R A H A
11-23-2011, 12:35 AM
معنى فرهنگ
آداب و عادات و اندیشه ها و اوضاعى كه گروهى در آن شركت دارند، فرهنگ نامیده مىشود كه از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیابد. زبان و وسیلههاى نمادین، دیگر عوامل اصلى انتقال فرهنگ است؛ در عین حال ممكن است بسیارى از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طریق تجربه حاصل گردد.
اصولا هر جامعهاى براى خود روش و اسوه ی ویژهاى از كلیات فرهنگى و رفتارى دارد كه امور ضروری انسانى مانند سازمان اجتماعى، دین، حقیقتجویى، ساختمان سیاسى، نحوه ی تفكر، مؤسسات اقتصادى و فرهنگ مادى آن را به وجود مىآورد.
از آغاز پیدایش بشر ،"فرهنگ"، مایه ی تمایز هر گروه از گروه دیگر بوده است. درجه ی پیچیدگى سازمانهاى فرهنگى یكى از ابزارهاى تشخیص جامعههاى متمدن از جوامع ابتدایى است. "فرهنگ" به معنى تعلیم و تربیت نیز به كار رفته، چنانچه در شعر فردوسى آمده است:
تو دادى مرا فر و فرهنگ و راى
تو باشى به هر نیك و بد رهنماى
عاشورا كدام روز است؟
در كتابهاى لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضى روز نهم دانستهاند. زهرى گفته است جز در چند مورد، اسمى كه بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشده است. (1)
از ابن بزرج نقل است كه: "ضاروراء" به معنى "ضر" (سختى) و "ساروراء" به معنى "سر" (گشایش و شادمانى) و "دالول" به معنى "دلال" به كار رفته است.
صاحب مجمع البحرین در این باره گفته است: "عاشورا یك نام اسلامى است و آن روز دهم محرم است و گاهى الف بعد از عین حذف مىگردد و "عشورا" تلفظ مىشود". (2)
و نیز گفته اند كه عاشورا كلمه اى است عبرى و معرب "عاشور" كه دهم تشرى یهود باشد كه روزه آن روز "گپور" [كفاره] است و چون آن روز را به ماههاى عربى انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.
چنانچه در ماههاى یهود هم در اولین ماه و روز دهم است. (3)
قتل حسین بن على بن ابىطالب علیهالسلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكردهاند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنىامیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانیها و ولیمهها دادند.
روایات جعلى در مورد عاشورا
از امور مسلم تردید ناپذیر و مورد اتفاق تمام فرق اسلامى این است كه حضرت امام حسین علیه السلام بى نهایت مورد علاقه و محبت خاص جد بزرگوارش پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بوده است و اظهار این موضوع از روایات فراوانى كه تواتر معنوى دارد ثابت مى شود. (4)
گروه كثیرى از محدثان اسلامى نقل كردهاند كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:"حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد كسى را كه حسین را دوست بدارد." (5)
در محاوره ی عربها این چنین است كه وقتى مىخواهند بین خود و دیگرى كمال الفت و یگانگى و شدت ارتباط و دوستى را بفهمانند آن تعبیر را به كار مىبرند و مىگویند:" فلان كس از من و من از اویم" چنانکه وقتى مىخواهند نفرت و بیزارى خود را نسبت به دیگرى اظهار كنند، مىگویند:"من از او نیستم و او از من نیست" شاعر گفته است:
ایها السائل عنهم و عنى لست من قیس ولا قیس منى
پس تعبیر" حسین منى و انا من حسین" یا شبه آن تعبیر مانند "حسین منى و انا منه" بر محبت شدید و اتصال و علاقه ی تام بین پیامبر صلى الله علیه و آله و فرزند گرامىاش دلالت مىكند. و نیز قسمت اول حدیث "حسین منى" ارتباط و اتصال جسمى و قسمت دوم آن " و انا من حسین" ارتباط معنوى را مىرساند. توضیح آن كه "حسین منى" مىفهماند كه امام، پاره ی تن پیامبر است و به لحاظ مادى به آن حضرت انتساب دارد و "انا من حسین" مىفهماند كه اگر فداكارى و ایثار و از خودگذشتگى آن جناب نبود، زحمات پیامبر صلى الله علیه و آله به هدر مىرفت و اثرى از اسلام باقى نمىماند.
در روایات فراوانى آمده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله آن حضرت را مىبوسید و هر وقت او و برادرش امام حسنعلیهماالسلام را مىدید و مناسبت اقتضا مىكرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه( شوخی و بازی) مىپرداخت. عدهاى از راویان نقل كردهاند كه رسول خدا یك دست را بر قفا و دست دیگر را بر زنخ فرزندش حسینعلیهالسلام قرار مىداد و دهان بر دهانش مىگذاشت. (6) و در برخى از روایات است كه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره ی امام حسین علیهالسلام فرمود: "فداى كسى بشوم كه فرزندم ابراهیم را فداى او كردم." (7)
از آنچه به اختصار در عظمت و فضیلت سرور شهیدان حسین بن علىعلیهالسلام بیان داشتیم و نیز از آنچه رسول اكرم صلى الله علیه و آله در شدت علاقه و محبت به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبى در مىیابیم كه اخبار حاكى از عید بودن روز عاشورا و تبرك جستن در آن روز از قول پیامبر صلى الله علیه و آله دروغ و افتراى محض است. چگونه ممكن است قبول كرد كه رسول خدا صلى الله علیه و آله روز شهادت ریحانهاش(8) را كه مكرر بر مكرر از آن خبر داده (9) روز جشن و عید اعلام كند. در صورتى كه آن حضرت به یاد آن روز گریه مىكرد.
