M.A.H.S.A
11-16-2011, 12:01 PM
يك رابطه عاشقانه چگونه دوام می آورد؟ http://www.persian30.com/image/thumb/2011/11/1321360577.jpg
واقعيت تلخ است. در جامعه ما كمتر زوجي راه خوشبختي را درست ياد گرفته. خيلي عجيب است؟ باور كنيد نيست. نه اينكه هيچ زوج خوشبختي وجود ندارد؛چرا اتفاقا كم هم نيستند، اگرچه خيلي زياد هم نيستند؛ ولي اجازه بدهيد در تعريف خوشبختي هم به توافق برسيم. همه زوجهايي كه زير يك سقف زندگي ميكنند و صداي دعواهايشان را تا به حال هيچ همسايهاي نشنيده، لزوما خوشبخت نيستند. نه تنها خوشبخت نيستند كه حتي ممكن است طلاق گرفته باشند. عجيب است؟ باور كنيد نيست. طلاق، از نظر مشاوران خانواده، فقط با امضاكردن يك برگه اتفاق نميافتد. خيلي زوجها سالهاست طلاق گرفتهاند و كنار هم دارند زندگي ميكنند. شايد شما هم فقط اگر كمي چشمهايتان را باز كنيد و گول لبخندهاي زوركي آدمها به يكديگر را نخوريد، متوجه حضور اين زوجهاي «طلاق عاطفي» گرفته، ميشويد.
خوشبختي را ياد ميگيريم؟
تعداد زوجهايي كه خوشبخت هستند، به اين معنا كه از زندگي باهم لذت ميبرند، در آغوش هم به آرامش ميرسند، از كنارهم بودن راضياند و آينده را در ذهنشان با هم ترسيم ميكنند، واقعا چقدر است؟ هيچ كس نميتواند آمار بگيرد. نه اما به هرحال، تعدادي از زوجها خوب و خوش و خرم زندگي ميكنند و در مجموع خوشبختند.
سوال اين است: چه كسي به آنها ياد داده چطور خوشبخت باشند؟ فقط قضا و قدر بوده يا كسي رمز خوشبختي را به آنها آموخته؟ يا خودشان توانستهاند كيمياي سعادت در زندگي مشترك را كشف كنند؟ موفقيت در زندگي مشترك، مثل موفقيت در هر زمينه ديگري، كمي نياز به شانس دارد اما بسيار بسيار بسيار بيشتر، به آگاهي و اراده آدمها بستگي دارد. موفقيت را هيچ جا به آدمها آموزش نميدهند اما اصولي كه با آن ميشود به موفقيت رسيد را چرا. در زمينه ازدواج هم اصولي هست كه بايد مردان و زنان ياد بگيرند تا بتوانند بهخوبي در كنار هم زندگي كنند؛ اصولي كه گاهي پدر و مادرهاي آگاه، آنها را به فرزندانشان ميآموزند، گاهي آدمها با مطالعه و تجربههاي خودشان ياد ميگيرند و البته در بسياري از موارد آدمها ياد نميگيرند و گاهي تا آخر عمر عذاب ميكشند؛ اصولي كه يكي از مهمترين آنها «كنترل» است.
