sorna
11-17-2011, 11:45 AM
http://www.pic.p30ask.com/images/62296534775397960931.jpg (http://www.pic.p30ask.com/)
جام جم آنلاين: در آخرين بازديد از آثار گردشگري و بافت تاريخي شهر يزد، به ديدن برج و باروي بلند و قديمي اين شهر رفتيم که تجسم و يادآور مقاومت و پايداري فراموش نشدني مردم آن در برابر شورشيان افغان به شمار مي رود. در تاريخچه ي حمله ها و يورش هاي مکرر به ايران زمين، از حمله ي اسکندر مقدوني و اعراب تا يورش ترکان و مغولان و افغانان، يورش افغانان از همه پيچيده تر و عجيب تر است.
دليل آن از نظر صاحب نظران اين است که برخلاف اقوام بيگانه يي که ايران زمين را مورد ***** قرار دادند، افغانان از اقوام ايراني بودند و سرزمين آنان بخشي از قلمرو شاهنشاهي بود. اما اين قوم در دوره يي مرکز ايران را مورد هجوم قرار دادند که حکومت صفويان، خودکامه و مطلقه شده بود، زايندگي نيروهاي دروني خود را از دست داده بود و کارگزاران و نخبگان آن به آفت هاي غفلت و بي خبري از وضع کشور و جهان پيرامون، فساد و خشونت، قشري گري و بي خردي، تبعيض و ستم و بي اعتنايي به مطالبات مردم ايران از جمله قوم افغان ، گرفتار شده بودند.
سيد جواد طباطبايي از نويسندگان سياسي معاصر در کتاب ديباچه يي بر نظريه ي انحطاط ايران صفحه ي 314 مي نويسد که با آغاز دوره ي صفوي... نظريه سلطنت مطلقه جانشين انديشه سياسي ايرانشهري (ايران باستان) شد و سلطنت به تنها "نهاد" کشور تبديل شد که "علت موجده و مبقيه " هر "نهاد سياسي" بود و اگر در دوره هايي شاهاني ظهور کردند که توجهي به مصالح عمومي داشتند، اما با مرگ آنان، دوره کوتاه توجه به تامين مصالح ( و منافع ملي ) نيز به پايان رسيد.
به باور او ، " مانع شکست ارتش حکومت مرکزي در پيکار با شورشيان افغان مفقود و مقتضي فروپاشي شاهنشاهي صفوي موجود بود و به دنبال اين فروپاشي، وضعيتي سخت اسفناک در کشور پديد آمد".
گزارش اين وضعيت را تاريخ نويسان ايراني و اروپايي در کتاب هايشان آورده اند. براي نمونه ميرزا خليل مرعشي در مجمع التواريخ صفحه ي 57 نوشته است: " ياس تمام به حال خاص و عام راه يافت ، روز به روز، قوت ، ضعف و ضعف، قوت پذيرفت، آتش غلا و نايره بلا بالا گرفت به حدي که مردم براي اکل ميته مي مردند و بزرگان در اسواق و محلات، اطفال خردسال (را) دزديده، ذبح کرده، مي خوردند، دل ها براي گندم، چون سينه گندم چاک و طاير جان ها در غم دانه گرفتار دام (بود)... براي گرده ناني درون ها چون تنور به آتش حسرت مي تافت و (اما) چشم مردم ، قرصي (نان) براي نهاري نمي يافت. از شورچشمي زمانه، ...شيرين دهنان به ياد شکر، لب خويش مي مکيدند...".
در اين گونه گزارش ها نکته هاي پر اهميتي در باره قحطي، غارت و دست درازي هاي شورشيان افغاني بيان شده است. آمده است که محمود نامحمود افغان، اصفهان مرکز سلطنت صفويان را ماه ها محاصره و سپس تصرف کرد ، تا جايي که مي توانست مردم آن را کشت، اموالشان را غارت کرد و از هيچ تعرضي نسبت به جان و مال ساکنان شهر فروگذار نکرد، در يازدهم محرم 1134 هجري، سلطان حسين صفوي مجبور شد به فرح آباد اصفهان برود و تاج شاهي را بر سر محمود افغان بگذارد.