روایات صحیح كه در كتب اهل سنت نیز نقل شده بر گریستن رسول خدا صلى الله علیه و آله به خاطر شهادت فرزند فداكارش دلالت دارد.
از ام الفضل بنت حارث روایت كرده اند كه او گفت: ... من حسینعلیهالسلام را در دامن پیامبر صلى الله علیه و آله گذاشتم. لحظهاى گذشت كه ناگهان اشك از چشمانش فرو ریخت. گفتم یا نبى الله پدر و مادرم قربانت گردد، چه شده؟! فرمود: جبرئیل آمد و خبر داد كه امتم این پسرم را به زودى مى كشند! گفتم همین پسر را؟! گفت: آرى. (10)
لازم است مسلمین از دسایس بنىامیه برحذر باشند، و به رسول خدا صلى الله علیه و آله اقتدا كنند (11) و او را اسوه و مقتداى خویش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پیشواى عظیمالشان پیروى نمایند و بر اثر روایاتى كه درباریان در زمان سلطنت بنىامیه جعل نموده بودند(12) نباید از روش آن حضرت منحرف شوند كه سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگیرند و آن روز را روز عید و شادى و مبارك قرار دهند.(13)
بر مسلمانان است كه به خود آیند، بیدار شوند، به حقیقت اسلام توجه كنند و بیندیشند تا آنچه را كه دشمنان پیامبر و اسلام داخل دین كردهاند كنار بزنند و بفهمند كه اسلام واقعى كدام است و بر چه محور دور مىزند. در هر امرى از امور به دیده ی انتقاد و تحقیق بنگرند و سرسرى و تقلیدى آن را نپذیرند. (14)
بنى امیه با بنى هاشم كینه ی دیرینه داشتند. (15) از طرف دیگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بنىهاشم بود و آنان این موهبت و افتخار را برنمىتافتند، تا توانستند با اسلام به ضدیت و معاندت پرداختند.
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنىامیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست بر جهانیان آشكار ساخت؛ به همین جهت است كه سوره ی"الفجر" سوره ی "الحسین" نامگذارى شده است.
آنها در اصل به اسلام هیچگونه اعتقادى نداشتند. عقاد نویسنده و متفكر شهیر مصرى مىگوید: ابوسفیان پس از آن كه اسلام آورد، غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقى مىكرد. (16)
هند، مادر معاویه پس از اسلام آوردنش فریاد مىزد: چرا جنگ نكردید و از خود و سرزمینتان دفاع ننمودید؟!
ابوسفیان و پسرش معاویه پس از فتح مكه اسلام آوردند. ابوسفیان و خانوادهاش با دشوارى تمام اسلام را گردن نهادند. بدین معنى كه در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند.(17) ابوسفیان بر قبر حضرت حمزه علیهالسلام ایستاد و گفت: اى اباعماره بر امارت و فرمانروایى با ما جنگیدى كه آن به ما انتقال یافت.(18)
به نظر مىرسد معاویه به نبوت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اعتقاد نداشت به دلیل آن كه عدهاى از مصریان بر وى وارد شدند و گفتند: "السلام علیك یا رسولالله" ولی او آنان را از این گفتار منع نكرد. (19)
محققان اهل سنت به سندهاى متعدد در تفسیر آیه ی شریفه ی "الم تر الى الذین بدلوا نعمتالله كفر"،(20) ذكر نمودهاند كه مقصود دو طایفه ی تبهكار بنىامیه و بنىالمغیرة است. (21)
سیاست بنى امیه در جهت محو آثار نهضت عاشورا
معلوم است كه بنى امیه با این پیشینه ی سیاه و خبیث(22) چون اسلام را با منش و خواسته هاى مادى خود موافق نمىدیدند به انحا و وسائل گوناگون، در تضعیف اسلام و خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله كه نگهبان و بیان كنندگان دستورهاى اسلام و قرآن بودند، كوشیدند؛ از جمله آن كه براى پاشیدن گرد فراموشى به واقعه ی كربلا و آثار آن، به روحانىنمایان دربارى دستور دادند كه روز عاشورا را، روز جشن و عید و روز بسیار مبارك معرفى كنند! و در اینباره حدیث جعل نمایند. این حدیثها به گونهاى است كه هر كس اندكى به آنها توجه كند آشكارا مجعول بودن آنها را مىفهمد، مثلاً روایت كردهاند كه چون پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه آمد، دید كه یهود روز عاشورا روزه مىگیرند. آن حضرت از آنان پرسید: چرا این روز را روزه دارید؟ گفتند: چون خداوند فرعون و پیروانش را در این روز غرق كرد و موسى و یارانش را نجات داد. آنگاه پیغمبر فرمود: ما از یهود به موسى سزاوارتریم. و به اصحاب خود دستور داد كه آن روز را روزه بدارند.