اصلي كه مردان بايد رعايت كنند؛ كنترل
كنترل، در وجوه ديگر رابطه زناشويي هم صادق است. مثلا در موضوع مواجهه با جنس مخالف. آيا مرد ايده آل، مردي است كه هيچگونه مواجههاي با جنس مخالف در محيط كار يا در كوچه و خيابان و... نداشته باشد؟ معلوم است كه نه. ايدهآل، مردي است كه مواجهه با جنس مخالف دارد اما بهصورت كنترل شده؛ مردي كه ميتواند احساسات و عواطفش را كنترل و مديريت كند و مثلا در عين همكاري، ارتباطش با همكاران جنس مخالف، جنبه غيراخلاقي پيدا نكند.روان شناسان ميگويند، وقتي يك مرد در عين حال كه احساسات جنسي قوي دارد، قدرت كنترل آن را هم داشته باشد، همسرش ميتواند از بند موانع و عوامل بازدارندهاي كه در مسير احساسات درونياش قرار دارند خلاص شود و به اين ترتيب سطوح بالاتري از رضايت را تجربه كند. آثار كنترل مرد روي احساسات جنسياش فقط محدود به تختخواب نيست. يك مرد «با كنترل»، باعث افزايش حس اطمينان و اعتماد همسرش ميشود و كدام مرد است كه نداند چنين اطميناني تا چه حد ميتواند زندگي مشترك را دلپذير كند؟ همان طور كه عدماطمينان، زندگي را به جهنم تبديل ميكند.رضايت بيشتر زن، طبيعتا رضايت بيشتر مرد را بهدنبال ميآورد زيرا مردان، ذاتا و ناخودآگاه بهدنبال اين هستند كه همسرشان را راضي كنند. مردي كه احساس ميكند ميتواند همسرش را به سطح بالايي از رضايت برساند، اعتماد به نفس بيشتري پيدا ميكند و درنتيجه لذت بيشتري را هم تجربه ميكند.
اصلي كه زنان بايد رعايت كنند؛ تحسين
گفتيم كه مردان ذاتا بهدنبال رضايت زنانند. همه ما از تحسين خوشمان ميآيد. درست. ولي اينجا صحبت از يك تمايل ناخودآگاه در مردان است كه تاثير مستقيم روي موفقيت زندگي مشترك دارد. مردان، حتي «منجمد»ترينشان، آنها كه سال به سال هم قربان صدقه همسرشان نميروند، در حالت طبيعي (و نه مثلا در وضعيت جنگي) در همه وجوه زندگي مشترك، ميخواهند رضايت همسرشان را جلب كنند. ممكن است اين حرف را هيچ وقت به زبان نياورند؛ ممكن است حتي از روش خودشان كه براي زنان روش مطلوبي نيست سعي كنند؛ ممكن است گاهي حتي اين تمايل ذاتي را فراموش كنند ولي به هرحال، آنچه خوشحالشان ميكند، رضايت همسرشان است. آنها وقتي احساس ميكنند به نيازهاي همسرشان به بهترين نحو پاسخ دادهاند، اعتماد به نفس و انگيزه بيشتري براي ابراز محبت و تلاش بيشتر براي رضايت همسرشان پيدا ميكنند. درست برعكس، وقتي مردان احساس كنند كه با وجود همه تلاشها، نميتوانند همسرشان را خوشحال كنند، وقتي احساس بيكفايتي كنند، وقتي مدام در معرض انتقادات همسرشان باشند بدون آنكه بابت همه تلاشهايي كه ميكنند تحسين شوند، افسرده ميشوند؛ بيانگيزه ميشوند و در نتيجه، وضعيت از آنچه هست بدتر و بدتر ميشود.
مردان بهرغم ظاهر خشنشان، خيلي هم تيتيش ماماني هستند. پس، بدترين اشتباه يك زن ميتواند اين باشد كه همسرش را زير كوهي از انتقادات خفه كند.مردها پس از چنين موقعيتي، خيلي سخت به وضعيت عادي بر ميگردند. شايد ظاهرا اتفاقي نيفتد ولي مردان در ناخودآگاهشان اعتماد به نفسشان را از دست ميدهند و اين نااميدي و بيانگيزگي باعث فاصله بيشتر آنها با همسرشان ميشود. دقت كنيد كه هدف خانم محترم دقيقا برعكس بوده، او ميخواسته به مرد بگويد كه چقدر ناراحت است و چقدر ميخواهد از همسرش تلاش بيشتري ببيند! در چنين وضعيت نااميد كنندهاي، يكي از مكانيسمهاي دفاعي مردان، پناه بردن به فردي ديگر و تسكين دادن و پيدا كردن اعتماد به نفس مجدد در ارتباطي جديد است. چيزي كه وضع را باز هم بدتر و بدتر ميكند...
