توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ویژه نامه ايام سوگوارى و شهادت عزيز زهرا آقا اباعبدالله الحسين وهفتاد دو شقايق پرپرشده دشت کربلا
fatema
12-04-2011, 08:40 PM
تاسوعای حسینی رابه عموم هموطنان خارج وداخل کشور تسلیت عرض میکنم
http://www.pic.p30ask.com/images/67158198057676185604.jpg (http://www.pic.p30ask.com/)
خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
در محرم سینهها غرق ملالی دیگر است جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولش برنخیــزد جز فغان از عاشقان طاق ابروی محرم را هلالی دیگر است
باز محرم رسید، میکدهها وا شدند تمام عاشقانت، واله و شیدا شدند
باز محرم رسید، این من و گریههایم رفع عطش میکند، فرات اشکهایم
باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده کسی میان این دل، خیمه ماتم زده
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست
باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست
عاشورای حسینی بر همه مسلمانان، تسلیت عرض مینمایم
R A H A
12-05-2011, 12:51 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/94964496638483004729.jpg
فرا رسيدن محرم، ايام سوگوارى و شهادت عزيز زهرا
اقا اباعبدالله الحسين وهفتاد دو شقايق پرپرشده دشت کربلا ٬
ماه مصيبت و اسارت آل الله٬ برعزادارن حسينى تسليت باد
R A H A
12-05-2011, 12:52 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/94501136853488874241.jpg
سلام بر محرم
سلام من به محرم محرم گل زهرا
به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به كربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بی نهایت داغ دل شكسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اكبر
به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گهواره اصغر
به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سكینه
به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
R A H A
12-05-2011, 12:53 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/76291041002118152713.jpg
ورود به محرم
قُل قُل دیگ قیمه ی نذری
غلغله پشت این در چوبی
آه ای قلب کوچکم تو چرا
باز هم سر به سینه می کوبی؟
دسته ها، دسته دسته می آیند
طبل های عزا بلند شده
ظهر نزدیک می شود کم کم
باز بوی غذا بلند شده
چشم من دسته دسته می گردد
شاید او بین دسته ها باشد
شاید او بین نوحه خوان ها یا
بین این دلشکسته ها باشد
یک نفر بین دسته های عزا
مثل او سخت اشک می ریزد
یک نفر قرن ها کنار فرات
اشک حسرت به مشک می ریزد
کوچه احوال دیگری دارد
علم و سنج و نخل و طبل و کتل
نوحه خوان قدیمی مسجد
کربلا را می آورد به محل
کاش می شد به کربلا بروم
برگی از زخم کهنه بردارم
بیتی از زخم کهنه بنویسم
تربتی با اجازه بردارم
مانده ام پشت این در چوبی
خانه ام از نگاه او دور است
آسمان را گرفته غربت عشق
ماه در غیبتش چه کم نور است
دیگ نذری به جوش آمده است
نذر هر ساله ام سلامت اوست
آرزویم نماز عاشورا
ظهر موعود، با امامت اوست
R A H A
12-05-2011, 12:53 PM
دلم به تاب و تب است و دوباره كرده هوایش
خدا كند كه بمیرم میان ماه عزایش
دعای كیست كه اكنون، دوباره قسمتمان شد
طعام سفرۀ احسان و باز طعم شفایش
به گوش هر دل عاشق شده، دوباره می آید
صدای خندۀ دشنه، صدای نالۀ نایش
صدای گریۀ مادر، كنار پیكر بی سر
و ناله های زنی با، نوای وا اسفایش
صدای ضربۀ چوب و لب مطهر آقا
صدای قاری قرآن و باز سوز صدایش
دوباره غارت خیمه، دوباره دزدی معجر
و باز خاطرۀ طفل و تاول كف پایش
دوباره یاد تن پاره پارۀ علی اكبر
و باز خاطرۀ تلخ و جان گداز عبایش
اگر بناست بمیرم میان ماه محرم
خوشم كه روز دهم جان خود كنم به فدایش
R A H A
12-05-2011, 12:54 PM
بگـذار گـریـه، درد دلم را، دوا کـنـد
چشمـم نـظـر بـه قـافـلـه ی کـربـلا کـنـد
مـــاه مـحــــرم آمــده تــا آفـتـاب هــــم
هــر بـامـــداد، دیـده بـه انـدوه وا کـنـد
شایسته است هر که دلش می طپـد به عشق
دل را درین فـضـای معـطر، رهـا کـنـد
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
شـایــد نگــاه مـعـجــزه، آن را دوا کـنـد
این جا هـنـوز اصغر شش ماهه تشنـه است
ای کـاش چشمِ حرمله قـدری خطا کـنـد
عـبـاس مـی رود کــه غـرورِ فـرات را
بـا کــودکــان تـشـنـه جـگـر، آشنـا کـنـد
زینب به خیمه چشم بـه راه است بـاز هم
شـایــد حسیـن، زنـده بمانـد، خـدا کـنـد
فرصت کجاست تا که به شمشیر کینه شمر
سـر از تـنِ تـمـامِ شـهـیـدان جـدا کـنـد
غیر از سرِ حسین، که قرآن ناطق است
دیگـر سری نمانده، که بر نیزه ها کند
R A H A
12-05-2011, 12:54 PM
کربلا شگفتترین؛ ژرف ترین و رازناک ترین حادثه عالم است که تاریخ تاکنون به چشم خود دیده است . کربلادیدنیترین منظره هستی است با جلوهها و شگفتیهای نو به نو که با هر نگاهی، رازی از رازهایآن گشوده میشود؛ ولی با این وجود هرگز اسرار آن،تمام شدنی نیست .
