PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زنان عاشورايي



M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:05 PM
حضرت رقیه خاتون

ميلاد کوثر ثانی

نام گذاری حضرت رقيه (عليهاالسلام)

نام رقيه در تاريخ

پژوهشي در ديدگاه‏هاي تاريخي در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام)

گفتار کتاب‏هاي تاريخي

ديدگاه آيت الله العظمي گلپايگاني (ره)

ميلاد کوثر ثاني

درباره سنّ شريف حضرت رقيه (عليهاالسلام) در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ايشان را بپذيريم، مشهور اين است که ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است. بر اساس نوشته‏هاي بعضي کتاب‏هاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيش‏تر همسر امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه‏السلام) به عقد امام حسين (عليه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مي‏آيد. بنا به گفته شيخ مفيد در کتاب الارشاد، کنيه ايشان بنت طلحه است.(2) نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) در بعضي کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعيّه آمده است، ولي دليل محکمي در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالي السبطين، مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايراني، معرفي مي‏کند که در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وي به ازدواج امام حسين (عليه‏السلام) درآمد و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليه‏السلام) نيز به شمار مي‏آيد.(3) اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛ زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد (عليه‏السلام) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه کربلا، يعني در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از اين رو، امکان ندارد او مادر کودکي باشد که در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه کربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يک صورت قابل حل مي‏باشد که بگوييم شاه زنان کسي غير از شهربانو (مادر امام سجاد (عليه‏السلام)) است.


نام گذاري حضرت رقيه (عليهاالسلام)

رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است.(4) گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين(عليه‏السلام) کمتر به چشم مي‏خورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اين که ايشان همان فاطمه بنت الحسين (عليه‏السلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (عليه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد. گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاريخ آمده است: «در ميان کودکان امام حسين (عليه‏السلام) دختر کوچکي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (عليه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري که خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (عليه‏السلام) وي را علي مي‏ناميد».(6) گفتني است سيره ديگر امامان نيز در نام گذاري فرزندانشان چنين بوده است.


نام رقيه در تاريخ

اين نام ويژه تاريخ اسلام نيست، بلکه پيش از ظهور پيامبر گرامي اسلام (صلي ‏الله ‏عليه ‏وآله) نيز اين نام در جزيرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام يکي از دختران هاشم (نياي دوم پيامبر (صلي‏ الله ‏عليه ‏و آله)) رقيه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پيامبر اکرم (صلي‏ الله ‏عليه‏ و آله) به شمار مي‏آيد.(7) نخستين فردي که در اسلام به اين اسم، نام گذاري گرديد، دختر پيامبر اکرم (صلي ‏الله ‏عليه ‏و آله) و حضرت خديجه بود. پس از اين نام گذاري، نام رقيه به عنوان يکي از نام‏هاي خوب و زينت بخش اسلامي درآمد. اميرالمؤمنين علي (عليه‏السلام) نيز يکي از دخترانش را به همين اسم ناميد که اين دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقيل (عليه‏السلام) درآمد. اين روند ادامه يافت تا آن جا که برخي دختران امامان ديگر مانند امام حسن مجتبي (عليه‏السلام)،(8) امام حسين (عليه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (عليه‏السلام) نيز رقيه ناميده شدند. گفتني است، براي جلوگيري از اشتباه، آن دو را رقيه و رقيه صغري مي‏ناميدند.(9)


پژوهشي در ديدگاه‏هاي تاريخي در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام)