واقعيت تلخ است. در جامعه ما كمتر زوجي راه خوشبختي را درست ياد گرفته. خيلي عجيب است؟ باور كنيد نيست. نه اينكه هيچ زوج خوشبختي وجود ندارد؛چرا اتفاقا كم هم نيستند، اگرچه خيلي زياد هم نيستند؛ ولي اجازه بدهيد در تعريف خوشبختي هم به توافق برسيم. همه زوجهايي كه زير يك سقف زندگي ميكنند و صداي دعواهايشان را تا به حال هيچ همسايهاي نشنيده، لزوما خوشبخت نيستند. نه تنها خوشبخت نيستند كه حتي ممكن است طلاق گرفته باشند. عجيب است؟ باور كنيد نيست. طلاق، از نظر مشاوران خانواده، فقط با امضاكردن يك برگه اتفاق نميافتد. خيلي زوجها سالهاست طلاق گرفتهاند و كنار هم دارند زندگي ميكنند. شايد شما هم فقط اگر كمي چشمهايتان را باز كنيد و گول لبخندهاي زوركي آدمها به يكديگر را نخوريد، متوجه حضور اين زوجهاي «طلاق عاطفي» گرفته، ميشويد.
خوشبختي را ياد ميگيريم؟
تعداد زوجهايي كه خوشبخت هستند، به اين معنا كه از زندگي باهم لذت ميبرند، در آغوش هم به آرامش ميرسند، از كنارهم بودن راضياند و آينده را در ذهنشان با هم ترسيم ميكنند، واقعا چقدر است؟ هيچ كس نميتواند آمار بگيرد. نه اما به هرحال، تعدادي از زوجها خوب و خوش و خرم زندگي ميكنند و در مجموع خوشبختند.
سوال اين است: چه كسي به آنها ياد داده چطور خوشبخت باشند؟ فقط قضا و قدر بوده يا كسي رمز خوشبختي را به آنها آموخته؟ يا خودشان توانستهاند كيمياي سعادت در زندگي مشترك را كشف كنند؟ موفقيت در زندگي مشترك، مثل موفقيت در هر زمينه ديگري، كمي نياز به شانس دارد اما بسيار بسيار بسيار بيشتر، به آگاهي و اراده آدمها بستگي دارد. موفقيت را هيچ جا به آدمها آموزش نميدهند اما اصولي كه با آن ميشود به موفقيت رسيد را چرا. در زمينه ازدواج هم اصولي هست كه بايد مردان و زنان ياد بگيرند تا بتوانند بهخوبي در كنار هم زندگي كنند؛ اصولي كه گاهي پدر و مادرهاي آگاه، آنها را به فرزندانشان ميآموزند، گاهي آدمها با مطالعه و تجربههاي خودشان ياد ميگيرند و البته در بسياري از موارد آدمها ياد نميگيرند و گاهي تا آخر عمر عذاب ميكشند؛ اصولي كه يكي از مهمترين آنها «كنترل» است.