ساختگى و مجعول بودن این حدیث از دو طریق ثابت است:
الف) بنابر تحقیقى كه ابوریحان انجام داده است "این كه یهود مىگویند خداوند فرعون را در روز عاشورا غرق كرد، خلاف تورات است. زیرا فرعون روز بیست و یكم نیسن كه هفتم از ایام فطیر است غرق شد و اول فصح یهود پس از قدوم پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه روز سهشنبه بیست و دوم آذار با نهصد و سى و سه اسكندرى بود كه با روز هفدهم ماه رمضان موافق مىشد. روزى كه خداوند فرعون را غرق كرد بیست و سوم ماه رمضان مىشود، پس براى این روایت وجهى نخواهد بود." (23)
ب) در این روایت آمده است كه پیامبر از یهود پرسید كه چرا این روز را روزه مىگیرید؟ گفتند چون خداوند در این روز فرعون را غرق كرد. ساختگى بودن این روایت از آن جهت آشكار مىگردد كه در آن، نسبت نادانى به نبى بزرگوار اسلام داده شده به گونهاى كه پس از آگهى یافتن از موضوع و یادآورى یهودیان امرى به فكرش خطور نموده و حكمى بر آن مترتب كرده است! چنان كه معلوم است اینگونه امور از ساحت قدس پیامبر صلى الله علیه و آله به دور است. ابوریحان درباره ی روز عاشورا و امور مربوط به آن چنین توضیح داده است:
"قتل حسین بن على بن ابىطالب علیهالسلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب، بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكردهاند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنىامیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانیها و ولیمه ها دادند. و تا زمانى كه ایشان بودند، این رسم در توده ی مردم پایدار بود، حتى این كه پس از انقراض ایشان باز هم این رسم باقى ماند ولى شیعیان از راه تأسف و سوگوارى به قتل سیدالشهدا در مدینةالسلام و بغداد و شهرهاى دیگر، گریه و نوحه سرایى مىكنند و تربت مسعود حسین را در كربلا در این روز، زیارت مىنمایند. و چون خبر كشته شدن حسین را به مدینه آوردند، دختر عقیل بن ابىطالب بیرون آمد و این اشعار را خواند:
ماذا تقولون ان قال النبى لكم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم بعترتى و باهلى بعد مفتقدى نصف اسارى و نصف ضرجوا بدم ما كان هذا جزائى اذ نصحت لكم ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحم.
ابراهیم بن اشتر ناصر و یاور آل رسولالله در این روز كشته شد. و مىگویند در این روز بود كه خداوند توبه ی آدم را پذیرفت و در این روز بود كه كشتى نوح بر جودى فرود آمد. و عیسىبن مریم در این روز، زاییده شد. و موسى و ابراهیم در این روز نجات یافتند. در این روز آتش به ابراهیم بَرد - سرد - و سلام گردید و در این روز چشم یعقوب بینا شد. یوسف از چاه بیرون آمد. سلیمان از نو به سلطنت رسید. عذاب از قوم یونس برداشته شد. بدبختى و بیچارگى از ایوب مرتفع گشت. دعاى زكریا مستجاب شد و یحیى را به او بخشیدند و گفتهاند یومالزینه موعد سحره فرعون در وقت زوال این روز بود. و این اتفاقات را كه در این روز ذكر نمودهاند، اگر چه وقوع آن امكان عقلى دارد اما معلوم است كه ناقلان آنها دستهاى از عوام محدثان بودهاند. و یا آن كه خواستهاند با اهل كتاب (24) مسالمت كنند."
ابوریحان به جهت حسن ظن یا به جهات دیگر وانمود نكرده كه اینگونه روایات مجعول است. بلكه گفته است ناقل آن روایات عوامند یا براى مسالمت با اهل كتاب آنها را نشر دادهاند، در هر صورت نتیجه همان است كه آن روایتها عارى از حقیقت است.
بسیار مناسب است كه آنچه را امام صادق علیهالسلام در این باره بیان فرموده است نقل كنیم: عبدالله بن فضل بن هاشمى گفت:"به امام صادق علیهالسلام عرض كردم چگونه عامه(مردم) روز عاشورا را روز بركت نامگذارى كردهاند؟ در این هنگام آن حضرت گریه كرد. سپس فرمود: وقتى كه (امام) حسین علیهالسلام كشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب مىجستند و حدیث جعل مىكردند. و اموالى به عنوان جایزه دریافت مىنمودند، از جمله امور مجعوله این بود كه این روز را روز بركت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادى و خوشحالى و تبرك جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند." (25) تا مردم آن واقعه حزنانگیز را فراموش كنند و در نتیجه، بنىامیه از لعن و نفرین ابدى و پىآمدهاى ناگوار جنایت هولناكى كه انجام داده بودند در امان بمانند. پس در واقع این نوعى سیاست بود كه دستگاه تبلیغى بنىامیه امر را بر مردم مشتبه ساخت و خواستند به واسطه ی منحرف نمودن اذهان عمومى، بر زشتى جنایاتشان سرپوش بگذارند و براى رسیدن به این هدف به انواع دسایس و حیلهها متوسل شدند. دسیسه دیگر آنها این بود كه شایع كردند امام حسین علیهالسلام كشته نشده بلكه انعكاسى از وى بر حنظلة بن اسعد شامى قرار گرفته و او به جاى آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده چنانچه حضرت عیسى این چنین بود(26) و این سیاست عین همان سیاستى است كه پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله و مشغول ساختن افكار مردم نسبت به جانشین واقعى آن حضرت در پیش گرفتند و شایع ساختند كه پیامبر از دنیا نرفته و زنده است. (27)
اگر این شایعه پراكنى نبود، قویاً احتمال داشت كه عدهاى به این فكر بیفتند كه چرا وصیتها و سفارشهاى پیامبر صلى الله علیه و آله را درباره ی جانشین واقعىاش حضرت على علیهالسلام كنار گذاشتند و هنوز پیامبر را دفن نكرده براى امارت و خلافت به گفتگو و اختلاف پرداختند و مىخواهند دیگرى را به جاى آن حضرت، به خلافت بردارند.
بدون شك از نظر روایى آن شایعه از جهت انصراف افكار عمومى و برگرداندن توجه مردم از این امر مهم، تأثیرى بسزا داشت، تا در این گیر و دار بتوانند خلیفه ی موردنظر خود را به قدرت برسانند. و این شایعه - چنان كه بعضى گمان كردهاند - از روى جهل و اشتباه صورت نگرفت، بلكه روى نقشه حساب شده طرح شده بود.
