PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سه قطعه شعر از اريش فريد؛ شاعر معاصر اتريش



M.A.H.S.A
12-03-2011, 11:20 AM
آن‌چنان خسته‌ام
كه
وقتي تشنه‌ام
با چشمهاي بسته
فنجان را كج مي‌كنم
و آب مي‌نوشم
آخر اگر كه چشم بگشايم
فنجاني آنجا نيست
خسته‌تر از آن‌ام
كه راه بيفتم
تا براي‌ِ خود چاي آماده سازم (كنم)
آن‌چنان بيدارم
كه مي‌بوسمت
و نوازشت مي‌كنم
و سخنانت را مي‌شنوم
و پس‌ِ هر جرعه
با تو سخن مي‌گويم
و بيدارتر از آن‍َم
كه چشم بگشايم
و بخواهم تو را ببينم
و ببينم
كه تو نيستي
در كنارم.اريش فريد؛ شاعر معاصر اتريش--------------------------------------------------------------------------------سرماي‌‌ِ سمج
آفتاب‌ِ من
براي‌‌ِ درخشيدن
به آسمان‌ِ تو
رفته است
براي‌ِ من
تنها ماه مانده است
كه او را
من از تمامي ‌ابرها صدا مي‌زنم
ماه به من دلگرمي ‌مي‌دهد
كه روزي تابشش
گرم‌تر و
روشن‌تر خواهد شد
نه، اين زرد، رنگي ديگر نخواهد شد
اين رنگ
كه يادآور‌ِ ملال و سردي است
باز آي، آفتابا!
روشناي و گرماي‌ِ افزون‌ِ ماه
فراي‌ِ
طاقت‌ِ من‌‌اند!--------------------------------------------------------------------------------
پرسشي كوچك
مي‌پنداري
هنوز
آن‌قدر كوچكي
كه از طرح پرسشهاي‌ِ بزرگ درماني؟
اگر اين‌گونه است
پس بزرگ‌ترها
كوچك فرض‍َت مي‌كنند
تا پيش از آنكه به قدر وسع بزرگ شوي.اريش فريد