در بعضي کتاب‏هاي تاريخي، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) آمده، ولي در بسياري از آن‏ها نامي از ايشان برده نشده است. اين احتمال وجود دارد که تشابه اسمي ميان فرزندان امام حسين (عليه‏السلام)، سبب پيش آمدن اين مسأله شده باشد. هم چنان که بعضي از کتاب‏ها به اين مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقيه (عليهاالسلام) همان فاطمه صغري (عليهاالسلام) است. در چگونگي درگذشت ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد که در اين جا به اين دو مسأله خواهيم پرداخت.
طرح بحث
براي روشن شدن اين مطلب، بحث را با طرح يک پرسش بنيادين و بسيار مشهور آغاز مي‏کنيم که: آيا نبودن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسين (عليه‏السلام) در کتاب‏هاي معتبري چون ارشاد مفيد، اعلام الوري، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ دلالت دارد؟ با بيان چند مقدمه، پاسخ اين پرسش به خوبي روشن مي‏شود: 1) در دوره زندگاني ائمه اطهار (عليهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلي مانند کمبود امکانات نگارشي، اختناق شديد حکمرانان اموي، کم توجهي به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حکومت بر سيره نويسان، جانب داري‏ها و... سبب بروز بعضي اختلافات در نقل مطالب تاريخي مي‏شده است. 2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربريت و دانش ستيزي بعضي حکمرانان، بسياري از منابع ارزشمند از ميان رفته است. به همين دليل، اين گمان تقويت مي‏شود که چه بسا بسياري از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيري‏ها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است. 3) تعدد فرزندان، تشابه اسمي و به ويژه سرگذشت‏هاي شبيه در مورد شخصيت‏هاي گوناگون تاريخي و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پيشينه زندگي افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه کرده است. همان گونه که اين مسأله در مورد ديگر شخصيت‏هاي تاريخي ـ حتي در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم مي‏خورد. 4) همان گونه که پيش‏تر گفته شد، امام حسين (عليه‏السلام) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامي‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علي مي‏گذاشتند. اين امر خود منشأ بسياري از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگاني فرزندانِ امام حسين (عليه‏السلام) گرديده است. قراين و شواهدي نيز در دست است که رقيه (عليهاالسلام) را فاطمه صغيره مي‏خوانده‏اند. احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلي ايشان شده باشد.(10) بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام)، در کتاب‏هاي تاريخي، اگر چه شک در وجود تاريخي او را بسيار تقويت مي‏کند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ نيست. افزون بر آن، مهم‏ترين دليلِ فراموشي يا کم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگاني کوتاه ايشان است که سبب شده ردّ کمتري از ايشان در تاريخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علي اصغر (عليه‏السلام) نيز به جرأت مي‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسيار بر اين جريان نبود، نامي از حضرت علي اصغر (عليه‏السلام) نيز امروز در بين کتاب‏هاي معتبر شيعه به چشم نمي‏خورد؛ زيرا تاريخ‏نويسي فني است که با جمع آوري اقوال سر و کار دارد که بسياري از آن‏ها شاهد عيني نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعي که در آن مورد بحث و بررسي قرار مي‏گيرد، درستي و يا نادرستي آن از حيث ثقه بودن راوي است که البته اين موضوع فقط در تاريخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حديث، معرفه‏ها و مشخصه‏هاي ديگري نيز براي سنجش درستي اخبار، موجود مي‏باشد که خبر را با تعادل و نيز تراجيح، علاج معارضه و تزاحم، بررسي دلالت و عمليات‏هاي ديگر مورد بررسي قرار مي‏دهند. افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوي نيز بر اثبات وجود ايشان در تاريخ ذکر شده است. ابتدا گفتگويي که بين امام و اهل حرم در آخرين لحظات نبرد حضرت سيدالشهدا (عليه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ مي‏دهد. امام رو به خيام کرده و فرمودند: "اَلا يا زِينَب، يا سُکَينَة! يا وَلَدي! مَن ذَا يَکُونُ لَکُم بَعدِي؟ اَلا يا رُقَيَّه وَ يا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِيعَةُ رَبِّي، اَليَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛ اي زينب، اي سکينه! اي فرزندانم! چه کسي پس از من براي شما باقي مي‏ماند؟ اي رقيه و اي ام‏کلثوم! شما امانت‏هاي خدا بوديد نزد من، اکنون لحظه ميعاد من فرارسيده است.(11) هم چنين در سخني که امام براي آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مي‏فرمايد، آمده است: «يا اُختَاه، يا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ يا زَينَب وَ اَنتِ يا رُقَيّه وَ اَنتِ يا فاطِمَه و اَنتِ يا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَيَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَيَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَليَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد.(12) در مورد تشابه اسمي رقيه (عليهاالسلام) و فاطمه صغيره به يک جريان تاريخي اشاره مي‏کنيم. مسلم گچ‏کار از اهالي کوفه مي‏گويد: «وقتي اهل بيت (عليهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نيزه داران، سرهاي مقدس شهيدان را جلوي محمل زينب (عليهاالسلام) مي‏بردند. حضرت با ديدن آن سرها، از شدت ناراحتي، سرش را به چوبه محمل کوبيد و با سوز و گداز شعري را با اين مضامين سرود: اي هلال من که چون بدر کامل شدي و در خسوف فرورفتي! اي پاره دلم! گمان نمي‏کردم روزي مصيبت تو را ببينم. برادر! با فاطمه خردسال و صغيرت، سخن بگو که نزديک است دلش از غصه آب شود. چرا اين قدر با ما نامهربان شده ‏اي؟ برادرجان! چقدر براي اين دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولي او جوابش را ندهد.»(13) حضرت زينب (عليهاالسلام) در اين شعر از رقيه (عليهاالسلام) به فاطمه صغيره ياد مي‏کند و اين مسأله را روشن مي‏کند که فاطمه صغيره که در بعضي از کتاب‏ها از او ياد شده، همان دختر خردسالي است که در خرابه شام جان داده است.



