توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مطالب جالب و داستان های طنز آمیز
sorna
11-16-2011, 10:57 PM
بیل گیتس کیست؟(پولدار ترین مرد جهان)..خانه بیل گیتس..((واقعا جالبه))
زندگینامه:
بیل گیتس در ۲۸ اکتبر سال ۱۹۵۵ متولد شد و در کنار دو خواهرش در سیاتل رشد کرد. گیتس در خانوادهای به دنیا آمد که از تاریخی غنی در تجارت و سیاست و خدمات اجتماعی سرشار بود. پدرش ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشناسان شهر سیاتل بود و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضای هیأت مدیرهٔ یونایتد وی اینترنشنال (United Way International) بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت.
گیتس در مدرسهٔ لیک ساید شروع به تحصیل کرد. سپس به علاقه خود به نرم افزار پیبرد و برنامهنویسی را در سن ۱۳ سالگی شروع کرد.
در همین جا بود که هستهٔ اولیهٔ مایکروسافت شکل گرفت.در بهار سال ۱۹۶۸ میلادی مدرسه تصمیم گرفت که دانش آموزان را با پدیدهای جدید که به تازهگی در دنیا شکل گرفتهبود یعنی کامپیوتر آشنا کند.کامپیوترها هنوز بزرگتر و گرانتر از آن بودند که مدرسه بتواند خریداری کند. به همین منظور مدرسه صندوقی را برپا کرد و اعلام کرد که برای اجارهٔ یک سال کامپیوتر PDP-10 ساخت شرکت DEC، کمک کنید. پول زیادی بیشتر از هزینهٔ اجاره یک سال جمعشد. اما مدرسه ، جذابیت این غول الکترونیکی را برای شاگردان دست کم گرفته بود.این شاگردان٬ بیل گیتس، پل آلن که دو سال از گیتس بزرگتر بود و چند تای دیگر از دوستان بودند که همگی در حال حاضر از برنامهنویسان ارشد مایکروسافت هستند.
در سال ۱۹۷۳ گیتس وارد دانشگاه هاروارد شد و با استیو بالمر مدیر اجرایی حال حاضر مایکروسافت آشناشد. در هاروارد گیتس نسخهای از زبان برنامهنویسی بیسیک را برای اولین میکروکامپیوتر نوشت.
در سال دوم دانشگاه را رهاکرد تا تمام انرژی خود را صرف مایکروسافت کند. شرکتی که او در سال ۱۹۷۵ با دوست دوران کودکی خود پل آلن آغاز کردهبود بر این باور استوار بود که کامپیوتر به وسیلهای ارزشمند بر روی هر میزی و در هر خانهای تبدیل خواهد شد. آنها شروع به ساخت نرمافزار برای کامپیوترهای خانگی کردند. افق دید گیتس برای محاسبات شخصی محور موفقیت های شرکت مایکروسافت شد.
با مدیریت بیل گیتس ، مأموریت گیتس برای گسترش نرمافزار و آسانتر شدن آن و کم هزینهتر و دلپذیر شدن آن برای استفاده کنندگان کامپوتر به پیشرفت خود ادامه داد. کمپانی به اهداف بلند مدت میاندیشید و در سال مالی ۲۰۰۵ نزدیک به ۶.۲ میلیارد دلار برای تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کردهاست.
در سال ۱۹۹۹ ، گیتس کتاب «Business @ the Speed of Thought» را نوشت ، کتابی که نشان می دهد کامپیوتر چگونه می تواند در تجارت و کسب و کار مشکلات کاربران را حل کند. این کتاب به ۲۵ زبان ترجمه شدهاست و در بیش از ۶۰ کشور موجود میباشد. این کتاب در لیست پرفروشترین کتابها در روزنامهٔ نیویورک تایمز، یو اس ای تودی، وال استریت ژورنال و فروشگاه اینترنتی آمازون قرارگرفت. کتاب پیشین گیس به نام «The Road Ahead» که در سال ۱۹۹۵ مننتشر شده بود برای ۷ هفته متوالی حائز رتبهٔ اول در روزنامه نیویورک تایمز شد.
بنیاد بیل و ملیندا گیتس:
گیتس تمام منافع حاصل از دو کتاب خود را به موسسات غیر انتفاعی که استفاده از تکنولوژی در آموزش و افزایش مهارت ها را حمایت میکردند اختصاص دادهاست. بشر دوستی در نزد گیتس از اهمیت بالایی برخوردار است. او و همسرش ملیندا، موسسه خیریهای را با سرمایه ۲۸.۸ میلیارد دلار ایجاد کردند تا فعالیتهای بشردوستانه را در زمینههای بهداشت جهانی و آموزش حمایت کنند با این امید که در قرن بیست و یکم تمام مردم دنیا به آموزش و بهداشت دسترسی داشته باشند. این موسسه مبلغ ۳.۶ میلیارد دلار به بهداشت جهانی، ۲ میلیارد دلار به توسعه آموزش درمناطقی که سطح درآمد مردم پایین میباشد اهدا کرده است که در آمریکا و کانادا به صورت اهدا کامپیوتر و دسترسی به اینترنت برای همگان در کتابخانههای عمومی بوده است.
زندگی شخصی:
بیل گیتس در ژانویه ۱۹۹۴ میلادی با خانم ملیندا فرنچ از کارمندان مایکروسافت ازدواج کرد. ملیندا اهل دالاس در ایالت تگزاس آمریکا است. این زوج دارای سه فرزند به نامهای جنیفر کاترین گیتس (۱۹۹۶ میلادی) ٬ روری جان گیتس (۱۹۹۹ میلادی) و فوب ادل گیتس (۲۰۰۲ میلادی) هستند.
خانه بیل گیتس یکی از مدرنترین و گرانترین خانههای جهان بوده که در کنار تپه میباشد و منظرهای رو به دریاچه واشنگتن در مدینا واقع در واشنگتن دارد. بر طبق برآورد مجموعه خانه و زمینش معادل ۱۲۵ میلیون دلار ارزش دارد و مالیات آن در حدود ۱ میلیون دلار در سال میباشد. همچنین در بین داراییهای بیل گیتس، مجموعهای از نوشتههای لئوناردو داوینچی موجود میباشد که او در سال ۲۰۰۴ به مبلغ ۳۰.۸ میلیون دلار در یک حراجی خریداری کردهاست.
آدرس ایمیل بیل گیتس بطور گستردهای در دنیا پخش شدهاست و در حدود ۴ میلیون ایمیل در سال ۲۰۰۴ دریافت کردهاست که بیشتر آنها اسپم می باشند. به گفته او در بین ایمیلهای دریافتی تعداد زیادی مربوط به پیشنهادهایی برای پولدار شدن میباشد که اگر آزاردهنده نباشند حداقل خندهدار است.
مایکروسافت:
شرکت مایکروسافت درآمدی معادل ۳۹.۷۹ میلیارد دلار در پایان سال مالی ۲۰۰۵ داشتهاست و در حدود ۶۱ هزار نفر کارمند در بیشتر از ۱۰۲ کشور جهان دارد. در پانزدهم جون سال ۲۰۰۶ شرکت مایکروسافت اعلام کرد که در ماه جولای ۲۰۰۸ بیل گیتس از کار روزمره شرکت به منظور صرف زمان بیشتر در کار سلامت جهانی و آموزش در بنیاد بیل و ملیندا گیتس کنار خواهد رفت. بعد از ماه جولای ۲۰۰۸ بیل دوباره بهعنوان مدیر شرکت مایکروسافت و مشاور پروژههای توسعه کلیدی مایکروسافت باز خواهد گشت. دو سال فرصت لازم برای جابجایی تضمینی بر جابجایی آرام و با برنامهای در وظایف روزانه بیل گیتس خواهد بود.در ماه جون ۲۰۰۶ ، ری اوزی در شغل سابق گیتس بهعنوان مدیر طراح نرم افزار برگزیده شد و در کنار گیتس مشغول به کار در زمینه معماری تکنیکی و مسئول محصولات حذف شده شد. کرگ موندی بهعنوان مدیر تحقیقات و مسئول برنامه ریزی در شرکت مایکروسافت برگزیده شد و در کنار بیل گیتس کار میکند .
خلاصه:
بیل گیتس ،صاحب شرکت مایکروسافت، نویسنده ی سیستم عامل های داس و ویندوز وکسی که 20 سال پیش درسن 31سالگی لقب پولدارترین مرد دنیا رابه خود اختصاص داد ، تابه حال این مقام را ازدست نداده است .
بیل گیتس درهرثانیه 200هزارتومان درآمد دارد یعنی 16میلیارد تومان درروز و5840 میلیارد تومان درسال ! اگر یک تراول 500 هزار تومانی ازدستش بیفتد احتیاجی به برداشتنش ندارد چون طی دوثانیه ونیم برداشتنش ، این پول عایدش شده است !!.
اگر زیدان یعنی گرانترین فوتبالیست جهان هیچ آب وغذایی نخورد وهمه 8000 میلیارد درآمد سالیانه اش راپس اندازکند 681سال طول خواهد کشید تابه ثروتمندی بیل گیتش برسد . اگربیل گیتس رابه صورت یک کشور تصورکنیم سی وهفتمین کشور ثروتمند جهان محسوب می شود و یا به تنهایی درآمدی برابر سیزدهمین کمپانی عظیم آمریکایی خواهد داشت وحتی بیشتر از آی – بی- ام ، بزرگترین شرکت کامپیوتری دنیا درسال درآمد دارد.
بیل گیتس می تواند به هرنفر ازساکنان کره زمین 12هزارتومان بدهد وبازهم 4000 میلیارد تومان درجیبش باقی بماند . اگر همه ثروت بیل گیتس رابه اسکناس هزارتومانی تبدیل کنیم می شود جاده ای ازماه تا زمین بکشیم که 12بار رفته وبرگشته ولی ساختش 1200سال طول خواهدکشید و570هواپیمای بوئینگ 747باید برای جابجایی این پولها پروازکنند !
بیل گیتس امسال 52ساله می شود ، اگر فرض کنیم که هنوز 35سال دیگر زنده خواهدبود می تواند روزی 5424 میلیون تومان خرج کند، قبل از آن که به بهشت برود.
راستی افرادی مثل او ، ادیسون ، لوئی پاستور و...به جهنم می روند یا به بهشت؟ آیا اقدام سایت های یاهو و... در رایگان کردن فضای ایمیل جزو امورخیریه وصدقه محسوب می شود یا نه؟
تااینجا فقط درباره پولهای بیل گیتس گفتیم . بخشش اوچقداست ؟ آیا اوهم مانندبیشتر پولدارها خسیس است ؟
یکسال پس ازازدواج با ملیندا فرنچ که ازکارمندان شرکتش بود درسال 1995 (12سال پیش) باحدود نیمی ازسرمایه خود یعنی مبلغی معادل 18000 میلیارد تومان ، موسسه خیریه «بیل وملینداگیتس »راجهت کمک به فقرا تأسیس نمود که بزرگترین کمک به فقرادرطول تاریخ بوده است.همچنین درسال 1996 برای تحقیق و واکسیناسیون مبتلایان به بیماری های سل، مالاریا وایدز مبلغ 5400 میلیارد تومان کمک نقدی به جامعه پزشکی دنیا نمودکه درطول تاریخ ، بی سابقه ترین کمک به تحقیقات علم پزشکی است .
شاید در دوره حاضر، انسان کاملی که همه چیزش الگو باشد یافت نشود ، بیل گیتس هم همین طور است چه می شد اگر ثروتمندان،بخشش را از وی می آموختند ؛ شاید هم درفکر ثروت بیشتر وسپس بخشش باشند؛ اگر عمرشان کفاف دهد ونیز بیل گیتس ازانباشت ثروت منصرف گردد شاید روزی به این آرزو دست یابند ............
خانه بیل گیتس:
صاحب این عمارت ویلیام گیتس III، بنیان گذار شرکت ماکروسافت و ثروتمندترین فرد دنیا می باشد. کار ساخت این خانه که دارای مساحت 4000 فوت مربع می باشد، هفت سال بطول انجامیده. از نکات قابل توجه این خانه، روشن شدن اتوماتیک چراغ ها درهنگام ورود به منزل، قرار داشتن بلندگوها در داخل دیوار تمامی اتاق ها و وجود پنل فینگرتاچی است که به واسطه آن می توان تمامی وسایل از سِت تلویزیون تا دما و میزان تابش نور را کنترل کرد.
در بدو ورود به این خانه، به تمامی بازدیدکنندگان میکروچپی داده میشود. این میکروچیپ اطلاعاتی را ارسال می کند که بر اساس آن اطلاعات، دما و شرایط خانه متناسب با بدن ملاقات کننده تغییر خواهد کرد.
با توجه به اطلاعات عمومی King County، ارزش خانه بیل گیتس به همراه زمین آن 113 میلیون دلار و مالیات سالیانه این خانه بیش 1 میلیون دلار می باشد. بر اساس تحقیقات National Association of Home Builders، میانگین متراژ خانه های آمریکا کمی بیش از 2000 فوت مربع است اما خانه بیل گیتس - به همراه فضای باز آن - 30 برابر خانه ی یک شهروند معمولی آمریکا است.
دلیل کوچک بنظر رسیدن خانه این است که بیشتر خانه در زیر زمین و در داخل تپه ها قرار دارد. البته قسمت های زیرین خانه از دید مامورین مالیات خارج نمانده، و همین موضوع باعث شد افزایش ناگهانی مالیات خانه شد.
طراحی خانه بیل گیتس را آرکیتکت معروف James Cutler وابسته به گروه طراحی Bohlin Cywinski Jackson به عهده داشت.
پارکینگ این ساختمان گنجایش 30 اتومبیل بصورت همزمان را دارد. در داخل پارکینک اختصاصی بیل گیتش شما می توانید اتومبیل های Porsche 911 Convertible ساخت سال 1999 و Porsche 959 Coupe مدل سال 1988 راببینید. بیل گیتس یک اتومبیل دیگر بنام Lincoln Continental مدل سال 1998 نیز دارد که به علت آمار تصادف بالای این نوع اتومبیل، رانندگی با آن ممنوع می باشد، اما بیل گیتس دارای اجازه نامه ای است که بوسیله ی رییس جمهور سابق آمریکا، بیل کلینتون امضا شده و بواسطه ی آن هیچ نوع منع قانونی برای استفاده از این اتومبیل برای بیل گیتس وجود ندارد.
آدرس خانه بیل گیتس:
1835 73rd Ave NE, Medina, WA 98039
sorna
11-16-2011, 10:57 PM
50 مزیت مرد بودن
1- اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمی گذارند، از قبیل آهو، غزال، پروانه، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست!
2- در عروسی می تونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید!
3- می تونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه!
4- از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمی کنید!
5- مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است!
6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمی کنه!
7- در موقع استرس هیچ وقت ناخنهای خود را نمی جوید!
8- هفته ای دو بار شکست عشقی نمی خورید!
9- لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میاد!
10- فقط شما می تونید برید استادیوم.
11- خودتون پنچری ماشینتونو می گیرید!
12- لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید!
13- می تونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمی گردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید!
14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید!
15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمی شید!
16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمی گیره!
17- فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال یوونتوس - بارسلونا را با گزارش عادل فردوسی پور درک می کنید!
18- فقط شمایید که می تونید لذت تکچرخ زدن با cg رو تجربه کنید!
19- می تونید با خط ریشتون بیش از 12000 اثر هنری خلق کنید!
20- به طلا و جواهرات دیگران در حالی که دارید از حسادت منفجر می شید نگاه نمی کنید!
21- تو عروسی ها لازم نیست چند تن زنجیر به خودتون آویزون کنید که تازه دیگران ازتون بپرسند بدلیه ؟
22- سر سفره عقد لازم نیست برید گل بچینید و گلاب بیارید و نون بگیرید و اینا...
23- در حالی که خواهرتون باید بمونه خونه و آشپزی یاد بگیره شما می رید بیرون و گل کوچیک بازی می کنید!
24- لازم نیست آدرس تمام مزون ها، پاساژها، بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید!
25- اگه تو خیابون تویوتا کمری جلوی پاتون نگه نداشت به راحتی سوار یه پیکان می شید!
26- لازم نیست همیشه جای جورابهای همسرتون رو حفظ باشید!
27- فقط شما می تونید سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسیر کنید!
28- لازم نیست روزی چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سریالهای بی سر و ته وطنی رو تماشا کنید!
29- لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید!
30- می تونید حتی تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طی کنید و کسی اونجوری به شما نگاه نکنه!
31- می تونید راحت رو صندلی های جلوی اتوبوس بشینید و در عقب دود نخورید (البته این اتوبوس های brtاین قضیه رو خرابش کرد.)
32- می تونید با شلوارک و رکابی راحت تا سر کوچه برید!
33- خیالتون راحته که هرگز یک خواهر شوهر (و ایضا جاری) که مدام رو اعصابتون رزمایش برقرار کنه ندارید!
34- لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نمی زنه!
35- در زیر گرمای نابود کننده تابستون خیلی راحت با یه آستین کوتاه میایید بیرون!
36- نیازی ندارید هر روز که از خواب پا می شید تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوی آیینه با خودتون ور برید!
37- نیازی نیست سه چهارم عمرتون رو توی کلاسهای آشپزی، خیاطی، گلدوزی، آموزش فال شیرموز و تقویت اعتماد به نفس در 3/0 ثانیه بگذرانید!
38- نیازی نیست داخل کیفتون به تعداد رنگهای یک lcd لنز چشم داشته باشید (توضیح: رنگهای lcd معمولا بالای 16 میلیون می باشد.)
39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبودید هیچ اشکالی نداره!
40- فقط شما می فهمید که یک 206 اسپرت *** چقدر زیباست!
41- بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه می تونید ساعتها پلی استیشن بازی کنید!
42- با دیدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نمی آیند و جلوتون رژه نمی روند!
43- فرق cd رو با بشقاب میوه خوری متوجه می شید!
44- با یک سرماخوردگی سه ماه در ccu بیمارستان بستری نخواهید شد!
45- می تونید یه جوک بامزه تعریف کنید بدون اینکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخندید!
46- روی در هیچ مغازه ای ننوشته اند که از پذیرفتن آقایانی که شئونات اسلامی را رعایت نکنند معذوریم (بس که محجوب هستند آخه)
47- داشتن ریش پروفسوری از ویژگی های بسیار ممتاز است که مخصوص شما آقایان می باشد!
48- فقط شما می تونید کت و شلوار بپوشید و کروات بزنید و کلی خوشتیپ بشید!
49- بیش از 60 درصد رشته های مهندسی رو شما به خودتون اختصاص دادید (دیگه از این با کلاس تر؟)
50- و در نهایت اینکه می تونید تو خیابون از هر کس که دلتون خواست بپرسید ساعت چنده؟! (این یکی دیگه ته ویژگی بود!)
sorna
11-16-2011, 10:58 PM
داف یک حرفه زنانه است که چند سالی است در ایران باب شده. برای داف شدن شما نیازی به تحصیلات عالی دانشگاهی ندارید. یک فوق دیپلم یا یک لیسانس کفایت می کند. احتمال اینکه شما با تحصیلات بالاتر از لیسانس داف شوید بشدت سقوط کرده و شیوعش در میان دانشجویان دکترا و پست داک نزدیک به صفر است. برای داف شدن شما باید زیاد فکر نکنید، اگر از شما پرسیدند مثلا اکبر گنجی کیست یا فرق سازمان ملل با یا شورای امنیت چیست مثل گوسفند نگاه کنید. آخرین کتابی که خوانده اید ماکزیمم ترجمه گیتی خوشدل باشد. هفته ای دوبار کافی شاپ بروید، دوبار دانشگاه، دوبار رستوران، دو پارتی، دوبار کارواش ماشین و دوبار آرایشگاه.سالی دوبار موبایلتان را عوض کنید، دوبار دوست پسرتان را عوض کنید، دوبار با پدر و مادرتان قهر کنید. و هرگز به آینده خودتان و کشور خودتان فکر نکنید،و هر کس هم که از این لوس بازی ها در آورد به او نگاه عاقل اندرسفیه بیاندازید. و از همه مهمتر هرگز کار نکنید. پدر ومادرتان چشمشان چهارتا شما را پس انداخته اند حالا هم باید خرجتان را بدهند
sorna
11-16-2011, 10:59 PM
راههای محبوب شدن کارمندان نزد رئیس(خیلی باحاله)
یکی از دوستان ما روی دست آقای «برایان تریسی» رو زده و 13 تجربه ناب برای موفق شدن در سازمانهای دولتی در ایران رو کشف کرده.
در صورتی که کارمند دولت هستید حتما از این تجربیات استفاده کنید:
http://i32.tinypic.com/l9uh2.jpg
1- در یک سیستم دولتی؛ سعی کنید «لال بودن» را تمرین کنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.
2- در یک سیستم دولتی؛ هیچگاه کارمندان را با یکدیگر مقایسه نکنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.
3- در یک سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نکشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!
4- در یک سیستم دولتی؛ می توانید با کارهای کم و کوچک، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط کافی است «زبان» خود را تقویت کنید!
5- در یک سیستم دولتی؛ ممکن است که هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خوار و خفیف باشید.
6- در یک سیستم دولتی؛ با اشکالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر این صورت یک مشکل دیگر به سازمان اضافه می شود. آن مشکل، شما هستید!
7- در یک سیستم دولتی؛ اشتباهات یک مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یک مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند کرد.
8- در یک سیستم دولتی؛ با انجام کارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلکه برای این کار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط کافیست همیشه میز کارتان را منظم نگه دارید!
9- در یک سیستم دولتی؛ اضافه بر کارهای معمول کار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.
10- در یک سیستم دولتی؛ همیشه حرفها (فرمایشات) مدیرتان را تایید کنید، حتی اگر از نظر او «ماست، سیاه باشد!»
11- در یک سیستم دولتی؛ تنها کاری که واجب است سریع انجام دهید، کاری است که مدیر شما شخصا از شما خواسته است.
12- در یک سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای که می تواند شما را وادار به کار کند «کسب روزی حلال» است.
13- در یک سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه؛ مگر اینکه با گربه نسبتی داشته باشید!
sorna
11-16-2011, 11:00 PM
اگر شوهر یه خانمی برنامه نویس باشد...
شوهر: سلام،من Log in کردم.
زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟
شوهر:Bad command or File name.
زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم
شوهر:Syntax Error, Abort, Retry, Cancel.
زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟
شوهر:File in Use, Read only, Try after some Time.
زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر:Sharing Violation, Access Denied.
زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.
شوهر:Data Type Mismatch.
زن: تو یک موجود بدرد نخور هستی.
شوهر:By Default.
زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.
شوهر:Hard Disk Full.
زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟
شوهر:Unknown Virus Detected.
زن: خب مادرم چی؟
شوهر:Unrecoverable Error.
زن: و رابطه تو با رئیست؟
شوهر:The only User withWrite Permission.
زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟
شوهر:TooMany Parameters.
زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.
شوهر:Program PerformedIllegal Operation, It will be Closed.
زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!
شوهر:Close all Programs and Logout for another User.
زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.
شوهر:Its now Safe to Turn offyour Computer
sorna
11-16-2011, 11:00 PM
تکه کلام های راننده های تاکسی
* امتياز : تکه کلام های راننده های تاکسی موقعی که می خوان سرتون کلاه بذارن شده تاحالا سوار تاکسی بشین و مسیر رو درست بلد نباشین. بعد راننده تاکسی این موضوع رو بفهمه و سرتون کلاه بذاره. برای خیلی ها پیش اومده. در ادامه بعضی از تکه کلام ها رو براتون لیست کردیم؛ ۱/ اینجا طرح ترافیکی هست من نمی تونم از این جلوتر برم ۲/ برای رسیدن به مقصد شما دو تا مسیر هست. یکی نزدیک تر و کم ترافیک تر. یکی دورتر و پرترافیک. فقط مسیر نزدیک یکم پیاده روی دارید. ۳/ بنزین آزاد می خرم، مجبورم کرایه رو گرون تر بگیرم. ۴/ مقصد شما اون ور شهره، کرایه ماکزیمم باید بدین ۵/ این کرایه بدون کولر هست باید پول بیشتری بابت کولر بدین ۶/ من از میان بر اوردمتون کرایه رو یکم بیشتر بدین. ۷/ من ده ساله دارم تو این مسیر مسافر کشی می کنم، کرایه اش اینی که من می گم ۸/ هیچ کی غیر از من شما رو سوار نمی کرد ۹/ همین دیروز نیم میلیون خرج ماشین کردم ۱۰/ ما همیشه هوای مسافرامون رو داشتیم ۱۱/ آقا ببخشید یادم اومد باید جایی می رفتم، میشه همین جا پیاده بشین ۱۲/ مسافرکشا الحق بی انصافن ۱۳/ مسافری؟ از کجا می یای؟ ۱۴/ شما باید آدرس دقیق می دادی، به کل این منطقه می گن ۱۵/ من تا اینجا رو بلدم، بقیه رو شما بگید کجا برم. ۱۶/ مبلغی که بهتون دادم، هیچ کی با این مبلغ این مسیر رو نمی برت تون
sorna
11-16-2011, 11:01 PM
فرهنگ لغت طنز ایرانی
ادب : یعنی كمك به یك خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به كمك احتیاج نداشته باشد
ازدواج : قمار زندگی است و در قمار معمولا برد با كسی است كه بیشتر تقلب كند
الكل : مایه گرانبهایی كه همه چیز را محفوظ نگاه می دارد مگر اسرار را
اوراقچی : تنها موجودی كه زنها را بهترین رانندگان دنیا میدان
ایده آل : شوهری كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملایمتی كه در مورد اتومبیل تازه اش دارد رفتار كند
زوج ایده آل : شوهر كر و زن لال
بوسه : تصادفی كه فقط یك سیلی به آدم ضرر می زند
بیست سالگی : دورانی كه پسر ها دنبال معشوقه می گردند دختر ها دنبال شوهر
چشم : عضویكه چشم چرانها با آن ارتزاق می كنند
خسیس : كسی كه وقتی خانه اش آتش می گیرد برای اینكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشانی بدود
خوش بین : مردی كه تصور كند وقتی زنی پای تلفن خداحافظی كند گوشی را خواهد گذاشت
دوران تجرد : دورانی كه معمولا برای مردها بعد از ازدواج شروع می شود
رفیق : كسی كه همیشه به شما مقروض است
سوءظن : سعی در دانستن چیزیكه بعدا" انسان آرزو می كند ای كاش آنرا نمی دانست
سینما : جایی كه پشت سر شما حرف می زنند
عشق : دردسری كه برای فراموش كردن آن باید عشق تازه تری پیدا كرد
سرخ پوست : مرد خوشبختی كه وقتی زنش اورا می بوسد صورتش ماتیكی نمی شود
سنجاق قفلی : تنها قفلی كه بدون كلید باز می شود
مرد مجرد : كسی كه هنوز عیوبی دارد كه خود نمی داند
معجزه : دختر خانمی كه زنگ آخر جیم شود و به سینما نرود
موش : خانم هایی كه نصفه شب به جیب شوهر هایشان شبیخون می زنند
هالو : شوهری كه دستكش ظرفشویی را بجای اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد
sorna
11-16-2011, 11:02 PM
تفاوت دوستی مردها و زنها (خیلی جالبه)
دوستی بین زنها
یه زن یه شب به خونه نمیاد.
روز بعد به شوهرش میگه که من دیشب خونه ء یکی از دوستام خوابیدم.
شوهر به ۱۰ تا از بهترین دوستای زن تلفن میکنه.
هیچ کدوم از اونها اینو تأیید نمیکنند.
هیچوقت رو دوستی یه زن حساب نکن!
**********************
دوستی بین مردها
یه مرد یه شب به خونه نمیاد.
روز بعد به زنش میگه که من دیشب خونه ء یکی از دوستام خوابیدم.
زن به ۱۰ تا از بهترین دوستای شوهرش تلفن میکنه.
هشت تا از اونها تأیید میکنند که شوهر شب گذشته را در خونه ء اونا گذرونده و دو تا از اونا ادعا میکنند که اون هنوز اونجاست!
هیچوقت به حرف مردها اعتـماد نکن!
sorna
11-16-2011, 11:03 PM
كاری كه یك خانم بعد از تصادف انجام می دهد
http://www.cfoon.net/wp-content/uploads/2008/05/iranian_lady_wt_r_1.jpg (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.cloob.com%2Fcl ub%2Farticle%2Flist%2Fclubname%2Fbachekhoshtipa%2F wrapper%2Ftrue)
تابحال تصادف كرده اید یا در حادثه تصادفی بوده اید (سوار ماشین و یا شاهد نزدیك) بعضاً دیده اید كه رفتارهای مختلفی از افراد بعد از تصادف رخ می دهد. اما جالبترین آنها مربوط به خانم هاست.
حال سوالی كه مطرح است اینست كه یك خانم بعد از تصادف اتومبیلش دقیقاً چه كاری انجام می دهد؟
ماشین را خاموش می كند؟
پاسخ؛ خیر.
در صورت انفجار ماشین از اتومبیل دور می شود؟
پاسخ؛ خیر.
با استفاده تلفن همراه خود با ۱۱۰ تماس می گیرد؟
پاسخ: خیر
با اوژانس تماس می گیرد؟
پاسخ: مطمئناً خیر.
پس بنظر شما چه كاری ممكن است از او سر بزند؟ در حین پایین رفتن در این مورد نیز فكر كنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آره دیگه!
sorna
11-16-2011, 11:04 PM
روابط دانشگاهی
(این مطلب نوشته من نیست اما ازش خوشم اومد)
از دید مسئولین بالا مقام دانشگاه :
- مهمترین رکن یک دانشجوی نمونه ، پرداخت به موقع شهریه است .
- در مرحله اول ثبت نام دو چیز کافیست اول پذیرفته شدن و دوم فیش واریزی شهریه ، بقیه مدارک باشه برای بعد ( پول مهمه )
- دانشجو فردی است که باید به موقع و قبل از استاد سر کلاس حضور داشته باشد .
- نگاه او قبل از کلاس به کفشهایش و در کلاس به جزوه هایش باشد .
- فاقد هر گونه آرایش ظاهری ، باطنی ، داخلی و خارجی باشد .
- از خونه مستقیم بره داخل کلاس و بعد از کلاس مستقیم بره خونه .
- هر چی استاد و مسئولین دانشگاه گفتن بگوید چشـــــــــــم .
- کاری به کار کسی نداشته باشه و کلا" چیکار داره که کی به کی یا با کی تا کی چیکار داره !!!
- اگر دانشجویی مذکر با دانشجویی مونث در محیط دانشگاه هم کلام شد باید به کمیته انضباطی مراجعه نموده و توسط منضبطین اونجا جیز شوند .
- پسرا اینور، دخترا اونور در غیر اینصورت جیــــــــــــــز
از دید اساتید محترم و زحمتکش :
- سر کلاس سکوت رعایت شود .
- سوالات سخت مطرح نشود .
- هر کس بیش از 4 جلسه غیبت کند بی تربیت میباشد در نتیجه حذف .
- کسی تیکه نیندازد .
- افراد آخر کلاس ، ندید حذف
- تقلب = مرگ
- پروژه شما کپی است ، نمره بی نمره
- نمره باقالی نیست که آخر ترم بین دانشجویان پخش شود بنابراین درس بخونین .
از دید دانشجویان پسر ( بیکاراشون ):
( درتمامی موارد مثبت اندیشی فراموش نشود لطفا" )
- عشق است دوران دانشجویی مخصوصا" اگه یک شهر دیگه باشی
- شهریه رو که بابا جونی میده خرجمونم که خدا میرسونه
- شب با بر و بچس بریزیم دور هم و تا صبح بگیم و بخندیم
- کلاسهای صبح برای خالی نبودن عریضه ( یا غریزه !! ) است ، روم به دیفال سگ میره کلاس . ( ندید بگیرین این اصطلاحی عامیانه در عین حال نا درست میباشد )
- ساعتهای سرو وعده های غذایی >>>> شام : ساعت 3 صبح به بعد – صبحانه : اگه بیدار بودیم ساعت 12 یک تیکه نون به خاطر رفع بوی نامطبوع دهان میلنبانیم . – نهار : خدا خیر بده دانشگاه که حداقل یک سلف داره و هر چند غذاش به رستورانهای شهرمون نمیرسه !! ولی شکمتو برای چند ساعتی پر میکنه
مواد غذایی زمان دانشجویی : قلیون هلو نعناع ، تخمه ، مرغ همسایه ، تخم مرغ ( همسایه ) ، سیب زمینی ، سوسیس ، قلیون اینسری با طعم لیب سیمو ( سیب لیمو غنی شده ) ، انواع کنسروجات ، نون بسته ای کپک زده و انواع ترشیجات خونگی
- تفریحات سالم : قلیون - .... بازی ( فرض کنین حکما" مار و پله منظورمه !! ) - ... بازی ( دخترانه فکر کنین ، عروسک بازی منظورمه ) - کشتی ( از فرنگی و آزاد گرفته تا کشتی چوخه و کشتی کج ) ، اس ام اس بازی ( معمولا" طرف اس ام اس داخل خوابگاه دختران یافت میشود ) - خدا خیر بده ایرانسل که وقت خالی دانشجویان پر کرده و برای رفع خستگی و فراقت از بار سنگین درسها با طرح بنفشش میتونی از بوق ساعت 12 تا خود 6 فکتو نرمش بدی - قبل از رفتن دانشگاه حدود یک ساعت از وقتهای باطله جلو آینه میگذره و اینجا موها و ریش و سبیل تازه روییده بسیار نمایان شده و دقت و تمرکز بیشتری لازم دارن – آب بازی تفریح سالمی هست که در هر خونه ای جای خاص خودش داره و باعث تمیزی و شادابی روحیه دانشجویان شرکت کننده میشه – در زمانهای گذشته دانشجویان هفته ای یک بار برای خلاص شدن از یکنواختی و ایجاد تنوعی در برنامه هاشون مراسم جر دادن داشتن که خوب الان به خاطر تورم و خارج شدن از زندگی غار نشینی کمتر از این مراسم دیده میشه و تقریبا" به منسوخجات پیوسته . مراسم به صورت خیلی ناگهانی و پنهانی شروع میشد به این صورت که زیر پوش و یا پیراهن همخونه ای عزیز جرانده* میشد و به محض روی دادن چنین اتفاقی همگی باید خودشون آماده جریده* شدن میکردن و آروم به کمک دوست دیگر جرانده* میشدن و در اینجا دوستانی که مقاومت میکردن غیر از هدف اصلی که پیراهن و معمولا" زیرپوششون بود جاهای دیگرشون هم مورد تجرید* قرار میگرفت و منجرد* میشد ( * صرفهای مختلف جـــر بر وزنهای مختلف )
- مراسم قبل از خواب که بعضی وقتها جلو خواب گرفته و یا آسیبهای جسمی خطیری در پی دارن . ( منظورم همون بالش بازی و یا نمونه غیر انسانی اون به وجود آوردن چندین طبقه انسانی و یا لحاف تشکی بر روی اولین نگون بختی که خوابش ببره )
- ضبط و نوارها و سی دیهای مختلف خوانندگان هم که از نون شب واجب تره .
- حرکات موزونی که گاها" به صورت سمبل در اومده و داخل کلاسهای درس هم نمایان میشه .
عواید و دست یافتهای این گروه در طول و آخر ترم :
- نمرات درخشان
- سوز عاشقی
- سینه ای پر آه و پردود
- لباسهایی مستاجر*
- لوازم منزلی که گویای وقایعی تاریخی هستند که در طول این دوران به سرشون اومده از قبیل سوراخهای فراوان و دور سوخته به خاطر زغال قلیون ، رنگهای زرد آثار چای و آبهای مخصوص مراسم ، موهای فراوان به علت ریزش شدید موها و پشمونجات
- اعضا و جوارحی مصدوم به علت درگیریهای مختلف
- فراگیری آشپزی مخصوصا" از نوع ماکارونی و پلوتن ( تن ماهی + برنج)
- زخم معده
- بی خوابی مفرط و جغد گونه
- گوش گرفتگی ( طرح بنفش )
- مرض شست گرفتگی ( به علت تعدد اس ام اس )
از دید دانشجویان دختر بیکار :
- مخارج شهریه و خورد و خوراک با ددی جون
- چقدر زندگی بدون آقا بالا سر خوش میگذره
- دختران دائما" غیبت میکنن ولی همیشه در سر کلاسها حضور دارن .
- نوشتن جزوه مهمترین کار و حضور در کلاسها مهمترین وظیفه در داخل دانشگاهه ( خدا داند چرا ؟! )
- فراگیری پیشرفته مهمی به نام آمار گیری که در این زمینه مطلب فراوان است و چندین روز اندر مزایای آمار و آمارگیری در دختران به شخصه میتونم مطلب بدم . فقط همین بگم که سرعت پخش آمار از سرعت نور بالاتر هست و کافیه یکی از پسران کلاس پاچه شلوارش پشت کفشش گیر کرده باشه ، تا مستخدم خوابگاه متوجه این امر مهم میشه و دلایل پیدایش و رخداد چنین اتفاقی در میزگردهای شبانه مطرح میشه و نتیجه آخر اینه که پسرک عاشق یکی از دختران اون جمع هست .
- تفریحات سالم : میزگردهای شبانه پیرامون پسرهای دانشگاه - گذراندن کلاسهای آرایشگری و گریم – طراحی لباس و ابداع مد – آشنا شدن با قلیون و طریقه چاغ نمودن و کا دود کردن آن – سر کار گذاشتن پسرها – نقاشی کردن در جزوات و تزئین آنها جهت اهدا به نیازمندان !! – جستجو و تحقیق در علل کنشهای متفاوت پسران – آموزش رذالت و شیطنتهای پسر کش – تمام تفریحاتی که پسران انجام میدن در میان دختران هم رایج شده و کافیه یک دور تفریحات پسران مرور کنین ، با این تفاوت که در دختران آخرش همیشه به گیس و گیس کشی منجر میشه - آشنا شدن با انواع خوراکهای سرد ( فست فود ) و کافی شاپهای شهر – هفته ای هفت شب شرکت در تولد هم اتاقیها – جمع آوری شماره پسرها و ملغب شدن به 118 – تک زنگ زدن بی موقع و شبانه به گوشی پسران – اونهایی هم که خیرخواه هستن برای اینکه دوستشون صبح برای کلاس بیدار کنن تا صبح پلک رو هم نمیذارن – شرکت در تمامی تورهای سیاحتی ، زیارتی ، علمی و تخیلی دانشگاه .
عواید و دست یافتهای این گروه در طول و آخر ترم :
- فراگیری هر نوع آرایش و مد لباس
- تغییر قابل توجه از لحاظ ظاهری نسبت به بدو ورود به دانشگاه
- کم آوردن حافظه گوشی جهت درج اس ام اس و شماره دوستان
- تغییر ماهیت از یک دختر آروم به دختری شیطون و بازیگوش
- یادگیری انواع مهارتهای شوهرداری و شوهر فراری
- آشنایی با موارد برخوردهای اجتماعی و معضلات رفتاری
- شکست در عشق
- خیلی وقتها هم متاهل شدن یعنی رسیدن به هدف اصلی و والای دانشگاه
- گوش گرفتگی و شست گرفتگی
- زخم معده و پاشنه پا و ماهیچه های دوگانه فک
دانشجویان شاغل ( دختر و پسر فرقی نمیکنه )
- این جیب اون جیب کردن و دویدن برای جور کردن هزینه بالای شهریه
- دنبال رفع تداخل کلاسها و ساعات کار
- گرفتن پاچه اساتید جهت منعطف کردن آنها ( به خاطر اینکه اگه غیبتها زیاد شد حذف نکنن )
- واکس زدن کفش کارفرما به خاطر دادن مرخصی تحصیلی
- انجام دادن هر گونه کارهای محیر العقول برای مشتری و ارباب رجوع ( به خاطر اینکه نپره)
- گرفتن جزوه از هر کس و ناکسی و کپی کردن آن
- برو سر کار ، بیا کلاس ، وسط کلاس زنگ میزنن بیا سر کار ، اگه شد برو خونه ، کلاست دیر شد ، کلاس ، کلاس ، بسه برو خونه بخواب ( با این اوضاع بنزین ... )
- سرو وعده های غذایی یا ممکن نمیباشد و یا در بین کلاسها یا در بین راه به صورت ضربتی صورت میگیرد .