از امسلمه بازگو شده است كه او گفت رسول خدا را دیدم در حالى كه بر سر حسین دست مىكشید، گریه مىكرد. عرض كردم: چرا گریه مىكنى؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد كه این پسرم در سرزمینى به نام كربلا كشته مىشود. سپس مقدارى خاك قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاك همان سرزمین است و هر زمان آن خاك به خون مبدل گشت بدان كه وى كشته شده است. ام سلمه گفت: آن خاك را در شیشهاى نزد خودم نگه داشتم و با خودم مىگفتم آن در روز بسیار عظیمى به خون مبدل مىشود.
عظمت قیام امام حسین علیه السلام
نهضت امام حسین علیه السلام نهضتى مقدس، متعالى و روحانى بود. پاكى، خلوص، بى اعتنایى به دنیا، برى بودن از اغراض شخصى و آز و جاهطلبى و خودخواهى از ویژگیهاى این قیام است.(28) انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداكارى به مردم داد. (29)
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنىامیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى، بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست بر جهانیان آشكار ساخت(30) به همین جهت است كه سوره"الفجر" سوره "الحسین" نامگذارى شده است.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه این سوره، درباره ی حسین علیهالسلام نازل شده و سوره ی حسین است (31) و چون آن جناب با اخلاص كامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعى "نفس مطمئنه" واقع شد، و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت، لذا امام صادق علیهالسلام فرمود: مقصود از "نفس مطمئنه" حسین و یاران اوست كه صاحب نفس مطمئنهاند كه در روز قیامت رضوان خدا براى ایشان است و خداوند از ایشان راضى است. (32)
او كسى است كه با نیل به درجه ی رفیع شهادت، جاودانگى یافت، به میزانى كه در راه موضوعى فدا و فانى مىشود ارزش آن را به خود مىگیرد و كسب مىنماید.
حسین بن على علیهالسلام كسى است كه تمام هستى و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا كه اصل و منشا تمام كمالات و تقدسهاست، فدا و فانى نموده است پس جاى شگفتى نیست كه بگوییم تمام تقدسها و كمالات و جاودانگى به وجود فدا شدهاش انتقال یافته است. (33) و نیز بىجهت نیست كه محبت و عشق به آن حضرت در دلهاى مؤمنان جایگزین شده به همانگونه كه محبت و علاقه به خداوند در آن دلها جاى دارد. لذا از رسول اكرم صلى الله علیه و آله نقل شده است:"همانا براى شهادت حسین علیهالسلام حرارتى وجود دارد كه هیچ گاه سرد نمىشود."(34)و نیز فرمود:"براى حسین علیهالسلام در دلهاى مؤمنان محبتى است." (35)
آرى! حضرت سیدالشهدا علیهالسلام كه از روى خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده، به اوج كمال و قرب رب ذىالجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا كرده كه صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلا بگویند: دست او، دست خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او، گوش و زبان و چشم خداست، و این بدان جهت است كه توجه به خدا، فدا شدن در راه او، و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابى در وى به وجود آورد كه عظمت خداوندى به او نسبت داده مىشود زیرا از معنویت ارتباط با خداوند متأثر گشته است. در این باره، حدیثى از امام باقر علیهالسلام نقل شده است كه همین معنى را مىرساند و مىفهماند كه آدمى با رشته ی ارتباط و بندگى خالصانه ی خدا به مقامى مىرسد كه در فكر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبى او را متأثر مىسازد و آن خصوصیات به او انتقال مىیابد:
...ان الله جل جلاله قال: ما تقرب الى عبد من عبادى بشىء احب الى مما افترضت علیه و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته. (36)
حسین بن على علیهالسلام كه در راه خدا و در راه افكار عالیهاش شهید شد وجود مادى خود را نفى كرد اما به صورت منبع فضیلت و مركز شرافت و عظمت، وجود جاودانه ی خود را اثبات نمود. عقل و دین حكم مىكند كه بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا كنیم. به ویژه كه آن شخص تمام هستى خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداكارى در راه خدا دریغ نورزیده باشد.
از این جهت است كه در اقطار مختلف اسلامى به نام آن حضرت اقامه ی مجالس مىكنند و چنین نیست كه تكریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛ مثلاً در كشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا مىدارند.(37) درباره ی فضایل ایشان قلمفرسایى مىكنند و كتابها و مقالهها مىنویسند. (38)
حسین بن على علیه السلام براى هدفى بس عالى در راه معبود خود با نفس جهاد نمود.(39) و براى احیاى فضیلت و شرافت و برقرارى آزادى و بیدارى بشر قیام كرد. پس سزاوار است كه تمام جوامع انسانى - خواه مسلمان خواه غیرمسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیمالشأن ،سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ بشمارند و به سوك و ماتم بنشینند.
او ابرمرد عالم و شخصیت بسیار بزرگوارى است كه تمام مكارم و فضایل را دارا بود به گونهاى كه ابعاد گسترده ی بسیار وسیع وجودش همگان را متحیر ساخته است. (40)
از لحاظ نسب نیز كسى به پایه امام حسین علیهالسلام نمىرسد: جدش رسول خدا سیدالمرسلین و خاتمالنبیین و پدرش على مرتضى سیدالوصیین و مادرش فاطمه زهرا سیدة نساء العالمین و برادرش امام حسن مجتبى، و عمویش جعفر طیار و عموى پدرش حمزه سیدالشهدا است.
فكر او بر محور ابدیت و ماوراى محسوسات دور مىزد؛ او شهادت را برگزید و منیه را بر دنیه و كرامت قداست را بر لئامت اطاعت نابكاران، ترجیح داد. (41)
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردبارى و صبر از خود بروز داده كه نظر همه ی متفكران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آوردهاند. و هر كس كه درباره ی احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتى داشته باشد غیرممكن است، مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبى كه براى نجات اسلام و بشریت متحمل شده متأثر و اندوهگین نشود.
