PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : روانشناسى قرآنى



tina
11-18-2011, 10:26 AM
از دیدگاه فروید، احساس گناه، بیمارى است، و توبه، واپس روى ،مقاومت در برابر شهوات، سرکوب است و پشیمانى، عقده؛ و تحمل، سردمزاجى. فروید به اعمال، تنها در چارچوب محرک و پاسخ مى‏نگرد و به نیت و اخلاص توجهى نشان نمى‏دهد. او از نفس انسانى تنها جنبه حیوانى و شهوانى آن را مى‏بیند.
در فلسفه مادى، اخلاق عبارت است: از ارضاى امیال به شکلى که با حقوق دیگران در تعارض نباشد. بنابراین تعریف، اخلاق در وهله اول یک مفهوم مادى اجتماعى در جهت توزیع بهتر لذات مى‏باشد.
اما اخلاق در مفهوم دینى، برخلاف تعریف فلسفى عبارت است از: کنترل و هدایت میل‏ها و گرایش‏هاى درونى، مخالفت با هواى نفس و کنترل شهوات با هدف نائل شدن به شأن و منزلت عظیم انسانى، به عنوان خلیفه خدا بر روى زمین، و وارثى که هستى به خاطر او مسخر شده است.


بر پایه این دیدگاه، انسان تنها زمانى لیاقت حاکمیت بر جهان را خواهد داشت که بتواند پیش از هر چیز بر نفس خود حاکم شود و بر قلمرو درونى خود احاطه یابد. اخلاق دینى به این معنا خروج از عبودیت نفس و رسیدن به مرتبه والاى قرب الهى است. نداى اخلاق دینى توزیع بهتر لذات نیست، بلکه خروج از اسارت لذات است. بدین ترتیب دیدگاه فلسفه و دین کاملاً از هم متفاوت مى‏گردد و هر یک تصویر متفاوتى از انسان مورد نظر خود ارائه مى‏نماید؛ فلسفه مادى تصویر انسانى را ترسیم مى‏کند که هدفش لذت‏هاى آنى و پاداش مادى فورى است. او براى لحظات تلاش مى‏کند و سخت پایبند لحظه موجود است.
ولى این «لحظه موجود» یا «هم اکنون» ناپایدار و گریزپاست؛ زیرا انسان در جهان فنا و افسوس، زندگى مى‏کند. از این رو، بغض در گلو، هر چه در وادى شهوات، خود را بیشتر سیراب مى‏کند، تشنه‏تر مى‏گردد. انسان مادى بدون هیچ تضمین و پشتوانه‏اى در عرصه حیات گام برمى‏دارد؛ چرا که محکوم به مرگ است، اما نمى‏داند کى، چطور و کجا؟ او مضطرب، پریشان و دل نگران است و تلاش خود را براى برآوردن امیال خود معطوف کرده و آرامش برایش مفهومى ندارد، تا این که سرانجام مرگ او را در کام خود فرو مى‏کشد.


اما انسان مؤمن داراى بافت روانى، سلوک و رویکردى متفاوت است. از دیدگاه او لذات دنیوى، گذرا و تنها امتحانى براى رسیدن به درجات اخروى است. از این دیدگاه، دنیا تنها پلى براى رسیدن به سرمنزل مقصود است و خدا تنها عهده‏دار راه این سفر مى‏باشد، و جز او هیچ حاکمى نیست. بر این اساس اگر تمام مردم بخواهند سود یا زیانى متوجه او کنند، تنها به میزانى موفق خواهند بود که در تقدیر الهى براى او ثبت شده است. به همین دلیل چنین فردى به خاطر دستاوردها و ناکامى‏هایش خوشحال یا غمگین نمى‏شود و اگر دچار سوئى گردد، با خود مى‏گوید: «وَ عَسَى أن تَکرَهُوا شَیئاً و هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسَى أن تُحِبُّوا شَیْئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم و اللّه یَعلَم وَ أنتُم لا تَعلَمُونَ»؛۱ «بر شما کارزار نوشته شد و آن شما را دشوار و ناخوشایند است، و شاید که چیزى را خوشى ندارید و آن براى شما بهتر باشد و شاید که چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر باشد، و خدا (صلاح شما را) مى‏داند و شما نمى‏دانید.»