- خوابیدن در سر کلاس
- فکر پاس کردن چک ، جواب دادن به مسئول ، راه انداختن مشتری و ... به جای تمرکز روی درس !!
- فکر درس ، تمرین ، پروژه ، میانترم ، پایانترم و .... به جای تمرکز در کار!!
عواید و دست یافتهای این گروه در طول و آخر ترم :
- سر گیجه و موج گرفتگی
- کارت سوخت خالی
- پس انداز منفی و هجوم اقساط
- مدرک
- یک مشت جزوات درهم و برهم که چیزی از توش در نمیاد
- افت شغلی
- زخم معده و لاغری مفرط و چشمانی گود و چهره ای زرد
- کلکسیونی از پاچه اساتید و مسئولین محترم
- کوهی از دیون که تا سالیان دراز باید حملشون کرد
- فراموش کردن هرگونه تمایلات و هنرهای قدیمی و بی میل شدن جهت ادامه آنها
- کم شدن روابط دوستانه و خانوادگی در حد طرد از اون جمع
جیگر آدم خون میشه برای این قبیل دانشجویان . کیه که به دادمون برسه ... ( عضوی از دانشجویان شاغل )
در مجموع دانشجویی مثل پس گردنی و یا تو گوشی میمونه که هم میتونه از خواب بیدارت کنه و هم میتونه بهت آسیب برسونه این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم .
به امید موفقیت تمامی دانشجویان ایرانی در هر کجای دنیا که هستن..
sorna
11-16-2011, 11:04 PM
سازمان جاسوسی آمریکا
چند وقت قبل سازمان سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام كارهای تروریستی كرد. این كار بسیار محرمانه و در عین حال مشكل بود؛ به طوریكه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنكه تصمیم به شركت كردن در دوره ها بگیرند، چك شد.
پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یك زن ازمیان تمام شركت كنندگان مناسب این كار تشخیص داده شدند.
در روز تست نهایی تنها یك نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور سیا یكی از شركت كنندگان را به دری بزرگ نزدیك كرد و در حالیكه اسلحه ای را به او می داد گفت :
- ما باید بدانیم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می كنی، وارد این اتاق شو و همسرت را كه بر روی صندلی نشسته است بكش!
مرد نگاهی وحشت زده به او كرد و گفت:
- حتما شوخی می كنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیك كنم.
مامور نگاهی كرد و گفت :
مسلما شما فرد مناسبی برای این كار نیستید.
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیكه اسحه ای را به او می دادند گفتند:
- ما باید بدانیم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می كنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بكش.
مرد دوم كمی بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت:
- من سعی كردم به او شلیك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شلیك كنم. حدس می زنم كه من فرد مناسبی برای این كار نباشم!
مامور سیا پاسخ داد:
- نه! همسرت را بردار و به خانه برو..
حالا تنها خانم شركت كننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
- ما باید مطمئن باشیم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می كنی. این تست نهایی است. د
او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیك 12 گلوله را یكی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناكی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، كوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ایستاده بود دیدند. او در حالیكه عرق را از پشانی اش پاك می كرد گفت:
- شما باید می گفتید كه گلوله ها مشقی است. من مجبور شدم او را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد....
sorna
11-16-2011, 11:06 PM
ماستها را کيسه کردن
اصطلاح بالا کنایه از: جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است.
فی المثل گفته می شود: «فلانی چون سنبه را پرزور دید ماستها را کیسه کرد.» یا به عبارت دیگر به محض اینکه صدای مدیر یا ناظم بلند شد بچه ها ماستها را کیسه کردند و غیره...
اکنون ببینیم وقتی که ماست داخل کیسه می شود چه ارتباطی با ترس و تسلیم و جا خوردگی پیدا می کند؟!
ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد.
پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است.
مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.
در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند.
گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی داشتند و به اصطلاح ناخونک می زدند.
مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان م***** و ناخونک زن را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچه ها و خیابان های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکاره ها دفع شر و رفع مزاحمت شد.
روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند.
مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.
چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکانهای لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید: «چه جور ماست می خواهی؟»
مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟!!»
ماست فروش جواب داد:«معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید!
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است!
از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!»
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند!
سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند.
بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»
چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند...
آری، عبارت مثلی ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.
sorna
11-16-2011, 11:06 PM
دختر خانم ها از 14 تا 28 و خصوصيات اخلاقي اونا :
سن ۱۴ سالگي: تا پارسال هر کي بهشون مي گفت: چطوري؟ مگفتن: خوبم مرسي! حالا ميگن: مرسي خوبم!
سن ۱۵ سالگي: هر کي بهشون بگه سلام ، ميگن: عليک سلام! ... نقاشيشون بهتر ميشه (بتونه کاري و رنگ آميزي و ...!)
سن ۱۶ سالگي: يعني يه عاشق واقعين! ... فردا صبح هم مي خوان خودکشي کنن! ... شوخي هم ندارن!
سن ۱۷ سالگي: نشستن و اشک مي ريزن! ... بهشون بي وفايي شده! ... (کوران حوادث!)
سن ۱۸ سالگي: ديگه اصلا عشق بي عشق! ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن!
سن ۱۹ سالگي: از بي توجهي يه نفر رنج مي برن! ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست!
سن ۲۰ سالگي: نه ، نه! ... اون منو نمي خواست! ... آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره! مي دونم!
سن ۲۱ سالگي: فقط ۲۷-۲۸ سالگي قصد ازدواج دارن! فقط!
سن ۲۲ سالگي: خوش تيپ باشه! پولدار باشه! تحصيلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چي نباشه!)
سن ۲۳ سالگي: همه ء خواستگارا رو رد مي کنن!
سن ۲۴ سالگي: زياد مهم نيست که چه ريختيه يا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه!
سن ۲۵ سالگي: اااااااه! پس چرا ديگه هيچکي نمياد؟! ... هر کي مي خواد باشه ، باشه!
سن ۲۶ سالگي: يه نفر مياد! ... همين خوبه! ... بــــــــــله!
سن ۲۷ سالگي: آخيـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگي: کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي
sorna
11-16-2011, 11:06 PM
فرق دخترها و پسرهای ایرونی
دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند
2- اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!
3- یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه
4- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!
5- دخترا از پسرا موهاشون کوتاهتره!
6- دخترا می خوان سر پسرا کلاه بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن
8- نقطه قوت پسرا چشماشونه اما نقطه قوت دخترا چشم و گوش ابرو و دماغ و دهن و .........هست.
9- دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره.
10- دخترا فکر می کنن بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از طرف مقابله!
11- دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند!
12- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن.
13- اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید ولی اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید! که هم پسره و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید.
14- دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن
15- دخترا زندگی مشترک رو در عشق و صفا و صمیمیت می بینن ولی پسر ها در غذا
16- اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک چمع فقط سوتی میدن!
17- یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه.
18- پسر ها میدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین ازش متنفرن ولی دختر ها نمیدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین طرفدارشن!
19- یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه!
20- یک دختر اگر توی خیابون پسری ازش بپرسه ساعت چنده میگه:ساعت 7.اما یه پسر اگر یه دختر ازش ساعت بپرسه میگه :ساعت 7 و 2 دقیقه و 24 ثانیه,اینم شماره تلفن من ..... سر ساعت 9 منتظر تماستم!
21- اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش!
22- دختر ترشیده میشه اما پسر بلعکس رسیده تر میشه نه!!!!
23- بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!
(البته فحش دادن یکی دیگر از کارهای دختران است) بد وااااااا ...انجام ندید سو استفاده نشه هاااااا
sorna
11-16-2011, 11:07 PM
نامهی دختری به جومونگ لو رفت
سلام آقاي جومونگ:
اميدوارم حالتان خوب باشد و ملالي در وجود شريف نباشد. اگر از احوال اينجانب و ساير هموطنان بپرسيد بنده که مخلص جناب عالي و تمام اعضاي گروه دامون هستم . هموطنان هم همگي دوست دار جناب عالي هستند و هرشنبه و سه شنبه مشتاقانه پاي تلويزيون مي نشينند تا جمال مبارک جنابعالي وياران را ببينند و مرحبا بگويند و بر هر چه تسو و تسوئيان لعن و نفرين بفرستند.
و البته بعضي ها هم به خاطر تماشاي جمال کم مثال بانو سوسانو به تماشاي سريال شما مي نشينند.به من چه؟ مرا که توي قبر اونها نمي گذارند. غرض فقط اين بود که بگويم اينجا همه جور آدمي هست.آقاي جومونگ من خيلي خوشحالم که سريال شما را تلويزيون ما نشان مي دهد. آخه مي دانيد؟ ماتوي سرزمين بزرگ مان اصلا آدمي مثل شمانداريم!
نه درتاريخ مان نه درقصه ها و افسانه هامان مثل شما نداريم. به همين جهت ديدن شجاعت هاي شما ،درستي شما ،کارداني شما برايمان لذت بخش است .چه کسي مي تواند سه تا تير در کمان بگذارد و هرسه رابه هدف بزند؟ چه کسي مي تواند آنهمه صبرکند تا اعتماد آدمي مثل تسو را به دست بياورد؟ چه کسي مي تواند يک تنه به وسط يک فوج بزند و همه را از دم تيغ بگذراند؟
اين کار فقط و فقط ازجنابعالي برميايد.عموي پدرم مي گويد رستم زور صدتا جومونگ راداشته است. ولش کنيد لطفا. پير است و هذيان مي بافد .کلي هم اسم هاي اجغ وجغ مثل گيو و گودرز و سياوش و بيژن و کيخسرو و اينها پشت سرهم رديف مي کند که مثلا اينها اساطير مايند .من که جدي اش نميگيرم اگر آنها اسطوره بودند، اگر از جنابعالي سر تر بودند چرا صداسيماي ما ازشان فيلم نمي سازد؟
مگر رستم هماني نبود که چند وقت پيش ها يک سريالي ازش نشون داد؟ اونکه اصلا لاجون بود.فقط حرف ميزد. اگر اسطوره ما اون بود ما اصلا اسطوره نخواستيم, داداشم ديروز که ازمدرسه اومد ازقول معلم تاريخشون مي گفت که ما يه ستارخاني داريم که مثل جومونگ افسانه نيست و واقعي است وتازه از جومونگ هم چيزي کم نداره .و کلي ازشجاعت و کاردرستي اش گفت.
گفتم داداشم گوش کن.من هم ستارخان راخوب مي شناسم. هموني يه که اسمش رو خيابون دايي اينهاست. اما اگه کارش درست بود لابد يه فيلمي، سريالي چيزي ازش مي ساختند. بد که نگفتم .خلاصه اينجا هرروز يه اسطوره علم مي کنند که مثلا ازشما سرتر باشه اما نمي شه .اما گوش من بدهکار اين حرفها نيست .من فقط مخلص جومونگم وغيرجنابعالي اسطوره اي ندارم.دور دور جومونگ است وبس.
sorna
11-16-2011, 11:07 PM
کلاغ های باهوش!
نتايج تحقيقات دانشمندان انگليسي حاكي از آن است كه پرنده ها و به خصوص خانواده كلاغ ها، بيش از آنچه كه در گذشته تصور مي شد باهوش هستند.
"كريستوفر برد" از بخش جانورشناسي دانشگاه كمبريج انگستان كه در اين مورد تحقيقات گسترده اي انجام داده، معتقد است كه پرندگان و در راس آنها خانواده كلاغ ها، علاوه بر آنكه از حافظه بسيار خوبي برخوردارند، توانايي استدلال هاي پيچيده اجتماعي را هم دارند.
آنچه كه حيرت آقاي "برد" را بيش از همه برانگيخته، توانايي خارق العاده كلاغ ها در ساخت و استفاده از ابزار است.
البته بخشي از هوش اين پرندگان در تعامل با ساير اعضاي گروهي كه در آن زندگي مي كنند جلوه گر مي شود. به طور مثال كلاغ ها قادرند به راحتي افراد مختلف گروه را از هم تشخيص دهند، و يا با بعضي از آنها روابط نزديك تري برقرار كنند.
رفتار فريبكارانه
زندگي كردن در گروه، گاهي اوقات باعث مي شود كلاغ ها رفتارهاي فريبكارانه اي از خود به نمايش بگذارند. نتايج اين تحقيقات نشان مي دهد كه گونه خاصي از زاغ ها، استاد اين شيوه هاي فريبكاري هستند.
بسياري از كلاغ ها عادت دارند غذا و آذوقه را براي مصرف در آينده، به خصوص در فصل سرما ذخيره كنند. اما گونه به خصوصي از زاغ ها حتي در اين مورد يك قدم فراتر مي روند.
آنها اگر متوجه بشوند كه تحت نظر هستند، براي فريب دادن و گيج كردن پرنده هاي ديگر منقار خود را در زمين فرو مي برند بدون آنكه غذا را در آن نقطه قرار داده باشند. سپس ممكن است آنها غذا را در نقطه اي ديگر مخفي كنند.
تست آينه
پيش از اين تصور مي شد تنها بعضي از انواع پستانداران، از جمله دلفين ها و فيل ها از وجود خود آگاهي دارند و به نوعي از توانايي تشخيص خود برخوردارند.
اما سال گذشته براي نخستين بار گروهي از محققان آلماني دريافتند كه گونه اي از كلاغ ها (مگپاي) نيز از اين توانايي برخوردارند.
به اين ترتيب كه با قرار دادن يك پرچسب رنگي زير منقار اين پرندگان، و قراردادن يك آينه مقابل آنها، مشاهده شد كه اين زاغ ها با تشخيص تصوير خود در آينه، تلاش مي كنند برچسب را از منقار خود جدا كنند.
ساخت و استفاده از ابزار
اما علاوه بر توانايي كلاغ ها در محيط هاي اجتماعي، موضوع ديگري كه حيرت دانشمندان را برانگيخته توانايي آنها در ساخت و استفاده از ابزار است.
تحقيقات اخير نشان مي دهد كه كلاغ ها در اين مورد نه تنها از پستانداراني نظير شامپانزه ها چيزي كم ندارند، بلكه در مواردي رفتار پيچيده تري هم از خود به نمايش مي گذارند.
راسل گري، و تيم تحقيقاتي او از دپارتمان روانشناسي دانشگاه آكلند با مطالعه كلاغ هاي "نيو كلدونين" كه در جزيره اي به همين نام در اقيانوس آرام زندگي مي كنند، پي بردند كه اين كلاغ ها با جدا كردن شاخه اصلي، جدا كردن انشعابات آن و سپس شكل دادن به انتهاي شاخه، ابزاري درست مي كنند كه در به دام انداختن كرم ها و حشرات كاربرد دارد.
سئوال بي جواب
در حاليكه دانشمندان موفق شده اند به بسياري از رفتارهاي هوشمندانه كلاغ ها از جمله كلاغ هاي جزيره "نيو كلدونين" پي ببرند، اما يك سئوال اساسي وجود دارد كه هنوز پاسخ قانع كننده اي براي آن پيدا نشده است.
آنها مايلند بدانند كه دليل يادگيري و پيشرفت مهارت در ساخت و كاربرد ابزار توسط اين نوع خاص كلاغ ها چيست.
نكته جالب اين است كه حتي با دور كردن كلاغ هاي "نيو كلدونين" از محيط اصلي زندگي آنها، و قطع رابطه آنها با ساير اعضاي گروه، اين كلاغ ها همچنان توانايي ساخت ابزار براي رفع مشكلاتشان را به ارث مي برند.
به اين ترتيب دانشمندان مي گويند با وجوديكه شايد بعضي از مردم تصور كنند تحقيقات علمي در مورد پرندگان و به خصوص كلاغ ها بسيار پيشرفته است، در عمل اين يافته اثبات مي كند كه آنها هنوز در مراحل ابتدايي تحقيقات به سر مي برند
sorna
11-16-2011, 11:07 PM
علت قبول نشدن در كنكور طنز
(http://www.irannaz.ir/)
طبیعتا'' 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز میشود.
پس 96 روز باقی میماند.اگر داوطلبی در كنكور قبول نشد هیچ تقصیری نداردچرا كه سال فقط 365 روز است . در حالی كه:
1- سال 52 جمعه داریم و میدانید كه جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.
2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است كه به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یك فرد نرمال مشكل است.بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.
3- در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است كه جمعا'' 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.
4- اما سلامتی جسم و روح روزانه1 ساعت تفریح را میطلبد كه جمعا'' 15 روز میشود.پس 126 در روز باقی میماند.
5- طبیعتا'' 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.
6- 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازم است. چرا كه انسان موجودی اجتماعی است.این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی میماند.
7- روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.
8- تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.
9- در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.پس 6 روز باقی میماند.
10- در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.
11- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.
12- 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست.چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!
نتیجه ی اخلاقی: پس یك داوطلب نرمال نمیتواند
امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد
sorna
11-16-2011, 11:08 PM
اولين كسي كه وارد جهنم مي شود شيطان است
جهنم و كافران در قيامت قيامت برپا ميشود و آنگاه كه جهنم، كافران منكر قيامت را از مكاني بعيد ديد كافران زبانههاي آتش را ميشنوند كه از فرط خشم ، بانكي خشمناك بر آنان ميزند و چون كافران در آن جهنم و دوزخ به مكاني تنگ و سخت انداخته شوند از تنگي دوزخ به هم بسته و كيپ شوند و در آن وضعيت بر خود هلاكت و نفرين بخوانند و حق تعالي از آن هنگام خبر ميدهد كه اي كافران امروز يك ثبور مخوانيد بلكه ثبور (هلاكت و نفرين) زياد بر خود بخوانيد در خبر آمده است اولين كسي كه جامه آتش ميپوشد و به جهنم كشانده ميشود شيطان است و كافران و فريبخوردگان به تبع او به جهنم افكنده ميشوند. بهشت، وعدهگاه مومنان و تو اي پيامبر به كسانيكه تو را بهخاطر فقر مادي سرزنش ميكنند بگو آيا اين بوستانهاي دنيا بهتر است يا بهشت جاوداني كه پرهيزكاران به آن وعده داده شدند؟ براي آنها پاداش و بازگشتي است كه به بهشت رجوع نمايند درحاليكه جاودان هستند هر چه بخواهند هست و بر پروردگار تو وعدهاي موعود براي مومنان در بهشت است.مومنان در بهشت هر آنچه را كه بخواهند براي آنها مهيا است. وعدهگاه بهشت كه تمثيلها و تشبيههاي آن در زمين به مكانهاي سرسبز و خرم شده است. از مخلوقات و ساختههاي خداي بزرگ است كه انسان در صيرورت و گرديدن وجودي از وضعيتي به وضعيت ديگر بدان جهان هستي ميرسد جهاني براي گرفتن پاداشها و مزد زحمات درستي و راستي در دنياي تكليف و مسئوليت كه هرگز توقف ندارد. پرسش روز قيامت پيامبر (ص) ياد كن روزي را كه ما مشركان و آنچه را كه آنان آن را بهجز خدا ميپرسيدند محشور ميكنيم پس به ايشان بگويدآيا شما بندگان مرا گمراه كرديد يا اينكه آنان راه راست را گم كردهاند؟ اشخاص يا اشيايي كه مورد عبادت واقع شدند خطاب به خداي بزرگ ميگويند خداوند پاك و منزه است و سزاوار ما نيست اينكه غير از شما اوليايي اخذ كنيم، ليكن شما آنها و پدرانشان را به نعمتهاي بيشماري روزي داديد تا اينكه آنها ياد تو را فراموش كردند و از قوم بور (هلاكت شدگان) شدند.سپس خداوند به كافران خطاب و التفات ميكند و ميفرمايد، خدايانتان شما را به آنچه ميگوييد تكذيب كردند و آنها نميتوانند از شما عذاب را دفع كنند و شما را ياري كنند.و هر كسي از شما كه ستم در دنيا كند عذاب بزرگي در آخرت به آنها بچشانيم و بزرگترين ستمي كه بشر در دنيا مرتكب ميشود ستم شرك و نفي نقش اراده خداي بزرگ در چگونه زيستن انسان در دنيا است. مثالي ديگر از انبياي گذشته اي پيامبر (ص) ما قبل از تو رسولاني را فرستاديم كه همانند ساير انسانها غذا ميخوردند و در بازارها راه ميرفتند پس اين تنها پيامبر اسلام (ص) نبود كه همانند انسانهاي عادي عمل ميكرد بلكه پيامبران گذشته و قبل از او نيز همينطور عمل ميكردند سپس خداوند ميفرمايد ما بعضي از شما را براي بعضي ديگر وسيله آزمايش دينداريتان قرار داديم تا ببينيم شما در برابر سختيها بر دينتان استوار هستيد و پرورگار تو نسبت به همه امور بصير و داناست.پس خداوند، پيامبران را در طول تاريخ از بين مردم برگزيد تا همانند آنها تغذيه و زندگي كنند و همين مسئله موجب آزمايش مردم در پذيرش نبوت بود تا با پذيرش نبوت به توحيد و معاد كه هنگام حشر در محضر الهي است ايمان بياورند
sorna
11-16-2011, 11:09 PM
فرق عروسی رفتن پسرها و دخترها .. !
عروسی رفتن دخترها:
دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...
حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!
بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!
عروسی رفتن پسرها:
اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!
روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!
ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!
بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...
توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)
ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...
ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!
تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!
کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!
خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!
sorna
11-16-2011, 11:10 PM
طنزپردازی درباره پیام های موبایل اوباما و گمراهی «پرس تی.وی»!
انتشار مطلبی طنز در پایگاه شبکه خبری فاکس نیوز در خصوص «هک شدن» ایمیل ها و پیام های تلفن همراه اوباما، رئیس جمهور آمریکا ، شبکه «پرس.تی.وی» را گمراه کرد!
به گزارش عصر ایران ،به نقل از دیلی تلگراف، وب سایت شبکه آمریکایی فاکس نیوز اخیراً در خبری که آن را «اختصاصی» نامید مدعی شد: "گوشی «بلاک بری» اوباما هک شده و به زودی اطلاعات حساس مربوط به ایمیل ها و پیام های ارسالی او خطاب به مقامات ارشد در یک کتاب جدید منتشر خواهد شد."
فاکس نیوز که این مطلب را به طنز نوشته بود افزود: "یک گروه خرابکار اینترنتی موسوم به «کسپر هاوسر» (Kasper Hauser) به پیغام های کددار گوشی بلاک بری اوباما دست یافته و قصد دارد به زودی با همکاری یک ناشر این پیغام ها را در کتاب جدیدی به چاپ برساند."
این در حالی است که «کسپر هاوسر» نه یک گروه خرابکار سایبر بلکه در واقع نام یک گروه کمدی مستقر در سانفرانسیسکو است.
براساس این گزارش ، وب سایت شبکه خبری ایرانی «پرس.تی.وی» به گمان آنکه این مطلب جدی است، آن را با تیتر «تروریست ها با موفقیت بلاک بری اوباما را هک کردند» منتشر کرده است.
«پرس.تی.وی» حتی پیشاپیش انتشار اطلاعات شخصی اوباما را «نقض امنیت ملی» این کشور دانسته است.
با این حال نمونه ایمیل ها و پیغام های هک شده ای که فاکس نیوز برخی از آنها را بر روی خروجی خود قرار داده کاملاً به طنز و شوخی نوشته شده و فاکس نیوز نیز در پایان مطلب خود به آن اشاره کرده است.
در گزارش فاکس نیوز آمده است: "برخی از این ایمیل های هک شده مربوط به رد و بدل شدن پیام های حساس بین اوباما با جو بایدن، معاون رئیس جمهور، هیلاری کلینتون وزیر خارجه، آرنولد شوارزنگر فرماندار کالیفرنیا و حتی سارا پیلین است."
برای مثال در یکی از پیام ها آرنولد خطاب به اوباما ایمیل زده است: "رئیس جمهور عزیز، به من گوش کنید من می توانم بن لادن را ظرف 24 ساعت دستگیر کنم، موهایم را برای این مساله گرو می گذارم!"
sorna
11-16-2011, 11:10 PM
میدونید چرا منشی ام رو اخراج كردم
صبح كه داشتم بطرف دفترم می رفتم سكرترم ژانت بهم گفت: ” صبح بخیر آقای رئیس، تولدتون مبارك!“
از حق نمیشه گذاشت، احساس خوبی بهم دست داد از اینكه یكی یادش بود.
تقریباً تا ظهر به كارام مشغول بودم. بعدش ژانت درو زده و اومد تو و گفت:” میدونین، امروز هوای بیرون عالیه؛ از طرف دیگه امروز تولدتون هست، اگر موافق باشین با هم برای ناهار بریم بیرون، فقط من و شما!“
” خدای من این یكی از بهترین چیزهائی بوده كه میتونستم انتظار داشته باشم. باشه بریم.“
برای ناهار رفتیم و البته نه به جای همیشه گی برای نهار بلكه باهم رفتیم یه جای دنج و خیلی اختصاصی. اول از همه دوتا مارتینی سفارش داده و از غذائی عالی در فضائی عالی تر واقعاً لذت بردیم.
وقتی داشتیم برمی گشتیم، ژانت رو به من كرده و گفت:” میدونین، امروز روزی عالی هست، فكر نمی كنین كه اصلاً لازم نباشه برگردیم به اداره؟ مگه نه؟“ در جواب گفتم: ” آره، فكر میكنم همچین هم لازم نباشه.“ اونم در جواب گفت:” پس اگه موافق باشی بد نیست بریم به آپارتمان من.“
وقتی وارد آپارتمانش شدیم گفتش:” میدونی رئیس، اگه اشكالی نداشته باشه من میرم تو اتاق خوابم... دلم میخواد تو یه جای گرم و نرم یه خورده استراحت كنم.“
”خواهش می كنم“ در جواب بهش گفتم. اون رفت تو اتاق خوابش و بعداز حدود یه پنج شش دقیقه ای برگشت. با یه كیك بزرگ تولد در دستش در حالی كه پشت سرش همسرم، بچه هام و یه عالمه از دوستام هم پشت سرش بودند كه همه با هم داشتند آواز ” تولدت مبارك “ رو می خوندند.
... در حالیكه من اونجا... رو اون كاناپه نشسته بودم... لخت مادرزاد!!!وتمام جمعیت مشغول !!!
به نظر شما،در اون لحظه چه کاری میشه کرد؟
sorna
11-16-2011, 11:10 PM
مردسالاری
حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره خير نديده! تا نكشمت راحت نميشم!
زن: آقا ، حالا يه غلطی كرد! شما بگذر. نامحرم كه تو خونه مون نبوده. حالا يه بار بلند خنديده!
مرد: بلند خنديده؟! اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا ميخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصير توئه كه درست تربيتش نكردی. نخير نميشه. بايد بكشمش! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو میبخشه!)
زن: آقا خدا سايه شما رو هيچوقت از سر ما كم نكنه.
نيم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من میخوای بری مدرسه درس بخونی؟! میكشمت تا برات درس عبرت بشه!
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خدای نكرده میگيرهها! شكر خورد. ديگه از اين شكرها نمیخوره. قول ميده!
زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرين. منو به جای اون بكشين! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو میبخشه!)
زن: خدا شما رو تا ابد واسه ما نگه داره.
يك قرن بعد از اولين رويداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن كمی زهر چشم و شكستن چند تا كاسه و كوزه!): چی؟! دانشسرا؟! دختره چشم سفيد حالا میخوای بری دانشسرا؟! مردم از فردا نميگن آقا رضا غيرتت كو؟!
زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو كنترل كنين. خدای نكرده سكته میكنين! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده میشه و دختر گناهكارشو می بخشه!)
زن: آقا الهی صد سال سايه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فرياد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر ميرسه كه: بله؟! ميخواد بره سر كار؟! يعنی من ديگه انقدر بی غيرت و بدبخت شدم كه دخترم بره سر كار ؟!
زن: حالا تو عصبانی نشو. دوستاش يادش دادن اين حرفا رو! خدا تو رو برای ما حفظ كنه.
همين چند سال پيش ، سال 1380:
مرد: كجا؟! میخوای با اين مانتو آستين كوتاه و شلوارك (شلوار برمودا) بری بيرون؟! میكشمت! من ، تو رو ، میكشم! زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نكن بابا. الان ديگه همه همينطورين!
مرد: من اينطوری نيستم! دختر ، لااقل يه كم اون شلوارو پایينتر بكش كه زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمیخواد! بدتر شد! همون بالا ببنديش بهتره!
زن: مرد خدا عمرت بده كه دركش كردی!
sorna
11-16-2011, 11:11 PM
آموزش مردم آزاري !!! ( از زبان يك مارمولك )
نمي دونم چه مرگمه؟
هر چند وقت يه بار اين جوري مي شم، حدوداً دو ماهي يه بار. حال انجام هيچ كاري رو ندارم،و تنها كاري كه حالشو دارم انجام بدم صحبت كردن با محمده ، اونم تلفني، اونم در حالت دراز كش. الان هم دقيقا در يكي از اين موقعيت ها هستم .
امروز نشستم، كلي فكر كردم كه چه مه؟ آخر به اين نتيجه رسيدم كه مي خوام زنم رو طلاق بدم، كشف جديدم رو به مامانم گفتم در جواب گفت :"اين حرف ها حتي گفتنش هم زشته خجالت بكش."(اين دقيقاً همون چيزيه كه مادرم بهم گفت) به خواهرم گفتم:"گفت من از اولش هم مي دونستم اين جوري مي شه."(اين دقيقاً اون چيزي نيست كه خواهرم بهم گفت، فحشم داد).
ولي من ديگه تصميم خودم را گرفته بودم، ديگه از اين وضعيت خسته شدم. خيال نكنيد من از اون آدم هاي بي وفا و نامرد هستم كه بخوام شريك زندگيم رو به خاطر يه هوس، طلاق بدم. ولي واقعا از اين وضعيت خسته شدم . تاكي توهين؟ تا كي تحقير؟
واقعاً نمي دونم چي كار كنم؟به خصوص اين كه من اصلاً زن ندارم.
معذرت مي خوام اين نمونه اي از آنفولانزاي مارمولكي بود
چي ؟ آموزش مردم آزاري ؟ آره من گفته بودم ولي عجله نكنيد در تاپيك هاي بعد شروع مي كنم ( نصيحت مارمولكي = هر كاري مقدمه اي داره )
sorna
11-16-2011, 11:11 PM
بله واقعيت داره اكثريت مارمولك ها هيچ سمي در هيچ كجاي بدنشون ندارن، فقط در امريكاي جنوبي يك گونه بسيار محدود از مارمولكها هست كه در بدنش سم كشنده اي وجود داره.
چي؟ باور نمي كنين؟ آره، اون قضيه رو خودم هم شنيدم. البته خود خودم كه نه، ولي يكي از همكارهاي خاله م مي گفته كه يه مارمولك افتاده بوده تو كتري چايي پسر عمه ي همسايه شون و همه خانواده اون ها مسموم شدن و مردن.(اون هم به طرز فجيعي)
اين داستان حقيقت نداره و فقط شايعه اي بوده كه مارمولك ها درست كردن.
و آدم اين اشرف مخلوقات، اين به قول خود رام كننده طبيعت؛ فريب اين شايعه رو خورده. دليلش هم اين عادت عجيب آدم هاست." اون ها وقتي چند نفر يه نظري،هرچه قدر احمقانه، ارائه مي دن؛ از روي تنبلي، بي درنگ اون نظر رو قبول مي كنن تا مجبور به كار سخته فكر كردن نشن. به اين صورت طرفداران ساده لوح اين نظريه زيادتر مي شن. و وقتي باوري به اين مرحله مي رسه، هواداري از اون به وظيفه تبديل مي شه." بعد از اين، افراد كمي هستند كه فكر مي كنند و راي مستقلي دارند ودر ضمن ساكت هم نمي مونن. و اون ها بودن كه در طول تاريخ، مارمولك درونشون همصدا با ارسطو، افلاطون و گاليله فرياد زده:
«زندگي ات را وقف حقيقت كن.»
حس مي كنم دارم لقمه هاي بزرگ تر از دهن يه مارمولك برمي دارم
sorna
11-16-2011, 11:11 PM
راستشو بخوايد توي اين مناظره ( آخ ببخشيد تو اين پست ) مي خوام افشا كنم درست كردن اين شايعه ها چه فايده اي به حال مارمولك ها داشته .
واما 5 افشا گري مهم :
-1در بدن اكثريت مارمولك ها هيچ سمي وجود نداره.
-2من عادت دارم هر روز نزديكه 20 دقيقه دمم رو بكنم تو دماغمم وبعدش هم دمم رو مي مالم به زير ميز(اگه نبود صندلي).
3- من بعضي شب ها يخچال خونمون رو با دستشويي اشتباه ميگيرم.(البته زود ميفهمم ها)
4- من يه مارمولك با ادب، نجيب، با سليقه، با نزاكت و مهربون هستم، تنها مشكلي كه دارم اينه كه خيلي تنهام. (البته الان فقط قصد ادامه تحصيل دارم، اصرارم نكنيد.) پس به همين دليل دوستان عزيزم: دختري تنها در كنج قفس، منتظره مارمولكي سوار بر اسب سفيد، دختري كه آنجا تنها بود و گوريلي نفهم را به اين بازي دعوت مي كنم.چ
چي ؟ اين ها چرت و پرت بود ؟ از نظر شما شايد ولي از ديدگاه مارمولي ها خيلي هم مهمه !
چي؟ آخري چي شد؟ نفهميديد؟ آخري اينه كه من فقط تا 4 بلدم بشمارم !
sorna
11-16-2011, 11:12 PM
بگذريم اين دفعه قرار بود به عقب تر برگرديم تا بفهميم كه چرا در بدن (چشم، دم نميدونم هر كي يه چيز ميگه) مارمولك سم وجود داره بدون اين كه اين موجود مهربان، نيش يا عضوي براي انتقال سم به دشمنش داشته باشه.
يه افسانه مکزیکی قديمي مي گه وقتي خدا زمين وهمه جك وجونورهاي روش رو آفريد خسته شده بود.(خداييش كار سختيه اين همه چيز را آفريدن مخصوصا وقتي دست تنها باشي، حتي از قبول شدن تو كنكور سراسري هم سخت تره) با خودش گفت بهتره براساس جديدترين متدهاي مديريت نوين يه كم تقسيم كار بكنم تا اين آفريدگانم هم يه كم احساس مسووليت كنن. پس ورميداره هر چي سم جور كرده بوده (از ناصر خسرو خريده بوده) رو مي ده به جد اوليه مارمولك ها ميگه: بيا برو اين رو بين بقيه جونورها با عدالت تقسيم كن. جد بزرگواره ما هم ورمي داره هر چي سمه رو با عدالت تقسيم ميكنه بين فك وفاميل هاي خودش والبته براي خودش از همه بيش تر ورميداره. (البته به نظر من كاره خوبي كرد وگرنه خيال كنيد الان ممكن بود خر هم آدم رو نيش بزنه)
البته خدا هم كه همين جوري الكي نيست(خداست، چيزكمي كه نيست) ورمي داره به عنوان تنبيه نيش مارمولك رو ازش مي گيره و مي گه: حالا برو جلو بوق بزن.
افسانه ي عبرت آموزي بود و در ضمن خيلي چيزها رو براي ما مشخص كرد. ولي...ولي
همه اشتباه مي كرديم
چشم به آموزش هم مي رسيم !!!
sorna
11-16-2011, 11:12 PM
مارمولك گمشده دكتر جانسون
دكتر جانسون ساعت يك ونيم بامداد به خانه برگشت. ماري مشغول تماشاي تلويزيون بود.
-« ماري، ماري جون، پاپا اومده. برات قاقا آورده، هشت تا مگس گنده، بچه ها خيلي زحمت كشيدن تا اينا رو گرفتن»
او به سمت آكواريومي كه در آن محيط طبيعي كوچكي براي راحتي ماري درست كرده بود رفت.
-«اومدم ماري، آماده هستي خوشگلم؟ اه نه، نه، ماري، ماري كجايي؟ ماري؟»
ماري كه هنوز چشم اش به صفحه تلويزيون بود تا درگاه اتاق پيش آمد.
-«چيه دادو بيداد مي كني ؟ زود اومدي؟»
-«ماري، ماري نيست، نميدوني كجاست؟ نديديش؟»
-«من اصلا هيچ وقت به اون بچه بزمجه ات نگاه هم نميكنم تا بدونم كجاست»
-«آخه چي شده؟ كجا رفته؟ كجاست؟»
-«حواس جمعي كه نداري. حتما در آكواريوم را بازگذاشتي اونم در رفته ديگه»
-«نه اين امكان نداره، ماري بيا دنبالش بگرديم، دو تايي مون، بيا ، بيا»
ماري مارمولكي بود كه از اولين روز تولدش در آزمايشگاه تحقيقات ژنتيكي دكتر جانسون پرورش يافته بود. ماري نتوانسته بود برنامه هاي علمي تعيين شده را محقق كند، به همين دليل نيازي به حضور او در آزمايشگاه و ادامه تحقيقات نبود.اما رابطه ي عاطفي ي ويژه اي كه دكتر جانسون با ماري داشت او را واداشت تا ماري را به خانه بياورد.
-«كابينت ها رو گشتي؟»
-«آره. نبود. نيست. تو به دست شويي سرزدي؟»
-«نه... نه... واي خدايا اگه افتاده باشه تو چاه فاضلاب چي؟»
-«چي؟... همه ي آبا واجدادش از همون تو اومدن بيرون. ترس نداره كه.برگشته به موطن اصليش»
-« نه ماري از اين شوخي ها نكن من در وضعيت خوبي نيستم.»
در خانه ي دكتر جانسون جان دار ديگري هم وجود داشت كه با ماري هم نام از آب درآمده بود.ماريان همسر دكتر جانسون كه او هم به اختصار ماري خوانده ميشد.
-«تو خيلي نگران ماري هستي؟»
-«آره ماري ،خيلي، خيلي»
-«آره تو خيلي نگران ماري هستي...»
تا صبح به دنبال ماري همه خانه را گشتند ولي تنها چيزي كه نيافتند نتيجه بود. دكتر جانسون كه نمي توانست خانه بدون ماري را تحمل كند راهي آزمايشگاه شد. چند ساعت بعد به خانه برگشت، تحمل آزمايشگاه را هم نداشت. بدون اين اشتياق كه وقتي به خانه بر مي گردد، ماري منتظر است هيچ چيز را نمي توانست تحمل كند.
ماري رو كاناپه ولو بود.دست ها، صورت و چشم هايش زرد شده بودند. با اين كه دكتر در پزشكي انساني هيچ تخصصي نداشت ولي به راحتي توانست بفهمد كه ماري مرده است.جنازه ي ماري كاغذي به دست گرفته بود:
«جانسون عزيز سلام. من، ديشب قبل از اينكه تو بيايي ماري رو گذاشتم لاي يه چيز برگر و خوردم. تنها چيزي كه ازش حس كردم مزه ي تقريبا تلخ اش بود، جيغ كوتاهي كه تاوقتي زنده بود مي كشيد ودم اش كه توي گلوم ومعده ام تا چند دقيقه تكون تكون مي خورد. ترجيح مي دم علت اين كارم رو برات ننويسم تا تو موقع بي كاري روش فكر كني. خداحافظ – ماري »
-«اه نه... ماري...ماري نه... نمي تونم باور كنم...ماري يعني ديگه نميبينمت... ماري...»