آداب و عادات و اندیشه ها و اوضاعى كه گروهى در آن شركت دارند، فرهنگ نامیده مىشود كه از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیابد. زبان و وسیلههاى نمادین، دیگر عوامل اصلى انتقال فرهنگ است؛ در عین حال ممكن است بسیارى از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طریق تجربه حاصل گردد.
اصولا هر جامعهاى براى خود روش و اسوه ی ویژهاى از كلیات فرهنگى و رفتارى دارد كه امور ضروری انسانى مانند سازمان اجتماعى، دین، حقیقتجویى، ساختمان سیاسى، نحوه ی تفكر، مؤسسات اقتصادى و فرهنگ مادى آن را به وجود مىآورد.
از آغاز پیدایش بشر ،"فرهنگ"، مایه ی تمایز هر گروه از گروه دیگر بوده است. درجه ی پیچیدگى سازمانهاى فرهنگى یكى از ابزارهاى تشخیص جامعههاى متمدن از جوامع ابتدایى است. "فرهنگ" به معنى تعلیم و تربیت نیز به كار رفته، چنانچه در شعر فردوسى آمده است:
تو دادى مرا فر و فرهنگ و راى
تو باشى به هر نیك و بد رهنماى
عاشورا كدام روز است؟
در كتابهاى لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضى روز نهم دانستهاند. زهرى گفته است جز در چند مورد، اسمى كه بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشده است. (1)
از ابن بزرج نقل است كه: "ضاروراء" به معنى "ضر" (سختى) و "ساروراء" به معنى "سر" (گشایش و شادمانى) و "دالول" به معنى "دلال" به كار رفته است.
صاحب مجمع البحرین در این باره گفته است: "عاشورا یك نام اسلامى است و آن روز دهم محرم است و گاهى الف بعد از عین حذف مىگردد و "عشورا" تلفظ مىشود". (2)
و نیز گفته اند كه عاشورا كلمه اى است عبرى و معرب "عاشور" كه دهم تشرى یهود باشد كه روزه آن روز "گپور" [كفاره] است و چون آن روز را به ماههاى عربى انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.
چنانچه در ماههاى یهود هم در اولین ماه و روز دهم است. (3)
قتل حسین بن على بن ابىطالب علیهالسلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكردهاند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنىامیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانیها و ولیمهها دادند.
روایات جعلى در مورد عاشورا
از امور مسلم تردید ناپذیر و مورد اتفاق تمام فرق اسلامى این است كه حضرت امام حسین علیه السلام بى نهایت مورد علاقه و محبت خاص جد بزرگوارش پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بوده است و اظهار این موضوع از روایات فراوانى كه تواتر معنوى دارد ثابت مى شود. (4)
گروه كثیرى از محدثان اسلامى نقل كردهاند كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:"حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد كسى را كه حسین را دوست بدارد." (5)
در محاوره ی عربها این چنین است كه وقتى مىخواهند بین خود و دیگرى كمال الفت و یگانگى و شدت ارتباط و دوستى را بفهمانند آن تعبیر را به كار مىبرند و مىگویند:" فلان كس از من و من از اویم" چنانکه وقتى مىخواهند نفرت و بیزارى خود را نسبت به دیگرى اظهار كنند، مىگویند:"من از او نیستم و او از من نیست" شاعر گفته است:
ایها السائل عنهم و عنى لست من قیس ولا قیس منى
پس تعبیر" حسین منى و انا من حسین" یا شبه آن تعبیر مانند "حسین منى و انا منه" بر محبت شدید و اتصال و علاقه ی تام بین پیامبر صلى الله علیه و آله و فرزند گرامىاش دلالت مىكند. و نیز قسمت اول حدیث "حسین منى" ارتباط و اتصال جسمى و قسمت دوم آن " و انا من حسین" ارتباط معنوى را مىرساند. توضیح آن كه "حسین منى" مىفهماند كه امام، پاره ی تن پیامبر است و به لحاظ مادى به آن حضرت انتساب دارد و "انا من حسین" مىفهماند كه اگر فداكارى و ایثار و از خودگذشتگى آن جناب نبود، زحمات پیامبر صلى الله علیه و آله به هدر مىرفت و اثرى از اسلام باقى نمىماند.
در روایات فراوانى آمده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله آن حضرت را مىبوسید و هر وقت او و برادرش امام حسنعلیهماالسلام را مىدید و مناسبت اقتضا مىكرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه( شوخی و بازی) مىپرداخت. عدهاى از راویان نقل كردهاند كه رسول خدا یك دست را بر قفا و دست دیگر را بر زنخ فرزندش حسینعلیهالسلام قرار مىداد و دهان بر دهانش مىگذاشت. (6) و در برخى از روایات است كه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره ی امام حسین علیهالسلام فرمود: "فداى كسى بشوم كه فرزندم ابراهیم را فداى او كردم." (7)
از آنچه به اختصار در عظمت و فضیلت سرور شهیدان حسین بن علىعلیهالسلام بیان داشتیم و نیز از آنچه رسول اكرم صلى الله علیه و آله در شدت علاقه و محبت به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبى در مىیابیم كه اخبار حاكى از عید بودن روز عاشورا و تبرك جستن در آن روز از قول پیامبر صلى الله علیه و آله دروغ و افتراى محض است. چگونه ممكن است قبول كرد كه رسول خدا صلى الله علیه و آله روز شهادت ریحانهاش(8) را كه مكرر بر مكرر از آن خبر داده (9) روز جشن و عید اعلام كند. در صورتى كه آن حضرت به یاد آن روز گریه مىكرد.
روایات صحیح كه در كتب اهل سنت نیز نقل شده بر گریستن رسول خدا صلى الله علیه و آله به خاطر شهادت فرزند فداكارش دلالت دارد.