و عاشورا خواندنیترین کتاب آفرینش است که تا کنون خوانده شده است .
عاشورا غنیمت نیست ؛ قیمت است .
عاشورا ابتدای عشق است در پایانه تشنگی با بادبانی برافراشته از خون.
عاشورا بینوایی نیست؛ جهانی نی است و نوا.
عاشورا غریب نیست در سایه شعلهها ؛شمشیر افتادهایست ایستاده در انتهای زمان با لبخندی آشنا.
عاشورا تماشا نیست ؛طاقت است و قیامت غیرت بر قامت زمین .
عاشورا چشم نیست ؛اشک است در رقص آبی آزادگان ،بی حضور باران سرخ تشنگان.
عاشورا شناسنامه من است با نام تو ؛که در خروش خون تو ، شمشیر می شود.
عاشورا زمانه خون و ایثار و اربعین بهانه تبلیغ و پیمان است ، عاشورا روزى است که امام حسین(ع) با تاریخ سخن گفت و اربعین روزى که تاریخ ،پاى درس امام حسین (ع) مى نشیند.
عاشورا روز کشت خون خدا در کویر جامعه ظلم زده و و اربعین آغاز برداشت اولین ثمره آن است .
اربعین فرصتى براى اعلام همبستگى با عاشورا است .
و از عاشورا تا اربعین نقطه اوج عشق به امام حسین(ع) است و در این چهل روز، تنها سخن محافل و مجالس اوست، تا در طول عمر انسان بهانه بیدارى ظلم ستیزى باشد.
R A H A
12-05-2011, 12:54 PM
باید برای خویش دلی دست و پا كنی
تا در ره حسینِ زمان، جان فدا كنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا كنی
باید برای عرض ادب نزد آفتاب
یك پنجره به جانب خورشید وا كنی
اول دهی سلام به ارباب بی كفن
تا خویش را به قلب علمدار جا كنی
بعد از سلام عقده ی دل باز می شود
باید كه پای تا سر خود كربلا كنی
روزی اگر رسد كه ببینی ضریح او
آن گاه خود ببین كه چنین و چِه ها كنی
غیر از حسین هیچ نداری در این جهان
باید تمام آن چه منم را رها كنی
این مشك چشم پر ز فرات دلت شده
باید كه ساقی حَرَمت را صدا كنی
خواهی اگر صفا بدهی قلب خود «اسیر»
باید دوباره یاد شه سر جدا كنی
R A H A
12-05-2011, 12:56 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/80625138059980849611.gif
مختصري از زندگينامه امام حسين ( عليه السلام)
نام : حسين (سومين امام كه به امر خداوند تعيين شده است )
كنيه: ابو عبد اللّه
لقب: خامس آل عبا، سبط، شهيد، وفى ، زكى
پدر: حضرت على بن ابى طالب (ع )
مادر: حضرت فاطمه (س )
تاريخ ولادت: شنبه سوم شعبان ، سال چهارم هجرى
مكان ولادت: مدينه
مدت عمر: 57 سال
علت شهادت: پس از روى كار آمدن يزيد، امام كه او را نالايق ميدانست تن به ذلت بيعت و سازش با او را نداد و براى افشاى او به فرمان خدا از مدينه به مكه و سپس به طرف كوفه و كربلا حركت كردند و همراه با ياران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهيد شدند.
قاتل : صالح بن وهب مزنى ، سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن ، (لعنت خدا بر آنها)
زمان شهادت: جمعه دهم محرم ، سال 61 هجرى
مكان شهادت و دفن : كربلا
شش سال از دوران كودكى را در زمان حيات پر بركت رسول خدا (ص ) سپرى نمود. او شجاعترين امت حضرت محمد (ص ) بود و شجاعت حضرت محمد (ص ) و حضرت على (ع ) در ايشان جمع بود.
خداوند در تربت ايشان شفا، و در داخل حرم امام حسين (ع ) استجابت دعا را قرار داده است . پيامبر (ص ) در حقش فرمود: احب اللّه مَن احب حسينا يعنى : خداوند دوست ميدارد كسى را كه حسين را دوست بدارد.
پيامبر(ص ) در حق او و برادر گرامى اش امام حسن (ع ) فرمود: دو فرزند من حسن و حسين پيشوايان امت مى باشند خواه زمام امور به دست بگيرند و يا نگيرند.