***
امان از اين مكر زنانه، درسته كه در بعضي جاهاي داستان به اين موجود معصوم توهين شده بود ولي نگاه زيركانه ( ع _ ب ) رو به مارمولك ها نشون مي ده.
sorna
11-16-2011, 11:13 PM
اما شباهتهاي ميان خدمت سربازي و زندگي زناشويي براي آقايان :
۱- چه در خدمت سربازي و چه در زندگي زناشويي ، چه بخواهي و چه نخواهي كچل خواهي شد و يا بعبارت بهتر ، كچلت خواهند كرد ! البته اين كچلي در خدمت سربازي توسط ماشين اصلاح و در زندگي مشترك توسط عواملي چون : استرس شديد ، سوء تغذيه ، كندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر ، چپ شدن ماهيتابه روغن داغ روي سر و ... صورت مي گيرد ! نا گفته نماند كه اين كچلي در آقايان به نسبت نوع مو ، جنس ريشه مو ، عوامل ارثي و ... متفاوت است ولي به هر حال به قول معروف : دير و زود داره ولي بالاخره هممون كله پا مي شيم !
۲- شباهت بعدي در زمينه داشتن فرمانده و بعبارتي ، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان
۵- از ديگر شباهتها مي توان به اين نكته اشاره كرد كه اكثر سربازي رفته ها و اكثر مردان متاهل متفق القول هستند كه در اين ايام ، هر روز به اندازه يكسال براي آنها مي گذرد و ثانيه ها حكم ساعت را پيدامي كنند كه به احتمال زياد دليل آن ، مواردي مشابه موارد فوق مي باشد !
۶- و در نهايت اينكه چند ماه پس از آنكه كارت پايان خدمت يا قباله ازدواج را دريافت كرديد ، صداي خواندن اين شعر معروف در گوشتان خواهد پيچيد كه : ( گول خوردي آي گول خوردي ! )زيرا آن موقع است كه تازه دوزاريتان جا مي افتد كه با اين كارت و قباله نه كاري به آدم مي دهند و نه وام ازدواج و نه خيلي از چيزهاي ديگر كه شما را به بهانه آنها در اين راه وارد كرده بودند ، پس متوجه خواهيد شد كه تنها مورد استفاده اي كه براي شما خواهند داشت اين است كه مي توانيد از آنها براي امانت دادن به كلوپ جهت كرايه فيلم استفاده نماييد !!!
و يا منزل مسكوني مشترك ( خانه بخت ) ، هر مردي يك فرمانبردار بي چون و چرا محسوب مي شود كه اگر طالب جان و سلامتي جسمي و روحيش مي باشد ، بايد تمام فرامين فرمانده و يا همسر خودرا بر روي تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطي از دستورات فرمانده و همسر ، پاسخي جز گلوله ، حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازي ) و افتادن توي سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور ، رفتن دست توي چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بيرون ، گشنگي و تشنگي كشيدن و ... ( در زندگي زناشويي ) نخواهد داشت!
۳- شباهت سوم در اين نكته اقتصادي خلاصه مي شود كه چه سرباز و چه مرد متاهل ، ميزان پولي كه در آخر برج به دست او خواهد رسيد ، فقط به ميزانيست كه كفاف بر طرف كردن نيازهاي اساسي او را بدهد و چيزي جهت پس انداز كردن و يا خرج كردن در زمينه هايي غير از نيازهاي اساسي نخواهد ماند و در اين ميان ، سرباز و مرد متاهل ، هر چقدر هم كه جان بكنند و عرق بريزند ، فرقي به حال فرمانده يا همسرش نخواهد كرد و باطبع تاثيري در جهت افزايش مستمري آنان نخواهد داشت ، بعبارت بهتر ، در هر دو جا يكي بايد كار كنه تا اون يكي حال كنه!
۴- از ديگر شباهتهاي موجود ميان اين دو قشر آسيب پذير جامعه ، شباهت در آرزو كردن است! بدين معنا كه هر پسري پس از ورود به پادگان و خانه بخت است كه قدر زندگي در خانه پدري را مي فهمد از اعماق وجودش و با تمام اعضا و جوارحش آرزو مي كند كه اي كاش هنوز هم در كنار پدر و مادرش بسر مي برد و ايضا خودش را نيز لعنت خواهد كرد كه چرا قدر آن روزهاي شيرين را ندانسته است ! چرا كه در پادگان و خانه مشترك ديگر كسي غذاي مفت به او نمي دهد ، لباسهايش را نمي شويد و اتو نمي زند ، كسي نازش را نمي كشد و ... و فقط خود اوست كه مسئول انجام تمام كارهاي شخصي اش و نيز كارهاي چند نفر ديگر مي باشد
sorna
11-16-2011, 11:13 PM
مدرسه رفتن دختر و پسرها
دخترها
صبح ساعت 6 از خواب پا میشن
تخت خوابشون رو مرتب می کنن ،
به پدر و مادر سلام می کنن ،
صورتشون رو می شورن ،
مسواک می زنن ،
صورتشون رو خشک می کنن و بعد می رن سر میز صبحانه صبحانشون رو می خورن
و بعد از مادرشون به خاطر صبحانه ی مفصلی که آماده کرده بود تشکر می کنن
بعد می رن تو اطاقشون و لباسشون رو می پوشن
و خودشون رو تو آینه نگاه می کنن و مقنعه شون رو صاف می کنن
کیفشون رو بر می دارن
دوستشون می یاد دنبالشون و با هم می رن مدرسه
سر ساعت 30 : 7 به مدرسه می رسن
آخی چقدر این دخترا مرتب هستن
پسرها
صبح ساعت 30 : 7 از خواب مادرشون با لگد بیدارشون می کنه
5 دقیقه ی بعد از جاشون بلند می شن
یه نگاه به تخت خواب می کنن انگار توش جنگ جهانی سوم بر پا بوده می گن ولش کن مامانم مرتبش می کنه
پدر و مادر بهشون سلام می کنه یواش می گن سلام
می رن که صورتشون رو بشورن می گن ولش کن تمیزه چشه به این قشنگیه
اسم مسواک تا حالا به گوششون نخورده
می رن سر میز بشینن یه نگاه به ساعت می کنن می بینن دیرشون شده سریع یه لیوان چایی می خورن می رن تو اطاقشون دنبال شلوارشون می گردن بعد بالای کمد پیداش می کنن
پیرهنشونم که افتاده تو سطل زباله
حالا نوبت جورابه وای وای وای مامان دوباره این جوراب من رو کجا انداختی از دست تو آخه مگه این جورابا چکارت دارن بعد از نیم ساعت جورابشون رو لای کتاب ریاضی پیدا میکنن حالا تازه اولشه این یه لنگش بود از اینور به اونور اطاق می رن و هی فحش میدن ساعت شده 50 : 7 اون یکی لنگه ی جورابشون رو توی آشپز خونه تو یخچال پیداش می کنن .
جورابا که پیدا شد از بوی خوشش یک دقیقه سرشون گیج میره بعد که به خودشون میان تازه باید کتاباشون رو برای امروز آماده کنن
دوستشون زنگ می زنه بهش میگن 2 دقیقه وایسی سیم ثانیه اومدم ساعت 5 : 8 کتابها رو یکی یکی از تو جا نونی ، زیر مبل ، تو گلدون ، و جاهای متفاوت خونه پیدا میکنن
دوستشون نیم ساعته که دم در منتظره زنگ می زنه می گه من رفتم خودت تنها بیا و چندتا فحش آب کشیده و نکشیده به هم میدن و خداحافظی میکنن
ساعت شده 35 : 8 میرن جلوی آینه سرشون رو پر ژل و روغن ترمز و واسگازین میکنن
به مدل موی مورد علاقشون که رسید تازه یادشون میفته که امروز بعد از مدرسه با دوست دخترشون قرار دارن شروع می کنن به شستن سر و صورت و مسواک زدن
دوباره می رن تو اطاق تا ادکلن به خودشون بزنن ادکلون رو که می زنن سرشون گیج میره به ادکلن نگاه می کنن می بینن که به جای ادکلن حشره کش به خودشون زدن بعد کل ادکلن رو روی لباسشون خالی می کنن تا بوی حشره کش از بین بره
به ساعت نگاه می کنن 45 : 8 شده می گن وای امروزم دیر میرسم مدرسه دوباره ناظممون برامون کسر انضباط منظور میکنه
سریع می دون کفششون رو می پوشن می دون که برن مدرسه دم در با سر میرن تو باغچه پا میشن 4 تا فحش میدن یه نگاه به کفششون می کنن می بینن که بنداش رو تا به تا بستن
بعد کفششون رو درست می پوشن و میرن به طرف مدرسه و ساعت 9 به مدرسه می رسن و یک کسر انضباط به اونای دیگشون اضافه می شه .
sorna
11-16-2011, 11:14 PM
سیر تکامل در دانشگاه از اول تا آخر
من بی گناه هستم گفته باشم
سال اول پسرها با کیف سامسونت به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با خود هیچ چیز نمی آورند! ( حتی خودشان را!)
- سال اول همیشه برای نشستن در صندلی های جلو بین دانشجویان رقابت است ولی سال آخر برای نشستن در صندلی های عقب!
- سال اول پسرها دنبال دخترها ی دانشگاه هستند ولی سال اخر دختر ها دنبال پسرها!
- در سال اول همه گمشده ی خود را فقط در داخل ورودی خود جستجو می کنند ولی سال اخر همه گم شده ی خود را همه جا جستجو می کنند به جز ورودی خود!
- در سال اول پسر ها، دخترهای ورودی خود را ناموس خود می دانند ولی در سال آخر طفیلی خود!
- سال اول اکثر دخترها به علت چندش آور بودن حتی از کنار سرویس های بهداشتی دانشکده هم عبور نمی کنند ولی در سال اخر اکثر وقت خود را در جلوی آینه ی همان سرویس می گذرانند!
- در سال اول هر پسری که ازدواج کند بقیه پسر ها او را تیز و موفق می دانند و به حال او غبطه می خورند ولی در سال اخر هر پسری که ازدواج کند همه او را احمق و بیچاره می دانند و به حال او گریه می کنند!
- در سال اول اگر دختری به پیشنهاد ازدواج پسری جواب رد بدهد بقیه دخترها او را تحسین کرده و قهرمان ملی خود تلقی می کنند ولی در سال آخر اگر پسری پیدا شود که به یک دختر پیشنهاد ازدواج بدهد بقیه دختر ها آن دختر را تحسین کرده و قهرمان ملی تلقی می کنند!
- سال اول دخترها با چند جزوه و یک کیف کوچک برای مداد و خودکار به دانشگاه می آیند ولی سال آخر با یک کیف بزرگ محتوای آرایشگاه همراه!
- در سال اول اگر کسی به کار تحقیقاتی و علمی یا حتی فرهنگی بپردازد یا در انجمن ها ی دانشگاه فعالیت کند همه او را فعال و نمونه می دانند ولی در سال آخر اگر کسی این سوسول بازی ها را کند او را احمق و بیکار و علاف می دانند!
- در سال اول همه (مخصوصا دختر خانم ها) آرزوی گرفتن نمره ی بیست را از اساتید دارند ولی در سال اخر همه ی دانشجویان برای نمره ی ده حاضرند به مستخدم دانشکده هم التماس کنند!
- در سال اول همه ضمن خوشحالی از ورود به دانشگاه رویای ادامه ی تحصیل تا مقطع دکترا و چه بسا بالاتر را در سر می پرورانند ولی در سال آخر همه برای اتمام دوره شان لحظه شماری می کنند!
- سال اول همه ی دانشجویان اساتید خود را افرادی نابغه فعال و نمونه می دانند و آنها را به عنوان الگوی خود قرار می دهند ولی در سال آخر ، اساتید خود را افراد معمولی ای که یا شانس داشتند و یا پارتی می شناسند!
- سال اول دانشجویان دانشگاه را محیطی می دانند که در آن می توانند علم خود را کامل کنند و به مدارج بالای علمی برسند ولی سال آخر متوجه می شوند همان اندک علمی را که در دوران قبل از دانشگاه آموخته بودند از دست دادند وفقط یک مدرک بی ارزش بدست آوردند!
sorna
11-16-2011, 11:14 PM
مهریه و نتایج مخریب
عصر شکار: 20 کیلو گوشت دایناسور، 40 کیلو گوشت اژدها.
نتیجه: دایناسورها منقرض شدند
عصر کشاورزی: 24 دست تبر سنگی، 24 دست تیغه و داس جنگی.
نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم ها
عصر فلز: 70 ورقه مسی، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی.
نتیجه: افزایش شکستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی
عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم
نتیجه: کمبود آب و جیره بندی شدن آب
عصر صنعت: 1 میلیون پول، 14 سکه طلا، یک اتومبیل و هرچی که با ص شروع میشد
نتیجه: بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد
عصر کامپیوتر: هم وزن عروس خانم سکه طلا!!!
نتیجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است
نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه... این کارها یعنی چی؟؟
عامل اصلی انقراض دایناسور ها==> عروس ها
عامل اصلی کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها
عامل اصلی افزایش ماشین های فرسوده در سطح شهر==> عروس ها
عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری ها==> عروس ها
sorna
11-16-2011, 11:14 PM
چطوري ميفهمي در سال 2009 هستي ؟
1يهو نگاه ميكني مي بيني خانوادت كه 3 نفر بيشتر نيستن 5 خط موبايل دارن
2 واسه همكارت ايميل ميفرستي،در حاليكه ميز بغل دستي تو نشسته
3 رابطت با اقوام و دوستاني كه ايميل ندارن كمتر و كمتر ميشه تا به حد صفر برسه
4 ماشينت رو جلوي در خونه پارك ميكني بعدش با موبايلت زنگ ميزني خونه كه بيان كمك چيزايي رو كه خريدي ببرن داخل
5 هر آگهي تلويزيوني يه آدرس اينترنتي هم داره
6 وقتي خونه رو بدون موبايلت ترك ميكني،استرس همه وجودت رو ميگيره و با سرعت برميگردي كه موبايلت رو برداري، بدون توجه به اينكه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبايل گذروندي
8 صبحها قبل از خوردن صبحونه اولين كاري كه ميكني سر زدن به اينترنت و چك كردن ايميله
9 الان در حاليكه اين مطلب رو ميخوني،سرت رو تكون ميدي و لبخند ميزني
10 اينقدر سرگرم خوندن اين مطلب بودي كه حتي متوجه نشدي اين ليست شماره 7 نداره
11 الان دوباره برگشتي بالا كه چك كني شماره 7 رو داشته يا نه
12 و من مطمئنم كه اگه دوباره برگردي بالاحتماً شماره 7 رو پيداش ميكني،بخاطر اينكه خوب بهش توجه نكردي
13 دوباره برميگردي بالا ولي شماره 7 رو پيدا نميكني،خوب من شوخي كردم ولي نشون ميده كه تو به خودت هم اعتماد نداري و هرچي بقيه ميگن باور ميكني.
sorna
11-16-2011, 11:14 PM
یک نامه با حال
اين نامه رو كسي نوشته كه صبح تا شب جلوي تلويزيون بوده وتنها سرگرميش هم اين بوده كه بشينه و تبليغات قشنگ تلويزيون رو از اول تا آخر نگاه كنه .خودتون بخونين عاقبت چنين آدمي چي مي شه
سلام
سلامي كه گرماي آن از مهياگاز و كيفيت سينجرگاز و نوع آوري نيك كالا با ضمانت 5 ساله اميدوارم صميمانه بوسه مرا پذيرا باشي و آنرا با چسب دوقلوي 5 دقيقه اي جلاسنج به لبانت بچسباني. امشب با تمام غمهايم كنار مهيا گاز نشسته ام و با خودكار بل اين نامه را مي نويسم زيرا اين نام نيك است كه مي ماند، هنگامي كه از من جدا شدي و آن نگاه سرد را از من گذراندي اين فقط ضد يخ كاسپين بود كه پيكر يخ زده ام را آب كرد و اين بيمه آسيا و ايران بود كه آسايشم را فراهم كرد، همانطوركه نياز امروز پشتوانه فردا است بايد اعتراف كنم كه نگاهت اثر عجيبي بر كاست دنا و طه بر جا گذاشته. دلم مي خواهد بر قله بينالود سفر كنيم و در لابلاي كوه هاي سر به فلك كشيده بهانه نمكي بخوريم. بيا تا راه سخت و طاقت فرساي زندگي را با پژو پرشياي جديد كه افتخار ملي است آغاز كنيم و با روغن ترمزهاي سپهر و فومن شيمي آسوده خاطر سفر كنيم. بيا تا پيچهاي زندگي را با ابزار مهدي باز كنيم و عشقمان را با ساختمان از پيش ساخته شده ي بانك مسكن بهتر آغاز كنيم و سقفش را ايزوگام شرق كنيم. و آن را با كاغذ ديواري نائين زينت دهيم و مانند خانه سبز همه اش را سبز كنيم و اتاقهايش را با فرش محتشم كاشان و ستاره كوير يزد رنگين كمان كنيم بيا تا دلهاي سوخته مان را با كرم ضد آفتاب ب ب ك مرهم بگذاريم، بيا روزهايمان را با خمير دندان داروگر 2 كه حاوي فلورايد است آغاز كنيم و عشقمان را با صداي بلند از دل دوو پخش جديد پارس پخش كنيم و اشكمان را با دستمال كاذغي نرمه پاك كنيم.بيا تا دست در دست هم دهيم به مهر ميهن خويش را كنيم آباد
sorna
11-16-2011, 11:15 PM
50 روش کرم ریختن
1. روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن
2. سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند
3. وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين
4. وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين
5. کرايه تاکسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون به صورت اسکناس هزاري پرداخت کنيد
6. همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين
7. جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين
8. روي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت حرکت کنين
9. وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين
10. از بستني فروشي بخواين که اسم پنجاه و چهار نوع بستني رو براتون بگه
11. در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين
12. به کسي که دندون مصنوعي داره بلال تعارف کنين
13. وقتي از آسانسور پياده ميشين دکمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترک کنين
14. وقتي با بچه ها بازي فکري مي کنين سعي کنين از اونها ببرين
15. موقع ناهارتوي يک جمع جزئيات تهوع وگلاب به روتون استفراغي که چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف کنين
16. ايده هاي ديگران رو به اسم خودتون به کار ببرين
17. بوتيک چي رو وادار کنيد شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچ کدوم جالب نيست و سريع خارج بشين
18. شمع هاي کيک تولد ديگران رو فوت کنين
19. اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف کنين
20. وقتي کسي لباس تازه مي خره بهش بگين خيلي گرون خريده و سرش کلاه رفته
21. صابون رو هميشه کف وان حموم جا بذارين
22. روي ماشينتون بوقهاي شيپوري نصب کنين
23. وقتي دوستتون رو بعد ازيه مدت طولاني مي بينين بگين چقدر پير شده
24. وقتي کسي در جمعي جوک تعريف مي کنه بلافاصله بگين خيلي قديمي بود
25. چاقي و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري کنين
26. بادکنک بچه ها رو بترکونين
27. مرتب اشتباه لغوي و گرامري ديگران هنگام صحبت رو گوشزد کنين و بهش بخندين
28. وقتي دوستتون موهاي سرش رو کوتاه ميکنه بهش بگين موي بلند بيشتر بهش مي ياد
29. بچه جيغ جيغوي خودتون رو به سينما ببرين
30. کليد آپارتمان طبقه سيزدهم تون رو توي ماشين جا بذارين و وقتي به در آپارتمان رسيدين يادتون بياد! ﴿اين راه هم جنبه هايي از مازوخيسم در بر داره
31. ايميل هاي فورواردي دوستتون رو هميشه براي خودش فوروارد كنين
32. توي كنسرتهاي موسيقي بزرگ و هنري ، بي موقع دست بزنين
33. هر جايي كه مي تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ﴿توي دستكش دوستتون بهتره
34. حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توي قنددون بذارين
35. نصف شبها با صداي بلند توي خواب حرف بزنين
36. دوستتون كه پاش توي گچه رو به فوتبال بازي كردن دعوت كنين
37. عكسهاي عروسي دوستتون رو با دستهاي چرب تماشا كنين
38. پيچهاي كوك گيتار دوستتون رو كه ۵ دقيقه ديگه اجراي برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونين
39. با يه پيتزا فروشي تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشي روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين
40. شيشه هاي سس گوجه فرنگي و هات سس فلفل رو عوض كنين
41. موقع عكس رسمي انداختن براي هر كس جلوتونه شاخ بذارين
42. توي ظرفهاي آجيل براي مهموناتون فقط پسته ها و فندقهاي دهان بسته بذارين
43. شونصد بار به دستگاه پيغام گير تلفن دوستتون زنگ بزنين و داستان خاله سوسكه رو تعريف كنين
44. توي روزهاي باروني با ماشينتون با سرعت از وسط آبهاي جمع شده رد بشين
45. توي جاي كارت دستگاههاي عابر بانك چوب كبريت فرو كنين
46. جاي برچسبهاي قرمز و آبي شيرهاي آب توالت هتل ها رو عوض كنين
47. يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين
48. توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه
49 چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين
50. ورقهاي جزوه ء ۳۰۰ صفحه اي دوستتون كه ازش گرفتين زيراكس كنين رو قاطي پاتي بذارين ، يه بر هم بزنين ، بعد بهش پس بدين
sorna
11-16-2011, 11:15 PM
« گاوان وخران باربردار به زآدميان مردم آزار »
اين شعر هميشه در مقابل مردم آزاري مردم آزارها جواب دندان شكني بوده. ولي نه براي كسايي كه مارمولك درونشون بيداره. ما مثل آدم ها نيستيم كه هر چيزي رو كه اكثريت پذيرفتن، بدون فكر قبول كنيم.
براي اين كه حقيقت براي همه مشخص بشه بايد نقبي بزنيم به تاريخ واين كه بعضي از شاعرنماها چه در گذشـته و چـه حـال جيره خـوار حاكمان ظالمشون بودن، و براي تحقق اهـداف اون ها از هنرشـون مايـه
مي ذاشتن. اين تك بيت معروف از يه شاعر گمنام هم يكي از ترفندهاي اون هاس.
شما خودتون رو بذاريد جاي يكي از اين حاكم ها وببينيد كه ترجيح مي ديد زيردستانتون يه سري گاو وخره باربردار باشن يامردمي با مارمولك هاي درون بيدار.
هميشه بزرگ ترين عذاب وجدان هاي زندگيم اون وقت هايي بوده كه، در حالي كه مي دونستم حق با منه ولي سكوت كردم. نمي خوام ادعاي الكي بكنم، من هم بارهاي زيادي رو مجاني وناخواسته حمل كردم. ولي همين جا به شما قول مي دم: «هيچ ظالمي نتونه نزديك من بشه مگه اين كه طعم زهر من رو بچشه.»
sorna
11-16-2011, 11:16 PM
بايد اعتراف كنم از مردم آزاري لذت مي برم، واصلا هم برام قابل تصور نيست كسي اون قدر معصوم باشه كه از مردم آزاري خوشش نياد.(فكر كنم حتي خود خدا هم از مردم آزاري بدش نياد وگرنه وضع دنيا اين جوري نبود)
بايد يادآوري كنم كه مخاطب اين موضوع مارمولك درون شماست و شما نبايد اصطلاح «مردم آزاري» يا بقيه اصطلاحاتي كه در اين جا گفته مي شه رو با معيارهاي انسان ها معني كنيد (قابل توجه كسايي كه عشق من به آنجلينا جولي رو با اين عشق هاي زميني مقايسه مي كنند).
مارمولك بودن كار سختيه؛ مثل راه رفتن بر لبه ي تيغ، در حالي كه يه طرف «كروكوديل» بودن در انتظار شماست وطرف ديگه تبديل شدن به «كرم خاكي». مردم آزاري يكي از ريزه كاري هاي مارمولك بودنه. انجام اين عمل مقدس بدون عبور از خط قرمزهايي كه وجود داره، كار مشكليه. بدون شك يكي از مهم ترين خط قرمزهاي موجود در فرهنگ مارموليسم شكستن دل ديگرونه. در اين مكتب سوء استفاده از عشق ديگرون يا هر كاري كه منجر به شكوندن دل بقيه بشه گناهي نابخشوده محسوب مي شه و اين كار مثل چاقو زدن به مارمولك درونه كه اگه تكرار بشه منجر به ازبين رفتن اون براي هميشه مي شه.
دفعه بعد در مورد يه سوء تفاهم تاريخي در مورد مردم آزاري به كنكاش مي پردازيم.
يادآوري : نمي خواد بگيد، خودم هم ميدونم؛ بدجور جوگير شدم.
sorna
11-16-2011, 11:16 PM
چند روزه يه دستگاه منگنه خريدم كه هر كي مي خواد باهاش منگنه بزنه، بهش شوك الكتريكي وارد مي كنه. كلي اين چند روزه باهاش تفريح كردم. واي نمي دونين قيافه ي مردم وقتي برق ميگيرتشون چه قدر بامزه مي شن.
يه مشكل آدم ها اينه كه خيلي جون ترسن، و از هر چي كه ممكنه جون ناقابلشون رو تهديد كنه مثل هاپو مي ترسن. در حالي كه ما مار مولك ها خيلي راحت از جونمون به خاطر چيزهاي باارزش (مثل حقيقت، شرافت يا آنجلينا جولي) مي گذريم.
خب حالا نوبت شماست، واسم تعريف كنيد اين مدت چه مردم آزاري هايي كردين يا مي خوايد بكنيد.
ياد آوري : مارمولي پيشاپيش به همه ي شما مردم آزارهاي عزيز افتخار مي كنه.
sorna
11-16-2011, 11:16 PM
اي مردم آزاري؛
تفريح ابدي زندگي من،
پر كننده اوقات كسل و تهي تنهايي من،
تنها معشوق وفادار سرنوشت پر از جفاي من،
تك روزنه ي روشن ظلمت يكنواختي دوران من،
همراه من، همدم من، تنها هم سخن كوير سكوت من،
اي آرامش بخش آشفتگي هاي روزهاي طوفاني زندگي من،
دوستت دارم؛
همان طور كه مجنون، ليلي را و اميرحسين ، آنجلينا جولي را دوست دارد.
ياد آوري : مردم آزاري پيشنهاد مارمولي به مارمولك درون شما.
sorna
11-16-2011, 11:16 PM
نامه مامان گضنفر
گضنفر جان سلام! ما اينجا حالمام خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.
آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ،دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد
گضنفر جان،آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800، 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا، چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.
ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.
ديروز خواهرت فاطي را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مايو يه تيکه بپوشن. اين دختره هم که فقط يه مايو بيشتر نداره،اون هم دوتيکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جايي قد نميده. خودت تصميم بگير که کدوم تيکه رو نپوشي.
اون يکي خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.
راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.
همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت.
راستي:گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم
sorna
11-16-2011, 11:18 PM
شباهت آدامس در مکزیک با ازدواج در ایران
به گزارش خبر نیوز ،یک مقام به ظاهر مسوول، همین طرف ها:
"عزیزان من! می بینید مسوولین در جاهای دیگر دنیا چطور مشکلاتشان را حل می کنند؟ اگر نمی توانند به مردم یاد بدهند که آدامس را توی کاغذ بپیچند و در سطل آشغال بیندازند، از آنها می خواهند آن را طی یک میان وعده غذایی صرف نمایند تا هزینه پاک کردن آدامس های چسبیده به خیابان به خودشان تحمیل نشود.
حالا مشکل ما هم بحران ازدواج شما جوان های عزیز است. خوب... تجربه نشان داده که سر و سامان دادن شما مثل پاک کردن آدامس از خیابان است، هم وقت می برد هم هزینه، با این تفاوت کوچک که اگر مسوولان مکزیک مشکل آدامس را حل نکنند، آدامس به زمین می چسبد اما ما اگر مشکل ازدواج را حل بکنیم ازدواج به شما می چسبد!
اینها را گفتم که خدمتتان بفرمایم بالاخره ما مسوولان دلسوز، برای مشکل ازدواج چاره ای اندیشیده و به روش مکزیکی پیشنهادی برایتان داریم.
اصلا مگر ما چه چیزمان از این مکزیکی ها کمتر است؟ پارسال در آنجا سیل آمد و شهر تیخوانا را آب برد. ما هم اینجا زلزله بم را داشتیم که بزرگ ترین بنای خشتی جهان را به آن دادیم رفت! اگر آنها بالاترین آمار تولید و مصرف آدامس را دارند، ما هم بالاترین آمار رینو پلاستی... که همان "بینی پلاستیک" بوده، برای باکلاس شدن، اسمش را گذاشته اند رینو پلاستی، همان جراحی دماغ خودمان!، و بالاترین آمار تصادفات جاده ای را داریم. خلاصه هیچ چیزمان کمتر از آنها نیست، تازه با آمریکای جهانخوار هم مرز مشترکی نداریم که ملت به هوای مهاجرت غیرقانونی به ینگه دنیا، زرت و زرت قاچاقی بیایند توی مرزهایمان و زرتی کشته بشوند. اگر هم کسی بخواهد یواشکی از مرزهایمان برود کشور همسایه، بسته به این که از کدام مرز خارج شود، یا شهید می شود یا او را گروگان می گیرند. دیگر کشته نمی شود که!
به هرصورت اینها را هم گفتم که خدمتتان فرمایش کنم شما هم آدامستان را... نه، ببخشید نیازتان را قورت بدهید... منظورم این است که هر وقت دیدید دلتان می خواهد ازدواج کنید، یک مشت بزنید به شکمتان، درست می شود، یعنی خودش قورت داده می شود.
لابد حالا می خواهید صدجور حرف درست کنید که مکزیکی ها این وسط اقلا یک چیزی را قورت می دهند، یک چیزی می خورند و حالیشان می شود که آدامس یعنی چه ولی ما چطور با قورت دادن یک چیر غیر ملموس مشکلمان را حل کنیم...
حالا مدام آمار کاهش ازدواج و افزایش طلاق از خودتان استخراج کنید. دیدید که... ما راه حل ارایه می دهیم، آن هم از نوع مرغوب مکزیکی اش، منتها شما نمی توانید مکزیکی وار عمل کنید. همه چیز را هم می خواهید بیندازید گردن ما. نه آقاجان، نه خانم جان، مشکل از خودتان است. بروید یاد بگیرید چطور مثل دیگران مشکلات را قورت بدهید و از میان بردارید. دنیا دارد قورباغه را قورت می دهد، آن وقت شما هنوز با چیز به این کوچکی مشکل دارید."
sorna
11-16-2011, 11:18 PM
ضرب المثل ها به ورژن امروزی
اساتید و بزرگان ادبیات فارسی برای اینکه در آینده ای نه چندان دور، بعضی از ضرب المثل های اصیل ایرانی - به علت وجود بعضی از لغات و اصطلاحات - از بین نروند، تصمیم گرفتند که برخی از این ضرب المثل ها را به گونه زیر بازسازی کنند:
بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!
موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!
آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!
آب که سر بالا میره، قورباغه "هوی متال" میخونه!!!
پرادو سواری دولا دولا نمیشه!
نابرده رنج گنج میسر نمی شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد
"کافی میت" نخورده و دهن سوخته!
اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!
گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
هری پاتر آخرش خوشه!
قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!
گیرم پاپی تو بود فاضل --- از فضل پاپی تو را چه حاصل
ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!
ادکلن آن است که خود ببوید --- نه آنکه فروشنده بگوید
ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!
بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)
سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!
آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!
sorna
11-16-2011, 11:18 PM
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به اين دنيا نمي رسيد.
از همون اول كم نياوردم، با ضربه دكتر چنان گريهاي كردم كه فهميد جواب «هاي»، «هوي» است. هيچ وقت نگذاشتم هيچ چيز شكستم بدهد، پيدرپي شير ميخوردم و به درد دلم توجه نمي كردم!
اين شد كه وقتي رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهاي خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب ميبردند. هيچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد كه برم پاي تخته زنگ ميخورد. هر صفحهاي از كتاب را كه باز مي کردم، جواب سوالي بود كه معلمم از من ميپرسيد. اين بود كه سال سوم، چهارم دبيرستان كه بودم، معلمم كه من را نابغه ميدانست منو فرستاد المپياد رياضي!
تو المپياد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و يكي از ورقهها بي اسم بود، منم گفتم اسممو يادم رفته بنويسم!
بدون كنكور وارد دانشگاه شدم هنوز يك ترم نگذشته بود كه توي راهروي دانشگاه يه دسته عينك پيدا كردم، اومدم بشكنمش كه خانمي سراسيمه خودش را به من رسوند و از اين كه دسته عينكش رو پيدا كرده بودم حسابي تشكر كرد و گفت: نيازي به صاف كردنش نيست زحمت نكشيد اين شد كه هر وقت چيزي از زمين برميداشتم، يهو جلوم سبز مي شد و از اين كه گمشدهاش را پيدا كرده بودم حسابي تشكر مي كرد. بعدا توي دانشگاه پيچيد: دختر رئيس دانشگاه، عاشق ناجياش شده، تازه فهميدم كه اون دختر كيه و اون ناجي كيه!
يك روز كه براي روز معلم براي يكي از استادام گل برده بودم يكي از بچهها دسته گلم رو از پنجره شوت كرد بيرون، منم سرك كشيدم ببينم كجاست كه ديدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه اين شد ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام!
كسي سوالي نداره؟
sorna
11-16-2011, 11:19 PM
سرانجام چت
شدم با چت اسیر و مبتلایش
شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش
کمان ِابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست
ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من
اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم
به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم
زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت
هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان ِابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «نیما»
به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت
سرانجامی ندارد قصّه ی چت
sorna
11-16-2011, 11:19 PM
انواع بله گفتن عروس خانم
عروس عادي: با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنه.)
عروس لوس: بع..........له!
عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دايي جون، عمه جون،...، زن عمو کوچيکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، ... ، ... (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واسه همين دوباره از اول شروع ميکنه به اجازه گرفتن ... !)
عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي ... اُ يس
عروس خجالتي: اوهوم
عروس پاچه ورماليده: به کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)
عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعود کيميايي، ...، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو، مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و ... آري مي پذيرم که به پاي اين اتللوي خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ...
عروس داش مشتي: با اجزه بروبکس مُجلي نيست من که پايه ام ...
عروس زيادي مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين ... اعوذ با... من شيطان رجيم يس و القرآن الحکيم .... الي آخر .... ( و در آخر ) نعم
عروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله ... چقدر زن بايد تو سري خور باشه چرا همش از ما سؤال مي پرسن ! ... يه بار هم از اين مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسين ... (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينه که هست مي خواي بخواه نمي خواي هم به درک)
sorna
11-16-2011, 11:20 PM
-اگه يه بار همه 20واحد رو توي يه ترم افتادين: بي خيالش
-اگه شما رو با نمره 11.99مشروط كردن: خوب... شده ديگه
-اگه استاد ميخواد به جاي آقا بهتون بگه خانوم: بگه
-اگه يه دفعههارد ۱۲0 گيگابايت شما هاپوليهاپو شد: پيش مياد ديگه
-اگه پرسپوليس قراره از پيكان ببازه: ببازه
-اگه سر مراسم خواستگاري، همونجا، عروس خانوم گفت نه: ايشاالله خوشبخت بشه
-اگه آمريكا يه موشك اتمي تنظيم كرده درست روي خونه شما: مسئلهاي نيست
-اگه صبح اول مهر بجاي ساعت 6، ساعت 7 رفتين سر كار: دقيقا رفتين سر كار
-اگه كفشي كه امروز واكس زدين رو، همه لگد ميكنن: تعجبي نداره
-اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسي دعوت شدين: مباركه، عروسي رو كه نميشه نرفت
-اگه کار شما به جايي رسيده كه خودتون به خودتون ايميل ميزنين: اينجوري هم يه صفايي داره
-اگه توي انتخاب واحد به شما 13واحد بيشتر نرسيده: حتما حكمتي توي اون بوده
-اگه بعد از 3ساعت چت كردن يادتون اومد كه با اينترنت ساعت 500 تومن وصل شده بودين: مهم نيست
-اگه شمعهاي كيك تولد شما رو بقيه فوت كردن: لبخند بزنين
-اگه ماشينتون جلوي يه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچرگيري بلد نبودين: خودتون رو نبازين
-اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدين يكي پشت سرتون وايساده: عيبي نداره بابا
-اگه بغل دستي شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما رديف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توي دماغش فرو كرد، شش دور بپيچوند، بعد با يه حالت دوراني بيرون آورد، و بعد خيلي آروم زير ميز كلاس دستش رو پاك كرد... نه! اين يكي رو شرمنده. آدميزاد هم يه تحملي داره
sorna
11-16-2011, 11:20 PM
بحران بی شوهری
در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز به وجود آمده کلیه خانمهای محترم می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن .
۱ـ روش کوزه ای : همان روش قرن های قدیم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه می رفت پسر به کوزه می خوره کوزه بشکست و بعد چنین گفته اند که : اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
نتیجه گیری : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشی شدن آبه .
۲ـ روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا شمع روشن می کنی شکلات بین مردم تقسیم می کنی تا مرد آرزوهات بیاد.
نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع می تونین فانوس هم روشن کنین .
۳ـ روش سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی می تونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم می پری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه .
نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .
۴ـ روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده می کنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی می کنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه .
نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه !
۵ ـ روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس می شی بالاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی .
نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.
نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.
۷ـ روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت می کنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بالاخره یه شوهر گیرت بیاد .
نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .
نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین
نتیجه گیری : در تعهد نامه کلانتری حتما مقدار مهریه را ذکر کنین ۶ ـ روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که می تونی شرکت می کنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه . ۸ ـ روش فامیلی : یه کاغذ بر می داری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک می کنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب می کنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی . ۹ ـ روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو می گیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و ازش... (سانسور ) می گیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه. البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند.
sorna
11-16-2011, 11:20 PM
نسخه داروخانه!!!!!
يه خانومي وارد داروخانه ميشه و به دكتر داروساز ميگه كه به سيانور احتياج داره!
داروسازه ميگه واسه چي سيانور ميخواي؟
خانومه توضيح ميده كه لازمه شوهرش را مسموم كنه.
چشمهاي داروسازه چهارتا ميشه و ميگه: خدا رحم كنه، خانوم من نميتونم به شما سيانور بدم كه بريد و شوهرتان را بكُشيد! اين بر خلاف قوانينه! من مجوز كارم را از دست خواهم داد... هردوي ما را زنداني خواهند كرد و ديگه بدتر از اين نمي شه! نه خانوم، نـــه! شما حق نداريد سيانور داشته باشيد و حداقل من به شما سيانور نخواهم داد.
بعد از اين حرف خانومه دستش رو ميبره داخل كيفش و از اون يه عكس مياره بيرون؛ عكسي كه در اون شوهرش و زن داروسازه توي يه رستوران داشتند شام ميخوردند.
داروسازه به عكسه نگاه مي كنه و ميگه: خب، حالا... چرا به من نگفته بوديد كه نسخه داريد؟
نتيجهي اخلاقي: وقتي به داروخانه ميرويد، اول نسخهي خود را نشان بدهيد!
sorna
11-16-2011, 11:21 PM
بدشناسی محض!!!!!!