گفتار کتاب‏هاي تاريخي
کامل بهائي

قديمي‏ترين کتابي که از حضرت رقيه (عليهاالسلام) به عنوان دختر امام حسين) عليه‏السلام) ياد کرده است و شهادت او را در خرابه شام مي‏داند، همين کتاب است. اين کتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن علي بن محمد طبري امامي است که به امر وزير بهاءالدين، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاري آن به کامل بهائي از آن روست که به امر بهاءالدين نگاشته شده است. اين کتاب در سال 675 هجري قمري تأليف شده و به دليل قدمت زيادي که دارد، از ارزش ويژه‏اي برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديک بودن تأليف يا رويدادهاي نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در اين راستا ـ حايز اهميت است و منبعي ممتاز به شمار مي‏رود و دستمايه تحقيقات بعدي بسيار در اين زمينه قرار مي‏گرفته است. شيخ عباس قمي در نفس المهموم و منتهي الامال، ماجراي شهادت حضرت رقيه (عليهاالسلام) را از آن کتاب نقل مي‏کند. هم چنين بسياري از عالمان بزرگوار مطالب اين کتاب را مورد تأييد، و به آن استناد کرده‏اند. اين نگارنده، کتاب ديگري به نام بشارة ‏المصطفی (صلي ‏الله ‏عليه ‏و آله) لشيعة المرتضي (عليه‏السلام) دارد که در اين کتاب نيز به برخي رويدادهاي پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولين منبعي که در آن تصريح شده که اسيران کربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداي کربلا نيامده‏اند، همين کتاب مي‏باشد. او جرياني را از عطيه (14) دوست جابربن عبدالله انصاري نقل مي‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسين (عليه‏السلام) و شهيدان کربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسيني مي‏گردند. اما نگارنده سخني از ملاقات جابر با اسيران کربلا به ميان نمي‏آورد و بر خلاف آنچه در برخي مقتل‏ها نگاشته شده، هيچ ملاقاتي در اين روز بين او و اسيران کربلا صورت نمي‏گيرد. اين موضوع نيز نقطه عطف ديگري در امتياز و برتري اين کتاب مي‏باشد. اللهوف

يکي ديگر از کتاب‏هاي کهن که در اين زمينه مطالبي نقل نموده، کتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. بايد دانست احاطه ايشان به متون حديثي و تاريخي اسلام و شيعه، ممتاز و چشم‏گير است. وي مي‏نويسد: «شب عاشورا که حضرت سيدالشهداء (عليه‏السلام) اشعاري در بي وفايي دنيا مي‏خواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد [و خويشتن دار باشيد].» بنابر نقل ايشان، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) بارها بر زبان امام حسين (عليه‏السلام) جاري شده است. اين مطلب در مقتل ابومخنف نيز هست که حضرت پس از شهادت علي اصغر (عليه‏السلام)، فرياد برآورد: «اي ام کلثوم، اي سکينه، اي رقيه، اي عاتکه و اي زينب! اي اهل بيت من! خدانگهدار؛ من نيز رفتم». اين مطلب را سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ينابيع المودة از مقتل ابومخنف نقل مي‏کند.


ديدگاه آيت الله العظمي گلپايگاني (ره)

از آيت الله العظمي سيد محمد رضا گلپايگاني (ره) در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام) و مرقد ايشان در دمشق و هم چنين داستان تعمير قبر حضرت که به دستور خود ايشان، به وسيله روياي صادقه‏اي انجام گرفت، پرسيدند. ايشان فرمود: اين گونه مطالب که نقل شده است، هيچ گونه محال بودني از نظر عقلي ندارد؛ لکن از اموري که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نيست. --------------------------------------

پي نوشت‏ها:

1 ـ الاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمة في معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشي اسلاميه، بي‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسي، ابوعلي فضل بن الحسن، اعلام الوري بأعلام الهدي، بيروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251. 2 ـ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوري، ص251. 3 ـ حايري، محمد مهدي، معالي السبطين، قم، منشورات الرضي، 1363 ه . ش، ج2، ص214. 4 ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربي، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293. 5 ـ نظري منفرد، علي، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقي ص518.
6 ـ ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210. 7 ـ همان، ج15، ص39. 8 ـ الارشاد، ج2، ص22. 9 ـ همان، ص343. 10ـ محمدي اشتهاردي، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (عليهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12. 11ـ جمعي از نويسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسين (عليه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511. 12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدين، اللهوف علي قتلي الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوري، ص 236،(با اندکي تغيير(. 13ـ قمي، شيخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامية، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115. 14ـ در گفتار برخي ذاکران و واعظان مشهور است که عطيه غلام جابربن عبدالله انصاري بوده، در حالي که اين مطلب تحريف تاريخ است. عطيه عوفي از رجال کوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بوده و حتي نام گذاري او نيز هنگام تولدش توسط امام علي (عليه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (عليه‏السلام) از دنيا رفت (ر.ک: التستري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ ( برگرفته از سایت حوزه

M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:06 PM
زنانی که در کربلا حضور داشتند

زنان در حادثه کربلا

زنانی که در کربلا حضور داشتند
زنانی که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند و جنگیدند
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.
زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر(ل) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏ها برگرداند(2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند. پی ‏نوشتها
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده، ج 2،ص 124، به نقل از لهوف، کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص 236
جواد محدّثی

M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:06 PM
حضور زنان در عاشورا و پیام رسانی
حضور زنان در عاشورا و پیام رسانی اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان " درس عبرت" مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
- آموزش صبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گر بود.
ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.



ـ روحیه بخش: در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى: رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
ـ مدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را می ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثى ساخت.



ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده ‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.

پی ‏نوشتها
1ـ در این زمینه ر.ک: مقاله "درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا" از مؤلف ِمجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369
2ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 378
فرهنگ عاشورا صفحه 195
جواد محدّثی

M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:06 PM
ینب (س) و صبر

زینب (س) و صبر


صبر
خداوند برای خصوصيات و ويژگی های اخلاقی ، الگوهايی در عالم تعبيه فرموده كه هر كس ، در هر كجا با نظر به اُفق بلند الگو ، بتواند خود را در مسير جاذبيت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسيدن به سرحدّات الگو از تكاپو و تلاش باز نايستد. صبر در متون دينی دارای سه شعبه می باشد:
صبر در مصيبت ، صبر در طاعت و صبر بر معصيت.
جهان آدميزادگان بدون درد و رنج متصور نيست. پيمانه­ي هر كسي تا بدان­جا كه گنجايش و وسع داشته باشد، با گرفتاري­ها در هم آميخته است؛ )لقد خلقنا الانسان في كبد) (1) مصيبت ها كيميا صفت، مس وجود آدميان را به طلا مبدل می كنند، ولی اگر مقياس كربلا نبود و اگر زينب(س) نبود چه بسيار مردان و زنانی كه در نيمهء راه باز می ماندند. كربلا تا قيامت مقياس همگان است تا گرفتاری ها و مشقات خود را با آن توزين كرده و از فشار روحی بر خود بكاهند. اما صبر چيست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است كه در اولين مواجهه اش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازيابد و آن گاه واكنش مناسب و به جا اتخاذ نمايد. بسياری از مردم در دو حالت ، فرصت های گرانبها را از كف داده اند ؛ يكی در هيجانات شادی آور مفرط و ديگری در اوج غم های جان فزا. صبر بهترين وسيله برای رسيدن به موازنهء روانی و استفاده از فرصت ها در اين دو حالت است ولی زينب(س) به بهترين شكل از فرصت ها بهره جست. برای بيان اين منظور كلام خود را با استمداد از تاريخ توسعه می دهيم:



كربلا در دو نگاه ؛ زينب(س) و دو مخاطب ؛
حضرت زينب (س)دو نگاه به كربلا دارد. در يك نگاه ، كربلا دريای خون و لختهء مصيبت است: أتدَرون أيَّ كبد لمحمّد فريتم وأيَّ دم له سفكتم، وأيَّ ...؟ آيا می دانيد چه جگری از پيغمبر(ص) پاره پاره كرديد و چه خونی از او ريختيد؟ (2) مصيبت آن قدر بزرگ است كه رگ و پی ستون ديانت را از هم گسيخته و افلاك و زمين بر اساس شعور باطنی خود كه نور وجودشان را از نور وجود او ستانده اند، نزديك است كه عنان وجود از كف بدهند.(3) در اين نگاه دل دريايي زينب سخت طوفاني است و كلام جانگداز او در پاسخ عبيدالله ملعون از ژرفاي غم او حكايت دارد: « لقد قتلت كهلي و قطعت فرعي و اجتثثت اصلي فان يشفك هذا فقد اشتفيت يابن مرجانه(4)؛ به راستی كه بزرگم را كشتی و شاخه ام را قطع كردی و ريشه ام را كندی ، اگر اين تو را شفا می دهد شفا بگير ، ای پسر مرجانه » اين جا او به صبر نياز دارد چرا كه تنها رسول توانای ديار ثارالله است. او صبر پيشه می كند و بعد بهترين كلام را بر زبان می راند، بهترين سكوت را عملی می سازد، بهترين نگاه ، بهترين گريه ، بهترين فرياد و بهترين مرثيه را شيوهء خود می سازد. اين درس صبر زينب(س) است. نه آن كه در بايگانی عواطف خود ، از زينب صبور سپيدموی غصه داری بسازيم كه در گوشهء تاريخ كز كرده ، بر برادران و فرزندان ... مويه می كند. صبر زينب يك شورش بر اساس حياتی معقول است كه همواره در بحرانی ترين شرايط، بهترين جهت را برای تاريخ و زمانه ساخته و پرداخته كرده و عالمی را درس داده است. ولی اين صبر چگونه ممكن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را می توان به اختيار عقل و خرد درآورد؟ چرا دستگاه ادراك ما از چشم و گوش و دل و عقل ، همه و همه در مواقعی نه اين چنين كه مواقعی نازل تر، ديگر در اختيار هيچ فرماندهی نيست: «من عشق شيئاً اعشي بصره و اعمي قلبه فهو ينظر بعين غير صحيحة ويسمع باذن غير سميعة قد خرقت الشهوات وعقله …» (5) سرّ اين صبوری در نگاه ديگر زينب به كربلاست كه مخاطبی ديگر دارد. بانويی كه وقتی بر عمرسعد خطابه می خواند مصيبت را بزرگ تر از فهم و عقل او می شمرد. اويی كه وقتی ندبه می كند و مويه می سازد، اسبان نيز طاقت شنيدن ناله اش را ندارند...(6) زمانی كه فقط خود اوست و خدا و كشتهء غرقه به خونش، دستان خود را به زير آن پاره پاره تن می برد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس می كند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»(7) حضرت زينب(س) شاگرد كلاس خطابهء امام علی(ع) است. او شاگرد زيرك و فطن مكتب امام علی (ع) ، كه از الف الفبای آن كلاس احديّت را فهميده است. او بارها و بارها از پدر شنيده و از رفتارش خوانده و حتی فكر و انديشه­ي علي را گمانه زده كه: «عظم الخالق في أنفسهم فصغر مادونه في أعينهم» (8) اگر خدا در جان كسی بزرگ شد؛ غير خدا هر آنچه كه هست در مشاعر او كوچك است. و خداوند در جان زينب (س) بسی بزرگ است. در مقياس با خداست كه حجت او كم است. ديدهء خدابين زينب(س) است كه در جوار خداوند هيچ بزرگی را نمی بيند اين ايمان و باور است كه زينب(س) را به چنان صبوری فرا می خواند و صبوری او عين علم اوست ، نه به مانند كسی كه از روی جهل و عدم آگاهي از عمق مصيبت، صبوری به خرج دهد. در اين بين توجه به اين مهم، اساسی است كه زينب آن چنان در بستر تربيت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسيده كه همهء ظرفيت ها انسانی و زنانگی او يكی جا و متوازن رشد نموده است.