پس از شهادت امام حسن (ع ) در سال 50 هجرى ، امام حسين (ع ) عهده دار امر امامت گرديد. معاويه پس از بيست سال حكومت ظالمانه و قتل و كشتار شيعيان به ويژه، در سال 60 هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن(ع)، پسرش يزيد را به جاى خود قرار داد. يزيد فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود. او علناً مقدسات اسلامى را زير پا مى گذاشت و آشكارا شراب مى خورد. امام حسين عليه السلام از همان آغاز كار با او به مخالفت برخاست .
يزيد نامه اى به حاكم مدينه نوشت و به او دستور داد كه از امام حسين (ع ) براى يزيد بيعت بگيرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) كه حاضر به بيعت كردن با يزيد نبود با خانواده خود از مدينه به مكه رفتند. در اين هنگام مردم كوفه كه از مرگ معاويه با خبر شده بودند نامه هاى زيادى براى امام حسين (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و كوفه بيايد. امام حسين (ع ) نيز مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم كوفه با مسلم بن عقيل همراه شدند. اما با ورود عبيداللّه بن زياد كه از طرف يزيد به حكومت كوفه گمارده شده بود و بسيار حيله گر و بى رحم بود، مردم كوفه فريب اقدامات او را خورده و پيمان شكنى كردند و مسلم را تنها گذاشتند.
در نتيجه عبيداللّه ، مسلم بن عقيل را دستگير نموده و به شهادت رسانيد. هنگامى كه در ابتدا مردم كوفه با مسلم بيعت كردند، مسلم نامه اى به امام حسين (ع ) نوشت و به ايشان اطلاع داد كه به كوفه بيايد. امام حسين (ع ) با خانواده و ياران خود به طرف كوفه حركت كرد و در نزديكى كوفه بود كه خبر پيمان شكنى مردم كوفه و شهادت مسلم را آوردند. عبيداللّه بن زياد كه با شهادت مسلم بر اوضاع كوفه تسلط پيدا كرده بود حر بن يزيد رياحى را براى زير نظر گرفتن امام حسين (ع ) و همراهانش فرستاد. و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به كربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود كه اگر امام حسين (ع ) را به شهادت برساند او را حاكم رى خواهد كرد.
عمر بن سعد كه به طمع حكومت رى به كربلا آمده بود از هيچ ستمى فروگذار نكرد. دستور داد امام حسين (ع ) و يارانش را محاصره كنند و آب را بر روى آنان ببندند. ياران امام حسين (ع ) كه از شجاع ترين افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى كه بيش از 72 تن نبودند يكى پس از ديگرى در دفاع از امام زمان خود يعنى امام حسين (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسيدند. حر بن يزيد رياحى نيز كه ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانيت امام حسين (ع ) را مشاهده كرد به سپاه امام پيوست و به شهادت رسيد.
واقعه كربلا گرچه از نظر زمان كوتاه بود و تنها يكروز از صبح تا عصر به طول انجاميد اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ايثار و فدا كارى ، ايمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه كربلا دانشگاهى است كه از طفل شيرخوار تا پيرمرد محاسن سفيدش به بشريت درس آزادگى مى آموزد.
خون هاى مطهر امام حسين (ع ) و يارانش به اسلام حيات تازه بخشيد و زمينه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم آورد.
امام حسين عليه السلام روز دهم محرم سال 61 هجرى ، در سن 57 سالگى در كربلا به شهادت رسيد. مرقد ايشان و برادر فداكارش اباالفضل و فرزندان و يارانش در شهر كربلا در عراق قرار دارد
R A H A
12-05-2011, 12:56 PM
علل قيام عاشورا از زبان امام حسين(ع)
باني قيام عاشورا حضرت اباعبدالله الحسين(ع)است.
ضمن گراميداشت نام و ياد شهداي كربلا و فرستادن درود فراوان بر روح سترگ حضرت امام حسين(ع) مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
اهميت دلايل شكل گيري نهضت
قيام امام حسين(ع) داراي ابعاد مختلفي است كه در اين ميان زمينه ها و دلايل شكل گيري اين نهضت عظيم از اهميت ويژه اي برخوردار است. تبيين علت هاي قيام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ويژه شيعيان در اعصار متمادي بوده است.
براي بررسي دلايل قيام حضرت سيدالشهدا(ع) بايستي ويژ گي هاي دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گيرد، آنچه مسلم است دوران امامت حسين بن علي(ع) را مي توان به دو بخش: دوره حاكميت معاويه و حكومت يزيد تقسيم كرد.
«در حقيقت در زمان امام حسين(ع) انحراف از اصول و موازين اسلام كه پس از رحلت رسول خدا(ص)آغاز و در زمان عثمان خليفه سوم گسترش يافته بود به اوج خود رسيد.
در اين دوره معاويه كه سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملاً تثبيت نموده، به نام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشور اسلامي را در دست گرفته و حزب اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بود.»