صبح به سختي از خواب بيدار مي شويد. راديو را روشن مي کنيد:
"به به...! چه روز قشنگي است امروز. يک روز عالي! دوستي مي گفت..."
اما شما معتقديد که امروز، روز بسيار زشت و چرت و پرتي است. دوست آن گوينده هم غلط کرده که گفته هوا بهاري است. اصلا غلط کرده هر کسي درباره امروز حرف زده! يکي از دلايل ناراحتي تان اين است که از اصلاحات متنفر هستيد و امروز مجبور هستيد که ريش تان را مرتب کنيد. ماشين ريش تراش را بر مي داريد. با عصبانيت جلو آينه حمام مي ايستيد و عليه خودتان شعار و فحش مي دهيد. ناگهان ماشين ريش تراش از مسير منحرف مي شود و قسمتي از ريش تان را مي زند. مي خواهيد ريش بلند خود را کوتاه و همسطح قسمت خراب شده کنيد. ولي آن قسمت سه تيغه و صاف شده است. به ناچار کاملا اصلاحات مي کنيد. در آخر هم کرم
"افتر شيو" پسرتان را به صورتتان مي ماليد امروز کنفرانس مطبوعاتي داريد. شما رئيس اداره اي هستيد که اگر با آن قيافه ديده بشويد، فاجعه رخ خواهد داد. تصميم مي گيريد با منشي خود تماس بگيريد و جلسه را کنسل کنيد. ولي بهانه اي براي اين کار نداريد. از طرفي نيز مطمئن هستيد که اگر همسرتان قضيه را بفهمد، آنرا همه جا پخش مي کند. چون برادر بي سواد و معتاد او را در اداره مدير يکي از بخش ها کرده ايد ولي حالا پسرعمويش را استخدام نمي کنيد. همسرتان قهر کرده و به خانه مادرش رفته است. به ناچار تصميم
مي گيريد که بلايي سر خودتان بياوريد تا آن را بهانه کنيد و تا ريش تان مثل روز اول نشده در انظار حاضر نشويد. به آشپزخانه
مي رويد و کارد را بر مي داريد. ولي نمي دانيد آن را به کجايتان بزنيد. مي ترسيد که از شدت خونريزي بميريد. از طرفي هم مطمئن هستيد که در هر حال اگر با آن شکل و شمايل به اداره برويد، به زودي مجبور به خودکشي خواهيد شد. فکر مي کنيد مسموم شدن هم خوب است. در يخچال به دنبال يک ماده خوراکي مي گرديد که تاريخ مصرف آن گذشته باشد. ولي همه چيز را تازه خريده ايد. از فکر مسموم شدن هم بيرون مي آييد. فکري به ذهنتان مي رسد. با خودتان فکر مي کنيد که مي شود يک جايي از بدن خود را عمل جراحي کنيد. اينجوري در بيمارستان بستري مي شويد و کسي را به حضور نمي پذيريد. با يکي از دوستانتان که پزشک است تماس مي گيريد. او عمل آپانديس را پيشنهاد مي کند. شما قبلا اين کار را کرده ايد. به دکتر مي گوييد که دوران استراحت پس از عمل جراحي بايد به اندازه اي باشد که ريش تان در اين مدت در بيايد. دکتر مي گويد که چون کاملا سالم هستيد
تنها دو راه داريد. زايمان کنيد، يا مثل مايکل جکسون عمل کنيد.
از دکتر خداحافظي مي کنيد. تصميم مي گيريد که سکته قلبي کنيد. براي اين کار بايد حسابي عصباني بشويد. به منزل مادر خانم تان زنگ مي زنيد و هر آنچه که در اين چند سال نگفته ايد را مي گوييد. سپس گوشي تلفن را مي گذاريد و تلفن را از پريز مي کشيد. بجاي عصباني بودن احساس سبکي مي کنيد. کنفرانس مطبوعاتي تا دو ساعت ديگر شروع مي شود.
تنها يک راه برايتان باقي مانده و آن اين است که در مسير اداره تصادف کنيد. پشت چراغ قرمز توقف کرده ايد. بيلبورد سر تقاطع را نگاه مي کنيد. تبليغ يک کرم مو بر صورت است که براي هميشه موها را از بين مي برد. خنده تان مي گيرد. شيشه کرم برايتان آشنا است. شبيه کرم "افتر شيو" پسرتان است. دقت مي کنيد و متوجه مي شويد که خودش است. صورت صاف تان را در آينه مي بينيد و فرياد مي زنيد:
- خوشگل...!!!...
راننده خودرو کناري فکر مي کند که به همسر او متلک انداخته ايد. با عصبانيت مي گويد:
- الان خوشگل را نشانت مي دهم!
سپس پياده مي شود و به طرف اتومبيل شما مي آيد. گاز مي دهيد و فرار مي کنيد. او هم به دنبالتان مي آيد. تعقيب و گريز آغاز
مي شود. نمي توانيد از دستش فرار کنيد. در يک خيابان ناگهان متوجه مي شويد که پشت سرتان نيست و گم تان کرده است.
مي بينيد که ورودي يک پارکينگ باز است. داخل آن مي پيچيد و تصميم مي گيريد که مدتي در آنجا بمانيد تا مطمئن بشويد که راننده عصباني شما را گم کرده است. يک گوشه از پارکينگ پارک مي کنيد. سرتان را روي فرمان مي گذاريد و نفس راحتي
مي کشيد. کسي به شيشه مي زند. نگاه مي کنيد. نگهبان اداره است. شما را بدون ريش نمي شناسد. راننده آن خودرو که تعقيب تان
مي کرد خبرنگار است و با همسرش براي شرکت در کنفرانس مطبوعاتي شما به اداره تان مي آيد
sorna
11-16-2011, 11:21 PM
آنجلینا جولی مسلمان شد.
خبر کوتاه بود ولی تاثیرگذار. وی دیروز پس از حضور در نماز خانه وزارت جهاد و کشاورزی به دین مبین اسلام گرویست، و اسم خود را به کاترین پاترسون تغییر داد. (دلیلش رو نمی دونم ولی انگار از بچه گی به این اسم علاقه داشته طفلکی) نزدیکان وی دلیل این کار را به دست آوردن دل مادر مارمولی دانستند تا بلکه بتواند هر چه بیشتر خودش را به این خانواده محترم تحمیل کند.خبرگزاری های منتسب به مارمولی از نرم شدن دل مادر مارمولی خبر داده اند. نکته قابل توجه این است که مارمولی هرگونه ارتباط با این قضیه را تکذیب کرده است.
گفته می شود بازتاب این خبر در هالیوود مثبت نبوده و شایعه هایی مبنی بر تحریم وی به گوش می رسد، آنجلینا در پی این شایعه گفته که عین خیالش نیست و به تازگی با یک کارگردان مطرح که از دوستان مارمولی است، قراردادی برای فیلمی به نام «پنجاهم» بسته است.
از نقل این خبر قصد خاصی نداشتم فقط خواستم کسایی که برای آنجلینا دندون تیز کرده بودن رو از خواب خوش بیدار کنم.(به خصوص اون برادپیت سوسول)
پيشنهاد مارمولي به شما : فقط مردم آزاري كنيد و لذت ببريد ولي حواستان باشد كه زياده روي نكنيد !
آنچه گفتني بود من گفتم / خواه پند گير خواه بازم مردم آزاري كن
sorna
11-16-2011, 11:21 PM
3 ساعت قبل از رفتن به خونه مادربزرگ:
- پسرگلم بلند شو برو حموم مادربزرگت این جوری ببینتت غصه می خوره ها...
- مامان تو رو جون هر کی دوست داری بی خیال شو اصلا حالشو ندارم.
- می گم بلند شو برو حموم بوگند می دی.
- تو رو خدا ول کن آب می خوره به تنم همه پوستم قرمز می شه، کف می ره زیر ناخونم چندشم می شه؛ حالا بعداً می رم.
- ........
- باشه بابا رفتم. (جنگ مغلوبه شد)
sorna
11-16-2011, 11:22 PM
۱ ساعت بعد از زمانی که قرار بود برن خونه مادربرزگ:
_ پس چرا نمیای بیرون دیر شده.
_ میام یه ذره صبر کنید تازه از خواب بلند شدم.
_ مگه اون جا، جای خوابیدنه؛ بیا بیرون مادربزرگت نگرون می شه.
_ پس اقلا صبر کن، دستم پیر بشه؛ بعد میام.
_ ........
_ باشه بابا اومدم.. (باز هم جنگ مغلوبه شد)
ياد آوري ۱ : در بالا عکس یه مارمولکه در جنگ مغلوبه شده رو می بینین.
يادآوري 2 : توصیه به کسایی که می خواستن مارمولی رو تو حموم ترور کنن:
«به سودتونه تو حموم با مارمولک ها شوخی نکنید» (چون جنگتون مغلوبه می شه)
sorna
11-16-2011, 11:22 PM
و بالاخره بعد از سال ها انتظار ( منظورم اينه كه بعد از ماه ها انتظار )
آموزش مردم آزاری در چند قسمت:
پرفروش ترین کتاب در ایالات متحده آمریکا، که تا به حال شصتان مرتبه تجدید چاپ شده است. این کتاب، زندگی افراد زیادی را متحول کرده آن چنان که آرون نیمزویچ منتقد معروف به آن لقب «انجیل معاصر» را داده است. گفته می شود قرار است استیون اسپیلبرگ به زودی از روی این کتاب فیلمی با شرکت آنجلینا جولی بسازد و از همین الان پیش بینی می شود رکورد فروش بلیت در گیشه ها شکسته شود.
مارمولی نویسنده این کتاب وزین پس از حضور در برنامه شب مارمولی، شایعات مبنی بر ادعای پیامبری خود را تکذیب کرد و آن را توطئه ای از طرف مجلات زرد و تماشاگرنماهای طرفدار علی پروین دانست....
فکر نکنم لازم باشه توضیح بدم که دوباره یه مقدار براتون خالی بستم.(یه ذره فقط) در هر صورت به زودی انتظارها پایان می یابد و از پست بعد آموزش این عمل مقدس و باشکوه رو آغاز می کنم. یه 8 تا نکته هست که لازم می بینم قبل از هر چیز به شما دوستان عزیز یادآوری کنم:
1- با مارمولک درونتون وارد موضوع من بشید و نذارید که این انسان هایی که جسم شما رو تسخیر کردن از این آموزش ها سوء استفاده کنند.
2- برای این که آموزش های این کتاب تاثیرگذارتر باشه حتما باید اون ها رو روی اطرافیان خود تمرین کنید. (فراموش نکنید هیچ موفقیتی بدون تمرین وممارست به دست نمی یاد)
3- تجربیات و نظریات خود در این زمینه، به خصوص عکس العمل دیگران در مقابل مردم آزاری های خود را در اختیار من ودیگر دوستان خود قرار بدهید.
4- برای کوتاه کردن دست افراد سودجو، از خرید کتاب وجزوات کمک آموزشی از مراکز غیرمعتبر خودداری کنید وحتما در هنگام خرید به آرم «مارمولچی» در گوشه سمت چپ کتاب توجه کنید.(اگه آرم بود یعنی تقلبیه)
5- در پایان این دوره آموزشی به مارموزک ترین مارمولک درون، تندیس مارمولک بلورین داده می شود. (زور الکی نزنید برنده جایزه از همین الان مشخص شده)
چي ؟ بقيش چي شد ؟
مگه يادتون رفته من تا 5 بيشتر بلد نيستم بشمارم .
بازم كه عجله كرديد به آموزش هم مي رسيم
البته اگر دقت كنيد همه ي اين ها خودش آموزشه
sorna
11-16-2011, 11:22 PM
کارهایی که در آسانسور میتوان انجام داد!!!
کارهایی که می شه تو آسانسور انجام داد:
وقتي در اسانسور بسته ميشه با صداي بلند بگين :نترسين.. نگران نباشين ..لازم نيست خونواده هاتون رو خبر کنين چند لحظه ديگه در باز ميشه
وقتي از آسانسور پياده ميشين دگمه همه طبقات رو بزنين…مخصوصا اگه يه عده هنوز تو آسانسور هستن
يه دوست خيالي تون رو جوري که انگار همراه شما هست به همه معرفي کنين و شروع کنين الکي باهاش حرف زدن
رو به ديوار آسانسور در حالي که پشت تون به همه هست بايستين…اگه شما نفر اولي باشيد که سوار شدين به احتمال زياد بقيه هم همين کارو ميکنن
يه دفه بگين : اي واي ..نه .. بارون گرفت… بعدش چترتون رو باز کنين
از همه آدرس اي- ميلشون رو بپرسين و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنين
توي يه دستمال فين کنين سپس به بقيه نشون بدين
در کيفنون رو باز کنين و انگار يکي اون تو هست يواش بگين ..هواي کافي داري؟؟؟
هر کسي که وارد ميشه باهاش دست بدين و يه سلام عليک حسابي بکنين و بگين ميتو نه شما رو جنا ب تيمسار صدا کنه
هر از چند گاهي صداي گربه در بيارين
به يکي از مسافر ها خيره بشين بعد يه دفعه بگين ..ا وه تو که يکي از اون هايي…بعد تا ميتونين ازش فاصله بگيرين
يه عروسک خيمه شب بازي دستتون بکنين و با بقبه مسافر ها از طرف اون حرف بزنين
هر طبفه که ميرسين ..صداي دينگ در بيارين..بعد به يکي از مسافر ها بگين نوبت تو هست …خدا بيامرزتت
يه صندلي (تا شو) با خودتون بيارين يه دوربين با خودتون بيارين و از بقيه مسافر ها عکس بگيرين
البته اگه ديدين همون پايين تحويلتون دادن به بيمارستان از ما به دل نگيرين
sorna
11-16-2011, 11:23 PM
ه همکاریه ناب
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
sorna
11-16-2011, 11:23 PM
انواع داماد
1- داماد خَچَل : سن بين 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشيده، جسارت بسيار ، حماقت فراوان ، زود پشيمون ،زود رنج ، قرباني عواطف زودگذر يا مبادلات خانوادگي ، بچه اش از خودش بزرگتر !
2- داماد مَچَل : سن بين 19تا25سال ، ژيگولي ، دانشجو ، سرباز ، رفيق باز، وابسته به پول بابائي ، بيکار ، آينده دار، توي هر دامي که براش پهن کنن تلپي ميفته ، کيس مناسبي براي تور شدن ،کم ظرفيت ، يکي ميزنه يکي ميخوره !
3- . داماد هَچَل : سن بين 25 تا 29سال ، رسيده ، حاضر آماده ، داراي کار و بار، فارغ التحصيل ،با کارت پايان خدمت ، داراي شکستهاي عشقي فراوان، بسيار با تجربه ، دم به هرتله اي نميده ، عصا قورت داده ، کمي کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولي رضايت نميده !
4- داماد کَچَل: سن بين 30 تا 37 سال ، گرفتار ، ، درگير، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضي به رضاي خدا، دنبال زنان بيوه کم سن وسال ، مسئوليت پذير ، درپي رفاه خانواده ، داراي کار وبار و خانه، قسمت هرکي بشه مبارکه !!!
sorna
11-16-2011, 11:23 PM
راننده زن ....
1- اگه ماشينش پنچر بشه کاپوت ماشين رو بالا ميزنه و توي ماشينو نگاه ميکنه!
2- اگه راهنماي چپ رو بزنه و سمت راست بپيچه!
3- وقتي پشت سرش باشي و چراغ بزني يا بوق بزني توي آينه رو نگاه کنه تازه يادش مياد که روسريش رو بايد درست کنه!
4- وقتي که با سرعت 140 تا يه پيچ رو دور بزنه! (البته اين يکي در مورد خانوم ها صدق نميکنه چون اونا بشتر از 14 تا نميرن)
5- وقتي که برن پمپ بنزين و بعد از زدن بنزين با همون شيلنگ داخل باک حرکت کنن برن!
آقايون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنيد!!!!!!.....
sorna
11-16-2011, 11:24 PM
فرق درس خوندن ....
دخترها:
بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند
بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...
يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.
و اما پسر ها:
يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ...
يه كم كه درس خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند
و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون تموم ميشه
حال ندارند برند بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.
همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي.
sorna
11-16-2011, 11:24 PM
روشنفکری در 5 دقیقه
نگران نباشيد بسته هاي آموزشي " روشنفكري در 5 دقيقه " به بازارآمد!
1. اولين اصل، يادگرفتن تعدادي لغت پرملاته! هرچی بيشتر بدونيد بهتره اما اگر مغزتون زياد كشش نداره همين چهارتا رو حفظ كنيد: سيناپس ، پارادايم، نوستالژيك و ديالكتيك .معني اش زياد مهم نيست فقط كافيه هر چند جمله در ميون مقداري از اين كلمات- به ميزان دلخواه- بكار ببريد البته موظب باشيد دز آن را زياد بالا نبريد كه تابلو مي شود!
2. ريش پرفسوري گرچه اپيدمي شده ولي هنوز هم جواب مي ده! ريش پروفسوري مي تونه يك كارگر افغاني رو به يك شهروند فرهيخته تبديل كنه!
3. غر بزنيد! غر زدن به وضع مملكت يكي از اركان مهم و شايد مهمترين ركن روشنفكري باشه. به هر چيزي كه فكرتون مي رسه غر بزنيد مهم نيست به چي فقط غر بزنيد مثال:
· اگر بارون نمياد از بارونهاي لندن تعريف كنيد و بر پدر مملكت بي آب و علفمون لعنت بفرستيد!
· اگر بارون مياد از هواي صاف و آفتابي تگزاس تعريف كنيد و بگيد :" تف به اين مملكت گل وشل"!
· مدام از پيشرفت خارج تعريف كنيد! طوري كه انگار 80 سال توي لس آنجلس زندگي كرده ايد .مثلاً بگيد اونجا نون بربري تو بسته بندي هاي استريل عرضه ميشه!
4. كراوات خيلي مهمه حتي اگه مي خواهيد تا سبزي فروشي سركوچه برويد كراوات بزنيد. براي اينكه در ذهنتان ملكه شود مي توانيد شبها با كراوات بخوابيد!
5. اگر در مهماني خواستيد دستشويي برويد و آنجا دستشويي فرنگي نداشتند به شدت از صاحبخانه گلايه كنيد و خودتان را ناراحت نشان دهيد.
6. پيتزا ديگه دمده شده، سعي كنيد اسم غذا هايي رو حفظ كنيد كه بقيه حتي نمي تونند تلفظش كنند.
· مثال: فوندي بورگينيون، تاوزند آيلند و...البته اگر توي رستوران بوديد قبل از به زبان آوردن اين كلمات ابتدا دستتون رو داخل جيبتون كنيد و يك چرخ بدهيد اگر به چيزي برخورد نكرد احساس تشنگي كنيد ويك ليوان آب سرد سفارش بدهيد!
7. داشتن يك وبلاگ ضروريه . البته اگر هنوز فرق بين كيس و مانيتور رو نمي دونيد بي خيال وبلاگ شويد. قالب وبلاگ بايد حتماً سياه باشه. سياه نمادي است از خفقان ژرفناي دروني و فريادي از فراسوي فراخناي تاريكي هاي ظلمانی! اسم وبلاگ هم بايد يكي از اين ها باشد: فرياد بي صدا، اسير حجم خلوت بي كسي، غريب غروب غربت غارغار! براي مطالب توش هم ميتونيد يك كتاب از احمد شاملو بگذاريد بغل دستتون و هر هفته يه صفحه ازش رو تايپ كنيد بريزيد تو حلق وبلاگ!
8. از زمان قدیم خيلي تعريف كنيد. مخصوصاً بگيد اون موقع همه چيز خيلي ارزون بوده مثلاً تويوتا كمري 3 قرون بوده! البته سعي كنيد به مغزتون يه مقدار بيشتر فشار بياوريد و مثال بهتري بزنيد.
9. سعي كنيد عينكي شويد. عينك سمبل مطالعه ي زياده ! اگر حوصله مطالعه نداريد يك روش سريعتر هم وجود داره: 2 دقيقه به جوشكاري با دقت نگاه كنيد!
10. اگر كانديداي مورد نظر شما راي آورد....................ببخشید!!!
11. ترانه هاي خارجي گوش بدهيد. هرچي غير مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسي گوش ميديد نشون ميده كه تمام مراحل روشنفكري رو با موفقيت پشت سر گذاشته ايد!
12. وقتي در مورد رئيس جمهور هاي خارجي صحبت مي كنيد بگوييد: " آقاي بوش" يا " پرزيدنت بوش"
13. يك سگ بخريد. اصولاً معاشرت با سگ جماعت تاثير زيادي در ارتقاي سطح روشنفكري داره!
14. اگر دختر هستيد بايد مانتوي شما تنگ باشد! تنگ تر از بقيه ! خيلي تنگ! اونقدر كه موقع غذا خوردن مجبور شويد دكمه هاي جلوي آن را به صورت موج مكزيكي به ترتيب باز و بسته كنيد تا لقمه پايين برود!
15. و بالاخره مانيفست روشنفكري: كتاب هاي فروغ فرخزاد، صادق هدايت ، سروش و گوگوش كتب اربعه روشنفكران محسوب مي شوند. حالا خيلي به آخري گير نديد بيشتر با سي دي حال مي كنه!
sorna
11-17-2011, 02:24 PM
کل کل شعرا
حافظ شيرازي
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل مارا
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبريزي
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل مارا
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
شهريار
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل مارا
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
! نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دلها را
sorna
11-17-2011, 02:26 PM
تفاوت پسرها و دختر ها
خب اول بگم من امنیت جانی نداشتم این پست را گذاشتم!!!
http://i9.tinypic.com/6b2odpg.jpg
وقتی یک دختر حرفی نمیزند
میلیونها فکر در سرش می گذرد
وقتی یک دختربحث نمیکند
عمیقا مشغول فکر کردن است
وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند
یعنی نمیداند تو تا چند وقت دیگر با او خواهی بود
وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید:خوبم
یعنی اصلا حال خوبی ندارد
وقتی یک دختر به تو خیره می شود
شگفت زده شده که به چه دلیل دروغ می گویی
وقتی یک دختر سرش را روی سینه تو می گذارد
آرزو میکند برای همیشه مال او باشی
وقتی یک دختر هر روز به تو زنگ می زند
توجه تو را طلب می کند
وقتی یک دختر هر روز برای تو[اس ام اس ]می فرستد
یعنی میخواهد تو اقلا یک بار جوابش را بدهی
وقتی یک دختر به تو می گوید دوستت دارم
یعنی واقعا دوستت دارد
وقتی یک دختر اعتراف می کند که بدون تو نمیتواند زندگی کند
یعنی تصمیم گرفته که تو تمام آینده اش باشی
وقتی یک دختر می گوید دلش برایت تنگ شده
هیچ کسی در دنیا بیشتر از او دلتنگ تو نیست
*******
وقتی یک پسر حرفی نمی زند
حرفی برای گفتن ندارد
وقتی یک پسر بحث نمیکند
حال وحوصله بحث کردن ندارد
وقتی یک پسر با چشمانی پر از سوال به تو نگاه می کند
یعنی واقعا گیج شده است
وقتی یک پسر پس از چند لحظه در جواب احوالپرسی تومی گوید: خوبم
یعنی واقعا حالش خوبه
وقتی یک پسر به تو خیره می شود
دو حالت داره یا شگفت زده است یا عصبانی
وقتی یک پسر سرش را روی پات می ذاره.
آرزو می کند برای همیشه مال او باشی
وقتی یک پسر هر روز به تو زنگ می زند
او با تو مدت زیادی حرف می زند که توجه ات را جلب کند
وقتی یک پسر هرروز برای تو[اس ا م اس ]میفرستد
بدون که برای همه ''فوروارد'' کرده
وقتی یک پسر به تو میگوید دوستت دارم
دفعه اولش نیست[آخرش هم نخواهد بود]
وقتی یک پسر اعتراف می کند که بدون تو نمی تواند زندگی کند
تصمیم شو گرفته که تورو اقلا واسه یه هفته داشته باشه
[مترجم: دنبال یکی دیگه نره البته شاید........]
sorna
11-17-2011, 02:29 PM
تماس های تلفنی یک دانشجو
(http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fshahin1.blogfa.com %2Fpost-167.aspx)
ترم اول(ترم جو گیریدگی):
الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن - و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده – تنم مور مور میشه..راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشه! لامسب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!! پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!
ترم 2(ترم عاشق شدگی):
آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با تمام وجود عزیزم.همه پول و سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم...امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم...
ترم 3(ترم افسردگی):
الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان من این زندگی رو نمی خوام.....
ترم 4(ترم زرنگ شدگی):
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم.......
الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم.. پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو....
ترم5 (ترم مشروطه گی):
الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره بم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ....قول میدم جبران کنم....
ترم 6(ترم ولخرجیدگی) :
الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!
ترم7 (ترم پاتوقیده گی):
سلام داش مصی! حاجی دمت گرم امشب بساز ما رو .از اون پنیر شیرازیای ردیف بیار که مهمون دارم. 3 صوت هم آیس بیار می خوایم فضا پیمایی کنیم.نوکرتم.آقایی
ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی):
الو سلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا....
sorna
11-17-2011, 02:29 PM
تفاوت دختر در ایران و آمریکا (طنز)!!!
امریکا
جنس: دختر
مکان: شمال اورگان، غرب ولایات المتحده
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق لیسانس رشته زیست شناسی، لیسانس بیوشیمی، دانشجوی دکترای میکروبیولوژی
موضوع پایان نامه: تاثیر میکرو ارگانیک های هوازی در محافظت گیاهان شاخه کریپتوناموس در برابر گرمایش جهانی
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده روی سینه، پاها باز … در حال فیلمبرداری از تغییرات سبزینه یک گیاه 4.5 سانتی متری در اراضی حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت.
فعالیت های اجتماعی: عضو انجمن طرفدارن محیط زیست دختر زیر سی سال غرب آمریکا، عضو گروه حامیان طبیعت وحش اورگان، سخنران اجلاس ماهیانه گروه دانشجویان حافظ محیط زیست، عضو انجمن فارغ التحصیلان ارشد زیر سی سال، صاحب سایت اجتماعی "فمینیست های مذکر گرا" ، شعار نویس گردهمایی های بزرگ کالیفرنیا….
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: سه سال پیش…وقتی که در اتاق انتظار دفتر یک وکیل زن نشسته بود.
نوع لباس: شلوار جین..کفش کوهنوردی..تی شرت سفید با نوشته Peace Now
نوع آرایش: ترم سوم دانشگاه فهمید مانیکور پدیکور چیست!!
قد: مایکل جکسون منهای 20 سانت
تاثیر وزنی: روی کاپوت بیفتد موتور پایین می آید
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی سه تا
موضوع قالب اس ام اس: "رسیدی خونه عزیزم؟"
موضوع جالب روی دست: موی بلند در ناحیه ساعد
موسیقی مورد علاقه: کانتری
بیماری یا نارسایی: عطسه زیاد موقع طلوع آفتاب
محتویات داخل کوله: دستمال کاغذی، گوشی موبایل بلک بری، لپ تاپ، دفتر یادداشت، عینک دودی، دو سه تا خودکار، یک هندبوک رفرنس گیاه شناسی.. بلیط مترو
.......
ایران
جنس: دختر
مکان: شمال غرب تهران، ایران
سن: بین بیست تا بیست و پنج
تحصیلات: فوق دیپلم برق شاخه الکترونیک ، دانشجوی لیسانس کامپیوتر شاخه نرم افزار
موضع پایان نامه: تاثیر زبان برنامه نویسی C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر
یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده به پشت روی تخت، با خودکار اشعار ترانه جدید روی ساعد دست نوشته می شود.
فعالیت های اجتماعی: تجمع در یک 206 با همکلاسی ها و کل کل دست فرمان با پسری که تویوتا کمری دارد.
آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: دیشب، ساعت دوازده و نیم…. در خانه دانشجویی دوستان و همین الان
نوع لباس: شلوار پلنگی گشاد، تی شرت مشکی با عکس "50 سنت" ، کتانی به سایز 52
نوع آرایش:
مو: کامرون دیاز
تتو ابرو: آنجلینا جولی
سایه: شقایق فراهانی
قد: یک چهار پایه + 20 سانت
تاثیر وزنی: روی کاپوت ماشین بیفتد…. دوباره بر می گردد بالا !
تعداد اس ام اس دریافتی: روزی 167 تا
موضوع قالب اس ام اس: جغرافیا،فمینیسم، حکومت، لباس، جک، جواهر شناسی، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ،سلامت جسمی روحی و کلمات قصار آنتونی رابینز
موضوع جالب روی دست: جای تیغ روی مچ
موسیقی مورد علاقه: هیوی متال
بیماری یا نارسایی: سوء تغذیه، میگرن مزمن، افسردگی شدید، زخم معده، پوکی استخوان، ریزش مو، عرق کف دست، پرخاشگری
محتویات داخل کوله: کبریت، چاقو، ام پی تری پلیر، گیم دستی پلی استیشن، لاک ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه،مهره مار، یک اتود، سی دی آهنگ های دوبس دوبس ،
sorna
11-17-2011, 02:30 PM
خودکشی و راه های آن(طنز)
بهونه های موجه برای خودکشی:
الف) خیانت عشقتون به شما : بهترین دلیل برای خودکشی خیانت عشقتون به شماس.اگه حاضر نشد بهتون خیانت کنه می تونین از دوستاتون بخواین تحریکش کنن...یا مثلا مجبورش کنین.اگه متوجه نشدین یا تجربه ندارین می تونین به فیلم "نقاب"(پوکر)مراجعه کنید.
ب) بیکاری : شکر خدا تو مملکت عزیز ما چیزی که از در و دیوار می باره کاره...و الحمدالله که هیچ بیکاری تو این مملکت پیدا نمی شه که دستش به دهنش نرسه.ولی شما حتما باید خودکشی کنید.با هیچکسم شوخی ندارین.پس هر جوری شده با صاحبکار یا رئیستون دعوا کنین...یا حتی کتکش بزنین.شما که قرار نیست زنده بمونین تا دیه پرداخت کنین.پس حتی می تونین اونو کاردی کنین.
ج) بی پولی : خوب...وقتی بیکار باشین...بی پولم هستین دیگه...تعریف نداره دیگه.
د) بی پدر مادری : بطور کلی همه افراد قاچاقچی و بد و بی تربیت و پدرسوخته ایران بی پدر مادرن.پس شمام بخاطر اینکه هیچکدوم از اینا نشین می تونین ازش یه دلیل محکم واسه خودکشی بسازین.
ه) مرض خونی : با گرفتن یه مرض خونی می تونین خیلی راحت خودکشی کنین.من چن نمونه رو با توضیحات خدمتتون عرض می کنم و شمام هر کدومو که به نظرتون بهتر بود انتخاب کنین...انتخاب حق شماست.
1) ایدز : که فوق العاده بیماری با کلاسی شده این روزا و هر کی ایدز داشته باشه می گن طرف چقد حرفه ای بوده و با چن نفر چیز داشته که اینچوری شده.من خودم از بین بیماریای خونی ایدز رو بهتون پیشنهاد می کنم.
2) هپاتیت : که چن نوعه.هپاتیت آ ، هپاتیت بی ، هپاتیت سی ، چهل ، پنجاه ، پنجاه و هشت
3) سل : اینم یه جورایی خونیه دیگه... هی خون بالا میارین و به همه کشور می تونین خون اهدا کنین.اینم بد نیست.هدفش خیره دیگه...
4) اسهال خونی : این برعکس بالاییه.سل خونو از پایین میاره بالا ولی اسهال خونی ، خون رو از بالا میاره پایین.این یکم بی کلاسه.آخه زشته دیگه...
و) مرض جسمی : مثل سرطان.خیلی راحت...البته نمی دونم چطوری می شه انواع سرطان رو گرفت ولی اگه حتما می خواین این راه رو انتخاب کنین مصرف زیاد سیگار به طور روزانه و مداوم رو بهتون پیشنهاد می کنم.هم واسه پوست خوبه هم واسه سرطان.
ز) مرض روانی : مثلا سادیسم...یا مارکسیسم...یا مائوئیسم...یا یه چیزی تو همین مایه ها.تازه موقع خودکشی هم احساس ناراحتی ندارین که می رین جهنم.چون عقل ندارین دیگه...دیوونه هام که می گن جاشون تو بهشته مسه نریمان .
ح) مرض الکی : همینجوری واسه کلاس دادن به خودتون بدون بی دلیل خودکشی کنین.
راه های خودکشی:
الف) با کش خودتونو دار بزنین.
خوبی این روش اینه که مث یویو بالا پایین می شین و قبل از مرگ کاملا تکونده می شین.مث فرش...
ولی بدیش اینه که مث یویو بالا پایین می شین و هر چی تو دل و روده تون هس رو از بالا و پایین پس می دین و... طبیعتا این نمی تونه منظره قشنگی برای بقیه باشه.
توصیه : قبل از این روش چن روزی غذا تخورین و بجای غذا از قرص ملین یا مسهل استفاده کنین.
ب) با قرص رگتونو بزنین.
خوبی این روش اینه که چون با قرص مسکن رگتونو می زنین دیگه احساس درد نمی کنین چون مسکن درد رو ساکت می کنه.
ولی بدیش اینه که باید خیلی قرص بخرین.یعنی هی با قرص بکشین رو رگ دستتون تا بالاخره پاره بشه دیگه.
توصیه : از قرصای قوی مث ترامادول ، کلونازپام ، اگزوسپام یا لوراسپام استفاده کنین.مقام های بعدی رو به ترتیب دیازپام ده میلی ، دیازپام پنج میلی و استامینوفن کدوئینه در اختیار می گیرن.مقام آخرم به استامینوفن می رسه.
ج) با غذای یه سالتون برین بالای برج میلاد و در پشت بومش رو قفل کنین و کلیدش رو از بالا بندازین پایین.بعد همون بالا می شینین و هی می خورین و هی مردم رو تماشا می کنین.هی می خورین و هی مردم رو تماشا می کنین.اینقد می خورین و چون به دستشویی دسترسی ندارین می ترکین.
خوبی این روش اینه که اصلا احساس ضعف و گشنگی نمی کنین.
ولی بدیش اینه که بدجوری دچار فشار درونی - بیرونی می شین... و طبعا وقتی جنازه تونو پیدا کنن منظره قشنگی رو ندیدن.
توصیه : واسه کوتاهتر کردن زمان خودکشی با خودتون یه چوب پنبه درشت هم ببرین(نکته کنکوری)
د) با برق خودتونو گازانبری کنین.
خوبی این روش اینه که در جا می شین چوب خشک...مث چوب کبریت.ظاهرتونم خیلی قشنگ و تمیز می مونه.
ولی بدیش اینه که خیلیا فکر میکنن اتفاقی مردین و اصلا خودکشی در کار نبوده.
توصیه : افرادی که دچار مرض الکی هستن و واسه کلاس و جلب توجه می خوان خودکشی کنن می تون از روش "برق و گاز انبر" استفاده کنن.با این تفاوت که ظاهرا از روی اشتباه و هواس پرتی بجای سیم برق ، سیم تلفن رو تو دست می گیرن
sorna
11-17-2011, 02:31 PM
تیتر روزنامه ها!!!!!
احتمالا اگر در روزگاران قدیم هم نشریات زرد وجود داشتند ، شاهد تیترهای زیر بودیم: اين روزنامه ها با مشقت جمع آوري شدنا الكي از روشون نگذريد
تيتر عمومی:
حسن صباح: من عضو القاعده نیستم
اعتراف گالیله: ببخشید، بخاطر تاثیر نوشیدنی غیر مجاز بود که فکر کردم زمین دارد می چرخد
ابو کیهان بیرونی: ابو علی سینا مدرک خود را از دانشگاه هاوایی گرفته است!
پارتی شبانه در قونیه لو رفت./ دستگیری مولانا و میهمانهایش در حین رقص دسته جمعی....
مولانا: از همه پخش کنندگان کتیبه میهمانی خصوصیام و همچنین از جدائیها شکایت می کنم!
تيتر ورزشی:
سهراب: نتیجه را قبول ندارم،رستم اضافه وزن دارد
احتمال انجام تست دوپینگ از رستم
پخش زنده دربی خانوادگی رستم و سهراب از طریق جام جم
تيتر اجتماعی
جویندگان عاطفه در جستجوی شمس تبریزی
مادر فولادزره پس از دریافت جایزه زیباترین زن سال: خبر جراحی پلاستیک من شایعه ای بیش نیست
افزایش شهریه ثبت نام در جندی شاپور
تيتر حوادث
دختر اغفال شده: با او در بوستان سعدی آشنا شده بودم
میرداماد در پزشکی قانونی: خوشحالم که تبرئه شدم.
راز کفشهای گم شده سهراب،... سیندرلای قلابی دستگیر شد
حکم اعدام در انتظار قابیل
تيتر مذهبی:
برادران یوسف: این یک کار تیمی بود!
"آقای نمرود"! لطفا عوامل تخریب بتخانه را شناسایی کنید.../ تشکیل کمیته حقیقت یاب برای شناسایی متهم
شیطان به اغماء رفت
تيتر هنر
زلیخا: زندگی خود را وقف صحنه(!) کردم
نمایشگاه نقاشی های مانی در نگار خانه ارژنگ
انگشت نگاري از کريستف کلمب در لحظه ورود به خاک آمريکا
بابا طاهر عريان: من در کنفرانس برلين حضور نداشتم
يهودا: تصوير بدي که از من در اذهان عمومي ترسيم شده، غير واقعي و کار فتو شاپ است.... اگر من نبودم کسي سفره شام آخر را جمع نمي کرد...
هارون الرشيد: در هارونيه زنداني سياسي نداريم
چنگیزخان مغول: گزينه حمله نظامي به ايران، فعلا در دستور کار من قرار ندارد.
به دليل عدم رعايت موازين اخلاقي، باغ شداد تا اطلاع ثانوي پلمپ شد.
خودسوزی ققنوسها ربطی به پژو و ایران خودرو ندارد
مجلس سناي روم هشدار داد: ايران در صدد دستيابي به فناوري توليد منجنيق است
غزالی: راهزنها درس خوبی به من دادند... از این به بعد همه اطلاعاتم را روی کول دیسک ذخیره می کنم
ابراز ندامت سلطان مسعود غزنوی: حسنک کجایی؟!
sorna
11-17-2011, 02:31 PM
شخصیت های مشهور کارتونی پس از بازنشستگی چه کردند
شنل قرمزی:
الف) به دلیل پوشیدن لباس های شهرت و جلوه نمایی به جرم تبرج دستگیر شد.
ب) پس از کسر شش امتیاز از پرسپولیس خود کشی کرد.
ج) پس از مطالعه کتاب «عالی جناب سرخ پوش و عالی جنابان خاکستری» خود کشی کرد.
د) به تلاش برای ایجاد انقلاب مخملی متهم شد و اعتراف کرد!
لوک خوش شانس:
الف) بدون افتتاح حساب یا تکمیل موجودی،برنده قرعه کشی حساب کول انداز بانک آمریکائیان شد.
ب) توسط برادران دالتون دستگیر شد و به زندان آلکاتراس منتقل شد.
ج) همچنان با جالی و بوشفگ به سفر های ایالتی می رود.
د) آخرش از دست سگ گاگولش بوشفگ سکته کرد مرد!
میگ میگ(رود رانر):
الف) در اتوبان شهید همت توسط پلیس گشت نامحسوس شناسایی و شطرنجی شد.
ب) به خاطر عبور از سرعت نور با انرژی تبدیل شد.
ج) در تصادفات رانندگی کشته شد.
د) توسط گرگ منافق کوردل خورده شد!