آن بی بی دو عالم زنی است كه در اوج مستوريت و عفت و حيا رشد كرده و در مدار تعالی، ويژگی هاي زنانگی اش باليده است. در عين حال تعليم حيا و عفت و پوشش در فرهنگ تربيتی خانهء فاطمه(س) به هيچ وجه به معنای انزوا، بی توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شكوفايی خصايص انسانی و روحيهء شهامت و رشادت نيست. چه اين كه زينب كبري(س) در عين حركت تام در مسير زنانگی و رعايت همهء حريم ها، به دقت مقتضی آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درايت و تدبيرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پی گرفته كه همگان را متعجب كرده است. از نظر ما اين ويژگی، خصيصهء تربيت فاطمی و علوی است. در بيان صبر بر معصيت كلام را طولانی نمی كنيم كه زينب سرشار از شراب طهور محبت و صاحب ولايت است و اين مقام با هيچ گناهي جمع نمی گردد كه فرمود: )لاينال عهدي الظالمين((9) در صبر بر طاعت نيز به ذكر اين مورد بسنده می كنيم كه آن بانويی كه مصيبات كمر او را خميده كرده و سختی بار رسالت او را آزرده، سفر پر خطر و سهمگين شام را پشت سر گذارده، مجالس ميگساری و سرمستی را نظاره كرده و تمام اين ها هر كدام بر جام بلايش افزوده وقتی در شام مستقر می شود، در آن خرابه مشغول عبادت می گردد و امام سجاد(ع) بر حضرتش وارد شده ، ديدند آن بی بی باز هم نشسته نماز می خوانند: _ عمه جان نشسته نماز می خوانيد؟ _ ای عزيز برادرم ، از فرط گرسنگی بر قدم هايم راست نمی گردم.(10) نمی توان قلم را از نگارش اين نكته بازداشت كه شايد خاطرهء اين نمازهای نشستهء زينب(س)است كه امام سجاد(ع) را زين العابدين كرده و اين سوز دل زينب است كه از صحيفهء سجاديه به گوش می رسد، سخن خود را در بخش اوصاف ملكوتی مخدره زينب (س) با شعر رسای مرحوم كمپاني محقق اصفهانی به پايان می بريم: مليكة الدنيا عقيلة النساء
عديلة الخامس من اهل الكساء
شريكة الشهيد في مصائبه
كفيلة السجاد في نوائبه
بل هي ناموس رواق العظمه
سيدة العقايل المعظمة(11)



پی نوشت ها: 1. بلد (90): 4 2. شيخ مفيد، كتاب الامالي، ص 323 3. اشاره به حديث شريف «حسين مني و انا من حسين» از رسول مكرم اسلام است كه بر اساس آن می توان استنباط كرد اگر همهء وجود، شعاع نور پيغمبر اكرم(ص) و كلمهء نوريه محمديه و صادر اول است ، پس هستی خود را از هست حسين بن علی(ع) نيز عاريت گرفته است چرا كه نور وجود حسين(ع) همان نور وجود پيامبر(ص) است. 4. منهاج الدموع، ص 370 5. نهج­البلاغه، خ 109 6. ... حتي رأينا دموع الخيل ينحدر علي حوافرها؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 39 7. سيدرضا صدر، پيشواي شهيدان، ص 225 8. فيض­الاسلام، نهج­البلاغه، خطبه­ي 185 (خطبه­ي متقن) 9. بقره (2): 124 10. ر.ك؛ سيد نعمت الله جزايری، الخصايص الزينبيه، ص 120 11. الانوار القدسيه، ص 117 و 118 نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند

M.A.H.S.A
12-04-2011, 11:06 PM
زینب (س) و برجسته ترین صفات

http://www.emamhossein.com/images/stories/pic_omoomi/zeinab2-h80.jpgزینب (س) و برجسته ترین صفات




http://www.emamhossein.com/oldver/images/rightS.gif ساغر محبت (جذبهء عشق) http://www.emamhossein.com/oldver/images/rightS.gif نوافل و مقام ولايت http://www.emamhossein.com/oldver/images/rightS.gif امانت های خداوند در دست زينب http://www.emamhossein.com/oldver/images/rightS.gif ودیعه ای دیگر
بزرگی هر كس را می توان از بزرگی مسؤوليت هايش بازشناخت و آن مسؤوليتی كه به عهدهء عقيلهء هاشمين بود؛ نسخه ی بدل رسالت و پيام آوری بود. تمام شامات دين ورزی خود را مديون زينب اند. همچنان كه روح مودّت آل رسول و رواج مكتب تشيع در آن بلاد بر اساس روشنگری های اوست. اين مسؤوليت سنگين ويژگی های فوق العاده ای می طلبد كه همه آن ها به تمام معنا در اقاليم وجود زينب كبری حضور دارند. بدون اين خصايص به دوش گرفتن رسالت و پيام آوری كه فقراتی به صلابت كوه می طلبد، امكان پذير نيست. ساغر محبت (جذبهء عشق) اولين و مهم ترين اين صفات محبت و عشقي وافر و بی كرانه به ذات احديت حق است كه بتواند همه كس و همه چيز را در محضر او ذوب كند و حتی خويشتن خويش را هم نبيند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بی حدی نشان دهد. اين مقام كه در قديسين عالم و واصلين؛ همان مقام فنای فی الله است، آن توانمندی است كه در همه ی لحظات ايشان را مهيای فداكاری و ايثار می نمايد. بديهی است كه اين مقام يعنی محبت به حق جز از طريق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان ميسر نيست. رؤيت جمال حق است كه اين شيدايی را با جان آنان در می آميزد و سبويشان را لبريز از شوق می كند، اما در مكتب رسولان الهی اين محبت علايمی دارد كه مهم ترين آن ها اطاعت از فرامين اله است؛ )قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني((1) مسلمانی و اظهار ايمان كه پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان می دهد، موجب تقرب است. به عبارت ديگر؛ شريعت دينی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترك حرام می دهد. در اين ميان كسانی اهل نافله اند يعنی آنچه را كه برايشان فرض و واجب نيست، با اعمالشان در هم آميخته و انگيزه ی الهی مضاعفی آنان را به راه های زيباتر تقرب می خواند.


