموى را می گرفتند! بااین وصف اى بى مادر! ما تیره بختان چه می توانستیم انجام دهیم؟" [[7
3ـ پس از ورود کاروان اسیران به کاخ پوشالى «عبید» در کوفه، او بر آن شد تا با تحریف و دجالگرى،ننگ کشتار پیشواى آزادى و یاران آزادی خواه او را از دامان خود و رژیم خودکامه اموىبزداید و کار را به تقدیر و خواست خدا نسبت دهد، که امام سجّاد(علیه السلام) با اینکه جسم نازنینش در بند بود، با به هیچ انگاشتن خشونت و بیداد حاکم، لب به بیانحقیقت گشود و روشنگرى کرد که آنان را نه خدا، که سپاه استبداد قتل عام کرد!
این جا بود که آتش کینه و خشم «عبید» از منطق ستم ستیز و روح تسخیرناپذیر نهضت عاشورازبانه کشید و نعره برآورد که تو هنوز هم جرأت و جسارت آن را دارى که در تالار کاخمن، هر چه گویم، پاسخ دهى و از برنامه و راه و رسم پدرت دفاع کنى؟!
بدینسان خشن ترین دژخیم استبداد لب به عزّت و شکست ناپذیرى نهضت عاشورا گشود و به واماندگى و شکست خشونت و استبداد، اعتراف کرد.
4ـ هنگامى که پیشواى آزادى گام به میدان دفاع نهاد، پس از روزها تشنگى و تلاش و بدرقه دردناک یاران راه و تحمل آن شرایط دشوار محاصره و پیکار نابرابر، طبق روال عادى باید خسته و تسلیم پذیر و داراى روحیهاى درهمشکسته باشد و در برابر ده ها هزار نفر دستها را به نشان تسلیم بالا برد، اما شگفتا! که وقتى سپاه استبداد با او رو به رو شد، شهامت و شجاعت و قدرتى را در برابر خودیافت که هرگز تصور نمی کرد! هر کس به انگیزه شرارت پیش رفت، لحظهاى مهلت نیافت; ازاین رو «عمر بن سعد» فریاد کشید: مادرهایتان در مرگتان بگریند، می دانید به جنگ چه کسى رفتهاید؟ این فرزند بزرگترین قهرمان اسلام و کشنده عرب است; «هذا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ.»[[8
بدینسان به شکوه و شکستناپذیرى آن حضرت اعتراف کرد.
5ــ "شمر"، خشن ترین فرمانده سپاه استبداد در اعتراف به آزادگى و شکست ناپذیرى حسین (علیه السلام) گفت: به خداى سوگند که او روح تسخیر ناپذیر پدرش على را در کالبد دارد.[[9
بدینسان نهضت عاشورا نه تنها در منطق و منش، سربلند و سرفراز درخشید که در جهاد و دفاع نیز شکست ناپذیر شد. پی نوشت ها: [1]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 245.
[2]ـ پرتوى از عظمت حسین(علیه السلام)، ص 429.
[3]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 248.
[4]ـ از مدینه تا کربلا، ص 206.
[5]ـ قصّه کربلا، ص 449.
[6]ـ آنان که به چشم خویش دیدند تو را
رفتند و به پاى دل رسیدند تو را
و آن کـوردلان که بـر دلت تیـر زدند
دیـدند تـو را ولـى ندیـدند تـو را!
[7]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 263.
[8]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[9]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.