توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار محرم
R A H A
11-23-2011, 12:48 AM
محرم آمد و دل میتپد برای حسیـن
شعار بزم سخن نام دلگشای حسین
عروج پاک حسیــن است افتخار زمان
و جادوانهترین عشق با ندای حسین
نمــاز عشــق چه شیــریــن و باشکــوه بود
اگر چه غرق به خون است دستهای حسین
شنید نغمهی تکبیـــر جبرئیــــل حزیــــــن
به سجدهگاه ادب گشت همصدای حسین
ز بردباری خورشید بسی عجیب باشد
که ذره، ذره نگردیــــد در عزای حسین
صدای شبنم مهتاب با نسیـم سحر
ز شوق بوسه ببارید بر لقای حسین
ستارهها همه خاموش در حریم سپهر
ز آه نالهی طفلان و اقـــربای حسیـــن
مرام راه حسین است درس مکتب ما
به عاشقان وفـــادار بر ولای حسیــن
درود بر همــهی شاهــــدان و جانبازان
علی الخصوص بر سقای با وفای حسین
بهانه شمـــع بود صـــادقـــانه پـــــروانه
کند به شیوه عشاق جان فدای حسین
حسین سرچشمه مهر و وفا بود
و نــور دیـــدگان مصــطفـــی بود
و آن گنجینه شهر مدیـنه
نصیب خاک پاک کربلا بود
R A H A
11-23-2011, 12:49 AM
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
R A H A
11-23-2011, 01:11 AM
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
R A H A
11-23-2011, 01:11 AM
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسّم عبور کرد
شاعر بساط سینهزدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خوردهی طوفان واژههاست
بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژهی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا، بیریا کشید
حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید
در خون کشید قافیهها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلصهای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
R A H A
11-23-2011, 01:12 AM
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس ماوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشف حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا میکند
R A H A
11-23-2011, 01:12 AM
چونكه شه در راه حق تنها بماند
يك تنه با جمله ي غمهابمـــــــــاند
ياد عباس آن گل گمگشته كرد
ياد آن دلداده ي سرگشته كـــــــــرد
ياد آن شش ماهه ي مه روي كرد
آن گل نشكفته ي خوش بوي كــــرد
ياد آن شبه رسول آن اكبـــــــرش
آ ن بهار نارسيده پرپــــــــــــرش
ياد هفتادو دو ياور شاه را
برد تا درياي عشق آن مـــاه را
برد تا درياي عشق آن مـــاه را
R A H A
11-23-2011, 01:13 AM
در کوچه ها نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
شکر خدا که هیئتمان باز دایر است
شکر خدا که بر سر این کوچه پرچم است
بیرون ندیده اید زنی استاده است؟
بالش شکسته قدش هم کمی خم است
لبخند تلخ فاطمه بر تک تک شما
یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است
من که ندیدمش دم در، خب شما چطور؟
صد حیف سوی چشم گنهکار ما کم است
پرواز می کنیم از این پیله های تنگ
فصل بلوغ شیعه یقینا محرم است
در مجلس عزای امام قتیل اشک
روضه به شور و واحد و نوحه مقدم است
R A H A
11-23-2011, 01:14 AM
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن
تموم حاجتا رو همه از می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه
شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه
سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ...
R A H A
11-23-2011, 01:16 AM
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت
بار غربت را كسي از روي دوشش بر نداشت
در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي
عابر دلخسته جز نتهائيش ياور نداشت
بامهاي خانه هاي مردم بيعت فروش
وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت
مي چكيد از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگي
نخل هاشان ميوه اي جز نيزه و خنجر نداشت
سنگها كمتر به پيشاني او پا مي زدند
نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت
روي گلگون و لبي پر خون و چشماني كبود
سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت
سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش
جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت
دخترش با ديدن بازارهاي كوفه گفت
خوب شد باباي من در دست انگشتر نداشت
http://forum.patoghu.com/clear.gif (http://forum.patoghu.com/newreply.php?do=newreply&p=498218)
R A H A
11-23-2011, 01:20 AM
از زمین تا آسمان ، خورشید چیدن سـاده نیست
گرچه بی اذن خدا ، حتی پریدن ساده نیست
هم نشینی با امام عشق ، اوج بودن اسـت
زندگی بعد از شهید حق گزیدن ، ساده نیست
آه ! می فهمم که بی اصغر چه حالی داشتی!
کودک شــش ماهه روی نیزه دیدن ، ساده نیست!!!
... مرد میخواهد بفهمد معنی این درد را
از دیار شام تا کوفه دویدن ، ساده نیست!
عشق یعنی اینکه بعد از یار خود یک سال ... نه!
باورش سخت است ... اینگونه تکیدن ، ساده نیست
باورش سـخت است آنچه دیدی و آنجا گذشت
نیزه ها ؟ تیر سه شعبه ؟ نه! شنیدن ساده نیست!
R A H A
11-23-2011, 01:41 AM
یادگار حسنم نسل بتولم
جان زهرا ای عمو بنما قبولم
دلت آمد که بمانم تنها
که دوباره بشوم بی بابا
دلت آمد ز علی دور شوم
یا که شرمنده شوم از زهرا
ای عمو آخرین کشته عشق تو منم
ای عمو طفل یتیم حسنم
ای عمو تیغ دو دم دست من است
پاسداری حرم دست من است
غم مخور شاه که لشکر باقیست
بعد عباس علم دست من است
رد مکن سائل خود را ز درت
دست ناقابل من شد سپرت
یادگار حسنم نسل بتولم
جان زهرا ای عمو بنما قبولم
زیر یک کوه بلا پنهانی
ز چه روی اشهد خود می خوانی؟
اذن جانبازی من امضا کن
تو نه آنی که یتیمان رانی
حضرت عشق پرستوی توام
طالب طلعت دلجوی توام
یادگار حسنم نسل بتولم
جان زهرا ای عمو بنما قبولم
قتلگه لاله پرپر خواهد
قتلگه نور ز حیدر خواهد
قتلگه ناله مادر خواهد
قتلگه تیغ جفا سر خواهد
این منم پرتو آیینه ی تو
سر من می رود از سینه ی تو
دل من سوخته کرب و بلا
خون من رشته ای از خون خدا
R A H A
11-23-2011, 01:45 AM
الحمدالله ذکر لب من یا حسینه
الحمدالله این دل توی بین الحرمینه
عشق تو خدا روز اول تو گل من دمیده
عالم و فقط حق عشق تو حسین آفریده
ذرات جهان همه دیوانه و مستانه تو
کعبه هم آقا واسه تو پیرهن مشکی پوشیده
بی معرفته هرکی این حقیقت و باور نکرده
که چرخ جهان با یک نیم نگاه اصغرت می گرده
از ماتم تو تار و پود دل زارم همه سوخته
رخت عزاتو حضرت زهرا برا نوکرا دوخته
من معتقدم تا قیامت کل یوم عاشوراست
تا ابد آقا عزادار غم تو حضرت زهراست
من چی بگم از جلوه های پاینده عباس
حتی تو شدی روز عاشورا پناهنده عباس
هر کسی آقا توی دنیا بخدا دلبری داره
نذر زندگیشو به پای عشق دلبرش می گذاره
من هم یاحسین شدم آواره عشق و مرامت
از دامن تو دل من یک لحظه دست بر نمی داره
R A H A
11-23-2011, 01:45 AM
"از علیاصغر خجالت میکشم..."
گاه ابر و گاه باران میشوم
گاه از یک چشمه جوشان میشوم
گاه از یک کوه میآیم فرود
آبشار پرغرورم گاه رود
گاه قطره، گاه دریا میشوم
گاه در یک کاسه پیدا میشوم
روز و شب هر گوشه کاری میکنم
باغها را آبیاری میکنم
نیست چیزی برتر از من در جهان
زندگی از آب میگیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختم
قطره تا دریا سراپا سوختم
تشنهای آمد لبش را تر کند
چاره لبتشنهای دیگر کند
تشنهای آمد که سیرابش کنم
مشک خالی داد تا آبش کنم
تشنه آن روز من عباس بود
پاسدار خیمههای یاس بود
خون عباس علمدار رشید
قطره قطره در درون من چکید
داغی آن خون دلم را سوخته
آتشی در جان من افروخته
چشمهایم خواب، موجم خفته باد
آبی آرامشم آشفته باد
آب هستم؟ وای من مرداب به
زندگی بخشم؟ نه، مرگ و خواب به
وای بر من، وای بر من، وای دل
مانده در مرداب حسرت پای دل
پیچ و تاب رودم از درد دل است
برکه ازا ندوه دل، پا در گل است
گریه من، شرشر باران شده
غصهام در گریهها پنهان شده
دود داغم ابرها را تیره کرد
آسمانها را سراپا تیره کرد
آب اگر شد اشک چشم از شرم شد
از خجالتشور و تلخ و گرم شد
آب بودم، کربلا پشتم شکست
آبرویم رفت پستم، پست پست
حال از اکبر خجالت میکشم
از علیاصغر خجالت میکشم
R A H A
11-23-2011, 01:48 AM
خورشید چه عاشقانه پیمان می داد
در وادی طوفان بلا جان می داد
آن روز معلم شهادت، چه غریب
با نای بریده درس ایمان می داد
***
گل غنچه ای از سلاله حیدر بود
افسوس که مثل غنچه ای پرپر بود
آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد
آن مرد که نام کوچکش اصغر بود
R A H A
11-23-2011, 01:54 AM
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت
بار غربت را كسي از روي دوشش بر نداشت
در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي
عابر دلخسته جز نتهائيش ياور نداشت
بامهاي خانه هاي مردم بيعت فروش
وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت
مي چكيد از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگي
نخل هاشان ميوه اي جز نيزه و خنجر نداشت
سنگها كمتر به پيشاني او پا مي زدند
نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت
روي گلگون و لبي پر خون و چشماني كبود
سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت
سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش
جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت
دخترش با ديدن بازارهاي كوفه گفت
خوب شد باباي من در دست انگشتر نداشت
R A H A
11-23-2011, 01:55 AM
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
R A H A
11-23-2011, 01:56 AM
فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باورمکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در برگرفته مویه کنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زان گونه اشک ها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازه ی خود گریه می کنی
تا می رسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد **** بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار می کشم
آن یوسفم که ناز خریدار می کشم
R A H A
11-23-2011, 01:56 AM
بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند
پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت
آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بی شیر می زدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدند
از حلق های تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید
R A H A
11-23-2011, 01:57 AM
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر می شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب می رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب»
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
R A H A
11-23-2011, 01:58 AM
امشب و فردا
امشـب شهـادت نـامهیعشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کناریـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرامیشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـنخـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشبصــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــامیشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش،آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا بهزیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـردارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـلتشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب کهقاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنامیشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــزفاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانینگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــردامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمینوآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
R A H A
11-23-2011, 02:03 AM
رمز "یا حسین"
عصیان گری از اول خلقت شروع شد
آدم که توبه کرد نبوت شروع شد
شیطان قسم به عزت پروردگار خورد
هابیل کشته شد که مصیبت شروع شد
تاریخ این حکایت دنباله دار ما
در خواب غار بود و مصیبت شروع شد
جای امام را به خلیفه سپرده اند
مولا علی، نماز جماعت شروع شد
قرعه فقط به نام امام زمان نبود
بعد از غدیر دوره غیبت شروع شد
قربانی خلیل که موکول شد به بعد
ان وقت خط سرخ شهادت شروع شد
شیطان هزار چهره عوض کرد تا یزید
با رمز یا حسین امامت شروع شد
میثم امانی
R A H A
11-23-2011, 02:05 AM
یاس می گوید حسین ، احساس می گوید حسین
ساقی لب تشنگان عباس می گوید حسین
مست می گوید حسین ، سر مست می گوید حسین
ساقی کرب و بلا تا هست می گوید حسین
تیر می گوید حسین ، شمشیر می گوید حسین
کودک لب تشنه ی بی شیر می گوید حسین
آب می گوید حسین ، مهتاب می گوید حسین
زاده ی ام البنین بی تاب می گوید حسین
لاله می گوید حسین ، آلاله می گوید حسین
ساقی اهل حرم با ناله می گوید حسین
فاطمه گوید حسین ، هم علقمه گوید حسین
خشک لب عباس در هر زمزمه گوید حسین
دیده می گوید حسین ، غم دیده می گوید حسین
پور حیدر با کف ببریده می گوید حسین
آسمان گوید حسین ، هر کهکشان گوید حسین
دیده گریان حضرت صاحب زمان گوید حسین
جان می گوید حسین ، بی جان می گوید حسین
ساقی غم دیده ی لب تشنگان گوید حسین
خون می گوید حسین ، مجنون می گوید حسین
ساقی بی مشک و دست محزون می گوید حسین
دین می گوید حسین ، آیین می گوید حسین
تیر خورده دیده ای حق بین می گوید حسین
باده می گوید حسین ، سجاده می گوید حسین
دست من از تن جدا افتاده می گوید حسین
جان من گوید حسین ، ایمان من گوید حسین
تیر خورده غرق خون چشمان من گوید حسین
خواهری گوید حسین ، آب آوری گوید حسین
در بر گهواره گریان مادری گوید حسین
کور می گوید حسین ، رنجور می گوید حسین
هر ستاره در شب بی نور می گوید حسین
موی من گوید حسین ، ابروی من گوید حسین
بوسه ی شمشیر بر بازوی من گوید حسین
R A H A
11-23-2011, 02:09 AM
تشنهترین لبان
با سبز مویهها
لبهای نوحهریز عاشقان حسین (ع) است.
و سبزترین عاشقانه را
با گلافشان سرشك،
سوگواران حسین میخوانند.
و عاطفهترین عطش،
عطش شبنم ایمان حسین است -
در بلوغ سپیدهای
به خورشید جمال حق.
هنوز،
در وادی اشك
و محبت
دل بیكربلایی نیست،
دلی،
بیشقایق خیمه عزا.
هنوز،
خجالت اهل كوفه خط میكشد به خاك،
و خواناترین برات است
خط كوفی گلهای شهادت
در شیرازه فرات رخ عاشقان حسین.
R A H A
11-23-2011, 02:10 AM
باز باران با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آید كربلا را
دشت پر شور و نوا را
گردش یك روز غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
*
باز باران با صدای گریه های كودكانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان
می چكد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لبهای ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چكد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
باز باران
*
باز باران با ترانه
آید از چشمان مردی خسته جان
هیهات بر لب
از عطش در تاب و در تب
نرم نرمك می چكد این قطره ها روی لب
شش ماهه طفلی
رو به پایان
مرد محزون
دست پر خون می فشاند
از گلوی نازك شش ماهه
بر لب های خشك آسمان با چشم گریان
R A H A
11-23-2011, 02:11 AM
ای هلال ماه غم خون جگـــر آورده ای
سوز دل فریاد جان اشکی بسـر آورده ای
با قد خم گشته خود بر فـــــراز آسمان
از هلال دختر زهرا خبــــــــر آورده ای
آتش و خاکستر و کعب و نی و زخم زبان
از برای عترت خیرالبشــــــــر آورده ای
بر دل فرزند زهرا تیــــــر داری در کمان
یا برای اصغرش تیر دگــــــــر آورده ای
ای محرم وای بر تو پیش تیـــــــر حرمله
حلق اصغر چشم سقا را سپـــــر آورده ای
ای محرم این تو هستی که یتیم وحــــی را
در کنار جسم عریان پــــــــدر آورده ای
R A H A
11-23-2011, 02:11 AM
محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچه هايش بوي خون است
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم مي کند حنجربه حنجر
دل من فداي دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل
ربود از همه ساقيان گوي سبقت
به چوگان دل ناز شست اباالفضل
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد
دم ِ حيدر به من شور جنون داد
حسين آمد به زخم دل نمک ريخت
مرا با شور عاشورا در آميخت
مرا سوداي زينب در به در کرد
نصيبم جرعه اي خون جگر کرد
ز فرط تشنگي بي تاب گشتم
عطش ديدم ز خجلت آب گشتم
چه ها گويم ز مَشک تيرخورده
ز دست ساقي شمشير خورده
به خاک افتاد مشک از دست ساقي
دو عالم پر شد از بوي اقاقي
مشامم پر شد از داغ شهيدان
که مي گردم بيابان در بيابان
R A H A
11-23-2011, 02:11 AM
عرش می لرزيد وقتی خاک می شد بسترت
آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت
حنجر جبريل هم با نام تو تطهير شد
تا رسيد آن تيغ بی شرم و حيا بر حنجرت
نخلهای تشنه از تنهايی ات خم می شدند
تا شنيدند از لبانت ربنای آخرت
ای همه مظلوميت ، سيمرغ قاف عاشقی!
رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت
در دل رود فرات از ماهيان بايد شنيد
مرثيه بر آن گلوی تشنه ی از خون ترت
ای خدای زخمهای آشنا و ناگزير
وحی تو شد "هل من ..." و يک قافله پيغمبرت
کوفه کوفه شرمساری مانده در تاريخ و باز
کربلا در کربلا ماييم و زخم پيکرت!
R A H A
11-23-2011, 02:12 AM
حربگاه چون ره آن كاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم كاركرد بر زخم هاي كاري تيركمان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بي اختيار نعره هذا حسين از او سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه رسول رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول:
اين كشته فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پازده در خون حسين تست
اين ماهی فتاده به درياي خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست
اين خشك لب فتاده و ممنوع از فرات
ز خون او زمين شده جيحون حسين تست
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
پس روی در بقيع و به زهرا خطاب كرد
مرغ هوا و ماهی دريا كباب كرد
كای مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بی كس و بی آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببين
تنهای كشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهای سروران همه بر نيزه ها ببين
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان به خاك معركه كربلا ببين
R A H A
11-23-2011, 02:12 AM
دلخوشم من چون گدای اين درم
هم گدای فاطمه هم حيدرم
سوی اين در هست دائم دست من
نيست حاجت بر سرای ديگرم
آبرويم از در اين خانه است
زين سبب از خلق عالم برترم
تا که آيد نام زيبای حسين (ع)
اشک آيد از دو چشمان ترم
روضههايش چون به گوشم میرسد
میزند بر سينه و دل آزرم
کاش میشد کربلا باشم شبی
تا به برگيرم مزار دلبرم
ياد دارم کودکی بودم ولی
شور عشقی بود دائم در سرم
تا که آيام محرم میرسيد
مینمودم رخت ماتم در برم
ياد دارم مانده در گوشم هنوز
گريههای بی صدای مادرم
اينچنين ميگفت با صد شور و شين
من فدای کام عطشان حسين (ع)
R A H A
11-23-2011, 02:12 AM
من *حسين* سلطان دينم حامي شرح مبينم
.
عشق است حسين و عشق حسيني
R A H A
11-23-2011, 02:13 AM
یا حسین آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم
تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار
هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم
می آیی وبدون ملاقات می روی
آقا به این عبور کمت گریه می کنیم
خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات
تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم
ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن
ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم
دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود
با تو به آل محترمت گریه می کنیم
از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو
عمری برای قد خمت گریه می کنیم
سروده ی محمود ژولیده
R A H A
11-23-2011, 02:13 AM
پیراهن محرم
این چشم ها برای که تبخیر می شود ؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود ؟
پیراهن محرم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود
با روضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود
می آیم از کدورت و اشک عزای تو
سرچشمۀ طهارت تصویر می شود
من دستمال گریۀ خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود
اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود
من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود
ایمان به دست معجزۀ غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود
این قطره نیست آینۀ توست یا علی
در اشک ما حسین تو تکثیر می شود
رضا جعفری
R A H A
11-23-2011, 02:17 AM
یا ابا عبداله الحسین
ما مصیبت زده ی کرب وبلاییم حسین
بال وپر سوخته ی آل عباییم حسین
بسکه خون دل از این دیده ز غمهای تو رفت
همنشین لب دریای بکاییم حسین
عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو
تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین
روز محشر که همان یوم یفر المرءست
ما سراسیمه به سوی تو بیاییم حسین
چون که احداث شود منبر منصور ملک
باز پا منبری یار تو ماییم حسین
هر که در حشر تو محشور شود با اهلش
ما به اذن تو ز طیف شهداییم حسین
همه آبادی دل از کرم مادر توست
ورنه ویرانه دل از شام بلاییم حسین
ما خجالت زده ی غافله سالار غمیم
که سر افکنده ی (نحن اسراءیم )حسین
چادر و معجر و عمامه اگر سوخته شد
ما به جای مانده از آن سوخته هاییم حسین
در دل خاک هم از منتقمان می مانیم
ما کمر بسته بفرمان ولاییم حسین
چون برآریم به عشق تو سر از خاک مزار
گرد راه پسر خیر نسائیم حسین
تا شویم عارف وآماده ی ایام ظهور
برسر وسینه زنان غرق دعاییم حسین
سروده ی محمود ژولیده
R A H A
11-23-2011, 02:18 AM
یا ابا عبداله الحسین
ما اشک را ز پاکی مادر گرفته ایم
این زندگی ز چشمه ی کوثر گرفته ایم
اذن ورود ما به بهشت خداست اشک
ما از بهشت هدیه فراتر گرفته ایم
اشک غم حسین بود خود بهشت ساز
ما بعد روضه زندگی از سر گرفته ایم
آنکه شنید نام حسین و نریخت اشک
دوری از او به امر پیمبر گرفته ایم
ما در کفن ز تربت او نور می بریم
رزق سفر ز خاک همین در گرفته ایم
ما بی حسین پست ترین خلایقیم
با نام اوست رتبه ی بر تر گرفته ایم
ما در میان روضه ی او تحت قبه ایم
حاجات خود به روضه مکرر گرفته ایم
تا آب می خوریم صدا می زنیم حسین
این امر از سکینه ی اطهر گرفته ایم
سروده جواد حیدری
R A H A
11-23-2011, 02:19 AM
یا ابا عبداله الحسین
من روز ازل دل به تو دلبر دادم
حق خواست که در دام غمت افتادم
شادی من از فرط غم توست حسین
چون سوخته ی غم تو هستم شادم
از کودکی ام میان هیئت هایت
من آب به دست عاشقانت دادم
بهتر زبهشت، روضه های تو بود
آموخته این راز به من استادم
یک بار که از هیئت تو جا ماندم
دیدم که هزار سال عقب افتادم
نام همه گر شود فراموش قسم
هرگز نرود نام حسین از یادم
آنقدر حسین حسین بگویم محشر
تا روضه بپا شود از این فریادم
قبل از همه جا به کربلایت رفتم
زآن روست که تا روز ابد آبادم
سروده ی جواد حیدری
R A H A
11-23-2011, 02:20 AM
یا ابالفضل العباس
یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین
پسر فاطمه هستی پسر ام بنین
تو علمدارترین صاحب پرچم هستی
تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی
تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود
تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود
گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس
تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس
من زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا
من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا
دست تو قطع شد و دست مرا می بندند
چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند
جگر من شده چون چشم تو پاره پاره
دختر شیر خدا بعد تو شد آواره
از شکافی که به فرق سر تو افتاده
معجر از روی سر خواهر تو افتاده
به همان محکمی ضربت نامرد عمود
خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود
تو سر نیزه و من محمل بی پرده اخا
سهم تو علقمه و قسمت من شام بلا
سروده ی جواد حیدری
R A H A
11-23-2011, 02:20 AM
یا زینب کبری
باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند
ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامی غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
سروده علی اکبر لطیفیان
R A H A
11-23-2011, 02:21 AM
یا رقیه مددی
تمام درد دلت را که از سفر گفتی
گمان کنم که دلت سوخت مختصر گفتی
من از جسارت آن دست بی حیا گفتم
تو از مشقت گودال و قطع سر گفتی
همان که آتشمان زد و خیمه را سوزاند
صدا زدم که الهی به پای مرگ افتی
چنان به روی سرم داد زد پس از سیلی
نگفته ام که نگو باز هم پدر گفتی
به روی نیلی و موی سفید دقت کن
بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟
فقط بگو که چه شد ظالمانه چوبت زد
شما به غیر کلام خدا مگر گفتی
دلم برای غریبی عمه می سوزد
مگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی
سروده حامد خاکی
R A H A
11-23-2011, 02:22 AM
یا اباعبداله
به روی نیزه مثل آفتابی
نمی شد باورم دیگر نتابی
نمی دانم چرا از روز اول
به روی نیزه ها در اضطرابی
اگرچه مصحف بی رنگ و رویی
بخوان از نی، که خود قرآن نابی
میان مجلس قوم ستمگر
سرت را دیدم و ظرف شرابی
برای خلوت طفل یتیمت
تو تفسیر دعای مستجابی
خجالت می کشد وقتی رقیه
تو را خواند ولی ناید جوابی
الهی کاش در کنج خرابه
سرت پوشیده آید با نقابی
سروده کمال مومنی
R A H A
11-23-2011, 02:23 AM
شهادت عبداله ابن الحسن
یک نفس آمده ام تا که عمو را نزنی
که به این سینهی مجروح تو با پا نزنی
ذکر لا حول ولا از دو لبش می بارد
با چنین نیزه ی سر سخت به لبها نزنی
عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
می شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟
نیزه ات را که زدی باز کشیدی بیرون
می زنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟
نیزه ات را که زدی باز!!نمی شد حالا
ساقه ی نیزه خونین شده را تا نزنی؟
من از این وادی خون زنده نباید بروم
شک نکن اینکه پرم را بزنی یا نزنی
دست و دل باز شو ای دست بیا کاری کن
فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی
سروده علیرضا لک
R A H A
11-23-2011, 05:52 PM
یا ایا عبداله الحسین
افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیزو بگو عباس آب آور نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آب آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
سروده حسن بیاتی
R A H A
11-23-2011, 05:52 PM
یا باعبداله الحسین
نفس بده که نفس پای این علم بزنم
نفس بده که فقط از حسین دم بزنم
سرم فدای قدمهات آرزو دارم
که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم
سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم
کنار سینه زنان چه می شود ارباب
میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم
هزار حاجتم اما رسیده ام امشب
که چشم بر قدم صاحب علم بزنم
نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا
میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم
سروده حسن لطفی
R A H A
11-23-2011, 05:52 PM
بهتر زنوكرى تو نبود سعادتى
برتر ز دوستى تو نبود عيادتى
ازجان و دل غلامى توكردم اختيار
باكسى مرا به غيرتو نبود ارادتى
شاها اگر مرا نپذيرى به نوكرى
نبود مرا دگر به جهان هيچ حاجتى
باشم مريض وصل تو در بستر وصال
آيا شود زمن بنمايى عيادتى ؟
من دامنت رهانكنم تا بروز حشر
باشد مرا بسوى تو چشم شفاعتى
خواهم به وقت مرگ به فريادمن رسى
آسان كنى تومشكل من با اشارتى
R A H A
11-23-2011, 05:52 PM
عشق تو در سينه دارم ياحسين
از فراقت بى قرارم ياحسين
نوكرى بردرگهت عمرى بحق
شد كمال افتخارم ياحسين
مهر تو داده مرا عزّ وشرف
هرچه دارم از تو دارم ياحسين
برتو و راه تو و نام توشد
عشق ورزيدن شعارم ياحسين
از در لطفت نگردم نا اميد
من گدائى كهنه كارم ياحسين
چونكه دردنيا به عشقت زنده ام
خوفى از عقبا ندارم ياحسين
تانهى يكدم قدم برديده ام
سالها چشم انتظارم ياحسين
بس كه دارم جرم و عصيان و گناه
از حضورت شرمسارم ياحسين
گرتوهم رانى مرا از درگهت
روبدرگاه كه آرم ياحسين
R A H A
11-23-2011, 05:53 PM
وادى رحمت به كربلاى حسين است
كرببلا خانه خداى حسين است
پيكر اسلام را حيات حسين است
دائره گردان كائنات حسين است
قائم قد قامت الصلاة حسين است
خوبترين كشتى نجات حسين است
باغ جهان رابهار عشق حسين است
دشت بلا را سوار عشق حسين است
نابغه روزگار عشق حسين است
حاصل دارو ندار عشق حسين است
R A H A
11-23-2011, 05:53 PM
من به قربون تو و محبت و وفات حسين
جان ناقابل من كاشكى بشه فدات حسين
آنقدر دوست دارم هيچوقت زِيادم نميرى
اشك حسرت ميريزم بياد لاله هات حسين
هر كى ميميره ازم يواش يواش يادم ميره
اما يادم نميره مصيبت و عزات حسين
وقتى عزرائيل بياد براى جان گرفتنم
باتمام قدرتم هى ميزنم صدات حسين
منكه يك عمرى برات به سينه و سر ميزنم
چى ميشه اگر بِدى منو زغم نجات حسين
R A H A
11-23-2011, 05:53 PM
شور به پا می کند خون تو در هر مقام
میشکفم بیصدا در خود هر صبح و شام
باده به دست تو کیست ؟ طفل جوان جنون
پیر غلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام
در رگ عطشانتان ، شهد شهادت به جوش
میشکند تیغ را خندة خون در نیام
ساقی بی دست شد خاک زمی مست شد
میکده آتش گرفت سوخت می و سوخت جام
بر سر نی می برند ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان ، کوفه مرامان شام
از خود بیرون زدم ، در طلب خون تو
بندة حرّ توام ، اذن بده یا امام
عشق به پایان رسید ، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من در غزلی ناتمام
«علیرضا قزوه»
R A H A
11-23-2011, 05:53 PM
در محرم سینه ها غرق ملالی دیگر است
جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولــش برنخیــزد جز فغان از عاشقان
طاق ابروی محــرم را هلالــی دیگــر است
بس که لحظه لحظههایش سرخ و عاشورایی است
سیر شیون کردنش امر محالی دیگر است
لحظهای با لحظههایش اشک حرمان ریختن
نیست ناممکن ولی محتاج حالی دیگر است
ماتمش اطفال را سازد چو زالان سوگــوار
درغمش هر شیرخواری شیر زالی دیگر است
چند روزی با علم نی اسبها را هی کنند
کودکان را در محرم قیل و قالی دیگر است
هیچ کس چون ما نگیرد ماتم این ماه را
با محرم شیعیان را اتصالی دیگر است
تشنه یک سینهی سیرم، مرا بسمل کنید
بال بال مرغ بسمل، بال بالی دیگر است
عزتی گرهست جز" هیهات منَ الذِله" نیست
درس عشق آموختن کسب کمالی دیگر است
هرچه داریم از حسین(ع) و عشق او داریم ما
کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
« کیومرث عباسی قصری »
R A H A
11-23-2011, 05:53 PM
جان زکف رفته وازدل، نفسی می آید
این نفس هم ،به تمنای کسی می آید
خبرازمرغ دلم نیست ،ولی می شنوم
ناله ی پر اثری کز قفسی می آید
یارب این ناله ی جانسوز مگرازدل ماست
یا ازاین قافله ،بانگ جرسی می آید
تند ،ای قافله سالار،مران محمل را
که به دنبال تو، وامانده کسی می آید
R A H A
11-23-2011, 05:54 PM
شب شور عالمینه
شب عباس و حسینه
دلای دیوونه ، امشب
همه بین الحرمینه
امشب آسمون چی داره؟
که به پای تو بباره
حنای ماه و ستاره
پیش تو رنگی نداره
همه ارض و سماء
همه اهل آسمان
شده ذکر لبشون
یا سفینة النجاة یا سفینة النجاة ....