نوافل و مقام ولايت نافله در فرهنگ قرآنی آن چيزی است كه زياده بر واجب است(2) و از روی تفضل و تبرع انجام می شود )ومن الليل فتهجد به نافلة لك( (3) از اين روی خداوند اعطای يعقوب را نافله می نامد )ووهبنا له اسحاق و يعقوب نافلةً((4) دين سرشار به ترغيب از نوافل فردی و اجتماعی است و زينب تمام اين كمالات را يك جا دارد. كدامين انسان را می توان يافت كه بيش از اين «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه كس تا آن جا كه رمق به تن و سو به چشم و قدرت در كام دارد، دين خداوند را رصد كرده و برای حفظ آن پايمردی نموده است؟ او همان نيست كه خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خويش تا بدان جا تمام كرد كه تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حريم وی قرار داد؟ او همان نيست كه شب مبارزه، به سان يك فرماندهء حازم و دورانديش حتی در انديشهء امتحان سربازان هم به سر می برد؟ و در تمام مسير سفر سايهء سنگين و پر ابهت خود را بر دشمن افكنده تا چكاچك شمشيرهايشان كودكان مصيبت زده را نلرزاند؟ آری اوست كه پسر تمام تازيانه ها و زخم خورده ی تمام شماتت هاست، و آيا با هزار و يك عذر موجه نمی توان از هجمه ی اين همه وظيفه ی توان سوز رهايی يافت؟ اين همه نافلهء فردی و اجتماعی فقط با جاریِ محبت و خلوص الهی تفسير می شود و ديگر هيچ. آن همه محبت كه از زلال معرفت سرچشمه گرفته و اين همه نافله است كه زينب را «ولية الله» كرده است. مقام ولايت كه از آن انسان كامل و تحفه ی باريافتگان ساحت يقين است در مراتبی از جلوه های خود امكان تصرف در تكوين را به ولی خدا می دهد. از اين گونه تصرفات در جريان حادثه، بسيار از حضرتش ديده شد. گاهی دست ملكوتی اش تسلای امامی می شود(5) و گاه فرمان سكوتش نفس ها را از شماره می اندازد.(6) و گاهی ديگر به زمين مأموريتی می دهد كه ضربه شصتی به دشمن قداره بند نشان دهد.(7) در زمانی ديگر سامعه ی آسمانی اش ندای صبر از سر بی پيكر می شنود.(8) و تمام اين ها حاكی از مقامات بلند ولايت بی بی است. در مرحلهء ولايت باطنی شعاع نور وجود اوست كه زمان را در نورديده و همه را به تطهير در كوثر حسينی دعوت می كند و صلابت گفتار اوست كه پژواكش در فراز و نشيب تاريخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است. همه كس در جاذبهء هدايت باطنی اش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده ها به كمال گفتار و رفتار او تكميل و تتميم شده است.


امانت های خداوند در دست زينب زينب كبری صاحب ودايع بيشماری شد و ذخاير عظيمی از ناحيه ی امام عصر او بدو سپرده شد كه تا به آخر رسالتِ خود، می بايست در حفظ آن ها بكوشد. ودايعی كه جان مايهء آدمی هم بايد در مسير حفا‌ظت از آن ها سپر گردد. گوهر لازم اين امر به تشخيص ولیّ عصر او، در زينب وجود داشت. اولين و مهم ترين اين ودايع، امام سجاد(ع) و مرواريد دريای امامت بود. خبرنگاران عاشورايی آن مقداری كه در توان داشتند از اين پاسداری برای آيندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حميدبن مسلم ازدی از به آتش كشيدن خيمه ی امام (ع) استناد جست(9) غارتگران پس از آن كه شاهد ذبحی عظيم بوده اند، ديگر هيچ منكری برايشان ناشدنی نمی نمود و كشتن امامی در بستر و زنی كه محافظ وی بود؛ برايشان ابداً ناگوار نمی آمد. حفظ اين وديعه است كه زينب ِداغدار را از قتلگاه به سمت خيمه ها می كشاند و از او كه غرق در اشك و آه و ماتم است، شيری می سازد كه فقط با آتشين ِ كلام خود می شورد و می خروشد. راوی نتوانسته از تنگنای كلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ويژگی هايش به ما منتقل سازد، ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه ای بود كه همهء نامردان شمشير به دستِ وقيح را از كرده پشيمان ساخت، تمام شمشيرها را به غلاف ها برگرداند؛ آن چنان كه مأمور شدند زينت آلات دختركان را نيز به ايشان بازگردانند. در كوفه اما زينب يك آشناست. خاطرات پرشكوه حضور امام بلافصل به او هيمنه ای علوی داده است؛ آن چنان كه بدون هيچ گونه مصلحت انديشی دشمن حقير را با خواری بر زمين كوفته است. منطق بی نظير امام، دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد كه انتقام همه ی خواری خود را يك جا از امام بستاند. آن هيمنه ی علوی كه ذكرش برفت قامت رسای زينب را برپا داشت تا بار ديگر وديعه ی رسالت را حفظ نمايد.(10)