چنین انسانى در برابر مرگ نیز ثابت قدم ایستاده و این آیات را با خود زمزمه مى‏کند: «أینَمَا تَکُونُوا یُدرِکْکُم المَوتُ و لَو کُنْتُم فى بُرُوجٍ مُشَیَّدَة»؛۲ «هر کجا باشید مرگ شما را درخواهد یافت گرچه در کوشک‏ها و دژهاى سخت و استوار باشید.»


«قُل إنّ المَوْتَ الّذِى تَفِرُّونَ مِنْه فَإنّه مُلقِیکُم»؛۳ «بگو: همانا مرگى که از آن مى‏گریزید شما را دیدار مى‏کند.»


«وَ مَا کانَ لِنَفسٍ أن تَمُوتَ إلاّ بِإذنِ اللّهِ کِتباً مُؤَجَّلاً»؛۴ «و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد، نبشته‏اى (است) مدت دار.»



انسان مؤمن حسادت هیچ کس را در دل جاى نمى‏دهد و به حال هیچ کس حسرت نمى‏خورد، بلکه تشویش خاطر او (از سر دلسوزى) به خاطر غفلت مردم (از یاد خدا) است. زمزمه قلبى او این است که: «لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِى البِلدِ


مَتعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأوهُم جَهَنَّمَ وَ بِئسَ المِهادُ»؛۵ «رفت و آمد – سودجویى و کامیابى – کافران در شهرها تو را نفریبد، (این) برخوردارى اندک است، سپس جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهى است.»


«إنّما نُملِى لَهُم لِیَزدَادُوا إثماً»؛۶ «همانا مهلتشان مى‏دهیم تا بر گناه بیفزایند.» «مَا أصابَ مِن مُصیبةٍ فِى الأرضِ وَ لا فِى أنفُسِکُم إلاّ فِى کِتبٍ مِنْ قَبلِ أن نَبرَأهَا اِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیرٌ


لِکَیلا تَأسَوْا عَلى مَا فَاتَکُم و لاَ تَفْرَحُوا بِمَا ءاتکُم وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخورٍ»؛۷ «هیچ مصیبتى در زمین – چون تنگدستى و سختى و قحطى – و نه در جانهاتان – چون بیمارى و اندوه – نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینمش در نوشته‏اى است، این بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید و بدانچه شما را داد شادمان نشوید، و هیچ‏کس گردنکش خودستا را دوست ندارد.» «قُل لَن یُصیبَنا إلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنَا»؛۸ «بگو: به ما نرسد مگر آنچه خدا براى ما نوشته است.» ثمره این آیات براى معتقدان، آرامش روانى و اطمینان خاطر است: «ألا بِذِکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»؛۹ «آگاه باشید که دلها تنها به یاد خدا آرام مى‏گیرد.»


انسان مؤمن با ترک هر شهوتى، در قلب خود حلاوتى حس مى‏کند که او را از اسارت نفس رهایى بخشیده، بر بصیرتش مى‏افزاید. توحید، عناصر وجود او را یکپارچه مى‏گرداند و احساساتش به سوى منبع واحدى سوق مى‏یابد؛ چرا که او تنها از یک چیز مى‏ترسد و تنها آرزومند یک چیز است؛ تنها به پارسایى یک چیز ایستاده و تنها درصدد جلب رضایت یک کس است. این یگانگى و توحید تأثیرى بنیادین در بناى شخصیت او بر جاى مى‏گذارد و از عدم انسجام حسى و چندگانگى و ضعف اراده جلوگیرى مى‏کند. این همان آموزه‏هاى تربیتى قرآن و تأثیر آن در تربیت نفوس است. اکنون جا دارد از خود بپرسیم که روان‏شناسى جدید چگونه انسان را تربیت مى‏کند؟