اصلي كه مردان بايد رعايت كنند؛ كنترل
كنترل، در وجوه ديگر رابطه زناشويي هم صادق است. مثلا در موضوع مواجهه با جنس مخالف. آيا مرد ايده آل، مردي است كه هيچگونه مواجههاي با جنس مخالف در محيط كار يا در كوچه و خيابان و... نداشته باشد؟ معلوم است كه نه. ايدهآل، مردي است كه مواجهه با جنس مخالف دارد اما بهصورت كنترل شده؛ مردي كه ميتواند احساسات و عواطفش را كنترل و مديريت كند و مثلا در عين همكاري، ارتباطش با همكاران جنس مخالف، جنبه غيراخلاقي پيدا نكند.روان شناسان ميگويند، وقتي يك مرد در عين حال كه احساسات جنسي قوي دارد، قدرت كنترل آن را هم داشته باشد، همسرش ميتواند از بند موانع و عوامل بازدارندهاي كه در مسير احساسات درونياش قرار دارند خلاص شود و به اين ترتيب سطوح بالاتري از رضايت را تجربه كند. آثار كنترل مرد روي احساسات جنسياش فقط محدود به تختخواب نيست. يك مرد «با كنترل»، باعث افزايش حس اطمينان و اعتماد همسرش ميشود و كدام مرد است كه نداند چنين اطميناني تا چه حد ميتواند زندگي مشترك را دلپذير كند؟ همان طور كه عدماطمينان، زندگي را به جهنم تبديل ميكند.رضايت بيشتر زن، طبيعتا رضايت بيشتر مرد را بهدنبال ميآورد زيرا مردان، ذاتا و ناخودآگاه بهدنبال اين هستند كه همسرشان را راضي كنند. مردي كه احساس ميكند ميتواند همسرش را به سطح بالايي از رضايت برساند، اعتماد به نفس بيشتري پيدا ميكند و درنتيجه لذت بيشتري را هم تجربه ميكند.
اصلي كه زنان بايد رعايت كنند؛ تحسين
گفتيم كه مردان ذاتا بهدنبال رضايت زنانند. همه ما از تحسين خوشمان ميآيد. درست. ولي اينجا صحبت از يك تمايل ناخودآگاه در مردان است كه تاثير مستقيم روي موفقيت زندگي مشترك دارد. مردان، حتي «منجمد»ترينشان، آنها كه سال به سال هم قربان صدقه همسرشان نميروند، در حالت طبيعي (و نه مثلا در وضعيت جنگي) در همه وجوه زندگي مشترك، ميخواهند رضايت همسرشان را جلب كنند. ممكن است اين حرف را هيچ وقت به زبان نياورند؛ ممكن است حتي از روش خودشان كه براي زنان روش مطلوبي نيست سعي كنند؛ ممكن است گاهي حتي اين تمايل ذاتي را فراموش كنند ولي به هرحال، آنچه خوشحالشان ميكند، رضايت همسرشان است. آنها وقتي احساس ميكنند به نيازهاي همسرشان به بهترين نحو پاسخ دادهاند، اعتماد به نفس و انگيزه بيشتري براي ابراز محبت و تلاش بيشتر براي رضايت همسرشان پيدا ميكنند. درست برعكس، وقتي مردان احساس كنند كه با وجود همه تلاشها، نميتوانند همسرشان را خوشحال كنند، وقتي احساس بيكفايتي كنند، وقتي مدام در معرض انتقادات همسرشان باشند بدون آنكه بابت همه تلاشهايي كه ميكنند تحسين شوند، افسرده ميشوند؛ بيانگيزه ميشوند و در نتيجه، وضعيت از آنچه هست بدتر و بدتر ميشود.
مردان بهرغم ظاهر خشنشان، خيلي هم تيتيش ماماني هستند. پس، بدترين اشتباه يك زن ميتواند اين باشد كه همسرش را زير كوهي از انتقادات خفه كند.مردها پس از چنين موقعيتي، خيلي سخت به وضعيت عادي بر ميگردند. شايد ظاهرا اتفاقي نيفتد ولي مردان در ناخودآگاهشان اعتماد به نفسشان را از دست ميدهند و اين نااميدي و بيانگيزگي باعث فاصله بيشتر آنها با همسرشان ميشود. دقت كنيد كه هدف خانم محترم دقيقا برعكس بوده، او ميخواسته به مرد بگويد كه چقدر ناراحت است و چقدر ميخواهد از همسرش تلاش بيشتري ببيند! در چنين وضعيت نااميد كنندهاي، يكي از مكانيسمهاي دفاعي مردان، پناه بردن به فردي ديگر و تسكين دادن و پيدا كردن اعتماد به نفس مجدد در ارتباطي جديد است. چيزي كه وضع را باز هم بدتر و بدتر ميكند...