R A H A
12-05-2011, 12:57 PM
سلام بر محرم
سلام من به محرم محرم گل زهرا
به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به كربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بی نهایت داغ دل شكسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اكبر
به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گهواره اصغر
به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سكینه
به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
R A H A
12-05-2011, 12:58 PM
موسم روییدن سرها به روی نیزه هاست
آن چه می ریزد به روی خاک ها خون خداست
فصل ضرب تازیان با خیزران روی لبان
فصل پنهان کردن خورشید در طشت طلاست
فصل نیلی گشتن صورت ز ضرب سیلی است
فصل پرپر گشتن گل ها به زیر دست و پاست
نالهٔ طفلان هنوز از خیمه ها آید به گوش
بارالها ساقی عطشان ابافاضل کجاست
یارب اندر شهر کوران کُشته می گردد چراغ
آن چراغی که پیمبر گفت مصباح الهداست
آن حسینی که پیغمبر خواند کشتی نجات
در ستیز حق و باطل غرق گرداب بلاست
نوح اگر شد ناخدا دیگر ز طوفان ها چه غم
اسوه صبر و تحمل زینب اکنون ناخداست
تا ابد ورد لب مرغ سحر دانی که چیست؟
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست
R A H A
12-05-2011, 12:58 PM
محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب، از التهاب خاکستری آسمان.
ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.
ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛ ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.
محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛ ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.
ماهی که خاک و خون، آتش و عطش و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.
ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.
ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.
محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.
سال هاست که محرم سیاه پوش است و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.
کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک، به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟
کیست که در سفینه ی نجات وارد شود و در موج های هوس غرق گردد؟
کیست که حسین را چراغ راهش کند و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟
کیست که گوش جان بسپارد و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟
نمی دانم این چه رازی است که محرم، ماه آغازین سال است، شاید سرّ آن در این باشد که عزت، در گرو قیام و جهاد است و حیات، در سایه ی خون.
R A H A
12-05-2011, 12:58 PM
از انتهای هستی از اوج آسمانها
یک قافله رسیده در جمع کاروانها
یک کاروان رسیده تا که شود فدایی
زینب در این میانه گردیده کربلایی
اکبر گیرد رکابش پر شد از غم کتابش
یا سیدی حسین جان گشته بر لب خطابش
یار حسین زهرا باشد سپاه غربت
دارد از بی کسی ها لشکر چو بی نهایت
یا رب عزیز طه مانده غریب و تنها
تا خیمه گه رسیده سوز هجوم غم ها
محزون دل رباب و اصغر بود در آغوش
می خواند او لالایی این گویا رفته از هوش
بوسه زند به رویش وای از ناز گلویش
در ماریه پس از این با خون شود وضویش
R A H A
12-05-2011, 12:58 PM
الا... ای کربلا،
ای قبله دلهای حقجویان آزاده،
الا... ای مظهر تابان و جاوید شهادتها،
نشان عشق و ایمان و نثار جان،
تجلیگاه شورانگیز فکر امتی آگاه
الا...
ای کربلای خون،
الا...
ای شوق جانبازان دین را، بهترین کانون،
تو، مغناطیس میلیونها دل روییده از خونی،
تو نبض زندگی را، بهترین معیار و قانونی،
R A H A
12-05-2011, 12:59 PM
محرّم، ماهِ حرام
اما مگر جهانِ خونریز، حرمتِ سنّتِ آدمیان را نگاه خواهد داشت؟
ماهِ حرام است و خون ریختن آدمیان، ممنوع؛ مگر خونِ بهترینِ آنها، و این ارمغانِ سال جدید است که گویی بنیانِ آسمان را چنین گذاشته اند.
سالِ نینوا چگونه آغاز می شود؟ آیا نینوا جشن خواهد گرفت؟
روزِ آغاز سال است و فرات، سرخ جریان دارد و خون فوّاره می زند. فرات را خوب گوش کنید!
آیا چکاچک شمشیرها را نمی شنوید؟ این خاطراتِ رودِ کهنه است که همچنان در خویش، محفوظ نگاه داشته است. آیا گریه ها را نمی شنوید؟ و نعره های دلیرانه را؟
در فرات، هنوز صدای نمازهای شب عاشورا، قطره قطره و موج موج جریان دارد. فرات هنوز شرمگین است. بیچاره رودِ پیر، قرن هاست کُند و شکسته می رود.
سال کوفه چگونه آغاز می شود؟ آیا هنوز مردانِ پیمان شکن هلهله می کنند و شمشیر می رقصانند؟ و آیا زنان بی شرم، همچنان از پنجره ها سرک می کشند تا کاروان خسته و تشنه ی خارجیانِ از راه رسیده را به تماشا و دشنام بایستند؟
اینک، در مرتفع ترین خاک حجاز ایستاده ام؛ رو به خورشید و دست را بالای چشم هایم گرفته ام تا دورتر را بهتر ببینم. آغاز سال است و ماهِ حرام؛ شمشیرهایی را می بینم که از تیغه هایشان خون می چکد و نیزه هایی که خورشید حمل می کنند و کاروان مهتاب که سوگوار و اسیر می پیماید.
آری این جا، سال جدید، این گونه آغاز می شود.
«جهان، خونریز بنیاد است، هشدار! سَرِ سال از محرّم آفریدند»
R A H A
12-05-2011, 12:59 PM
یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
R A H A
12-05-2011, 12:59 PM
خطبه حضرت زينب سلام الله علیها در کوفه
سپاس خدايى را که سزد که پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيامبر و خاندان او بادا خداى تعالى راست گفت که فرمود : عاقبت آنان که کار زشت کردند ، اين بود که آيات خدا را تکذيب نموده و آن را به سخره گرفتند .