از دیدگاه فروید، احساس گناه، بیمارى است، و توبه، واپس روى )Regression( مقاومت در برابر شهوات، سرکوب است و پشیمانى، عقده؛ و تحمل، سردمزاجى. فروید به اعمال، تنها در چارچوب محرک و پاسخ مى‏نگرد و به نیت و اخلاص توجهى نشان نمى‏دهد. او از نفس انسانى تنها جنبه حیوانى و شهوانى آن را مى‏بیند. در تصور او تمامى رؤیاهاى انسان با نمودهاى خاص خود، محصور این سراى محدود شهوانى است. فروید انسان را کاملاً مستقل از غیب مى‏داند و خیالات شیطانى یا الهامات روحانى و ربانى را به رسمیت نمى‏شناسند. فروید از تعلق خاطر پسربچه به مادر به عنوان عقده ادیپ )Oedipus Complex( یاد مى‏کند؛ عقده‏اى که تنفر از پدر و میل به قتل او، و رهایى از شر پدر را در ناخودآگاه به دنبال دارد. [بدین صورت که‏] انسان در دوران کودکى این احساس را در خودآگاه خود با تلاش براى جلب محبت پدر و تقلید از حرکات او نشان مى‏دهد و پس از آن نیز براى جبران احساس درونى خود در قتل پدر زمینى، به پرستش پدر آسمانى روى مى‏آورد.


به اعتقاد فروید، خصوصیات شخصیتى انسان در پنج سال نخست دوران کودکى، شکل نهایى خود را مى‏گیرد و سپس در قالب شخصیت فرد ظاهر مى‏گردد. در این میان، تنها نقش روان پزشکى تجویز آرام بخش‏ها، مسکّن‏ها و تلاش براى مجال دادن به احساس سرکوب شده درون فرد است. روان‏شناسى فروید براى انسان تنها یک بعد حیوانى قائل است و به امکان متحول سازى آن اعتقاد ندارد. در حالى که روانشناسى قرآنى، نه تنها به امکان ایجاد تحول در نفس انسان و شفاى آن و اصلاح اندیشه و نیز باز کردن قفل دل‏ها معتقد است، بلکه آن را تک بعدى ندانسته و براى آن هفت مرتبه ذکر مى‏کند که عبارتند از: نفس اماره، لوامه، ملهمه، مطمئنه، راضیه، مرضیه، و نفس کامله.


[از دیدگاه قرآن‏] انسان مى‏تواند با اطاعت از دستورات خدا و عبادت او مدارج کمال را طى کند. قرآن همچنین رعایت اعتدال در کارها را به عنوان منش آرمانى تعیین فرموده است: «وَ الَّذینَ إذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا و کانَ بینَ ذلِک قِوَاماً»؛۱۰ «و آنانکه چون هزینه کنند نه اسراف کنند و نه تنگ گیرند و میان این دو به راه اعتدال باشند.»


تاریخ صدر اسلام نیز حاوى نمونه‏هایى از تحول فورى نفوس و خروج از تاریکى به سوى نور، به عنایت و هدایت الهى است. «وَ نَزَعْنا ما فِى صُدورِهِم مِن غَلٍّ إخوناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقبِلینَ»؛۱۱ «و هر بدخواهى و کینه‏اى که در سینه‏هاشان بود برکندیم، برادرانى بر تخت‏هایى رویاروى همند.» این همان شفاى فورى نفوس است که ما از قرآن مى‏آموزیم و در هیچ دانشى هم نظیر آن یافت نمى‏شود.
پى‏نوشت‏ها:


۱- بقره/ ۲۱۶٫
۲- نساء/ ۷۸٫
۳- جمعه/ ۸٫
۴- آل عمران/ ۱۴۵٫
۵- آل عمران/ ۱۹۶ و ۱۹۷٫
۶- آل عمران / ۱۷۸٫
۷- حدید/ ۲۲ و ۲۳٫
۸- توبه / ۵۱٫
۹- رعد/ ۲۸٫
۱۰- فرقان/ ۶۷٫
۱۱- حجر/ ۴۷٫