گرگ:
الف) میگ میگ را خورد، چند درصد از دریای مازندران را هم روش!
ب) به عنوان مهندس در ایران خودرو موتور های پژو 405 را بهینه سازی می کند.
ج) بی خیال میگ میگ شد.
د) با استفاده از تجهیزات هسته ای صلح آمیز بلاخره میگ میگ را ترکوند!
چوپان دروغگو:
الف) به واسطه فرهنگ سازی سر به راه شد.
ب) با عبور قیمت گوشت از مرز کیلویی n هزار تومان میلیاردر شد.
ج) دروغش به عنوان دروغ برتر اول آوریل برگزیده شد!
د) گوسفندانش را فروخت و نیسان(ماکسیما!!) خرید.
سه کله پوک:
الف) در مقطع کاردانی دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل شدند.
ب)در دانشگاه سراسری مشغول به تحصیل شدند.(این گزینه صرفا" برای پررو نشدن دانشجویان سراسری می باشد و هیچ ارزش دیگری ندارد!)
ج) با هم دیگه شرکت ساختمانی تاسیس کردند و زدن تو کار بساز بفروش و میلیاردر شد!
د) گروه موسیقی تشکیل دادن و آلبوم دادن.
و) به امارات ترانسفر شدن!
مخمل:
الف) پس از مرگ مادر بزرگه تمام اموال وی را بالا کشید.
ب) پس از گذراندن یک دوره کلاس «بافندگی» به افغانستان رفت و فیلمساز شد.
ج) یک مرغداری احداث کرد.
د) به دانشگاه رفت و از آقا مراد هم «پیشی» گرفت!
ای کیو سان:
الف) موهاشو بلند کرد و پشت مو گذاشت!
ب) به علت کمبود برق و روشنایی به استخدام وزارت نیرو درآمد!
ج) هر سال در کنکور سراسری از جلسه کنکور اخراج می شه.(به علت ایجاد سر و صدای زیاد هنگام فکر کردن!)
د) سایو جان رو پیچوند و با یانگوم ازدواج کرد!
گجت:
الف) با انفجار یکی از نامه های ماموریتش ، ترکید !
ب) ندانسته با استخدام رییس کُلا (فرهنگ) درامد.
ج) بازرس آژانس شد.
sorna
11-17-2011, 02:32 PM
رازهای موفقیت !!!!!
درس نخوانيد. هيچکس از درس خواندن به جايي نرسيده به جز علي دايي.
از کودکي معاملات زمين و مسکن را جدي بگيريد، همه که قرار نيست از دزدي به جايي برسند.
يک پدر پولدار براي خود دست و پا کنيد. از همان روز اول در بيمارستان با تطميع پرستار و يک جابجا کردن ساده ي دستبندهايتان يک عمر آسوده باشيد، بگذاريد براي يک بار هم که شده يک بچه آريستوکرات دنبال معنويت بدود.
اگر پدرِ پولدار نشد لااقل يک زن يا شوهر مايه دار براي خود دست و پا کنيد. يادتان باشد فيلم هاي هندي و آبگوشتي را براي شما ساخته اند و هنوز که هنوز است فلاسفه بر سر مفهوم عشق و زيبايي با هم دست به يقه اند اما بر سر مفهوم پول کسي شک ندارد.
گنده گویی کنيد. به هرکس مي رسيد بگوييد شرکت زده ايد و فلان پروژه را در دست انجام داريد. يادتان باشد يک گنده گویی موثر و بجا از يک رزومه پر و پيمان (c.v) مفيدتر است.
حتا اگر خال زشتي هم روي صورتتان داريد با «محمد رضا شريفي نيا» طرح دوستي بريزيد. هر ماه ، پنج فيلم از شما اکران مي شود و يک شبه از علافِ محله «قازقُل آباد» تبديل به ****استار دست نيافتني مي شويد.
شما فقط ششصد ميليون تومان تا موفقيت فاصله داريد. آن را تهيه کنيد بعد فيلم بسازيد. اگر هيچ تلاشي نکنيد حتما پرفروش ترين خواهد شد. راستي ، فکرش را نکنيد کارتِ کارگرداني هم با کارت سوخت مي آيد دم منزلتان.
اگر حتي توي بيابان هاي جاده ي قم يا در اعماق کوير نمک يک تکه زمين داريد ديگر لازم نيست کاري بکنيد ، ثروت و موفقيت در چنگال شماست.
لازم نيست پدربزرگ خيلي پولداري براي خود تهيه کنيد كافيست فقط يک خانه ي کلنگي حوالي شاسكول آباد داشته باشد ، بسِ تان است. اول پدربزرگ مهربان را به خانه ي آخرت راهنمايي کنيد. سپس خانه را بکوبيد و با چند فرغون بتُن ، پي ريزي کنيد و چند تا ستون لاغرتر از گردن مرتاض هاي هندی را هم عَلَم کنيد و تيغه بزنيد و آن را متری (قيمت پايه) يک ميليون و سيصد معامله کنيد. هميشه به خاطر داشته باشيد در زلزله تهران خشک و تر با هم مي سوزند و هرچه بسازيد« کُن فيَکون » خواهد شد پس خرج بيخود نکنيد.
توليدي« خنزر پنزر » بزنيد. مثلا زير کفش بسازيد نه خود کفش. کفش را چيني ها مي سازند.
در يک شرکت دولتي استخدام شويد. از هرکس به دستتان رسيد پله اي بسازيد و پله پله بالا، بالاتر و به ملاقات خدا برويد به آنجا که رسيديد يادتان نرود روي ماه خدا را ببوسيد. در ضمن به ياد داشته باشيد کسي که نخواهد بالا برود غيرمستقيم قبول کرده نردبان اين و آن باشد.
در مسابقات فوتبال سالني جام رمضان شرکت کنيد و هرچيز و هرکس را که ديديد «دريبل» بزنيد. توجه داشته باشيد که براي کار تيمي به کسي پول نمي دهند.براي مطالعه بيشتر در اين خصوص فيلمهاي علي کريمي را ببينيد.
اگر هيچ هوش و استعدادي نداريد لااقل کُشتي بگيريد. براي فتيله پيچ کردن يا اجراي «سَگَک دوبل »که نبايد استعداد خدادادي داشت، «خر زور بودن» کفايت مي کند. يکي دو سال کشتي بگيريد بعد کانديداي شوراي شهر بشويد.
در خيابان استاد نجات اللهي، مغازه ي فروش کارت تبريک هاي ژيگولي وعروسک پشمالو بزنيد. از فروش قبل از روز «وَلِنتاين» به نان و نوايي مي رسيد.
جعل سند کنيد و آرم طرح ترافيک دولتي بگيريد و دانه اي پانصد تومان آزاد بفروشيد. وقتي هم گند قضيه درآمد راست راست براي خودتان در اداره راه برويد و به چشم همکارانتان زُل بزنيد، آنقدر زل بزنيد که آنها به خودشان شک کرده و در پايان وقت اداري خود را به اولين پاسگاه کلانتري معرفي نمايند
sorna
11-17-2011, 02:33 PM
تقویم دانشگاهی
شنبه : همون لحظه اي كه وارد دانشكده شدم متوجه نگاه سنگينش شدم هر جا كه مي رفتم اونو مي ديدم يك بار كه از جلوي هم در اومديم نزديك بود به هم بخوريم صداشو نازك كرد گفت : ببخشيد
من كه مي دونم منظورش چي بود تازه ساعت 9:30 هم كه داشتم بورد را مي خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد كرد آره دقيقا مي دونم منظورش چيه اون مي خواد زن من بشه
بچه ها مي گفتن اسمش مريمه
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم باهاش ازدواج كنم
يك شنبه : امروز ساعت 9 به دانشكده رفتم موقع تو سرويس يه خانمي پشت سرم نشسته بود و با رفيقش مي گفتن و مي خنديدن تازه به من گفت آقا ميشه شيشه پنجرتون رو ببندين من كه مي دونم منظورش چي بود اسمش رو مي دونستم اسمش نرگسه
مث روز معلوم بود كه با اين خنديدن مي خواد دل منو نرم كنه كه بگيرمش راستيتش منم از اون بدم نمي آد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با نرگس هم ازدواج كنم
دوشنبه : امروز به محض اينكه وارد دانشكده شدم سر كلاس رفتم بعد از كلاس مينا يكي از همكلاسيهام جزوه منو ازم خواست من كه مي دونم منظورش چي بود حتما مينا هم علاقه داره با من ازدواج كنه راستيتش منم از مينا بدم نميآد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با مينا هم ازدواج كنم
سه شنبه : امروز اصلا روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه از نرگس نه از مينا فقط يكي از من پرسيد آقا ببخشيد امور دانشجويي كجاست ؟
من كه مي دونم منظورش چيه ولي تصميم نگرفتم باهاش ازدواج كنم چون كيفش آبي رنگ بود حتما استقلاليه وقتي كه جريان رو به دوستم گفتم به من گفت : اي بابا ! بدبخت منظوري نداشته ولي من مي دونم رفيقم به ارتباطات بالاي من با دخترا حسوديش مي شه حالا به كوري چشم دوستم هم كه شده هر جور شده با اين يكي هم ازدواج مي كنم
چهار شنبه : امروز وقتي كه داشتم وارد سلف مي شدم يك مرتبه متوجه شدم كه از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند يكي از دختراي اردو از من پرسيد : ببخشيد آقا دانشكده پرستاري كجاست ؟ من كه مي دونستم منظورش چيه اما تو كاردرستي خودم موندم كه چه طور اين دختر ساوجي هم منو شناخته و به من علاقه پيدا كرده حيف اسمش رو نفهميدم راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم هر طور شده پيداش كنم و باهاش ازدواج كنم طفلكي گناه داره از عشق من پير مي شه
پنج شنبه : يكي از دوستهاي هم دانشكده ايم به نام احمد منو به تريا دعوت كرد من كه مي دونستم از اين نوشابه خريدن منظورش چيه مي خواد كه من بي خيال مينا بشم راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون عمرا قبول كنم
جمعه : امروز صبح در خواب شيريني بودم كه داشتم خواب عروسي بزرگ خودم رومي ديدم عجب شكوهي و عظمتي بود داشتم انگشتم رو توي كاسه عسل فرو ميكردم و.... مادرم يك هو از خواب بيدارم كرد و گفت برم چند تا نون بگيرم وقتي تو صف نانوايي بودم دختر خانمي از من پرسيد ببخشيد آقا صف پنج تايي ها كدومه ؟ من كه مي دونم منظورش چي بود اما عمرا باهاش ازدواج كنم
راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون من از دختري كه به نانوايي بياد خيلي خوشم نمياد
sorna
11-17-2011, 02:33 PM
وزارت فرهنگ و ارشاد!!!!!!!
وزارت ارشاد در پاسخ به اعتراض مولفان و ناشران مبني بر مميزي شديد و عدم ارائه مجوز نشر به آثارشان, جوابيه اي بدين شرح صادر نمود:
شاعران, نويسندگان, ناشران و خوانندگان عزيز; متاسفانه جريان خزنده اي که سالهاست قصد ترويج ابتذال و فحشا در فرهنگ و ادبيات کشورمان دارد باعث شده کار مميزي آثار با دقت بيشتري انجام شود. به عنوان مثال به يکي از اشعار مستهجن سالهاي اخير دقت کنيد:
اتل, متل, توتوله / گاو حسن چه جوره ؟
نه شير داره نه پستون
شيرشو بردن هندستون
يک زن کردي بستون
اسمشو بزار عمقزي / دور کلاش قرمزي
هاچين و واچين / يه پاتو ورچين
شعر فوق بنابه دلايل زير, قابليت دريافت مجوز چاپ ندارد:
۱- عدم رعايت قواعد ادبي : هر انسان بالغي متوجه اين مساله ميشود که دو کلمه توتوله و چه جوره همقافيه نيستند و به همين دليل کل شعر زير سوال ميرود !
۲- ترويج فحشا: واژه توتوله با يک کلمه بسيار زشت همقافيه و هموزن است !
۳- وابستگي به اجانب: گاو حسن خواننده را به ياد فيلم گاو اثر داريوش مهرجويي مياندازد و چون مهرجويي از عناصر وابسته و جاسوسان استکبار و صهيونيزم است به نظر ميرسد که شاعر اين شعر نيز با وي همدست ميباشد!
۴- بدآموزي: کلمه پستون مصداق کامل بدآموزي بوده و باعث باز شدن چشم و گوش کودکان و نيز تحريک احساسات و عواطف و باقي چيزهاي ملت هميشه در صحنه ميشود!
۵- نشر اکاذيب: شاعر ميگويد گاو حسن شير ندارد در حاليکه در بيت بعدي از صادرات شير اين گاو به هندوستان حرف ميزند. گاوي که شير ندارد چگونه شيرش را به هندوستان صادر ميکنند؟!
۶- بيتوجهي به منافع ملي: هندوستان در پرونده هستهاي کشورمان بارها نامردي کرده است. بنابراين شاعر موظف است به جاي صادرات شير به هندوستان, آن را به برادرانمان در ونزوئلا, فلسطين و لبنان تقديم کند!
۷- اقدام عليه امنيت ملي: ستاندن يک زن کردي و گذاشتن يک اسم ترکي روي آن (عمقزي), باعث تحريک قوميتها و اخلال در امنيت ملي ميشود.
۸- تشويق به بيحجابي: گذاشتن کلاه آن هم با رنگ قرمز بر روي سر در حاليکه چادر تنها نوع حجاب محسوب ميشود, مصداق ترويج بدحجابي است.
عليرغم تمامي ايرادات وارده, از آنجاييکه دغدغه اصلي ما آزادي بيان و انديشه است لذا تصميم گرفتيم مجوز نشر شعر مذکور را با تغييراتي اندک صادر کنيم:
اتل, متل, زباله / گاو قلي باحاله!
هم شير داره هم آستين
شيرشو بردن فلسطين
بگير يک زن راستين
اسمشو بزار حکيمه / چادرشم ضخيمه
هاچين و واچين / يه پاتو ورچين!
sorna
11-17-2011, 02:34 PM
قوانين مردونه که اگه خانمها بخونن آبروي آقايون ميره!!!
خوشبختانه يک مرد بعد از مدتها وقت گذاشته و قوانين مردونه رو به رشته ي تحرير دراورده پس لطفا بخونيد. لطفا دقت کنيد که تمام اين قوانين با عدد يک شماره گذاري شدن يعني هيچ کدومشون برتري نسبي به ديگري ندارن:
1- مردها نميتونن فکر کسي رو بخونن.
1- ديدن مسابقه فوتبال مثل تماشاي ماه شب چهارده توي آسمون جذاب و قشنگه. اجازه بديد همينطور بمونه.
1- خريد کردن، مسابقه فوتبال نيست. و امکان نداره که ما به خريد به اين شکل نگاه کنيم.
1- گريه کردن يک جور تهديد به حساب مياد.
1- لطفا چيزي رو که مي خواهيد، واضح بگيد. اجازه بديد کمي روشن تر بگم، اشارات زيرکانه، اشارات قوي و اشارات مبرهن ولي غير مستقيم به يک موضوع اصلا به کار نمي آد. لطفا اصل درخواستتون رو واضح بگيد.
1- “بله” يا “خير” بهترين جواب ممکن به خيلي از سوالات هستند.
1- لطفا در صورت نياز به حل يک مشکل، پيش ما بياييد و درد دل کنيد، اين کاريه که ما مردا انجام ميديم. همدردي کردن وظيفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.
1- سردردي که هفده ماهه داره شمارو آزار ميده يک مشکل واقعيه لطفا يک پزشک رو ببينيد.
1- هر مطلبي که شيش ماه پيش از طرف ما مردها گفته شده الان به عنوان استدلال غير قابل قبوله. در واقع تمام نظرات ما فقط براي هفت روز معتبرند نه بيشتر.
1- اگر فکر مي کنيد چاقيد، خوب احتمالا هستيد. لطفا از ما نپرسيد.
1- اگر مطلبي که ما گفتيم رو ميشه دو جور ازش برداشت کرد و يکي از اين برداشتها شما رو عصباني و ناراحت ميکنه منظور ما اوون يکي برداشت بوده.
1- شما ميتونيد يا از ما بخواهيد که کاري رو انجام بديم يا بهمون بگيد که چطوري انجامش بديم. نه هر دوش. اگر شما از قبل ميدونيد که چطوري ميشه اوون کارو بهتر انجام داد خوب خودتون دست بکار شيد.
1- کريستوف کلمب احتياجي نداشت که مسير رو بهش ياد بدن. ما هم همينطور
1- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشيا رو ميبينند. دقيقا مثل ويندوز default . براي ما هلو يک ميوه است نه رنگ. پرتقال هم يک جور ميوه است نه رنگ. ما واقعا
نمي فهميم رنگ پوست پيازي يعني چي.
1- اگر ما از شما بپرسيم چي شده و شما بگيد “هيچي” ما هم طوري رفتار ميکنيم که انگار هيچ اتفاقي نيفتاده. ما ميدونيم که شما دروغ ميگيد اما فقط ارزششو نداره که آدم سرشو بخاطرش درد بياره
1- وقتي ما دوتايي قراره بريم جايي، چيزي که شما پوشيديد کاملا مناسب و قشنگه … اينو واقعا ميگم
1- شما به اندازه ي کافي لباس داريد
1- شما کفش، زيادي هم داريد
1- من کاملا خوش فرمم. گرد هم يک جور فرمه خوب
1- ممنونم که اينو خونديد. آره ميدونم امشب بايد تو آشپزخونه بخوابم. ولي اينو ميدونستيد براي ما مردا اصلا مهم نيست. فکر ميکنيم رفتيم کمپينگ
sorna
11-17-2011, 02:34 PM
شيره مالي وجدان !!!
http://i16.tinypic.com/52wki0l.jpg
منطق حکم می کنه قبل از این که کاری رو انجام بدیم، در مورد نتایج اون فکر کنیم. "عذاب وجدان" یکی از اولین عواقب مردم آزاریه. که البته این مشکل بیشتر گریبان گیر تازه کارها می شه. به طور کلی وجدان چیز خوبیه و یه مارمولکه اصیل، هیچ وقت به شما توصیه نمی کنه که وجدانتون رو زیر پا بگذارید؛ ولی این دلیل نمی شه که نتونید با وجدانتون کنار بیاید. شما باید وجدانتون رو قانع کنید که دارید با انجام عمل مقدس مردم آزاری در حق طرف مقابل لطف بزرگی می کنید.
مردم آزاری برای فرد مورد آزار فواید بسیاری داره مثلا می تونه با این کار ما، نقطه ضعف هاش رو بشناسه و اون ها از بین ببره، یا مثلا اگه طرف آدم باجنبه ای باشه، باعث تفریح و خوشحالیش می شه و اگه آدم بی جنبه ای باشه ،به درک، بذار یه ذره جنبه پیدا کنه.(واسه خودش بهتره)
من خودم شخصا هر کس و ناکسی رو مورد عمل شریف مردم آزاری قرار نمی دم. افراد زیادی هستن که آرزو دارند مورد مردم آزاری من قرار بگیرند ولی قسمتشون نمی شه.(خدا نصیب همه بکنه)
یادتون باشه هیچ وقت بابت مردم آزاری که می کنید، معذرت خواهی نکنید چون همه ی مزه و اثر کار از بین می ره، حتی می تونید شاکی بشید که چرا بابت این کار ازتون تشکر نمی کنه.
خب دیگه؛ آموزش بسه همین الان بلند شید وبرید کسایی که خیلی دوست دارید رو مورد محبت قرار بدید. ولی همیشه حواستون باشه اگه وجدانتون کوتاه نیومد، شما کوتاه بیاید. چون زیرپا گذاشتن وجدان، خط قرمز ما مارمولک ها حساب می شه.
دم نوشت: در قسمت بعد با یکی دیگه از عواقب مردم آزاری آشنا می شیم.
sorna
11-17-2011, 02:35 PM
شوخي با دم تمساح !!!
مارمولک ها به طور کل با ضعیف کشی موافق نیستن، ولی این دلیل نمی شه که من به شما توصیه نکنم: «اگه ممکنه، لذت مردم آزاریتون با یه کتک مفصل همراه بشه، بهتره در مورد انجامش تجدیدنظر کنید.»
یکی از عواقب مردم آزاری، واکنش طرف مقابل و بدتر از اون اطرافیان اون شخصه. یه مارمولک دوراندیش قبل از طرح ریزی یه مردم آزاری به زور بازو، نفوذ طرف مقابل و از همه مهم تر، شرایط موجود توجه می کنه. مثلا اگه مردها رو جلوی همسرشون مسخره کنید یا این که جلوی زن ها، شوهرشون رو دست بیاندازید باید منتظر عکس العمل شدید آن ها باشید (جالب اینه که برعکسش اصلا این طوری نیست).
ولی این نکته غیرقابل انکاره که هر چی ریسک مردم آزاری بالاتر باشه لذتش هم بیشتره. چه بسیار مارمولک هایی در تاریخ بوده اند که به خاطر این که نتونستن از این لذت جادویی بگذرن سرشون بالای دار رفته.
یکی از اولین آموزش ها برای مارمولک های تازه کار اینه که بتونن بین لذت مردم آزاری و عواقب بعد از اون یه تعادل منطقی برقرار کنن. بعضی از مردم آزاری ها هستن که ارزش یه فحش شنیدن هم ندارن تا چه رسیده به سیاه و کبود شدن.
خیلی از هم نوعان من هستن که از لذت بسیاری مردم آزاری ها به دلیل عواقب آن چشم پوشیدن من به شخصه روش آزار و فرار رو انتخاب کردم. ولی مارمولک هایی با درجات عرفانی بالا هستن که از درد و کبودی هایی که ناشی از عواقب مردم آزاری هست از خود مردم آزاری هم بیشتر لذت می برن.
يادآوري : براي ياد گرفتن عجله نكنيد.
sorna
11-17-2011, 02:36 PM
ضرب المثل ایرانی در انگلیسی!!!
گر خارج از ایران باشید، با جملاتی این چنینی برخورد کردید، بدونید طرف مقابل ایرونیه
▪ He looks at me Left Left!
چپ چپ نگاه میکنه!
▪ I die for your height and top!
قربونه قد وبالات!
▪ Ate my head!
سرمو خورد!
▪ He has grown a tail!
دم در آورده!
▪ On my eyes!
به روی چشمم!
▪ Light up my homework!
تکلیف منو روشن کن!
▪ Don;t hit yourself into left Ali Street!
خودت رو به کوچه علی چپ نزن!
▪ To my death?!
مرگ من؟!
▪ I ate the ground and my father came out!
خوردم زمین، پدرم در اومد!
▪ Take away the person that washes your dead body!
مرده شورتو رو ببرن!
▪ Pull your carpet out of the water!
گلیمتو رو از آب بکش!
▪ I;ll hit you so hard that electricity will pop out of your eyes!
انقدر سفت بزنمت که برق از چشمات بپره!
▪ His/Her donkey passed over the bridge!
خرش از پل گذشته!
▪ What kind of dirt should I put on my head?!
چه خاکی به سرم بریزم؟!
▪ The neighbors chicken is a goose!
مرغ همسایه غازه!
▪ Marriage is an uncut watermelon!
ازدواج هندونه ای نبریده است!
▪ Happiness has been hitting you under the belly!
خوشی زده زیر دلت!
▪ Don;t drop worms!
کرم نریز
sorna
11-17-2011, 02:36 PM
مرد , مظلوم یا آب زیر کاه ؟!
۱- به نظر شما ، چرا ۹۹در صد آقایان از همسرشان می ترسند ؟!
الف ) چون خانوم ها ناخن بلند دارند ولی آقایان ندارند !
ب ) چون خانوم ها کفش پاشنه ۱۵ سانتی دارند ولی آقایان ندارند !
ج ) چون خانوم ها جیغ دلخراش دارند ولی آقایان ندارند !
د ) چون خانوم ها اگر با استفاده از مهمات فوق هم زورشان به شوهرشان نرسد ، فقط کافیست سرشان را از پنجره بیرون کنند و از مردم کمک بخواهند تا ظرف ایکی ثانیه ، 15 مرد قلچماق به طرف شوهرشان حمله ور شوند ، ولی آقایان اگر بمیرند هم کسی به دادشان نمی رسد !
۲- چرا آقایان زمانیکه با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری را دارند ، می گویند خانوم ها مقدمند و اجازه می دهند که اول همسرشان از در عبور کند ؟!
الف ) چون حدس می زنند که پشت در ، یک دره ای ، خندقی ، گودالی ، چیزی باشد !
ب ) چون احتمال می دهند که از لب پنجره بالای در ، یک گلدان سنگی در حال سقوط باشد !
ج ) چون گمان می کنند که پشت در ، یک حیوان درنده و گرسنه باشد !
د ) چون می ترسند که اگر آنها زودتر بروند خانومشان در را پشت سر آنها ببندد و دیگر هم باز نکند !
۳ - شما فکر می کنید که اگر روزی همسر مردی از طبقه شصتم ساختمانی سقوط کند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرد و در هوا معلق بماند ، این مرد برای نجات همسرش چه اقدامی انجام خواهد داد ؟!
الف ) سریعا با استفاده از اره برقی در صدد جدا نمودن میله از ساختمان بر می آید !
ب ) یک عدد سوسک و یا موش را بر روی دست همسرش می گذارد !
ج ) یک طناب پوسیده را برای بالا کشیدن همسرش به طرف او می اندازد !
د ) با به خطر انداختن جان خودش ، هر طور که شده همسرش را نجات می دهد و سپس اینبار طوری او را هل می دهد که دیگر به هیچ عنوان نتواند دستش را به جایی بند کند !
۴ – چرا معمولا در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانوم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی می باشند ؟!
الف ) چون ۵ دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت کرده است !
ب ) چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانوم دستکاری شده بوده تا عمل نکند !
ج ) چون در اینگونه تصادفات ، راننده حتی الامکان سعی کرده که خودرو اش از سمت راست با خودروی روبرویی برخورد کند !
د ) چون بعد از سانحه مشخص شده که علت تشدید جراحات وارده به خانوم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایل نامعلوم توسط فردی ناشناس در زیر صندلی او تعبیه شده بوده تا با کوچکترین ضربه ای منفجر شود !
sorna
11-17-2011, 02:36 PM
به مردم آزاری عشق بورزید.
توصیه همیشگی من اینه: «همه چی رو دوست داشته باشید، عاشق بعضی چیزها باشید؛ ولی از هیچ چیز متنفر نباشید.» شما از هر چیزی که بدتون بیاد برای شما تبدیل به یه نقطه ضعف بزرگ می شه، برعکس وقتی از چیزی خوشتون میاد، اون تبدیل می شه به برگ برنده شما.
برای این که مردم آزاری بهتون فاز بده باید بهش عشق بورزید اون وقته که براش وقت می ذارید، از قبل برای انجامش برنامه ریزی می کنید و در آخر هم ازش لذت می برید حتی اگه تیرتون به هدف نخورده باشه و مطمئن باشید طرف مقابلتون هم اگه آدم بالیاقتی باشه ناراحت نمی شه.
بچه که بودم خیلی مردم رو سرکار می ذاشتم و همیشه در جواب کسانی که با تعجب علت این کار رو از منمی پرسیدن، می گفتم: "به خاطره لذتش". اگه ازفکر کردن به مردم آزاری هم مثل انجام دادنش لذت می برید بدونید که عاشق شدید. عاشق چیزی که قراره این زندگی مزخرف رو برای شما قابل تحمل کنه و در مقابل برای شما هیچ مسوولیتی نداره.
مردم آزاری رو هیچ وقت با اعمال پستی مثل انتقام یا خودنمایی یا شکنجه دادن دیگران لکه دار نکنید در ضمن این قدر هم عجله نکنید؛ انتظار دارید من در قسمت دوم سوم، چی به شما تعلیم بدم؟ اگه منتظرید بهتون بگم: "برید زنگ بزنید خونه ی دوستتون وبه مادرش بگید: ((خانم تسلیت میگم پسرتون فوت کردن)) و بدبخت رو سکته بدید و یا این که به یه بچه ی خوشگل وباتربیت یه بادکنک بدید، ووقتی که داره ازتون تشکر می کنه، بادکنک رو بترکونید یا این که تو میدون ولی عصر اولین دختر خوشگلی رو که دیدید ...... وبعد فرار کنید." برید کارتون رو بکنید ومنتظره من نباشید ولی اسم کارتون رو مردم آزاری نذارید. باید اقرار کنم که من هم دارم در کنار شما به تعریف جدیدی از مردم آزاری می رسم شاید براتون یه کم کسل کننده باشه ولی چیزیه که من بهش افتخار می کنم. و از اون جایی که همتون رو دوست دارم البته نه به اندازه آنجلینا می خوام شما هم در تجربه من شریک باشید.
sorna
11-17-2011, 02:37 PM
قبولي در کنکور به صورت تضميني !!
اولين روش موثر براي قبولي اينه که به من اعتماد داشته باشين.يادتون باشه اسم موسسه من اينه:"کانون فرهنگي هنري غيرانتفاعي مردمي با تضمين بعدا شما پولمو کامل بده اصلا قابل نداره "...در نتيجه مي ريم سراغ راهکارهاي موسسه اينجانب...
اول اينکه به هيچوجه نبايد بيشتر از يک ماه براي خوندن وقت بذارين...دقيقا يک ماه قبل از کنکو شروع مي کنين به خوندن.يادتون نره وقت شما خيلي مهمتر از اين موضوعاته و کاراي خيلي مهمتر از خوندن براي کنکور دارين.مث چت کردن،وبلاگ نويسي،اس ام اس بازي،کل کل با مامان،کندن سبيل بابا وقتي که خوابه،خوندن شماره تلفناي تو دفترچه تلفن داداش(همون کاکا)،خوندن دفترچه خاطرات آبجي(همون همشيره)و صد البته خوردن...
روزانه حداکثر دو ساعت رو به خوندن درس براي کنکور اختصاص بدين...به همون دليل بالا.
از همون روزي که شروع کردين به درس خوندن براي کنکور به همه فک و فاميل بگين که مي خواين با قبولي تو يه رشته عجيب و تک که البته رشته دلخواهتونه همه رو تعجب زده بکنين...بعد اگه يه رشته گلابي( قبول شدين که به همه مي گين:"ديدي گفتم رشته دلخواه من باعث تعجبت مي شه"يا مثلا:"چيه؟مگه همه بايد عشق دکتر مهندسي باشن؟؟قصد من خدمته"...يا مثلا"رشته رو حال مي کني؟؟؟ااا؟چته؟بابا چرا خوشحال نيستي.مرگ تو من خيلي سعي کردم تا رشته دلخواهم قبول بشم به جون تو...مي گم تو رو کفن کردم...خيلي زور زدم تا اين رشته رو قبول بشم تو بميري"...که با اين قسم و ناله نفرينا طرف مقابل سريعا و قبل از اينکه به لقاءالله بپيونده حرفتونو باور مي کنه. اگه اصلا قبول نشدين مي تونين بگين:"حيف که درساي اختصاصيمو وقت نکردم دوره کنم"يا مثلا:"رشته من نيس که تقاضاش زياده...منم که عشق درسو دانشگاه ندارم که...گفتم اين بنده خداها قبول بشن...واسه همين کشيدم کنار"...اگرم يه رشته خوب قبول شدين که معلوم مي شه اصلا به حرفاي من گوش نکردين و روشهاي منو درست انجام ندادين.
خوب.مي رسيم به چن روز مونده به کنکور.يادتون باشه اين چن روز حسابي ناز کنين.يادتون باشه که بعد از اعلام نتايج کنکور ديگه کسي محل چيزم بهتون نمي ذاره.پس تا مي تونين ناز کنين.مي تونين از مامان بخواين براتون موبايل جديد بخره و از بابا بخواين واسه تون يه ماشين بگيره...از غذا هم واسه خودتون کم نذارين.
روز کنکور وقتي سرجلسه نشستين بايد به فکر زيبايي کارتون باشين.پرسشنامه که تاثيري تو زيبايي کار نداره چون کسي نگاهش نمي کنه پس پرسشنامه رو بذارين کنار و ببينين کدوم گزينه از هر سوال،پاسخنامه رو قشنگتر مي کنه.
حواستون باشه تا وقتي بسکوته(بيسکوئيت) رو مي دن سر جلسه بمونين.پولشو دادين بايد بسکوتشو بگيرين.بسکوتو که گرفتين بزنين بيرون و تو فضاي آزاد بسکوتو بزنين تو رگ.
ترجيحا بزنين برين کافي نت يا کافي شاپ يا کافه گلاسه و اين جور کافه ها و تا يک ساعت بعد از تموم شدن وقت امتحان همونجا باشين...بعد از اون مي تونين برين خونه و خودتونو براي آخر کار آماده کنين...
آخر کارم که يادتون نرفته...هر کدوم از نتايجو که گرفتين از همون جوابايي که گفتم استفاده کنين.
در ضمن...دستمزد و شيريني ما يادتون نره.
با سپاس از حسن انتخاب شما
sorna
11-17-2011, 02:38 PM
داستان شنل قرمزي
يه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزيزم چند روزه مادر بزرگت مبايلشو جواب نميده . هرچی SMS هم براش ميزنم
باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نميتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکی .
مادرش گفت : يا با زبون خوش ميری . يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : حيف که بهشت زير پاتونه . باشه ميرم .
فقط خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد .
يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خريده از خونه خارج ميشه .
بين راه حنا دختری در مزرعه رو ميبينه .
شنل قرمزی: حنا کجا ميری ؟؟؟
حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری ديگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت
نکردن .
شنل قرمزی: حتما اون دختره ايکبری سيندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس ميان .
شنل قرمزی: برو دختره ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود )
شنل قرمزی يه تک آف ميکنه و به راهش ادامه ميده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمی رسيدن و می رفتن .
ميره جلو سوارش ميکنه .
شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گير نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش .
اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون .
زندگی هم که خرج داره . نميشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپی .
جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک
می کنن .
دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائينی داره آدامس ميفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتيول شد .
بچه مايه دار شدی . بقيه همه بد بخت شدن .
بچه های اين دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چيه .
شخصيتهای محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگی و خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن .
sorna
11-17-2011, 02:39 PM
اقتصاد و دو گاو
اقتصادهندی!!!
دو تا گاوماده دارید اونها رو میپرستین وعبادت میکنید.
اقتصادپاکستانی!!!
هیچ گاوی ندارین...ادعا میکنید که گاوهای هندی مال شماست...از امریکا طلب کمک مالی میکنید از چین طلب کمک نظامی میکنید...از انگلیس هواپیما جنگی...از ایتالیا توپ و تانک...از آلمان تکنولوژی.با تمام این امکانات میرید گاوها رو میخرین وبعد ادعا میکنید که توسط جهان مورد استثمارید.
اقتصاد چینی!!!
دو تا گاو ماده دارین 300 نفر ادم دارین که گاوارو میدوشن بعد ادعا میکنیدکه سیستم استخدامی و شغلی کاملی دارین و تولیدات گاویتون در سطح بالایی قرار داره و هرکس هم که امار واقعی رو بیان کنه بازداشت میکنید.
اقتصاد ژاپنی!!!
دو تا گاو ماده دارین...اونها رو از نوطراحی ژنتیکی میکنید هیکل گاواتون یک دهم اندازه طبیعی میشه و 20 برابر معمول شیر تولید میکنن...بعد شونصد تا کارتون و عکس برگردون وادامس با شخصیت گاوهاتون توی تمام جهان پخش میکنیدو میفروشین.
اقتصاد انگلیسی!!!
دو تا گاو ماده دارین...که هردوتاشون دیوونه هستن!(جنون گاوی دارن)
اقتصاد امریکا!!!
دو تا گاو ماده دارین ...یکیش رو میفروشین و دومی رو تحت فشارمجبور میکنین به اندازه ی 4 تا گاو شیر تولید کنه...وقتی گاوتون افتادو مرد اظهار تعجب میکنین...تقصیرو گردن یه کشور گاودار می اندازید بعد طبیعتا اون کشور یه خطر بزرگ برای بشریت به حساب میاد...یه جنگ برای نجات جهان راه میاندازین گاو رو به چنگ میاورید.
اقتصاد سویسی!!!
دو تا گاو ماده دارین هیچ کدومشون مال خودتون نیست ...از کشورهای دیگه دارین پول میگیرین که دارین گاوهاشون رو نگه میدارین.
ایران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تا دلتون بخواد گاو دارید و نمیدونید باشون چیکار کنید!!!آخرشم هر کدوم از گاواتون رو یه کشوری دو در میکنه و شما هم فقط محکوم میکنید
sorna
11-17-2011, 02:39 PM
تبلیغات در 100 آینده
وای دخترم چه ماکارونی باحالیه، عجب طعمی داره. اسمش چیه مادر؟
...: غلام رسووووووول
( جهت اطلاع باید عرض شود که پس از آنکه حمید در یک حادثه ناگوار در اثر برخورد با یک اتوموبیل جان سپرد همسرش تصمیم گرفت با مردی ازدواج کند که حتی در تصادف با تریلی هم از بین نرود. از همین رو با غلامرسول ازدواج کرد و حاصل این ازدواج فرخنده دختری زیبا بود که نامش را غلام مریم نهادند.)
-------------------------------
به مناسبت فرارسیدن روز دوشنبه شرکت ایران خودرو در نظر دارد تا با شرایط ویژه ای که برای پیش فروش خودرو در نظر گرفته بار دیگر گامی در جهت خدمت به شما هموطنان عزیز بردارد.
آخرین مهلت ثبت نام فروردین ماه سال 1487.
تنوع در محصولات، تهوع در خدمات
-------------------------------
اینجا عطارده، ما بچه های عطارد والیبال رو خیلی دوست داریم. ولی بدون آب معدنی دماوند که نمیشه والیبال بازی کرد.
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
دم به دم، دم به دم، دماوند، دم به دم، زرت و زرت، تند و تند، مثل اسب،
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
میدونی سه چهارم حجم اون هیکلتو آب تشکیل داده؟
میدونی آب لوله کشی با آب فاضلاب قاطی میشه؟
میدونی اگه آب بدنت پر از فاضلاب باشه چی میشه؟
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
-گفتی اسمش چی بود؟
موسسه مالی و اعتباری قوامین.
-نشنیدم
موسسه مالی و اعتباری قوامین
-یه بار دیگه
موسسه مالی و اعتباری قوامین
چی جایزه میده؟
1395 خودروی زامبیا
1395 کمک هزینه سفر به پاریس
1395 کمک هزینه عمل دماغ
و هزاران جایزه دیگر...
موسسه مالی و اعتباری قوامین.
-------------------------------
خانوم بار نیسان چیه؟
اینا مایع ظرفشویی تاژه
چرا اینهمه خریدین؟
والا من تاژ رو با تریلی هم میخرم. یه تریلی تاژ تو خونه باشه ضرر نداره.
مایه ظرفشویی تاژ بهترین در دنیا.
گفتار صادقانه در تبلیغات تاژ افتخار ماست
وای دخترم چه ماکارونی باحالیه، عجب طعمی داره. اسمش چیه مادر؟
...: غلام رسووووووول
( جهت اطلاع باید عرض شود که پس از آنکه حمید در یک حادثه ناگوار در اثر برخورد با یک اتوموبیل جان سپرد همسرش تصمیم گرفت با مردی ازدواج کند که حتی در تصادف با تریلی هم از بین نرود. از همین رو با غلامرسول ازدواج کرد و حاصل این ازدواج فرخنده دختری زیبا بود که نامش را غلام مریم نهادند.)
-------------------------------
به مناسبت فرارسیدن روز دوشنبه شرکت ایران خودرو در نظر دارد تا با شرایط ویژه ای که برای پیش فروش خودرو در نظر گرفته بار دیگر گامی در جهت خدمت به شما هموطنان عزیز بردارد.