محمود مي دانست که اگر نتواند بخش هاي ديگري از ايران را به تصرف خود در آورد، در حصار اصفهان به محاصره خواهد افتاد. او در آغاز يورش به اصفهان، بر سر راه خود، از کنار يزد گذشته و به سبب پايداري مردم نتوانسته بود اين شهر را به تصرف خود در آورد. محمود براي جبران شکست خود بار ديگر به يزد لشکر کشيد. گفته اند که "اهالي يزد، از پيش ، از قصد محمود افغان آگاهي پيدا کرده بودند و بموقع ، روستاهاي اطراف شهر را از سکنه خالي و برج و باروي آن را تقويت کردند، همه تدارکات و آذوقه موجود را از دسترس او خارج کرده و به درون شهر آوردند".
در بسياري از شهرهاي ايران، محمود افغان جاسوساني گمارده بود، اما اهالي يزد آن جاسوسان را نيز بموقع اسير و امکان خبرچيني را از ميان برده بودند. او در زمستان سال 1137 هجري به دروازه شهر رسيد و چون از نظر آذوقه و تدارکات، خود را در مضيقه ديد، مجبور شد پيش از موقع، دستور حمله عمومي را صادر کند. شورشيان افغان که نمي دانستند جاسوسان آن گرفتار و امکان عمليات از آنان سلب شده است در برابر برج و باروي شهر يزد و مقاومت اهالي آن نتوانستند دوام بياورند، و در نتيجه، مجبور به عقب نشيني شدند.
مردم يزد شورشيان افغاني را دنبال کردند و بسياري از آنان را از دم تيغ گذراندند. در اين شکست ، بسياري از ساز و برگ افغانان به دست اهالي يزد افتاد و محمود از اين شکست که انتظار آن را نداشت، سخت برآشفت و آن را نشانه "خشم خداوند" دانست و تصميم گرفت "براي فرونشاندن غضب الهي دست به اعتکاف و عبادت بزند، به غاري رفت و مدت چهل روز روزه داري و شب زنده داري پيشه کرد، به اندک آب و ناني قناعت کرد و به ذکر دايم پرداخت. اين اعتکاف اثرات نامطلوبي بر روحيه محمود گذاشت و کار او را به جنون کشاند".
مطابق گزارش مورخان ، در دوران افشاريان و زنديان، يزد از آسيب جنگ هاي داخلي در امان ماند، بازرگاني و تجارت آن از جمله تجارت ابريشم رونق گرفت و در آن زمان به شهر "امانت داران" معروف شد زيرا اموال بازرگانان حفاظت مي شد و درستي و امانتداري ساکنان آن ، سلامت و امنيت انواع کالاهاي بازرگاني را تضمين مي کرد.
اوضاع ايران و خطه ي يزد از زمان سلطنت قاجاريان به ويژه فتحعلي شاه و جنگ هاي ايران و روس دستخوش نابساماني و عرصه ي رقابت و چپاول نوادگان و شاهزادگان قاجاريه شد. در پايان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، يزد جزو حوزه ي نفوذ تجاري انگليسي ها در آمد و کمپاني هند شرقي در اين ناحيه فعاليتي وسيع را آغاز کرد.
در پايان دوره قاجار و آغاز جنگ اول جهاني، ناحيه ي يزد مانند ساير نقاط ايران بار ديگر رو به ويراني و نابساماني رفت اما در دوره ي پهلوي اول و دوم تغييرات و پيشرفت هايي در يزد روي داد، خيابان ها ، بلوارها و ميدان هايي در اين شهر ساخته شد و بافت قديمي و تاريخي آن نيز محفوظ ماند که همچنان مورد توجه و بازديد گردشگران و جهانگردان است.