از ام الفضل بنت حارث روایت كرده اند كه او گفت: ... من حسینعلیهالسلام را در دامن پیامبر صلى الله علیه و آله گذاشتم. لحظهاى گذشت كه ناگهان اشك از چشمانش فرو ریخت. گفتم یا نبى الله پدر و مادرم قربانت گردد، چه شده؟! فرمود: جبرئیل آمد و خبر داد كه امتم این پسرم را به زودى مى كشند! گفتم همین پسر را؟! گفت: آرى. (10)
لازم است مسلمین از دسایس بنىامیه برحذر باشند، و به رسول خدا صلى الله علیه و آله اقتدا كنند (11) و او را اسوه و مقتداى خویش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پیشواى عظیمالشان پیروى نمایند و بر اثر روایاتى كه درباریان در زمان سلطنت بنىامیه جعل نموده بودند(12) نباید از روش آن حضرت منحرف شوند كه سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگیرند و آن روز را روز عید و شادى و مبارك قرار دهند.(13)
بر مسلمانان است كه به خود آیند، بیدار شوند، به حقیقت اسلام توجه كنند و بیندیشند تا آنچه را كه دشمنان پیامبر و اسلام داخل دین كردهاند كنار بزنند و بفهمند كه اسلام واقعى كدام است و بر چه محور دور مىزند. در هر امرى از امور به دیده ی انتقاد و تحقیق بنگرند و سرسرى و تقلیدى آن را نپذیرند. (14)
بنى امیه با بنى هاشم كینه ی دیرینه داشتند. (15) از طرف دیگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بنىهاشم بود و آنان این موهبت و افتخار را برنمىتافتند، تا توانستند با اسلام به ضدیت و معاندت پرداختند.
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنىامیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست بر جهانیان آشكار ساخت؛ به همین جهت است كه سوره ی"الفجر" سوره ی "الحسین" نامگذارى شده است.
آنها در اصل به اسلام هیچگونه اعتقادى نداشتند. عقاد نویسنده و متفكر شهیر مصرى مىگوید: ابوسفیان پس از آن كه اسلام آورد، غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقى مىكرد. (16)
هند، مادر معاویه پس از اسلام آوردنش فریاد مىزد: چرا جنگ نكردید و از خود و سرزمینتان دفاع ننمودید؟!
ابوسفیان و پسرش معاویه پس از فتح مكه اسلام آوردند. ابوسفیان و خانوادهاش با دشوارى تمام اسلام را گردن نهادند. بدین معنى كه در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند.(17) ابوسفیان بر قبر حضرت حمزه علیهالسلام ایستاد و گفت: اى اباعماره بر امارت و فرمانروایى با ما جنگیدى كه آن به ما انتقال یافت.(18)
به نظر مىرسد معاویه به نبوت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اعتقاد نداشت به دلیل آن كه عدهاى از مصریان بر وى وارد شدند و گفتند: "السلام علیك یا رسولالله" ولی او آنان را از این گفتار منع نكرد. (19)
محققان اهل سنت به سندهاى متعدد در تفسیر آیه ی شریفه ی "الم تر الى الذین بدلوا نعمتالله كفر"،(20) ذكر نمودهاند كه مقصود دو طایفه ی تبهكار بنىامیه و بنىالمغیرة است. (21)
سیاست بنى امیه در جهت محو آثار نهضت عاشورا
معلوم است كه بنى امیه با این پیشینه ی سیاه و خبیث(22) چون اسلام را با منش و خواسته هاى مادى خود موافق نمىدیدند به انحا و وسائل گوناگون، در تضعیف اسلام و خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله كه نگهبان و بیان كنندگان دستورهاى اسلام و قرآن بودند، كوشیدند؛ از جمله آن كه براى پاشیدن گرد فراموشى به واقعه ی كربلا و آثار آن، به روحانىنمایان دربارى دستور دادند كه روز عاشورا را، روز جشن و عید و روز بسیار مبارك معرفى كنند! و در اینباره حدیث جعل نمایند. این حدیثها به گونهاى است كه هر كس اندكى به آنها توجه كند آشكارا مجعول بودن آنها را مىفهمد، مثلاً روایت كردهاند كه چون پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه آمد، دید كه یهود روز عاشورا روزه مىگیرند. آن حضرت از آنان پرسید: چرا این روز را روزه دارید؟ گفتند: چون خداوند فرعون و پیروانش را در این روز غرق كرد و موسى و یارانش را نجات داد. آنگاه پیغمبر فرمود: ما از یهود به موسى سزاوارتریم. و به اصحاب خود دستور داد كه آن روز را روزه بدارند.