آخرین مهلت ثبت نام فروردین ماه سال 1427.
تنوع در محصولات، تهوع در خدمات
-------------------------------
اینجا عطارده، ما بچه های عطارد والیبال رو خیلی دوست داریم. ولی بدون آب معدنی دماوند که نمیشه والیبال بازی کرد.
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
دم به دم، دم به دم، دماوند، دم به دم، زرت و زرت، تند و تند، مثل اسب،
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
میدونی سه چهارم حجم اون هیکلتو آب تشکیل داده؟
میدونی آب لوله کشی با آب فاضلاب قاطی میشه؟
میدونی اگه آب بدنت پر از فاضلاب باشه چی میشه؟
دمااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااوند بنوش.
-------------------------------
-گفتی اسمش چی بود؟
موسسه مالی و اعتباری قوامین.
-نشنیدم
موسسه مالی و اعتباری قوامین
-یه بار دیگه
موسسه مالی و اعتباری قوامین
چی جایزه میده؟
1395 خودروی زامبیا
1395 کمک هزینه سفر به پاریس
1395 کمک هزینه عمل دماغ
و هزاران جایزه دیگر...
موسسه مالی و اعتباری قوامین.
-------------------------------
خانوم بار نیسان چیه؟
اینا مایع ظرفشویی تاژه
چرا اینهمه خریدین؟
والا من تاژ رو با تریلی هم میخرم. یه تریلی تاژ تو خونه باشه ضرر نداره.
مایه ظرفشویی تاژ بهترین در دنیا.
گفتار صادقانه در تبلیغات تاژ افتخار ماست
sorna
11-17-2011, 02:39 PM
پادشاه
سالهاي بسيار دور پادشاهي زندگي ميكرد كه وزيري داشت.
وزير همواره ميگفت: هر اتفاقي كه رخ ميدهد به صلاح ماست.
روزي پادشاه براي پوست كندن ميوه كارد تيزي طلب كرد اما در حين بريدن ميوه انگشتش را بريد،وزير كه در آنجا بود گفت: نگران نباشيد تمام چيزهايي كه رخ ميدهد در جهت خير و صلاح شماست !
پادشاه از اين سخن وزير برآشفت و از رفتار او در برابر اين اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زنداني كردن وزير را داد...
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش براي شكار به نزديكي جنگلي رفتند. پادشاه در حالي كه مشغول اسب سواري بود راه را گم كرد و وارد جنگل انبوهي شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالي كه پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سكونت قبيلهاي رسيدكه مردم آن در حال تدارك مراسم قرباني براي خدايانشان بودند،
زماني كه مردم پادشاه خوش سيما را ديدند خوشحال شدند زيرا تصور كردند وي بهترين قرباني براي تقديم به خداي آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تنديس الهه خود بستند تا وي را بكشند،
اما ناگهان يكي از مردان قبيله فرياد كشيد : چگونه ميتوانيد اين مرد را براي قرباني كردن انتخاب كنيد در حالي كه وي بدني ناقص دارد، به انگشت او نگاه كنيد !!!
به همين دليل وي را قرباني نكردند و آزاد شد.
پادشاه كه به قصر رسيد وزير را فراخواند و گفت:اكنون فهميدم منظور تو از اينكه ميگفتي هر چه رخ ميدهد به صلاح شماست چه بوده زيرا بريده شدن انگشتم موجب شد زندگيام نجات يابد اما در مورد تو چي؟ تو به زندان افتادي اين امر چه خير و صلاحي براي تو داشت؟!!
وزير پاسخ داد: پادشاه عزيز مگر نميبينيد،اگر من به زندان نميافتادم مانند هميشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زماني كه شما را قرباني نكردند مردم قبيله مرا براي قرباني كردن انتخاب ميكردند،
بنابراين ميبينيد كه حبس شدن نيز براي من مفيد بود!!!
ايمان قوي داشته باشيد و بدانيد هر چه رخ ميدهد خواست خداوند است
sorna
11-17-2011, 02:40 PM
آقایان اعتراف می کنند، خانم ها توجه کنند!!
نمی توان بدون وجود زنان به زندگی ادامه داد و در عین حال زندگی با آنان نیز تا حدی دشوار است! در این مقاله مردان به چندین خصوصیت زنان اشاره کرده اند که از نظر مردان آزار دهنده و غیر قابل تحمل جلوه می کنند.
از جنسیت خود به عنوان یک سلاح استفاده کردن:
زنان در هنگام مبارزه و جبهه گرفتن در برابر مردان مایلند از جنسیت خود به عنوان یک سلاح استفاده کنند که این باعث خرد شدن اعصاب مردان می شود.
حرف زدن مداوم و پشت سر هم:
وقتی مردی حال زنش را می پرسد، فقط مایل است پاسخی کوتاه بشنود، نه یک سخنرانی یک ساعته! بیشتر زنان عاشق حرف زدن هستند و اگر سوژه ای پیدا کنند، دیگر حاضر نیستند از حرف زدن دست بکشند. مردان از شنیدن سخنان زنان لذت می برند، ولی اصلاً حاضر نیستند ساعت ها پای سخنان پرشاخ و برگ و پر جزییات زنان بنشینند!
ساعت ها صرف خرید کردن:
زمانی که صحبت از خرید کردن به میان می آید، حتی واژه های چند ساعت یا یک شبانه روز صرف خرید کردن برای زنان کم به نظر می رسد. زنان دوست دارند ساعت ها پشت ویترین مغازه ها بایستند و حتی از تماشای اجناس داخل آن ها لذت می برند، بدون آنکه در آن زمان به فکر دیگر مسئولیت ها و وظایفشان بیفتند! ولی بدتر این است که زنان دوست دارند مردان را هم همراه خود کنند، از این مغازه به آن مغازه و در حین جست و جوی دقیق و موشکافانه در لابه لای البسه و توجه به برچسب قیمت ها.
بیش از حد احساساتی شدن:
زنان بر سر هر موضوعی گاهی به گریه می افتند: در حین تماشای یک فیلم سوزناک (یا حتی یک فیلم شاد!)، شکستن یک ناخن یا حالت نگرفتن موها و غیره. بدتر اینکه در این مواقع از مردان توقع دارند که حال آنان درک شود و آن ها پا به پایشان پیش بروند. باید حقیقت را بیان کرد: هیچ منظره ای بدتر از منظره زنی نیست که گریه کنان مقابل شوهرش بنشیند و هیچ حرفی هم نزند! مردان نسبت به گریه زنان بی تفاوت و بی توجه نیستند، ولی به جز بیان واژه هایی مثل: «عزیزم، گریه نکن یا عزیزم چرا گریه می کنی و غیره» راه دیگری برای دلداری دادن زنان بلد نیستند! مردان قبول دارند که زنان موجوداتی حساس، زودرنج و دل نازک هستند، ولی تحمل مشاهده اشک های آنان بر سر هر موضوع جزیی و پیش پا افتاده ای را ندارند.
کم صبر و تحمل بودن:
مردان از مشاهده کم صبر و تحمل بودن زنان آزرده خاطر می شوند. آنان مایلند زنان را به عنوان همراهانی صبور، شکیبا، پر طاقت و مستحکم در نظر بگیرند.
از احساس عدم امنیت شکوه و شکایت کردن:
زنان مایلند به مردان تکیه کنند و آنان را ستون ایمن زندگیشان در نظر بگیرند. آنان دوست دارند از سوی مردان مورد حمایت قرار بگیرند و تعریف و تمجید بشنوند تا احساس امنیت پیدا کنند. زنان به محض دل باختن به یک مرد، دچار احساس عدم امنیت شدید می شوند و آن مرد را تکیه گاه عاطفی خود تلقی می کنند. ولی، مردان معمولاً از زنانی خوششان می آید که مقاوم و سرسخت هستند و استقلال ویژه ای در زندگی برای خود دارند.
سوالات پی درپی برای رخنه در عمق ذهن مردان:
سوال تکراری و قدیمی: «عزیزم، به چه فکر می کنی؟» نمونه سوالی است که زنان طی قرن ها آن را مطرح کرده اند تا از طریق آن مردان را محک بزنند و نسبت به احساسات واقعی شان مطلع گردند. ولی، مردان اصلاً دوست ندارند چنین سوالاتی را بشنوند، چه برسد به اینکه پاسخی به آن بدهند. آنان معتقدند که اگر زنی از عشق و علاقه آنان نسبت به خود اطمینان دارد، دیگر نباید چنین سوالی را به عمل آورد.
***** به حریم خصوصی مردان:
زنان به خاطر وجود حس کنجکاوی شدید مایلند تمام مدت به دلایل مختلف به حریم خصوصی مردان ***** کنند تا به قول خودشان آنان را آموزش دهند! زنانی که تمام مدت حالت یک جاسوس را در قبال شوهرانشان ایفا می کنند، مورد تنفر آنان قرار می گیرند!
حسادت ورزی:
خیلی از مواقع، حتی زمانی که مردی نام زن دیگری را به زبان می آورد، با حسادت های شدیدی از سوی همسرش مواجه می گردد. متأسفانه بسیاری از زنان با شنیدن نام یک زن دیگر از دهان مردان، دچار هزار و یک فکر و خیال و سوء تفاهم می شوند و همین باعث می شود که مردا به دروغگویی متوسل گردند. زنان معمولاً نسبت به صداقت و وفاداری مردان دچار عدم اطمینان هستند که این باعث رنجیده خاطر شدن مردها می شود.
انتقاد کردن از زنان دیگر:
چرا حتی یک تعریف و تمجید ساده از زنی دیگر باید باعث ناراحتی و دلخوری یک زن شود؟ زنان مایلند تمام مدت از زنان دیگری انتقاد کنند که در اطرافشان وجود دارند، دامنه این انتقادها از وزن و تناسب اندام شروع می شود و به مدل مو و لباس و دیگر جزییات می رسد.
در حالی که مردان ممکن است فقط زمانی به یک زن دیگر توجه نشان دهند که متوجه موضوع غیر عادی خاصی در او شوند، مثلاً اگر زنی کفش لنگه به لنگه پوشیده باشد!
ادای مداوم جمله تکراری «من بهتر و با قابلیت تر از بقیه زن ها هستم!»:
زنان مایلند تمام مدت خود را برتر از دیگر همجنسان خود نشان دهند و هرگز حاضر نیستند به عیوب و نقاط ضعف خویش اقرار کنند. این باعث جرقه های شک و تردید در اذهان مردان می شود. پس بهتر است بگذارید محاسن و نقاط قوت تان به خودی خود بر مردان آشکار گردند! به یاد داشته باشید که:
«مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید!»
نماز نزدیک کننده پرهیزکاران به خدا و حج و جهاد هر ناتوان است و هر چیز را رویشی و پالایشی است و رویش و پالایش بدن ، روزه است.
sorna
11-17-2011, 02:40 PM
بازگشت پيامك به آغوش تلفن همراه از نگاه یک طنز پرداز
اومدی اما دیدم دست تو سرده... گفتی این قطعی دیگه برنمیگرده... خوشحالم كه برگشتی... گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم... چه بگویم كه هر كدامش ده تا پیامك میشود و بر هر پیامك نیز هزینهای واجب...! ما آنقدر به تو عادت كردیم كه ترك عادت موجب مرض ماست. 18 روز بود كه مریضت بودیم. داشتیم بر اثر فقدان SMS همگیمانMMS میگرفتیم.
چه روزها و شبها كه در فراق تو، چون سیگار ضرر دارد، خمیازه كشیدیم و از بیپیامكی مگس كیش كردیم. حالا اما تو آمدی و دیگر رفع كیش شد. چه خوش باشد كه بعد از روزگاری... به امیدی رسد امیدواری... خدا هیچ ماهواره امیدی را از این وزارتخانه ناامید برنگرداند.
در عصر ارتباطات و فناوری اطلاعات شنیدیم كه مشكل فنی داری؛ خیلی ناراحت شدیم و حساسیت موضعی پیدا كردیم. روز و شب دعا میكردیم كه خدا، مشكلات فنی همه را به لطف و كرمش رفع بفرماید. همچنین شنیدیم كه عدهای افراد مسالهدار نیز خواستند كه از وجود بیآزارت سوءاستفاده سیاسی و شایعاتی بكنند. به حق این ساعت عزیز امیدواریم خدا همهشان را الساعه به راه راست هدایت بفرماید. فعلا چیز دیگری به ذهنم نمیرسد.
تو آنقدر خوبی؛ تو آنقدر ماهی؛ تو آنقدر عزیز و دوستداشتنی هستی كه وقتی نیستی، همه ضرر میكنند. هم مردم، هم دولت. روزهای گذشته به حدی جوك خونمان پایین آمده بود كه نمونه آزمایشگاهی هم آن را تایید كرد. گفت كه قند خونمان پایین افتاده. هرچه پایین را نگاه كردیم، چیزی ندیدیم. نفهمیدیم كجا افتاده. خدا خودش، دست تمام افتادهها را بگیرد. بیخود كه حضرت حافظ بر اثر صادرات قند پارسی به بنگاله، رسما از وزارت فرهنگ و بازرگانی تقاضای «شكرخند» نكرده بود؛ ذیل این عنوان كه: مشتاقم از برای خدا یك شكربخند...!
الان با بازگشت سرافرازانه تو دقیقا بعد از گذشت یك روز از تذكر آییننامهای یكی از نمایندگان مجلس به وزیر محترم مخابرات به گفته یكی از روزنامههای وزین، دوباره نشاط و شادی در جامعه افزایش مییابد... تو كه هستی كه وقتی نیستی، همه مشتركان مورد نظرت زانوی غم به بغل میگیرند و چمباتمه میزنند؟ تو چه سرنوشتسازی عزیز دل برادر...!
تو آمدی چون كه علاوه بر مردم، راضی به ضرر دولت هم نیستی. لابد تو هم این شایعه را شنیدهای كه مخابرات در نبود تو 1415 میلیارد تومان ضرر كرده است؛ اما مال دنیا چرك كف دست است. آنچه برای تو مهمتر است، احساسات بیساسات خیل مشتركان سینه چاك توست كه یكی از آن میان من باشم و... ز آن شبی كه وعده كردی روز وصل/ روز و شب را میشمارم روز و شب...
تو چه قلب مهربانی داری. یارب، این قلب شناسی ز كه آموخته بود؟... و امروز كه چون الهه ناز، بیسروصدا بازآمدهای؛ چه مهربان و دست و دلباز آمدهای. میدانی كه دچار عقده «خود كمپیامكبینی» شدهایم؛ ناگفته هوای ما را داری و این یعنی اوج ارتباطات و فناوری عاشقانه...! جای لیلی و مجنون خالی... كجایند تا عشق را در عصر ارتباطات ببینند؟...
به قدری الان سیستم اطلاعرسانی پیامك، هوای ما وپر كردن جعبه خالی پیامكهای ما و جبران مافات این چند روز را دارد كه گاهی دیده شده است كه وقتی یك پیامك برای كسی میفرستیم؛ در پارهای مواقع، گیرنده پیامك آن را در حدود هفشده بار دریافت میدارد و ایضا رسید ارسال آن (یا همان دلیوری بیگانگان) نیز قریب هفشده بار برای خود ارسالكننده پیامك میآید كه خیالش از هر جهت راحت و آسوده باشد كه پیامكش در كمال صحت و سلامت به مقصد مورد نظر رسیده و جای هیچ نگرانی نیست. فقط میماند نگرانی همراه با قبض كه خوشبختانه به آن عادت داریم و جای نگرانی نیست. ضمنا همین جا از فرصت پیش آمده استفاده میكنم و بدون پیامك به همه دوستان و آشنایان و اقوام سلام میرسانم.
منبع:jamejamonline.ir
sorna
11-17-2011, 02:41 PM
طرز تهيه يك فيلم پرفروش در سينماي ايران
1. محمدرضا گلزارِ بزك كرده(يك عدد كامل)
2. مهناز افشار و الناز شاكردوست به ميزان كافي
3. نيروي آموزش ديده براي دست و پا زدن در پشت صحنه
4.تجهيزات اعم از دوربين، نور، صدا، حركت!
روش تهيه:
قبل از شروع- محمدرضا گلزار را در اتاق گريم خوب ورز ميدهيم. كمي بهاش پياز ميماليم و مياندازيمش جلوي دوربين(در اينجا خانمها و آقايان وبلاگنويس دقت داشته باشند كه ميزان پياز ماليده شده بايد به حدي باشد كه اشك از چشمان گلزار جاري شود. او شكست عشقي خورده و علت اين شكست و ضربه سنگين روحي به او خانواد دختر مورد علاقه او بوده است. اگر فرد مونثِ طرفدار گلزار كه در حال تماشاي فيلم است با گلزار احساس همذات پنداري پيدا كرد و با خودش گفت: آخي بميرم، اگه من به جاي دختره بودم خانوادم از خداشون هم بود! مشخص ميشود كه ميزان پياز ماليده شده بسيار خوب بوده و به مرحله بعد ميرويم)
حدود 10 دقيقه ميگذاريم تا گلزار با شعله ملايم جلوي دوربين حسابي جا بيافتد. سپس مهناز افشار را با مقدار متنابهي ناز و عشوه و كرشمه- درسته به محمدرضاگلزار اضافه ميكنيم، شعله زير گاز را زياد ميكنيم كمي نمك و فلفل ميزنيم و اين مغلمه را تا زماني كه ببننده دچار غش و ضعف شود هَم ميزنيم. شعله زير گاز را كم ميكنيم و الناز شاكردوست را به آرامي اضافه ميكنيم و در همين حال به هم زدن ادامه ميدهيم تا الناز شاكردوست حسابي با مواد قبلي مخلوط شود. ديگر تقريباً آماده است. جهت تزئين ميتوانيد از حسام نواب صفوي و حميد گودرزي بر حسب سليقه استفاده كنيد. نوش جانتان!
sorna
11-17-2011, 02:41 PM
توصیه های ایمنی را جدی بگیرید
همكلاسي گرامي:
اينكه با وجود اين لبهاي شتري و چشماي وقزده و پوست مثل تهديگ عدسپلو، زحمت زدن يه رژ لب هم به خودت نميدي، بخاطر زيبايي سادگي شما نيست، اعتماد به نفس كاذب متاسفانه معضل بزرگيست!
همكار محترم:
درست است كه چند روزي تا عيد مانده ولي اگه فقط اينبار ناپرهيزي كنيد و چند روزي زودتر حموم برويد، بنده شخصا تضمين مينمايم كه به هيچكدام از قوانين فيزيكي و شيميايي عالم برنميخورد.
ضمنا يه چيزاي دستهداري معمولا جلوي آينه حمام يا دستشويي ميگذارند كه سرشون پرز دارد، سالي دو سه بار از اينا بكشيد به دندانتان، اعضاي شركتي رو از نگراني ميرهانيد.
مُرديم بسكه از دهن نفس كشيديم!
پدر بزرگوار:
رمز ماهواره 1353 است. بجاي اينكه هي اول و آخر شماره تلفنهاي خونه و موبايلهايمان را چك كني بهتره سال ازدواجتان را يادتان باشد.
ضمنا مولتيويژن و ايكسايكسال از كانال 777 به بعد مرتب چيده شدهاند، قبلش با من هماهنگ كنيد تا هم وقتتان را الكي صرف نكنيد، هم صبح موقعي كه جلوي تلويزيون خوابتان برده است، مادري را شگفت زده ننمائيد!
مادر مهربان:
وياگرا گران است، اين قرص ترامادول و كلوميپرامين را كه توي كشوي ميزمان پيدا كردهايد مصرف ديگري دارد!! انقدر مات و مبهوت در خانه ما را نظاره نكنيد.
استاد ارجمند:
درست است كه خير سرمان فوق ليسانس ميخوانيم ولي "رياضي1" را چهاربار افتاديم و "رياضي2" را از جلويي نوشتيم، "معادلات" را با استاد، نقدي حساب كرديم و "محاسبات" را به زور پروژه پاس كرديم و برگه سفيد "آمار و احتمالات" ام را هم خودم نميدانم چجوري 10 شد و رياضي مهندسي را هم بعد از سه بار افتادن "معرفي به استاد" كرديم. فلذا بسط مك لورن و سينوس هيپربوليك و معادله سهمي كه سهل است، سينوس30 درجه را هم با ماشينحساب ميزنيم، پس عاجزانه درخواست داريم فعلا از ما يكي بكشيد بيرون تا ببينيم براي آخر ترم چه گِلي ميتوانيم به سرمان بگيريم.
sorna
11-17-2011, 02:42 PM
10 توصیه برای مانکن شدن!!!!
تقريبا همه ما اين را ميدانيم که کليد کاهش وزن و تناسب اندام، کمتر خوردن و بيشتر ورزش کردن است. اما چند نفر از ما براي جلوگيري از چاقي و اضافه وزن به آن عمل ميکنيم؟
به نظر ميرسد براي کاهش وزن و تناسب اندام رعايت همين دو نکته کافي باشد، اما بعضي وقتها پيش ميآيد که نميتوانيم از خوردن بعضي چيزها بگذريم يا شرايطي پيش نمي آيد که ورزش کنيم. حال با اين اوصاف، چگونه ميتوانيم با موفقيت به وزن ايدهآلمان برسيم؟
براي رسيدن به وزن ايده آل به توصيه هاي زير عمل کنيد:
1- فکر کنيد ببينيد چه غذاي کمکالرياي را ميتوانيد به رژيم خود اضافه کنيد، نه اينکه چه چيزي را از رژيم خود حذف کنيد. اين کار را با ميوه و سبزي شروع کنيد. سعي کنيد روزانه 5 تا 9 وعده از ميوه و سبزيهاي تازه استفاده کنيد. شايد اين مقدار زياد به نظر برسد، اما اين حجم از ميوه و سبزي بسيار با ارزش است، چون بدنتان مقدار زيادي فيبر دريافت ميکند و در هنگام صرف غذا احساس رضايتمندي بيشتري ميکنيد. با خوردن ميوه و سبزي، هم کمتر ميخوريد و هم اين مواد جايگزين چربي هايي ميشوند که ممکن است از ساير غذاها به بدن شما برسد. اين تنها مزيت ميوه و سبزي نيست. بيش از 200 مطالعه نشان ميدهد که ميوه و سبزي، خاصيت پيشگيري از بيماري را به دليل سرشار بودن از مواد مفيد دارند. کارشناسان تغذيه پيشنهاد ميکنند حتما سر سفره ي غذا سبزي داشته باشيد و سعي کنيد در هر فصل حتما ميوه و سبزي همان فصل را بخوريد. ميوه و سبزي را تازه به تازه مصرف کنيد و از پختن و سرخ کردن بيش از اندازهشان بپرهيزيد.
2- سعي کنيد روزانه مقدار فراواني آب يا نوشيدنيهاي کم کالري بنوشيد. با اين کار ميتوانيد به خوردن غذاهاي پرکالري خاتمه بدهيد، يعني وقتي ديديد که غذا زياد ميخوريد، يک ليوان آب برداريد و ديگر بعد از آن غذا نخوريد. اگر طعم آب خالي را دوست نداريد، ميتوانيد کمي آب ليمو يا چند قطره از آب ميوه ديگري مثل آب انبه يا هلو که کالري کمتري دارند را به آن اضافه کنيد، طوري که فقط طعم آن عوض شود.
3- اينکه زمان گرسنگي خود را بدانيد خيلي مهم است. ببينيد واقعا چه زماني گرسنه هستيد؟ هر زماني که احساس کرديد گرسنه هستيد غذا بخوريد، نه اينکه هر وقت و هر ماده غذايي که نزديک دستتان بود يا به شما تعارف کردند، بخوريد. به دنبال علايم گرسنگي باشيد. از خودتان بپرسيد آيا واقعا گرسنهام؟ گرسنگي به معني اين است که بدنتان نياز به سوخت دارد. بنابراين زماني که علامتي از گرسنگي در خود نميبينيد، غذاخوردن اصلا لازم و دلپذير نيست.
وقتي هنگام گرسنگي غذا ميخوريد احساس بهتري داريد. معده هر کسي به يقين کمي بزرگ تر از مشت اوست، پس به اندازه قابل قبول غذا بخوريد. در اين صورت نه زياد گرسنه ميمانيد و نه آنقدر ميخوريد که احساس پُري و نفخ کنيد.
4- اگر عادت داريد شبها هم بعد از شام چيزي بخوريد، مواد کمکالري را انتخاب کنيد. گاهي اوقات اتفاق ميافتد که افراد بدون فکر و طبق عادت، شبها بعد از شام هله هوله ميخورند. بهتر اين است که خودمان را به خوردن ميوه عادت دهيم. خوردن چيپس، پفک و انواع هله هوله ها بعد از شام، زماني که همه دورهم نشستهاند و در حال ديدن تلويزيون هستند، در چاق شدن بسيار موثر است، چون حالا ديگر گرسنه نيستيد و داريد اضافه بر نياز بدن کالري دريافت ميکنيد.
سعي کنيد کمتر سمت آشپزخانه برويد يا حداقل از خوراکي هاي کمکالريتر استفاده کنيد.
5- از خوردن غذاهاي مورد علاقه ي خود لذت ببريد، البته به مقدار کافي، چون مصرف بيش از اندازه اين غذاها موجب وزنگيري بيشتر ميشود. به جاي اينکه غذاهاي مورد علاقهتان را از رژيم خود حذف کنيد، کمتر اين غذاها را بخوريد. سعي کنيد به جاي خوردن انواع گوناگون غذا، تنها يک مورد از بهترين مواد مورد علاقهتان را انتخاب کنيد يا مقدار کمي از چيزي را که دوست داريد، بخوريد. ميتوانيد از هر آنچه مورد علاقهتان است بخوريد، اما به خاطر داشته باشيد که اعتدال را بايد رعايت کنيد.
6- در طول روز چند وعده غذاي کمحجم بخوريد. مطالعات نشان ميدهد کساني که چهار تا پنج وعده در روز غذا ميخورند بهتر ميتوانند اشتها و وزنشان راکنترل کنند. بنابراين بهتر است کل کالرياي را که بايد در طول روز دريافت کنيد، به چند بخش کوچک تقسيم کنيد و در تمام طول روز از غذاي خود لذت ببريد. با اين برنامهريزي، شام بايد آخرين وعدهاي باشد که ميخوريد.
7- آشپزخانه را با انواع غذاهاي سالم پُر کنيد. داشتن غذاهايي که سريع آماده ميشوند و ميتوان مثل يک ساندويچ کوچک و با يک دست خورد، براي کاهش وزن بسيار موثر است. اگر غذاهايي به اندازه يک ساندويچ کوچک که ظرف مدت 5 يا 10 دقيقه آماده ميشوند، در خانه داشته باشيد کمتر پيتزا سفارش ميدهيد. پس سعي کنيد اين مواد را هميشه در آشپزخانه داشته باشيد. پففيل يا ذرت (با 94 درصد چربي که هر يک فنجان آن 20 تا 25 کالري دارد) را ميتوانيد ظرف دو دقيقه يا کمتر تهيه کنيد. سبزيها، حبوبات، گوجهفرنگي و تکههاي کوچک مرغ که بهسرعت پخته و يا کباب ميشوند، نيز مناسب هستند.
8- در هر فصل، مطابق همان فصل غذا بخوريد. اگر ميوه و سبزي دوست نداريد، شايد به اين دليل است که ميوه و سبزي را در فصل خاص خودش نميخوريد. زماني که ميوهها و سبزيهاي فصل خاص خود را ميخوريد هم تازهتر هستند و هم خوشمزهتر.
9- يک ظرف برنج را با يک ظرف سبزي عوض کنيد. به راحتي ميتوانيد با خوردن کمتر برنج يا نان اضافه وزن خود را از دست بدهيد. در ازاي آن ميتوانيد يک بشقاب کاهو يا سالاد سبزي بخوريد. با اين کار ميزان نشاسته دريافتي حاصل از خوردن برنج را 100 تا 200 کالري کم خواهيد کرد.
10- براي رفع استرس غذا نخوريد. درست است که بيشتر ما هنگام استرس، شروع به غذا خوردن ميکنيم، اما سعي کنيد براي رهايي از استرس به جاي روي آوردن به غذا، کتاب بخوانيد، به موزيک گوش کنيد، چيزي بنويسيد، نفس عميق بکشيد يا به آلبومي نگاه کنيد که شما را به ياد خاطرات خوب مياندازد.
sorna
11-17-2011, 02:42 PM
شرایط ازدواج یک پسر کم توقع
از آنجا که امر ازدواج یکی از مهمترین اصول اجتماعی و همچنین تشکیل خانواده یکی از مهمترین و بنیادین ترین ساختارهای اجتماعی می باشد و همانطور که می دانید حضور یک پسر مجرد در میان جمعی ، برای آن جمع موجبات معصیت را فراهم می دارد ، لذا اینجانب که همیشه حسن نیت و صداقتم را همه دیده اند و نیازی به اثبات نیست قصد امر خیری کردم ، اگر خدا بخواهد ما هم به پلی می رسیم ...!
رشد قارچی آمار طلاق و رشد منفی ازدواج در جامعه ما ، همچنین عدم تناسب تعداد دختران نسبت به پسران ( یعنی به ازای هر پسر پنج دختر ) بنده از جان گذشتگی می کنم ، تن به ازدواج می دهم !
در همین راستا ، از تمامی علاقه مندان به وصلت و واجدین شرایط دعوت به عمل می آید مشخصات خود را تا پایان وقت اداری امروز به همین پست ارسال نمایند تا ۳۰ سال دیگه که من پول دار شدم عقد بگیریم.
مهم : محدودیت سنی: فقط 19 تا 20 سال( برای حفظ جمع محوری عزیزانی که سنشون بالاتر هستش می تونن به عنوان خواهر در کنار ما و پا در رکاب ما باشن ... دموکراسی فامیل پروری ...!
الف )مشخصات ظاهری
- قد 165-170
- وزن 50-60 بیشتر نباشه هاااا مرضیه حجوانی کوپولوف که نمی خوام! زن قلیونی می خوام ...!
- اندام برزیلی
- چهره متناسب و دوست داشتنی و بدون اخم
- تیپ تینیجر( آقا خودمم نمیدونم چی میشه ... فک کنم میشه نازک و خردسال حالا مد شده ما هم از همونا می خوایم دیگه ، مگه ما آدم نیستیم )
- لباسش حتما مارک دار باشه ...! ( مدل های بازار شوش پذیرفته نمی شود ! )
- تمایل به عطر های زنانه ( خوشم نمیاد مردونه بزنه ، یعنی چی ، فردا پشت سرم حرف در میارن ! )
- حتما دامن پوش باشه اونم بلند ( آخه شلوار برا مرده ، دامن برا زن .... خوشت میاد مردا رژ لب بزنن ؟)
- رنگ پوست یا برنزه یا سفید، وسط نداره بگی من سبزه ام ! نه التماس نکن ! نه دیگه آبجی میگم راه نداره ، اسرار نکن دیگه ... سبزه هم با برنزه فرق داره منو اینجا سیاه نکن ... از پشت کوه اومده باشم از پشت سلسله جبال آلپ که نیومدم ... من از تو بهتر مارک لوازم آریشو بلدم ... برو خودتو سیاه کن
- رنگ چشم ترجیحا رنگین ( آبی باشه بهتره ... طلایی هم با تبصره پذیرفته میشه ! )
- ابدا ، تاکید میکنم ابدا عینکی نباشه ! ( لنز هم همون عینکه ها... )
- دماغ عملی نباشه ، حوصله ندارم فردای عروسی دنبال صاف کاری و لیفتراک دماغ راه بیفتم !
- مادرش نباید چاق باشه ( این خیلی مربوط میشه چون این دسته گل به همسایه نکشیده که ... علم ژنتیک ثابت کرده به مادرش میکشه ... پس اگه مادرش پا به سن گذاشته چاق شده ، یعنی اینم پا به سن بگذاره چاق میشه ... منم یه مرد حساس ... پس فردا این چاق میشه من منحرف میشم ! جامعه ما هم که پر شده از گرگ های انسان نما ... شوهر داری به خدا سخته ، بهد که سرش هوو میارم طلب کار هم میشه ! )
- استخون درشت حتما ( پس فردا پسرمونم میکشه به این دیگه )
- مو حتما بلند ، اکیدا عرض میکنم بلند ( زن باید موش بلند باشه ، یعنی چی جدیدا مد شده .... مردا زن شدن موهاشونو می اندازن گل شونشون عقب پیش پیشی میبندن ، زنا کوتاه میکنن آدم میترسه خونه راهشون بده ... فکر میکنی سرباز فراریه )
- رقص عالی ( جینگیل جوات نباشه ، شب به شب قراره با من برقصه ... در ضمن من رقص بلد نیستم باید بهم یاد بده ... از این خارجکی ها هم باید بلد باشه ...!
- حتما رنگ روشن بپوشه - صبح تا شب عزادار نباشه همش سیاه ، سیاه ، سیاه . این بند هم تبصره داره و فقط در موارد خاص می تونه تیره بپوشه ! (تبصره ها بعد از ازدواج و در گوشی گفته می شود ...! )
- ابروهاش پر باشه که بعد از یه مدت بتونه مدلشو عوض کنه ، حوصلمون سر نره
- رویش موهاش کم باشه ( من پول ندارم هر روز بدم آرایشگاه )
- صداش نرم باشه ، چیطوری بگم ... ناز داشته باشه ... خشونت نداشته باشه ... بابا آدم میخواد تلفنی حرف بزنه سکته نکنه !
- پیشونیش بلند باشه و انگشتای پاش قشنگ باشه که پس فردا تابستون صندل پوشید آدم یاد پاهای بابالنگ دراز نیوفته ...!
ب) مشخصات مالی
- تک دختر باشه ( حالا داشتم خواهر داشته باشه برادر نداشته باشه که پس فردا میراث خور بشه)
- ترجیحا پدرش بالا 65 باشه - یا سیگاری باشه یا سابقه سکته قلبی ، مغزی یا سرطان داشته باشه
- سرمایشون حتما زیاد باشه ، قراره برم توی کار اونا ...!
- باباش یا تویوتا کمری داشته باشه یا پرادو یا بی ان و ، ماکسیما هم بود عیب نداره ... دیگه هیچی هیچی یه زانتیایی ، مزدایی چیزی داشته باشه پس فردا ماشین عروس آبرو ریزی نشه
- موبایل 0912 ، گوشی حتما نوکیا
- خودش حتما شاغل باشه ( بابا این حرفای سنتی رو کنار بزارید ... تو هزاره سوم زن و مرد باید دوشادوش هم کار کنن)
- مهریه ۱۴ عدد گل نبات به همراه یه جعبه شیرینی کشمشی
- جهیزیه درست حسابی بیاره شامل : مبل نشیمن ، مبل پذیرایی ، مبل نهار خوری ، مبل آشپزخونه ، سرویس آشپزخونه ، ست شده تفال یا مولینکس ، سرویس چاقو و قاشق چنگال زورینگر ، یخچال حتما ساید بای ساید ازینا که یخ تیلینگ تیلینک میده بیرون، رنگشم استیل باشه سفید خز شد رف پی کارش ... سورخکن ، تستر ، ساندویچ میکر ... وسائل برقی آشپزخونه هم یا مولینکس یا سامسونگ یا دوو ... ( ورنداری چرخ گوشت و آبمیوه گیری پارس خزر بیاریا که همرو می ریزم بیرون ...! ) ، جارو برقی و لوازم صوتی و تصویری کامل ، سینما خانوادگی با این تلوزیونای فلت سامسونگ یا سونی که مثل خیلی خوشکله ، لباسشویی کنوود ، اجاق گاز خارجی ، اگه می خوای ایرانی بیاری فقط پادیسان یا سینجر و ... اطلاعات تکمیلی بعدا به اطلاع متقاضیان گرامی می رسد !
- عروسی هم نمی گیریم ، من به خاطر عشق میگم ! الان دیگه این تشریفات و تجملات که مایه بقای زندگی نیست .... میریم یه سفر با هم مشهد بر میگردیم میریم سر خونه زندگیمون مثل دوتا گنجیشک عاشق ، کیش و دوبی و ترکیه و آنتالیا هم مال این بچه قرتیاس ... اینا آخه خوب نیست مشهد تبرکه ، نیت مقدسه ، من به خاطر این میگم ...!
ج) مشخصات تحصیلی
خواسته های من دیگه تموم شد ، حتما خودتون می بینید که این درخواست ها برای یه زندگی ساده ، چیز نیازی نیست ... !
- حتما یا کنکوری باشه یا دانشجو
- دانشجوهای محترم دانشگاه آزاد در صورتی که تعهد کتبی ازخانوادشون داشته باشن که شهریه دانشگاهشون تا قرون آخر پای اوناس ، می تونن ثبت نام کنن !
- دانشجوهای عزیز دانشگاه سراسری هم باید تعهد داشته باشن که مخارج جانبی پرداخت میشه ( می خوام زن بگیرم ، صلواتی بورس تحصیلی نمیدم که ...! )
- ترجیحا دانشجوی مهندسی صنایع یا معماری یا رشته های مشابه فنی که پولساز باشه ... میخوام چیکار بره چیزای دیگه بخونه از پس فردا بیاد ور دلم بشینه!
sorna
11-17-2011, 02:44 PM
شوخی
دانش آموزی همراه پروفسوری از دانشگاهی که در آن درس میخواند، قدم میزد. همین که کمی دور شدند یک جفت کفش کهنه میبینند که متعلق به کشاورز فقیری بود. پسر فکری به ذهنش میرسد و به پروفسور میگوید: بیا کفش های این مرد را برداریم و پشت آن بوته ها قایم شویم و ببینیم عکس العمل این مرد چیست.
پروفسور گفت من فکر بهتری دارم. به جای اینکه کفش هایش را برداری در هر لنگه یک سکه بگذار و بعد منتظر بمان و ببین چه میشود.
پسر همین کار را کرد. وقتی کشاورز آمد و پایش را درون کفش کرد متوجه چیزی شد. سکه را برداشت داخل جیبش گذاشت و بعد زانو زد و رو به آسمان کرد و با صدای بلند از خداوند تشکر کرد و در همان حین از بیماری همسرش و از نداشتن نان برای سیر کردن شکم بچه هایش صحبت کرد. و از دستان بخشنده ی آن ناشناس به خاطر نجات دادن به موقع زندگی اش تشکر کرد.
پسر که این صحنه ها را دید تحت تاثیر قرار گرفت. پروفسور رو به پسر گفت: "حالا این احساس، بهتر از آن کاری که اول میخواستی انجام بدهی نیست؟
پسر گفت: " شما درسی را به من دادی که هیچ وقت فراموش نمیکنم. حالا معنی آن کلمات را میفهمم که قبلا از درک آن عاجز بودم. "دادن (بخشش) خیلی زیبا تر و خداپسندانه تر از گرفتن است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
چكاره ايم تو اين دنياي كثيف ...
1. خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چه اتومبيلي سوار مي شدي، بلكه از تو خواهد پرسيد كه چندنفر را كه وسيله نقليه نداشتند به مقصد رساندي؟
2. خداوند از تو نخواهد پرسيد زيربناي خانه ات چندمتر بود، بلكه از تو خواهد پرسيد به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتي؟
3. خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چه لباس هايي در كمد داشتي، بلكه از تو خواهد پرسيد به چند نفر لباس پوشاندي؟
4. خداوند از تو نخواهد پرسيد بالاترين ميزان حقوق تو چقدر بود، بلكه از تو خواهد پرسيد آيا سزاور گرفتن آن بودي؟
5. خداوند از تو نخواهد پرسيد عنوان و مقام شغلي تو چه بود، بلكه از تو خواهد پرسيد آيا آن را به بهترين نحو انجام دادي؟
6. خداوند از تو نخواهد پرسيد چه تعداد دوست داشتي، بلكه از تو خواهد پرسيد براي چندنفر دوست و رفيق بودي؟
7. خداوند از تو نخواهد پرسيد در چه منطقه اي زندگي مي كردي، بلكه از تو خواهد پرسيد چگونه با همسايگانت رفتار كردي؟
8. خداوند از تو نخواهد پرسيد پوست تو به چه رنگ بود، بلكه از تو خواهد پرسيد كه چگونه انساني بودي؟
9. خداوند از تو نخواهد پرسيد چرا اين قدر طول كشيد تا به جست و جوي رستگاري بپردازي، بلكه با مهرباني تو را به جاي دروازه هاي جهنم، به عمارت بهشتي خود خواهد برد.
10. خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چرا اين مقاله را براي دوستانت نخواندي، بلكه خواهد پرسيد آيا از خواندن آن براي ديگران در وجدان خود احساس شرمندگي مي كردي؟
(۱ سوال!!: وقتی این مطلب رو خواندید موهایه بدنتون سیخ نشد؟)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://forum.iranproud.com/images/statusicon/wol_error.gif
قورباغه ها
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://i38.tinypic.com/259crko.jpg
.........
نمی دونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیمو...
نمی دونم چرا قسمت میکنم روزهای خوب زندگیمو...
چرا تو اول قصه همه دوسم دارن...
وسط قصه میشه سربه سر من می زارن...
تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام می زارن...
میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم...
میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم تا با یه نیش زبون بترکه خراب بشه...
تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه...
میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی...
میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی...
میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم...
میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم...
ولی با همه این حرفا باز منم مثل اونام...
یه دروغ گو میشم و همیشه ورد زبونا...
یه نفر پیدا بشه به من بگه چی کار کنم...
با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم...
من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره...
http://forum.iranproud.com/images/smilies/yahoosmiley/1.gifhttp://forum.iranproud.com/images/smilies/yahoosmiley/46.gif توی دنیا اصلا عشقی وجود داره…؟
sorna
11-17-2011, 02:44 PM
جلسه ي خواستگاري... بعد از نيم ساعت سكوت(طنز)
مادر داماد : ببخشين ، كبريت دارين؟
خانواده عروس : كبريت ؟! كبريت براي چي!؟
مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...
خانواده عروس : پس داماد سيگاريه....!؟
مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبه...
خانواده عروس : پس الكلي هم هست..!؟
مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره
خانواده عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟
مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...
خانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟
مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...
خانواده ي عروس : زنش !!!؟؟؟
نتيجه اخلاقي : هميشه موقع خواستگاري رفتن كبريت همراهتون داشته باشين!
sorna
11-17-2011, 02:45 PM
***قصه ی شیرین چت کردن***
شدم با چت اسیر و مبتلایش شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش
بگفت چشمان من خیلی فریباست ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم ز فکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت تو گویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا
مسن تر بود او از مادر من بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به "شاعر" به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرید از آن درسی به عبرت سرانجامی نـدارد قصه ی چت
sorna
11-17-2011, 02:46 PM
راه های دوست دختر ازاری
راههاي اذيت كردن دوست دخترها. پسرا اينا رو حفظ كنيد و در مواقع نياز به كار ببنديد.
هروقت به موبايل شما زنگ زد و مشغول تعريف کردن وقايع روزانه اش بود(که معمولا اين کار را با افزايش شاخ و برگ و با آب و تاب دادن به آن انجام ميدهد) صحبت هايش را قطع کرده و اعلام نماييد که پشت خطي داريد و لطف کند و 1 ساعت ديگر تماس بگيرد
هر وقت خواستيد وي را سوار ماشين کنيد با استفاده از عطر زنانه مادر و يا خواهر محترمتان فضاي ماشين را عطر آگين کنيد و هنگامي که ازتان پرسيد اين بوي چيست شروع به تناقض گويي کنيد تا تصور کند رقيب دارد!(مسلماً اين عمل بسيار غير انساني است و تنها در صورتي اين کار را انجام دهيد که مطمئن شويد بعد ها ناحيه اي از وجود شما به نام وجدان شروع به خارش و درد نخواهد کرد)
دائماً اسم وي را اشتباهي صدا کنيد (مثلاً اگر اسمش سارا است او را شيما صدا بزنيد تا هر گونه امکان اشتباه اعم از لپي و ... به ذهنش خطور نکند و به شک بيفتد که رقيب دارد).اگر هم پرسيد شيما کيست بگوييد دوست دختر قبلي ام که تيريپي لاو گونه با او داشتم. (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2F-t5186.html)
مدام به طرز لباس پوشيدن وي گير دهيد .مثال:
شما- اين چه شلواريه؟چرا اينقدر کوتاهه؟مگه بابات پول نداره واست شلوار بخره؟ . (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2F-t5186.html)
دوست دخترتان: کجاي شلوار من کوتاهه ؟تا سر قوزک پام اومده!
شما- بد تر!اين چه وضع لباش پوشيدنه؟چرا مثل قرون وسطي تيپ ميزني؟الان همه شلوار کوتاه ميپوشند تو چرا مثل زناي 70 ساله لباس پوشيدي؟!؟!؟!
(البته لازم به ذکر است که زنان 70 ساله در صورتي که در قيد حيات باشند هرگز شلوار نمي پوشند و به دليل کهولت سن و نزديک بودن به زمان فسيل شدن فقط دامن مي پوشند.دليلش رو هر وقت 70 ساله شديد مي فهميد!)
از يک هفته قبل از تولد تا يک هفته بعد از تولدش مفقود الاثر شويد و در دسترس نباشيد و هنگامي هم که از شما درخواست هديه نمود به وي بفرماييد:مگه من و تو واسه هديه دوست شديم؟مهم اينه که قلبامون پيش همديگه باشه که هست!(لازم به ذکر است در ساير اعياد سال از قبيل ولنتاين، سالگرد دوستي،روز عيد نوروز و .... نيز همين عمل را انجام دهيد)
هنگامي که با او قرار داريد يک پاکت مگنا(Magna) گازوييلي خريداري نموده و مانند اگزوز ماشين دائماً از خودتان دود متصاعد کنيد در ضمن دود تهوع آور سيگارتان را نيز مرتباً به سمت وي حواله دهيد
هر وقت با او بيرون ميرويد مانند انسانهاي چشم چران مدام به لنگ و پاچه دختران مردم نگاه بيفکنيد
هنگامي که دوستش را با خودش سر قرار آورد کانون توجهاتتان به سمت دوستش باشد و قبل از خداحافظي از دوستش بخواهيد شماره اش را به شما بدهد!
و اگر مي خواهيد شورش را در آوريد و حسابي سکه يه پولش کنيد با يکي ديگر از دوست دختر هايتان(که مطمئناً همه پسر ها براي روز مبادا چنين چيز هايي دارند) به جايي برويد که مطمئنيد وي و چند تا از دوستان صميمي اش(که البته شما را هم ميشناسند) آنجا حضور دارند!
- نکته: دختر خانم ها معمولاً به دليل وجود خصلتي به نام حسودي جلوي دوستان صميمي خود پز دوست پسر هاشون را ميدهند حال تصور کنيد که يک دختري وقتي که پيش دوستان صميمي اش ميباشد - در حاليکه مشغول تعريف دادن از دوست پسرش- ناگهان دوست پسرش را مشاهده کند که دست در دست دختري ديگر از آن ناحيه رد ميشوند(اين يكي خيلي حال ميده )
بعد وقتي باهاش تو پارک قدم مي زنيد اس ام اس هاتون رو چک کنيد و به دختر جماعت نگاه کنيد. ( سعي کنيد درست جلوي چشم دوستتون اين کار را بکنيد )
وقتي پيش دوستتونيد اونيکي دخترا رو نشون بديد و بگيد مثلا: عجب مانتوي باحالي پوشيده
تو ماشين که هستين و دوستتون در حال گوش دادن به موزيک مورد علاقه شون هستند بزنيد به يه اثر زيبا از دکتر شجريان گوش کنيد
وقتي در کافي شاپ در حال صرف انواع نوشيدني و ... هستيد بي کلاس ترين نوشيدني مثل چايي را سفارش بدهي. (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2F-t5186.html)
وقتي قراره با هم به مهموني يا ... بريد از درويشانه ترين لباسهايتان استفاده کنيد تا آنتي کلاس عمل کرده باشيد . (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2F-t5186.html)
نتيجه اخلاقي = کلا بي کلاس باشين تا راحت باشينl
- هميشه دوست دخترتون رو با اسم دوست دختر قبليتون که اونم ميشناسه صدا کنيد و (بعد معذرت بخواهيد)
- وقتي از جايي که با هم چيزي خورديد و شما حساب کرديد بيرون اومديد بگيد:اصلا ارزش نداشت و فقط پولتون رو دور ريختيد.
-آخر نامه ها مثله اين تازه به دوران رسيده ها زرت و زورت ننويسيد (دوستت دارم)
- ولنتاين مسافرت باشيد.
- هميشه يک شاخه گل بهترين هديه هست.
- وقتي موهاش بلنده بهش بگيد کوتاه کنه و اگر کوتاه کرد بگيد: الان فهمبدم هيچ مدل مويي بهت نمياد. بلند که بود قشنگتر بود. . (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2F-t5186.html)
- به بهانه ي ترافيک 33دقيقه و 14ثانيه دير بريد سر قرار.دانشمندان در آخرين تحقيقات خود ثابت کرده اند که اگر ديرتر از اين زمان برويد خوشگل مورد نظر (آي کيو همون دختره ديگه) محل را ترک خواهد کرد و اگر زود تر برويد پررو ميشود.l
- فقط از رنگ صورتي بدتون مياد (مورد استفاده در 99/99درصد از مواقع)
بايد بگم كه هيچ مسيوليتي هم نميپذيرم. ولي اگه دوست دخترتون يه خورده پررو شد حتما از اين روش ها استفاده كنيد
sorna
11-17-2011, 02:48 PM
***روش های دوست پسرآزاری***
- اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر سعید نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جون. بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟ می تونین این سیر رو تا هفده بار تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.
2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و .........
3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.
4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.
5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.
6 - موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.
7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.
8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف زدن و تو فکر قبض موبایل بذارید
sorna
11-17-2011, 02:48 PM
سرعت يعني اين
سه تا پسر درباره پدرهايشان لاف مي زدند:
اولي گفت: «پدر من سريعترين دونده است. اون مي تونه يك تير رو با تيركمون پرتاب كنه و بعد از شروع به دويدن، از تير جلو بزنه.»
دومي گفت: «تو به اين ميگي سرعت؟ پدر من شكارچيه. اون شليك ميكنه و زودتر از گلوله به شكار ميرسه.»
سومي سرشو تكون داد و گفت: «شما دو تا هيچي راجع به سريع بودن نمي دونيد. پدر من كارمند دولتي است. اون كارشو ساعت 4:30 تعطيل ميكنه و 3:45 تو خونه است!»
sorna
11-17-2011, 02:50 PM
طرحی نو در اندازیم !!!
http://i18.tinypic.com/66w2yaf
عجب کنهای این آنجلینا، این چند روزه یه آبرویی از من ساده دل برده که بیا وببین. هر جور کاری رو برای برگردوندن من به سر زندگی انجام داده. و حالا که می بینه من زیربار نمیرم کارش به خون وخون ریزی کشیده. واسه همین هم من مجبور بودم یه مدتی زیاد آفتابی نشم تا آبها از آسیاب بیفته. الانم که میبینید از مخفیگاهم بیرون اومدم یواشکی اومدم
بگذریم از این حرف ها؛ بریم سر آموزش خودمون:
خلاقیت یکی از پایههای موفقیت در زندگیه. کسایی مثل من که میخوان بدون داشتن پشتوانههایی مثل پول و پارتی پیشرفت کنن ودر ضمن از راه راست هم خارج نشن؛ می تونن از این خصوصیت استفاده کنن. داشتن خلاقیت در هرکاری مستلزم اینه که به اون کار عشق بورزیم، اگه ما از انجام کاری لذت نبریم نمی تونیم در انجام اون کار نوآوری ایجاد کنیم.
مردم آزاری هم از این قاعده مستثنی نیست.
وقتی که یه مردم آزاری رو دوبار رو یه نفر انجام بدی مزه ی بار اولش رو هم از بین بردی. به قول مادربزرگ رامونا:«یه شوخی بار اولش جالبه، بار دوم بی مزه می شه؛ بار سوم از ........ سر غذا هم بدتره» به جای این که یه شوخی رو چند بار اجرا کنید بشینید یه ذره فکر کنید طرحهای جدید بریزید کارهایی بکنید که قبلا کسی اونها رو انجام نداده این جوریه که لذت ناب مردم آزاری رو می چشید.
خلاقیت در مردم آزاری فایدههای زیادی داره مثلا بعضیها این جورین که وقتی یه بار مورد مردم آزاری شما قرار گرفتن همون موقع کاری نمی کنن میرن میشینن یه گوشه فکر می کنن اگه دفعه دیگه شما همون کار رو باهاشون کردید چی جوابتون رو بدن ولی موقعی که دفعه بعد روشتون رو تغییر بدید عکسالعمل اون یا سکوت خواهد بود یا حرفی که بیشتر موجب ضایع شدنش بشه.
sorna
11-19-2011, 10:23 PM
عشق و دیوانگی
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود
برای نخستین بار فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند خسته و كسل چون بیكار بودند
روزی همه فضائل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و كسل تر از همیشه
ناگهان ، ذكاوت ایستاد و گفت بیایید یك بازی بكنیم مثلا غایم باشك
همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم میگذارم من چشم میگذارم
و از آنجائیكه هیچكس نمی خواست بدنبال دیوانگی بگردد همه قبول كردنند او چشم بگذارد و بدنبال آنها بگردد
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع كرد به شمردن یك…..دو…..سه…..
همه رفتند جایی پنهان شوند
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان كرد
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد
اصالت در میان ابرها پنهان شد
هوس به مركز زمین رفت
دروغ گفت زیر سنگی پنهان میشوم اما به ته دریاچه رفت
طمع داخل كیسه ای رفت كه خودش دوخته بود
و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتادو نه ….. هشتاد ……هشتادو یك…..
همه پنهان شده بودند بجز عشق كه همواره مردد است و نمی توانست تصمیم بگیرد كه جای تعجب ندارد همه میدانیم پنهان كردن عشق مشكل است
و در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید نودو پنج…. نود و شش …. نود و هفت…..
درست وقتی دیوانگی به صد رسید
عشق پرید و در بین یك بوته گل رز پنهان شد
دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام
دیوانگی برگشت و اولین كسی را كه پیدا كرد تنیلی بود زیرا تنبلی بخاطر تنبل بودنش جایی پنهان نشده بود
و لطافت را یافت كه به شاخ ماه آویزان بود
دروغ ته دریاچه ، هوس در مركز زمین ، یكی یكی همه را پیدا كرد بجز عشق
نا امید و نا توان از یافتن عشق
حسادت در گوشهای دیوانگی زمزمه كرد تو فقط باید عشق را پیدا كنی و او پشت بوته گل رز است
دیوانگی شاخه چنگك مانندی را از درخت كند و با شدت و هیجان زیاد آنرا در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای متوقف شد
عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون پیدا بودند ، شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند طوری كه او را كور كرده بودند
دیوانگی گفت من چه كردم من چه كردم ، چگونه میتوانم ترا معالجه كنم
و عشق پاسخ داد تو
نمی توانی مرا معالجه كنی اما اگر میخواهی كاری بكنی ، راهنمای من شو
و اینگونه بود كه از آن روز عشق كور است و دیوانگی همواره در كنار اوست0
sorna
11-19-2011, 10:24 PM
تساوي !
معلم پاي تخته داد مي زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستهايش به زير پوششي از گرد پنهان ولي آخر كلاسي ها
لواشك بين هم تقسيم مي كردند
يكي در گوشة ديگر جوانان را ورق مي زد
دلم می سوخت به حال او که بي خود هاي و هوي مي كرد
و با آن شور بی پایان
تساويهاي جبري را نشان مي داد
خطی خوانا به روي تخته ای كز ظلمتی تاریک چو قلب ظالمان و چهرة زندانيان تاريك وغمگين بود
تساوي را چنین بنوشت و بانگ سر داد
" يك با یک برابر است"
از ميان جمع شاگردان يك نفر برخاست هميشه يك نفر بايد به پا خيزد،
به آرامي سخن سرداد
تساوي اشتباهِ فاحش و محض است نگاه بچه ها ناگه به سويي خيره شد
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسيد
گر يك فرد انسان واحد يك بود آيا باز هم
يك با یک برابر بود ؟
سكوت مدهشي بود و سؤالي سخت
معلم خشمگين فرياد زد، آري !
برابر بود
صدايش قلب ها را لحظه اي لرزاند و او با پوزخندي گفت:
اگر يك فرد انسان واحد يك بود
آنكه زور زر به دامن داشت بالا بود
و آن كه قلبي پاك و دستي فاقد زر داشت
پايين بود
ااگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن كه صورت نقره گون
چون قرص مَه مي داشت
بالا بود
و آن سيه چرده كه مي ناليد
پايين بود.
اگر يك فرد انسان واحد يك بود ،
اين تساوي زير و رو مي شد .
حال مي پرسم يك اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از كجا آماده مي گرديد؟
يا چه كس ديوار چين ها را بنا مي كرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
يا چه كس آزادگان را در قفس مي كرد؟
يك اگر با يك برابر بود
پس كه پشتش زير بار فقر خم مي شد؟
يا كه زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
معلم ناله آسا گفت : بچه ها در جزوه هاي خويش بنويسيد
يك با يك برابر نيست ....
(خسرو گلسرخی )
sorna
11-19-2011, 10:25 PM
مفهوم شعرهای ساسی مانکن.قشنگه بخونید
بَلا مَلا بَلا,بَلا مَلا/برات می خرم طَلا مَلا
در مصراع اول ,ترانه سرا با زیرکی از شیطون بلا ها می خواهد که به اغتشاشات ادامه بدهند,دقت کنید به عبارت((بلا ملا بلا,بلا ملا)) که به صورت نا محسوسیاین مفهوم را منتقل می کند ...در مصراع دوم ترانه سرا اشاره می کند که اغتشاشگران اصلی از لحاظ مالی وابسته به باندهای قدرت و ثروت هستند و از جوانان اغفال شده با طلا و پسته حمایت به عمل می آورند.
(سهروردی –جنب خیابان آپادانا در کتاب ((المعجزه فی الهزاره الثالث)) می نویسد منظور از مَلا همان پسته است که در باند های ثروت به وفور یافت می شود.
.
وای همونی که خیلی نایسه / عمرا سر کوچه وایسه / حالا راه میره آسه آسه / بگو ببینم قبوله
ترانه سرا در این قسمت سعی بر این دارد که اغتشاشگران را از سر کوچه ایستادن بر حذر دارد و به راه رفتن آسه آسه تشویق و ترغیب کنند.( نا گفته پیداست که این حرکتی است که بعضی از اصلاح طلبان مزدور...مردم را تشویق به آن می کردندویهنی راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز)
.
لیدیز اند جنتلکن ...یکیتون به من سریع بگه که این خانومه که با ما جوره / یه نموره از ما دوره /...این جوره / بگو ببینم قبوله؟
ترانه سرا در این بیت به خانم هیلاری کلینتون اشاره می کند و از حمایت مداخله جویانه او خبر می دهد بدین شکل که می گوید آن خانمی که با ما (یعنی اغتشاشگران ) جوره و یه نموره از ما دوره !
پر واضح است که این دور بودن از بعد مسافت است و از بعد عقیدتی ...اصلاح طلبان فاصله ای با دشمنان ملت...مثل هیلاری کلینتون ندارند.
.
یه بار بوش زنگ زد و گفت این خانومه که خیلی هیلاریه/ از جنیفر لوپز ما خشن تره / نیناش ناش هم بلده؟
شاید قبل از شنیدن این قسمت...تحلیل های نگارنده را نپذیرفته بودید...اما اینجا به صحت و سقم ماجرا پی می برید.
همه چیز در کلمات ترانه مشخص است.
فقط شما را دعوت می کنم به دقت در به کارگیری نام جورج بوش , اشاره به جورج بوش رییس جمهور سابق آمریکا نشان می دهد که حرکت اصلاح طلبان از مدت ها قبل برنامه ریزی شده بود.
حتی قبل از باراک اوباما.
sorna
11-19-2011, 10:31 PM
فروش ویژه سریال امپراطور گازها(جومونگ ۴) در ۱۸ دی وی دی فقط ۱۸۰۰۰ تومان
ارسال به تمام نقاط جهان با پست پستاز
هزینه ارسال ۵۵۰۰ تومان می باشد
ارسال در افغانستان رایگان است
نام فارسی : امپراطور گازها ، جومانگ چهار ، جومونگ ۴
کشور : کره پاستوریزه
سال : ۲۰۰۹
ژانر: رزمی کمدی/ترسناک/تهوه آور/مستند/حیات وحش/دوربین مخفی
۱۲۵ قسمت کامل هر قسمت ۲:۳۰ و کیفیت فوق العاده بالا + موسیقی سریال
زیرنویس : فارسی / هندی / عربی / ترکی / افغانی
فرمت : قابل پخش بر روی رادیو مایکروفر پلی استیشن سگا و آتاری با کیفیت عالی و دوبله فارسی / هندی / عربی / ترکی / افغانی
شرح خلاصه سریال امپراطور گازها:
امپراطوری گازها شرح حال پسر ساسو نویره جومونگ می باشد… بله سریال امپراطور گازها سرگذشت سه نسل بعدی جومونگ یعنی نویره جومونگ بزرگه ، در این داستان نویره جومونگ که نقش آن را خود جومونگ بازی میکند از ارث پدری خود که از پدر بزرگ پدرش به او رسیده یک کوه نمک را در کره خریداری میکند و در آن مشغول به کشف و استخراج نمک میشود او مردی قوی زیبا دانشمند حکیم علیم دانا متفکر فرزانه و نخبه است که خاصیت ضد ضربه دارد و هیچوقت نمیمیرد هرچند بعضی اوقات اوضاع بر وقف مرادش نیست اما هیچوقت شکست نمی خورد و همیشه برنده میدان است
داستان کلی سریال :نویره جومونگ با تلاش های زیادی که انجام میدهد موفق به غنی سازی نمک در کره میشود اما در این راه مشکلات زیادی بر سر راه او قرار میگیرد زیرا تا آن زمان این فناوری فقط در دست عده محدودی از کشورهای غربی بوده و آنها با اینکه یک کشور شرقی آن هم کره صاحب این فن آوری شود به شدت مخالف بودند
نویره جومونک پس از گذر از مشکلات فراوان و نبرد با زورگویی های غرب و علارقم تحریم هایی که برای او در نظر گرفتند نمک ید دار تولید میکند
البته این ماجراها چند سال طول میکشد و نویره جومونگ در طی این سالها چندبار عاشق چند نفر میشود چندبار هم به زندان میفتد و چندبار هم از بویو اخراج میشود اما از آنجا که همیشه حق با اوست و او همیشه موفق میشود از سد همه مشکلات بگذرد همه این مساوئل را پشت سر میگذارد و در نهایت با نویره یانگوم وصلت میکند
نویره یانگوم هم نیز داستانهایی دارد که ما آن را موازات با داستان اصلی مشاهده میکنیم او آشپز بی نظیر و دکتر داروهان گیاهی و جراح فوق تخصص مغز و اعصاب و قلب و عروق است که در کنار این تخصص ها چند مدرک معتبر از چنر دانشگاه معتبر را نیز اخذ کرده او نیز همچون نویره جومونگ همیشه در سختی و تنگناه قرار میگیرد اما همیشه بخوبی از پس مشکلات بر می آید و همیشه تا مرز فلاکت و شکست میرود اما در نهایت پیروز و سربلند میشود
شامل ۱۸ دی وی دی قابل پخش بر رویری رادیو،مایکروفر ،پلی استیشن ،سگا و آتاری با کیفیت عالی و زیرنویس فارسی / هندی / عربی / ترکی / افغانی
بازیگران اصلی:
سونگ ایل گوک در نقش شاهزاده بونگ سونگ
چوئه جونگ وُن در نقش یانوگوم
باک گون هیونگ در نقش ریس آژانس غنی سازی نمک
sorna
11-19-2011, 10:31 PM
از اسب افتاده ايم، اما از نسل نيفتاده ايم !
از اونجا مونده، از اينجا رونده !
از اون نترس كه هاي و هوي داره، از اون بترس كه سر به تو داره !
از اين امامزاده كسي معجز نمي بينه !
از اين دم بريده هر چي بگي بر مياد !
آنقدر مار خورده تا افعي شده !
آن ممه را لولو برد !
آنوقت كه جيك جيك مستانت بود، ياد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنيده از دور خوشه !
اجاره نشين خوش نشينه !
ارزان خري، انبان خري !
آمد زير ابروشو برداره، چشمش را كور كرد !
آنانكه غني ترند، محتاج ترند !
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟!
آنقدر بايست، تا علف زير پات سبز بشه !
آنقدر سمن هست، كه ياسمن توش گمه !
sorna
11-19-2011, 10:31 PM
باشگاه بدن سازی ابرام سر شانه
اگر اندازه دور بازوی شما ، برابر با اندازه دور ران پای مورچه است ...
اگر آنقدر لاغر و سبکید که بادهای پاییزی به راحتی ، قادر به معلق کردن شما در هوا می باشند ...
اگر هرکس که شما را از بغل نگاه می کند ، با مانیتور lcd اشتباهتان می گیرد ...
اگر برای پیدا کردن پیراهن سایز زیر small که برایتان گشاد نباشد با مشکل مواجه می شوید ...
اگر مردم در ایستگاه اتوبوس شما را با میله تابلوی ایستگاه و در خود اتوبوس با میله های تعبیه شده برای گرفتن دست ، اشتباه می گیرند ...
اگر به راحتی قادرید که از لای میله های حفاظ پنجره خانه تان ، وارد آن شوید ...
اگر برای ثابت ماندن در جای اولیه و نیفتادن شلوارتان ، همیشه مجبورید با یک دست آنرا بچسپید و یا از طناب و کش برای ثابت نگه داشتن آن کمک بگیرید ...
اگر بدن شما متشکل از چهار عدد استخوان و یک روکش پوستی است ...
اگر می خواهید ، هرکسی که شما را می بیند با عدد ? اشتباه بگیردتان ...
اگر می خواهید ، فاصله بین پوست و استخوان خود را با ماهیچه پوشش دهید ...
اگر می خواهید قطر گردنتان از اندازه سرتان بیشتر باشد ...
اگر می خواهید ، وقتی در تابستان ، تی شرت برادر کوچکتان را می پوشید و در خیابان قدم می زنید ، تمام سرها به سمت شما بچرخند و ملت با حسرت به همدیگر بگویند : اووووووووووه ! یَره ! بدنشو نیگا ، کاش بدن منم اینجوری بود !
اگر می خواهید که امسال در مسابقات مردان آهنین ، حَلبین ، آلومینیومین و ... شما با افتخار بر سکوی قهرمانی بایستید و مدال آب طلا ! را بر گردن بیاویزید ...
اگر می خواهید ، زمانیکه اتومبیلتان پنچر می شود ، بجای استفاده از جک ، با یک دستتان آنرا بلند کنید و با دست دیگرتان چرخ را تعویض نمایید ...
اگر از پول زور دادن به زورگیرهای محله به تنگ آمده اید و می خواهید که خودتان گُنده لات محل شوید ...
اگر می خواهید که بجای انعام و شیرینی بچه ها و پول های کلان دیگری که هرسال موقع اسباب کشی مجبورید به چندین کارگر بدهید ، خودتان یکنفری تمام اثاثیه منزل را جا به جا کنید ...
اگر می خواهید که فرزندانتان شما را به مانند داداش کاییکو ، ملوان زبل ، هرکولس ، هالک و ... دوست داشته باشند ...
اگر می خواهید ، جاده صاف بدن خود را پر از دست انداز و سرعت گیرهای ماهیچه ای کنید ...
و اگر نمی خواهید که مردم بیش از این در کوچه و خیابان شما را با اسامی نامربوطی همچون : سوخول ، ماکارونی نپخته ، لاغر مردنی ، خیار ، اسکلت ، مارمولک ، لوله پولیکا ، لیسک ، میخ ، تار عنکبوت ، سیخ کبریت ، نی قلیون ، صدا بزنند ...
لحظه ای درنگ نکنید و از همین امروز اقدام به ثبت نام خود در باشگاه ما نمایید .
باشگاه بدن نما ، با بهره گیری از اساتید و مربیان صاحب نام پرورش اندام و قهرمانان مدال آور در سطح مسابقات قویترین مردان محله ، و با دارا بودن انواع دستگاه ها و وسایل مجهز بدنسازی ( بادی بیلدینگ )، پرورش اندام ، پاور لیفتینگ ، باسکول جهت وزن کشی و یک عالمه وسایل دیگر سالم و در حد نو ! عضله و ماهیچه را با بدن شما آشتی خواهد داد .
باشگاه بدن نما ، ارائه دهنده انواع پروتئین ها ، مکمل های غذایی ، هورمون ها ، مواد نیروزا و ... در اشکال : پودر ، قرص ، شربت و آمپول ، برای ورزشکاران کم صبری که می خواهند یک شبه ره صد ساله را بروند و هرچه زودتر ، به بار نشستن عضلاتشان را ببینند ، با کمترین عوارض جانبی از قبیل : ریزش مو ، جوش صورت ، نازایی و ... با علامت استاندارد سیروس بدن با درپوش اطمینان و برچسب شب رنگیه هالوگرام .
با ?? درصد تخفیف جهت قهرمانان جهان !
با هر عدد ایران چک ?????? ریالی ، ما یک عدد ماهیچه به بدن شما اهدا خواهیم کرد ( تعیین جای ماهیچه ، بر عهده مشتری است ) !
هرچقدر که پول بیشتری بدهید ، صاحب عضلات و ماهیچه های بیشتری خواهید شد ( بدون هیچگونه محدودیت و سهمیه بندی و بدون نیاز به کارت ماهیچه ) !
با حضور دائمی آقایان : آرنولد شوارتزنگر ، دوریان یتس ، لاری اسکات ، رونی کولمن ، علی تبریزی ، شهریار کمالی ، سامان سرابی و چندی دیگر از قهرمانان پرورش اندام آسیا ، جهان و مستر المپیا در باشگاه بدن نما ( البته فعلا از پوستر این عزیزان بر روی دیوارهای باشگاه ، بهره خواهیم برد ) !!!
با مدیریت : ابرام سرشانه ، غلام پشت بازو ، سیا کول و کامی کاییکو
در ضمن باشگاه بدن نما ، افتخار دارد که به اطلاع تمامی بانوان محترم محله برساند که این باشگاه در شیفت صبح ، با مدیریت و مربی گری سرکار خانوم نازی باربی ، آماده ثبت نام از بانوان محترم در رشته های مختلف از جمله :
انواع ورزش های هوازی ( ایروبیک ) ، استپ ، یوگا ، بدنسازی ، فول کونتاکت ، کیک بوکسینگ ، کیوکوشین کاراته ، کشتی کج ، بوکس ، دفاع شخصی ، مبارزه تن به تن با شوهر ، پرتاب ساتور از آشپزخانه ، جویدن خرخره ، درآوردن چشم ، ضربه فنی سرعتی ، کف گرگی عشقولانه ، پول زور گیری از شوهر ، قرار دادن شوهر در مایکروویو ، پرتاپ سماور آب جوش و ...می باشد !
ساعات کار باشگاه :
صبح خیلی زود ، مخصوص بانوان : از ??صبح ! الی ??
بعد از ظهر ، مخصوص آقایان ( با توجه به شغل تمام وقت آنها ! ) : از ?? شب الی ??
تلفن های تماس :
تلفن ثابت : با پرداخت به موقع شهریه ، ما را در خریدن یک خط تلفن ثابت ، یاری بفرمایید !
تلفن همراه : با پرداخت به موقع شهریه ، ما را در خریدن شارژ برای سیم کارت اعتباریمان یاری بفرمایید.
sorna
11-19-2011, 10:34 PM
یک تست هوش جالب
تا سوأل هست. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری، حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی.
آماده اید؟
سوأل اول :
فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
سعی کن تو سوأل دوم بهتر جواب بدهید
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی.
سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جواب:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)
شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟
سوأل سوم:
ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید. عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جواب :
به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.
باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.
مشخصاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!
پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono.
اسم پنجمی چیه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جواب: Nunu؟
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.
__________________
sorna
11-19-2011, 10:35 PM
موضوع انشا: «ازدواج را توصیف كنید» (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.cloob.com%2Fpr ofile%2Fblog%2Fone%2Fusername%2Ffourogh_ch%2Flogid %2F934436)
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم
را محكم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی كنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی كه در چشمهایم اشك جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بكشید؟!»، بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی كه من سلطان خانه هستم و توی یكی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین كار رو می كرد و ابتدا می كشید و سپس تحقیقات می كرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور كه داشت حرف می زد یك دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت كرد كه با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می كردین كه باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی كه كم كم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور كه به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می كنی كه یه دونه مامان كافی نیست؟! می دونم چكارت كنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محكم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست كل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم كه موضوع انشا این هفته مون اینه كه «ازدواج را توصیف كنید.»، بابایی كه تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق كن، بعد مجازات كن! كله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می كنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه كه هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی كرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه كرباس هستند!»
بابابزرگ كه گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با كانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبكه عوض می كرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی كه داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج كند ... راستی خانم معلمتون ازدواج كرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود كه این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت كرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می كنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشك جمع می شود، و وقتی دلیل اشك های خواهر رو می پرسم می گوید: «كمی خس و خاشاك رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می كنم نشانی از گرد و خاك نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشك می ریزد.
ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناك است زیرا امكان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت كند، این بود انشای من، با تشكر از اهالی خانه كه در نوشتن این انشا به من كمك كردند!
sorna
11-19-2011, 10:36 PM
فقط و فقط ميخوام خوشگل شم
مکان: مطب یک پزشک
شخصیت ها: دختر خانومی جوان و یک دکتر دارای دکترای افتخاری از دانشگاه هاروارد در رشته جلبک شناسی
دکتر: میدونستید هزینه این عمل چیزی در حدود بودجه یک سال کشور گینه بیسائو هست؟
دخترجوان: بله آقای دکتر بابام بهم قول داده بود اگه کنکور قبول بشم خرج جراحی پلاستیکم رو بده.
دکتر: میخواهید عمل کنید پس؟
دخترجوان: آره دیگه. خوب میدونید مشکلات برای یه دختر دم بخت خیلیه. همش میگن صورتش کجه دماغش درازه چشماش کوچیکه صورتش لاغره و از اینجور حرفها.
دکتر: خطراتش رو میدونید؟
دخترجوان: نه! مگه خطری هم داره؟
دکتر: خب شما میخواهید چه عملی بکنید؟
دخترجوان: گونه هام و پلک هام و پوستم و زیر گردنم رو و چربی های بدنم رو ساکشن کنم.
دکتر: هفتاد ساعت بیهوشی داریم. هشت ماه دوران نقاهت و رژیم غذایی خاص مثلا هر روز باید یک لیوان روغن کرچک بخورید و مقادیری برگ درخت نارنج و ممکنه تا آخر عمر در حالت اسهال اونهم از نوع بدخیمش بمونید تازه اگه از هفتاد ساعت بیهوشی جان سالم به در ببرید و تو اون ساعت ها حافظه خودتون رو از دست ندید. ممکنه اسم خودتون رو فراموش کنید و خانواده خودتون رو نشناسید.
دخترجوان: ( با کمی تردید) اون وقت خوشگل میشم؟ میتونم شوهر کنم؟
دکتر: امکانش هست باید ببینیم بدنتون چقدر جواب میده.
دخترجوان: من حاظرم بخاطر اینکه روی اون دختر خالم رو که دماغش رو عمل کرد کم کنم همه خطراتش رو قبول کنم.
دکتر: باید یه فرم پر کنید که تمام عوارض عمل رو به عهده میگیرد و در صورت بروز هر اتفاقی هیچ مسئولیتی به گردن ما نیست. میدونید که بهداشت جدیدا خیلی سخت میگیره.
دخترجوان: همش رو ندید امضا میکنم تو فقط منو خوشگل کن دکتر تا بتونم با یه جوون خوش تیپ ازدواج کنم.
دکتر: جدیدا بر اثر تحریم ما از مواد داخلی استفاده میکنیم شما که مشکلی ندارید؟
دخترجوان: مثلا چی؟
دکتر: مثلا به جای سیلیکون ممکنه از چوب پنبه استفاده کنیم و یا از غضروف مرغ برای شکل دادن به دماغ شما و برای سفیدی پوستتون از گچ ساختمانی استفاده کنیم و برای سفت کردن سینه هاتون از سیمان سفید. شما که مشکل ندارید؟
دخترجوان: اون وقت دماغم صاف میشه؟
دکتر: به شرطی که مثل اون دفعه شاغول مش غلام خراب نباشه و طراز باشه.
دخترجوان: یعنی اون وقت خوشگل میشم؟
دکتر: اگه جناب عزراعیل بی موقع سر و کله اش پیدا نشه بعد از این عمل آره.
دخترجوان: خب پس زود منو عمل کنید آقای دکتر.
دکتر: خب برید تو اتاق بغلی تا بیهوشتون کنند.
دکتر: آخ راستی یادم رفت ما ماده بیهوشی نداریم تو اون اتاق با یه بیل میزنند تو سرتون تا بیهوش بشید لطفا جیغ نزنید چون ما هنوز مراحل مجوز گرفتنمون از بهداشت سپری نشده خودتون که میدونید اینروزها چقدر سخت مجوز درمانگاه زیبایی میدن.
دخترجوان: مرسی، باشه نترسید قول میدم جیغ نزنم، ولی آقای دکتر شما هم باید قول بدی که من خیلی خوشگل بشم ها.
دکتر: ممنون.
چند لحظه بعد : بدلیل موجود نبودن بیل ناچارا با ابزاری شبیه کلنگ این بیهوشی انجام شد که در نتیجه دختر نتوانست به قولش عمل کند و متاسفانه پس از کشیدن جیغی بلند بلافاصله به خواب ابدی فرو میرود. خدایش بیامرزد که در حسرت زیبایی ناکام ماند و خلاصه دار فانی را وداع گفت. و این درس عبرتی شد برای دیگر دختران زیبا پسند تا به متد های زیبایی عصر حاضر زیاد اعتماد نکنند.
پیام اخلاقی : البته این یک نمایشنامه به سبک روحوضی بود که اجرا شد ولی بطور کلی زیبایی خوبه، تا اندازه ای هم ملاک هست، خرج کردن برای زیبایی هم تا اندازه ای بد نیست، ولی هیچ تعریفی جامع تر از این نیست که شما دختر خانم های ایرونی باید قدر زیبایی واقعی خودتون رو بیشتر بدونید و تحت تاثیر اینگونه مسائل نباید خوشگلی خدادادی و اورجینال رو ناشیانه دستکاری کرد ! نظر شما چیه ؟
sorna
11-19-2011, 10:36 PM
عشق از دید حاج آقا :استغفراللهباز از این حرفهای بی ناموسیزدی
(جمله ی عاشقانه : خداوند همه ی جوانان را به راه راست هدایت کند )
ـعشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول
(جمله ی عاشقانه : آهعزیزم به اندازه ی سطح زیر منحنی دوست دارم)
ـ عشق از دید بقال سر کوچه : والا دوره ی ماعشق.. نبود ننمون رفت و اینسکینه خانوم رو واسمون گرفت
(جمله ی عاشقانه : سکینه شام چی داریم ...)