R A H A
11-23-2011, 05:54 PM
لب تشنگان خيمه خورشيد
شوري به اشك مي دهد آواي ياحسين(ع)
امشب شب دعا، شب پرواز تا حسين(ع)
امشب كه ميهمان گل و نور مي كند
لب تشنگان خيمه خورشيد را حسين(ع)
نجواي زينب است در آشوب اشك ها
با پاره هاي آن تن تبدار با حسين(ع)
مي گفت نيزه ها مگر از ياد برده اند
جاري است در وجود تو خون خدا، حسين(ع)
اين سو كبود مي شود از درد، گونه ها
آن سوي دشت زير سم اسب ها حسين(ع)
اين سو كبوتران حرم، تشنه و اسير
آن سو وداع زينب بي يار، با حسين(ع)
فردا، خراب خطبه تقدير كوفه ها
فردا، شكوه جاري فريادها، حسين(ع)
فردا كه روح تازه به پرواز مي دهند
پروانه هاي سوخته در كربلا، حسين(ع)
محبوبه برزم آرا
R A H A
11-23-2011, 05:55 PM
در مسیر عشق
سوی دشت کربلا
چون که بگذشتم از کنار تنگه مرصاد
چشم های خسته ام را
لحظه ای بستم و چون بستم
بدیدم ناگهان
صد هزاران
http://img.tebyan.net/big/1387/10/246156157255149253126548013723318321522510626.gif
صد هزاران عاشق دیوانه را
که به تن
تن پوش خاکی داشتند
و به سر سربند عشق
عشق زهرا
عشق فرزندش حسین
سوی من می آمدند
گرد و خاک خستگی
خستگی از زندگی
بر تمام صورت زیبایشان بنشسته بود
پایشان زخمی دستشان خونی لبالب تشنه لب
سوی من می آمدند
http://img.tebyan.net/big/1387/06/14457711622141889818863911319722140208106.jpg
با خجالت
سر به زیر انداختم من
ناگهان آمد صدایی
از گلوی صد هزاران
پر طنین و پر صلابت
گفت بر من
ای مسافر ای مسافر
با تو هستم
ای که هستی راهی رود فرات
ای که هستی راهی قبر حسین
سر بلند کن
عاشقانش را ببین
زخم هامان را ببین
تشنگیمان را ببین
جسم های بی سر ما را ببین
ای مسافر
ای که هستی راهی قبر حسین
سر به بالا آور و ما را ببین
بر لبان خشکمان
لبخند شادی را ببین
چون به عشق فتح باب عشق
جان را باختیم
ما همه شادیم اینک
شاد و سرمستیم اینک
چون که راه عشق را
سیل خون ما
بگشوده است
راه عشقی را که اکنون
تو مسافر گشته ای
ای مسافر
ای که هستی زائر قبر حسین
ما تمنا میکنیم
از تو خواهش میکنیم
کوله پشتی هایمان بردار با خود حمل کن
در کنار قبر مولامان ز ما هم یاد کن
R A H A
11-23-2011, 05:55 PM
آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)
از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)
از بهر سرودن یکی قطعة سرخ
هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)
(زنده یاد سید حسن حسینی )
R A H A
11-23-2011, 05:56 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/5_Untitled-22.png
دشمنان نقشه کشیدند و تفکر کردند
تا مرا در بدر و غرق تأثر کردند
کی گذارم که شود نقشة آنان عملی
گرچه بسیار درین باره تدبر کردند
میکنم زیر و زبر دولت پوشالیشان
تا که بر عکس شود آنچه تصور کردند
من سفیرم که فرستاده مرا ثار الله
از ره جهل به من فخر و تکبر کردند
گفتة ما، همه احکام خدا بود و رسول
حرق حق را نشنیدند و، تمسخر کردند
میهمان را که به زنجیر گران میبندد؟
شامیان خوب پذیرائی در خور کردند
چونکه غربت زده و خاک نشینم دیدند
با زر و زیور شان، ناز و تفاخر کردند
پیش چشم من غارت زده، همسالانم
زینت گوش خود آویزه ای از در کردند
آستین کرده ام از شرم، حجاب رویم
پیش آنانکه به سر، معجر و چادر کردند
دست در دست پدر، گشته تماشاگر من
چشمم از غصه، پر از اشک تحسر کردند
لحظه ای داغ عزیزان، نرود از یادم
خوب، از غصه دل کوچک من پر کردند
همه آسوده بخفتند به کاشانه خویش
بستر از خاکم و، بالین من آجر کردند
ای خوش آنانکه (حسان) یار عدالت گشتند
یا به اهل ستم اظهار تنفر کردند
R A H A
11-23-2011, 05:56 PM
حسين جان شيعه ات همواره آقاست
مقام نوکر از ارباب پيداست
نشستن در حريم روضه هايت
تمام دلخوشي ما به دنياست
اگر روزي بدون تو بيايد
براي ما همان روز مباداست
کمي از رنگ و بوي تو گرفتن
خدا داند تمام همت ماست
نشاط ما پس از پايان روضه
نشاني قبول اين تولي ست
بهشتي که خدا وصفش نموده
براي عاشقان تو همين جاست
تو ذره ذره در جانم نشستي
که اينگونه دلم سوي تو برخاست
خوشم امروز مهمان تو هستم
زمان ميزباني تو فرداست
خدا را شکر با تو آشناييم
جدايي از غم تو رنج عظماست
R A H A
11-23-2011, 05:56 PM
آفرینش ز غبار قدم توست حسین (ع)
آسمان سایه نشین علم توست حسین (ع)
هر کجا عشق و کمال و عظمت دایره بست
مرکز دایره نوک قلم توست حسین(ع)
کعبه و حل و حرم حجر و حطیم رکن و مقام
صفه ای از حرم محترم توست حسین (ع)
اشک روز و شب ما وقف تو ای کشته عشق
گریه گر هست سزاوار غم توست حسین (ع)
من نگریم به عزایت که بهشتم بدهند
گر بهشتم بدهند از کرم توست حسین (ع)
سفر عشق بنازم که در این راه خطیر
طفل ششماهه تو همقدم توست حسین (ع)
کمرت بعد ابوالفضل دگر راست نشد
شاهدم اشک تو و قد خم توست حسین (ع)
R A H A
11-23-2011, 05:56 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/12_Untitled-2.png
دل، پشتِ حصار حَرَمت خسته ترین است
در سایه دیوار تو بنشسته ترین است
بگشا گِره از بال فرو بسته پرواز
کاین خیل کبوتر به تو دل بسته ترین است
سازی است شکسته، دلِ آیینه تباران
بنواخته ای آنچه که بشکسته ترین است
زنجیر غلامان تو تا نوحه گری کرد
چشمان به خون تر شده سر دسته ترین است
عمری است که در دیده ما شور فُرات است
تا دیده به تاریخ تو پیوسته ترین است
پیشانی عُشّاق تو را مِهر تو مُهر است
این نقش جبینی است که برجسته ترین است
نذرت چه کُنم؟ غیر نَفَس های بریده تا هست
تاهست در اندوه تو بگسسته ترین است
مجتبی طهمورثی
R A H A
11-23-2011, 05:57 PM
برای سائلِ شاعر، حسینی و حسنی
چگونه از تو نگویم؟ تو بهترین سخنی!
چه دلبری! به همه آنقدَر نظر داری
که هر که آمده گفته فقط برای منی!
به چشم روشنی من شمیمی ازحرمت
بیاور از کرمت ای که پاره پیرهنی
مرا به کرببلا می بری یقین دارم
دل مرا تو ـ به فرقت قسم ـ نمی شکنی
محرم است خداحافظ ای سرودِ سرور*
محرم است سلام ای طنین سینه زنی...
http://aks98.com/images/0nr2r9wa7bkq4up2awph.gif
R A H A
11-23-2011, 05:57 PM
کربلا ای صاحب صحرای عشق............... کربلا ای دفتر معنای عشق
کربلا ای مکتب شاگرد دل............... کربلا ای خالق انشای عشق
تشنه لب سالار را مدفن تویی ............... در تو انجامیده یک هیجای عشق
در تو غلتیده به خون مولا حسین .............. اکبرش قربانی منای عشق
کاکل اکبر به خون آغشته شد............... پر به اوج غم گشود ای وای عشق
اصغرش قربانی راه نماز ............... گردن نازش بشد کالای عشق
حضرت زهرا به وقت کودکی............... با نمازش می کند لالای عشق
با همین سبک روان در کربلا ................. می کند مولای ما آوای عشق
در نماز ظهر عاشورا حسین ............... می زند بر دین خود امضای عشق
ظهر عاشورا چنان بر پا شده ............... می نویسد خامه ، عاشورای عشق
اکبر نو رس جوان را می فرست ............... سوی میدان بلا لیلای عشق
نوحی از بهر صفای عاشقی ............... دم زند از عرصه سودای عشق
R A H A
11-23-2011, 05:57 PM
هر وقت كه من آب مى خورم دلم ميره كرب و بلا
ميگم حسين كى ميرسه به ضريحت لباى ما
پيرن مشكيه منو مادر تو دوخته برام
دعوت شدم به هيئتت فقط بگم تورو مى خوام
حسين عزيز فاطمه
يه روز ميام به كربلا هستيمو من مى دم برات
با يه دل شكسته و رنگ همون خال سياه
ميون بين الحرمين غرق تماشات ميمونم
من به كجا نگاه كنم نمى دونم نمى دونم
حسين عزيز فاطمه
هزار تا خورشيد و قمر اگه بهاى جون باشه
جونمو من براى كسى جز تو فدا نمى كنم
مهربونى كه عمريه منو تحمل مى كنى
من به تو وفا نمى كنم به تو وفا نمى كنم
حسين عزيز فاطمه
خودت آقا خوب مى دونى به آخر رسيدم
ولى بازم عاشقتم تورو رها نمى كنم
اگه به دورم قفس درو بروم بسته شده
ولى دل كوچيكمو از تو جدا نمى كنم
حسين عزيز فاطمه
R A H A
11-23-2011, 05:57 PM
خورشید تمام کائنات است حسین
گلبارش ابر برکات است حسین
والله که آیینه ی ذات احد است
عشق دو جهان رمز نجات است حسین
سرخی شفق شکفته از « خون حسین»
یعنی که قتیل العبرات است حسین
بی نام خدایی اش ، زمان پژمرده است
سرچشمه ی جوشان حیات است حسین
محبوب خدا ،عصاره ی اسلام است
مفهوم سلام و صلوات است حسین
جاریست به لبهای غزل عشق حسین
آیینه ی میزان صراط است حسین
با یک نگهش هر گنهی محو شود
سرفصل کتاب حسنات است حسین
بنگر به شکوه نام ثارالهی اش
هم خون خدا، خدا صفات است حسین
با شوق دگر قنبر ثانی گوید:
خورشید تمام کائنات است حسین
R A H A
11-23-2011, 05:57 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-36.png
اگر چه ديدهام از هجر تو پر از گهر گردد
ميا چو خنده دشمن به جانم نيشتر گردد
بمان در خيمه اما گريه کمتر کن به جان من
مبادا عمهام زينب ز مرگم باخبر گردد
نميخواهم تو باشي بر سرم هنگام جان دادن
که ترسم درد داغ من برايت بيشتر گردد
سرت بادا سلامت اي سحاب آرزو بابا
اگر مرغي چو من بشکسته سر بيبال وپر گردد
گمانم عمهام ميآيد ز جا برخيز و ياري کن
که چشمم را ببندي تا نبينم خون جگر گردد
تو ابراهيمي و من هم ذبيح تو ولي ديگر
گمانم نيست برخيزد که سوي خيمه برگردد
زجا برخيز و بنشين پيش پاره پاره جسم من
که ترسم باعث مرگ پدر داغ پسر گردد
R A H A
11-23-2011, 05:58 PM
خوشبو ترين گل گلاب كربلا منم
شيوا ترين نواي ني نينوا منم
با خون نوشته روي گلويم كليم عشق
باب الحوائج حرم مصطفي منم
با تير عشق هستي خود را فروختم
بازار عشق را به تبسم بها منم
خون گلوي من به همه دردها دواست
درمان دردهاي دل بي دوا منم
با دست كوچكم گره ها باز مي شود
مردم علي اصغر مشكل گشا منم
نامم علي اصغر و در كشتي حسين
هم بادبان و لنگر و هم ناخدا منم
اي حرمله به بيشۀ ما بيهوده ميا
چون شير كوچك حرم لا فتي منم
آوازه شجاعت من تا به عرش رفت
خيبر گشاي ديگر خيبر گشا منم
اين دست هاي كوچك من دست حيدري است
شش ماهه اي كه كشته شد بي صدا منم
R A H A
11-23-2011, 05:58 PM
هر چه داریم همه از كرَم عباس است
خلقت جنت حق لطف كم عباس است
نور بر شمس و قمر ماه بنی هاشم داد
عرش یك ذره ز خاك قدم عباس است
نه فقط خلق زمین عبد و غلامش باشند
بخدا خیل ملائك حَشَم عباس است
شیعه از كینه دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لوای علم عباس است
در صف حشر علمدار شفاعت زهراست
علم فاطمه دست قلم عباس است
نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو
عشق دیریست كه در پیچ و خم عباس است
ای كه حاجت ز حسین میطلبی دقت كن
پرچم شاه به سوی حرم عباس است
R A H A
11-23-2011, 05:58 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/6_Untitled-3.gif
شمع سان از غم هجر رخ تو آب شدم
باورت نیست اخا بعدتو بيچاره شدم
بعدت ای مونس جان زینب آواره شدم
قدر تاریخ به من ظلم وجسارت گشته
خواهر تو هدف تیر حقارت گشته
باورت نیست ولی دست مراهم بستند
حرمت خواهر غمدیده تو بشکستند
باورت نیست ولی دین من انکار شده
آسمان پیش دوچشمان ترم تارشده
باورت نیست منو کوچه وبازار کجا
دختر فاطمه ومجلس اغیار کجا
یا اخا رفتی و بی پشت وپناهم کردی
مردم آن لحظه که از نیزه نگاهم کردی
غیرت اله تو رامحو تماشا شده ام
سرو بودم زغمت جان اخا تا شده ام
کاش عباس به نیزه بنهد چشم به هم
زینب وسلسله و همرهی نامحرم
هرکجا نام تو بردم پاسخم دشنام است
چشم در راه من وتو کوچه های شام است
R A H A
11-23-2011, 05:58 PM
دوتا گل شقايق
دو تا گل شقایق برا حسین می آرم
برای هدیه کردن پیشِ پاهات می زارم
هم عون و هم محمد غنچه های بهارند
ببین برای رفتن مثلِ بارون می ربارند
تو قطره اشک چشما هزار تا رمز و رازه
به زیر لب چی می گن دایی بده اجازه
خدا بدون براشون چه غصه ها کشیدم
خودم به دور هر دو شال و زره پیچیدم
حسین من قبول کن زینب مگه چی داره
هر چی که داشته باشه به پای تو می ذاره
می دونم از غریبی خون شده این دلِ تو
نداره هدیه های زینبی قابلِ تو
نذر نگاهِ خسته ات هر دو تا غنچه هایم
قربون بی کسیت شم هم من و بچه هایم
R A H A
11-23-2011, 05:59 PM
http://shiaupload.ir/images/53730652362834674030.jpg
يکي بود يکي نبود...