جام جم آنلاين: در آخرين بازديد از آثار گردشگري و بافت تاريخي شهر يزد، به ديدن برج و باروي بلند و قديمي اين شهر رفتيم که تجسم و يادآور مقاومت و پايداري فراموش نشدني مردم آن در برابر شورشيان افغان به شمار مي رود. در تاريخچه ي حمله ها و يورش هاي مکرر به ايران زمين، از حمله ي اسکندر مقدوني و اعراب تا يورش ترکان و مغولان و افغانان، يورش افغانان از همه پيچيده تر و عجيب تر است.
دليل آن از نظر صاحب نظران اين است که برخلاف اقوام بيگانه يي که ايران زمين را مورد ***** قرار دادند، افغانان از اقوام ايراني بودند و سرزمين آنان بخشي از قلمرو شاهنشاهي بود. اما اين قوم در دوره يي مرکز ايران را مورد هجوم قرار دادند که حکومت صفويان، خودکامه و مطلقه شده بود، زايندگي نيروهاي دروني خود را از دست داده بود و کارگزاران و نخبگان آن به آفت هاي غفلت و بي خبري از وضع کشور و جهان پيرامون، فساد و خشونت، قشري گري و بي خردي، تبعيض و ستم و بي اعتنايي به مطالبات مردم ايران از جمله قوم افغان ، گرفتار شده بودند.
سيد جواد طباطبايي از نويسندگان سياسي معاصر در کتاب ديباچه يي بر نظريه ي انحطاط ايران صفحه ي 314 مي نويسد که با آغاز دوره ي صفوي... نظريه سلطنت مطلقه جانشين انديشه سياسي ايرانشهري (ايران باستان) شد و سلطنت به تنها "نهاد" کشور تبديل شد که "علت موجده و مبقيه " هر "نهاد سياسي" بود و اگر در دوره هايي شاهاني ظهور کردند که توجهي به مصالح عمومي داشتند، اما با مرگ آنان، دوره کوتاه توجه به تامين مصالح ( و منافع ملي ) نيز به پايان رسيد.
به باور او ، " مانع شکست ارتش حکومت مرکزي در پيکار با شورشيان افغان مفقود و مقتضي فروپاشي شاهنشاهي صفوي موجود بود و به دنبال اين فروپاشي، وضعيتي سخت اسفناک در کشور پديد آمد".
گزارش اين وضعيت را تاريخ نويسان ايراني و اروپايي در کتاب هايشان آورده اند. براي نمونه ميرزا خليل مرعشي در مجمع التواريخ صفحه ي 57 نوشته است: " ياس تمام به حال خاص و عام راه يافت ، روز به روز، قوت ، ضعف و ضعف، قوت پذيرفت، آتش غلا و نايره بلا بالا گرفت به حدي که مردم براي اکل ميته مي مردند و بزرگان در اسواق و محلات، اطفال خردسال (را) دزديده، ذبح کرده، مي خوردند، دل ها براي گندم، چون سينه گندم چاک و طاير جان ها در غم دانه گرفتار دام (بود)... براي گرده ناني درون ها چون تنور به آتش حسرت مي تافت و (اما) چشم مردم ، قرصي (نان) براي نهاري نمي يافت. از شورچشمي زمانه، ...شيرين دهنان به ياد شکر، لب خويش مي مکيدند...".
در اين گونه گزارش ها نکته هاي پر اهميتي در باره قحطي، غارت و دست درازي هاي شورشيان افغاني بيان شده است. آمده است که محمود نامحمود افغان، اصفهان مرکز سلطنت صفويان را ماه ها محاصره و سپس تصرف کرد ، تا جايي که مي توانست مردم آن را کشت، اموالشان را غارت کرد و از هيچ تعرضي نسبت به جان و مال ساکنان شهر فروگذار نکرد، در يازدهم محرم 1134 هجري، سلطان حسين صفوي مجبور شد به فرح آباد اصفهان برود و تاج شاهي را بر سر محمود افغان بگذارد.