ساختگى و مجعول بودن این حدیث از دو طریق ثابت است:
الف) بنابر تحقیقى كه ابوریحان انجام داده است "این كه یهود مىگویند خداوند فرعون را در روز عاشورا غرق كرد، خلاف تورات است. زیرا فرعون روز بیست و یكم نیسن كه هفتم از ایام فطیر است غرق شد و اول فصح یهود پس از قدوم پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه روز سهشنبه بیست و دوم آذار با نهصد و سى و سه اسكندرى بود كه با روز هفدهم ماه رمضان موافق مىشد. روزى كه خداوند فرعون را غرق كرد بیست و سوم ماه رمضان مىشود، پس براى این روایت وجهى نخواهد بود." (23)
ب) در این روایت آمده است كه پیامبر از یهود پرسید كه چرا این روز را روزه مىگیرید؟ گفتند چون خداوند در این روز فرعون را غرق كرد. ساختگى بودن این روایت از آن جهت آشكار مىگردد كه در آن، نسبت نادانى به نبى بزرگوار اسلام داده شده به گونهاى كه پس از آگهى یافتن از موضوع و یادآورى یهودیان امرى به فكرش خطور نموده و حكمى بر آن مترتب كرده است! چنان كه معلوم است اینگونه امور از ساحت قدس پیامبر صلى الله علیه و آله به دور است. ابوریحان درباره ی روز عاشورا و امور مربوط به آن چنین توضیح داده است:
"قتل حسین بن على بن ابىطالب علیهالسلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب، بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكردهاند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنىامیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانیها و ولیمه ها دادند. و تا زمانى كه ایشان بودند، این رسم در توده ی مردم پایدار بود، حتى این كه پس از انقراض ایشان باز هم این رسم باقى ماند ولى شیعیان از راه تأسف و سوگوارى به قتل سیدالشهدا در مدینةالسلام و بغداد و شهرهاى دیگر، گریه و نوحه سرایى مىكنند و تربت مسعود حسین را در كربلا در این روز، زیارت مىنمایند. و چون خبر كشته شدن حسین را به مدینه آوردند، دختر عقیل بن ابىطالب بیرون آمد و این اشعار را خواند:
ماذا تقولون ان قال النبى لكم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم بعترتى و باهلى بعد مفتقدى نصف اسارى و نصف ضرجوا بدم ما كان هذا جزائى اذ نصحت لكم ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحم.
ابراهیم بن اشتر ناصر و یاور آل رسولالله در این روز كشته شد. و مىگویند در این روز بود كه خداوند توبه ی آدم را پذیرفت و در این روز بود كه كشتى نوح بر جودى فرود آمد. و عیسىبن مریم در این روز، زاییده شد. و موسى و ابراهیم در این روز نجات یافتند. در این روز آتش به ابراهیم بَرد - سرد - و سلام گردید و در این روز چشم یعقوب بینا شد. یوسف از چاه بیرون آمد. سلیمان از نو به سلطنت رسید. عذاب از قوم یونس برداشته شد. بدبختى و بیچارگى از ایوب مرتفع گشت. دعاى زكریا مستجاب شد و یحیى را به او بخشیدند و گفتهاند یومالزینه موعد سحره فرعون در وقت زوال این روز بود. و این اتفاقات را كه در این روز ذكر نمودهاند، اگر چه وقوع آن امكان عقلى دارد اما معلوم است كه ناقلان آنها دستهاى از عوام محدثان بودهاند. و یا آن كه خواستهاند با اهل كتاب (24) مسالمت كنند."
ابوریحان به جهت حسن ظن یا به جهات دیگر وانمود نكرده كه اینگونه روایات مجعول است. بلكه گفته است ناقل آن روایات عوامند یا براى مسالمت با اهل كتاب آنها را نشر دادهاند، در هر صورت نتیجه همان است كه آن روایتها عارى از حقیقت است.
بسیار مناسب است كه آنچه را امام صادق علیهالسلام در این باره بیان فرموده است نقل كنیم: عبدالله بن فضل بن هاشمى گفت:"به امام صادق علیهالسلام عرض كردم چگونه عامه(مردم) روز عاشورا را روز بركت نامگذارى كردهاند؟ در این هنگام آن حضرت گریه كرد. سپس فرمود: وقتى كه (امام) حسین علیهالسلام كشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب مىجستند و حدیث جعل مىكردند. و اموالى به عنوان جایزه دریافت مىنمودند، از جمله امور مجعوله این بود كه این روز را روز بركت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادى و خوشحالى و تبرك جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند." (25) تا مردم آن واقعه حزنانگیز را فراموش كنند و در نتیجه، بنىامیه از لعن و نفرین ابدى و پىآمدهاى ناگوار جنایت هولناكى كه انجام داده بودند در امان بمانند. پس در واقع این نوعى سیاست بود كه دستگاه تبلیغى بنىامیه امر را بر مردم مشتبه ساخت و خواستند به واسطه ی منحرف نمودن اذهان عمومى، بر زشتى جنایاتشان سرپوش بگذارند و براى رسیدن به این هدف به انواع دسایس و حیلهها متوسل شدند. دسیسه دیگر آنها این بود كه شایع كردند امام حسین علیهالسلام كشته نشده بلكه انعكاسى از وى بر حنظلة بن اسعد شامى قرار گرفته و او به جاى آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده چنانچه حضرت عیسى این چنین بود(26) و این سیاست عین همان سیاستى است كه پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله و مشغول ساختن افكار مردم نسبت به جانشین واقعى آن حضرت در پیش گرفتند و شایع ساختند كه پیامبر از دنیا نرفته و زنده است. (27)
اگر این شایعه پراكنى نبود، قویاً احتمال داشت كه عدهاى به این فكر بیفتند كه چرا وصیتها و سفارشهاى پیامبر صلى الله علیه و آله را درباره ی جانشین واقعىاش حضرت على علیهالسلام كنار گذاشتند و هنوز پیامبر را دفن نكرده براى امارت و خلافت به گفتگو و اختلاف پرداختند و مىخواهند دیگرى را به جاى آن حضرت، به خلافت بردارند.
بدون شك از نظر روایى آن شایعه از جهت انصراف افكار عمومى و برگرداندن توجه مردم از این امر مهم، تأثیرى بسزا داشت، تا در این گیر و دار بتوانند خلیفه ی موردنظر خود را به قدرت برسانند. و این شایعه - چنان كه بعضى گمان كردهاند - از روى جهل و اشتباه صورت نگرفت، بلكه روى نقشه حساب شده طرح شده بود.