یکی بود یکی نبود
به زیر گنبد کبود
یه دختر سه ساله ای
که نام اون رقیه بود
شب ها به یاده مادرش
دوریو هی بهونه کرد
بابا حسین آروم آروم
موهاشو هی شونه می کرد
به دخترش می گفت عزیز ،
به درد بابا مرحمی
شبیه مادر منی
با تو نمی مونه غمی ،
می گفت که دختر بابا
بزار چشمات رو بوس کنم
آرزوم عزیزه من ،
یه روزه تو رو عروس کنم
لباسشو عوض می کرد ،
اونو رو شونش می گذاشت
هر کجا می رفت اون رو می برد ،
هیچ کجا تنهاش نمی گذاشت
تا که یه روز به دخترش ،
گفت که می خواد بره سفر
رقیه به بابا می گفت منـم ببر
منم ببـــــــــــــــــــــــ ـــــــر
دخترک قصه ی ما
باباشو رو خیلی دوست می داشت
دلش نمی خواست که بره
یا اون رو تنها می گذاشت
شیرین زبونی کرد وگفت
برای من سوغات نخر
من التماست می کنم
دخترت رو با خود ببر
دل بابا طاقت نداشت ،
گریه هاشو نگاه کنه ،
بغض بکنه ، آه بکشــــــه ،
زندگشون تباه کنه
تمام اهله خونه رو ،
برد با خودش سو بلا ،
رفت به زمینی که حالا
بهش می گن کربلا
توی اون زمین آدم بدا
جمع شده بودن واسه جنگ ،
یه مشت حسود کینه ای ،
یه عده نامرد دو رنگ
تا که یه روز ظهر بابا
گفت دختر ناز و با وفا
بیا بشین روی پاهام
دارم می رم پیش خدا
گوش بده حرف پدرو
دختر خوب و مهربون ،
من که دارم می رم ولی
تو پیشه عمه ات بمون
با گریه گفت بابا حســـین ،
می یام تو رو هم می برم ،
موقع اومدن برات ،
گوشواره سوغات می یارم
بابا حسین رفت آسمون ،
دیگه به پیشش برنگشت
دختر قصه مونده بود ،
تنها و بی کس توی دشت
بعد بابا اون آدما
خیمه ها رو آتیش زدن
رقیه هی کتک می خورد
می گفت بابا اینا بـدن
آدما بدا به دخترت
می زدن و می خندیدن
بسته بودن دسته اونو
به یک طناب می کشیدن
دختره خسته توی راه
پای برهنه می دوید
یکی از اون آدم بدا
اومدو موهاشو کشید
به عمه می گفت انگاری
بابام منو دوست نداره
خودش گفت می یام پیشم
برام گوشواره می یاره
اومد بابا ولی چه سود
یه سر که دیگه تن نداشت
موهاشو پاک کردو آروم
اونو رو دامنش گذاشت
حرفشو گفت پیشه بابا
آروم آروم باهاش داشت می شکست
بابا رو توی بغلش می گرفت
بعد چشماشو با حس می بست
دخترک قصه ی ما
فرشته بودو پر کشید
با پدرش رفت آسمون
رفت تا که به خدا رسید
صلي الله عليک ايتهاالشهيدة الصغيرة المظومه
R A H A
11-23-2011, 05:59 PM
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/97391135399410539380.jpg
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم
غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن
تاابدحاجـــت روا گردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
پاک سوزدهرکه خواندسطری ازشرح کتابــم
دلبرومحبوبــــــــــــه ی محبوب دلبرآفرینـــــم
کربــــلا درروزعاشورابـــــلاانــــ ـــدربــــــــلابـود
دوربـــــابـــــایم بگردم،مبتـــــــلادرمبتــ لابـــود
من هم آخـــرنازنینــــم،نازنینـ ـــم،نازنینـــــــم
نوگــــــل آن عشقبـــــازاولیـــــــن وآخرینـــــم
R A H A
11-23-2011, 05:59 PM
ستاره دمشق(حضرت رقیه علیها السلام)
جبريل امين خادم و دربان رقيه
گرديد فلك و اله و حيران رقيه
گشته خجل او از رخ تابان رقيه
آن زهره جيينى كه شد از مصدر عزت
جبريل امين خادم و دربان رقيه
هم وحش و طيور و ملك و عالم و آدم
هستند همه ريزه خور خوان رقيه
خواهى كه شود مشكلت اندر دو جهان حل
دست طلب انداز به دامان رقيه
جن و ملك و عالم و آدم همه يكسر
هستند سر سفره احسان رقيه
كو ملك يزيد و چه شد آن حشمت و جاهش
اما بنگر مرتبت و شان رقيه
يك شب ز فراق پدرش گشت پريشان
عالم شده امروز پريشان رقيه
ديدى كه چسان كند ز بن كاخ ستم را
در نيمه شب آن دل سوزان رقيه
R A H A
11-23-2011, 06:00 PM
پرچم اسیری
مجنون صفت به دشت وبیابان دویده ام
اکنون به کوی عشق تو جانا رسیده ام
در راه عشق تو شده پایم پر از آبله
از بس که روی خار مغیلان دویده ام
تنها نشد از داغ تو موی سرم سفید
همچون هلام از غم عشقت خمیده ام
دیوانه وار بر سر کویت گر آمدم
منعم مکن که داغ روی داغ دیده ام
من پرچم اسرم ، وبار غم تو را
از کوفه تا به شام به دوشم کشیده ام
عمرم تمام گشته عزیزم در این سفر
دست از حیات خویش حسینم بریده ام
گاهی چو بلبل از غم عشق تو در نوا
گاهی چو جغد گوشۀ ویران خزیده ام
دیدی به پای تخت یزید از جفای او
چون غنچه ، پیرهن به تن خود دریده ام
گنج تو را به گوشۀ ویرانه گذاشتم
چون اشک اوفتاد رقیّه ز دیده ام
می گفت ومی گریست (رضایی ) ز سوز دل
اشکم ، به خاک پای شهیدان چکیده ام
R A H A
11-23-2011, 06:01 PM
این صحنه ها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه می بینم به خواب انگار دیدم
شکر خدا اکنون درون تشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهرا مادرت ازار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
احساس کردم صورتم آتش گرفته
خود را میان یک در و دیوار دیدم
مجموع درد خارها بر من اثر کرد
من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم
(سوغات مکه)توی گوشم بود بردند
کوفه همان را داخل بازار دیدم
R A H A
11-23-2011, 06:01 PM
خوش آمدی ای پدر
یار سفر کردهی من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند
پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
جان پدر کبودی صورتم را ببین
شبیه مادرت شدم، قامتم را ببین
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم
من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
چرا عذار لاله گون بَرِ من آوردهای
محاسن غرقه به خون بَر من آوردهای
خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر
ای عمهها و خواهران! دست حق یارتان
رفتم به همراه پدر، حق نگهدارتان
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
R A H A
11-23-2011, 06:01 PM
بوی گل
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟
که با سرت سر زدی به نازنین دخترت
ز تندباد خزان شکفته تر می شوی
می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت
به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد
اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت
تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت
حیف که نتوان کنم طواف دور سرت
ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر!
مرا به همره ببر به عصمت مادرت
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم
تویی حسین شهید، منم پیام آورت
منم که باید کنم گریه برای پدر
تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت
خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان
بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت
پیکر رنجور من گرفته بود التیام
اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت
این همه زخمت که هست بر سر و روی و جبین
نیزه و شمشیر و تیر چه کرده با پیکرت
اگر چه میثم نبود به دشت کرب و بلا
به نظم جان سوز خود گشته پیام آورت
شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم
R A H A
11-23-2011, 06:01 PM
قاسم به نزد شاه دین با چشم گریان
آمادة یاری شده بر عزم میدان آمده
نوباوة باغ حسن در نزد عم خویشتن
با چهرچون رشگ چمن با قلب سوزان آمده
چون دید عم خویش را بی یاور و بی آشنا
از بهر یاری از وفا افتان و خیزان آمده
گردید از شه ملتمس بگرفت اذن جنگ بس
گردید راکب بر فرس بر جنگ عدوان آمده
چون جاگزین شد روی زین پس گفت بن سعد لعین
با آن سپاه مشرکین یک شیر یزدان آمده
مانند جد خود علی با صوت تکبیر جلی
چون شیر غاب از پردلی باروی رخشان آمده
ار جوزه های جنگ را برخواند آنسان از دغا
کش خصم ملعون دغا بهرش ثنا خوان آمده
R A H A
11-23-2011, 06:02 PM
قاسم به نزد شاه دین با چشم گریان
آمادة یاری شده بر عزم میدان آمده
نوباوة باغ حسن در نزد عم خویشتن
با چهرچون رشگ چمن با قلب سوزان آمده
چون دید عم خویش را بی یاور و بی آشنا
از بهر یاری از وفا افتان و خیزان آمده
گردید از شه ملتمس بگرفت اذن جنگ بس
گردید راکب بر فرس بر جنگ عدوان آمده
چون جاگزین شد روی زین پس گفت بن سعد لعین
با آن سپاه مشرکین یک شیر یزدان آمده
مانند جد خود علی با صوت تکبیر جلی
چون شیر غاب از پردلی باروی رخشان آمده
ار جوزه های جنگ را برخواند آنسان از دغا
کش خصم ملعون دغا بهرش ثنا خوان آمده
R A H A
11-23-2011, 06:02 PM
دعا کن تا بمیرد خواهر تو
نبیند غرق در خون پیکر تو
الهی بشکند دستی که ببرید
میان قتلگه از تن سر تو
به پیش چشم دشمن تیغ دشمن
حسین جان بوسه زد بر حنجر تو
حسین جان پیکرت گردیده صد چاک
به خاک و خون تمام لشکر تو
مثل کبوتری که پر شکسته ام
ببین که خسته ام به تو دل بسته ام
حسین بن علی حسین بن علی
ز جنت آمده زهرا پریشان
کنار جسم پاک اطهر تو
بریزد اشک غم با قلب سوزان
زند بر سینه و سر مادر تو
تمام لاله ها گردیده پر
علمدار و علی اکبر تو
رباب خسته لالایی بگوید
برای شیر خواره اصغر تو
عالم فدای تو این دل برای تو
پر می زنه دلم به کربلای تو
حسین بن علی حسین بن علی
دو چشم باغبان ریزد ستاره
به یاد لاله های پر پر تو
نمی دانم چرا ساقی نموده
پر از اندوه و ماتم ساغر تو
تمام لاله ها گردیده پر
علمدار و علی اکبر تو
رباب خسته لالایی بگوید
برای شیر خواره اصغر تو
ز داغ اکبرت لب تشنه اصغرت
جگرم می سوزه به یاد حنجرت
به قربون چشات خال روی لبات
الهی من بشم فدای خاک پات
R A H A
11-23-2011, 06:02 PM
اي كاش اين غزل و غمش ابتدا نداشت
جغرافيا براي زمين كربلا نداشت
اين شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
اين بيت ها مرا به چه رنجي كه وا نداشت
فرمان رسيده بود كماندار را و بعد
تير از كمان رها شد و طفلي كه نا نداشت
قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
تيري كه قدر يك سر سوزن خطا نداشت
اكنون حسين مانده كه ديگر به پيكرش
جايي براي بوسه ي شمشيرها نداشت
بر سينه اش نشست و خنجر كشيد و ... نه!
ديگر غزل تحمل اين صحنه را نداشت
اين جنگ و سرنوشت غريبش چه آشناست
قرآن دوباره جز به سر نيزه جا نداشت
تنها سه سال آه سه سال عمر كرده بود
اما كسي به سن كمش اعتنا نداشت
با چشمهاي كوچك خود ديد آنچه را
گرگ درنده هم به شكارش روا نداشت
پايان گرفت جنگ و به آخر رسيد ... نه!
اين قصه از شروع خودش انتها نداشت
R A H A
11-23-2011, 06:02 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/4_Untitled-36.png
هرگز کسی چون من تن بی سر نبوسید
بوسیدم آن جائی که پیغمبر نبوسید
حیدر نبوسید، زهرا نبوسید
حتّی نسیم صحرا نبوسید
وقتی که در دریای خون زینب شنا کرد
لب را به رگهای برادر آشنا کرد
گفت ای برادر، کو رأس پاکت
بینم چه سان من، غلطان به خاکت
این سر که ریزد از لبش شَهد حلاوت
فردا به نوک نی کند قرآن تلاوت
با این که این سر، مشکوه نور است
مهمان سرایش، کُنج تنور است
R A H A
11-23-2011, 06:02 PM
طبع ميخواهد که وصف زينب کبرى کند
ليک، قطره کى تواند صحبت از دريا کند؟
توسن طبعم در اينجا پاى در گل مانده است
مرغ بيپر چون سفر بر عرصه عنقا کند؟
نطق گويا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کى تواند خامه مدح آن ملکسيما کند؟
جد پاکش مصطفي، باب کبارش مرتضاست
مادرش زهرا که مدحش ايزد يکتا کند
چون حسين و چون حسن دارد برادر، هر يکي
ناز بر موسى بن عمران، فخر بر عيسى کند
در شهامت بود وارث بر على مرتضي
همت والاى او تفسير " کرمنا " کند
دختر زهرا که در حجب و حيا و عصمتش
نقش مادر را به خوبى در جهان ايفا کند
در شجاعت چون حسين و در صبورى چون حسن
در عبادت پيروى از مادرش زهرا کند
در درياى عفاف و گوهر گنجحياست
عفتش ياد از حياى مريم عذرا کند
گاه در آغوش گيرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤيا کند
گاه دلدارى دهد بر مادران سوکوار
گاه دلجوئى ز آل و عترت طاها کند
گاه آيد بر سر نعش برادر از خيم
از ته دل ناله و فرياد و وا ويلا کند
گاه هم گيرد ز دست دختران بيپناه
از خيام سوخته رو جانب صحرا کند
کيست چون زينب کسى کو در ديار کربلا
ناله جانسوز او تاثير در دلها کند؟
کيست چون زينب که با يک جلوه از نور رخش
رخنهها در قلب موسي، در دل سينا کند؟
کيست چون زينب که در راه رواج دين حق
مو به مو برنامه دين خدا اجرا کند؟
کيست چون زينب کسى کو در ره دين خدا
در جهان دار و ندار خويشتن اهدا کند؟
کيست چون زينب کسى کو با اسيرى خودش
خون پاک کشتگان کربلا احيا کند؟
کيست چون زينب که با تدبير مظلومهاش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کيست چون زينب کسى کو در ميان دشمنان
چون على مرتضى در نطق خود غوغا کند؟
کيست چون زينب که در بزم يزيد بيحياء
خطبهاى ايراد کرده محشرى برپا کند؟
کيست چون زينب که او با يک کلام آتشين
تنگ و تاريک اين جهان در ديده اعداء کند؟
دختر شير خدا بود و خودش هم شير بود
کس نديده شير را کز روبهان پروا کند
در جهان املاء دين را کرده انشاء مو به مو
کيست چون زينب که اين املاء را انشاء کند؟
پيروى بايد کند از دخت زهرا و علي
هر که ميخواهد که راه دين حق پيدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشايد بيگمان
محشرى ديگر بپا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سايه طوبا کند
اى "رسولي" غم مدار از گيرودار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف ايما کند
http://sl.glitter-graphics.net/pub/5/5869rboy8ytrb1.gif
R A H A
11-23-2011, 06:03 PM
کاروان تا به در شهر رسید
لحظه ها تلخ تر از زهر رسید
کوفیان هلهله برپا کردند
خون دل عترت زهرا کردند
دیده ها خیره به زنها شده بود
زینب غمزده تنها شده بود
کوفه غرق شعف و غوغا بود
خواهر غمزده ای تنها بود
گوئیا موسم مهمانی بود
کوچه در کوچه چراغانی بود
آل عصمت همه تن ، درد وعزا
کوفیان کرده بپا هلهله ها
دیده اهل حرم بارانی
قلب هاشان همگی طوفانی
دست شان بسته به یکدیگر بود
چشم شان خیره به نی وآن سر بود
گرد طفلان فغان سر داده
کوفیان شاد همه استاده
سینه هاشان همه لبریز از غم
دست هاشان همه در بند ستم
گریه هاشان همه پی در پی بود
چشم شان خیره به روی نی بود
طبل شادی زده شد چون هر جا
حرم از فرط غم افتاد ز پا
آن ملاقات رود کی از یاد
دختر فاطمه و ابن زیاد؟
تا که در مجلس او پای نهاد
در دل خویش فغانها سر داد
بین اطفال پریشان بنشست
شیشه صبر وی از غصه شکست
تا و را دید چنین ابن زیاد
گشت مقهور و در طعنه بگشاد
طعنه بر دختر زهرا می زد
بیشتر زخم به دلها می زد
طعنه زینب چو زدشمن بشنید
بر سرش ناله و فریاد کشید
کآنچه دیدم ز خدا زیبا بود
لحظه در لحظه خدا با ما بود
زین جنایت تو کنون شاد مباش
نمکی بیش بر این زخم مپاش
بر سرش داد زد ای خصم خدا
که نمودی به حسین جور وجفا
به چه جرمی تو حسین را کشتی
غرقه در خون تن او آغشتی
او بود میر جوانان بهشت
او بود سرور مردان بهشت
پاره جان رسول الله است
چون علی،حسین، ثار الله است
در دل دخت علی، بزم عزاست
مانده دلها همه در کرببلاست
R A H A
11-23-2011, 06:03 PM
http://www.aftab.ir/articles/religion/religion/images/4205bd0d9120190544370f8a1f7f0372.jpg
لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم
غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم
ميبرد همراه قرآن ، سوي ميدانم پدر
چون که عترت را ، بقرآن ، مختصر معني منم
اشک ريزد مادرم ، از ديدن لبخند من
غنچه خندان که شد پرپر درين صحرا منم
من که يا رب ميشدم سيراب ، از يک جرعه آب
کشتة لب تشنة بي شير عاشورا منم
آنکه در دست پدر ، جان داده در ميدان جنگ
پيش چشم مادر غمديده اش ، تنها منم
ختم شد با نام من ، طومار اصحاب حسين
چون به اسناد شهادت ، مختصر امضاء منم
ميرود برني سرم ، تا شام ، همراه رباب
اصغرم ، با اکبر اما همره و همپا منم
کس نکشته کودک ششماهه معصوم را
در شهادت ، يادگار محسن زهرا منم
قلب ثاراله منم ، ز آن قبر من شد سينه اش
آنکه دارد مدفني والاتر از والا منم
هر کسي گريد ( حسانا ) از غم امروز من
خود رهائي بخش او ، از آتش فردا منم
R A H A
11-23-2011, 06:03 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/11_Untitled-4.png
عشق دو جهان رمز نجات است حسین
سرخی شفق شکفته از « خون حسین»
یعنی که قتیل العبرات است حسین
بی نام خدایی اش ، زمان پژمرده است
سرچشمه ی جوشان حیات است حسین
R A H A
11-23-2011, 06:04 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
السلام علیک یا حضرت عباس(ع)..اسوه ی وفا....اسو ه ی وفااااااااااااااااااااا
عظمت ...ابر مرددددددددددددددد
اهای اهل زمونه
دلم داره بهونه
دلمو عشق ابوالفضل علی کرده دیوونه
اهای بود و نبودم
تویی شعر و سرودم
ببین به زیر طاق ابرویت سجده نمودم
گردون زتو حیرون
لیلا به تو مجنون
ای ماه بنی هاشمیان
ای یار دل خون
من دل به توبستم
آیینه شکستم
با دیدن تو از دو جهان مستانه رستم
آهای مشتی عالم
نمکه غمه محرم
اسم نازنین تو برا حسین یه اسم اعظم
دلت یاسه پر احساسه علمدار رشیدم
تویی صبرو امیدم
بیا ای قامت رعنای تو نخل امیدم
اهای اهل زمونه
دلم داره بهونه
دلمو عشق ابوالفضل علی کرده دیوونه
آهای مشتی عالم
نمکه غمه محرم
اسم نازنین تو برا حسین یه اسم اعظم
R A H A
11-23-2011, 06:04 PM
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/16541631581702803036.jpg
به نام عشق
«قتل الله قوماْ قتلوک»
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
سید حمید رضا برقعی
R A H A
11-23-2011, 06:05 PM
ای یاس چیده
http://img.tebyan.net/big/1386/10/19522025014983143219754653241601736197254.jpg
ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی!