اى يزيد ، کنون که به گمان خويش بر ما سخت گرفته اى و راه اقطار زمين و آفاق آسمان و راه چاره را به روى ما بسته اى و ما را همانند اسيران به گردش در آوردى ، مى پندارى که خدا تو را عزيز و ما را خوار و ذليل ساخته است ؟ و اين پيروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست ؟ پس از روى کبر مى خرامى و با نظر عجب و تکبر مى نگرى و به خود مى بالى خرم و شادان که دنيا به تو روى آورده و کارهاى تو را آراسته و حکومت ما را به تو اختصاص داده است .
اندکى آهسته تر ! آيا کلام خداى تعالى را فراموش کرده اى که فرمود : گمان نکنند آنان که به راه کفر رفتند مهلتى که به آنان دهيم به حال آنان بهتر خواهد بود ، بلکه مهلت براى امتحان مى دهيم تا بر سرکشى بيفزايند و آنان را عذابى است خوار و ذليل کننده ؟
اى پسر آزاد شده جد بزرگ ما ! آيا از عدل است که تو زنان و کنيزان خود را در پرده بنشانى و پردگيان رسول خدا صلى الله عليه و آله را اسير کرده و از شهرى به شهر ديگر ببرى ؟ پرده آبروى آنها را بدرى و صورت آنان را بگشايى که مردم چشم بدانها دوزند و نزديک و دور و فرومايه و شريف ، چهره آنها را بنگرند ، از مردان آنان کسى به همراهشان نيست ، نه ياور و نه نگهدارنده و نه مددکارى .
چگونه مى توان اميد بست به دلسوزى و غمگسارى کسى که مادرش جگر پاکان را جويده و گوشتش از خون شهيدان روييده ؟ و اين رفتار از آن کس که پيوسته چشم دشمنى به ما دوخته است بعيد نباشد و اين گناه بزرگ را چيزى نشمارى و خود را بر اين کردار ناپسند و زشت بزهکار نپندارى و به اجداد کافر خويش مباهات و تمناى حضورشان را کنى تا کشتار بى رحمانه تو را ببينند و شاد شوند و از تو تشکر کنند ! و با چوب بر لب و دندان ابى عبدالله سيد جوانان بهشت مى زنى ! و چرا چنين نکنى و نگويى که اين جراحت را ناسور کردى و ريشه اش را ريشه کن ساختى و سوختى و خون فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله را که از آل عبدالمطلب و ستارگان روى زمين بودند ريختى و کنون گذشتگان خويش را مى خوانى .
شکيبايى بايد کرد که ديرى نگذرد که تو هم به آنان ملحق شوى و آرزو کنى که اى کاش دستت خشک شده بود و زبانت لال و آن سخت را بر زبان نمى آوردى و آن کار زشت را انجام نمى دادى !
بار الها ! حق ما را بستان و انتقام ما را از اينان بگير و بر اين ستمکاران که خون ما ريخته اند چشم و عذاب خود را فرو فرست .
به خدا سوگند اى يزيد ! که پوست خود را شکافتى و گوشت بدن خود را پاره پاره کردى و رسول خدا را ملاقات خواهى کرد با آن بار سنگينى که بر دوش دارى ، خون دودمان آن حضرت را ريختى و پرده حرمت او را دريدى و فرزندان او را به اسيرى بردى ، در جايى که خداوند پريشانى آنان را به جمعيت مبدل کرده و داد آنها را بستاند .
و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده و نزد خدا روزى مى خورند همين بس که خداوند حکم و محمد صلى الله عليه و آله خصم اوست و جبرئيل پشتيبان اوست و همان کس که راه را براى تو هموار ساخت و تو را بر مسلمين مسلط کرد بزودى خواهد يافت که پاداش ستمکاران چه بد پاداشى است و خواهد دانست که کدام يک از شما بدتر و سپاه کدام يک ناتوانتر است .
اگر مصائب روزگار با من چنين کرد که با تو سخن گويم ، اما من ارزش تو را ناچيز و سرزنش تو را بزرگ مى دانم و تو را بسيار نکوهش مى کنم ، چه کنم ؟ ديده ها گريان و دلها سوزان است .
بسى جاى شگفتى است که حزب خدا به دست حزب شيطان کشته شوند و خون ما از پنجه هاى شما بچکد ، پاره هاى گوشت بدن ما از دهان شما بيرون بيفتد و آن بدن هاى پک و مطهر را گرگ هاى وحشى بيابان دريابند و گذرگاه دام و ددان قرار گيرند !
آنچه امروز غنيمت مى دانى فردا براى تو غرامت است و آنچه را از پيش فرستاده اى ، خواهى يافت ، خدا بر بندگان ستم روا ندارد ، به او شکوه مى کنم و بر او اعتماد مى جويم ، پس هر نيرنگى که دارى بکن و هر تلاشى که مى توانى بنما و هر کوششى که دارى به کار گير .