از امسلمه بازگو شده است كه او گفت رسول خدا را دیدم در حالى كه بر سر حسین دست مىكشید، گریه مىكرد. عرض كردم: چرا گریه مىكنى؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد كه این پسرم در سرزمینى به نام كربلا كشته مىشود. سپس مقدارى خاك قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاك همان سرزمین است و هر زمان آن خاك به خون مبدل گشت بدان كه وى كشته شده است. ام سلمه گفت: آن خاك را در شیشهاى نزد خودم نگه داشتم و با خودم مىگفتم آن در روز بسیار عظیمى به خون مبدل مىشود.
عظمت قیام امام حسین علیه السلام
نهضت امام حسین علیه السلام نهضتى مقدس، متعالى و روحانى بود. پاكى، خلوص، بى اعتنایى به دنیا، برى بودن از اغراض شخصى و آز و جاهطلبى و خودخواهى از ویژگیهاى این قیام است.(28) انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداكارى به مردم داد. (29)
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنىامیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى، بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست بر جهانیان آشكار ساخت(30) به همین جهت است كه سوره"الفجر" سوره "الحسین" نامگذارى شده است.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه این سوره، درباره ی حسین علیهالسلام نازل شده و سوره ی حسین است (31) و چون آن جناب با اخلاص كامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعى "نفس مطمئنه" واقع شد، و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت، لذا امام صادق علیهالسلام فرمود: مقصود از "نفس مطمئنه" حسین و یاران اوست كه صاحب نفس مطمئنهاند كه در روز قیامت رضوان خدا براى ایشان است و خداوند از ایشان راضى است. (32)
او كسى است كه با نیل به درجه ی رفیع شهادت، جاودانگى یافت، به میزانى كه در راه موضوعى فدا و فانى مىشود ارزش آن را به خود مىگیرد و كسب مىنماید.
حسین بن على علیهالسلام كسى است كه تمام هستى و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا كه اصل و منشا تمام كمالات و تقدسهاست، فدا و فانى نموده است پس جاى شگفتى نیست كه بگوییم تمام تقدسها و كمالات و جاودانگى به وجود فدا شدهاش انتقال یافته است. (33) و نیز بىجهت نیست كه محبت و عشق به آن حضرت در دلهاى مؤمنان جایگزین شده به همانگونه كه محبت و علاقه به خداوند در آن دلها جاى دارد. لذا از رسول اكرم صلى الله علیه و آله نقل شده است:"همانا براى شهادت حسین علیهالسلام حرارتى وجود دارد كه هیچ گاه سرد نمىشود."(34)و نیز فرمود:"براى حسین علیهالسلام در دلهاى مؤمنان محبتى است." (35)
آرى! حضرت سیدالشهدا علیهالسلام كه از روى خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده، به اوج كمال و قرب رب ذىالجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا كرده كه صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلا بگویند: دست او، دست خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او، گوش و زبان و چشم خداست، و این بدان جهت است كه توجه به خدا، فدا شدن در راه او، و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابى در وى به وجود آورد كه عظمت خداوندى به او نسبت داده مىشود زیرا از معنویت ارتباط با خداوند متأثر گشته است. در این باره، حدیثى از امام باقر علیهالسلام نقل شده است كه همین معنى را مىرساند و مىفهماند كه آدمى با رشته ی ارتباط و بندگى خالصانه ی خدا به مقامى مىرسد كه در فكر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبى او را متأثر مىسازد و آن خصوصیات به او انتقال مىیابد:
...ان الله جل جلاله قال: ما تقرب الى عبد من عبادى بشىء احب الى مما افترضت علیه و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته. (36)
حسین بن على علیهالسلام كه در راه خدا و در راه افكار عالیهاش شهید شد وجود مادى خود را نفى كرد اما به صورت منبع فضیلت و مركز شرافت و عظمت، وجود جاودانه ی خود را اثبات نمود. عقل و دین حكم مىكند كه بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا كنیم. به ویژه كه آن شخص تمام هستى خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداكارى در راه خدا دریغ نورزیده باشد.
از این جهت است كه در اقطار مختلف اسلامى به نام آن حضرت اقامه ی مجالس مىكنند و چنین نیست كه تكریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛ مثلاً در كشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا مىدارند.(37) درباره ی فضایل ایشان قلمفرسایى مىكنند و كتابها و مقالهها مىنویسند. (38)
حسین بن على علیه السلام براى هدفى بس عالى در راه معبود خود با نفس جهاد نمود.(39) و براى احیاى فضیلت و شرافت و برقرارى آزادى و بیدارى بشر قیام كرد. پس سزاوار است كه تمام جوامع انسانى - خواه مسلمان خواه غیرمسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیمالشأن ،سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ بشمارند و به سوك و ماتم بنشینند.
او ابرمرد عالم و شخصیت بسیار بزرگوارى است كه تمام مكارم و فضایل را دارا بود به گونهاى كه ابعاد گسترده ی بسیار وسیع وجودش همگان را متحیر ساخته است. (40)
از لحاظ نسب نیز كسى به پایه امام حسین علیهالسلام نمىرسد: جدش رسول خدا سیدالمرسلین و خاتمالنبیین و پدرش على مرتضى سیدالوصیین و مادرش فاطمه زهرا سیدة نساء العالمین و برادرش امام حسن مجتبى، و عمویش جعفر طیار و عموى پدرش حمزه سیدالشهدا است.
فكر او بر محور ابدیت و ماوراى محسوسات دور مىزد؛ او شهادت را برگزید و منیه را بر دنیه و كرامت قداست را بر لئامت اطاعت نابكاران، ترجیح داد. (41)
فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردبارى و صبر از خود بروز داده كه نظر همه ی متفكران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آوردهاند. و هر كس كه درباره ی احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتى داشته باشد غیرممكن است، مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبى كه براى نجات اسلام و بشریت متحمل شده متأثر و اندوهگین نشود.