قرآن آیه آیهی پامال من، علی
مانند قلب من دهنت پر ز خون شده
خون گلوت گشته روان از دهن، علی
چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو
با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو
زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
تو مثل لالهای که همه گشته برگ برگ
من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
جایی برای بوسه نمانده به قامتت
از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند
از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه
زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد
ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
فریاد من بلند ز اشعار میثم است
سوزد ز سوز او دل هر مرد و زن، علی
R A H A
11-23-2011, 06:11 PM
فرزندیِّ دو فاطمه
خورشید بَرَد سجده به خاک در عباس
مه جلوه ای از حسن خدامنظر عباس
هر سینه ی افروخته یک علقمه فریاد
هر دیده ی پر اشک بود کوثر عباس
هر زخم بدن، آیه ای از مصحف ایثار
هر خون جگر، قطره ای از ساغر عباس
فرزندیِّ دو فاطمه، سقایی عترت
سرداری لشگر، شرف دیگر عباس
زیبد که شهیدان همه خیزند به تعظیم
فردای قیامت همه در محضر عباس
با راس حسین ابن علی بود برابر
تاشام بلا بر سر نیزه سر عباس
ایثار و فداکاری و ایمان سه چراغند
در بزم دل از مکتب روشنگر عباس
عباس به تعداد همان باب حسین است
یعنی که بیا سوی حسین از در عباس
در علقمه چون عطر گل آید به مشامم
بوی نفس فاطمه از پیکر عباس
مارا نبُوَد زهره که گوییم ثنایش
تا یوسف زهراست ثنا گستر عباس
در دامن صحرای بلا خون خدا ریخت
از بازو و ازدیده و از حنجر عباس
افسوس که شد همسفر قاتل عباس
از علقمه تا شام بلا خواهر عباس
باسوز دل و اشک روان و شررِ شعر
میثم شده پیوسته پیام آور عباس
R A H A
11-23-2011, 06:11 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_ya-ziinab-sa1.jpg
از کوفه خبر میرسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو میرفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که میچرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
میچرخد و میچرخد و میچرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های
R A H A
11-23-2011, 06:12 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/11_Untitled-4.png
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق» بود
گفتی: آیا کسی یار من نیست؟
قفل بر دست و دندان من بود
لحظهای تب امانم نمیداد
بیتو آن خیمه زندان من بود
کاش میشد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمیخواست
تا که در خیمه بیمار باشم
ماندم و در غروبی نفسگیر
روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم
پارههای تن اکبرت را
ماندم و تا ابد داد از کف
طاقت و تاب بعد از ابالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب بعد از ابوالفضل
ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاده در خاک
قاسم آن یادگار عمویم
گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالی است
یادم از طفل شش ماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالی است
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ بربالفلق» بود
افشین علاء
R A H A
11-23-2011, 06:13 PM
دریا و عباس
http://img.tebyan.net/big/1386/10/108156271026355885658213164198233127198206.jpg
دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم
آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم
عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم
آید صدای نالهی اصغر به گوشم
دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده؟!
ای بحر را هم داده آب از اشک دیده
عباس گفت ای آب آتش شو به کامم
پیداست در تو عکس لبهای امامم
دریا صدا زد تا کنی یاریّ عترت
از من دهانی تَر کن ای دریای غیرت
عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم
آخر نگاه فاطمه باشد به دستم
دریا صدا زد تو همه هستِ حسینی
نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی
عباس گفتا اوست مولا، من غلامم
بی او بُوَد آب روان آتش به کامم
دریا صدا زد ای زده آتش به هستم
من چون تو بر داغ لب تو تشنه هستم
عباس گفتا تشنهتر از تو رباب است
در سینهاش آتش به جای شیر ناب است
دریا صدا زد گر نمینوشی ز من آب
آب از چه همره میبری با این تب و تاب
عباس گفتا وعده دادم بر سکینه
تا آب آرم بهر گلهای مدینه
دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت
زیبد که تا محشر بگردم دور قبرت
R A H A
11-23-2011, 06:13 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_Untitled-40.png
پس از مرگ غریب تو، غریب است
تو مثل دست خود افتاده بودی
به قدر مهربانی ساده بودی
در آن هنگامه از خود گذشتن
عجب دستی به دریا داده بودی
پریشان یال و بیزین و سوارم
غریب کوچههای انتظارم
صدای «العطش آقا» بلند است
به خیمه روی برگشتن ندارم
سر خورشید برنی آشیان زد
علم بر بام قلب عاشقان زد
غروب کربلا رنگ فلق بود
مگر خورشید را سر میتوان زد
بیا و حاجت ما را روا کن
دو دستت را ستون خیمهها کن
به دریا میروی یادت بماند
لبی با سوز دریا آشنا کن
نمیدانم چرا اکبر نیامد
چراغ خانه مادر نیامد
نمیدانم چرا بانگ عطش از
گلوی نازک اصغر نیامد؟
نمیدانی چه بیتابم عموجان!
غمت را برنمیتابم عموجان!
هلاک دیدن روی توام من
که گفته تشنه آبم عموجان؟
مدد کن عشق، دریا یار من نیست
فلک در گردش پرگار من نیست
مدد کن دیده از دنیا ببندم
عموی آب بودن کار من نیست
عموی مهربان من کجایی؟
الهی بشکند دست جدایی
بیا با تشنگیهامان بسازیم
عموجان، آب یعنی بیوفایی
علم از دست و دست از من جدا شد
و مشک آب از دندان رها شد
قیامت را به چشم خویش دیدم
دمی که قامت خورشید تا شد
کریم رجبزاده
R A H A
11-23-2011, 06:14 PM
دیدگانت پر اشک،
لبانت خشکیده،
سینه ات گداخته،
قلبت شعلهور،
روحت پرتلاطم،
لیکن مهار نفست برمشت.
سرود ایمان بر لب،
نوای توحید در کام،
یاد خدا در دل،
دستار پیامبر بر سر،
کهنهپیرهن امانت مادر بر تن،
بزم اشکواره در پیش.
ای حسین،
ای رازدار منزل وحی؛
غم سرای خیمه هایت،
سوزش قلب زنانت،
گریهنوباوگانت،
آه و سوز خواهرانت،
العطش از دخترانت،
عالمی را اشک ریزان میکند!
R A H A
11-23-2011, 06:15 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/6_Untitled-16.png
نغمه خون خدا از کربلا اید به گوش
یا که فریاد حسین از نینوا اید به گوش
زندگی با ظالمین بسیار باشد ناگوار
این ندا از پور ختم انبیا اید به گوش
من نمیبینم سعادت جز شهادت در جهان
این نوا از زاده شیر خدا اید به گوش
کاخ ظالم را ز خون خویش ویران میکنم
این کلام از زاده خیرالنساء اید به گوش
کاخ جلاد جنایتکار سازم واژگون
این سخن از شاهد راه خدا اید به گوش
اکبر و عباس قربانی کنم در راه دوست
از شه دین این کلام جانفزا اید به گوش
قاسم و اصغر کنم قربانی راه حبیب
این پیام از آن امام و مقتدا اید به گوش
زنده سازم از قیامم مکتب اسلام ناب
این کلام نیک از آن پیشوا اید به گوش
من کنم احیا به عالم مکتب آل علی(علیه السلام)
این ندا از آن امام پارسا اید به گوش
پرچم اسلام را بر بام گردون میزنم
این سخن ز آن رهبر خونین لوا اید به گوش
من فدا سازم به راه دوست هفتاد و دو یار
این پیام از خامس آل عبا اید به گوش
اهل بیتم از جفای خصم دون گردند اسیر
این سخن از رهبر اهل هُدی اید به گوش
زینب و سجاد رسوا میکنند ابن زیاد
گر چه ز آن ملعون کلام ناروا اید به گوش
از کلام زینب و سجاد رسوا شد یزید
بانگِ ویران گشتنِ کاخ جفا اید به گوش
عاشقم من عاشق درگاه مولایم حسین
گفت «باقر» این سخن از این گدا اید به گوش
احمد باقریان
R A H A
11-23-2011, 06:16 PM
هیجده قرص قمر
به لب آه و به دل خون و به لب اشک بصر دارم
شدم چون شمع سوزان آب و آتش بر جگر دارم
دلم خون شد، نخندید ای زنان شام بر اشکم
که هم داغ برادر دیده، هم داغ پدر دارم
کند اختر فشانی آسمان دیده ام دائم
که بر بالای نیزه هیجده قرص قمردارم
عدو دست مرا بست و اسیرم برد در کوفه
نشد تا نعش بابم را ز روی خاک بردارم
تمام عمر هر جا آب بینم اشک می ریزم
من از لب های خشک یوسف زهرا خبر دارم
از آن روزی که ثار الله را کشتند لب تشنه
به یاد کام خشکش لحظه لحظه چشم تر دارم
مسافر کس چو من نَبوَد که همراهِ سرِ بابا
چهل منزل به روی ناقه ی عریان سفردارم
از آن روزی که بالا رفت دود از آشیان ما
دلی از خیمه های سوخته سوزنده تر دارم
همه از آب رفع تشنگی کردند غیر از من
که هرجا آب نوشم بیشتر در دل شرر دارم
اگر چشمت به آب افتاد میثم گریه کن بر من
که آتش در دل و جان بر لب و خون در بصر دارم
R A H A
11-23-2011, 06:17 PM
http://winbmi.persiangig.ir/Hosain/mazloom%28wWw.Juyom.2ir.ir%29.GIF
مرا كه دانه اشك است دانه لازم نيست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نيست
ز اشـك ديـده به خـاك خـرابـه بنـوشتـم
به طفل خانه به دوش،آشيانه لازم نيست
نشان آبله و سنگ و كعب نى كافى است
دگـر به لالـه رويـم نشـانـه لازم نيسـت
به سنگ قبر من بى گناه بنويسيد
اسير سلسله را تازيانه لازم نيست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا كه يتيم ، بهانه لازم نيست
مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست
محبتـت خجلـم كـرده ، عمـه دسـت بـدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نيست
به كودكى كه چراغ شبش سر پدر است
دگر چـراغ به بـزم شبـانه لازم نيسـت
R A H A
11-23-2011, 06:18 PM
حسینیهء خدا
از عرش ، از میان حسینیهء خدا
آمد صدای نالهء « حی علی العزاء »
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا
جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :
" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا "
آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا
او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا
آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها
آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا
*****
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آید صدای گریه اش از بین روضه ها
رحمان نوازنی
R A H A
11-23-2011, 06:21 PM
خوش آمدی
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب عطشان خوش آمدی
ای العطش ترانهء قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد
از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی
گریه مکن که کشتهء اشک خدا شوی
خون خدا، به جمع شهیدان خوش آمدی
اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر
ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی
محمود ژولیده
R A H A
11-23-2011, 06:21 PM
بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود
بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود
رنگ رُخ سه ساله ی من زرد می شود
خورشید انعکاس وجود نجیب توست
این دایره نباشی اگر سرد می شود
این حلقه های گریه ی سردرگم و غریب
زنجیر آهنی و پر از درد می شود
دامان کودکانه ی یک دختر نجیب
بی تو اسیر آتش نامرد می شود
بر گِرد توست گردش سیاره ی زمین
هر جاذبه بدون تو ولگرد می شود
رفتی و روز روشن ما در مسیر شام
دنبال صبح ِ روی تو شبگرد می شود
رضا جعفری
R A H A
11-23-2011, 06:21 PM
چند بند از یک مربع ترکیب عاشورایی در رثای امام حسین (ع)
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه ، خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن . . .
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن . . .
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن . . .
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن . . .
در خلصه ای عمیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
سید حمید برقعی
R A H A
11-23-2011, 06:22 PM
ای خشك لب !
ای ابتدای شعرهای عاشقانه
وی منتهای آرزوی عارفانه
ای خشك لب ! مستغنی از امواج دريا
وی در عطشناكی سروده صد ترانه
ای هفت دريا همچو قطره پيش قدرت
ای بحر نا پيدا ، كران بی كرانه
از بهر گلخند لبان غنچه لبخند
وی بهر آواز تر بلبل ، بهانه
ای سرالاسرار تمام آفرينش
در بهت سرگردانی عرفان نشانه
در خشكی سُكر لبانت راز مستی
كز هرم آن خيزد ز خُمّ می زبانه
ماييم و قلبی پر نياز و سوز و سازی
در پيشگاه حس ناب شاعرانه
ما را نيايد وصف تو با شعر لالی
هيهات زين سودای خام كودكانه
در قاف قدر شامخت ما را گذر نيست
كانجا بجز عنقا ندارد آشيانه
صد كهكشان چون نقطه ای محو تو هستند
ای خارج از حد تصور در ميانه
با تو ازل آغاز گرديد و روان شد
تا انتها جاری شد و مانا زمانه
در لامكان بی زمانی عشق جاويد
در بهت "لا ادری" مايی جاودانه
ای "مطلع الانوار" اشراقات شرقی
ای غرب عرفان ابتدای شهر قانه
لاف تجرد می زند صوفی و ليكن
مانند ابجد خوان مكتب ناشيانه
اما به لطف مهر تو گشته مجسم
تصوير تو در شعر چشمانم شبانه
آنك تو و موج عطا ای بحر احسان
اينك گدای عاشقی بر آستانه
محمد علی جعفريان
R A H A
11-23-2011, 06:23 PM
غروب شصت و يك
حـتی خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش
امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
مـا را گـره زدنـد به نخـهای پـرچمش
اين دستمال گـريه پر از نـور می شود
وقتی به دست روضـهء خورشيد می دمش
چشمی كه از برای تو گريان نمی شود
بايد حـواله داد به دست جـهنمش
جانم فدای ِ محتشم خانواده ات
با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش
علی اكبر لطيفيان
R A H A
11-23-2011, 06:44 PM
http://img.tebyan.net/big/1384/11/128292816320701742335912020610724509130.jpg (http://img.tebyan.net/big/1384/11/128292816320701742335912020610724509130.jpg)
محرم آمد و دل می تپد برای حسین
شعار بزم سخن نام دلگشای حسین
عروج پاک حسین است افتخار زمان
و جادوانه ترین عشق با ندای حسین
نماز عشق چه شیرین و باشکوه بود
اگر چه غرق به خون است دستهای حسین
شنید نغمه ی تکبیر جبرئیل حزین
به سجده گاه ادب گشت همصدای حسین
ز بردباری خورشید بسی عجیب باشد
که ذره، ذره نگردید در عزای حسین
صدای شبنم مهتاب با نسیم سحر
ز شوق بوسه ببارید بر لقای حسین
ستاره ها همه خاموش در حریم سپهر
ز آه ناله ی طفلان و اقربای حسین
مرام راه حسین است درس مکتب ما
به عاشقان وفادار بر ولای حسین
درود بر همه ی شاهدان و جان بازان
علی الخصوص بر سقای با وفای حسین
بهانه شمع بود صادقانه پروانه
کند به شیوه عشاق جان فدای حسین
حسین سرچشمه مهر و وفا بود
و نور دیدگان مصطفی بود
و آن گنجینه شهر مدینه
نصیب خاک پاک کربلا بود
R A H A
11-23-2011, 06:44 PM
یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن
تموم حاجتا رو همه از می گیرن
بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه
شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه
شبای جمعه زهرا زائر این زمینه
سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ...
R A H A
11-23-2011, 06:45 PM
چونكه شه در راه حق تنها بماند
يك تنه با جمله ي غمهابمـــــــــاند
ياد عباس آن گل گمگشته كرد
ياد آن دلداده ي سرگشته كـــــــــرد
ياد آن شش ماهه ي مه روي كرد
آن گل نشكفته ي خوش بوي كــــرد
ياد آن شبه رسول آن اكبـــــــرش
آ ن بهار نارسيده پرپــــــــــــرش
ياد هفتادو دو ياور شاه را
برد تا درياي عشق آن مـــاه را
برد تا درياي عشق آن مـــاه را
R A H A
11-23-2011, 06:45 PM
قافله عشق حق جانب دشت بلاست
قافلهسالار آن بنده و خون خداست
همدم زینب کنون اشک بصرها شده
جایگه اطهرش عرش معلا شده
میرود و رفتنش خون به دل میکند
عشق بر این قافله در دل جا میکند
اکبر سیمین بدن فکر شهادت بود
قاسم شیرین سخن روح شهامت بود
ساقی طفلان او ماه بنیهاشم است
دخت سه ساله کنون خسته دل و نائم است
ای دل خسته بیا تا که پریشان شویم
تشنه و افسرده از سوز بیابان شویم
همدم این قافله جانب دشت بلا
پیش رویم در پی دختر خیرالنساء
خوب تماشا کنی گریه زینب کنون
سوز دعایش خرد را بکشد تا جنون
یاد کنیم ز آن زمان قافله خستگان
بار نهادند در این دشت بلاخیز جان
گفت برادر دمی گوش نما زینبا
میکند این کربلا ما دو تن از هم جدا
فصل جدایی بلبل شده از بوستان
وه که چه خون کرده این داغ دل دوستان
R A H A
11-23-2011, 06:46 PM
الی است درون مشک از جرعه ی آب
انگار که رفته است این آب به خواب
یا مست شده است و در خماری مانده است
ابی که به حسرت لبت شد بی تاب
R A H A
11-23-2011, 06:46 PM
مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد
هر دم از سینه ی او ناله ی غم می خیزد
کو دو دستی که دگر مشک به آن آویزد
غصه کِی از دل ماتم زده ام بگریزد
دست آماج سن و نیزه ی اعدایم بود
مشک خو کرده ی دستان توانایم بود
دست هم سنگر دیرینه ی مشکم افتاد
مشک سرداده از این واقعه آه و فریاد
دست آویزه ی تن ،مشک هم آویزه ی دست
در غم ماتم او ، بغض دل مشک شکست
دست گردیده جدا، مشک چنان می نالد
دیده و دل به وفاداری او می بالد
دست افتاده ز تن چون گل سرخی به کویر
مشک در چنبره ی غم شده در بند و اسیر
مشک در سوزش آه و غم دلواپسی اَست
اشک برچهر ه ی او جلوه گه بی کسی است
درد بی دست شدن سخت گرانست بر او
زین عزا داده گره بر رخ و طاق ابرو
مشک می نالدو می سوزد ازین دربه دری
ساقی تشنه ی بی دست ندارد ثمری
دست بر صفحه ی خاکست به خون آلوده
مشک کِی گردد ازاین ماتم و غم آسوده
مشک را با نوک دندان بگرفتم شاید
اشک از دیده ی غمدیده به بیرون نآید
دستم افتاد ولی در بدنم تابی بود
چشم امّید به مشک و قدح آبی بود
مشک هم عاقبت افتاد چو دستم بر خاک
ناله ی آهم از این رو برسد تا افلاک
آه و افغان من از ماتم بی دستی نیست
اشکم آمد چوبدیدم که دگرمشک تهیست
مشکم افتاد توانم ز وجودم پر زد
قاصد مرگ به غمخانه ی جانم در زد
ساقی و مشک دو دلداده ی هم پیمانند
نقطه ی عشق و امید همه ی یارانند
سروری ساقی بی دست دمی غصه نخورد
تیر بر مشک نشست ساقی ازآن جان بسپرد
R A H A
11-23-2011, 06:47 PM
آدینه ، خلاصه ای است از آه حسین (ع)
آیینه ای از ادامه ی راه حسین (ع)
از «ندبه» و «عهد» و «آل یاسین » راهی است
بر پنجرة ظهور خونخواه حسین(ع)
R A H A
11-23-2011, 06:48 PM
کعبه محروم شد ز دیدارت
یـابـن زهـرا خدانگهدارت
کربـلا مـیروی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
چه شود ای امام جود و کرم
یک نگاه دگـر کنـی به حرم
ای ز جــام بـلا شــده سـرمست
دست و دل شسته از هرآنچهکههست
چه شتابان روی به دیدنِِ دوست
جای گل سر گرفتهای سر دست
از حریمت برون شدی مولا
عازم حج خـون شدی مولا
هشتِ ذیحجه مردم عالم
همه رو آورند سوی حرم
تو دل شب ز بیت امـن خدا
سر به صحرا نهی قدم به قدم
کعبه تا صبح ناله سر میکرد
پســر فاطمــه مــرو برگرد
کعبه با سوز و اشک و ناله و آه
بـر نمـیدارد از تـو چشم نگاه
سفر تیر و نیـزه و عطـش است
طفل شش ماهـه را مبـر همراه
از سفیدی حنجرش پیداست
این پسر ذبح سیدالشهداست
نظری کن به غنچ? یاست
ثمـر سرخ بـاغ احسـاست
اصغـرت را بگیـر از مـادر
بسپارش به دست عباست
چون صدایت زند جوابش ده
از سـرشک دو دیده آبش ده
نالـهای بـر لـب سـلال? تـوست
کـه شبیـه صـدای نالـ? توست
ساربـان را بگــو کـه تنـد مرو
آخر این کودک سه ساله توست
قدری آرام ای هدیخوانان!
کمی آهستـه ای شتربانان!
ناقهها ذکر یـا حسین بـه لب
کوههـا نالــه مـیزنند امشب
نخلها خم شدند و میگویند
السـلام علیـک یا زینب
غم مخور ای فدای چشم ترت!
هیجـده محرمنـد دور سـرت
کاش خورشید واژگون میشد
از تن کعبه جان برون میشد
کاش از اشـک دیـد? حجّـاج
آب زمزم تمام خون مـیشد
کعبه ساکت مباش واویلا
گریـه کـن بهر لال? لیلا
ای سکینـه دگر چه غم داری؟
اشک از دیدگان مکـن جـاری
که محوّل شده است بر عباس
مشـک سقایــی و علمـداری
بر سماعش دو دست بالا کن
هر چه دانـی دعا به سقا کن
نالــه دیگــر بـهسر نمــیگردد
ایـن شبِ غـم، سحـر نمیگردد
این مسافر که دل به همره اوست
مـیرود، لیـک بـرنمــیگردد
عالمـی گشتـه محو اجلالش
چشم «میثم» بوَد به دنبالش
R A H A
11-23-2011, 06:49 PM
تشنهترین لبان
با سبز مویهها
لبهای نوحهریز عاشقان حسین (ع) است.
و سبزترین عاشقانه را
با گلافشان سرشك،
سوگواران حسین میخوانند.
و عاطفهترین عطش،
عطش شبنم ایمان حسین است -
در بلوغ سپیدهای
به خورشید جمال حق.
هنوز،
در وادی اشك
و محبت
دل بیكربلایی نیست،
دلی،
بیشقایق خیمه عزا.
هنوز،
خجالت اهل كوفه خط میكشد به خاك،
و خواناترین برات است
خط كوفی گلهای شهادت
در شیرازه فرات رخ عاشقان حسین.
R A H A
11-23-2011, 06:49 PM
ازبهر ستیز و مرگ ، آماده شوید
در محضر عشق دوست ، افتاده شوید
از خون حسین بشنوید این پیغام
در طول زمان همیشه آزاده شوید
(سید هاشم نبی زاده )
R A H A
11-23-2011, 06:50 PM
عشق است که سوی کربلا میآید
با پرچم خون و بانگ «لا » میآید
تا نقش کند، ستارة صبح سپید
بر قامت نیزه ، سر جدا میآید
(یونس رنجکش )
http://img1.liveinternet.ru/images/attach/c/2//64/600/64600398_d5b8902a0fdc.gif (http://img1.liveinternet.ru/images/attach/c/2//64/600/64600398_d5b8902a0fdc.gif)
R A H A
11-23-2011, 06:50 PM
در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع)
تا مشعل آزادگی افروخت حسین (ع)
بر لوح فلق ، تا به قیامت ، نقش است
درسی که زخون ، به خلق آموخت حسین (ع)
(احمد ده بزرگی )
R A H A
11-23-2011, 06:51 PM
آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)
از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)
از بهر سرودن یکی قطعة سرخ
(زنده یاد سید حسن حسینی )
هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)
هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود
هم سجده بی سلاح او خونین بود
افسوس که چند ساعتی بعد نماز
پیشانی ذوالجناح او خونین بود
(علیرضا دهقانیان)
R A H A
11-23-2011, 06:52 PM
گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)
بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین (ع)
آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود
با لهجة خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)
(زنده یاد سید حسن حسینی )
R A H A
11-23-2011, 06:53 PM
تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید
مرگ از نگهش به خویش لرزان گردید
آوخ ، چه سیه کاری و ننگی ابدی
از مرگ حسین (ع) ، سهم انسان گردید
(سید هاشم نبی زاده )
fatema
12-02-2011, 03:01 PM
اشعار امام حسین علیهالسلام
(http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamHossein/2007/1/21/31704.html#00)
هنگامى كه امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار را دفن كرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت كرد: «اینان به خدا كافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض كردند؛ على را در گذشته كشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید كردند؛ و این نتیجه كینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى كه پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دو حرم؛ سپس حركت كردند و یكدیگر را سفارش نمودند بر كشتن من براى خشنودى دو ملحد (عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله كه زاده دو كافر است؛ ابن سعد با لشكرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى از گذشته نبود، جز این كه فخر مىكردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعد از پیامبر، و پیغمبر كه والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم على است، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقرهاى كه از طلا خالص گردیده، من همان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه كسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم، پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شكننده سپاه كفر است در بدر و حنین؛ ریسمان محكم دین على مرتضى است، و پراكنده كننده لشكر دشمن و نمازگزار و به دو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعهاى است كه حرارت آن فروكش كرد با گرفتن دو سپاه؛ سپس در احزاب و فتح، كه در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه كردند، امت زشت كردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیكوكردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاع هنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در كودكى پرستید، در حالى كه قریش دو بت را مىپرستیدند؛ او بتها را رها كرد و آنها را سجده نكرد، با قریش هرگز حتى به مقدار طرفة العین.»
غزل یکم
باز ماه ماتم شد، گریه می کنم غم را
دست من بده امشب روزی محرم را
پیش گریه های تو دست گریه ام خالیست
باز هم بیا پر کن کاسه های چشمم را
چشمه های شورم را اشک بر تو شیرین کرد
پس دوباره شیرین کن چشم شور آدم را
در بهشت ، همسایه با شما شود هر کس
گریه کرده در دنیا این بهشت اعظم را
خوب و بد ؛ برای تو گریه می کنیم آقا !
پس قبول کن از ما گریه های درهم را
من اجازه می خواهم از کلیم این روضه
تا کمی بخوانم از مقتل مقرم را
مقتلی که در باب قتلگاه آورده
روضه های مکشوف و روضه های مبهم را
روضه ای که می فرمود: جالسٌ علی صَدره
روضه ای که خم کرده هر چه قامت خم را
غزل دوم
آماده می شوم که فراهم کنی مرا
خرج عزای ماه محرم کنی مرا
آشفته ام؛به سینه زدن عادتم بده
تا در صفوف نوحه منظم کنی مرا
فرموده ای که:" اشک شما مرهم من است "
اشک مرا بریز که مرهم کنی مرا
آنقدر در طواف سرت گریه می کنم
تا پای نیزه چشمه زمزم کنی مرا
اصلا بعید نیست که در روضه خودت
همسایه رسول مکرم کنی مرا
روزی که اشک و خون تو در قتلگاه ریخت
می خواستی شهید محرم کنی مرا
غزل سوم
روضه شروع شد ؛ همه پر در بیاورید
از این بهشت میوه نوبر بیاورید
حالا که حوض کوثر ما گریه بر شماست
یک کاسه اشک ناب ،از آن ور بیاورید
ما گریه می کنیم که دل شستشو کنیم
پس از گلاب جاری ِقمصر بیاورید
در هیئتی که حال و هوای حرم پُر است
یکشب مرا به شکل کبوتر بیاورید
ای مردمان حاجت! ازاینجا گذر کنید
حاجت هر آنچه هست،براین دربیاورید
با "اشک ِگرم" ، خاطر ایمان خنک تر است
ما گریه می کنیم که باور بیاورید...
غزل چهارم
به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم
قنوت گریه گرفتیم و مستجاب شدیم
و ما که در پی خورشید نیزه ات بودیم
شبانه نور گرفتیم و آفتاب شدیم
دوباره اشک" گناه نسوز" ما را سوخت
دوباره پاک شدیم و پر از ثواب شدیم
مدینه بود و تو بودی و رأی مادر بود
که ما برای عزای تو انتخاب شدیم
میان سینه زدن بال و پر گرفتیم و
کبوتر حرم صحن بوتراب شدیم
شبیه چشم تو و مشک خالی عباس
دوباره گریه کن کودک رباب شدیم
غزل پنجم
منم که نم نم از این گریه هات لبریزم
بدون گریه برای تو مثل فصل پاییزم
از آن زمان که به چشمان ِمشک تیر زدند
شبیه مشک، برای تو،اشک می ریزم
دل مرا تو به پای علم گره زده ای
اگرچه ذره ترینم اگر چه ناچیزم
کویر بودم و مثل جوانه ای مرده
تو آب دادیم از گریه ، تا که برخیزم
غروب روز دهم خواهر تو یادم داد
که گریه بر تو کنم ،ازخودم بپرهیزم
کمک کنید که با گریه شما بروم
قیامتم به عزای شما به پا برخیزم
غزل ششم
وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی
در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی
آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای
پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
وقتی که خم شدی به روی نیزه ، باد گفت :
بر روی شانه های خدا سر گذاشتی
در آسمان نیزه حرم ساختی و بعد
دورش هزار دسته کبوتر گذاشتی
یعنی که ما کبوتر اشک شما شدیم
در چشم ما دو بال مطهر گذاشتی
هر چه لبان تشنه ی تو تشنه تر شدند
در چشم ما دو چشمه کوثر گذاشتی
وقتی رسول گریه شدی روی نیزه ها
این کار را به عهده خواهر گذاشتی
از هجمه های سنگ، سرت بازهم شکست
اما تو سر به دامن مادر گذاشتی
غزل هفتم
باران بریز بر دل باران نخورد ه ام
بی گریه بر تو، مثل زمین های مرده ام
حالا محرم است و بهار است و زندگی
خود را به دست زندگی تو سپرده ام
گریه برای تو بخدا یک وظیفه است
آن را از انبیاء خدا ارث برده ام
آن "مشک ِگریه" بود که سقا به دوش داشت
حالا گذاشته است خدا روی گـُرده ام
در روضه ها هوای دلم صاف صاف شد
از بسکه ابرهای دلم را فشرده ام
در پای نیزه خواهر زهراییت نوشت:
ای جان من ! برادر سیلی نخورده ام !!!
داغت به روی نیزه مرا می کشد حسین
هر داغ را به داغ تو کوچک شمرده ام
غزل هشتم
یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت
قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت
پس پا شدم به نیت روضه ،که ناگهان
دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت
ای زائری که می روی آهسته تر برو!
شوق غم حسین ،مرا هم فرا گرفت
اذن دخول خواندم و وارد شدم ولی
دیدم بهشت ،گوشه ای ازعرش جا گرفت
در مجلسی که جای رسولان وحی بود
هر کس نشست خلوت غار حرا گرفت
روضه شروع شد ؛همه ی عرش گریه کرد
حتی خدا دلش زغم کربلا گرفت
بالای عرش منبری از نور چیده شد
اقراء؛ که هر که خواند دلش ارتقا گرفت
از بین شاعران درش محتشم که خواند
از دست های سبز پیمبر عبا گرفت
شاعر نوشت بیتی و از دست مادری
یکشب برای هیئت خود کربلا گرفت
آن سرکه روی دامن معراج جای داشت
آخر چه شد جا به سر نیزه ها گرفت
غزل نهم
از محرم ، حرمی دور و بر ِماه کشید
از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید
در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه
آب شیرین حیات از دل این چاه کشید
روضه خواند و ره صد ساله ما یکشبه شد
این همه فاصله را یک شب ِکوتاه کشید
مجلس روضه خود را که مزیّن فرمود
تا بهشتش همه را برد و به همراه کشید
عده ای را به هوای حرمش مهمان کرد
عده ای را دم در خادم درگاه کشید
این بهشتی که است نهر و می و ساقی دارد
این بهشتی است که ارباب به دلخواه کشید
در محرم ، حرمی دارم و دلخوش هستم
که مرا گریه کن این حرم ِماه کشید
گریه من به فدای جگر سوخته اش
که دلش آب شد از بس جگرش آه کشید
غزل دهم
هیئت" بهشت خانه" سر سبز ایل ماست
که در کنار زمزمه رود نیل ماست
اینجا دل شکسته حرم دارد و حسین
اینجا کبوتر ِدل ما جبرییل ماست
اینجا که دسته دسته به پرواز می رسیم
صحن حیات کرببلای اصیل ماست
اینجا دلیل آمدن ما حسین بود
پس هیئتش حسینه ها ی دلیل ماست
تطهیر ما بس است به یک قطره اشک تو
این ازطهوربودن آب قلیل ماست
ما هم شبیه خواهر او گریه می کنیم
این کشته فتاده به هامون قتیل ماست
غزل یازدهم
چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی
در آسمان که نشستی، مرا دعا کردی
به کربلا نرسیدم ؛ قضا شد ه بودم
در این "نمازِ محرم" مرا ادا کردی
چقدر نامه در خانه ام فرستادی
چقدر دعوت رسمی از این گدا کردی
اگر چه من نشنیدم ولی شما هر بار
به دیدن و به رسیدن مرا صدا کردی
برای اینکه بگیری دو دست دور مرا
به روی نیزه ، سر زُلف را رها کردی
برای اینکه منم جزو کربلا باشم
قنوت گریه گرفتی و ربّنا کردی
چه فرق می کند امروز یا همان دیروز
مرا به مقتل خود بردی و فدا کردی
چه مقتلی که پر از گریه های مادر بود
تو نیز گریه در آغوش نیزه ها کردی
غزل دوازدهم
مثل لبخند صبح زیباییم
شبنم گریه های دریائیم
ای که دنبال شبنم مایی
روی گلبرگ های زهرائیم
"عطرِدرشیشه "های امروزیم
منتشر در هوای فرداییم
گرد و خاک عبای مجنونیم
راهی سرزمین لیلاییم
از سر نیزه می چکیم ؛آری
آسمان بلند بالاییم
گاهی اوقات از سر نیزه
با خدا غرق در تماشاییم
نام خود را از آب پرسیدیم
گفت: « ما آب مشک سقاییم»
گاهی اوقات علقمه هستیم
خاک پای عصای موساییم
ما بر آن مشک گریه ها داریم
ما گدای دو دست آقاییم
ما هنوز پشت پای حسین
قد خمیده به خیمه می آییم
غزل سیزدهم
برگ سبز درخت یاسینیم
دست پرورده های آمینیم
وقف این آسمان شش گوشه
وقف این بارگاه دیرینیم
در محرم به جوش می آییم
خم میخانه های رنگینیم
اشک ما از حسین می جوشد
جاری از چشمه های شیرینیم
تآخر عمر روضه می گیریم
ما گداهای عاقبت بینیم
روضه اش را بهشت می خوانیم
خوشه از این بهشت می چینیم
اینکه فرموده:« کشته اشک است »
بخدا، زیر دِین سنگینیم
ما هنوزم میان ظرف آب
عکس یک شیرخواره می بینیم
غزل چهاردهم
دوباره محرم دوباره حسین
بخوان با چهل شب ستاره حسین
تفال زدم قطره قطره به اشک
جواب آمد از استخاره حسین
موذن اذان داد و هی گریه کرد
صدا زد به روی مناره حسین
شنیدم که آدم زبیچارگی
صدا می زد ای راه چاره!حسین
خراسان مریضی شفا می گرفت
ولی ناله می زد نقاره حسین
کفن در تن آسمان پاره شد
بگو با دل پاره پاره حسین
بگو با پرستوی نامه برش
سربام دارالعماره حسین
شنیدم " میا کوفه اش " گریه کرد
صدا زد به صد ها اشاره حسین
غزل پانزدهم
خودم را ازاول ، دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمم
نشستم دو تا راه چاره کشیدم
نشستم در این روضه های پر از نور
بهشتی پر از استعاره کشیدم
و آن دست هایی که سینه زنت بود
شبیه هزاران مناره کشیدم
به دنبال تو انبیاء را پیاده
تو را روی نیزه سواره کشیدم
و چندین شب بعد، در یک خرابه
تو را روی دست ستاره کشیدم
نمی شد بخوانی ؛ ولی روضه اش را
فقط یک کمی با اشاره کشیدم
قدش کوچکش خم شده بود و او را
در آغوش یاس بهاره کشیدم
دل علقمه خون شد آن لحظه که
سرش معجری پاره پاره کشیدم
غزل شانزدهم
اینجا محرم است و حرم بی مسیر نیست
هر کس نرفت عاقبتش دلپذیر نیست
یعنی که راه کرببلا از محرم است
هر کس حرم نداشت مسیرش مسیر نیست
با گریه اعتقاد من اینجا درست شد
چشمی که گریه بر تو ندارد بصیر نیست
باید نوشت روی پر و بال آسمان
دستی که سینه می زند اینجا فقیر نیست
هر کس که پیر می شود اینجا جوان تر است
هر کس سپیده می زند اینجا که پیر نیست
تا آسمان کرب و بلایش نمی برند
هر کس در آستان شما سربزیر نیست
بسیار دم گرفته ام اینجا ولی دمی
مثل دم حسین و نعم الامیر نیست
غزل هفدهم
هر کس که در این روزها باران ندارد
روز قیامت چهره ای خندان ندارد
هر کس به خاک کربلا سجده نکرده
گل هم که باشد ریشه در گلدان ندارد
از عرش مهمان می رسد هر جا که روضه است
هر کس ندارد روضه ای؛ مهمان ندارد
هر کس نشد خرج محرم ؛ پس از اینجا-
کم می برد ؛ چون سفره ی احسان ندارد
هر قطره اشکی قیمتش تنها حسین است
اشکی در اینجا قیمت ارزان ندارد
عاشق در اینجا عاشقی می بیند و بس
آئینه که کاری به این و آن ندارد
باید به روی زخم هایش گریه ها ریخت
هر چند زخم کهنه اش درمان ندارد
آن زخم کهنه داغ عباس است و اکبر
زخمی که در دل رفته و پایان ندارد
غزل هجدهم
دوباره روضه گرفتی و جانمان دادی
مسیر کرببلا را نشانمان دادی
شکسته بال ترین فطرس زمین بودیم
ولی تو بال و پر آسمانمان دادی
بدون آب و هوای بهشت می مردیم
هوای روضه؛ هوای بهشتمان دادی
اگر چه دیر رسیدیم روز عاشورا
ولی برای رسیدن زمانمان دادی
اگر چه دیر رسیدیم و سر به نیزه شدی
به روی نیزه ولی سایبانمان دادی
از آن همه عظمت عاجزانه لال شدیم
ولی به گریه دوباره زبانمان دادی
به دست گریه زینب اسیرمان کردی
برای این همه ماتم توانمان دادی
غزل بیستم
این کاسه های اشک دو تا چشمه شفاست
این "آب گرم ِچشمه تنزیهی خداست "
کم حرف می زنیم و فقط گریه می کنیم
چون اشک صادقانه ترین گفتگوی ماست
سرگرم دیدن " من و ما " هم نمی شویم
در بین گریه ها سر ما گرم کربلاست
اینجا حسینه است ؛هوایش بهشتی است
اینجا نفس بکش که هوایش پر از خداست
اینجا به روی عرش الهی نشسته ایم
چون بال جبرییل خدا فرش این عزاست
آقا! دو دست ما و سر زلف نیزه ات
زلفی که روی دست خدا سمت ما رهاست
غزل بیست و یکم
دوست دارم حسینه ها را
گریه در زیر عرش خدا را
شب به شب من زیارت نمودم
بین این روضه ها کربلا را
دوست دارم همیشه ببوییم
عطر پیراهن این عزا را
دوست دارم که گاهی ببوسم
دست سینه زنان شما را
دوست دارم دو چشمان خود را
این دو تا صحن دارالشفا را
عطر سیب و گلابش گرفته
چشم و دست و سرو پای ما را
بال و پر باز کن تا ببینی
آسمانهای حاجت روا را
این همه التماس ملک را
این همه حاجت انبیا را
کیست این اربا اربا که آقا
پهن کرده برایش عبا را
غزل بیست و دوم
یک عمر در عزای تو باران نوشته ایم
اسم "هواللطیف" فراوان نوشته ایم
اسم هو الطیف خدا را یکی یکی
دور و بر حسینه ها مان نوشته ایم
با دست خط گریه عزای حسین را
یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم
مومن دلش عزای حسین است و والسلام
این را برای هر چه مسلمان نوشته ایم
ما جمله " حسین و نعم الامیر" را
روی کفن به دیده گریان نوشته ایم
هر قطره می چکیم که پیدایتان کنیم
بر روی پلکمان غم کنعان نوشته ایم
این گریه این عبادت شیرین خویش را
نذر کبوتران خراسان نوشته ایم
سرهای ما اگر چه به نیزه نشد ولی
در پای نیزه گریه فراوان نوشته ایم
غزل بیست و سوم
یکسال پشت پای گناهم دویده ام
یکسال در نبود تو حسرت کشیده ام
حالا شکست خورده کرببلا منم
حالا به سرزمین محرم رسیده ام
با شانه ای که دست تو بر آن کشیده شد
بار گناه این ور و آن ور کشیده ام
ای روضه خوان مصیبت من را بخوان که من
یکبارهم مصیبت خود را ندیده ام
یعنی مصیبتی که هدف را ندیدم و
مانند باد هرزه به هر سو دویده ام
آقا تو فجر صادقی و من شبی دروغ
با خود سیاه هستم و با تو سپیده ام
حالا به اشک بر تو فقط پاک می شوم
این را زچشمه های طهارت شنیده ام
آقا چه شد که خواهرتان بال و پر شکست
می گفت : ای حسین من ای سربریده ام !!
در قتلگاه خواهر تو پیر پیر شد
حالا ببین چقدر برایت خمیده ام
غزل بیست و چهارم
پیراهن عزای تو "جوشن کبیر" ماست
ذکر سلام بر تو" دعای مجیر" ماست
پیراهنی که پرچم سیّار کربلاست
بر شانه بلند ، ولی سر بزیر ماست
ما را دراین لباس بهشتی کفن کنید
زیرا پر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
ما از غبار روضه ، شفاها گرفته ایم
فردا هم ، این لباس عزا، دستگیر ماست
هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
فردا برای یک نخ آن هم ،اسیر ماست
روضه شروع شد؛ روضه ی جانسوز پیرهن
آن پیرهن که سایه عرش حریر ماست
جانم فدای پیرهن مثله مثله اش
آن کشته فتاده به هامون امیر ماست
غزل بیست و پنجم
این اشک های نشانه ی خیر کثیر ماست
قطره به قطره اش بخدا دست گیر ماست
ما از سر نیاز، بر او گریه می کنیم
این گریه ها نشانه چشم فقیر ماست
چشمان کور لذت گریه نمی برند
نهر بهشت پای دو چشم بصیر ماست
وقتی به روضه می روی آرام تر برو
بال فرشته های خدا در مسیر ماست
یک آسمان خضوع کن اینجا، که دست یار
بر شانه های سر به کف و سر به زیر ماست
در این بهشت نیت خود را زیاد کن
هر کس زیاد شد ؛ اثرش در ضمیر ماست
گودال قتلگاه پر از زخمهای یار
گودال کهکشانی روز غدیر ماست
گودال قتلگاه ولی یک کفن نداشت
این سر که روی نیزه نشسته امیر ماست
غزل بیست و ششم
گاهی دعا که هست ، هوای اراده نیست
گاهی اراده هست ولی سهل و ساده نیست
شب هر که روی بال فرشته پرید و رفت
روز اینقدر برای رسیدن پیاده نیست
باید رها شد از همه هست و بود خویش
آری پریدن از سر بام تو ساده نیست
ظرفیتی بده که تو را جستجو کنم
وقتی پیاله نیست تمنای باده نیست
ما را در این نماز محرم ادا کنید
وقتی قضا شدیم ؛ که وقت اعاده نیست !
خانه به خانه گشته ام و خوب دیده ام
هر گز کسی به بخوبی این خانواده نیست
غزل بیست و هفتم
این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن
همراه زخم های پدر خوب تر شدن
باید هوای شوق تو ما را بگیرد و
پروازمان دهد به هوای سحر شدن
آنگاه من کبوتر پایین پا شوم
مانند آسمان پر از بال و پر شدن
بر خیز خیمه ی آشفته را ببین !!!
بعد از تو سهم خیمه شده دربه در شدن
از ناله حسین فلک خم شد و نوشت:
بعد از تو سهم عشق شده بی پسر شدن
آیا رواست پیش تو از زخم طعنه ها
سهم امام تو بشود خونجگر شدن
***رحمان نوازنی- برگرفته از وبلاگ حسینیه خدا***
قصیده ورودیه کربلا
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید ؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین اید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
***
از کوفه خبر می رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می رفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که می چرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
می چرخد و می چرخد و می چرخد، گریان
هفتاد قمر گردِ سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های
***
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجره ها، های
بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های
تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا ، های
بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب(س)
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های
امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های
این مویه کنان در پی راهی به مدینه ست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های
این پیرهن پاره، تن کیست ؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های
در آینه سر می کشد این سر، سر خونین
در باد ورق می خورد آن زلف رها، های
این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتی ست ز سرهای جدا، های
بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما ،های...
**
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های
آتش شده ام اتش نوشان منا، هوی
عنقا شده ام، سوخته جانان منا، های
هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حیّ غزا می زد و من "حیّ علی" های
امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های
خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های
با فرق علی(ع) کوفه ی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های
بر حنجره ی تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا ؟ های
این کودک معصوم چه می خواست ؟ چه می گفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های
***
ر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های
این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های
گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو می رسد این سر به سما، های
گفتند به شکرانه ی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های
آیینه تان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های
مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرمله ها، های
این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های
ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزه ست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!
در جان شما مرده دلان زمزمه ای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های
ای قوم تماشاگر افسونگر بی روح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های
***
یک تن ز شما دم نزد آن روز که می رفت
از کوفه سوی شام سر کشته ی ما، های
یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های
آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های
دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های
ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های
***
ز کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های
خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های
این هیات بی سر شدگان قافله ی کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های
من قافله سالارم و ما قافله ی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما ، های
ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های
***
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هروله ی هول و ولا ، های
منظومه ی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه مانده ست بجز گریه به جا؟ های
خون نامه ی بی سرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامه ی دلتنگ تو را، های
پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه ی هفتاد و دو گیسوی رها! های
***
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا ، های
با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه ی غیب نما، های
در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های
آن شاعر شوریده که می گفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های
من حنجره ام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجره ام وقف تمام شهدا، های
از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون می زنی امشب به کجا؟ های
ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های
های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های
یک بار بپرسید ز حالم که چرا هوی
تا پاسخ تان گویم یاران که چرا های ...
***
هفتاد و دو دف هر صبح می کوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های
این جاده همان جاده ی خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های
ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های
حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های.....
***علیرضا قزوه***
گفتم به چاه : ای دل شب محرم عــلی
امشب مباش منتظر مقدم علــــــــــی
هرشب صدای غــربت او بود و گوش تو
امشب تویی و زمزمه ی ماتم علــــــی
مسجدخموش مانده وگلدسته هاغریب
محراب کوفه شسته شده از دم علـــی
یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمـــــام شد
عمر علی و درد علی و غم علـــــــــی
یک عمر بود محـــــــرم دل ها ولی نبود
جز نخل های کوفه کسی همدم علـی
کعبه به کوفـــــه رو کن و حج وصال بین
محراب خون گرفته شده زمزم علـــــی
هم ناشناس آمد و هم ناشـــناس رفت
عالم نیافت یک خبر از عالم علـــــــــی
دشنام بود و زخـــم زبان بود و طعنه بود
در التیام زخم درون ، مرهم عـــــــــلی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است ** باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین ** بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو ** کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب ** کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست ** این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست ** سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند ** گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهی کنار رسول خدا حسین
***
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا ** در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست ** خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک ** زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان ** خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند ** خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد ** فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم ** کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد ** کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
***
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی ** وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه ** سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت ** یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان ** سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک ** جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست ** عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر ** با این عمل معاملهی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند ** ارکان عرش را به تلاطم درآورند
***
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند ** اول صلا به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید ** زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش ** اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها ** افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود ** کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت کوفیان ** بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید ** بر حلق تشنهی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو ** فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب ** تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
***
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید ** جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب ** از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند ** طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند ** گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد ** چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش ** از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار ** تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال ** او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
***
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند ** یک باره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر ** دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین ** چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک ** آل علی چو شعلهی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت ** گلگون کفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا ** در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز ** آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل ** شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
***
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار ** خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ** ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن ** گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر ** افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود ** شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل ** گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی ** روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد ** نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
***
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد **شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند ** هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید ** هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت ** چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد ** بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان ** بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی هذا حسین زود ** سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول ** رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
***
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست ** وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی ** دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست ** زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت ** از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات ** کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه ** خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین ** شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد ** وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
***
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ** ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند ** در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان ** واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا ** طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر ** سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام ** یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو ** غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد ** کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
***
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد ** بنیاد صبر و خانهی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک ** مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان ** در دیدهی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریهخیز ** روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست ** دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب ** از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین ** جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد ** بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
***
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای ** وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول ** بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه ** نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین ** بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست ** در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو ** با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن ** آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند ** از آتش تو دود به محشر درآورند
محتشم کاشانی
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد
ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد
انگار صدای مادری دلخسته می رسید
آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد
همراه آن صدا تمامیّ ِ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد
هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد
دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد
سرمست انتقام ولی بی نصیب تر
پس معجر از سر زنها گرفت وبعد
شرمنده شد بهار ز گلزار کربلا / بلبل کند نوا که خزان محرم است
ما عاشقان لاله ی سرخِ پیمبریم / کز عطر او بهشت خداوند ، خرم است
صد مرده زنده میشود از ذکرِ یا حسین / مولای ما معلم عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت / قنداقه حسین ، شرف عرشِ اعظم است
با یوسفش مقایسه کردم ، نگار گفت : / او شاه مصر باشد ، این شاه عالم است
ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار / روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است
ای صاحب عزا به عزاخانه ها بیا / یاران سینه زن همه در زیر پرچم است
گر وعده ی بهشت به ما می دهد بهار / ما نیستیم طالب ، رضوان مسلّم است
بر عاشقان ، سیاحت گلشن حرام شد / خاکم به سر که قامت سروِ علی خم است
ای آب ، بس کن این همه جوش و خروش را / در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است
سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد / شرمنده ی خجالت او نهرِ علقم است
ساقی تشنه تا که برون آمد از فرات / قربان غیرتش شود عالم ، اگر کم است
چون محتشم بخوان به پیمبر ز سوز دل / باز این چه شورش است که در خلق عالم است ؟
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونینتر شود
لالههای غصه رنگینتر شود
بلبل اینجا نالهها سر میکند
لاله اینجا چشمهاتر میکند
اربعین غصههای گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو
اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین
وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بیآلایشات
ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی
قبله گاه و معبد پاکان شدی
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسّم عبور کرد
شاعر بساط سینهزدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خوردهی طوفان واژههاست
بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژهی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا، بیریا کشید
حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید
در خون کشید قافیهها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلصهای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
R A H A
11-06-2013, 01:05 AM
باز آمـد بـوی مـاه روضه ها
بوی پرچم های راه روضه ها
باز بوی تربت کـوی حسیـن
روی پیـرا هن سیـاه روضه ها
بـاز بـایـد رفـت زیـر بیرق و
شد دخیل تکیه گاه روضه ها
مرغ دل پر می کشد تا کربلا
از میـان اشک و آه روضه ها
بـاز آرامـش بـرای قـلـب ها
بعـد گـریه در پناه روضه ها
شاعر : حمید ضیاء یزدی
R A H A
11-06-2013, 01:06 AM
دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض، دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند؟
این پرچم سیاه همین بیرق و علم
حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده ی شعرا فرق می کند
یک راست می روم سر اصل مصیبت ام
آقای من عزای شما فرق می کند
هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است
اما هوای کرببلا فرق می کند
آقا نگیر خرده اگر شور می زنند
عشق تو با همه به خدا فرق می کند
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آقا ببخش حال خودم هم عوض شده
این است جای قافیه ها فرق می کند
تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد
سوز صدا و سوز صدا فرق می کند
بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود
اینجا غروب با همه جا فرق می کند
مهدی صفی یار
R A H A
11-06-2013, 01:07 AM
اَلسَلام عَلیکَ یا اَبا عَبدِالله الحُسِین(ع)
سلام ای مهر، از روی تو پیدا
رخت پنهان و انوارت هویدا
الهی خانه ات آباد جانا
سلام ای خانه ات دلهای شیدا
سلامم بر نمازو بر سلامت
سلامم بر قنوت و ربنایت
سلامم بر قیام و بر قعودت
به قرآن و به تبیین و صدایت
سلام من به لبخند ملیحت
به اشک و گریه ها و های هایت
دعا کردی من بی معرفت را
به قربان مناجات و دعایت
رکوع و سجده ات تفسیر معراج
سلام من به مُهر کربلایت
به گَرد راه خود هم یک نگاهی
نشسته گَرد غم بر شانه هایت
عزاداریم، عزادارم، به حزنت
به قربان پَرِ شال عزایت
من نالایق و همراهیت، کاش
بیایم کربلا از ردّ پایت
R A H A
11-06-2013, 01:07 AM
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذكر یا حسینَم شد
به یاد غربت یك لحظه تو این گونه
بساط گریه هر روز من فرا هم شد
شبی كه در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیه ی بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو كه بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد
حسین سایه تو از سر همه كم شد
همیشه هر شب جمعه امید دارم كه
دوباره زائر شش گوشه تو خواهم شد
قسم به عشق كه رنگ حسین می گیرد
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
شاعر: یوسف رحیمی
R A H A
11-06-2013, 01:07 AM
آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش
آتش قدم گذاشت خدایا به خیمه اش
"خورشید سربرهنه برآمد به کوهسار"
باریده بود عشق به صحرا به خیمه اش
پشت زمین خمیده و پشت زمان دوتاست
کی آورد زمین و زمان تاب خیمه اش
دسته گل محمّدی آورده روی دست
یارب مدد که بازبرد تا به خیمه اش
از سوز تشنه کامی و اندوه تشنگان
خشکیده است دیده ی دریا به خیمه اش
گو آفتاب نرگس بیمار را متاب
گو باد را مباد مبادا به خیمه اش
شاعر که واژه واژه ی خود را غریب دید
واکرد پای قافیه ها را به خیمه اش
جان مرا بگیر و ببر تا زیارتش
دست مرا بگیر و ببر تا به خیمه اش
R A H A
11-06-2013, 01:08 AM
بخون چاوش بخون ماه غم اومد
محرم شد دوباره ماتم اومد
برید طبل و برید بیرق بیارید
روی دیوار عکس عباس بزارید
بخون چاووش که ماه نور عینه
بخون ماه اباالفضل حسینه
بخون چاووش که عالم کربلا شد
سر ارباب من بر نیزه ها شد
بخون چاووش اباالفضل دست نداره
یکی معجر برا زینب بیاره
بخون چاووش که فصل قطع آبه
که اصغر روی دستان ربابه
R A H A
11-06-2013, 01:09 AM
باز باران با ترانه ،می خورد بر بام خانه
یادم آید کربلا را ،دشت پر شور و نوا را
گردش یک روز غمگین ،گرم و خونین
لرزش طفلان نالان ،زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان می چکد
از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لبهای ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
باز باران ،باز باران با ترانه
همچو اشک می بارد از
چشمان یک مرد خسته ،دلشکسته
بغض هیهات بر لب ،از عطش در تاب و در تب
نرم نرمک می چکد این قطره ها
روی لب شش ماهه طفلی، رو به پایان
مرد محزون ،دست پر خون
می فشاند از گلوی نازک شش ماهه
بر لب های خشک آسمان با چشم گریان
باز باران باز هم اینجا عطش ، آتش، شراره
جسمها افتاده بی سر پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی
اندراین صحرای سوزان ،می دود طفلی سه ساله
پر زناله ،پای خسته ،دلشکسته
روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
می چکد خون گلویش بر تن این خاک سوزان
باز باران باز باران !
قطره قطره می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب به آرامی شود گل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری ، باز باران با ترانه!
باز زخم و اشک و درد و تازیانه
آری آری ، تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
بر فراز خیمه برگونه ها ،بر مشک ساقی
کاش می بارید باران....
کاش می بارید باران....
R A H A
11-06-2013, 01:09 AM
محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچه هایش بوی خون است
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم می کند حنجربه حنجر
دل من فدای دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل
ربود از همه ساقیان گوی سبقت
به چوگان دل ناز شست اباالفضل
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد
دم ِ حیدر به من شور جنون داد
حسین آمد به زخم دل نمک ریخت
مرا با شور عاشورا در آمیخت
مرا سودای زینب در به در کرد
نصیبم جرعه ای خون جگر کرد
ز فرط تشنگی بی تاب گشتم
عطش دیدم ز خجلت آب گشتم
چه ها گویم ز مَشک تیرخورده
ز دست ساقی شمشیر خورده
به خاک افتاد مشک از دست ساقی
دو عالم پر شد از بوی اقاقی
مشامم پر شد از داغ شهیدان
که می گردم بیابان در بیابان
R A H A
11-06-2013, 01:09 AM
سلام من به محرم محرم گل زهرا
به لطمه های ملائك به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم كاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به كربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شكسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشك ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اكبر
به خشك اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گهواره اصغر
به اشك خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سكینه
به آن ملیكه كه رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشك سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
R A H A
11-06-2013, 01:10 AM
باز طوفانی شده دریای دل
موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند
باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد
می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را
گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود
تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد
می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟
گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست
گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد
بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم
R A H A
11-06-2013, 01:10 AM
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتات مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبات راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبین «شفق» این لوحه گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز
R A H A
11-06-2013, 01:10 AM
پیش از آنی که عزادار محرم باشی
سعی کن در حرم دوست تو محرم باشی
خاک از حُرمت شش گوشه ی او حُرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی
منزلت نیست تو را بی مددِ مهرِ حسین
گر چه موسی شوی و عیسی مریم باشی
گر چه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
می توان مُحرم بیت اللهِ اعظم باشی
به همان دست و سر و سینه ی مجروح قسم
شرط عشق است بر این زخم تو مرهم باشیصلی الله علیک یا اباعبدالله
R A H A
11-06-2013, 01:11 AM
ای هلال ماه غم خون جگـر آورده ای
سوز دل فریاد جان اشکی بسرآورده ای
با قد خم گشته خود بر فـراز آسمان
از هلال دختر زهرا خبـر آورده ای
آتش و خاکستر و کعب و نی و زخم زبان
از برای عترت خیرالبشـر آورده ای
بر دل فرزند زهرا تیر داری در کمان
یا برای اصغرش تیر دگر آورده ای
ای محرم وای بر تو پیش تیر حرمله
حلق اصغر چشم سقا را سپـر آورده ای
ای محرم این تو هستی که یتیم وحی را
در کنار جسم عریان پــدر آورده ای
R A H A
11-06-2013, 01:11 AM
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین
ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سربه قاچ زین نهاد این راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سرکند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین
ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین
استاد شهریار
R A H A
11-06-2013, 01:11 AM
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.