به خدا سوگند ياد ما را از دل ها و وحى ما را محو نتوانى کرد و به جلال ما هرگز نخواهى رسيد و لکه ننگ اين ستم را از دامن خود نتوانى شست ، راى و نظر تو بى اعتبار و ناپيدار و زمان دولت تو اندک و جمعيت تو به پريشانى خواهد کشيد .
در آن روز که هاتفى فرياد زند : الا لعنه الله على القوم الظالمين و الحمدالله رب العالمين سپاس خداى را که اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا مى خواهم که آنان را اجز جزيل عنايت کند و بر پاداش آنان بيفزاييد ، خود او بر ما نيکو خليفه اى است و او مهربان ترين مهربانان است و فقط بر او توکل مى کنيم .
آنگاه يزيد رو به شاميان کرد و گفت : نظر شما درباره اين اسيران چيست ؟ ايشان را از دم شمشير بگذرانيم ؟
يکى از ملازمان او گفت : ايشان را بکش .
نعمان بن بشير گفت : ببين اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود با آنان چه مى کرد ، همان کن .
R A H A
12-05-2011, 01:00 PM
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
از کعبه شد جدا سیدالشهداء
حسین فاطمه ، عزیز مصطفی
نور چشم علی ، همتای مجتبی
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
همگامی با وفا ، در نماز شبش
ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر
آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا
«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
به قربانگاه عشق، میرود از منا
پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش
یار همراز او ، قهرمان زینبش
همناله ، همنوا ، در هنگام دعا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر
راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر
رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
خون مبارزین ، رویت کند رنگین
ای خاک تو مهر ، نماز مصلین
داری عجب آبی ، آب حیات است این
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر
ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبیر
انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر
گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست
رشته مهر او ، رمز وحدت ماست
ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
R A H A
12-05-2011, 01:01 PM
چقدر ثانیه هایت حضور ایمان داشت
در آن غروب سیاهی که بوی هجران داشت
چقدر دختر تو دلشکسته بود آن شب
نگاه ابری او یک بهار باران داشت
فدای حلقه ی انگشتری که غارت شد
و دستهای تو که روح سبز احسان داشت
فدای آن دو لبی که مسیح دلها شد
به روی منبر نی این همه مسلمان داشت
چقدر خاطره دارد نسیم با زلفت
که مثل خواهر تو خاطر پریشان داشت
گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر
تنور خانه شب تا سپیده مهمان داشت
چقدر بوی خدا می شنیدم از آن لب
که بین طشت طلا عطر پاک قرآن داشت
در امتداد افق رد خون تو باقی است
غروب سرخ محرم مگر که پایان داشت
R A H A
12-05-2011, 01:03 PM
بر روی شــن، جز ردپای ســـرخ خــنـجر نیست
جز نـــغمههایی مانده از آوای پــــرپـــــر نیست
آن ســــو: نگـــــاه مادری بـــیتاب فــــــرزندی
این سو: یتیمی خفته با دستی که دیگر نیست
منبر نشین نیزه است آیا که میخواند…
آیا ظهوری تازه از وحی پیمبر نیست؟!
باد، عاشقانه، مو به مو سر را نوازش کرد
آیا نسیم شعلههای آه خواهر نیست؟!
«ای قطرههای خون، سفیران گلوی تو
باید ببوسم حنجرت را گر چه مادر نیست»
لبهای سر انگار نجوا میکنند آرام:
«خواهر… برو… هر چند این رسم برادر نیست»
خواهر، اسیر شعلهی لبهای تفدیده است
در سایهی آتش، سفر کردن میسر نیست
R A H A
12-05-2011, 01:03 PM
آب را گِل نکُنید
شاید از دور علمدارِ حسین
مشکِ طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رِسَد تا که از این آب روان
پُر کُنَد مشکِ تهی
بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم
تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
نَفَسَش تازه شَوَد
و بخوابد آرام
آب را گِل نکُنید
که عزیزانِ حسین
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشتِ کَرَم
گره کورِ عطش بگشاید
آب را گِل نکُنید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمارست
در تب و گریه اسیر
عمه اش این دو ، سه شب
تاسحر بیدارست
آب را گِل نکُنید
که بُوَد مهریه ی مادرشان
نه همین آب
که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست
مهر زهرای بتولست.
از اینست که من می گویم:
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید . . .
R A H A
12-05-2011, 01:04 PM
باز باران با ترانه مي خورد بر بام خانه
يادم آيد كربلارا دشت پر شور وبلا را
گردش يك ظهر غمگين گرم و خونين
لرزش طفلان نالان زير تيغ نيزه داران
با صداي گريه هاي كودكانه
وندر اين صحراي سوزان
مي دود طفلي سه ساله
پر ز ناله ، دلشكسته، پاي خسته
باز باران قطره قطره مي چكد از چوب محمل
خاكهاي چادر زينب به ارامي شودگِل
R A H A
12-05-2011, 01:04 PM
جانانی و جان بر تو سپردیم و نمردیم
در هُرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان بدر از داغ تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رنگ
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش آمد و سررفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
اقبال نگون بخت نگر کاین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
یک عمر نفس آمد و برگشت و به تسبیح
عمر دل بی عار شمردیم و نمردیم
ما زنده به عشقیم که با عشق بمیریم
صدمرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم
R A H A
12-05-2011, 01:05 PM
تاریخ تشنگی
در نقل است که ساره خاتون شوی خود ابراهیم را گفت : اینک که مرا فرزندی حاصل نیاید ، هاجر را به همسری برگزین! شاید از او صاحب فرزندی شوی! زمان چندانی نگذشت، که ابراهیم هشتاد و شش ساله، صاحب پسری شد که گویا کام او با تشنگی پیوندی دیرینه داشت .
جناب ابراهیم همراه همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل به سوی سرزمین پسران "جر هم"(1) آهنگ سفر نمود! و به وادی لم یزرع "بکه"(2) در آمد.
بار پروردگارا؛ گروهی از فرزندانم را در دره ای بی کشت نزدیک خانه شکوهمند تو جای داده ام، پروردگارا؛ تا نماز بپا دارند(3).
ابراهیم به فلسطین بازگشت و بنابر فرمان الهی ، هاجر و اسماعیل را در میان آن دره پر رمز و راز، رها فرمود .
اینک؛ هاجر تنها و تشنگی و طفلکی معصوم که هنوز، زبان به کامش نیامده و در دره ای به غایت گرم و آتشین و ناهموار!
خداوندا؛ با غریبی و غربت چه کنم ؟ با آتش و عطش ،چگونه بسازم ؟
هرم خورشید آزارش بیشتر می شد و طفل ابراهیم در آغوش مادر !... در سینه اش دیگر شیری نمانده و طفلش در نزدیکی مرگ ، گامهایش را به زمین می ساید .
کودک را رهانید تا بلکه او را از تشنگی برهاند، به گمان آب، بر تلی گریخت، اما آبی نیافت، تنهایی اسماعیل، نگرانش کرده بود، ناگزیر به سویش بازگشت .
گویند که مولا زبان د ر کام او گذاشت و گفت : زود باشد که از دست مبارک جدت سیراب شوی ! فقط، قدری درنگ ! دوباره به میدان رفت و بسیار جنگید تا نا جوانمردی به نام "منقذ بن مره عبدی" فرق مبارکش را با شمشیری آخته بشکافت و چون شیر بر زمین افتاد !
لشکر شیطان از هر سو ، بر او تاختند تا آنکه "فقطعوه ارباً ارباً" قطعه قطعه اش کردند . و آن هنگام که از فراز اسب به زیر افتاد و در خون خود غلتید از دور پدر را خواند و گفت :
ای پدر و آقای من؛ درود (خدا) بر شما ؛ آری؛ اینک از دستان جدم آبی نوشیدم که هرگز تشنه نخواهم شد و این هنگام بود که مولا در کنار پیکر اسماعیلش فرمود : ای پسر کوچکم ؛ بعد از تو دنیا چه زشت و کریه خواهد بود .
R A H A
12-05-2011, 01:06 PM
من اگر نقاش بودم
كربلا را ميكشيدم
يك بيابان لاله ي سرخ
نينوا را ميكشيدم
دشتي از گلهاي پرپر
نقشي از حلقوم و خنجر
نقشي از عباس حيدر
اشكي از طفلان زينب
منظر نور هدايت
كربلا را ميكشيدم
ايام سوگواري سالار شهيدان تسليت باد
R A H A
12-05-2011, 01:08 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/04751803361399413983.jpg
نهم محرم مطابق با تاسوعای حسينی را به عموم
آزادگان جهان به ويژه دوستداران و عاشقان حضرت
اباعبدالله الحسين وماه بني هاشم آقا اباالفضل العباس
عليهم السلام وعاشقان و منتظران صاحب
الزمان تسليت عرض مي کنيم
R A H A
12-05-2011, 01:12 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/09627162465072843145.jpg
ماه بني هاشم
حضرت عباس عليه السلام كه اكبر اولاد ام البنين و پسر چهارم امير المؤمنين عليه السلام و كنيتش ابوالفضل و ملقب به سقا و صاحب لواي امام حسين عليه السلام بود،
چنان جمال دل آرا و طلعتي زيبا داشت كه او را ماه بني هاشم ميگفتند و چندان جسيم و بلند بالا بود كه بر پشت اسب قوي و فربه بر نشستي پاي مباركش بر زمين مي كشيدي.
او را از مادر و پدر سه برادر بود كه هيچكدام را فرزند نبود. ابوالفضل عليه السلام اول ايشان را به جنگ فرستاد تا كشته ايشان را به بيند و ادراك اجر مصائب ايشان فرمايد. پس از شهادت ايشان به نحوي كه ذكر شد.
بعضي از ارباب مقاتل گفتهاند كه چون آن جناب تنهائي برادر خود را ديد به خدمت برادر آمده عرض كرد اي برادر آيا رخصت ميفرمائي كه جان خود را فداي تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گريه آمد و گريه سختي نمود، پس فرمود اي برادر تو صاحب لواي مني چون تو نماني كس با من نماند.