محمود مي دانست که اگر نتواند بخش هاي ديگري از ايران را به تصرف خود در آورد، در حصار اصفهان به محاصره خواهد افتاد. او در آغاز يورش به اصفهان، بر سر راه خود، از کنار يزد گذشته و به سبب پايداري مردم نتوانسته بود اين شهر را به تصرف خود در آورد. محمود براي جبران شکست خود بار ديگر به يزد لشکر کشيد. گفته اند که "اهالي يزد، از پيش ، از قصد محمود افغان آگاهي پيدا کرده بودند و بموقع ، روستاهاي اطراف شهر را از سکنه خالي و برج و باروي آن را تقويت کردند، همه تدارکات و آذوقه موجود را از دسترس او خارج کرده و به درون شهر آوردند".
در بسياري از شهرهاي ايران، محمود افغان جاسوساني گمارده بود، اما اهالي يزد آن جاسوسان را نيز بموقع اسير و امکان خبرچيني را از ميان برده بودند. او در زمستان سال 1137 هجري به دروازه شهر رسيد و چون از نظر آذوقه و تدارکات، خود را در مضيقه ديد، مجبور شد پيش از موقع، دستور حمله عمومي را صادر کند. شورشيان افغان که نمي دانستند جاسوسان آن گرفتار و امکان عمليات از آنان سلب شده است در برابر برج و باروي شهر يزد و مقاومت اهالي آن نتوانستند دوام بياورند، و در نتيجه، مجبور به عقب نشيني شدند.
مردم يزد شورشيان افغاني را دنبال کردند و بسياري از آنان را از دم تيغ گذراندند. در اين شکست ، بسياري از ساز و برگ افغانان به دست اهالي يزد افتاد و محمود از اين شکست که انتظار آن را نداشت، سخت برآشفت و آن را نشانه "خشم خداوند" دانست و تصميم گرفت "براي فرونشاندن غضب الهي دست به اعتکاف و عبادت بزند، به غاري رفت و مدت چهل روز روزه داري و شب زنده داري پيشه کرد، به اندک آب و ناني قناعت کرد و به ذکر دايم پرداخت. اين اعتکاف اثرات نامطلوبي بر روحيه محمود گذاشت و کار او را به جنون کشاند".
مطابق گزارش مورخان ، در دوران افشاريان و زنديان، يزد از آسيب جنگ هاي داخلي در امان ماند، بازرگاني و تجارت آن از جمله تجارت ابريشم رونق گرفت و در آن زمان به شهر "امانت داران" معروف شد زيرا اموال بازرگانان حفاظت مي شد و درستي و امانتداري ساکنان آن ، سلامت و امنيت انواع کالاهاي بازرگاني را تضمين مي کرد.
اوضاع ايران و خطه ي يزد از زمان سلطنت قاجاريان به ويژه فتحعلي شاه و جنگ هاي ايران و روس دستخوش نابساماني و عرصه ي رقابت و چپاول نوادگان و شاهزادگان قاجاريه شد. در پايان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، يزد جزو حوزه ي نفوذ تجاري انگليسي ها در آمد و کمپاني هند شرقي در اين ناحيه فعاليتي وسيع را آغاز کرد.
در پايان دوره قاجار و آغاز جنگ اول جهاني، ناحيه ي يزد مانند ساير نقاط ايران بار ديگر رو به ويراني و نابساماني رفت اما در دوره ي پهلوي اول و دوم تغييرات و پيشرفت هايي در يزد روي داد، خيابان ها ، بلوارها و ميدان هايي در اين شهر ساخته شد و بافت قديمي و تاريخي آن نيز محفوظ ماند که همچنان مورد توجه و بازديد گردشگران و جهانگردان است.