ـ عشق از دید اصغر کاردی (در زندان) : مرامتو عشقه ، عشقی
( جمله یعاشقانه : چاقو خوردتیم لوتی)
ـ عشق از دید یک دختر دانش آموز کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی، بغلم میکردی ، سرمو میزاشتی رو شونه هات ( جمله یعاشقانه : دوست دارم عزیزم )
ـ عشق از دید مادر بزرگم : این حرفهای بد رونزن ، راستی این دختر اقدس خانوم خیلیدختر (http://forum.patoghu.com/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.salijoon.ir%2F )خانوم و باکمالاتیه ، تازه تحصیل کرده هم هست (جمله ی عاشقانه : بریم خواستگاری)
ـ عشق از دید ... (خودتونمیفهمید از دید کی ) : عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه ی عمل کردن دماغمو نمیدی ... ، واسه ناهار بریم سورنتو، سالی با دوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی واسش یهماتیز خریده ( به قول بعضی ها دوو منگل) تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوستدارم حتی یه پراید بخری
(جمله ی عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستیدوستهم دارم)
ـ عشق از دید کسی که باراولهکهعاشقمیشه :عزیزم باور کن حتی یک لحضه بدون تو نمیتونمزندگی کنم، تو واسم همه دنیایی ( جمله ی عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوستدارم )
ـ عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوست دارم ،باور کن به خاطر تو شبها با پای برهنه میخوابم
( جمله ی عاشقانه : آه عزیزمدیرم شده باید برم )
ـ عشق از دید یک راننده : "رادیات عشق من از برایتجوش آمده" ،" باور نداری بر آمپرم بنگر"
( جمله یعاشقانه: عزیزم دوست دارم... بو بو بوغ )
ـ عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیاد خواستگاریم ...
(جمله ی عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000تومن نذرت میکنم بیاد خواستگاریم )
ـ عشق ازدید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک
( جمله ی عاشقانه : برو کشکتوبساب
sorna
11-19-2011, 10:36 PM
با عرض معذرت از همه دختر پسر ها !
دخترها نميتوانند
1- با داشتن دماغي تير كموني يا عقابي متاليك به جراح مراجه نكنند!
2- با ديدن يكي از خودشون خوش تيپتر، ميگرن نگيرن و از زور ناراحتي غش نكنند!
3- با داشتن قدي كوتاه كفش پاشنه 60 سانتي نپوشند و احساس قد بلندي نكنند!
4- روزي 24 ساعت با تلفن حرف نزنند!
5- روزي 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند!
6- از مهموني و عروسي و براي هم خالي نبندند و با خاليبندي لايه اوزون رو جر ندهند!
7- با يه دماغ عمل كرده احساس خوشگلي نكنند و فكر نكنند كه مادر زادي همينجوري بودن!
8- مطالب چرت و پرت اين قسمت رو بخونند و از عصبانيت سكته نكنند!
پسرها نميتوانند
1- با داشتن هيكلي ضايع تيشرت تنگ نپوشند و فيگور نگيرند!
2- از كلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تيغه نكنند و after shave نزنند!
3- پس از يافتن اولين مو در پشت لب احساس مردانگي نكنند و به فكر ازدواج نيفتند!
4- در مهمانيها و محافل خانوادگي احساس با مزگي نكنند و چرت و پرت نگويند!
5- ادعاي با مرامي و با معرفتي و با وفايي و غيره نكنند!
6- كت و شلوار صورتي با بلوز زرد نپوشند و كراوات قهوهاي نزنند!
7- احساس با غيرتي نكنند و راه به راه به آبجي كوچيكه گير ندهند!
8- از 9 سالگي پشت ماشين باباشون نشينند و پدر ماشين رو در نيارند!
9- مطالب چرت و پرت نگند و از خودشون تعريف نكنند!
sorna
11-19-2011, 10:37 PM
پيشنهاداتي براي عدم ترشيدگي دوشيزگان محترم
1- يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه.
2- ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.
3- در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه ميگفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و ازسايه مي رنجم.
4- سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن ميافتين.
5- تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.
6- دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج ميشه.
7- پسرهاي فاميل بهترين و در دسترسترين طعمهها هستند، رو هوا بقاپيدشون.
8- رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، هستن دچار مشكل...!
9- توي اجتماع بر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بيبي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شادوماد ميسازن واستون.
10- يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.
11- در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.
12- مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم.
13- سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...
14- تا مامانه و باباهه ميگن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.
15- بلاخره اگه خداي نكرده ميخواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتتونه.
16- و اينو بگم كه از هيچ دوره زندگيتون به اندازه وقتي كه با نامزد محبوبتون زير سايه درخت توي يهپارك خلوت داريد معاشقه مي كنيد لذت نخواهيد برد، حالا به بعدنش كار ندارم.
17- ...و آخرين توصيه اينكه عوض اينكه توي جريانات عشقي خيابوني و زودگذر غرق بشيد و مثل كبك سرتونو زير برف كنيد يه خورده به فكر زندگي آيندهتون بشيد و اينقدر از اين دست به اون دست نريد"
sorna
11-19-2011, 10:37 PM
19 دلیل محكم برای اینكه به مرد بودن خود افتخار كنید
1.همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود
2.مدت زمان مكالمهی تلفنی شما حداكثر30 ثانیه است
3.برای یك مسافرت یك هفته ای تنها یك ساك كوچك دستی نیاز دارید
4.در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز میكنید
5.دوستان شما توجهی به كاهش یا افزایش وزن شما ندارند
6.جنسیت شما در موقع مصاحبهی استخدام مطرح نیست
7.لازم نیست كیفی پر از لوازم بی استفاده را همه جا به دنبالتان بكشید.
8.ظرف مدت 10دقیقه میتوانید حمام كنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید
9.همكارانتان نمیتوانند اشك شما را در بیاورند
10.گر در 34 سالگی هنوز مجردید، احدی به شما ایراد نمی گیرد
11.رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبیعی است
12. با یك دسته گل میتوانید بسیاری از مشكلات احتمالی را حل كنید
13.وقتی مهمان به خانهی شما میآید لازم نیست اتاق را مرتب كنید
14.بدون هدیه میتوانید به دیدن تمام اقوام و دوستانتان بروید
15.میتوانید آرزوی هر پست ومقامی را داشته باشید
16.حداقل بیست راه برای بازكردن در هر بطری نوشابهی داخلی یا خارجی بلد هستید
17.ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید
18.هر ساعتی دلتون بخواد میتونید از خونه بیرون برید و هر ساعتی دلتون بخواد میتونین برگردین
19. ... و بالاخره روزی یك پیرمرد موفق خواهید شد
sorna
11-19-2011, 10:38 PM
اگه به جام جهاني میرفتیم.....
احتمال اول: الف.ق در مصاحبه مطبوعاتي پس از بازي مي گفت: من هر روز صبح به بازيکنانم يک ليوان شير مي دادم، آنها دل شير داشتند، من به اونها «سازمانداري» ياد دادم، من کارم خيلي درسته، قول مي دم توي آفريقا هم شيرهاي آفريقايي رو بخوريم!!
احتمال دوم: ع.د هم پس از شنيدن خبر صعود تيم ملي مصاحبه اي اين چنيني انجام مي داد: چارچوب تيم ملي رو من بسته بودم، تيم ملي با من تمرين کرده بود و بدنسازي اش رو انجام داده بود، نتايج درخشان تيم ملي با حضور من و امتيازاتي که من گرفته بودم باعث شد به جام جهاني بريم، اگه مي ذاشتن خودم سرمربي تيم ملي بمونم قدرتمندانه تر صعود مي کرديم!
احتمال سوم: آقاي ع.ک هم در برنامه ورزش و مردم با خنده هاي هميشگي شان مي گفتند: واقعا از صعود تيم ملي به جام جهاني خوشحالم، بزرگترين دليل خوشحال بودنم هم اينه که اين روزها براي خنده هام دليل دارم! اين برد نتيجه زحمات و تلاشهاي شبانه روزي و تصميمات فوق العاده دقيق آقاي علي آب ... ببخشيد زحمات و تصميمات خودم و بقيه همکارانم در فدراسيون فوتبال بود، دممون گرم با اين انتخاب مربي مون!
احتمال چهارم: آقاي م.م هم با صدور بيانيه اي اعلام مي داشتند: من اين پيروزي رو به همه تبريک مي گم و خطاب به همه گنده باقالي ماقالي ها و قندلي مندلي ها مي گم که دماغ سوخته مي خريم! من خيلي خوشحالم که بيانيه هاي من باعث شد مربي تيم ملي رو تعويض کنند و قطبي سرمربي تيم ملي بشه، چون مطمئن بودم با مربي قبلي هرگز به نتيجه نمي رسيديم ... چي؟! .... راست ميگي؟! ... مربي قبلي خودم بودم؟! من فکر مي کردم مربي قبلي قلعه نويي بوده! کاش زودتر مي گفتين و من اون بيانيه ها رو نمي نوشتم و خودم مربي تيم ملي مي موندم!!
احتمال پنجم: ع.ف در برنامه 90 مسابقه پيامکي با اين مضمون مي گذاشت: «به نظر شما علت صعود تيم ملي به جام جهاني چه بود؟! »، و گزينه هايش اين چنيني بوده اند:گزينه اول: عادل فردوسي پور، گزينه دوم: برنامه 90 ، گزينه سوم: مجري برنامه 90 ، گزينه چهارم: سردبير و تهيه کننده نود
sorna
11-19-2011, 10:38 PM
شوخي نابجا و شك زن
در اواخر پاييز 1339 اتفاقي جالب افتاد كه آن روزها نقل محافل عمومي تهران شد و تمامي مطبوعات به آن پرداختند وقتي فخري به عادت هر شب جيبهاي شوهرش را جستجو كرد نامه عاشقانهاي را ديد و با چوب جارو محمد را از رختخوابش بيرون كشيد.فخري دختر يك شخص ثروتمند است كه دو سال پيش با محمد، كارمند يك بانك ازدواج كرد. پدر فخري به دامادش گفت: چون تا حال دختر ما به مدرسه ميرفته و از خانهداري و شوهر داري اطلاعي ندارد به همين جهت تا سه سال در خانه خودمان زندگي كند و تو هم داماد سرخانه باش تا در اين مدت او رسم زندگي را ياد بگيرد.
(محمد حسين) موافقت كرد و پس از ازدواج با فخري در خانه پدرزنش كه در خيابان نشاط تهران قرار دارد مشغول زندگي شد.فخري خواهر بزرگتري دارد كه همسر يك مترجم زبان انگليسي است و به شوهرش بسيار بدگمان است و هميشه وي را تعقيب ميكند و با تلفن از همكارانش سراغش را ميگيرد و به قدري از اين مرد بدگويي ميكند كه فخري تحت تاثير حرفهاي خواهرش قرار گرفته و او نيز نسبت به شوهرش بدگمان شده و مواظب كارهاي اوست.
يك نامه عاشقانه
چند روز بود كه فخري مرتب به شوهرش تلفن ميكرد و اگر او در ادارهاش نبود از هر كسي كه گوشي را برميداشت راجع به شوهر خود سئوال ميكرد و حتي ميپرسيد آيا شوهرش با زنهاي اداره صحبت ميكند يا نه؟
عصر پريروز موقعي كه فخري به شوهرش تلفن كرد. او در اطاقش نبود و يكي از همكاران محمد كه با او شوخي داشت، گوشي تلفن را برداشت و ضمن اينكه فخري سئوالات مختلفي درباره محمد ميكرد از بدگماني او نسبت به شوهرش آگاه شد، سپس براي اينكه با محمد شوخي كرده باشد بلافاصله يك نامه عاشقانه ماشين كرد و در جيب كت او كه به چوب رختي آويزان بود گذاشت. محمد از همهجا بيخبر با همان حال به خانه رفت و پس از صرف شام زود خوابيد.
عــادت هـــــر شب
پس از اينكه محمد حسين به خواب رفت فخري جيبهاي شوهرش را به عادت هر شب جستجو كرد و نامه عاشقانه را كه همكار شوهرش در جيب او گذاشته بود پيدا كرد. فخري از ديدن اين نامه به قدري عصباني شد كه با چوب جارو به سراغ شوهرش رفت و او را از رختخواب بيرون كشيد. محمد با حال خواب آلوده به ناچار در مقابل اين حملات مشغول دفاع شد و در نتيجه سر و صداي آنها، پدر فخري خانم هم بيدار شد و به كمك دخترش آمد و در يك لحظه خانه آرام آنها مبدل به صحنه زد و خورد شد تا به آنجا كه پاسبان خيابان مداخله كرد.
در همين زمان همكار محمد كه از عمل خود پشيمان شده بود به خانه آنها تلفن كرد تا جريان را به همكارش بگويد ولي با شنيدن سر و صداي پشت تلفن و سوال از كارگر خانه از موضوع آگاه شدو قبل از اينكه به خانه محمد بيايد به كلانتري محل رفت و جريان را تعريف كرد و خود را مقصر اصلي اين واقعه معرفي نمود و از طرف كلانتري تلفني جريان به خانه محمدحسين اطلاع داده شد و با روشن شدن جريان، اعضاي خانواده آشتي كردند. ولي همكار محمد كه نعمت نام دارد تا صبح در كلانتري ماند تا محمدحسين بيايد و از او شكايت كند، ولي محمد نزديك صبح نزد همكارش رفت و از گناه او صرفنظر كرد.
بدين ترتيب يك سوءظن بيجا و يك شوخي نابجا نزديك بود حوادث ناگواري را كه كوچكترين آنها از هم پاشيدن يك زندگي زناشويي دو نفره بود را به بار آورد.
sorna
11-19-2011, 10:39 PM
تست جومونگ شناسي
1 - به نظر شما علت جذابيت بسيار زياد سريال افسانه جومونگ در بين مردم ايران چيست؟!
الف) حال و هواي فيلم، مردم را ياد يانگوم مي اندازد ! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
قاف) شخصيتهاي سريال مثل فيلمهاي ايراني با يک نگاه عاشق هم مي شوند و زودي حرف ازدواج را پيش مي کشند !
ذال) لباسهاي رنگ و وارنگ شخصيتهاي سريال براي مردم بخصوص بانوان بسيار جذاب است !
نون) آدم خوبهاي فيلم هفت تا جان دارند و اگر تنهايي به جنگ يک سپاه هم بروند در نهايت يک خش بر مي دارند، ولي عمراً نمي ميرند!
2 - به نظر شما آخر سريال افسانه جومونگ چه خواهد شد؟!
الف) بانو سوسانو از غم دوري جومونگ دق مي کند و مي ميرد، جومونگ هم از شنيدن خبر مرگ سوسانو ديوانه مي شود و سر به بيابان مي گذارد !
قاف) به فرمان امپراتور گوموا، جومونگ کشته مي شود تا صلح و آرامش دوباره به ملت بويو برگردد!
ذال) جومونگ به ملت خودش خيانت مي کند و با دختر امپراتور هان ازدواج مي کند و سپس به بويو حمله کرده و آنجا را با خاک يکسان مي کند !
نون) در جنگي که بين هان و بويو در مي گيرد، تمام مردم هر دو ملت از پير و جوان تلف مي شوند و حتي يک نفر هم زنده نمي ماند و سپس شهرداري منطقه، زمينهاي هر دو ملت را به نفع خودش مصادره مي کند و با تغيير کاربري آن از کشاورزي- مسکوني به اداري- تجاري، آنها را به فروش مي رساند!
3 - در اين سريال، مقصر اصلي در بروز اختلافات داخلي بويو چه کسي است و چرا؟!
الف) بانو سوسانو - چون هرچه آتيشه از گور او بلند مي شود !
قاف) ژنرال هموسو - چون همان اول فيلم مرد و با مردنش همه را به جان هم انداخت !
ذال) عالي جناب تسو - چون هنوز امپراتور نشده، مي خواهد دوتا دوتا زن بگيرد !
نون) رئيس بوپالمو - چون عوض اينکه برود يک سلاح کشتار جمعي بسازد که با فشار يک دکمه نسل دشمنان منقرض شود، وقت خودش را با ساخت شمشير فولادي تلف مي کند! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
4 - پيام اخلاقي سريال افسانه جومونگ چيست ؟!
الف) پهلوانان هرگز نمي ميرند ! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
قاف) عشق هرگز نمي ميرد !
ذال) نقش اصلي هاي فيلم هرگز نمي ميرند ! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
نون) همه يک روزي مي ميرند!
5- شباهت بين شمشير فولادي در سريال جومونگ و انرژي هسته اي در عصر کنوني در چيست؟
الف) همه به دنبال دستيابي به فناوري ساخت و استفاده از آنها هستند !
قاف) کساني که آنها را دارند، نمي خواهند ديگران نيز به آنها دست پيدا کنند !
ذال) دايم از محل ساخت آنها بازرسي به عمل مي آيد !
نون) در صورت استفاده صلح آميز از آنها، حق مسلم ماست!
6 - اگر شما به جاي جومونگ بوديد چه کار مي کرديد؟!
الف) برادر اوته را مي کشتم و با بانو سوسانو ازدواج مي کردم !
قاف) عالي جناب تسو را مي کشتم و با دختر يانگجو ازدواج مي کردم !
ذال) مدير خائن گروه تجاري را که جانم را نجات داد، مي کشتم و با دختر رئيس گروه که از من پرستاري کرد، ازدواج مي کردم !
نون) هيچکس را نمي کشتم؛ چون فعلاً قصد ازدواج ندارم! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/rolleyes.gif
7 - نقش بانو يوميول در اين سريال به کدام شخصيت نزديکتر است؟!
الف) جادوگران فعال در تيمهاي ليگ برتر فوتبال کشور!
قاف ) ديويد کاپرفيلد !
نون) منيژه کف بين! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
8 - شما دوست داشتيد که به جاي کداميک از شخصيتهاي سريال افسانه جومونگ بوديد؟!
الف) بانو سوسانو - چون تو اين دوره بي شوهري، دوتا شاهزاده عاشقم مي شدند ! http://forum.chatkon.com/Smileys/default/grin.gif
قاف) جومونگ - چون تو اين دوره بي پولي، دوتا دختر تاجر خرپول عاشقم مي شدند !
ذال) رئيس بوپالمو - چون نه عاشق کسي مي شدم و نه کسي عاشقم مي شد و با خيال راحت زندگي مي کردم !
نون) ژنرال هموسو - چون همان اول مرد و راحت شد !
sorna
11-19-2011, 10:39 PM
چه مي كنن اين زنها
مثلا مقدمه: مامانم همیشه میگه: «اصولا زن موجود خوبیست مگر آنكه عكسش ثابت شود!بابامم میگه: «تاریخ نشون داده كه نیمی از جنایات و كشت و كشتارهای بزرگ جهان زیر سر زنهای پلید یا دست كم به خاطر رسیدن رجال عاشق به وجود نحس آنهاست!» ولی من نه حرف مامانمو را تصدیق میكنم و نه حتی حرف بابارو... هر دوی آنها یك جوری با تصعب جنسیتی به قضیه نگاه میكنن، هرچند كه اگر راست و حسینی كلاهمونو قاضی كنیم، درمییابیم كه پدرم پربدك هم نگفته است! همین «اسكندر» گور به گور شده... فكر میكنین برای چی انقدر جنجال و آشوب درست كرد؟! خب معلومه دیگه... برای «تائیس» ایكبیری گیسبریده! بگذریم... به قول «سهراب سپهری»: كار ما نیست شناسایی راز گل سرخ. بنابراین زودتر میرویم سر اصل مطلب یعنی میرویم به 100 سال بعد: سال 1488 و آونوقت با یك آدم عادل مثل «فردوسیپور» مینشینیم و نظاره میكنیم كه: چه میكنند این زنها!
زن سیاسی:
شك نداشته باشید كه تا 100 سال بعد رئیسجمهور ایران یك زن خواهد بود! حتی اگر رقبای مذكر آنها وعدۀ ماهی Xهزار تومان را بدهند یا بخواهند سربازی را به شغل تبدیل كنند یا با شعار دولت فرهنگی و فرهنگ غیردولتی جلو بیایند و بالاخره حتی اگر دست به افشاگری بزنند!
چند وقت پیش هم نبیرۀ «نوسترداموس» كه اتفاقا خودش هم یك زن است، در اینباره با شبكۀ BBC Persian گفت و گو كرده و فرموده است: «رئیسجمهور ایران در سال 1488 بدون تردید زنی است با مانتو، روسری و كیف و كفش شكلاتی!»
زن فرهنگی_ادبی_هنری:
@ تمامی اساتید دانشگاهها، معلمان و دبیران مدارس كلهم در یك طرح غنیسازی(!) تبدیل به زنان تخصیلكرده و حق ضایع شده_این تركیب كاملا جدید و ساختگی است!_ میشوند و یك مصوبه هم منتشر میكنند كه: «مردها به هیچوجه حق تدریس در هیچ مكان عملی را نخواهند داشت؛ حتی شما شوهر عزیز!»
@ پرفروش ترین كتاب سال 1488 رمانی است به قلم زنی مثلا به نام «بلقیس پیرزاد»! محتوای این كتاب هم احتمالا دربارۀ این است كه: «من بعد مردها باید تمام كارهای خانه را انجام بدهند و زنها حتی نباید زحمت خاموش كردن یك چراغ_با توجه به سال الگوی مصرف: ترجیحا كممصرف!_ را به خودشان بدهند! چه معنی داره آخه؟! دِ هَه...!»
@ نسل كارگردانهای مرد به طور كل منقرض میشود! چون زنها در یك اقدام ضربتی روی سینمای ایران چنبره میزنند و برای لحظهای حتی از جای خود تكان نمیخورند. به نظر میرسد كه حتی «اصغر فرهادی» _كه تا آنموقع برای خودش بیشتر از اینی كه هست، كسی شده_ با تهدید جدی یكی از كارگردانهای مدعی فمنیستی _كه ظاهرا معروفترین فیلمش هم «شوهر بس!» است_ برای حفظ جان خودش از این عرصۀ زنانه كنار میكشد!
زن اجتماعی:
مهریۀ زنان به احترام «رابعه بنت كعب»_از شاعران مونث قرن چهارم_ به اندازۀ سن شاعرۀ مذكوره تا سال 1488 محسوب میگردد! عروسی زنان تنها در برج میلاد، ایفل و امثالهم برگزار میشود و بالاخره اینكه تمامی مردها خانهدار و منزوی و تمامی زنها به شدت اجتماعی و به شدت كارمند میشوند. با این وجود اصلا بعید نیست كه تا 100 سال بعد، با توجه به پیشرفت علم پزشكی، دنیا وارونه بشود و من بعد حتی مردها به جای زنها وضع حمل كنند!
زن فضایی:
«انوشه انصاری» با نگارش مقالهای با عنوان همه جای جهان سرای زن است! موفق به دریافت جایزۀ نوبل میشود و سپس با پولی كه از این جایزه به دست آورده و همچنین اموال منقول و غیرمنقول(!) خودش و همسرش همۀ سیارههای فضایی را خریداری میكند و حتی نام برخی از سیارهها را كه زمخت و مذكر به نظر میرسند مثل «مریخ» یا «پلوتون» به «آرمیتا» و «ایلگار» تغییر میدهد!
مثلا موخره: لازم به ذكر است كه نویسندۀ این مطلب میتوانست زن هزار و چهارصد و هشتاد و هشتی را در خیلی دیگر از زمینههای دیگر هم تصور كند اما واقعیت این است كه تا همین الانش هم هیچ تضمینی برای حفظ جان وی داده نشده و بدیهی است كه بیش از این دلش نمیخواهد با زبان سرخش، سر شو را به باد بده
sorna
11-19-2011, 10:40 PM
طالعتان را ديد مي زنيم !
فروردين: دوستي جديد پيدا مي کني، که با کمي ملايمت دوستي پايداري خواهيد ساخت. به مهماني دعوت خواهي شد که اصلا به تو خوش نمي گذرد!
ارديبهشت: در اين هفته لباس جديدي مي خري، و پس از پوشيدن آن غذاي چربي رويش مي ريزي که هرگز پاک نمي شود (حتي با پودر رختشويي سپيد) مواظب لباس هايت باش.
خرداد: خيلي خودت را خسته مي کني. در اين هفته برنا مه ي رفتن به سينما را با دوستانت ترتيب بده! خوش بگذرد.
تير: خبر خوبي خواهي شنيد. کلاس هاي فوق برنا مه ي زيادي در انتظار توست. خسته نباشي!
مرداد: در اين هفته شايد چند بار تا پاي اخراج بروي! کمتر شيطاني کن و بيشتر به فکر اطرافيانت باش.
شهريور: در اين هفته مشغله ي زيادي خواهي داشت که راهي است به سوي موفقيت تو! به همين خيال باش !
مهرگان: سر قراري مي روي که در راه بچه اي بستني اش را به لباست مي مالد و سپس باران مي گيرد. و بعد هم دوستت سر قرار نمي آيد. از اولش سر قرار نرو تا ضايع نشوي!!
آبان: روزهاي خوبي به نظر نمي رسد. سعي کن ملايم تر رفتار کني تا دوستانت را از دست ندهي.
آذر: هفته ي خوبي خواهد بود... نمره هاي خوب، کارهاي خوب، بچه ي خوب.... از کي تا حالا؟!... از وقتي ايرانسل اومده!!!
دي: غذايي در هفته مي خوري که خيلي خوشت مي آيد. منتظر کسي هستي که او را مي بيني.
بهمن: اتاقت را مرتب کن. مهماني خواهي داشت. کادو هاي خوبي مي گيري!! (خوش به حالت)
اسفند: سرمايي مي خوري که شايد يک روز به مدرسه نيايي. در آن روز به اين فکر کن که کادوي تولد چه مي خواهي؟!!
sorna
11-19-2011, 10:40 PM
اعلامیه ی مردانه!
1- درست است كه ما بعضي مواقع به شما فكر نميكنيم، ولي دنيا كه به آخر نميرسه؟ چرا اينو درك نميكنين بابا؟
1- وقـتي جايي داريم ميريم، به پير، به پيغمبر، هرچي ميپوشين قشنگه و بهتون مياد! اينقــدر سئوال نكنيد!
1- چپ ميريم، راست ميريم، آبغوره ميگيري، به جون خودم وخودت يه كارخونه آبغورهگيري بزن پول توشـه!
1- بابا هرچي ميخواين رو راست بگين! چرا طفـــره ميرين؟ به ما چه كه شوهرخواهرت براي خواهرت گردنبند مرواريد خريده؟ منظورتون چيه؟!
1- حواس ندارم خب! چرا قهر ميكني؟! خب آدميزاد يادش ميره تولدت و سالگرد ازدواجمون كي بوده! دو روز قبلش بهم يادآوري كني ميميري؟
1- بابا ! من نوكرتم! شما فقط هم با «آره» و «نــه» جوابمو بدي كافــيه! دليل و برهان و اين چيزا نميخواد ديگه!
1- وقـتي مشـكلي داري كه ميتونم حلش كنم، بيا نوكرتم هسـتم. ولي اگه فـقط ميخواي درد دل كني و خودتو لوس كني، من نوكرتم! دست از سر ما ور دار! برو به دوســتات تلفن كن!
1- اگه ميگي 17 ماهه كه سردردي داري و نميشـه بهت نزديك شد، پس قضــيه جديه! برو پيش دكـتر خب!
1- بابا! بنزين زدن كه كاري نداره!! جون مادرت خودت بزن!
1- اگه يه چيزي گفـتيم كه ازش دو جور برداشت كرد، به خدا منظـور ما اون برداشـت خوبه بوده! آتيش به پا نكن!
1- حسودي نكن نوكرتم! بهـت هم بر نخوره! خدا چشم داده براي ديدن و لذت بردن از زيبائيها!
1- آخه من نوكرتم! تمام زندگيمون كه نميتونه مثل اون سه چهار هـفـته اول باشـه! چرا نميفهــمي؟
1- بابا! من كه علم غيب ندارم، از اونچه كه تو كله سركار خانوم هم ميگذره خبر ندارم! از روي چشمات هم نميفـهمم چــته! زبون كه داري ماشــالله! خودت بگو دردت چيه!
1- وقـتي ميپرسم «چه شـده؟» و تو ميگي «هيچي!»، ما كه ميدونيم داري دروغ ميگي و «يه چيزي شـده!» ولي به روي خودمون نمياريم كه درگير عواقب وخيم بعــدياش نشــيم!
... همين!
sorna
11-19-2011, 10:41 PM
دختر ها این کارها را اصلا انجام نمیدهند !
دختر ها این کارها را اصلا انجام نمیدهند !
دخترا اصلا بيني ها شون رو عمل نمي کنن
هيچ وقت موهاشون رو طلايي نمي کنن مادر زادي مش شده است
هيچ وقت به هم ديگه چپ چپ نگاه نمي کنن واز حسودي نمي ترکن
تمام طلا جواهراشون اصل اصله
هرگز قبل از ازدواج ابر هاشون رو بر نمي دارن عمرا بردارن کي گفته بر مي دارن نه بابا بر نمي دارن که مرتبش مي کنن
بي اجاز ه بابا مامان هيچ وقت بيرون نمي رن
به بهانه کتابخونه يا درس خوندن با دوستشون که با يه پسر نمي رن بيرون باورکنين
انقدر خواستگار دارن که نمي دونن به کدوم جواب بدن
هميشه سر به زيرن اصلا به غريبه ها نگاه نمي کنن کاش فقط نگاه بود
بعد ازدواج تازه مي فهمن حروم شدن تفلي ها خونه بابا شون همه چي داشتن
چشماشون رو اصلا لنز نمي زارن رنگش مادر زادي سبز و آبيه و خاکستري بنفش وزرد و قرمز
sorna
11-19-2011, 10:41 PM
طریقه فحش دادن افراد مختلف
@ یك وكیل مجلس این طور فحش میدهد:
احمق بیقانون، كودن، بی اعتبارنامه، تو از مصونیت اخلاقی خود سوء استفاده كردهای. بدتركیب، قیافه
كبود. دیگر اعتماد من از تو سلب شد. دیگر دوستی من و تو وخیم گردید. مردهشور آن صدای زنگوله مانندت
را ببرد. یك جلسه دیگر اگر جلوی چشمم بیایی استیضاحت میكنم !
@ یك افسر این طور فحاشی میكند:
زنیكه بیانضباط. ای توپ، ای مسلسل، شمشیر توی فرق سرت بخورد، یابوی بی ركاب. آجر نظامی
توی سرت بخورد. یغلبی ، چخماق ، الهی توی صف مردهها بری !
@ یك كارمند اداره میگوید:
خفه شو، پرونده ناقص، دون اشل، الهی اسمت جزو مراسلات فوت شدگان به آن دنیا ارسال شود، الهی
در قبرستان برای همیشه بایگانی شوی، لامذهب، بی دین، مدیركل! الهی از این دنیا اخراج بشی!
@ یك درشكهچی :
تف برویت، كپی اوغلی. حیوون علیشاه، مگر اینجا طویله است؟ لامروت مثل خیابان سنگفرش میماند!
آقا میگیرم سوتت میكنم كه دو كورس اونطرفتر
بیایی پایین، رنگش مثل پهن میماند!
@ یك خیاط:
ای بی قواره، بد برش، بی آستر. به خدا چاك دهنت را میدوزم. گوشهایت را قیچی
میكنم .
مردهشور صورت آبلهای سوزن سوزنیت را ببره، در عالم رفاقت صد دفعه ترا پرو كردم اما باز هم ناصاف از
آب درآمدی. خوبه، بسه دیگه، جلوی حرفهایت را درز بگیر... باشه، باشه این بود اجرت. بیست سانتیمتر
دوستی من كه حالا با دو ذرع و سه چارك قد، قلب مرا بشكافی؟
@ یك بازاری محتكر:
دِهه... چك بیمحل را تماشا كن. سفته سوخت شده را ببین. دلال مظلمه را بپا ! مردیكه، پنجاه و سه
پارچه آبادی كه دارم توی سرت بخوره، الهی زیر ماشین بیوك بری، خیر ندیده بیاعتبار. تف تمام مستاجرینم به ریش پدرت، درد و بلای سرقفلیهام
بخوره توی كاسه سرت. محتكر حماقت و لجاجت! برو حجرهات را تخته كن عمو
sorna
11-19-2011, 10:42 PM
با داشتن ران های بد ترکیب دامن کوتاه نپوشن و قر ندن!!!
ـ با دیدن یک پسر خوشتیپ میگرن درد نگیرن و غش نکنن!!
ـ قبل از بیرون رفتن از خونه ۳ کیلو پودر به سر وصورت خود نزنن!!!!!!!
ـ کفش پاشنه ۶۰ سانتی نپوشن و احساس مانکنی نکنن!!!!!
ـ با داشتن پاهایی پشمالو جوراب شیشه ای نپوشن و شیلنگ تخته نندازن!!!!!!!
ـ روزی ۱۴ ساعت با تلفن حرف نزنن!!!!
ـ زیر مانتوی کوتاه٬دامن بلند خال خالی نپوشن!!!!!!!
ـ روزی ۴۰ هزار تومن آت و آشغال نخرن!!!!!
ـ ۲ ساعت به ۲ ساعت لباس عوض نکنن و رنگ و وارنگ نپوشن!!!
ـ با داشتن هیکل جنیفری ؟! بندری نرقصن و سینه نلرزونن!!!!!!
ـ از دوست پسرهاشون برای هم نگن و لایه اوزون را جر ندن!!!!
ـ با داشتن چشمای بابا قوری خط چشم نکشن و چشمک نزنن!!!!
ـ عشوه شتری نیان و ناز نکنن!!!!
ـ از ۳۰ تا پسر شماره نگیرن و به هر ۳۰ تا زنگ نزنن!!!!!!
sorna
11-19-2011, 10:43 PM
انواع داماد
1- داماد خَچَل : سن بین 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشیده، جسارت بسیار ، حماقت فراوان ، زود پشیمون ،زود رنج ، قربانی عواطف زودگذر یا مبادلات خانوادگی ، بچه اش از خودش بزرگتر !
2- داماد مَچَل : سن بین 19تا25سال ، ژیگولی ، دانشجو ، سرباز ، رفیق باز، وابسته به پول بابائی ، بیکار ، آینده دار، توی هر دامی که براش پهن کنن تلپی میفته ، کیس مناسبی برای تور شدن ،کم ظرفیت ، یکی میزنه یکی میخوره !
3- . داماد هَچَل : سن بین 25 تا 29سال ، رسیده ، حاضر آماده ، دارای کار و بار، فارغ التحصیل ،با کارت پایان خدمت ، دارای شکستهای عشقی فراوان، بسیار با تجربه ، دم به هرتله ای نمیده ، عصا قورت داده ، کمی کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولی رضایت نمیده !
4- داماد کَچَل: سن بین 30 تا 37 سال ، گرفتار ، ، درگیر، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضی به رضای خدا، دنبال زنان بیوه کم سن وسال ، مسئولیت پذیر ، درپی رفاه خانواده ، دارای کار وبار و خانه، قسمت هرکی بشه مبارکه !!!
sorna
11-19-2011, 10:43 PM
فرهنگ حمل و نقل با هواپیما
۱.دیر تر از همه سوار هواپیما بشید
۲.در شماره صندلی خودتون نشینید (هر جا دمه دست بود پلاس شید !!)
۳.مدام زنگ بزنید تا مهماندار بیاد و شما هم هی آبی ، آبمیوه ای چیزی بخواین یا از سرویس هواپیما تشکر کنید
۴.موقع سعود یا فرود کمربندتون رو نبندید تا مهماندار خودش بیاد و تذکر بده و بعد شما بگید بلد نیستم تا خودش ببنده
۵.چراغ بالا سرتون رو از اول تا آخر روشن بذارید
۶.موقعی که همه خوابن و باید پنجرتون رو ببندید ، بازش کنید
۷.اول یه نوع غذا بگیرید و تا ته بخوریدش بعد آخرش بگید خوب نبود و اون یکی نوع غذا رو بگیرید
۸.هر گونه مواد خوراکی که می دن(چای،قهوه و ....) رو حتی اگه دوست ندارید بگیرید . نهایت اینه که سوغات می برید برا فامیلا
۹.اون ماسک بالای سرتون رو همین جوری بی خود و بی جهت محض خنده باز کنین و از مهماندار بخواین که بذارتش سره جاش
۱۰.موقعی که هواپیما می خواد بشینه یهو دستشوییتون بگیره و برید w.c !! از اون دستمال مرطوبا هر چند تا که اون جا هست بردارید دکمه سیفونم اوقدر فشار بدید تا خراب شه!! یا اونقد بکشید تا از جا در بیاد ، بعد ببرید بدیدش به مهماندار و در کمال خونسردی بگید:" آاااخ !! ببخشید کنده شد
۱۱.وقتی که هواپیما نشست ، منتظر شید تا همه پیاده شن بعد آخرین نفر شما پیاده شید
۱۲.با همه مهماندار ها گرم خداحافظی کنید
sorna
11-19-2011, 10:47 PM
معناي سيزده جمله كليدي پزشكان!
اين بيماري شما بايد فوري درمان بشه:
يعني من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه اين بيماري خيلي ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتيبش رو بدم!
خوب بگيد ببينم مشکلتون از کي شروع شد:
يعني من از بيماريتون چيزي نفهميدم و ايده اي ندارم و اميدوارم شما خودتون سرنخي به من بدين!
يک وقت ديگه از منشي براي آخرهاي اين هفته بگير:
يعني من امروز با دوستام دوره دارم، بايد برم زودتر بزن به چاک!
هم خبرهاي خوب و هم خبرهاي بد براتون دارم:
يعني خبر خوب اينه که من قراره يه ماشين جديد بخرم و خبر بد اينکه شما بايد پول اونو بدين!
من به اين آزمايشگاه اطمينان دارم بهتره آزمايشهاتون را اونجا انجام بدين:
يعني من 40 درصد از پول آزمايش بيماراني که به اونجا معرفي مي کنم را مي گيرم!
دارويي که براتون نوشتم داروي خيلي جديديه:
يعني من دارم يه مقاله علمي مينويسم و ميخواهم از شما مثل موش آزمايشگاهي استفاده کنم!
اگه تا يک هفته ديگه خوب نشديد يه زنگ به من بزنيد:
يعني من نمي دونم بيماريتون چيه شايد خود به خود تا يک هفته ديگه خوب بشه!
بهتره چندتا آزمايش تکميلي هم انجام بدين:
يعني من نفهميدم بيماريتون چيه. شايد بچه هاي آزمايشگاه بهتون کمک کنن!
جوک
ابن بيماري الان خيلي شايعه:
يعني اين چندمين مريضيه که اين هفته داشتم بايد حتما امشب برم سراغ کتابهاي پزشکي و درمورد اين بيماري مطالعه کنم!
اگه اين عوارض از بين نرفت هفته ديگه زنگ بزنيد وقت بگيرين:
يعني تا حالا مريضي به اين سمجي نداشتم خدا را شکر که هفته ديگه مسافرتم و مطب نميام!
فکر نمي کنم رفتن پيش فيزيوتراپيست فايده اي داشته باشه:
يعني من از فيزيوتراپيستها نفرت دارم نرخ هاي ما رو شکستن!
ممکنه يک کمي دردتون بياد:
يعني هفته پيش دو تا مريض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!
فکر نمي کنيد اين همه استرس روي اعصابتون اثر گذاشته باشه:
يعني من فکر مي کنم شما ديوونه هستين و اميدوارم يک روانشناس پيدا کنم که هزينه هاي درمانتون رو باهاش قسمت کنم
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.