ابوالفضل عليه السلام عرض كرد سينهام تنگ شده و از زندگاني دنيا سير گشته ام و اراده كرده ام كه از اين جماعت منافقين خونخواهي خود كنم.
حضرت فرمود پس الحال كه عازم سفر آخر گريده اي، پس طلب كن از براي اين كودكان كمي از آب، پس حضرت عباس عَلَيْه السًَلام حركت فرمود و در برابر صفوف لشكر ايستاد و لواي نصيحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصيحت كرد و كلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نكرد.
لاجرم حضرت عباس عَلَيْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشكر ديد به عرض برادر رسانيد.
كودكان اين بدانستند بناليدند و نداي العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام بي تابانه سوار بر اسب شده و نيزه بر دست گرفت و مشگي برداشت و آهنگ فرات نمود شايد كه آبي به دست آورد.
پس چهار هزار تن كه مو كل بر شريعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه كردند و تيرها به چلة كمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام كه از پستان شجاعت شير مكيده چون شير شميده بر ايشان حمله كرد و زجز خواند:
لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا
نَفْسي لِنَفْس الًمُصطَفَي الطُّهرْوَقا
وَ لا اَخافُ الشَّرَ يَوْمَ الْمُلْتَقي
حَتّي اُوراي فِي الْمَصاليتِلِقا
اِنّي اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا
R A H A
12-05-2011, 01:13 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/86329000472845891703.jpg
واعجبا...
پیکر ماه و اینهمه ستاره؟!!
قمری در خون نشسته است...
ملائک گرداگردش به طواف آمده اند....
کیستی ای ماه تر از ماه؟
کیستی ای سقای بی آب؟
کیستی...
R A H A
12-05-2011, 01:13 PM
http://www.pic.p30ask.com/images/27859922484159006142.jpg
شهادت حضرت عباس بن علي عليه السلام
پس مقاتله كرد تا ضعف عارض آن جناب شد، ديگر باره نوفل (لعين) و به روايتي حكيم بن طفيل لعين از كمين نخله بيرون تاخت و دست چپش را از بند بينداخت، جناب عباس عليه السلام اين رجز خواند:
يا نَفْسُ لاتَخْشي منَ الْكُفّارِوَ اَبْشِري بِرحْمَهِ الْجَبّارِ
مَعَ النَّبِيّ السَّيّدِ الْمُختارِقَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَساري
فَاَصْلِهِمْ يا رَبّ حّر َّ النّار
و مشگ را به دندان گرفتو همت گماشت تا شايد آب را به آن لبان تشنگان برساند وناگاه تيري بر مشگ آب آمد و آب آن بريخت و تير ديگر بر سينهاش رسيد و از اسب در افتاد.
عَمُّوهُ بِالنَّبْلِ وَالسَّمْرِ الْعَواسِلفَخَرّض لِلاَرْضِ مَقْطُوعَ الْيَديْنِ لَهُ
وَالْبَيْضِ الْفَواصِلِ مِنْ فَرْق اِلي قَدَممِنْ كُلّ مَجْدٍ يمينٌ غَيْرَ مُنْجَذِمٍ
پس فرياد برداشت كه اي برادر مرا درياب، به روايت مناقب ملعوني عمودي از آهن بر فرق مباركش زد كه به بال سعادت به رياض جنت پرواز كرد. چون جناب امام حسين عليه السلام صداي برادر شنيد، خود را به او رسانيد ديد برادر خود را در كنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهاي مقطوع بگريست و فرمود:
اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْري وَ قَلَّتْ حيلَت
اكنون پشت من شكست و تدبير و چاره من گسسته و به روايتي اين اشعار انشاء فرمود:
تَعَدَّيْتُمُ ياشَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيكُمْوَ خالَفْقُمُوا دينَ النًّبِيّ مُحَمدٍ
اَما كانِ خَيْرُ الرُّسْلِ وَصّاكُمُ بنااَما نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِيّ الْمُسَدَّدِ
اَما كانَتِ الزَّهْرآءُ اُمّيَ دُونَكُمْاَما كانِ مِنْ خَيْرِ الْبَريَّهِ اَحْمَدِ
لَعِنْتُم وَاُخْزيتُمْ بِماقَدْ جَنَيْتُمُفَسَوْفَ تُلاقُوا حرَّ نارٍ تُوَقَّدُ
در حديثي از حضرت سيد سجاد عليه السلام مرويست كه فرمودند خدا رحمت كند عمويم عباس را كه برادر را بر خود ايثار كرد و جان شريفش را فداي او نمود تا آنكه در ياري او دو دستش را قطع كردند و حق تعالي در عوض دو دست او دو با ل به او عنايت فرمود كه با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز ميكند و از براي عباس عليه السلام در نزد خدا منزلتي است در روز قيامت كه مغبوظ جميع شهداء است و جميع شهداء را آرزوي مقام اوست.
fatema
12-05-2011, 05:35 PM
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
التماس دعا
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.