وديعه ای ديگر وديعهء ديگر، "عزّت خاندان رسالت" است. مطالعهء تاريخ به خوبی نشان می دهد كه يكی از نگرانی های حضرت سيدالشهدا علیه السلام صحنه های پس از شهادت و وضعيت اهل بيت علیهم السلام ؛ و مواجههء آن ها با مصيبت های بعدی است. از اين رو پس از شهادت قمربنی هاشم، خواهر را به حضور خواست و در پيشاروی وی همهء زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبهء ايمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتكم ماينقص من قدركم»(11) حافظ اين عزت زينب است. تجليات اين معنا در صحنه های پرشور سفر تاريخی شام نمايان است كه به گوشه هايی از آن می توان اشاره نمود: صاحب خصايص زينبيه می نويسد: امام سجاد(ع) و زينب (س) در تمام طول سفر كلمه ای با دژخيمان صحبت نكرده و كلمات آن ها را جواب نمی فرمودند. اهل بیت (ع)؛ نيز با تأسی به حضرتش چنين كرده و حتي به بهانهء كام های خشك خود اين عزت را به درخواست جرعه ای آب نيالودند. گاه آدمی در اين انديشه فرو می رود كه آن ناقه و بلكه آن كاروان و اصلاً آن قطعه زمين اين همه ابهت و شكوه را چگونه بر گردهء خود می كشانيد و خراميدن اساطيری او را چگونه دوام می آورد! در كوفه زنی را می بينی كه آن چنان عزت حق را مثال است كه تا فرمان او رسيد كه «صدقه بر ما حرام است»؛ كودكان و زنان خرما از حلقوم خود بيرون كشيدند. و باز او را می بينی كه بی اعتنا وارد جلسه ای می شود كه رعب حاكم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از كفشان ربوده است. بی اعتنای آن قدر مشهود است كه يك باره حيثيت پوشالی شان را به باد داده است: _ من هذه المتنكره ؟ جوابی نمی شنود _ من هذه المتكبره ؟ جوابی نمی شنود. كيست به اين ندا كه از قعر تاريخ هر سال شنيده می شود، پاسخ دهد ؟ او بی مانندی است كه خدايش ردای كبريایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شريان حق طلبان جاری سازد. مواريث نبوت ودايع ديگر هم اين ها نيز همه در مواريث نبوت و اموال اختصاصی اهل بيت (ع) مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهء زهرا است كه علائم صراط مستقيم در خاندان نبوتند. حيطهء پاسداری زينب (ع) هستند.


پی نوشت ها: 1 ـ آل عمران (3): 31 2 ـ راغب اصفهاني، المفردات، ص 503 3 ـ اسراء (17): 79 4 ـ انبياء (21): 72 5 ـ منتخب التواريخ، ص 293 6 ـ شيخ مفيد، كتاب الامالي، ص 3667 7 ـ همان, الخصايص الزينبيه، ص 333، به نقل از ميرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زماني كه حضرت زينب(س) از شمر بن ذی الجوشن خواست كه ايشان را از راه كم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازيانه ضرباتی به حضرت وارد نمود كه باعث گرديد آن معدن صبر و وقار به زمين امر كند: «يا ارض خذيه» و زمين شمر را تا كمر فرو برد 8 ـ يا اختاه اصبري و احتسب في مرضات الله 9 ـ منتخب التواريخ، ص 293 و نفس المهموم 10 ـ منتخب التواريخ به نقل از ارشاد مفيد، ص 294 11 ـ نفس المهموم، ص 355 نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند