M.A.H.S.A
11-15-2011, 06:33 PM
قرآن كتابی است همیشگی
در بحث قبل، گفته شد كه « قرآن كریم، كامل است » و برای اثبات آن مدعا، استدلالهایی نیز ذكر شد.
بحث « جاودانگی » قرآن ارتباط وثیقی با « كمال » آن دارد. به دیگر سخن همان دلایلی كه برای اثبات كمال قرآن آورده شد، می تواند استدلالهایی باشد برای اثبات همیشگی بودن و جاودانگی قرآن. با وجود آن دلایل، ما در این نوشتار سعی خواهیم كرد، دلایلی دیگر نیز برای اثبات جاودانگی قرآن كریم بیاوریم. گرچه یقین داریم كه جاودانگی قرآن نیازمند دلیل آوردن نیست.
چرا كه كتابی كه در طول چهارده قرن، بدون ذره ای تحریف، توانسته حاكم قلب انسان ها باشد، خود دلیل جاودانگی آن است و حاكی از كرامت و عظمت بی انتهای آن. با وجود این، با كمال تأسف باید گفت: در طول تاریخ اسلام و بیشتر از آن، امروزه بوده اند و هستند كسانی كه بر طبل ناكارآمدی اسلام می كوبند و خزانه سرای اباطیل شیطان شده اند و دست در دست ابلیس نهاده و از هم قول گرفته اند تا فرزندان آدم را از صراط حق به صراط های نامستقیم باطل بكشانند. آنان، قسم خورده اند تا در جمیع انسان ها، ... جز مؤمنین را اغوا نمایند. مگر ابلیس هنگامی كه از درگاه الهی طرد شد و مورد لعن خدای متعال قرار گرفت، از خدای تعالی مهلت نخواست؟
مگر نگفت:
« ربّ فأنظرني الی یوم یبعثون » (سوره ص، آیه 79)
و خدای نیز به او مهلت داد:
« فانّک من المنظرین، الی یوم الوقت المعلوم » (سوره ص، آیه های81 و80)
و اینجا بود كه ابلیس قسم یاد كرد و گفت:
« فبعزّتك لأغوینّهم أجمعین، الّا عبادك منهم المخلصین » (سوره ص، آیه های 83 و82).
خداوند هم سزای او و هم دستانش را جهنم قرار داد و فرمود:
« لأملأنّ جهنّم منك و ممّن تبعك منهم أجمعین» (سوره ص، آیه 85)
آری! امروز و دیروز، بوده اند و هستند شبهاتی كه می خواهند بدین وسیله، قرآن را از صحنه زندگی بشر دور نمایند. لیك « آب در هاون می كوبند » و « آب از كویر نمكزار می جویند ».
اینجاست كه نیاز است تا برای تنویر اذهان، این بحث مطرح شود و دلایلی نیز آورده شود.
ما در این مقال خواهیم كوشید به گوشه ای از این استدلالها كه عمدتاً از خود قرآن اخذ شده اند، بپردازیم.
1. خداوند « جاودانه بودن»آن را تضمین كرده است:
خدای سبحان در قرآن كریم می فرماید:
« إنّا نحن نزّلنا الذّكر و إنّا له لحافظون » (سوره حجر، آیه 9)
در این آیه معارف گران قدری نهفته است. بعضی از این نكات مهم، به شرح زیر است:
الف _ خدای متعال در این آیه شریفه تصریح و تأكید می كند كه، این قرآن از جانب اوست و می فرماید:
« إنّا نحن نزّلنا الذّكر »
دلیلی كه باعث شده خداوند این تأکید بنماید، این است كه، مشركین، قرآن را « هذیان » دیوانگی و رسول خدا را دیوانه _ نستجیر بالله _ نامیده بودند.
خداوند در این فقره از آیه، هر دوی این افترائات را رد می كند و قرآن، ذكری معرفی می كند كه از جانب خدای سبحان نازل شده و رسولش نیز به نحو التزامی مبری از دیوانگی معرفی می كند. چرا كه هیچ عقل سلیمی، نمی تواند قبول كند كه « دیوانه ای » مامور ابلاغ پیام حق به انسان ها شده است.
ب _ فقره دوم آیه نیز با تاكید شروع می شود و می فرماید: « و إنّا له لحافظون ».
خداوند در این فقره سنگ تمام می گذارد و تمامی احتمالات را رد و رفع می كند. چه بسا كسانی كه گمان می كردند، این قرآن از ناحیه خدای سبحان نیست، بلكه هذیان است، به این نتیجه نیز می رسیدند كه، پس از مدتی چند، این هذیان نابود خواهد شد و از اذهان انسان ها محو و آنان بدون دغدغه، به زندگی جاهلانه شان خواهند پرداخت. زندگی كه مزاحمی نداشته باشد و حیاتی كه كسی متذكر تعفن آن نباشد. لیك خدای سبحان، آن خواب آنها را تعبیر ناشده می گذارد و بانگ می زند كه: این قرآن، جاودان است. در اذهان می ماند و در دلها، خانه می كند و كشور وجود انسان های پاك طینت و راست فطرت را همواره روشنی بخش است. زیرا خداوند این خواسته است و اراده خداوند به هر چیزی كه تعلق گیرد، آن شیء همان گونه خواهد كه خدا می خواهد. مگر نه این است كه خدای سبحان فرمود:
« إنّما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له كن فیكون » (سوره یس، آیه82)
این تعبیر در دو جای دیگر قرآن نیز آمده است و حاكی از تخلف ناپذیری اراده تكوینی حق می باشد. در سوره نحل می فرماید:
« إنّما قولنا لشيء إذا أردناه أن نّقول له كن فیكون » (سوره نحل، آیه40)
«ما با امر نافذ خود هر چه را اراده كنیم و گوئیم موجود باش، همان لحظه موجود خواهد شد»
در سوره مباركه غافر نیز همین مضمون را تكرار می كند به این نحو:
«...فاذا قضی أمراً فانّما یقول له كن فیكون » (سوره غافر، آیه 68)
مرحوم آیت الله طباطبائی در معنای تفسیر این آیه كریمه می فرماید:
بنابراین معنای این آیه ... این می شود كه: این ذكر را تو از ناحیه خودت نیاورده ای تا مردم علیه تو قیام نموده و بخواهند آن را به زور خود باطل ساخته و تو در نگهداریش به زحمت بیفتی و سرانجام هم نتوانی.هم چنین از ناحیه ملائكه نازل نشده تا در نگهداریش محتاج آنان باشی تا بیایند و آن را تصدیق كنند. بلكه ما آن را به صورت تدریجی نازل كرده ایم و خود نگهدار و با عنایت ویژه خود آن را با صفت ذكرش حفظ می كنیم.
پس قرآن كریم ذكری است زنده و جاودانی و محفوظ از زوال و فراموشی... چون ذكر خداست و همان طور كه خدای تعالی الی الابد هست، ذكرش نیز هست.
2. خداوند در جایی دیگر از قرآن می فرماید:
« قرآناً عربیّاً غیر ذي عوج...» (سوره زمر، آیه 28)
« عوج »به معنای « انحراف» و « انعطاف» است. این واژه، مخصوص كجی های معنوی است نه انحراف های ظاهری و لفظی. بنابراین « غیر ذی عوج »، یعنی اینكه: قرآن كتابی « مستقیم است و هیچ گونه كجی، تضاد و اختلافی در آن نیست ». لذا، جاودانه است. زیرا آن چیزی می تواند متصف به جاودانگی شود و دوام یابد كه دارای خصوصیات این امر باشد. علامه طباطبایی رحمت خدا بر او باد در تبیین «حقایق از اعتباریات» می فرماید: «بهترین برای شناخت این كه بدانیم چه چیزی حقیقی، واقعی و جاودانه است، این می باشد كه آثار آن را مورد مطالعه قرار دهیم ».
برای این امر، مراحل زیر باید طی شود:
1. ببینیم، جاودانه و دائمی و آنچه مرادف این الفاظ است، به چه معنا می باشد؟
2. بعد از آن كه معنای آن را دریافتیم، ببینیم كه چه آثاری دارد؟
3. در این مرحله آن آثار را باید به شیء مورد نظر تطبیق داد و دید كه آیا آن شیء، متصف به این آثار می شود یا نه؟ به بیانی دیگر، باید دید كه آیا آن شیء مورد نظر، این آثار را دارد یا ندارد؟
اكنون با توجه به نكات مذكور، می بینیم، قرآن كریم:
اولا: حدود 1400 سال است كه دست نخورده باقی مانده است و این خود اصلی ترین ویژگی و اثر جاودانگی است زیرا مگر نه آن است كه جاودانه، یعنی آن كه بدون تغییر، یك شی باقی بماند و نابود نشود.
ثانیاً: اختلافی در آن وجود ندارد.
ثالثاً: از تناقض، خالی است و آنچه با عقل منافی است، در آن نتوان یافت و نكته ای باطل در آن وجود ندارد و از كفریات، مصون است.
كتاب های آسمانی دیگر، اما با كمال تأسف، دارای مطالبی است كه گاه با صریح عقل مخالف است.
كدام عقل سلیمی می پذیرد كه خدای با پیامبرش، كشتی بگیرد و در آن میدان، مسابقه را به رسولش ببازد. نیز، چگونه می توان پذیرفت كه خدا، هم واحد باشد و سه گانه؟!
یكی از دانشمندان اسلام در توصیف قرآن می فرماید:
این قرآن، نام خداوند كریم است. بندگان را یادگار مهر قدیم است. نامه ای كه مستودع آن در جهان است و مستقر آن در میان جان است. هفت اندام بنده، به نامه دوست، نیوشان است. نام دوست نه اكنونی است كه آن، جاودان است.
3. قرآن ادعای «تحدی» و هم آورد طلبی دارد:
این خود دلیلی بر جاودانه بودن آن است. این «تحدی» هم در آیات مكی آمده است و هم در آیات مدنی كه همه آنها دلالت دارد بر این كه قرآن، آیتی است معجزه و خارق عادت. آیاتی كه بر این امر دلالت دارد به شرح زیر است:
الف_
«قل لّئن اجتمعت الإنس و الجنّّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا »
(سوره اسراء، آیه 88)
خدای سبحان به رسولش می فرماید:
بگو: ای رسول ما، اگر تمام انسان ها و جنّیان جمع شوند تا مانند این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست، ولو اینكه بعضی از اینان یار و كمك كار دیگری گردند.
ب_
« أم یقولون افتراه، قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم مّن دون الله ان كنتم صادقین »
(سوره هود، آیه 13)
خدای متعال در این طرح سؤال، به توبیخ كسانی می پردازد كه قرآن را، یك سری سخن گزاف و افتراء و دروغ می پنداشتند. آن گاه به رسول گرامی اش می فرماید:
بگو: ده سوره مثل این سوره ها كه به گمان باطل شما افتراء است، بیاورید.
در ادامه آیه شریفه، كفار را تحریض می كند و آنها را به غیرت وامی دارد و می فرماید: هر كسی را كه قدرت این كار را دارد نیز بخوانید، اگر راست می گوئید.
ج_
« أم یقولون افتراه، قل فأتوا بسورة مّثله وادعوا من استطعتم مّن دون الله ان كنتم صادقین »
(سوره یونس، آیه 38)
در این آیه شریفه، خداوند نه تنها ده سوره از كفار نمی خواهد كه می گوید: فقط یك سوره بیاورید حتی این اجازه را نیز به كفار می دهد كه برای آوردن این یك سوره می توانند از هر كس جز خدا، یاری بطلبند.
د_ این مضمون را در سوره بقره نیز تكرار می كند و می فرماید:
« و إن كنتم في ریب مّما نزّلنا علی عبدنا فاتوا بسورة مّن مثله وادعوا شهداءكم مّن دون الله إن كنتم صادقین»
(سوره بقره، آیه23)
می فرماید: اگر گمان می كنید، آنچه به رسول او نازل شده، از سوی خدا نیست، پس یك سوره بیاورید...
ه_ در آیه بعد، خیال همه را راحت می كند و می فرماید:
« فإن لّم تفعلوا و لن تفعلوا...» (سوره بقره، آیه 24)
« آری! انسان هرگز قادر نیست، این كار را انجام دهد.»
همان طور كه ملاحظه می شود، قرآن با صراحت و قاطعیت بی نظیری دعوت به مبارزه كرده است.
صراحت و قاطعیتی كه نشانه زنده حقانیت است. قرآن با بیان بسیار قاطع و صریح تمام جهانیان و كلیه كسانی را كه در پیوند آن با مبدأ جهان آفرینش تردید داشتند، دعوت به مقابله به مثل كرد. نه تنها دعوت كرد، كه آنها را تشویق و تحریك به مبارزه نیز نموده است. با دقت و مطالعه كلماتی كه در این آیات به كار رفته، این نكته آشكار قرآن مجید، انگشت بر مواضعی نهاده كه ارتباط مستقیم با غیرت، حمیت و عصبیت اعراب داشت.
این كلمات به ترتیب زیر است:
1. « ان كنتم صادقین »: اگر راست می گوئید.
2. « فاتوا بعشر سور مثله مفتریات» : ده سوره ساختگی مثل آن بیاورید.
3. « ...فاتوا بسورة مثله ... ان كنتم صادقین »: اگر راست می گوئید، یك سوره بیاورید.
4. « وادعوا من استطعتم من دون الله »: غیر از خدا از هر كس می خواهید كمك بگیرید.
5. « قل لئن اجتمعت الانس و الجن »: اگر همه انس و جن جمع شوند و دست به دست هم نهند.
6.« فان لم تفعلوا و لن تفعلوا »: اگر مثل آن را نیاورید و هرگز نخواهید توانست.
با این تحریك ها و تشویق ها و با این كه می دانیم این مبارزه تنها یك مبارزه ادبی یا مذهبی نبود، بلكه یك مبارزه « ---------- »، « اقتصادی » و « اجتماعی » بود. مبارزه ای بود كه همه چیز حتی « موجودیت » آنها در گرو آن بود و به عبارت دیگر، یك مبارزه حیاتی محسوب می شد كه مسیر و سرنوشت زندگی و مرگ آنها را روشن می ساخت. اگر پیروز می شدند همه چیز داشتند و اگر مغلوب می شدند، باید از همه چیز خود دست بشویند.
آفاق تحدی: گفته شد كه یكی از دلایل جاودانگی قرآن كریم، « ادعای تحدی » آن است. اكنون نوبت آن رسیده است تا وسعت تحدی و آفاق آن را بررسی نمائیم. در این زمینه نظریاتی چند مطرح شده است كه به بررسی آنها می پردازیم.
1. بعضی گفته اند كه قرآن به تمام ادعای تحدی نموده است. به این معنا كه منظور از تحدی قرآن، تمام قرآن است. نه چند سوره یا یك سوره، قرآن ادعای این را ندارد كه شما از آوردن حتی یك سوره نیز ناتوان هستید، یا نمی توانید چند سوره بیاورید، بلكه ادعای قرآن این است كه از آوردن تمام قرآن ناتوان هستید. برای اثبات ادعای خود، به خود قرآن تمسك كرده اند و دو آیه زیر را متسمك قرار داده اند:
« قل لّئن اجتمعت الإنسو الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن، لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیراً»
(سوره اسراء، آیه 88)
اینان می گویند: طبق این آیه شریفه، مثل نداشتن، صفت مجموعه قرآن است. نه هر سوره ای از آن.
آیه دیگری نیز این مطلب را می رساند به این مضمون كه می فرماید:
« أم یقولون تقوّله، بل لّا یؤمنون، فلیأتوا بحدیث مّثله إن كانوا صادقین »
(سوره طور، آیه های 34 و 33)
همان گونه كه درآیه قبل فرمود: « یأتوا بمثل هذا القرآن »، در این كریمه می فرماید: « فلیأتوا بحدیث مّثله ».
این دو آیه دال بر این است كه انسان ها ناتوان از آوردن مجموعه قرآن هستند. نه هر سوره ای از آن.
این نظریه، مخالف صریح خود قرآن است. این مخالفت با اندك تأملی در آیات و مراحل تحدی روشن می شود.
خداوند در قرآن، تحدی و معارض طلبی را در پنج مرحله مطرح می كند و جالب این است در هر مرحله خدای سبحان از موضع قبلی خود به نفع انسان ها با ملایمت و ملاطفت عقب نشینی می كند و مجال بیشتر و وسیع تری برای انسان ها قائل می شود. قرآن این مراحل را به ترتیب زیر ارائه می نماید:
الف_ نخست می فرماید: به طور مطلق سخنی همانند قرآن بیاورید:
« أم یقولون تقوّله، بل لّا یؤمنون فلیأتوا بحدیث مّثله إن كانوا صادقین »
(سوره طور، آیه های 34 و 33)
این آیه در جواب مشركان مكه نازل شده است. آنها می گفتند: این سخنان، ساخته و پرداخته خود رسول گرامی است. و به این منظور از كلمه « تقول » استفاده می كردند تا رسول اكرم را به دروغ گویی، متهم نمایند. « تقول »به معنای این است كه آدمی بخواهد چیزی را به زحمت بگوید و تنها در مورد دروغ گویی، استعمال می شود. چون دروغ گو، می خواهد به زحمت، باطل را به صورت حق جلوه دهد و به این منظور خود را به زحمت اندازد.
معنای آیه این است بلكه می گویند: قرآن، ساخته و پرداخته خود اوست، كه به دروغ به خدا نسبت می دهد و به او افتراء می بندد. قرآن اما پاسخ دندان شكنی به كفار می دهد و می فرماید:
« فلیأتوا بحدیث مّثله، إن كانوا صادقین » (سوره طور، آیه 34)
اگر این قرآن، كلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، باید كلامی بشری و نظیر سایر كلام ها می بود و سایر كلام ها مثل آن بودند. در نتیجه باید سایر مردم هم بتوانند سخنی مثل آن بیاورند.
در صورتی كه از انجام این كار عاجز بودند.
ب_ درمرحله بعد، با قاطعیت بیشتری آنها را خطاب قرار می دهد و می فرماید: اگر هنوز شك دارید كه این كلام خدا نیست، آستین بالا بزنید و مانند این قرآن بیاورید. در این مرحله لحن قرآن شدید می شود و پای جنیان را نیز به میان می كشد و می فرماید:
« قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا »
(سوره اسراء، آیه 88)
می گوید: اگر انس و جن جمع شوند و دست در دست یكدیگر نهند این كار را نمی توانند انجام دهند و مانند قرآن را نمی توانند بیاورند.
ج_ در مرحله سوم، قرآن می گوید: حالا كه نمی توانید تمام قرآن را بیاورید، حداقل ده سوره بیاورید.
اینجا نیز مشركان را خطاب قرار می دهد كه بی جهت به رسول خدا نسبت افتراء نبندید. این كلام خداست. اگر می پندارید كه قرآن كلام خدا نیست.
« فأتوا بعشر سوره مّثله مفتریات وادعوا من استطعتم مّن دون الله إن كنتم صادقین »
(سوره هود، آیه 13)
د_ در این مرحله مسأله آوردن حتی یك سوره را مطرح می كند و می فرماید:
« قل فأتوا بسورة مّثله وادعوا من استطعتم مّن دون الله إن كنتم صادقین» (سوره یونس، آیه 38)
ص_ در آخرین مرحله خیال تمام انسان ها را راحت می كند و می فرماید:
« فإن لّم تفعلوا و لن تفعلوا...» (سوره بقره، آیه 24)
یعنی: این كار را نكردید و هرگز نتوانید كرد.
این آیه شریفه، هم ناظر به گذشته است و هم ناظر به آینده.
جمله « لم تفعلوا »ناظر به گذشته است. یعنی شماها كه ادعای فصاحت و بلاغت و خدای سخن بودن داشتید، تاكنون نه تنها نتوانستید مثل قرآن كه حتی ده سوره هم نتوانستید مثل قرآن بیاوردید.
با این همه ادعاء حتی از آوردن یك سوره هم عاجز هستید. نكته جالبی كه این فقره، به آن دارد، این است كه « سوره » را مطلق می آورد. یعنی این آیه نمی گوید كه: مثلاً از آوردن سوره ای مثل بقره ناتوان بودید. بلكه می فرماید: حتی از آوردن سوره ای مثل « و العصر »نیز عاجز هستید.
درفقره دوم، اما می فرماید: « لن تفعلوا » این فقره ناظر به آینده است، نفی ابدی می كند. یعنی این كار را هرگز نمی توانید انجام دهید.
در جای دیگری نیز قرآن با این لحن با موسی سخن گفته است.
هنگامی كه موسی درخواست رؤیت حق جل و علی نمود و گفت:
« قال رب أرني أنظر الیك ». خدا خودت را به من بنمایان تا تو را ببینم.
خدای سبحان در جواب درخواست موسی فرمود:
« لن تراني...» (سوره اعراف، آیه 143)
اینجا نیز منظور از « لن ترانی »، نفی ابدی دیدن است. چرا كه خداوند را با چشم نمی توان دید.
این نظریه صحیح و تمام نیست نمی توان گفت: قرآن فقط در گستره فصاحت و بلاغت ادعای تحدی دارد. دلایل زیادی بر ناتمام بودن این نظریه موجود است.یکی از دلایل، همان آیه ای است که این گروه به وسیله آن براثبات نظریه شان استدلال کردند.
سوره اسراء آیه 88، فقط و فقط بر فصاحت و بلاغت قرآن دلالت ندارد، بلکه یکی از دلالتهای آن تحدی در گستره فصاحت و بلاغت است.
خداوند به رسولش فرمود:
«قل لئن اجتمعت الإنس والجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن، لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً »
(سوره اسراء، آیه 88 )
در این آیه شریفه تحدی به « مثل هذا القرآن » تعبیر شده است. اکنون اگر کسی ادعا کند که منظور از « مثل هذا القرآن » فقط و فقط فصاحت و بلاغت است، نیاز به دلیل و دلایلی غیر از این آیه دارد.
زیرا قرآن فقط کلامی زیبا نیست، بلکه دارای معارفی بس عالی است که بشر عاجز از آوردن چون آن است. می توان برای اثبات معجزه بودن قرآن در گستره بلاغت دلیل آورد و گفت: اگر بلاغت « مطابقت لمقتضی الحال »باشد.
طبعاً هر کلامی را باید با هدف گوینده و مقتضای حال سنجید تا آن وقت ببینیم این کلام برای تامین آن هدف،بهترین شیوه را انتخاب کرده یا نه. بلاغت تنها به این نیست که الفاظ از لحاظ زیبایی و شیوایی ارزیابی شوند. بلکه علاوه بر این، باید هدف گوینده و حال شنونده هم در نظر گرفته شود.چون خدای متعال هدفش را بهتر از همه می شناسد. حال بندگانش را هم بهتر از هم می داند و احاطه اش هم برترکیبات لفظ از همه بیشتر است. پس اوست که می تواند هدف خود را بر اساس مقتضای حال، به بهترین وجه بیان کند. اما دیگران نمی توانند چنین احاطه ای داشته باشند و نمی دانند دقیقاً چه نکته هایی را باید رعایت کنند و چگونه حال همه مخاطبان را در نظر بگیرند و بر اساس چنین فرمول پیچیده ای سخن بگویند. سر این که کسی نمی تواند مثل قرآن را بیاورد، همین است. چون انسان هر قدر بخواهد نکته های مختلفی را در نظر بگیرد، بالاخره ذهنش محدود است و توجه او به یک یا چند مطلب خاص معطوف می شود و بر همه جهان مسلط نیست.
آوردن این دلیل همان گونه که قبلا گفته شد، فقط فصاحت و بلاغت را اثبات می کند.
اما همه می دانند که «اثبات الشيء نفي ماعدا » نمی کند و اعضاء تحدی قرآن در گستره فصاحت و بلاغت را تنها گستره تحدی قرآن می داند،رد می کند و می گوید: تحدی قرآن اختصاص به هیچ عصر و نسل و گروهی نداردو هم اکنون نیز قرآن کریم برای اثبات معجزه بودن خود و حقانیت رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همگان را چه مقلدان و توده مردم و چه محققان و نوابغ و نوادر را به هماورد و مبارزه می طلبد. از همین جا روشن می شود که تحدی خدای سبحان، تنها در فصاحت و بلاغت قرآن نیست. زیرا بسیاری از مخاطبان قرآن، نه عربی عادی را می فهمند و نه مثل آن عربی متعارف می توانند سخن بگویند و برای چنین افرادی تنها تحدی به فصاحت و بلاغت قرآن کریم روا نیست.
تحدی بر اساس اعجاز قرآن است و از آن جهت که قرآن کریم ابعاد گوناگون اعجازی دارد تحدی نیز متفاوت خواهد بود و تنها اختصاص به فصاحت و بلاغت ندارد. بلکه متخصصین علوم و فنون مختلف را به مثل آوری دعوت نموده است.
علامه طباطبائی نیز در این باره سخن بسیار زیبایی دارد و می فرماید:تحدی های قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز می کرد و تنها باید عرب را تحدی کند که اهل زبان قرآن هستند. آن هم نه کردهای عرب که زبان شکسته ای دارندبلکه عرب های خالص جاهلیت و آنها که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده اند آن هم قبل از آن که زبانشان با زبان های دیگر اختلاط پیدا کرده و فاسد شده باشد و حال آن که می بینیم سخنی از عرب آن هم با قید و شرط به بیان نیاورده و در عوض روی سخن به جن و انس کرده است، پس معلوم می شود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب کلام نیست.
تحدی قرآن به علم: نظریه های علمی، همواره مورد تاخت و تاز دانشمندان بوده است و چون از کلیت و دوام برخوردار نبوده اند، همیشه در معرض نقض قرار داشته اند. دانشمندان فقط دامن چند علم را مقداری مبری از نقض قاعده ها و قوانین آن می داند، این علوم عبارتند از: فلسفه، منطق و ریاضی. از آنجا که قوانین علوم تابع کلیات است و به جزئیات جاری نمی شود، همیشه محکم هستند و اگر یک نمونه نقض در آن قوانین راه یافت از کلیت می افتند و دیگر نمی توان بر آنها نام قانون نهاد، لذا از آن دست می شویند. وقتی در علم ریاضی گفته شد « 4=2×2 » است، این دیگر یک قانون کلی و همیشگی است. این قانون تابع زمان و مکان نیست. این گونه نمی تواند باشد که در کره ماه مثلاً « 5=2×2 » باشد. قوانین هندسی که شاخه ای دیگر از علوم ریاضیات است نیز همین گونه است. اگر گفتند: « مساحت مستطیل مساوی است با طول ضرب در عرض » و یا اگر گفتند: « مساحت مثلث مساوی است با ارتفاع ضرب در قاعده، تقسیم بر او » این می شود یک قانون کلی و عمومی. لذا غلط است که بگوئیم: « قانون فوق را اقلیدس را کشف کرد. اما مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را نقض کرد » زیرا از زمان کشف این قوانین تا کنون، همه ریاضیدانان بر این امر اتفاق نظر داشته اند. این را نیز نباید فراموش کرد که « یک مثلث در کره ماه با مثلث های زمینی از نظر محاسبه مساحت تفاوتی ندارد ». آنچه گفته شد، درباره علوم کلی بود. اما علومی که با جزئیات سر و کار دارد، در طول تاریخ حیات خود لنگان لنگان و با احتیاط طی طریق کرده اند. در هر گردنه در پیچ و خمی، دانشمندی به کمین نشسته و یک یا چند قانون آن را نقض و یا اصلاح کرده است و... تا امروز که به دست ما رسیده است. سر این مطلب نیز روشن است چرا که این علوم با جزئیات سر و کار دارد و عمر آدمی کفاف محض و بررسی کامل جزئیات را برای کشف یک قانون کلی و عام ندارد. اینجا آدمی تنها سلاحی که در اختیار دارد، « استقراء » است. آن هم از نوع ناقص آن و این گونه از استقراء هیچ گاه حقیقت اشیاء را به ما نمی توانند بنمایانند و قلب ما را مطمئن سازند.
اما قرآن کریم در این گونه موارد صحبت های دلربا و روشن گونه ای دارد. این سخنان نه تنها چراغ دل انسان ها را روشن کرده اند که عقل آنها را نیز به تعجب و اعجاب انگیخته که در آن عصر ظلمانی و آن آدم های بدوی و وحشی، سخنانی این گونه عالی چگونه می تواند با هم جمع شود. چگونه می توان سخنان علمی و قانون هایی را بیان کرد که سال ها بعد تعجب دانشمندان طبیعی را برانگیزند و با جان و دل فریاد بر آرند که:
«...فتبارک الله احسن الخالقین...»(سوره مؤمنون، آیه 14)
در ذیل به برخی از این گونه آیات که « اعجاز علمی » است، اشاره می کنیم:
1. باردار شدن درختان وگیاهان:
خداوند در قرآن می فرماید: « و أرسلنا الرّیاح لواقح...» (سوره حجر، آیه22).
در این آیه مسأله فرستادن ابرها برای لقاح درختان و گیاهان مطرح شده است که میوه دار می شوند و انسان ها می توانند از میوه های آنها استفاده نمایند. امروزه علم جدید، این امر را یک مسأله بدیهی می داند. در حالی که برای انسان های گذشته این مسأله روشن نبود.
2. جنس مخالف، مخصوص حیوانات نیست:
در گذشته گمان می کردند که « جنس مخالف » تنها در بین حیوانات است. بر این معنا که این تنها حیوانات هستند که دارای « نر و ماده » هستند. اما قرآن خط بطلانی بر این اندیشه نادرست کشید و فرموده است:
«...و من کلّ الثّمرات جعل فیها زوجین اثنین...» (سوره رعد، آیه3)
در جای دیگر نیز فرمود:
« سبحان الّذي خلق الأزواج کلّها ممّا تنبت الأرض و من أنفسهم و ممّا لا یعلمون»
(سوره یس، آیه 36)
3. حرکت و گردش زمین:
می دانیم که « هیئت بطلمیوس » زمین را ساکن می دانست و خورشید را متحرک و داستان توبه گالیله را نیز شنیده ایم. در علم نجوم اولین کسی که در مقابل هیئت بطلمیوس ایستاد و گفت: زمین می چرخد و خورشید ثابت است، گالیله است. ارباب کلیسا او را متهم به کفر کردند و مجبورش نمودند که توبه کند. گالیله گفت: با توبه من زمین نمی ایستد! حرکت و گردش زمین را قرآن به صورت خاصی مطرح کرده و فرموده است:
« الّذي جعل لکم الأرض مهدا...» (سوره طه، آیه 53)
« زمین به صورت مهد وگهواره برای موجودات روی آن قرار داده شده است و این خود ناشی از حرکت وضعی و انتقالی زمین است ».
4. کروی بودن و بیضوی بودن زمین را نیز مطرح کرده است:
« فلا أقسم برب المشارق و المغارب...» (سوره معارج، آیه 40)
اگر زمین مسطح بود، ناچار یک مشرق و مغرب بیش نداشت، تنها با فرض کروی بودن آن است که در اثر جابجایی حالت نسبت به خورشید، می توان در یک زمان برای زمین، مشارق و مغارب متعدد را تصور نمود.
5. تحدی به شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم:
توجه به شخصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، از جمله نکاتی است که قرآن روی آن عطف توجه نموده و آن را معجزه انگاشته است.
می دانیم که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم در طول چهل سال زندگی قبل از بعثت چون سایر اعراب مجاز می زیست. « نه برای خود فضیلتی و فرقی قائل بود و نه سخنی از علم به میان آورده بود. حتی احدی از معاصرینش یک بیت شعر و یا نثر از او نشنید و در مدت چهل سال که دو ثلث عمر او می شود نه مقامی کسب کرد و نه یکی از عناوین اعتباری که ملاک برتری و تقدم است به دست آورد. آن گاه در چهل سالگی ناگهان طلوع کرد و کتابی آورد که عقلای قومش از آوردن چون آن، عاجز ماندند و زبان بلغاء و فصحاء و شعرای سخندان به لکنت افتاد و لال شد و بعد از آن که کتابش در اقطار زمین منتشر گشت، احدی جرأت نکرد که در مقام معارضه با آن برآید...».
خود قرآن روی این مسأله تکیه کرده و می فرماید:
« قل لّو شآء الله ما تلوته علیکم و لآ ادریٰکم به فقد لبثت فیکم عمرا مّن قبله أفلا تعقلون »
(سوره یونس، آیه 16)
این آیه شریفه زبان حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می فرماید:
« اگر این کتاب ساخته دست خودم بود، طبعاً باید مشابهش در سخنان گذشته ام می بود. خود همین، دلیل است که این کار، یک کار ناگهانی و الهی است که خدا خواسته این طور سخن بگویم. اگر خدا به من القا نکرده بود، من نمی توانستم این سخنان را بگویم. من همان آدمی هستم که دیروز هم با شما صحبت می کردم و سخن مرا می شنیدید. امتیاز فوق العاده ای نداشت. پس اگر عقل داشته باشید باید بفهمید این جهش در بلاغت به امر خدا حاصل شده است». برای این گونه از اعجاز به طور واضح برای انسان ها روشن شود، قرآن کریم به معرفی رسول اکرم می پردازد و او را کسی معرفی می کند که حتی خواندن و نوشتن هم فرا نگرفته بود.
« و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطّه بیمینک إذاً لّارتاب المبطلون »
(سوره عنکبوت، آیه 48)
« تو پیش از نزول قرآن، هیچ کتابی را نمی خواندی و به دست خویش هیچ کتابی نمی نوشتی، اگر چنان بود، اهل باطل به شک افتاده بودند.»
خبرهای غیبی: در قرآن حوادثی مطرح شده است که در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق نیفتاده بود. اما بعد از مدت زمانی که از نزول آن آیه ها گذشت، آن حوادث به تحقق پیوست.
دانشمندان علوم قرآن از این حوادث و خبرها که در قرآن آمده است، با عنوان « اعجاز در زمینه خبرهای غیبی » یاد می کنند.از نظر قرآن کریم، جهان هستی به دو قسمت « غیبت » و « شهادت » تقسیم می گردد. عالم ماده که با حواس درک می شود، عالم شهادت است و عالم ماورای ماده که با حواس درک نمی شود، عالم غیب است. غیب نیز دو گونه است:« غیب نفسی » که اساساً با حواس درک نمی شود و مربوط به ماورای ماده است و « غیب نسبی » است که جزء عالم ماده است و قابل احساس با حواس نیز هست. ولی در بعضی شرایط قابل احساس است نه در همه شرایط، مانند حوادث گذشته یا وقایعی که در آینده صورت خواهد گرفت که هیچ کدام از آنها فعلاً قابل احساس نیستند. بر خلاف موجود مجرد که در عین موجود بودن، غیب است و قابل احساس نیست.قرآن تنها مرجعی است که می توان به وسیله آن از احوال امور غیبی آگاه شد. زیرا تنها کتاب آسمانی است که از صدمه و تحریف به دور مانده و ادعا دارد که آنچه می گوید از ناحیه خداست.
آنچه از امور غیبی در قرآن مطرح شده، در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم می شود:
الف) اخبار از احوال انبیای گذشته و امت های ایشان:
تنها مرجعی که برای اطلاع از این خبر وجود دارد، قرآن است. خود قرآن نیز به این امر پرداخته و می گوید:
« تلک من أنباء الغیب، نوحیها إلیک، ما کنت تعلمهآ أنت و لا قومک من قبل هذا...»
(سوره هود، آیه 49)
« این داستان از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می کنیم و تو خودت و قومت هیچ یک از آن اطلاع نداشتید.»
این آیه اشاره به همه خبرهای غیبیی دارد که راجع به گذشته است و تنها سند دسترسی به آنها، قرآن می باشد.
اما در مورد داستان های انبیاء می فرماید:
« ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون »
(سوره یوسف، آیه 102)
« این سرگذشت یوسف از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم، تو خودت در آن جریان نبودی و ندیدی که چگونه حرف های خود را یکی کردند تا با یوسف نیرنگ کنند.»
درباره حضرت عیسی نیز فرمود:
« ذلک عیسی بن مریم قول الحقّ الّذي فیه یمترون » (سوره مریم، آیه 34)
« این است عیسی بن مریم آن قول حقی که در او شک می کنند.»
از احوال حضرت مریم نیز خبر داده است و فرمود:
« ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم، أیّهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم إذ یختصمون »
(سوره آل عمران، آیه 44)
« این از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم و گرنه تو آن روز نزد ایشان نبودی که داشتند قرعه های خود می انداختند که کدام شان سرپرست مریم شود و نیز نبودی که چگونه بر سر این کار با هم مخاصمه می کردند.»
از حضرت موسی نیز سخن گفته و فرموده است:
« و ما کنت بجانب الغربیّ إذ قضینا الی موسی الأمر و ما کنت من الشاهدین؛... و ما کنت ثاویا في أهل مدین...؛ و ما کنت بجانب الطّور إذ نادینا...»
(سوره قصص، آیه های 44، 45، 46)
« تو شاهد نبودی آن وقتی که ما فیض وحی را در جانب غربی به موسی رساندیم. تو در بین مردم مدین نبودی. تو آن وقت که ما در جانب راست وادی به موسی وحی رساندیم نبودی.»
در جایی دیگر قرآن کریم به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«ما به تو وحی می کردیم، همان گونه که به انبیاء قبل از تو وحی نمودیم » و آن گاه نام تعدادی از انبیاء را ذکر کرده که می فرماید:
« إنّا أوحینا إلیک کمآ أوحینا الی نوح و النّبیّین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیّوب و یونس و هارون و سلیمان و آتیناه داود زبورا »
(سوره نساء، آیه 163)
درباره اقوام قبل نیز خبر داده و فرموده است:
« ألم یأتهم نبأ الّذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم إبراهیم و أصحاب مدین و المؤتفکات أتتهم رسلهم بالبیّنات...»
(سوره توبه، آیه 70)
ب) درباره آینده نیز قرآن خبرهای دقیقی داده است. بعضی از اخبار به وقوع پیوسته است و بعضی هنوز محقق نشده است. آن دسته اخباری که درباره آینده بود و محقق نیز گردید به قرار زیر است:
1. خبر پیروزی رومیان:
« الم، غلبت الرّوم، فی أدنی الأرض و هم من بعد غلبهم سیغلبون » (سوره روم، 1 الی 3)
در این آیه شریفه ابتدا می فرماید: اکنون رومیان شکست خورده اند. آنگاه خبر می دهد که پیروزی قطعی رومیان در آینده به وقوع خواهد پیوست. شأن نزول این آیه کریمه که بر اخبار غیبی است، آن است که مشترکین آن زمان، بر ضد مسلمین دست به شایعه پراکنی و تبلیغات مسموم زده بودند و می گفتند: رومیان که ادعای اهل کتاب بودن را دارند، از دشمن خود شکست خوردند پس ما نیز می توانیم شما مسلمین را که ادعا دارید کتاب الهی بر شما نازل شده، شکست دهیم و روشن می شود که سخن شما و رومیان هر دو دروغ است و گر نه خدای شما بر رومیان که اهل کتابند، کمک می کرد و نمی گذاشت آنها شکست بخورند.
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی نیز در شأن نزول این آیه می فرماید:
« کان المشرکون یجادلون المسلمین و هم بمکة. یقولون: ان الروم اهل کتاب و هم غلبهم الفرس و انتم تزعمون انکم ستغلبون بالکتاب الذی انزل الیکم علی بینکم، فستغلبکم کما غلبت فارس الروم » و انزل الله تعالی: « الم.غلبت الروم » الی قوله « فی بضع سنین ».
2. فتح مکه: قرآن کریم فتح مکه را این گونه به رسول اکرم خبر می دهد:
« إنّ الّذي فرض علیک القرآن، لرادّک الی معاد...» (سوره قصص، آیه 85)
آن خدایی که قرآن را نصیب تو کرد، بزودی تو را بدان جا که از آن جا گریختی یعنی شهر مکه بر می گرداند. بعد به رسول اکرم خبر می دهد که:
« شما حتماً به سلامت وارد مسجد الحرام خواهید شد.»
« لتدخلنّ المسجد الحرام، إن شآء الله ءامنین...» (سوره فتح، آیه 27)
3. خبر غیبی توطئه دشمنان: در یکی از غزوات صدر اسلام، هنگام ظهر، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و مسلمین برای نماز ظهر آماده شدند. حضرت شروع به خواندن نماز نمودند و همه رزمنده ها به همراه رسول خدا بودند، اسلحه هایشان را بر زمین نهادند و به آن پیامبر گرامی اسلام اقتدا نمودند. گروهی از مشرکین در کمین حضرت و مسلمانان بودند. تصمیم گرفتند که حمله کنند، اما یکی از آنان که با مسلمین و اعمال آنها آشنایی داشت، گفت: اینان یک نماز دیگر _ نماز عصر _ نیز دارند که آن نماز برایشان عزیزتر می باشد. در هنگامی که مشغول آن نماز شدند، حمله می کنیم.
اما خداوند سبحان رسولش را از این توطئه با خبر نمود. لذا به آن وجود مقدس دستور داد نماز عصر را به صورت خوف بخواند.
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی می گوید: « یکی از دلایل صدق نبیّ و صحت نبوت آن وجود مقدس، همین خبر است ».
مرحوم علامه طباطبایی نیز راجع به این خبر می فرماید: « ... آیه نماز خوف وقتی نازل شد که رسول خدا به سوی حدیبیه حرکت کرد تا به مکه برود و چون خبر به قریش رسید، خالد بن ولید را با دویست سوار به استقبال رسول خدا فرستادند و او همه جا بر سر کوهها می رفت و خود را به لشکر اسلام و رسول خدا نشان می داد تا آن که در یکی از قسمت های راه هنگام ظهر رسید و بلال اذان گفت و رسول خدا با لشکرش نماز خواند. خالد بن ولید به همراهان خود گفت: چه خوب است که هم اکنون که لشکریان اسلام مشغول نمازند، بر آنان بتازیم چون اگر این فرصت را از دست ندهیم، به هدف خود می رسیم، زیرا من می دانم که مسلمانان نماز را نمی شکنند. بنابراین ساعتی دیگر که هنگام نماز دیگرشان است، فرا می رسد و آن نمازی است که از نور چشم، بیشتر آن را دوست دارند. همین که داخل نماز شدند، بر آنان حمله می کنیم. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و دستور نماز خوف را آورد ».
خداوند در این آیه شریفه ضمن با خبر نمودن رسول اکرم از توطئه دشمنان اسلام به او می فرماید:
« و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصّلوة فلتقم طآئفة مّنهم مّعک ولیأخذوا أسلحتهم فإذا سجدوا فلیکونوا من ورآئکم ولتأت طآئفة اخری لهم یصلّوا فلیصلّوا معک ولیأخذوا حذرهم و أسلحتهم ودّ الّذین کفروا لو تغفلون عن أسلحتکم و أمتعتکم فیمیلون مّیلة واحدة...» (سوره نساءآیه 102).
یعنی: « همگی با هم نماز جماعت نخوانید. بلکه برخی سنگر را حفظ کنند و برخی نماز بخوانند و سپس این دو گروه جای خود را با یکدیگر عوض نمایند و هیچ گاه از سلاح و سنگر خود غافل نباشید و همیشه و در هر شرایطی هوشیاری خود را حفظ کنید. زیرا دشمنان کافر، دوست دارند که شما از سلاح و سنگر و امکانات نظامی و غیر آن غافل شوید تا به شما حمله و هجوم یکباره نمایند ».
4. خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر: خدای سبحان در سورۀ مبارکۀ « قمر » که از سوره های مکیّه قرآن است، خبر از پیروزی مسلمانان و شکست کفّار قریش می دهد و می فرماید:
« أم یقولون نحن جمیع مّنتصر _ سیهزم الجمع و یولّون الدّبر...» (سوره قمر، آیه های 44 و 45)
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی دربارۀ این آیۀ کریمه می گوید: « اخبر سبحانه نبیه صلی الله علیه و آله و سلم، انه سیظهره علیهم و یهزمهم. فکانت هذه الهزیمة یوم بدر فکان موافقة الخبر للخبر من معجزاته ».
مرحوم علامه نیز به این امر اشاره دارد و می گوید: « در این آیه از شکست کفار و تفرق جمیعت آنان پیشگویی می کند و دلالت دارد بر این که این شکست و مغلوبیت ایشان در جنگی واقع خواهد شد که خودشان به راه می اندازند و همین طور هم شد. یعنی جنگ بدر پیش آمد و کفار شکست خوردند و این خود یکی از پیش گویی های قرآن کریم است ».
بعضی نیز می گویند: « [این] آیه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر می دهد، که می گفت: (نحن ننتصر الیوم من محمد و اصحابه) در حالی که خداوند مسلمین را طبق همین وعده پیروز نمود».
5. وعده حفاظت از قرآن: خداوند سبحان، در قرآن وعده داده است که خود، حافظ قرآن است.
« إنّا نحن نزّلنا الذّکر و إنّا له لحافظون » (سوره حجر، آیه 9)
این امری است که تا این تاریخ محقق و ثابت گردیده است. از تاریخ نزول قرآن کریم بر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حدود 14 قرن می گذرد. اما قرآن در طول این قرنها از تحریف به دور و مصون مانده است. همه دشمنان اسلام و قرآن، دست به دست هم دادند تا مگر بتوانند، عظمت قرآن را خدشه دارند. اما تلاش هایشان رسواتر از آن بود که حتی خود به آن مباهات نمایند. خدای سبحان حتی این رسوایی آنان را پیش گویی کرده و می فرماید:
« یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم و یأبی الله إلّا أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون »
(سوره توبه، آیه 32)
همچنین در سوره صف، آیۀ 8 می فرماید:
« یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون » (سوره صفّ، آیه 8)
6. پیروزی دین اسلام بر دیگر ادیان: قرآن می فرماید:
« هو الّذي ارسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون »
« او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند. هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»
آیۀ مبارکۀ فوق سه بار در قرآن کریم تکرار شده است. 1_سورۀ توبه، آیۀ33 . 2_ سورۀ فتح، آیۀ 28. 3_سورۀ صفّ، آیۀ 9.
« اعجاز غیبی آن، امروز از هر زمان دیگری بیشتر قابل درک است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترین مکتب، زنده ترین دین و الهام بخش ترین آئین به میدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ به دنیاهای جدید است ».
7. خبر غیبی درباره صهیونیستها: صاحب کتاب « قرآن در قرآن » در ذیل آیۀ شریفۀ « ام لهم نصیب من الملک فاذا لا یؤتون الناس نقیرا »هشدار شیخ محمد عبده را اینگونه در تفسیر خود، درباره نقشه های شوم اسرائیل و یهود نقل می کند. مرحوم محمد عبده سال ها قبل از تشکیل اسرائیل این گونه به عثمانی ها که در آن زمان بر فلسطین تسلط و سیطره داشتند، هشدار می دهد و می گوید: « مواظب باشید مبادا نقشه های اسرائیل اثر کند و آنها در این سرزمین نفوذ کنند زیرا اگر چنین شد، یک روز خوش، برای مسلمانان نمی گذارند و همه را از خانه، کاشانه و سرزمینشان بیرون می کنند و بر اساس این آیۀ شریفه، به احدی رحم نمی کنند و حاضر نیستند که به اندازه نقیر و ذرّۀ کوچکی مال و ثروت و زمین در اختیار مسلمانان باشد. مثلاً یک کارگر یا نجار اسرائیلی کمتر از یک کارگر یا نجار مسلمان حقوق می گیرد و به اندازه معیشت و زندگیش نیست. پس اینها چگونه تامین می شوند؟ از همین جا معلوم می شود که توطئه ای برای نفوذ دارند و از جای دیگری تأمین مالی می شوند ». اما این آیۀ شریفه شامل چه کسانی است و درباره آنها چه می فرماید؟
برای پاسخ به این سؤال باید مخاطب این آیه را جست و معلوم نمود که این آیه برای توصیف وضعیت چه کسانی نازل شده است.
مرحوم علامه طباطبایی این آیۀ شریفه را از زمره 14 آیه از سوره نساء _ آیات 44 الی 58قرار داده است که درباره یهود نازل شده است.
علامه می فرماید: « این آیات متعرض حال اهل کتاب است. ستمکاریها و خیانتهایی را که آنان در دین خدا کردند، تفصیل می دهد ».
آن گاه در تفسیر آیۀ شریفۀ « أم لهم نصیب مّن الملک فإذا لّا یؤتون النّاس نقیرا » (سوره نساء، آیه 53)
می فرماید: مراد از ملک، سلطنت بر امور مادی و معنوی هر دو است. آیه قبل [از این آیه شریف] اشاره می کرد به ادعای اهل کتاب به این که ما مالک قضا و حکم راندن علم مؤمنین هستیم، چنین حقی داریم... و در ذیل آیۀ مورد بحث می فرماید: « فإذا لّا یؤتون النّاس نقیرا » و این دلالت می کند بر مالکیت نسبت به مادیات و یا حداقل شامل آن نیز می شود. پس مراد از این که فرمود:« أم لهم نصیب مّن الملک » اعم از ملک مادیات و معنویات است.
در نتیجه معنای آیۀ نظیر این می شود که بگوئیم: آیا این اهل کتاب نصیبی از ملک دارند؟...
اگر چنین ملکی می داشتند، حتی اقل قلیلی و پشیزی به مردم نمی دادند. از بس که بخیل و بدباطن هستند.
4. هماهنگی و عدم وجود اختلاف:
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن کریم، « هماهنگی و عدم وجود اختلاف » در آن است.
1) برای روشن شدن این وجه از اعجاز باید دید « اختلاف »به چه معنا است و سر « اختلاف » در تجربه های انسانی چیست؟ « اختلاف » به معنای « ناسازگاری و ناسازگاری داشتن » است. « تضاد » از لوازم این معنی است. هر جا ناسازگاری باشد، این ناسازگاری یا از « تضاد » برخاسته است و یا از « تناقض ». در تجربه های انسانی، آنچه بیشتر از همه جلوه گری می کند، تضادها و تناقض هایی است که در صدد و ذیل این تجربه ها وجود دارد، چه بسا در طول روز، انسان شاهد تناقض هایی در تجربه هایش باشد.
یک نویسنده، فیلسوف، دانشمند، فقیه، مورخ، مفسر، متکلم و ... در طول حیات علمی خود، با این تجربه های متفاوت و متخالف دست و پنجه نرم می کند. چه بسا یک مرجع تقلید، مدتها درباره یک موضوع خاص، یک نظر خاص داشت. اما بعد از مدتی می بینیم که او آن نظریه را رها کرده و نظری دیگر را پسندیده است. مطالعه آثار دانشمندان این امر را بر ما مسلم می کند که آراء و نظریه های اولیه آنها نسبت به آراء و نظریه های آخر آنها از استحکام چندانی برخوردار نیست. فقهای بزرگ شیعه همیشه در پی احادیثی بوده اند تا احکامی را که صادر می کنند، مخالف با کتاب و سنّت نباشد. معروف است که مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو، هر گاه می خواست راجع به موضوعی، حکم صادر کند، بعد از بحث و بررسی روایات فراوان، رو به میرزای نوری می کرد و می پرسید: « میرزا درباره این موضوع آیا روایت دیگری نیز هست؟» این امر بیانگر این مسأله مهم است که انسان های عالم نیز دچار اشتباه می شوند و در طول حیات چند دهه ای خود ممکن است صاحب تجربه های ضدّ و نقیض شوند.
2) انبیاء و اوصیاء آنها، نیز جزو همین انسان ها هستند. زیرا که هم آنها می گویند: « انما انا بشر مثلکم یوحی الي » تنها تفاوتی که داریم این است که ما چیزی از خود نمی گوئیم. هر آنچه می گوئیم از جانب حضرت حق است، زیرا « ما ینطق عن الهوی _ ان هو إلّا وحي یوحی » و همین تفاوت باعث شده که ما در تجربه های انبیاء و اوصیاء تضاد و تناقض نمی بینیم. نه تنها این تضاد و تناقض در رفتار و سلوک آنها نیست، بلکه در کتاب و گفتار آنها نیز مشاهد نمی شود.
قرآن کریم از این حدیث بهترین نمونه است. خداوند در قرآن خطاب به کفار می فرماید:
« أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً »
« آیا در این قرآن می اندیشید؟ که اگر از سوی کسی جز خدا بود، در آن اختلاف بسیار می یافتند.»
(سوره نساء، آیه 82)
مرحوم علامه طباطبائی در ذیل این آیه شریفه می فرماید: « مراد آیه این است که، مخالفین قرآن را تشویق کند به دقت و تدبر در آیات قرآنی و این که در هر حکمی که نازل می شود و یا هر حکمتی که بیان می گردد و یا هر داستانی که حکایت می شود و یا هر موعظه و اندرزی که نازل می گردد، آن نازل شده جدید را به همه آیاتی که مربوط به آن است، عرضه بدارند، چه آیات مکی و چه مدنی، چه حکم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوی هم قرار دهند، تا کاملاً برایشان روشن گردد که هیچ اختلافی بین آنها نیست. و متوجه گردند که آیات جدید، آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگری است. بدون این که هیچ گونه اختلافی در آن دیده شود. نه اختلاف تناقض، به این که آیه ای، آیه دیگر را نفی کند و نه اختلاف تدافع که با هم سازگار نباشند و نه اختلاف تفاوت، به این که دو آیه از نظر تشابه بیان و یا متانت معنا و منظور مختلف باشند و یکی بیانی متین تر و رکنی محکم تر از دیگری داشته باشد...»
همین نیافتن اختلاف در قرآن کریم، آنان را رهنمون می شود به این که این کتاب از ناحیه خدای تعالی نازل شده، نه از ناحیه غیر او. چون اگر از ناحیه غیر او بود، سالم از اختلاف نمی بود. آن هم اختلاف زیاد. چون غیر خدای تعالی از این موجودات که در عالم هست و مخصوصاً انسان ها که این کفار احتمال می دهند، قرآن از ناحیه آنان نازل شده باشد، هر چه و هر کس باشد، بالاخره از چهار دیواری عالم ------ بیرون نیست و محکوم به طبیعت این عالم است و طبیعت این عالم بر حرکت و دگرگونی و تکامل است و هیچ واحدی از آحاد موجودات این عالم نیست، مگر آن که طرف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است. هیچ انسانی نیست مگر آن که او احساس می کند، امروز عاقل تر از دیروز است و هر عملی که امروز می کند، هر تدبیری که می کند، رأی و نظر و حکمی که می کند، پخته تر و محکم تر از کار، صنعت، تدبیر و رأی دیروز است...
پس یک انسان، نه در نفس خود و نه در آنچه که می کند، سالم و خالی از اختلاف نیست و این اختلاف هم، یکی دو تا نیست و این خود قاعده ای طبیعی است که در نوع بشر و در موجودات پائین تر از بشر جریان دارد. چون هم در تحت سیطره تحول و تکامل عمومی قرار دارند و هیچ موجودی از موجودات را نخواهی دید که هر دو « آن » پشت سر هم یک حالت داشته باشد. اما قرآن دارای اختلاف نیست. گر چه این کتاب طی سال های متمادی نازل شده است. در مکان های مختلف و در زمان های گوناگون و در حالت های متفاوت. گاهی در حال سختی و صعوبت، گاهی در حال سهولت و آسانی، گاهی در جنگ و گاهی در صلح، گاه در فقر و گاه در پیروزی و جمع غنایم جنگی، گاه در سفر و گاهی در حضر، گاهی در مدینه و گاهی در مکه. زمانی در برخورد با دشمنان و زمانی در رابطه با دوستان. کتابی که در این شرایط گوناگون آن هم طی بیست و چند سال نازل شود و هیچ اختلافی در آن نباشد، قطعاً معجزه است.
5. آموزه ها و معارف عالی:
قرآن کریم، مدّعی است که « تبیاناً لکل شیء » است و می فرماید:
«..و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شيء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین» (سوره نحل، آیه 89)
یعنی: « ما کتابی را برای شما نازل کردیم که هم حقایق را بیان می کند و علاوه بر این جنبه تعلیمی، مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمین است.»
در معنای این آیۀ کریمه، دو نظر وجود دارد:
1. آن که قرآن کریم همه حقایق لازم برای سعادت انسان را دربردارد.
2. آن که نه تنها همه حقایق لازم، بلکه همه حقایق هستی را به طور مطلق شامل است. لیکن استنباط از آن در اختیار همگان نیست، پس قدر مسلّم آن است که آنچه در سعادت انسان دخالت دارد، در قرآن آمده است.
به همین دلیل است که قرآن در جایی دیگر، خود را « نور » معرفی می کند و می فرماید:
« و أنزلنا إلیکم نوراً مّبیناً » (سوره نسآء، آیه 174)
این قرآن که خود با صفاتی چون « تبیاناً لکل شیء » و « نور مبین » معرفی می کند: به عنوان قانون اساسی اسلام دربرگیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانی است که همواره بر تارک اندیشه چون خورشیدی می درخشد و عزّت و عظمت را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند. قرآن در این بخش بدون شک اعجاز است. در زمانی که انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی به اوج خود رسیده بود و غارت و چپاول، امتیاز به حساب می آمد و دختران زنده به گور می شدند و خیانت، فساد، فحشاء و بی عدالتی فراگیر شده بود، قرآن که پرچمدار مترقی ترین قوانین و مطرح کننده ارزش ها و فضایل انسانی است، ظهور می کند و به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور می شود.
آنان را از جهل به سوی علم، از تاریکی به سوی نور و از رذایل به سوی فضایل سوق می دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات بخش است که اسلام شرق تا غرب عالم را فرا می گیرد و پرچم تمدن شکوهمند اسلامی در همۀ اقطار به اهتزاز درمی آید. نمونه هایی از این قوانین و اصول که در قرآن آمده است به شرح ذیل می باشد:
الف) اصل عدالت و امانت:
« إنّ الله یأمرکم ان تؤدّوا الأمانات الی أهلها و إذا حکمتم بین النّاس أن تحکموا بالعدل »
(سوره نسآء، آیه 58)
« همانا خداوند امر می کند به شما که امانات را به اهل و صاحبان آن برسانید و زمانی که بین مردم حکم و قضاوت می کنید، با عدل و عدالت حکم نمائید.»
ب) اصل کلی امر به نیکی ها و نهی از زشتی ها:
« إنّ الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتايء ذي القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغي یعظکم لعلّکم تذکّرون » (سوره نحل، آیه 90).
« همانا خداوند به عدل و احسان و بجا آوردن حقّ نزدیکان امر می نماید و از فحشاء، منکر و کارهای زشت نهی می کند. خداوند شما را موعظه می نماید که متذکر شوید و پند گیرید.»
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان:
«...فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم » (سوره بقره، آیه 194)
« پس هر کس به شما تجاوز نمود، بر او همان کاری را نمائید که او با شما انجام داد.»
د) اصل مساوات و برابری مردم و تعیین معیار در ارزشهایی چون تقوا، علم و جهاد در راه خدا:
«...إنا خلقناکم مّن ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبآئل لتعارفوا، إنّ أکرمکم عندالله أتقیکم »
(سوره حجرات، آیه 13)
« همانا خلق کردیم شما را از نر و ماده و قرار دادیم شما را قبایل و گروه های جداگانه تا یکدیگر را بشناسید. بدانید که گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین و پارساترین شماست.»
«...قل هل یستوي الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون...» (سوره زمر، آیه 9)
« بگو: ای پیامبر، آیا کسانی که علم دارند و آنهایی که علم ندارند، با هم برابر و مساویند؟»
«...و فضّل الله المجٰهدین علی القٰعدین أجراً عظیماً » (سوره نسآء، آیه 95)
« و خداوند جهاد کنندگانِ در راه حق، را بر کسانی که نشسته اند و به جهاد نرفته اند، فضل و برتری داده است.»
پ ) اصل نفی هر گونه استبداد:
« ... و یضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي کانت علیهم...» (سوره اعراف، آیه 157)
ت) اصل عدم سلطه کافران بر مؤمنان:
«...و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً » (سوره نسآء، آیه 141)
ث) اصل شدّت در برابر کافران و رحمت در برابر مؤمنان:
« محمد رسول الله و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحمآء بینهم...» (سوره فتح، آیه 29)
ذ) اصل صلح و اخوت:
« إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم...» (سوره حجرات، آیه 10)
ر ) اصل توصیه به وحدت:
« واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا...» (سوره آل عمران، آیه 103)
ز ) اصل بهره برداری از نعمت های الهی:
« قل من حرّم زینة الله الّتي أخرج لعباده و الطّیبٰت من الرّزق...» (سوره اعراف، آیه 32)
س ) اصل وفای به عقود:
« یا أیّها الّذین آمنوا أوفوا بالعقود...» (سوره مائده، آیه 1)
ش ) اصل لا جرح:
«...و ما جعل علیکم في الدّین من حرج...» (سوره حج، آیه 78)
ص ) اصل تکلیف به اندازه طاقت:
« لا یکلّف الله نفساً إلّا وسعها...» (سوره بقره، آیه 286)
ض ) اصل پذیرش اختیاری دین:
« لا إکراه في الدّین...» (سوره بقره، آیه 256)
آنچه ذکر شد، تنها گوشه ای از معارف و اصولی است که در قرآن ذکر شده است. این اصول و اصولی جاری مجرای روابط حاکم بر رفتار اجتماعی و ---------- است. اما این اصول، همه اصول قرآن نیست و گسترۀ اجتماع و روابط اجتماعی، تنها گستره ای نیست که قرآن به آن پرداخته است. در بخش عقاید و گسترۀ اصول دین که شامل توحید، نبوت، معاد، امامت است. آن چه را مطرح نموده است، هم سازگار با عقل سلیم انسانی و برهان خدشه ناپذیر و متین و قدیم است. این مطلب زمانی هویدا و روشن می شود که مقایسه ای بین قرآن و تورات و انجیل در این زمینه ها صورت گیرد.
6. قرآن کریم مدعی کمال و تبیان است و می فرماید:
« و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شيء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین »(سوره نحل، آیه 89)
طبق این آیه شریفه، قرآن کریم « تبیاناً لکل شيء » است.
« تبیان »از ماده « بین » است به معنای « وضوح و انکشاف ». از لازمه این معنا وضوح نوعی الهام و اجمال است که به واسطه تفریق و فاصله، ایجاد شده است. درباره تبیان کل شیء بودن قرآن دو نظریه وجود دارد:
الف_ چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جز این شأنی و کاری ندارد، لذا ظاهراً مراد از « کل شیء » همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبیان همه اینها می باشد.
یکی دیگر از مفسرین نیز در توجیه این نظریه می فرماید:
« تبیان » معنی مصدری دارد، یعنی « بیان کردن » و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم کل شیء، به خوبی می توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز هست. ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازی است، روشن می شود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیایی و شیمی و فیزیک و گیاه شناسی و مانند آن، در آن آمده است. هر چند قرآن یک دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده که تمام دانش های یاد شده و غیر آن در این دعوت کلی جمع است.
به علاوه گاه گاهی به تناسب بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های حساس از علوم و دانش ها برداشته است. ولی با این حال، آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل می دهد، همان مسأله انسان سازیاست و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.
ب_ نظریه دوم می گوید: این [نظریه اول] وقتی صحیح است که منظور از « تبیان » همان بیان معهود و معمولی، یعنی اظهار مقاصد به وسیله کلام و دلالت های لفظی بوده باشد. قرآن کریم با دلالت لفظی به بیشتر از آنچه گفته اند، دلالت ندارد. لکن در روایات آمده است که قرآن تبیان هر چیزی است و علم « ما کان و ما یکون و ما هو کائن » یعنی آنچه بوده و هست و تا روز قیامت خواهد بود، در قرآن هست.
اگر این روایات صحیح باشد، لازمه اش این می شود که مراد از تبیان، اعم از بیان به طریق دلالت لفظی باشد و هیچ بعید هم نیست که در قرآن کریم، اشارات و اموری باشد که آن اشارات از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک نماید.
مرحوم شیخ الاسلام کلینی روایتی در این باب از امام صادق علیه السلام نقل می کند. وجود مقدس حضرت صادق آل محمد علیهم السلام می فرمایند:
« ان العزیز الجبار، انزل علیکم کتابه و هو الصادق البارّ، فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبر السماء والارض...»
(کافی، ج 2، ص 599)
مرحوم عیاشی نیز روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
« إني لأعلم خبر السماء و خبر الارض و خبر ما کان و ما هو کائن فی کفی » ثم قال: من کتاب الله أعلم ان الله یقول: « فیه تبیان لکل شيء ».
(بحارالانوار، ج 89، ص 101)
7. « خاتم » بودن پیامبر اسلام و قرآن مجید، دلیلی دیگر بر جاودانگی این کتاب مقدس است.
خداوند سبحان در قرآن کریم، رسولش را این گونه معرفی می کند:
« مّا کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النّبیین و کان الله بکلّ شيء علیماً »
(سوره احزاب، آیه 40)
این آیه شریفه، صریحاً رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را « خاتم رسولان » معرفی می کند و با آمدن او پرونده رسولان الهی را مختومه اعلام می کند. دیگر بعد از او رسولی نخواهد آمد. اگر کسی ادعای رسالت نموده بدون شک دروغ بافته و کذب گفته است.
نکاتی چند، از این آیه شریفه به دست می آید:
الف_ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدر هیچ یک از مسلمانان نیست. البته این کلام آن گاه صحت می یابد که منظور از « پدر »، « پدر نسبی » باشد، نه « پدر معنوی » زیرا در جایی دیگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، خودشان و امام علی علیه السلام را «پدر این امت» معرفی می کند و می فرمایند:
« انا و علی ابوا هذه الأمة »
ب_ گر چه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، پدر احدی از رجال شما نیست. اما او رسول خداست.
ج_ نه تنها رسول خداست که « خاتم رسولان الهی » نیز می باشد.
جز این آیه شریفه، آیاتی دیگر و روایاتی فراوان حاکی از این است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، خاتم رسولان و قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانی است.
اما آیاتی که دلالت دارد بر خاتمیت رسالت و دعوت رسولان الهی:
الف_ خداوند سبحان از مکالمه رسولش با مشرکین خبر می دهد که فرموده است:
«...و اوحی إليّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ...» (سوره انعام، آیه 19)
این قرآن به من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد، انذار کنم.
در این آیه شریفه تعبیر « من بلغ » آمده است. « وسعت مفهوم تعبیر _ و من بلغ _ رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یک سو و مسأله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد».
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این شریفه تحلیل زیبایی دارد. آن بزرگوار می فرماید: از ظاهر « لانذرکم به و من بلغ » اگر چه بر می آید که خطابش به مشرکین مکه و یا عموم قریش و یا جمیع عرب است، الا اینکه مقابله بین « کم » و بین « من بلغ » البته با حفظ این جهت که مراد از « من بلغ » کسانی باشند که مطالب را از خود پیامبر نشنیده اند، چه معاصرین و چه مردمی که بعد از عصر آن حضرت به وجود می آیند، دلالت دارد بر این که مقصود از ضمیر خطاب « کم » در جمله « لا نذرکم به » کسانی هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را پیش از نزول آیه یا مقارن یا پس از نزول، انذار می فرمودند. پس این که فرمود: « و اوحی إليّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ » بر این هم دلالت دارد که رسالت آن حضرت عمومی و قرآنش ابدی و جهانی است و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خود او می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند، نیست.
و به عبارت دیگر، آیه شریفه، دلالت می کند بر این که قرآن کریم حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و اگر فرمود: تا شما را به وسیله آن انذار کنم و نفرمود: به وسیله قرائت آن، برای این بود که قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود و معنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه کند و تفسیر نماید و خلاصه بر هر کسی که مضامین آن به گوشش بخورد، حجت است.
آری! لازم نیست، کتاب و نامه ای که به سوی قومی ارسال می شود، حتماً به زبان آن قوم باشد بلکه شرط آن این است که:
اولاً: مضامینش شامل آنان شود.
ثانیاً: حجت خود را بر آن قوم اقامه کند.
هم چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به مردم مصر، حبشه، روم و ایران نامه ها نوشت و حال آن که زبان آنان غیر زبان قرآن بود و همچنین عده ای از قبیل سلمان فارسی و بلال حبشی و صهیب رومی به آن جناب ایمان آوردند و بسیاری از یهود با این که زبانشان عبری بود به آن حضرت گرویدند...
ب_ در آیه ای دیگر « عالمین » مخاطب قرار می دهد و می فرماید:
« تبارک الّذي نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا » (سوره فرقان، آیه 1)
در این آیه شریفه « انذار جهانیان » مطرح گردیده است و خداوند، مخاطب قرآن و رسالت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، همه جهانیان را می داند.
ج_ در جایی دیگر می فرماید:
« و ما أرسلناک إلا کآفّة للنّاس بشیراً و نذیراً...» (سوره سبأ، آیه 28)
« ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستادیم.»
در این آیه شریفه، حرف قرآن با همه انسانهاست. نه گروهی خاص از انسان ها و یا قومی خاص از آنها.
د_ در سوره اعراف، خداوند سبحان به رسولش فرمان می دهد و امر می کند که به مردم بگوید: « من فرستاده خدا به همه شما هستم».
خداوند می فرماید:
« قل یا أیّها النّاس إنّي رسول الله إلیکم جمیعاً...» (سوره اعراف، آیه 158)
اما روایاتی که دلالت بر خاتمیت رسالت و نبوت دارد فراوان است. به عنوان تبرک و تیمّن به چند روایت اشاره می نمائیم:
الف_ مرحوم فیض کاشانی حدیثی از مناقب نقل می کند که رسول خدا فرمودند:
« انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الأولیاء » (بحارالانوار ج 39، ص 76)
ب_ از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز نقل شده که فرمودند:
« ختم محمد ألف نبيّ و إنّي ختمت الف وصي و إنّي کلفت ما لم یکلفوا »
(بحارالانوار ج 39، ص 76)
8. یکی دیگر از دلایل جاودانگی قرآن این است که شامل همه کتب آسمانی است.
زیرا « مهیمن »یکی از اوصاف قرآن است. خداوند در قرآن می فرماید:
« و أنزلنا إلیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه ...»
(سوره مائده، آیه 48)
واژه « مهمین » از « هیمن علی کذا » به معنای « صار قیماً و حافظاً علیه » گرفته شده است.
برخی ریشه اصلی آن را « ایمن » به معنای « صار رقیباً و شاهداً » دانسته اند.
در هر حال نوعی تسلط و اشراف در این واژه لحاظ و بدان جهت بر قرآن اطلاق شده که این کتاب بر سایر کتاب های آسمانی اشراف و سیطره دارد و در نتیجه می تواند بعضی از احکام آن ها را نسخ و بعضی دیگر را امضا و تثبیت کند.
برخی نیز می گویند:
« مهیمن » در اصل به معنای چیزی که حافظ و شاهد و مراقب و امین و نگهداری کنند. چیزی بوده باشد و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتاب های آسمانی پیشین مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند، لفظ مهیمن را بر آن اطلاق کرده است.
علامه طباطبایی رحمة الله علیه نیز در تحلیل معنای این کلمه می گوید:
«کلمه « مهیمن » از ماده « هیمنه » گرفته شده و به طوری که از موارد استعمال آن برمی آید، معنای « هیمنه » چیزی بر چیز دیگر، این است که آن شیء مهیمن بر آن شیء دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطی را هیمنه نمی گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شیء و تسلط در انواع تصرف در آن است و حال قرآن که خدای تعالی در آین آیه در مقام توصیف آن است، نسبت به سایر کتب آسمانی همین حال است».
آن علامة آیاتی را به عنوان دلایل بر این مدعی می آورد که به شرح ذیل می باشد:
الف_ قرآن کریم خود را « تبیان کل شیء » معرفی می کند. معنای این مطلب این است که قرآن تمامی زیر بناها ریشه ها و اصول کتب آسمانی را در بر دارد. زیرا این ها قابل تغییر و محکوم به تغییر زمانی و مکانی نیست.
اما از فروع، آنچه قابل نسخ بوده، نسخ کرده است و آنچه را که بشر بدان نیاز روزانه داشته آورده است.
ب_ آیه ای دیگر می گوید:
« إنّ هذا القرآن یهدي للّتي هي أقوم...» (سوره اسراء، آیه 9)
از آنجا که خداوند، قرآن را « اقوم » و استوارترین راه معرفی می کند، معلوم می شود که کتب آسمانی دیگر دارای این خصیصه نبوده اند با توجه به این که از کلمه تاکید « ان » و حرف اشاره «هذه» در صدد این آیه نیز استفاده می کند.
ج_ در جایی دیگر می فرماید:
« ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها أو مثلها...» (سوره بقره، آیه 106)
در این آیه شریفه، مسأله « نسخ » را مطرح می کند. اما به گونه ای که ضرری برای امور حیاتی بشر نداشته باشد. زیرا صریحاً می فرماید:
« در این قرآن اگر امری نسخ شده، بهتر از آن یا مثل آن، جایگزین شده است.»
و این خود، دلیلی محکم بر این است که این قرآن حق سیطره بر کتب پیشین را دارد.
د_ در قرآن کریم، آیه ای دیگر خیال همه را راحت می کند و کمال قرآن و هیمنه او را بر کتب پیشین می رساند.
« الّذین یتّبعون الرّسول النّبي الامّي الّذي یجدونه مکتوباً عندهم في التّوراة و الأنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزّروه و نصروه واتّبعوا النّور الّذي انزل معه، اولئک هم المفلحون».
(سوره اعراف، آیه 157)
در این آیه شریفه چند مطلب مطرح شده است.
_ نام این پیامبر که درس نخوانده است در انجیل و تورات بوده است. دیده اند و هم اکنون نیز نام او را می بینند.
_ این پیامبر، آنها را به کار نیک امر و از هر کار زشت نهی می کند. هر پاکیزه ای را برایشان حلال و هر پلیدی را بر آنان حرام می کند.
_ احکام دست و پاگیر که بر دوششان سنگینی می کرد لغو و بی اعتبار می سازد.
چنین کتابی به حق، بر همه کتب آسمانی سیطره دارد. آخرین کتاب است و تا بشر وجود دارد این کتاب نیز همراه آنان است.
9. قرآن کتابی است موافق عقل و فطرت
گفته شد که یکی از ویژگیهای منحصر به فرد قرآن، عدم وجود اختلاف در آن است. اگر این مقدمه را ضمیمه مقدمه کلی دیگری بنمائیم و بگوئیم که « هر چیزی که در آن اختلاف نباشد راه گشا و هدایتگر است ». پس این نتیجه را می توان به دست آورد که: « قرآن راه گشا و هدایتگر است».
مقدمه اول این استدلال، به وسیله قرآن قابل اثبات است، که می فرماید:
« أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً »
(سوره نساء، آیه 82)
این آیه شریفه متشکل از سه فقره است:
الف_ انسان ها را خطاب قرار می دهد و به آنها می گوید: آیا در قرآن تدبر نمی کنید.
این استفهمام، نوعی استفهام انکاری است. یعنی، با سؤال کردن مخاطب را وامی دارد که متوجه امری باشد.
ب_ لو کان من عند غیر الله. این جمله، یک جمله شرطیه است. یعنی این کلام در خارج واقعیتی ندارد. با وجود این می توان برای آن یک واقعیت خیالی فرض کرد و گفت: اگر این قرآن از نزد غیر خدا آمده باشد، اگر چه از نزد غیر خدا نیست.
ج_ لوجدوا فیه اختلافا کثیراً. لازمه منطقی مقدمه (ب) نتیجه (ج) است. یعنی اگر این قرآن از نزد غیر خدا باشد، حتماً و بدون شک در آن اختلاف خواهید یافت، اما اختلافی در قرآن نیست. پس این قرآن از نزد کسی غیر از خدا نمی باشد، بلکه کلام الهی است. یکی از مفسرین در این زمینه می گوید: « شما هر چه که در قرآن تدبر کنید، هر چه بیشتر تفحص کنید، نه تنها اختلافی در آن نمی بینید، بلکه سراسر آن را هماهنگ تر و منسجم تر می یابید».
پس « تالی » قیاس که وجود اختلاف است، باطل است و اگر « تالی » باطل بود، بطلان « مقدم » نیز روشن می شود. یعنی قرآن بشری نیست، بلکه کلام الله و کتاب الله است.
اما مقدمه دوم، یک امر عقلی است.
هر کسی که به وجدان خود مراجعه کند، درخواهد یافت که « هر چه که اختلاف نداشته باشد و متناقض نباشد، راه گشا و هدایتگر است».
این مقدمه، زمانی کاملاً روشن می شود که ما برخی از آثار انسان ها را مطالعه نمائیم، از آنها سود برده و گاهی باعث هدایت و راه گشایی می شود. به عنوان نمونه، کتاب شریف « الفین » علامه حلی و یا دائرة المعارف گرانقدر و شریف « الغدیر »باعث هدایت و راه گشایی انسانهای زیادی شده است. ما از « الفین » و « الغدیر » بدان جهت یاد کردیم که این دو، از آثار انسان ها است و با این حال باعث هدایت انسان ها نیز هست. پی گیری مقدمات فوق ناگزیر ما را به نتایج زیر می رساند:
1 _ 9. قرآن خرد پذیر و خردپرور است:
آیات قرآن کریم خود، دلیل محکمی است بر این مدعا است. برخی از این آیات را در ذیل مرور می کنیم:
الف) اساس تعالیم اسلام بر مدار جهل ستیزی و عقل انگیزی است.
خداوند متعال می فرماید:
« و من آیاته الّیل و النّهار و الشّمس و القمر لا تسجدوا للشّمس و لا للقمر واسجدوا لله الّذي خلقهنّ إن کنتم إیّاه تعبدون»
(سوره فصلت، آیه 37)
« یکی از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است. پس دیگر معنا ندارد که برای خورشید و ماه سجده کنید، بلکه باید برای خدایی سجده کنید که آنها را آفریده، اگر به راستی می خواهید عبادتی کنید.»
این آیه شریفه، شب و روز و خورشید و ماه از جمله آیات خدا و مخلوقات او شمرده است. بدین وسیله، این پندار باطل و خرافی بعضی از انسان ها که آنها را « رب و معبود » خود پنداشته اند، را رد و انکار می کند. در ادامه بر عقول انسان ها پرتو افشانی می کند و این نکته مهم را به آنها بازگو می کند که « پرستش خورشید و ماه که خود مخلوق هستند » بی معنا است و رسالت انسانی و غایت معنوی او، « عبادت خالق این مخلوقات است».
ب) تقلید زدایی و تحقیق پروری، نیز از جمله اموری است که اساس تعالیم اسلام بر مدار آن استوار است.
قرآن می فرماید:
« و إذا قیل لهم تعالوا الی ما أنزل الله و الی الرّسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا، أو لو کان آبائهم لا یعلمون شیئا و لا یهتدون»
(سوره مائده، آیه 104)
« و زمانی که گفته می شود که روی آورید به آنچه خدا نازل کرده و به رسول گویند: کافی است ما را روشی که پدرانمان را بر آن یافتیم، اگر چه پدرانمان چیزی نمی دانستند و هدایت نمی پذیرفتند.»
این آیه شریفه به طور صریح، « تقلید »را منع می فرماید و کسانی را که به این عمل مبادرت می ورزند، نکوهش می نماید.
اما آیا هر « تقلیدی » مذموم است و ممنوع؟
جواب این سؤال منفی است. زیرا ما دو گونه « تقلید » داریم.
1 _ تقلید ممدوح و عقلانی: رجوع جاهل به عالم و تقلید از او، کاری است عقلایی و پسندیده و « این سیره ای است که همیشه در مجتمع انسانی و در جمیع احکام زندگی به حکم جبر جریان دارد. چون همه افراد بشر نمی توانند بر جمیع ما یحتاج خود علم و تخصص پیدا نموده و رفع حوائج خود بنمایند و ناگزیرند در هر مورد به عالم مربوط به آن رجوع نموده و از او تقلید کنند».
2 _ تقلید مذموم و منع شده: « همان طور که سیره عقلا رجوع جاهل را به عالم صحیح می دانند و آن را امضا می کنند، رجوع جاهل را به جاهل دیگر مذموم و باطل می داند. چنان که رجوع عالم را هم دیگر باطل دانسته و تجویز نمی کند که مردی علم خود را ترک نموده و علم دیگری را اخذ نماید».
قرآن نیز در ردّ این گونه تقلید می فرماید: « او لو کان اباءهم لا یعلمون شیئا لا یهتدون».
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: « مفاد این آیه این است که عقل تجویز نمی کند که انسان به کسی که از علم بهره ای ندارد مراجعه نموده و هدایت و راهنمایی او را که گمراهی است، بپذیرد. این در حقیقت پیمودن راه خطر دار است و سنت حیات اجازه نمی دهد انسان طریقه ای را سلوک کند که در آن ایمنی از خطر نیست و وضع آن نه برای خودش و نه برای راهنمایش روشن نیست».
ج) یکی دیگر از اموری که اساس تعالیم اسلام بر آن استوار است « پنداری نبودن و دانش سازی » است.
قرآن کریم، سفارش اکید دارد که در حیطه « معارف کلی و حیاتی سرنوشت بشر » نباید به « گمان و حدس و احتمال » بسنده نمود. بلکه دستور اکید می دهد که در این امور فقط به دنبال « علم و قطع و یقین » بود.
در چند آیه قرآن کریم دستور فوق را بیان فرموده است:
1 _ در سوره اسری با تأکید می فرماید:
« و لا تقف ما لیس لک به علم » (سوره اسراء، آیه 36)
« چیزی را که به آن علم نداری پیروی مکن »
2 _ در جایی دیگر از پیروی و تبعیت در گمان و ظن، نهی می کند. زیرا « ظن » توانایی کشف و شناسایی « واقع » را ندارد.
خداوند می فرماید:
« و ما لهم به من علم ان یتّبعون إلّا الظّن لا یغني من الحق شیئا » (سوره نجم، آیه 28)
« هیچ علمی به آن ندارند و جز در پی گمان و پندار نمی روند و ظن و گمان هم در فهم حقیقت هیچ سودی ندارد.»
3 _ در جایی دیگر از پیروی از کسانی که دنباله رو « گمان و پندار » هستند، نیز نکوهش به عمل می آورد و می فرماید:
« و إن تطع أکثر من في الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتّبعون إلّا الظّن و إن هم إلّا یخرصون »
(سوره انعام، آیه 116)
« اگر اکثر مردم روی زمین را اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد که جز گمان را پیروی نمی کنند و جز تخمین نمی زنند.»
این آیه می رساند که تخمین زدن در اموری از قبیل معارف الهی و شرایع که می بایستی از ناحیه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و یقین نمی توان تکیه داشت طبعاً سبب ضلالت و گمراهی است.
10. تحریف ناپذیر بودن قرآن دلیلی دیگر است بر جاودانگی آن
در بین کتب آسمانی، تنها و تنها قرآن است که از دست تحریف بدور مانده، گر چه از روز نزول آن تاکنون بیش از چهارده قرن می گذرد.
صاحبان تمامی ادیان، به این امر اذعان دارند که کتاب آسمانی آنها تحریف شده است.
تورات امروزی، نه آن تورات است که بر حضرت موسی کلیم الله نازل شد.انجیل نیز همان انجیلی نیست که بر حضرت عیسی روح الله نازل شد.
مسیحیان تنها یک انجیل ندارند. بلکه دارای اناجیل اربعه هستند.
این اناجیل عبارتند از: انجیل برنابا ، انجیل لوقا ، انجیل متی و انجیل یوحنا.
گر چه این اناجیل همان نیست که بر عیسی نازل شد، بلکه محفوظات پیروان حضرت عیسی علیه السلام است، با این حال همین انجیل ها نیز تماماً از تحریف بدور نمانده است.
امروزه کسی نمی تواند ادعا کند که مثلا « انجیل برنابا » که مستندترین انجیل است، همان است که « برنابا » نوشته بوده است.
« اوستای » زردشتیان، یا رسایل کنفوسیوس و نیز « اوپانیشادهای » برهمنان که داستانی خاص برای خود دارد.
امروزه دانشمندان از علمی به نام « کتاب شناسی و نسخه شناسی » یاد می کنند.
این علم متکفل این است که « نسخ و کتاب های قدیمی » را شناسایی کند. به اذعان این دانشمندان، چه بسیار کتابهای ارجمندی توسط دانشمندان بزرگی نوشته شده که امروزه یا در دسترس ما نیست و یا بخش هایی از آن ها مفقود شده است.
اما قرآن، با وجود این تاریخ هزار و چند ساله اش حتی ذره ای ، حتی « حرکات حروف آن » دچار تحریف نشده است.
این گونه نبوده که نخواسته اند قرآن را تحریف نمایند. چه بسا بدخواهان دین مبین اسلام به این کار دست زده، اما رسوا شده اند. زیرا خداوند، خودش حافظ کتاب آخرین اش است.
« تحریف ناپذیری قرآن » بحثی مفصل است که انشاء الله به آن خواهیم پرداخت و اثبات خواهیم کرد که: « قرآن، هرگز تحریف نشده است و نخواهد شد ».
11. مخاطب قرآن، طبقه خاصی از انسان ها نیست، بلکه عموم بشر مخاطب آن است.
قرآن کریم می فرماید:
« ما کان محمّد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النّبیّین و کان الله بکلّ شيء علیماً»
(سوره احزاب، آیه 40)
بر طبق این آیه شریفه، رسول گرامی اسلام، خاتم رسولان است و بعد از او رسولی نخواهد آمد.
آیه ای دیگر این آیه را اثبات می کند، آنجا که از قول عیسی ابن مریم علیهما السلام این بشارت را به بنی اسرائیل می دهد و می فرماید:
« و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل إنّي رسول الله إلیکم مصدّقاً لما بین یديّ من التّورات و مبشّراً برسول یأتي من بعدي اسمه أحمد فلمّا جآءهم بالبیّنات قالوا هذا سحر مّبین»
(سوره صف، آیه 6)
حضرت عیسی در این آیه شریفه خود را رسول خدا معرفی می کند. کسی که او را در تورات تصدیق نموده است.
بعد از آن بشارت به آمدن کسی می دهد که رسول الله است و نام او احمد است.
آن گاه می فرماید: هر گاه این رسول به سوی آنها آمد، او را به سحر و ساحری متهم می نمایند.
رسول اکرم نیز خود را نبیّ حقّ معرفی می کند و می فرماید:
«...إنّما أنا بشر مثلکم یوحی إليّ...»
(سوره کهف، آیه 110)
رسول گرامی حق در این آیه شریفه به امر خدا، خود را کسی می داند که به سوی او وحی می شود و همین وحی است که موجب تمایز او از سایر انسان ها گردیده است و الاٌ او نیز انسانی است همانند سایر انسان ها.
به همین دلیل که می تواند اسوه و الگو برای انسان ها باشد.
زیرا که انسان به کسی نیاز دارد که مانند او باشد در خلقت، اما بالاتر از او باشد در اوصاف و صفات بارز انسانی و در مرتبه ای والاتر و بالاتر از کمال انسانی قرار داشته باشد.
اگر می فرماید:
« لّقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة لّمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر...»
(سوره احزاب، آیه 21)
به این دلیل است که رسول اکرم به گواهی حضرت حق تعالی « ما ینطق عن الهوی » است. یعنی از نزد خود چیزی نمی گوید.
اگر بگوید: «...و هو وحي یوحی » است. اگر رسول گرامی چیزی گفت، بدانید که وحی بر او نازل شده است و آن را می گوید که حق تعالی به او امر نموده است.
به همین دلیل است که رسول گرامی حق، خطاب به انسان ها نموده و می فرماید:
«...یا أیّها النّاس إنّما أنا لکم نذیر مّبین »
(سوره حج، آیه 49)
به این نیز کفایت نمی کند. و لحن خود را تندتر می کند و می فرماید:
« قل یا أیّها النّاس إنّي رسول الله إلیکم جمیعاً الّذي له ملک السموات والارض لا اله الّا هو یحیي و یمیت فامنوا بالله و رسوله النّبي الامّي الّذي یؤمن بالله و کلماته واتّبعوه لعلّکم تهتدون »
(سوره اعراف، آیه 158)
در این آیه شریفه چند نکته را به انسان ها گوشزد می کند و به آنها تذکر می دهد که:
الف _ من رسول الله هستم و به سوی قوم خاصی نیامده ام. بلکه رسول الله به سوی همه شما انسان ها هستم.
ب _ من رسول خدایی هستم که تمام آسمان ها و زمین مال اوست. جز او خدایی نیست. زنده می کند و می میراند.
ج _ بنابراین ای انسان ها، به خدا و رسول امی که ایمان به خدا و کلمات او دارد، ایمان آورید. او را تبعیت کنید، باشد که هدایت شوید.
این آیه شریفه جز موارد فوق، به نکته ای بس لطیف نیز اشاره دارد. آن نکته چیزی نیست جز، علت الگو بودن رسول الله. این آیه شریفه می فرماید: به کسی ایمان آورید که او به خدا و کلمات خدا ایمان دارد. بنابراین هر کس شایسته این نیست که رهبر و مقتدا و اسوه انسان ها قرار گیرد. کسی این شایستگی را دارد که خود مؤمن به خدا و هدایت یافته از جانب او باشد.
وقتی این گونه شد، خدای نیز بر او منّت می گذارد و کتاب اش را بر او نازل می کند.
« و قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّاس علی مکث و نزّلناه تنزیلا »
«خداوند این قرآن را جزء جزء به رسول اش نازل می کند تا او نیز بر امت اش به تدریج قرائت کند.»
(سوره اسراء، آیه 106)
دلیل این که این قرآن باید جزء جزء و به تدریج بر انسان ها خوانده شود، اموری بسیار است. این امور را خود قرآن معرفی می کند.
اول _ قرآن خود را کتابی معرفی می کند که برای همه انسان ها آمده است و می فرماید:
« إنا أنزلنا علیک الکتاب للنّاس بالحقّ، فمن اهتدی فلنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها...»
« این کتاب الهی را به حق برای هدایت خلق بر تو نازل کردیم. اینک هر کس هدایت یافت نفع آن و هر که به گمراهی شتافت، زیان آن بر شخص اوست. »
(سوره زمر، آیه 41)
بنابراین نقش این کتاب در حیات دنیوی و اخروی انسان، نقش هدایت گرانه است. این انسان ها هستند که باید خود را در پرتو نور تابناک آن قرار دهند و از آن نور برگیرند.
دوم _ انسان ها گوناگون هستند و روحیات متفاوتی دارند. هنگام مراجعه به این کتاب مقدس بر اساس ظرفیت وجودی خود بهره مند می شوند. در این مواجهه، چه بسا بسیاری از انسان ها هدایت شوند و بسیاری از آنها گمراه تر گردند.
قرآن خود در این باره می فرماید:
«...فأمّا الّذین آمنوا فیعلمون أنّه الحقّ من رّبهم و أمّا الّذین کفروا فیقولون ماذآ أراد الله بهذا مثلاً، یضلّ به کثیرا و یهدي به کثیرا و ما یضلّ به إلّا الفاسقین »
« خداوند در این کتاب مثل های فراوانی آورده است. در این میان آنها که به خدا ایمان دارند، می دانند که این مثل است و از جانب خدا می باشد. لیک آنها که کافرند، می گویند: مقصود خدا از این مثل ها چیست؟ که گمراه می کند به آن مثل ها بسیاری را و هدایت جمع کثیر دیگری را. اما کسانی گمراه می شوند که فاسق هستند.»
(سوره بقره، آیه 26)
پس شرط گمراهی، طبق این آیه شریفه، فسق و فجور است. این ها اگر با کتاب و نور حق نیز مواجه شوند، هدایت نمی گردند.
سوم _ در میان فاسقان اما هستند کسانی که هنوز دریچه قلب آنها به نور حضرت حق بسته نشده است.
اینجاست که قرآن، آنها را از ظلمات به سوی نور رهنمون می شود.
قرآن در این باره می گوید:
« الر _ کتاب أنزلناه إلیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور...»
(سوره ابراهیم، آیه 1)
چهارم _ انسان هایی که هدایت شده اند، از این کتاب بهره هایی وافر می برند. گر چه این کتاب برای همه انسان ها است.
قرآن خود، این گونه گفته است.
الف _ « هذا بیان للنّاس و هدی و موعظة للمتّقین » (سوره آل عمران، آیه 138)
ب _ « هذا بصائر للنّاس و هدی و رحمة لّقوم یوقنون » (سوره جاثیه، آیه 20)
ج _ « یا أیها النّاس قد جاءکم برهان مّن ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً مّبیناً » (سوره نساء، آیه 174)
پنجم _ گر چه از این قرآن متقیان و هدایت شده ها بهره های فراوان می برند، اما قرآن در رحمت و هدایت را بر روی همه باز گذارده است. این انسان ها است که راه را اشتباه می روند.
قرآن چه زیبا فرموده است: که رسولش را رحمت معرفی می کند و کتابش را « فرقان و ذکر ».
الف _ « و مآ أرسلناک إلّا رحمة لّلعالمین » (سوره الانبیاء، آیه 107)
ب _ « تبارک الّذي نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا » (سوره فرقان، آیه 1)
ج _ « إن هو إلّا ذکر للعالمین » (سوره صاد، آیه 87 و سوره تکویر، آیه 27)
ص _ « و ما هو إلّا ذکر لّلعالمین » (سوره قلم، آیه 52)
در بحث قبل، گفته شد كه « قرآن كریم، كامل است » و برای اثبات آن مدعا، استدلالهایی نیز ذكر شد.
بحث « جاودانگی » قرآن ارتباط وثیقی با « كمال » آن دارد. به دیگر سخن همان دلایلی كه برای اثبات كمال قرآن آورده شد، می تواند استدلالهایی باشد برای اثبات همیشگی بودن و جاودانگی قرآن. با وجود آن دلایل، ما در این نوشتار سعی خواهیم كرد، دلایلی دیگر نیز برای اثبات جاودانگی قرآن كریم بیاوریم. گرچه یقین داریم كه جاودانگی قرآن نیازمند دلیل آوردن نیست.
چرا كه كتابی كه در طول چهارده قرن، بدون ذره ای تحریف، توانسته حاكم قلب انسان ها باشد، خود دلیل جاودانگی آن است و حاكی از كرامت و عظمت بی انتهای آن. با وجود این، با كمال تأسف باید گفت: در طول تاریخ اسلام و بیشتر از آن، امروزه بوده اند و هستند كسانی كه بر طبل ناكارآمدی اسلام می كوبند و خزانه سرای اباطیل شیطان شده اند و دست در دست ابلیس نهاده و از هم قول گرفته اند تا فرزندان آدم را از صراط حق به صراط های نامستقیم باطل بكشانند. آنان، قسم خورده اند تا در جمیع انسان ها، ... جز مؤمنین را اغوا نمایند. مگر ابلیس هنگامی كه از درگاه الهی طرد شد و مورد لعن خدای متعال قرار گرفت، از خدای تعالی مهلت نخواست؟
مگر نگفت:
« ربّ فأنظرني الی یوم یبعثون » (سوره ص، آیه 79)
و خدای نیز به او مهلت داد:
« فانّک من المنظرین، الی یوم الوقت المعلوم » (سوره ص، آیه های81 و80)
و اینجا بود كه ابلیس قسم یاد كرد و گفت:
« فبعزّتك لأغوینّهم أجمعین، الّا عبادك منهم المخلصین » (سوره ص، آیه های 83 و82).
خداوند هم سزای او و هم دستانش را جهنم قرار داد و فرمود:
« لأملأنّ جهنّم منك و ممّن تبعك منهم أجمعین» (سوره ص، آیه 85)
آری! امروز و دیروز، بوده اند و هستند شبهاتی كه می خواهند بدین وسیله، قرآن را از صحنه زندگی بشر دور نمایند. لیك « آب در هاون می كوبند » و « آب از كویر نمكزار می جویند ».
اینجاست كه نیاز است تا برای تنویر اذهان، این بحث مطرح شود و دلایلی نیز آورده شود.
ما در این مقال خواهیم كوشید به گوشه ای از این استدلالها كه عمدتاً از خود قرآن اخذ شده اند، بپردازیم.
1. خداوند « جاودانه بودن»آن را تضمین كرده است:
خدای سبحان در قرآن كریم می فرماید:
« إنّا نحن نزّلنا الذّكر و إنّا له لحافظون » (سوره حجر، آیه 9)
در این آیه معارف گران قدری نهفته است. بعضی از این نكات مهم، به شرح زیر است:
الف _ خدای متعال در این آیه شریفه تصریح و تأكید می كند كه، این قرآن از جانب اوست و می فرماید:
« إنّا نحن نزّلنا الذّكر »
دلیلی كه باعث شده خداوند این تأکید بنماید، این است كه، مشركین، قرآن را « هذیان » دیوانگی و رسول خدا را دیوانه _ نستجیر بالله _ نامیده بودند.
خداوند در این فقره از آیه، هر دوی این افترائات را رد می كند و قرآن، ذكری معرفی می كند كه از جانب خدای سبحان نازل شده و رسولش نیز به نحو التزامی مبری از دیوانگی معرفی می كند. چرا كه هیچ عقل سلیمی، نمی تواند قبول كند كه « دیوانه ای » مامور ابلاغ پیام حق به انسان ها شده است.
ب _ فقره دوم آیه نیز با تاكید شروع می شود و می فرماید: « و إنّا له لحافظون ».
خداوند در این فقره سنگ تمام می گذارد و تمامی احتمالات را رد و رفع می كند. چه بسا كسانی كه گمان می كردند، این قرآن از ناحیه خدای سبحان نیست، بلكه هذیان است، به این نتیجه نیز می رسیدند كه، پس از مدتی چند، این هذیان نابود خواهد شد و از اذهان انسان ها محو و آنان بدون دغدغه، به زندگی جاهلانه شان خواهند پرداخت. زندگی كه مزاحمی نداشته باشد و حیاتی كه كسی متذكر تعفن آن نباشد. لیك خدای سبحان، آن خواب آنها را تعبیر ناشده می گذارد و بانگ می زند كه: این قرآن، جاودان است. در اذهان می ماند و در دلها، خانه می كند و كشور وجود انسان های پاك طینت و راست فطرت را همواره روشنی بخش است. زیرا خداوند این خواسته است و اراده خداوند به هر چیزی كه تعلق گیرد، آن شیء همان گونه خواهد كه خدا می خواهد. مگر نه این است كه خدای سبحان فرمود:
« إنّما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له كن فیكون » (سوره یس، آیه82)
این تعبیر در دو جای دیگر قرآن نیز آمده است و حاكی از تخلف ناپذیری اراده تكوینی حق می باشد. در سوره نحل می فرماید:
« إنّما قولنا لشيء إذا أردناه أن نّقول له كن فیكون » (سوره نحل، آیه40)
«ما با امر نافذ خود هر چه را اراده كنیم و گوئیم موجود باش، همان لحظه موجود خواهد شد»
در سوره مباركه غافر نیز همین مضمون را تكرار می كند به این نحو:
«...فاذا قضی أمراً فانّما یقول له كن فیكون » (سوره غافر، آیه 68)
مرحوم آیت الله طباطبائی در معنای تفسیر این آیه كریمه می فرماید:
بنابراین معنای این آیه ... این می شود كه: این ذكر را تو از ناحیه خودت نیاورده ای تا مردم علیه تو قیام نموده و بخواهند آن را به زور خود باطل ساخته و تو در نگهداریش به زحمت بیفتی و سرانجام هم نتوانی.هم چنین از ناحیه ملائكه نازل نشده تا در نگهداریش محتاج آنان باشی تا بیایند و آن را تصدیق كنند. بلكه ما آن را به صورت تدریجی نازل كرده ایم و خود نگهدار و با عنایت ویژه خود آن را با صفت ذكرش حفظ می كنیم.
پس قرآن كریم ذكری است زنده و جاودانی و محفوظ از زوال و فراموشی... چون ذكر خداست و همان طور كه خدای تعالی الی الابد هست، ذكرش نیز هست.
2. خداوند در جایی دیگر از قرآن می فرماید:
« قرآناً عربیّاً غیر ذي عوج...» (سوره زمر، آیه 28)
« عوج »به معنای « انحراف» و « انعطاف» است. این واژه، مخصوص كجی های معنوی است نه انحراف های ظاهری و لفظی. بنابراین « غیر ذی عوج »، یعنی اینكه: قرآن كتابی « مستقیم است و هیچ گونه كجی، تضاد و اختلافی در آن نیست ». لذا، جاودانه است. زیرا آن چیزی می تواند متصف به جاودانگی شود و دوام یابد كه دارای خصوصیات این امر باشد. علامه طباطبایی رحمت خدا بر او باد در تبیین «حقایق از اعتباریات» می فرماید: «بهترین برای شناخت این كه بدانیم چه چیزی حقیقی، واقعی و جاودانه است، این می باشد كه آثار آن را مورد مطالعه قرار دهیم ».
برای این امر، مراحل زیر باید طی شود:
1. ببینیم، جاودانه و دائمی و آنچه مرادف این الفاظ است، به چه معنا می باشد؟
2. بعد از آن كه معنای آن را دریافتیم، ببینیم كه چه آثاری دارد؟
3. در این مرحله آن آثار را باید به شیء مورد نظر تطبیق داد و دید كه آیا آن شیء، متصف به این آثار می شود یا نه؟ به بیانی دیگر، باید دید كه آیا آن شیء مورد نظر، این آثار را دارد یا ندارد؟
اكنون با توجه به نكات مذكور، می بینیم، قرآن كریم:
اولا: حدود 1400 سال است كه دست نخورده باقی مانده است و این خود اصلی ترین ویژگی و اثر جاودانگی است زیرا مگر نه آن است كه جاودانه، یعنی آن كه بدون تغییر، یك شی باقی بماند و نابود نشود.
ثانیاً: اختلافی در آن وجود ندارد.
ثالثاً: از تناقض، خالی است و آنچه با عقل منافی است، در آن نتوان یافت و نكته ای باطل در آن وجود ندارد و از كفریات، مصون است.
كتاب های آسمانی دیگر، اما با كمال تأسف، دارای مطالبی است كه گاه با صریح عقل مخالف است.
كدام عقل سلیمی می پذیرد كه خدای با پیامبرش، كشتی بگیرد و در آن میدان، مسابقه را به رسولش ببازد. نیز، چگونه می توان پذیرفت كه خدا، هم واحد باشد و سه گانه؟!
یكی از دانشمندان اسلام در توصیف قرآن می فرماید:
این قرآن، نام خداوند كریم است. بندگان را یادگار مهر قدیم است. نامه ای كه مستودع آن در جهان است و مستقر آن در میان جان است. هفت اندام بنده، به نامه دوست، نیوشان است. نام دوست نه اكنونی است كه آن، جاودان است.
3. قرآن ادعای «تحدی» و هم آورد طلبی دارد:
این خود دلیلی بر جاودانه بودن آن است. این «تحدی» هم در آیات مكی آمده است و هم در آیات مدنی كه همه آنها دلالت دارد بر این كه قرآن، آیتی است معجزه و خارق عادت. آیاتی كه بر این امر دلالت دارد به شرح زیر است:
الف_
«قل لّئن اجتمعت الإنس و الجنّّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا »
(سوره اسراء، آیه 88)
خدای سبحان به رسولش می فرماید:
بگو: ای رسول ما، اگر تمام انسان ها و جنّیان جمع شوند تا مانند این قرآن را بیاورند، نخواهند توانست، ولو اینكه بعضی از اینان یار و كمك كار دیگری گردند.
ب_
« أم یقولون افتراه، قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم مّن دون الله ان كنتم صادقین »
(سوره هود، آیه 13)
خدای متعال در این طرح سؤال، به توبیخ كسانی می پردازد كه قرآن را، یك سری سخن گزاف و افتراء و دروغ می پنداشتند. آن گاه به رسول گرامی اش می فرماید:
بگو: ده سوره مثل این سوره ها كه به گمان باطل شما افتراء است، بیاورید.
در ادامه آیه شریفه، كفار را تحریض می كند و آنها را به غیرت وامی دارد و می فرماید: هر كسی را كه قدرت این كار را دارد نیز بخوانید، اگر راست می گوئید.
ج_
« أم یقولون افتراه، قل فأتوا بسورة مّثله وادعوا من استطعتم مّن دون الله ان كنتم صادقین »
(سوره یونس، آیه 38)
در این آیه شریفه، خداوند نه تنها ده سوره از كفار نمی خواهد كه می گوید: فقط یك سوره بیاورید حتی این اجازه را نیز به كفار می دهد كه برای آوردن این یك سوره می توانند از هر كس جز خدا، یاری بطلبند.
د_ این مضمون را در سوره بقره نیز تكرار می كند و می فرماید:
« و إن كنتم في ریب مّما نزّلنا علی عبدنا فاتوا بسورة مّن مثله وادعوا شهداءكم مّن دون الله إن كنتم صادقین»
(سوره بقره، آیه23)
می فرماید: اگر گمان می كنید، آنچه به رسول او نازل شده، از سوی خدا نیست، پس یك سوره بیاورید...
ه_ در آیه بعد، خیال همه را راحت می كند و می فرماید:
« فإن لّم تفعلوا و لن تفعلوا...» (سوره بقره، آیه 24)
« آری! انسان هرگز قادر نیست، این كار را انجام دهد.»
همان طور كه ملاحظه می شود، قرآن با صراحت و قاطعیت بی نظیری دعوت به مبارزه كرده است.
صراحت و قاطعیتی كه نشانه زنده حقانیت است. قرآن با بیان بسیار قاطع و صریح تمام جهانیان و كلیه كسانی را كه در پیوند آن با مبدأ جهان آفرینش تردید داشتند، دعوت به مقابله به مثل كرد. نه تنها دعوت كرد، كه آنها را تشویق و تحریك به مبارزه نیز نموده است. با دقت و مطالعه كلماتی كه در این آیات به كار رفته، این نكته آشكار قرآن مجید، انگشت بر مواضعی نهاده كه ارتباط مستقیم با غیرت، حمیت و عصبیت اعراب داشت.
این كلمات به ترتیب زیر است:
1. « ان كنتم صادقین »: اگر راست می گوئید.
2. « فاتوا بعشر سور مثله مفتریات» : ده سوره ساختگی مثل آن بیاورید.
3. « ...فاتوا بسورة مثله ... ان كنتم صادقین »: اگر راست می گوئید، یك سوره بیاورید.
4. « وادعوا من استطعتم من دون الله »: غیر از خدا از هر كس می خواهید كمك بگیرید.
5. « قل لئن اجتمعت الانس و الجن »: اگر همه انس و جن جمع شوند و دست به دست هم نهند.
6.« فان لم تفعلوا و لن تفعلوا »: اگر مثل آن را نیاورید و هرگز نخواهید توانست.
با این تحریك ها و تشویق ها و با این كه می دانیم این مبارزه تنها یك مبارزه ادبی یا مذهبی نبود، بلكه یك مبارزه « ---------- »، « اقتصادی » و « اجتماعی » بود. مبارزه ای بود كه همه چیز حتی « موجودیت » آنها در گرو آن بود و به عبارت دیگر، یك مبارزه حیاتی محسوب می شد كه مسیر و سرنوشت زندگی و مرگ آنها را روشن می ساخت. اگر پیروز می شدند همه چیز داشتند و اگر مغلوب می شدند، باید از همه چیز خود دست بشویند.
آفاق تحدی: گفته شد كه یكی از دلایل جاودانگی قرآن كریم، « ادعای تحدی » آن است. اكنون نوبت آن رسیده است تا وسعت تحدی و آفاق آن را بررسی نمائیم. در این زمینه نظریاتی چند مطرح شده است كه به بررسی آنها می پردازیم.
1. بعضی گفته اند كه قرآن به تمام ادعای تحدی نموده است. به این معنا كه منظور از تحدی قرآن، تمام قرآن است. نه چند سوره یا یك سوره، قرآن ادعای این را ندارد كه شما از آوردن حتی یك سوره نیز ناتوان هستید، یا نمی توانید چند سوره بیاورید، بلكه ادعای قرآن این است كه از آوردن تمام قرآن ناتوان هستید. برای اثبات ادعای خود، به خود قرآن تمسك كرده اند و دو آیه زیر را متسمك قرار داده اند:
« قل لّئن اجتمعت الإنسو الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن، لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیراً»
(سوره اسراء، آیه 88)
اینان می گویند: طبق این آیه شریفه، مثل نداشتن، صفت مجموعه قرآن است. نه هر سوره ای از آن.
آیه دیگری نیز این مطلب را می رساند به این مضمون كه می فرماید:
« أم یقولون تقوّله، بل لّا یؤمنون، فلیأتوا بحدیث مّثله إن كانوا صادقین »
(سوره طور، آیه های 34 و 33)
همان گونه كه درآیه قبل فرمود: « یأتوا بمثل هذا القرآن »، در این كریمه می فرماید: « فلیأتوا بحدیث مّثله ».
این دو آیه دال بر این است كه انسان ها ناتوان از آوردن مجموعه قرآن هستند. نه هر سوره ای از آن.
این نظریه، مخالف صریح خود قرآن است. این مخالفت با اندك تأملی در آیات و مراحل تحدی روشن می شود.
خداوند در قرآن، تحدی و معارض طلبی را در پنج مرحله مطرح می كند و جالب این است در هر مرحله خدای سبحان از موضع قبلی خود به نفع انسان ها با ملایمت و ملاطفت عقب نشینی می كند و مجال بیشتر و وسیع تری برای انسان ها قائل می شود. قرآن این مراحل را به ترتیب زیر ارائه می نماید:
الف_ نخست می فرماید: به طور مطلق سخنی همانند قرآن بیاورید:
« أم یقولون تقوّله، بل لّا یؤمنون فلیأتوا بحدیث مّثله إن كانوا صادقین »
(سوره طور، آیه های 34 و 33)
این آیه در جواب مشركان مكه نازل شده است. آنها می گفتند: این سخنان، ساخته و پرداخته خود رسول گرامی است. و به این منظور از كلمه « تقول » استفاده می كردند تا رسول اكرم را به دروغ گویی، متهم نمایند. « تقول »به معنای این است كه آدمی بخواهد چیزی را به زحمت بگوید و تنها در مورد دروغ گویی، استعمال می شود. چون دروغ گو، می خواهد به زحمت، باطل را به صورت حق جلوه دهد و به این منظور خود را به زحمت اندازد.
معنای آیه این است بلكه می گویند: قرآن، ساخته و پرداخته خود اوست، كه به دروغ به خدا نسبت می دهد و به او افتراء می بندد. قرآن اما پاسخ دندان شكنی به كفار می دهد و می فرماید:
« فلیأتوا بحدیث مّثله، إن كانوا صادقین » (سوره طور، آیه 34)
اگر این قرآن، كلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، باید كلامی بشری و نظیر سایر كلام ها می بود و سایر كلام ها مثل آن بودند. در نتیجه باید سایر مردم هم بتوانند سخنی مثل آن بیاورند.
در صورتی كه از انجام این كار عاجز بودند.
ب_ درمرحله بعد، با قاطعیت بیشتری آنها را خطاب قرار می دهد و می فرماید: اگر هنوز شك دارید كه این كلام خدا نیست، آستین بالا بزنید و مانند این قرآن بیاورید. در این مرحله لحن قرآن شدید می شود و پای جنیان را نیز به میان می كشد و می فرماید:
« قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا »
(سوره اسراء، آیه 88)
می گوید: اگر انس و جن جمع شوند و دست در دست یكدیگر نهند این كار را نمی توانند انجام دهند و مانند قرآن را نمی توانند بیاورند.
ج_ در مرحله سوم، قرآن می گوید: حالا كه نمی توانید تمام قرآن را بیاورید، حداقل ده سوره بیاورید.
اینجا نیز مشركان را خطاب قرار می دهد كه بی جهت به رسول خدا نسبت افتراء نبندید. این كلام خداست. اگر می پندارید كه قرآن كلام خدا نیست.
« فأتوا بعشر سوره مّثله مفتریات وادعوا من استطعتم مّن دون الله إن كنتم صادقین »
(سوره هود، آیه 13)
د_ در این مرحله مسأله آوردن حتی یك سوره را مطرح می كند و می فرماید:
« قل فأتوا بسورة مّثله وادعوا من استطعتم مّن دون الله إن كنتم صادقین» (سوره یونس، آیه 38)
ص_ در آخرین مرحله خیال تمام انسان ها را راحت می كند و می فرماید:
« فإن لّم تفعلوا و لن تفعلوا...» (سوره بقره، آیه 24)
یعنی: این كار را نكردید و هرگز نتوانید كرد.
این آیه شریفه، هم ناظر به گذشته است و هم ناظر به آینده.
جمله « لم تفعلوا »ناظر به گذشته است. یعنی شماها كه ادعای فصاحت و بلاغت و خدای سخن بودن داشتید، تاكنون نه تنها نتوانستید مثل قرآن كه حتی ده سوره هم نتوانستید مثل قرآن بیاوردید.
با این همه ادعاء حتی از آوردن یك سوره هم عاجز هستید. نكته جالبی كه این فقره، به آن دارد، این است كه « سوره » را مطلق می آورد. یعنی این آیه نمی گوید كه: مثلاً از آوردن سوره ای مثل بقره ناتوان بودید. بلكه می فرماید: حتی از آوردن سوره ای مثل « و العصر »نیز عاجز هستید.
درفقره دوم، اما می فرماید: « لن تفعلوا » این فقره ناظر به آینده است، نفی ابدی می كند. یعنی این كار را هرگز نمی توانید انجام دهید.
در جای دیگری نیز قرآن با این لحن با موسی سخن گفته است.
هنگامی كه موسی درخواست رؤیت حق جل و علی نمود و گفت:
« قال رب أرني أنظر الیك ». خدا خودت را به من بنمایان تا تو را ببینم.
خدای سبحان در جواب درخواست موسی فرمود:
« لن تراني...» (سوره اعراف، آیه 143)
اینجا نیز منظور از « لن ترانی »، نفی ابدی دیدن است. چرا كه خداوند را با چشم نمی توان دید.
این نظریه صحیح و تمام نیست نمی توان گفت: قرآن فقط در گستره فصاحت و بلاغت ادعای تحدی دارد. دلایل زیادی بر ناتمام بودن این نظریه موجود است.یکی از دلایل، همان آیه ای است که این گروه به وسیله آن براثبات نظریه شان استدلال کردند.
سوره اسراء آیه 88، فقط و فقط بر فصاحت و بلاغت قرآن دلالت ندارد، بلکه یکی از دلالتهای آن تحدی در گستره فصاحت و بلاغت است.
خداوند به رسولش فرمود:
«قل لئن اجتمعت الإنس والجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن، لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً »
(سوره اسراء، آیه 88 )
در این آیه شریفه تحدی به « مثل هذا القرآن » تعبیر شده است. اکنون اگر کسی ادعا کند که منظور از « مثل هذا القرآن » فقط و فقط فصاحت و بلاغت است، نیاز به دلیل و دلایلی غیر از این آیه دارد.
زیرا قرآن فقط کلامی زیبا نیست، بلکه دارای معارفی بس عالی است که بشر عاجز از آوردن چون آن است. می توان برای اثبات معجزه بودن قرآن در گستره بلاغت دلیل آورد و گفت: اگر بلاغت « مطابقت لمقتضی الحال »باشد.
طبعاً هر کلامی را باید با هدف گوینده و مقتضای حال سنجید تا آن وقت ببینیم این کلام برای تامین آن هدف،بهترین شیوه را انتخاب کرده یا نه. بلاغت تنها به این نیست که الفاظ از لحاظ زیبایی و شیوایی ارزیابی شوند. بلکه علاوه بر این، باید هدف گوینده و حال شنونده هم در نظر گرفته شود.چون خدای متعال هدفش را بهتر از همه می شناسد. حال بندگانش را هم بهتر از هم می داند و احاطه اش هم برترکیبات لفظ از همه بیشتر است. پس اوست که می تواند هدف خود را بر اساس مقتضای حال، به بهترین وجه بیان کند. اما دیگران نمی توانند چنین احاطه ای داشته باشند و نمی دانند دقیقاً چه نکته هایی را باید رعایت کنند و چگونه حال همه مخاطبان را در نظر بگیرند و بر اساس چنین فرمول پیچیده ای سخن بگویند. سر این که کسی نمی تواند مثل قرآن را بیاورد، همین است. چون انسان هر قدر بخواهد نکته های مختلفی را در نظر بگیرد، بالاخره ذهنش محدود است و توجه او به یک یا چند مطلب خاص معطوف می شود و بر همه جهان مسلط نیست.
آوردن این دلیل همان گونه که قبلا گفته شد، فقط فصاحت و بلاغت را اثبات می کند.
اما همه می دانند که «اثبات الشيء نفي ماعدا » نمی کند و اعضاء تحدی قرآن در گستره فصاحت و بلاغت را تنها گستره تحدی قرآن می داند،رد می کند و می گوید: تحدی قرآن اختصاص به هیچ عصر و نسل و گروهی نداردو هم اکنون نیز قرآن کریم برای اثبات معجزه بودن خود و حقانیت رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همگان را چه مقلدان و توده مردم و چه محققان و نوابغ و نوادر را به هماورد و مبارزه می طلبد. از همین جا روشن می شود که تحدی خدای سبحان، تنها در فصاحت و بلاغت قرآن نیست. زیرا بسیاری از مخاطبان قرآن، نه عربی عادی را می فهمند و نه مثل آن عربی متعارف می توانند سخن بگویند و برای چنین افرادی تنها تحدی به فصاحت و بلاغت قرآن کریم روا نیست.
تحدی بر اساس اعجاز قرآن است و از آن جهت که قرآن کریم ابعاد گوناگون اعجازی دارد تحدی نیز متفاوت خواهد بود و تنها اختصاص به فصاحت و بلاغت ندارد. بلکه متخصصین علوم و فنون مختلف را به مثل آوری دعوت نموده است.
علامه طباطبائی نیز در این باره سخن بسیار زیبایی دارد و می فرماید:تحدی های قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز می کرد و تنها باید عرب را تحدی کند که اهل زبان قرآن هستند. آن هم نه کردهای عرب که زبان شکسته ای دارندبلکه عرب های خالص جاهلیت و آنها که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده اند آن هم قبل از آن که زبانشان با زبان های دیگر اختلاط پیدا کرده و فاسد شده باشد و حال آن که می بینیم سخنی از عرب آن هم با قید و شرط به بیان نیاورده و در عوض روی سخن به جن و انس کرده است، پس معلوم می شود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب کلام نیست.
تحدی قرآن به علم: نظریه های علمی، همواره مورد تاخت و تاز دانشمندان بوده است و چون از کلیت و دوام برخوردار نبوده اند، همیشه در معرض نقض قرار داشته اند. دانشمندان فقط دامن چند علم را مقداری مبری از نقض قاعده ها و قوانین آن می داند، این علوم عبارتند از: فلسفه، منطق و ریاضی. از آنجا که قوانین علوم تابع کلیات است و به جزئیات جاری نمی شود، همیشه محکم هستند و اگر یک نمونه نقض در آن قوانین راه یافت از کلیت می افتند و دیگر نمی توان بر آنها نام قانون نهاد، لذا از آن دست می شویند. وقتی در علم ریاضی گفته شد « 4=2×2 » است، این دیگر یک قانون کلی و همیشگی است. این قانون تابع زمان و مکان نیست. این گونه نمی تواند باشد که در کره ماه مثلاً « 5=2×2 » باشد. قوانین هندسی که شاخه ای دیگر از علوم ریاضیات است نیز همین گونه است. اگر گفتند: « مساحت مستطیل مساوی است با طول ضرب در عرض » و یا اگر گفتند: « مساحت مثلث مساوی است با ارتفاع ضرب در قاعده، تقسیم بر او » این می شود یک قانون کلی و عمومی. لذا غلط است که بگوئیم: « قانون فوق را اقلیدس را کشف کرد. اما مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را نقض کرد » زیرا از زمان کشف این قوانین تا کنون، همه ریاضیدانان بر این امر اتفاق نظر داشته اند. این را نیز نباید فراموش کرد که « یک مثلث در کره ماه با مثلث های زمینی از نظر محاسبه مساحت تفاوتی ندارد ». آنچه گفته شد، درباره علوم کلی بود. اما علومی که با جزئیات سر و کار دارد، در طول تاریخ حیات خود لنگان لنگان و با احتیاط طی طریق کرده اند. در هر گردنه در پیچ و خمی، دانشمندی به کمین نشسته و یک یا چند قانون آن را نقض و یا اصلاح کرده است و... تا امروز که به دست ما رسیده است. سر این مطلب نیز روشن است چرا که این علوم با جزئیات سر و کار دارد و عمر آدمی کفاف محض و بررسی کامل جزئیات را برای کشف یک قانون کلی و عام ندارد. اینجا آدمی تنها سلاحی که در اختیار دارد، « استقراء » است. آن هم از نوع ناقص آن و این گونه از استقراء هیچ گاه حقیقت اشیاء را به ما نمی توانند بنمایانند و قلب ما را مطمئن سازند.
اما قرآن کریم در این گونه موارد صحبت های دلربا و روشن گونه ای دارد. این سخنان نه تنها چراغ دل انسان ها را روشن کرده اند که عقل آنها را نیز به تعجب و اعجاب انگیخته که در آن عصر ظلمانی و آن آدم های بدوی و وحشی، سخنانی این گونه عالی چگونه می تواند با هم جمع شود. چگونه می توان سخنان علمی و قانون هایی را بیان کرد که سال ها بعد تعجب دانشمندان طبیعی را برانگیزند و با جان و دل فریاد بر آرند که:
«...فتبارک الله احسن الخالقین...»(سوره مؤمنون، آیه 14)
در ذیل به برخی از این گونه آیات که « اعجاز علمی » است، اشاره می کنیم:
1. باردار شدن درختان وگیاهان:
خداوند در قرآن می فرماید: « و أرسلنا الرّیاح لواقح...» (سوره حجر، آیه22).
در این آیه مسأله فرستادن ابرها برای لقاح درختان و گیاهان مطرح شده است که میوه دار می شوند و انسان ها می توانند از میوه های آنها استفاده نمایند. امروزه علم جدید، این امر را یک مسأله بدیهی می داند. در حالی که برای انسان های گذشته این مسأله روشن نبود.
2. جنس مخالف، مخصوص حیوانات نیست:
در گذشته گمان می کردند که « جنس مخالف » تنها در بین حیوانات است. بر این معنا که این تنها حیوانات هستند که دارای « نر و ماده » هستند. اما قرآن خط بطلانی بر این اندیشه نادرست کشید و فرموده است:
«...و من کلّ الثّمرات جعل فیها زوجین اثنین...» (سوره رعد، آیه3)
در جای دیگر نیز فرمود:
« سبحان الّذي خلق الأزواج کلّها ممّا تنبت الأرض و من أنفسهم و ممّا لا یعلمون»
(سوره یس، آیه 36)
3. حرکت و گردش زمین:
می دانیم که « هیئت بطلمیوس » زمین را ساکن می دانست و خورشید را متحرک و داستان توبه گالیله را نیز شنیده ایم. در علم نجوم اولین کسی که در مقابل هیئت بطلمیوس ایستاد و گفت: زمین می چرخد و خورشید ثابت است، گالیله است. ارباب کلیسا او را متهم به کفر کردند و مجبورش نمودند که توبه کند. گالیله گفت: با توبه من زمین نمی ایستد! حرکت و گردش زمین را قرآن به صورت خاصی مطرح کرده و فرموده است:
« الّذي جعل لکم الأرض مهدا...» (سوره طه، آیه 53)
« زمین به صورت مهد وگهواره برای موجودات روی آن قرار داده شده است و این خود ناشی از حرکت وضعی و انتقالی زمین است ».
4. کروی بودن و بیضوی بودن زمین را نیز مطرح کرده است:
« فلا أقسم برب المشارق و المغارب...» (سوره معارج، آیه 40)
اگر زمین مسطح بود، ناچار یک مشرق و مغرب بیش نداشت، تنها با فرض کروی بودن آن است که در اثر جابجایی حالت نسبت به خورشید، می توان در یک زمان برای زمین، مشارق و مغارب متعدد را تصور نمود.
5. تحدی به شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم:
توجه به شخصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، از جمله نکاتی است که قرآن روی آن عطف توجه نموده و آن را معجزه انگاشته است.
می دانیم که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم در طول چهل سال زندگی قبل از بعثت چون سایر اعراب مجاز می زیست. « نه برای خود فضیلتی و فرقی قائل بود و نه سخنی از علم به میان آورده بود. حتی احدی از معاصرینش یک بیت شعر و یا نثر از او نشنید و در مدت چهل سال که دو ثلث عمر او می شود نه مقامی کسب کرد و نه یکی از عناوین اعتباری که ملاک برتری و تقدم است به دست آورد. آن گاه در چهل سالگی ناگهان طلوع کرد و کتابی آورد که عقلای قومش از آوردن چون آن، عاجز ماندند و زبان بلغاء و فصحاء و شعرای سخندان به لکنت افتاد و لال شد و بعد از آن که کتابش در اقطار زمین منتشر گشت، احدی جرأت نکرد که در مقام معارضه با آن برآید...».
خود قرآن روی این مسأله تکیه کرده و می فرماید:
« قل لّو شآء الله ما تلوته علیکم و لآ ادریٰکم به فقد لبثت فیکم عمرا مّن قبله أفلا تعقلون »
(سوره یونس، آیه 16)
این آیه شریفه زبان حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می فرماید:
« اگر این کتاب ساخته دست خودم بود، طبعاً باید مشابهش در سخنان گذشته ام می بود. خود همین، دلیل است که این کار، یک کار ناگهانی و الهی است که خدا خواسته این طور سخن بگویم. اگر خدا به من القا نکرده بود، من نمی توانستم این سخنان را بگویم. من همان آدمی هستم که دیروز هم با شما صحبت می کردم و سخن مرا می شنیدید. امتیاز فوق العاده ای نداشت. پس اگر عقل داشته باشید باید بفهمید این جهش در بلاغت به امر خدا حاصل شده است». برای این گونه از اعجاز به طور واضح برای انسان ها روشن شود، قرآن کریم به معرفی رسول اکرم می پردازد و او را کسی معرفی می کند که حتی خواندن و نوشتن هم فرا نگرفته بود.
« و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطّه بیمینک إذاً لّارتاب المبطلون »
(سوره عنکبوت، آیه 48)
« تو پیش از نزول قرآن، هیچ کتابی را نمی خواندی و به دست خویش هیچ کتابی نمی نوشتی، اگر چنان بود، اهل باطل به شک افتاده بودند.»
خبرهای غیبی: در قرآن حوادثی مطرح شده است که در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق نیفتاده بود. اما بعد از مدت زمانی که از نزول آن آیه ها گذشت، آن حوادث به تحقق پیوست.
دانشمندان علوم قرآن از این حوادث و خبرها که در قرآن آمده است، با عنوان « اعجاز در زمینه خبرهای غیبی » یاد می کنند.از نظر قرآن کریم، جهان هستی به دو قسمت « غیبت » و « شهادت » تقسیم می گردد. عالم ماده که با حواس درک می شود، عالم شهادت است و عالم ماورای ماده که با حواس درک نمی شود، عالم غیب است. غیب نیز دو گونه است:« غیب نفسی » که اساساً با حواس درک نمی شود و مربوط به ماورای ماده است و « غیب نسبی » است که جزء عالم ماده است و قابل احساس با حواس نیز هست. ولی در بعضی شرایط قابل احساس است نه در همه شرایط، مانند حوادث گذشته یا وقایعی که در آینده صورت خواهد گرفت که هیچ کدام از آنها فعلاً قابل احساس نیستند. بر خلاف موجود مجرد که در عین موجود بودن، غیب است و قابل احساس نیست.قرآن تنها مرجعی است که می توان به وسیله آن از احوال امور غیبی آگاه شد. زیرا تنها کتاب آسمانی است که از صدمه و تحریف به دور مانده و ادعا دارد که آنچه می گوید از ناحیه خداست.
آنچه از امور غیبی در قرآن مطرح شده، در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم می شود:
الف) اخبار از احوال انبیای گذشته و امت های ایشان:
تنها مرجعی که برای اطلاع از این خبر وجود دارد، قرآن است. خود قرآن نیز به این امر پرداخته و می گوید:
« تلک من أنباء الغیب، نوحیها إلیک، ما کنت تعلمهآ أنت و لا قومک من قبل هذا...»
(سوره هود، آیه 49)
« این داستان از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می کنیم و تو خودت و قومت هیچ یک از آن اطلاع نداشتید.»
این آیه اشاره به همه خبرهای غیبیی دارد که راجع به گذشته است و تنها سند دسترسی به آنها، قرآن می باشد.
اما در مورد داستان های انبیاء می فرماید:
« ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون »
(سوره یوسف، آیه 102)
« این سرگذشت یوسف از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم، تو خودت در آن جریان نبودی و ندیدی که چگونه حرف های خود را یکی کردند تا با یوسف نیرنگ کنند.»
درباره حضرت عیسی نیز فرمود:
« ذلک عیسی بن مریم قول الحقّ الّذي فیه یمترون » (سوره مریم، آیه 34)
« این است عیسی بن مریم آن قول حقی که در او شک می کنند.»
از احوال حضرت مریم نیز خبر داده است و فرمود:
« ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم، أیّهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم إذ یختصمون »
(سوره آل عمران، آیه 44)
« این از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم و گرنه تو آن روز نزد ایشان نبودی که داشتند قرعه های خود می انداختند که کدام شان سرپرست مریم شود و نیز نبودی که چگونه بر سر این کار با هم مخاصمه می کردند.»
از حضرت موسی نیز سخن گفته و فرموده است:
« و ما کنت بجانب الغربیّ إذ قضینا الی موسی الأمر و ما کنت من الشاهدین؛... و ما کنت ثاویا في أهل مدین...؛ و ما کنت بجانب الطّور إذ نادینا...»
(سوره قصص، آیه های 44، 45، 46)
« تو شاهد نبودی آن وقتی که ما فیض وحی را در جانب غربی به موسی رساندیم. تو در بین مردم مدین نبودی. تو آن وقت که ما در جانب راست وادی به موسی وحی رساندیم نبودی.»
در جایی دیگر قرآن کریم به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«ما به تو وحی می کردیم، همان گونه که به انبیاء قبل از تو وحی نمودیم » و آن گاه نام تعدادی از انبیاء را ذکر کرده که می فرماید:
« إنّا أوحینا إلیک کمآ أوحینا الی نوح و النّبیّین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیّوب و یونس و هارون و سلیمان و آتیناه داود زبورا »
(سوره نساء، آیه 163)
درباره اقوام قبل نیز خبر داده و فرموده است:
« ألم یأتهم نبأ الّذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم إبراهیم و أصحاب مدین و المؤتفکات أتتهم رسلهم بالبیّنات...»
(سوره توبه، آیه 70)
ب) درباره آینده نیز قرآن خبرهای دقیقی داده است. بعضی از اخبار به وقوع پیوسته است و بعضی هنوز محقق نشده است. آن دسته اخباری که درباره آینده بود و محقق نیز گردید به قرار زیر است:
1. خبر پیروزی رومیان:
« الم، غلبت الرّوم، فی أدنی الأرض و هم من بعد غلبهم سیغلبون » (سوره روم، 1 الی 3)
در این آیه شریفه ابتدا می فرماید: اکنون رومیان شکست خورده اند. آنگاه خبر می دهد که پیروزی قطعی رومیان در آینده به وقوع خواهد پیوست. شأن نزول این آیه کریمه که بر اخبار غیبی است، آن است که مشترکین آن زمان، بر ضد مسلمین دست به شایعه پراکنی و تبلیغات مسموم زده بودند و می گفتند: رومیان که ادعای اهل کتاب بودن را دارند، از دشمن خود شکست خوردند پس ما نیز می توانیم شما مسلمین را که ادعا دارید کتاب الهی بر شما نازل شده، شکست دهیم و روشن می شود که سخن شما و رومیان هر دو دروغ است و گر نه خدای شما بر رومیان که اهل کتابند، کمک می کرد و نمی گذاشت آنها شکست بخورند.
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی نیز در شأن نزول این آیه می فرماید:
« کان المشرکون یجادلون المسلمین و هم بمکة. یقولون: ان الروم اهل کتاب و هم غلبهم الفرس و انتم تزعمون انکم ستغلبون بالکتاب الذی انزل الیکم علی بینکم، فستغلبکم کما غلبت فارس الروم » و انزل الله تعالی: « الم.غلبت الروم » الی قوله « فی بضع سنین ».
2. فتح مکه: قرآن کریم فتح مکه را این گونه به رسول اکرم خبر می دهد:
« إنّ الّذي فرض علیک القرآن، لرادّک الی معاد...» (سوره قصص، آیه 85)
آن خدایی که قرآن را نصیب تو کرد، بزودی تو را بدان جا که از آن جا گریختی یعنی شهر مکه بر می گرداند. بعد به رسول اکرم خبر می دهد که:
« شما حتماً به سلامت وارد مسجد الحرام خواهید شد.»
« لتدخلنّ المسجد الحرام، إن شآء الله ءامنین...» (سوره فتح، آیه 27)
3. خبر غیبی توطئه دشمنان: در یکی از غزوات صدر اسلام، هنگام ظهر، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و مسلمین برای نماز ظهر آماده شدند. حضرت شروع به خواندن نماز نمودند و همه رزمنده ها به همراه رسول خدا بودند، اسلحه هایشان را بر زمین نهادند و به آن پیامبر گرامی اسلام اقتدا نمودند. گروهی از مشرکین در کمین حضرت و مسلمانان بودند. تصمیم گرفتند که حمله کنند، اما یکی از آنان که با مسلمین و اعمال آنها آشنایی داشت، گفت: اینان یک نماز دیگر _ نماز عصر _ نیز دارند که آن نماز برایشان عزیزتر می باشد. در هنگامی که مشغول آن نماز شدند، حمله می کنیم.
اما خداوند سبحان رسولش را از این توطئه با خبر نمود. لذا به آن وجود مقدس دستور داد نماز عصر را به صورت خوف بخواند.
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی می گوید: « یکی از دلایل صدق نبیّ و صحت نبوت آن وجود مقدس، همین خبر است ».
مرحوم علامه طباطبایی نیز راجع به این خبر می فرماید: « ... آیه نماز خوف وقتی نازل شد که رسول خدا به سوی حدیبیه حرکت کرد تا به مکه برود و چون خبر به قریش رسید، خالد بن ولید را با دویست سوار به استقبال رسول خدا فرستادند و او همه جا بر سر کوهها می رفت و خود را به لشکر اسلام و رسول خدا نشان می داد تا آن که در یکی از قسمت های راه هنگام ظهر رسید و بلال اذان گفت و رسول خدا با لشکرش نماز خواند. خالد بن ولید به همراهان خود گفت: چه خوب است که هم اکنون که لشکریان اسلام مشغول نمازند، بر آنان بتازیم چون اگر این فرصت را از دست ندهیم، به هدف خود می رسیم، زیرا من می دانم که مسلمانان نماز را نمی شکنند. بنابراین ساعتی دیگر که هنگام نماز دیگرشان است، فرا می رسد و آن نمازی است که از نور چشم، بیشتر آن را دوست دارند. همین که داخل نماز شدند، بر آنان حمله می کنیم. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و دستور نماز خوف را آورد ».
خداوند در این آیه شریفه ضمن با خبر نمودن رسول اکرم از توطئه دشمنان اسلام به او می فرماید:
« و إذا کنت فیهم فأقمت لهم الصّلوة فلتقم طآئفة مّنهم مّعک ولیأخذوا أسلحتهم فإذا سجدوا فلیکونوا من ورآئکم ولتأت طآئفة اخری لهم یصلّوا فلیصلّوا معک ولیأخذوا حذرهم و أسلحتهم ودّ الّذین کفروا لو تغفلون عن أسلحتکم و أمتعتکم فیمیلون مّیلة واحدة...» (سوره نساءآیه 102).
یعنی: « همگی با هم نماز جماعت نخوانید. بلکه برخی سنگر را حفظ کنند و برخی نماز بخوانند و سپس این دو گروه جای خود را با یکدیگر عوض نمایند و هیچ گاه از سلاح و سنگر خود غافل نباشید و همیشه و در هر شرایطی هوشیاری خود را حفظ کنید. زیرا دشمنان کافر، دوست دارند که شما از سلاح و سنگر و امکانات نظامی و غیر آن غافل شوید تا به شما حمله و هجوم یکباره نمایند ».
4. خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر: خدای سبحان در سورۀ مبارکۀ « قمر » که از سوره های مکیّه قرآن است، خبر از پیروزی مسلمانان و شکست کفّار قریش می دهد و می فرماید:
« أم یقولون نحن جمیع مّنتصر _ سیهزم الجمع و یولّون الدّبر...» (سوره قمر، آیه های 44 و 45)
مرحوم شیخ الاسلام طبرسی دربارۀ این آیۀ کریمه می گوید: « اخبر سبحانه نبیه صلی الله علیه و آله و سلم، انه سیظهره علیهم و یهزمهم. فکانت هذه الهزیمة یوم بدر فکان موافقة الخبر للخبر من معجزاته ».
مرحوم علامه نیز به این امر اشاره دارد و می گوید: « در این آیه از شکست کفار و تفرق جمیعت آنان پیشگویی می کند و دلالت دارد بر این که این شکست و مغلوبیت ایشان در جنگی واقع خواهد شد که خودشان به راه می اندازند و همین طور هم شد. یعنی جنگ بدر پیش آمد و کفار شکست خوردند و این خود یکی از پیش گویی های قرآن کریم است ».
بعضی نیز می گویند: « [این] آیه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر می دهد، که می گفت: (نحن ننتصر الیوم من محمد و اصحابه) در حالی که خداوند مسلمین را طبق همین وعده پیروز نمود».
5. وعده حفاظت از قرآن: خداوند سبحان، در قرآن وعده داده است که خود، حافظ قرآن است.
« إنّا نحن نزّلنا الذّکر و إنّا له لحافظون » (سوره حجر، آیه 9)
این امری است که تا این تاریخ محقق و ثابت گردیده است. از تاریخ نزول قرآن کریم بر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم حدود 14 قرن می گذرد. اما قرآن در طول این قرنها از تحریف به دور و مصون مانده است. همه دشمنان اسلام و قرآن، دست به دست هم دادند تا مگر بتوانند، عظمت قرآن را خدشه دارند. اما تلاش هایشان رسواتر از آن بود که حتی خود به آن مباهات نمایند. خدای سبحان حتی این رسوایی آنان را پیش گویی کرده و می فرماید:
« یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم و یأبی الله إلّا أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون »
(سوره توبه، آیه 32)
همچنین در سوره صف، آیۀ 8 می فرماید:
« یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون » (سوره صفّ، آیه 8)
6. پیروزی دین اسلام بر دیگر ادیان: قرآن می فرماید:
« هو الّذي ارسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون »
« او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند. هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»
آیۀ مبارکۀ فوق سه بار در قرآن کریم تکرار شده است. 1_سورۀ توبه، آیۀ33 . 2_ سورۀ فتح، آیۀ 28. 3_سورۀ صفّ، آیۀ 9.
« اعجاز غیبی آن، امروز از هر زمان دیگری بیشتر قابل درک است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترین مکتب، زنده ترین دین و الهام بخش ترین آئین به میدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ به دنیاهای جدید است ».
7. خبر غیبی درباره صهیونیستها: صاحب کتاب « قرآن در قرآن » در ذیل آیۀ شریفۀ « ام لهم نصیب من الملک فاذا لا یؤتون الناس نقیرا »هشدار شیخ محمد عبده را اینگونه در تفسیر خود، درباره نقشه های شوم اسرائیل و یهود نقل می کند. مرحوم محمد عبده سال ها قبل از تشکیل اسرائیل این گونه به عثمانی ها که در آن زمان بر فلسطین تسلط و سیطره داشتند، هشدار می دهد و می گوید: « مواظب باشید مبادا نقشه های اسرائیل اثر کند و آنها در این سرزمین نفوذ کنند زیرا اگر چنین شد، یک روز خوش، برای مسلمانان نمی گذارند و همه را از خانه، کاشانه و سرزمینشان بیرون می کنند و بر اساس این آیۀ شریفه، به احدی رحم نمی کنند و حاضر نیستند که به اندازه نقیر و ذرّۀ کوچکی مال و ثروت و زمین در اختیار مسلمانان باشد. مثلاً یک کارگر یا نجار اسرائیلی کمتر از یک کارگر یا نجار مسلمان حقوق می گیرد و به اندازه معیشت و زندگیش نیست. پس اینها چگونه تامین می شوند؟ از همین جا معلوم می شود که توطئه ای برای نفوذ دارند و از جای دیگری تأمین مالی می شوند ». اما این آیۀ شریفه شامل چه کسانی است و درباره آنها چه می فرماید؟
برای پاسخ به این سؤال باید مخاطب این آیه را جست و معلوم نمود که این آیه برای توصیف وضعیت چه کسانی نازل شده است.
مرحوم علامه طباطبایی این آیۀ شریفه را از زمره 14 آیه از سوره نساء _ آیات 44 الی 58قرار داده است که درباره یهود نازل شده است.
علامه می فرماید: « این آیات متعرض حال اهل کتاب است. ستمکاریها و خیانتهایی را که آنان در دین خدا کردند، تفصیل می دهد ».
آن گاه در تفسیر آیۀ شریفۀ « أم لهم نصیب مّن الملک فإذا لّا یؤتون النّاس نقیرا » (سوره نساء، آیه 53)
می فرماید: مراد از ملک، سلطنت بر امور مادی و معنوی هر دو است. آیه قبل [از این آیه شریف] اشاره می کرد به ادعای اهل کتاب به این که ما مالک قضا و حکم راندن علم مؤمنین هستیم، چنین حقی داریم... و در ذیل آیۀ مورد بحث می فرماید: « فإذا لّا یؤتون النّاس نقیرا » و این دلالت می کند بر مالکیت نسبت به مادیات و یا حداقل شامل آن نیز می شود. پس مراد از این که فرمود:« أم لهم نصیب مّن الملک » اعم از ملک مادیات و معنویات است.
در نتیجه معنای آیۀ نظیر این می شود که بگوئیم: آیا این اهل کتاب نصیبی از ملک دارند؟...
اگر چنین ملکی می داشتند، حتی اقل قلیلی و پشیزی به مردم نمی دادند. از بس که بخیل و بدباطن هستند.
4. هماهنگی و عدم وجود اختلاف:
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن کریم، « هماهنگی و عدم وجود اختلاف » در آن است.
1) برای روشن شدن این وجه از اعجاز باید دید « اختلاف »به چه معنا است و سر « اختلاف » در تجربه های انسانی چیست؟ « اختلاف » به معنای « ناسازگاری و ناسازگاری داشتن » است. « تضاد » از لوازم این معنی است. هر جا ناسازگاری باشد، این ناسازگاری یا از « تضاد » برخاسته است و یا از « تناقض ». در تجربه های انسانی، آنچه بیشتر از همه جلوه گری می کند، تضادها و تناقض هایی است که در صدد و ذیل این تجربه ها وجود دارد، چه بسا در طول روز، انسان شاهد تناقض هایی در تجربه هایش باشد.
یک نویسنده، فیلسوف، دانشمند، فقیه، مورخ، مفسر، متکلم و ... در طول حیات علمی خود، با این تجربه های متفاوت و متخالف دست و پنجه نرم می کند. چه بسا یک مرجع تقلید، مدتها درباره یک موضوع خاص، یک نظر خاص داشت. اما بعد از مدتی می بینیم که او آن نظریه را رها کرده و نظری دیگر را پسندیده است. مطالعه آثار دانشمندان این امر را بر ما مسلم می کند که آراء و نظریه های اولیه آنها نسبت به آراء و نظریه های آخر آنها از استحکام چندانی برخوردار نیست. فقهای بزرگ شیعه همیشه در پی احادیثی بوده اند تا احکامی را که صادر می کنند، مخالف با کتاب و سنّت نباشد. معروف است که مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو، هر گاه می خواست راجع به موضوعی، حکم صادر کند، بعد از بحث و بررسی روایات فراوان، رو به میرزای نوری می کرد و می پرسید: « میرزا درباره این موضوع آیا روایت دیگری نیز هست؟» این امر بیانگر این مسأله مهم است که انسان های عالم نیز دچار اشتباه می شوند و در طول حیات چند دهه ای خود ممکن است صاحب تجربه های ضدّ و نقیض شوند.
2) انبیاء و اوصیاء آنها، نیز جزو همین انسان ها هستند. زیرا که هم آنها می گویند: « انما انا بشر مثلکم یوحی الي » تنها تفاوتی که داریم این است که ما چیزی از خود نمی گوئیم. هر آنچه می گوئیم از جانب حضرت حق است، زیرا « ما ینطق عن الهوی _ ان هو إلّا وحي یوحی » و همین تفاوت باعث شده که ما در تجربه های انبیاء و اوصیاء تضاد و تناقض نمی بینیم. نه تنها این تضاد و تناقض در رفتار و سلوک آنها نیست، بلکه در کتاب و گفتار آنها نیز مشاهد نمی شود.
قرآن کریم از این حدیث بهترین نمونه است. خداوند در قرآن خطاب به کفار می فرماید:
« أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً »
« آیا در این قرآن می اندیشید؟ که اگر از سوی کسی جز خدا بود، در آن اختلاف بسیار می یافتند.»
(سوره نساء، آیه 82)
مرحوم علامه طباطبائی در ذیل این آیه شریفه می فرماید: « مراد آیه این است که، مخالفین قرآن را تشویق کند به دقت و تدبر در آیات قرآنی و این که در هر حکمی که نازل می شود و یا هر حکمتی که بیان می گردد و یا هر داستانی که حکایت می شود و یا هر موعظه و اندرزی که نازل می گردد، آن نازل شده جدید را به همه آیاتی که مربوط به آن است، عرضه بدارند، چه آیات مکی و چه مدنی، چه حکم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوی هم قرار دهند، تا کاملاً برایشان روشن گردد که هیچ اختلافی بین آنها نیست. و متوجه گردند که آیات جدید، آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگری است. بدون این که هیچ گونه اختلافی در آن دیده شود. نه اختلاف تناقض، به این که آیه ای، آیه دیگر را نفی کند و نه اختلاف تدافع که با هم سازگار نباشند و نه اختلاف تفاوت، به این که دو آیه از نظر تشابه بیان و یا متانت معنا و منظور مختلف باشند و یکی بیانی متین تر و رکنی محکم تر از دیگری داشته باشد...»
همین نیافتن اختلاف در قرآن کریم، آنان را رهنمون می شود به این که این کتاب از ناحیه خدای تعالی نازل شده، نه از ناحیه غیر او. چون اگر از ناحیه غیر او بود، سالم از اختلاف نمی بود. آن هم اختلاف زیاد. چون غیر خدای تعالی از این موجودات که در عالم هست و مخصوصاً انسان ها که این کفار احتمال می دهند، قرآن از ناحیه آنان نازل شده باشد، هر چه و هر کس باشد، بالاخره از چهار دیواری عالم ------ بیرون نیست و محکوم به طبیعت این عالم است و طبیعت این عالم بر حرکت و دگرگونی و تکامل است و هیچ واحدی از آحاد موجودات این عالم نیست، مگر آن که طرف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است. هیچ انسانی نیست مگر آن که او احساس می کند، امروز عاقل تر از دیروز است و هر عملی که امروز می کند، هر تدبیری که می کند، رأی و نظر و حکمی که می کند، پخته تر و محکم تر از کار، صنعت، تدبیر و رأی دیروز است...
پس یک انسان، نه در نفس خود و نه در آنچه که می کند، سالم و خالی از اختلاف نیست و این اختلاف هم، یکی دو تا نیست و این خود قاعده ای طبیعی است که در نوع بشر و در موجودات پائین تر از بشر جریان دارد. چون هم در تحت سیطره تحول و تکامل عمومی قرار دارند و هیچ موجودی از موجودات را نخواهی دید که هر دو « آن » پشت سر هم یک حالت داشته باشد. اما قرآن دارای اختلاف نیست. گر چه این کتاب طی سال های متمادی نازل شده است. در مکان های مختلف و در زمان های گوناگون و در حالت های متفاوت. گاهی در حال سختی و صعوبت، گاهی در حال سهولت و آسانی، گاهی در جنگ و گاهی در صلح، گاه در فقر و گاه در پیروزی و جمع غنایم جنگی، گاه در سفر و گاهی در حضر، گاهی در مدینه و گاهی در مکه. زمانی در برخورد با دشمنان و زمانی در رابطه با دوستان. کتابی که در این شرایط گوناگون آن هم طی بیست و چند سال نازل شود و هیچ اختلافی در آن نباشد، قطعاً معجزه است.
5. آموزه ها و معارف عالی:
قرآن کریم، مدّعی است که « تبیاناً لکل شیء » است و می فرماید:
«..و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شيء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین» (سوره نحل، آیه 89)
یعنی: « ما کتابی را برای شما نازل کردیم که هم حقایق را بیان می کند و علاوه بر این جنبه تعلیمی، مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمین است.»
در معنای این آیۀ کریمه، دو نظر وجود دارد:
1. آن که قرآن کریم همه حقایق لازم برای سعادت انسان را دربردارد.
2. آن که نه تنها همه حقایق لازم، بلکه همه حقایق هستی را به طور مطلق شامل است. لیکن استنباط از آن در اختیار همگان نیست، پس قدر مسلّم آن است که آنچه در سعادت انسان دخالت دارد، در قرآن آمده است.
به همین دلیل است که قرآن در جایی دیگر، خود را « نور » معرفی می کند و می فرماید:
« و أنزلنا إلیکم نوراً مّبیناً » (سوره نسآء، آیه 174)
این قرآن که خود با صفاتی چون « تبیاناً لکل شیء » و « نور مبین » معرفی می کند: به عنوان قانون اساسی اسلام دربرگیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانی است که همواره بر تارک اندیشه چون خورشیدی می درخشد و عزّت و عظمت را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند. قرآن در این بخش بدون شک اعجاز است. در زمانی که انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی به اوج خود رسیده بود و غارت و چپاول، امتیاز به حساب می آمد و دختران زنده به گور می شدند و خیانت، فساد، فحشاء و بی عدالتی فراگیر شده بود، قرآن که پرچمدار مترقی ترین قوانین و مطرح کننده ارزش ها و فضایل انسانی است، ظهور می کند و به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور می شود.
آنان را از جهل به سوی علم، از تاریکی به سوی نور و از رذایل به سوی فضایل سوق می دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات بخش است که اسلام شرق تا غرب عالم را فرا می گیرد و پرچم تمدن شکوهمند اسلامی در همۀ اقطار به اهتزاز درمی آید. نمونه هایی از این قوانین و اصول که در قرآن آمده است به شرح ذیل می باشد:
الف) اصل عدالت و امانت:
« إنّ الله یأمرکم ان تؤدّوا الأمانات الی أهلها و إذا حکمتم بین النّاس أن تحکموا بالعدل »
(سوره نسآء، آیه 58)
« همانا خداوند امر می کند به شما که امانات را به اهل و صاحبان آن برسانید و زمانی که بین مردم حکم و قضاوت می کنید، با عدل و عدالت حکم نمائید.»
ب) اصل کلی امر به نیکی ها و نهی از زشتی ها:
« إنّ الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتايء ذي القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغي یعظکم لعلّکم تذکّرون » (سوره نحل، آیه 90).
« همانا خداوند به عدل و احسان و بجا آوردن حقّ نزدیکان امر می نماید و از فحشاء، منکر و کارهای زشت نهی می کند. خداوند شما را موعظه می نماید که متذکر شوید و پند گیرید.»
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان:
«...فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم » (سوره بقره، آیه 194)
« پس هر کس به شما تجاوز نمود، بر او همان کاری را نمائید که او با شما انجام داد.»
د) اصل مساوات و برابری مردم و تعیین معیار در ارزشهایی چون تقوا، علم و جهاد در راه خدا:
«...إنا خلقناکم مّن ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبآئل لتعارفوا، إنّ أکرمکم عندالله أتقیکم »
(سوره حجرات، آیه 13)
« همانا خلق کردیم شما را از نر و ماده و قرار دادیم شما را قبایل و گروه های جداگانه تا یکدیگر را بشناسید. بدانید که گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین و پارساترین شماست.»
«...قل هل یستوي الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون...» (سوره زمر، آیه 9)
« بگو: ای پیامبر، آیا کسانی که علم دارند و آنهایی که علم ندارند، با هم برابر و مساویند؟»
«...و فضّل الله المجٰهدین علی القٰعدین أجراً عظیماً » (سوره نسآء، آیه 95)
« و خداوند جهاد کنندگانِ در راه حق، را بر کسانی که نشسته اند و به جهاد نرفته اند، فضل و برتری داده است.»
پ ) اصل نفی هر گونه استبداد:
« ... و یضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي کانت علیهم...» (سوره اعراف، آیه 157)
ت) اصل عدم سلطه کافران بر مؤمنان:
«...و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً » (سوره نسآء، آیه 141)
ث) اصل شدّت در برابر کافران و رحمت در برابر مؤمنان:
« محمد رسول الله و الّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحمآء بینهم...» (سوره فتح، آیه 29)
ذ) اصل صلح و اخوت:
« إنّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بین أخویکم...» (سوره حجرات، آیه 10)
ر ) اصل توصیه به وحدت:
« واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا...» (سوره آل عمران، آیه 103)
ز ) اصل بهره برداری از نعمت های الهی:
« قل من حرّم زینة الله الّتي أخرج لعباده و الطّیبٰت من الرّزق...» (سوره اعراف، آیه 32)
س ) اصل وفای به عقود:
« یا أیّها الّذین آمنوا أوفوا بالعقود...» (سوره مائده، آیه 1)
ش ) اصل لا جرح:
«...و ما جعل علیکم في الدّین من حرج...» (سوره حج، آیه 78)
ص ) اصل تکلیف به اندازه طاقت:
« لا یکلّف الله نفساً إلّا وسعها...» (سوره بقره، آیه 286)
ض ) اصل پذیرش اختیاری دین:
« لا إکراه في الدّین...» (سوره بقره، آیه 256)
آنچه ذکر شد، تنها گوشه ای از معارف و اصولی است که در قرآن ذکر شده است. این اصول و اصولی جاری مجرای روابط حاکم بر رفتار اجتماعی و ---------- است. اما این اصول، همه اصول قرآن نیست و گسترۀ اجتماع و روابط اجتماعی، تنها گستره ای نیست که قرآن به آن پرداخته است. در بخش عقاید و گسترۀ اصول دین که شامل توحید، نبوت، معاد، امامت است. آن چه را مطرح نموده است، هم سازگار با عقل سلیم انسانی و برهان خدشه ناپذیر و متین و قدیم است. این مطلب زمانی هویدا و روشن می شود که مقایسه ای بین قرآن و تورات و انجیل در این زمینه ها صورت گیرد.
6. قرآن کریم مدعی کمال و تبیان است و می فرماید:
« و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شيء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین »(سوره نحل، آیه 89)
طبق این آیه شریفه، قرآن کریم « تبیاناً لکل شيء » است.
« تبیان »از ماده « بین » است به معنای « وضوح و انکشاف ». از لازمه این معنا وضوح نوعی الهام و اجمال است که به واسطه تفریق و فاصله، ایجاد شده است. درباره تبیان کل شیء بودن قرآن دو نظریه وجود دارد:
الف_ چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جز این شأنی و کاری ندارد، لذا ظاهراً مراد از « کل شیء » همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبیان همه اینها می باشد.
یکی دیگر از مفسرین نیز در توجیه این نظریه می فرماید:
« تبیان » معنی مصدری دارد، یعنی « بیان کردن » و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم کل شیء، به خوبی می توان استدلال کرد که در قرآن بیان همه چیز هست. ولی با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازی است، روشن می شود که منظور از همه چیز، تمام اموری است که برای پیمودن این راه لازم است، نه اینکه قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضی و جغرافیایی و شیمی و فیزیک و گیاه شناسی و مانند آن، در آن آمده است. هر چند قرآن یک دعوت کلی به کسب همه علوم و دانش ها کرده که تمام دانش های یاد شده و غیر آن در این دعوت کلی جمع است.
به علاوه گاه گاهی به تناسب بحث های توحیدی و تربیتی، پرده از روی قسمت های حساس از علوم و دانش ها برداشته است. ولی با این حال، آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلی و نهایی قرآن را تشکیل می دهد، همان مسأله انسان سازیاست و در این زمینه چیزی را فروگذار نکرده است.
ب_ نظریه دوم می گوید: این [نظریه اول] وقتی صحیح است که منظور از « تبیان » همان بیان معهود و معمولی، یعنی اظهار مقاصد به وسیله کلام و دلالت های لفظی بوده باشد. قرآن کریم با دلالت لفظی به بیشتر از آنچه گفته اند، دلالت ندارد. لکن در روایات آمده است که قرآن تبیان هر چیزی است و علم « ما کان و ما یکون و ما هو کائن » یعنی آنچه بوده و هست و تا روز قیامت خواهد بود، در قرآن هست.
اگر این روایات صحیح باشد، لازمه اش این می شود که مراد از تبیان، اعم از بیان به طریق دلالت لفظی باشد و هیچ بعید هم نیست که در قرآن کریم، اشارات و اموری باشد که آن اشارات از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک نماید.
مرحوم شیخ الاسلام کلینی روایتی در این باب از امام صادق علیه السلام نقل می کند. وجود مقدس حضرت صادق آل محمد علیهم السلام می فرمایند:
« ان العزیز الجبار، انزل علیکم کتابه و هو الصادق البارّ، فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبر السماء والارض...»
(کافی، ج 2، ص 599)
مرحوم عیاشی نیز روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
« إني لأعلم خبر السماء و خبر الارض و خبر ما کان و ما هو کائن فی کفی » ثم قال: من کتاب الله أعلم ان الله یقول: « فیه تبیان لکل شيء ».
(بحارالانوار، ج 89، ص 101)
7. « خاتم » بودن پیامبر اسلام و قرآن مجید، دلیلی دیگر بر جاودانگی این کتاب مقدس است.
خداوند سبحان در قرآن کریم، رسولش را این گونه معرفی می کند:
« مّا کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النّبیین و کان الله بکلّ شيء علیماً »
(سوره احزاب، آیه 40)
این آیه شریفه، صریحاً رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را « خاتم رسولان » معرفی می کند و با آمدن او پرونده رسولان الهی را مختومه اعلام می کند. دیگر بعد از او رسولی نخواهد آمد. اگر کسی ادعای رسالت نموده بدون شک دروغ بافته و کذب گفته است.
نکاتی چند، از این آیه شریفه به دست می آید:
الف_ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پدر هیچ یک از مسلمانان نیست. البته این کلام آن گاه صحت می یابد که منظور از « پدر »، « پدر نسبی » باشد، نه « پدر معنوی » زیرا در جایی دیگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، خودشان و امام علی علیه السلام را «پدر این امت» معرفی می کند و می فرمایند:
« انا و علی ابوا هذه الأمة »
ب_ گر چه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، پدر احدی از رجال شما نیست. اما او رسول خداست.
ج_ نه تنها رسول خداست که « خاتم رسولان الهی » نیز می باشد.
جز این آیه شریفه، آیاتی دیگر و روایاتی فراوان حاکی از این است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، خاتم رسولان و قرآن مجید، آخرین کتاب آسمانی است.
اما آیاتی که دلالت دارد بر خاتمیت رسالت و دعوت رسولان الهی:
الف_ خداوند سبحان از مکالمه رسولش با مشرکین خبر می دهد که فرموده است:
«...و اوحی إليّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ...» (سوره انعام، آیه 19)
این قرآن به من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد، انذار کنم.
در این آیه شریفه تعبیر « من بلغ » آمده است. « وسعت مفهوم تعبیر _ و من بلغ _ رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یک سو و مسأله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد».
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این شریفه تحلیل زیبایی دارد. آن بزرگوار می فرماید: از ظاهر « لانذرکم به و من بلغ » اگر چه بر می آید که خطابش به مشرکین مکه و یا عموم قریش و یا جمیع عرب است، الا اینکه مقابله بین « کم » و بین « من بلغ » البته با حفظ این جهت که مراد از « من بلغ » کسانی باشند که مطالب را از خود پیامبر نشنیده اند، چه معاصرین و چه مردمی که بعد از عصر آن حضرت به وجود می آیند، دلالت دارد بر این که مقصود از ضمیر خطاب « کم » در جمله « لا نذرکم به » کسانی هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را پیش از نزول آیه یا مقارن یا پس از نزول، انذار می فرمودند. پس این که فرمود: « و اوحی إليّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ » بر این هم دلالت دارد که رسالت آن حضرت عمومی و قرآنش ابدی و جهانی است و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خود او می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند، نیست.
و به عبارت دیگر، آیه شریفه، دلالت می کند بر این که قرآن کریم حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و اگر فرمود: تا شما را به وسیله آن انذار کنم و نفرمود: به وسیله قرائت آن، برای این بود که قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود و معنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه کند و تفسیر نماید و خلاصه بر هر کسی که مضامین آن به گوشش بخورد، حجت است.
آری! لازم نیست، کتاب و نامه ای که به سوی قومی ارسال می شود، حتماً به زبان آن قوم باشد بلکه شرط آن این است که:
اولاً: مضامینش شامل آنان شود.
ثانیاً: حجت خود را بر آن قوم اقامه کند.
هم چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به مردم مصر، حبشه، روم و ایران نامه ها نوشت و حال آن که زبان آنان غیر زبان قرآن بود و همچنین عده ای از قبیل سلمان فارسی و بلال حبشی و صهیب رومی به آن جناب ایمان آوردند و بسیاری از یهود با این که زبانشان عبری بود به آن حضرت گرویدند...
ب_ در آیه ای دیگر « عالمین » مخاطب قرار می دهد و می فرماید:
« تبارک الّذي نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا » (سوره فرقان، آیه 1)
در این آیه شریفه « انذار جهانیان » مطرح گردیده است و خداوند، مخاطب قرآن و رسالت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، همه جهانیان را می داند.
ج_ در جایی دیگر می فرماید:
« و ما أرسلناک إلا کآفّة للنّاس بشیراً و نذیراً...» (سوره سبأ، آیه 28)
« ما تو را جز برای عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستادیم.»
در این آیه شریفه، حرف قرآن با همه انسانهاست. نه گروهی خاص از انسان ها و یا قومی خاص از آنها.
د_ در سوره اعراف، خداوند سبحان به رسولش فرمان می دهد و امر می کند که به مردم بگوید: « من فرستاده خدا به همه شما هستم».
خداوند می فرماید:
« قل یا أیّها النّاس إنّي رسول الله إلیکم جمیعاً...» (سوره اعراف، آیه 158)
اما روایاتی که دلالت بر خاتمیت رسالت و نبوت دارد فراوان است. به عنوان تبرک و تیمّن به چند روایت اشاره می نمائیم:
الف_ مرحوم فیض کاشانی حدیثی از مناقب نقل می کند که رسول خدا فرمودند:
« انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الأولیاء » (بحارالانوار ج 39، ص 76)
ب_ از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز نقل شده که فرمودند:
« ختم محمد ألف نبيّ و إنّي ختمت الف وصي و إنّي کلفت ما لم یکلفوا »
(بحارالانوار ج 39، ص 76)
8. یکی دیگر از دلایل جاودانگی قرآن این است که شامل همه کتب آسمانی است.
زیرا « مهیمن »یکی از اوصاف قرآن است. خداوند در قرآن می فرماید:
« و أنزلنا إلیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه ...»
(سوره مائده، آیه 48)
واژه « مهمین » از « هیمن علی کذا » به معنای « صار قیماً و حافظاً علیه » گرفته شده است.
برخی ریشه اصلی آن را « ایمن » به معنای « صار رقیباً و شاهداً » دانسته اند.
در هر حال نوعی تسلط و اشراف در این واژه لحاظ و بدان جهت بر قرآن اطلاق شده که این کتاب بر سایر کتاب های آسمانی اشراف و سیطره دارد و در نتیجه می تواند بعضی از احکام آن ها را نسخ و بعضی دیگر را امضا و تثبیت کند.
برخی نیز می گویند:
« مهیمن » در اصل به معنای چیزی که حافظ و شاهد و مراقب و امین و نگهداری کنند. چیزی بوده باشد و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهداری اصول کتاب های آسمانی پیشین مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند، لفظ مهیمن را بر آن اطلاق کرده است.
علامه طباطبایی رحمة الله علیه نیز در تحلیل معنای این کلمه می گوید:
«کلمه « مهیمن » از ماده « هیمنه » گرفته شده و به طوری که از موارد استعمال آن برمی آید، معنای « هیمنه » چیزی بر چیز دیگر، این است که آن شیء مهیمن بر آن شیء دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطی را هیمنه نمی گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شیء و تسلط در انواع تصرف در آن است و حال قرآن که خدای تعالی در آین آیه در مقام توصیف آن است، نسبت به سایر کتب آسمانی همین حال است».
آن علامة آیاتی را به عنوان دلایل بر این مدعی می آورد که به شرح ذیل می باشد:
الف_ قرآن کریم خود را « تبیان کل شیء » معرفی می کند. معنای این مطلب این است که قرآن تمامی زیر بناها ریشه ها و اصول کتب آسمانی را در بر دارد. زیرا این ها قابل تغییر و محکوم به تغییر زمانی و مکانی نیست.
اما از فروع، آنچه قابل نسخ بوده، نسخ کرده است و آنچه را که بشر بدان نیاز روزانه داشته آورده است.
ب_ آیه ای دیگر می گوید:
« إنّ هذا القرآن یهدي للّتي هي أقوم...» (سوره اسراء، آیه 9)
از آنجا که خداوند، قرآن را « اقوم » و استوارترین راه معرفی می کند، معلوم می شود که کتب آسمانی دیگر دارای این خصیصه نبوده اند با توجه به این که از کلمه تاکید « ان » و حرف اشاره «هذه» در صدد این آیه نیز استفاده می کند.
ج_ در جایی دیگر می فرماید:
« ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها أو مثلها...» (سوره بقره، آیه 106)
در این آیه شریفه، مسأله « نسخ » را مطرح می کند. اما به گونه ای که ضرری برای امور حیاتی بشر نداشته باشد. زیرا صریحاً می فرماید:
« در این قرآن اگر امری نسخ شده، بهتر از آن یا مثل آن، جایگزین شده است.»
و این خود، دلیلی محکم بر این است که این قرآن حق سیطره بر کتب پیشین را دارد.
د_ در قرآن کریم، آیه ای دیگر خیال همه را راحت می کند و کمال قرآن و هیمنه او را بر کتب پیشین می رساند.
« الّذین یتّبعون الرّسول النّبي الامّي الّذي یجدونه مکتوباً عندهم في التّوراة و الأنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزّروه و نصروه واتّبعوا النّور الّذي انزل معه، اولئک هم المفلحون».
(سوره اعراف، آیه 157)
در این آیه شریفه چند مطلب مطرح شده است.
_ نام این پیامبر که درس نخوانده است در انجیل و تورات بوده است. دیده اند و هم اکنون نیز نام او را می بینند.
_ این پیامبر، آنها را به کار نیک امر و از هر کار زشت نهی می کند. هر پاکیزه ای را برایشان حلال و هر پلیدی را بر آنان حرام می کند.
_ احکام دست و پاگیر که بر دوششان سنگینی می کرد لغو و بی اعتبار می سازد.
چنین کتابی به حق، بر همه کتب آسمانی سیطره دارد. آخرین کتاب است و تا بشر وجود دارد این کتاب نیز همراه آنان است.
9. قرآن کتابی است موافق عقل و فطرت
گفته شد که یکی از ویژگیهای منحصر به فرد قرآن، عدم وجود اختلاف در آن است. اگر این مقدمه را ضمیمه مقدمه کلی دیگری بنمائیم و بگوئیم که « هر چیزی که در آن اختلاف نباشد راه گشا و هدایتگر است ». پس این نتیجه را می توان به دست آورد که: « قرآن راه گشا و هدایتگر است».
مقدمه اول این استدلال، به وسیله قرآن قابل اثبات است، که می فرماید:
« أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً »
(سوره نساء، آیه 82)
این آیه شریفه متشکل از سه فقره است:
الف_ انسان ها را خطاب قرار می دهد و به آنها می گوید: آیا در قرآن تدبر نمی کنید.
این استفهمام، نوعی استفهام انکاری است. یعنی، با سؤال کردن مخاطب را وامی دارد که متوجه امری باشد.
ب_ لو کان من عند غیر الله. این جمله، یک جمله شرطیه است. یعنی این کلام در خارج واقعیتی ندارد. با وجود این می توان برای آن یک واقعیت خیالی فرض کرد و گفت: اگر این قرآن از نزد غیر خدا آمده باشد، اگر چه از نزد غیر خدا نیست.
ج_ لوجدوا فیه اختلافا کثیراً. لازمه منطقی مقدمه (ب) نتیجه (ج) است. یعنی اگر این قرآن از نزد غیر خدا باشد، حتماً و بدون شک در آن اختلاف خواهید یافت، اما اختلافی در قرآن نیست. پس این قرآن از نزد کسی غیر از خدا نمی باشد، بلکه کلام الهی است. یکی از مفسرین در این زمینه می گوید: « شما هر چه که در قرآن تدبر کنید، هر چه بیشتر تفحص کنید، نه تنها اختلافی در آن نمی بینید، بلکه سراسر آن را هماهنگ تر و منسجم تر می یابید».
پس « تالی » قیاس که وجود اختلاف است، باطل است و اگر « تالی » باطل بود، بطلان « مقدم » نیز روشن می شود. یعنی قرآن بشری نیست، بلکه کلام الله و کتاب الله است.
اما مقدمه دوم، یک امر عقلی است.
هر کسی که به وجدان خود مراجعه کند، درخواهد یافت که « هر چه که اختلاف نداشته باشد و متناقض نباشد، راه گشا و هدایتگر است».
این مقدمه، زمانی کاملاً روشن می شود که ما برخی از آثار انسان ها را مطالعه نمائیم، از آنها سود برده و گاهی باعث هدایت و راه گشایی می شود. به عنوان نمونه، کتاب شریف « الفین » علامه حلی و یا دائرة المعارف گرانقدر و شریف « الغدیر »باعث هدایت و راه گشایی انسانهای زیادی شده است. ما از « الفین » و « الغدیر » بدان جهت یاد کردیم که این دو، از آثار انسان ها است و با این حال باعث هدایت انسان ها نیز هست. پی گیری مقدمات فوق ناگزیر ما را به نتایج زیر می رساند:
1 _ 9. قرآن خرد پذیر و خردپرور است:
آیات قرآن کریم خود، دلیل محکمی است بر این مدعا است. برخی از این آیات را در ذیل مرور می کنیم:
الف) اساس تعالیم اسلام بر مدار جهل ستیزی و عقل انگیزی است.
خداوند متعال می فرماید:
« و من آیاته الّیل و النّهار و الشّمس و القمر لا تسجدوا للشّمس و لا للقمر واسجدوا لله الّذي خلقهنّ إن کنتم إیّاه تعبدون»
(سوره فصلت، آیه 37)
« یکی از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است. پس دیگر معنا ندارد که برای خورشید و ماه سجده کنید، بلکه باید برای خدایی سجده کنید که آنها را آفریده، اگر به راستی می خواهید عبادتی کنید.»
این آیه شریفه، شب و روز و خورشید و ماه از جمله آیات خدا و مخلوقات او شمرده است. بدین وسیله، این پندار باطل و خرافی بعضی از انسان ها که آنها را « رب و معبود » خود پنداشته اند، را رد و انکار می کند. در ادامه بر عقول انسان ها پرتو افشانی می کند و این نکته مهم را به آنها بازگو می کند که « پرستش خورشید و ماه که خود مخلوق هستند » بی معنا است و رسالت انسانی و غایت معنوی او، « عبادت خالق این مخلوقات است».
ب) تقلید زدایی و تحقیق پروری، نیز از جمله اموری است که اساس تعالیم اسلام بر مدار آن استوار است.
قرآن می فرماید:
« و إذا قیل لهم تعالوا الی ما أنزل الله و الی الرّسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا، أو لو کان آبائهم لا یعلمون شیئا و لا یهتدون»
(سوره مائده، آیه 104)
« و زمانی که گفته می شود که روی آورید به آنچه خدا نازل کرده و به رسول گویند: کافی است ما را روشی که پدرانمان را بر آن یافتیم، اگر چه پدرانمان چیزی نمی دانستند و هدایت نمی پذیرفتند.»
این آیه شریفه به طور صریح، « تقلید »را منع می فرماید و کسانی را که به این عمل مبادرت می ورزند، نکوهش می نماید.
اما آیا هر « تقلیدی » مذموم است و ممنوع؟
جواب این سؤال منفی است. زیرا ما دو گونه « تقلید » داریم.
1 _ تقلید ممدوح و عقلانی: رجوع جاهل به عالم و تقلید از او، کاری است عقلایی و پسندیده و « این سیره ای است که همیشه در مجتمع انسانی و در جمیع احکام زندگی به حکم جبر جریان دارد. چون همه افراد بشر نمی توانند بر جمیع ما یحتاج خود علم و تخصص پیدا نموده و رفع حوائج خود بنمایند و ناگزیرند در هر مورد به عالم مربوط به آن رجوع نموده و از او تقلید کنند».
2 _ تقلید مذموم و منع شده: « همان طور که سیره عقلا رجوع جاهل را به عالم صحیح می دانند و آن را امضا می کنند، رجوع جاهل را به جاهل دیگر مذموم و باطل می داند. چنان که رجوع عالم را هم دیگر باطل دانسته و تجویز نمی کند که مردی علم خود را ترک نموده و علم دیگری را اخذ نماید».
قرآن نیز در ردّ این گونه تقلید می فرماید: « او لو کان اباءهم لا یعلمون شیئا لا یهتدون».
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: « مفاد این آیه این است که عقل تجویز نمی کند که انسان به کسی که از علم بهره ای ندارد مراجعه نموده و هدایت و راهنمایی او را که گمراهی است، بپذیرد. این در حقیقت پیمودن راه خطر دار است و سنت حیات اجازه نمی دهد انسان طریقه ای را سلوک کند که در آن ایمنی از خطر نیست و وضع آن نه برای خودش و نه برای راهنمایش روشن نیست».
ج) یکی دیگر از اموری که اساس تعالیم اسلام بر آن استوار است « پنداری نبودن و دانش سازی » است.
قرآن کریم، سفارش اکید دارد که در حیطه « معارف کلی و حیاتی سرنوشت بشر » نباید به « گمان و حدس و احتمال » بسنده نمود. بلکه دستور اکید می دهد که در این امور فقط به دنبال « علم و قطع و یقین » بود.
در چند آیه قرآن کریم دستور فوق را بیان فرموده است:
1 _ در سوره اسری با تأکید می فرماید:
« و لا تقف ما لیس لک به علم » (سوره اسراء، آیه 36)
« چیزی را که به آن علم نداری پیروی مکن »
2 _ در جایی دیگر از پیروی و تبعیت در گمان و ظن، نهی می کند. زیرا « ظن » توانایی کشف و شناسایی « واقع » را ندارد.
خداوند می فرماید:
« و ما لهم به من علم ان یتّبعون إلّا الظّن لا یغني من الحق شیئا » (سوره نجم، آیه 28)
« هیچ علمی به آن ندارند و جز در پی گمان و پندار نمی روند و ظن و گمان هم در فهم حقیقت هیچ سودی ندارد.»
3 _ در جایی دیگر از پیروی از کسانی که دنباله رو « گمان و پندار » هستند، نیز نکوهش به عمل می آورد و می فرماید:
« و إن تطع أکثر من في الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتّبعون إلّا الظّن و إن هم إلّا یخرصون »
(سوره انعام، آیه 116)
« اگر اکثر مردم روی زمین را اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد که جز گمان را پیروی نمی کنند و جز تخمین نمی زنند.»
این آیه می رساند که تخمین زدن در اموری از قبیل معارف الهی و شرایع که می بایستی از ناحیه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و یقین نمی توان تکیه داشت طبعاً سبب ضلالت و گمراهی است.
10. تحریف ناپذیر بودن قرآن دلیلی دیگر است بر جاودانگی آن
در بین کتب آسمانی، تنها و تنها قرآن است که از دست تحریف بدور مانده، گر چه از روز نزول آن تاکنون بیش از چهارده قرن می گذرد.
صاحبان تمامی ادیان، به این امر اذعان دارند که کتاب آسمانی آنها تحریف شده است.
تورات امروزی، نه آن تورات است که بر حضرت موسی کلیم الله نازل شد.انجیل نیز همان انجیلی نیست که بر حضرت عیسی روح الله نازل شد.
مسیحیان تنها یک انجیل ندارند. بلکه دارای اناجیل اربعه هستند.
این اناجیل عبارتند از: انجیل برنابا ، انجیل لوقا ، انجیل متی و انجیل یوحنا.
گر چه این اناجیل همان نیست که بر عیسی نازل شد، بلکه محفوظات پیروان حضرت عیسی علیه السلام است، با این حال همین انجیل ها نیز تماماً از تحریف بدور نمانده است.
امروزه کسی نمی تواند ادعا کند که مثلا « انجیل برنابا » که مستندترین انجیل است، همان است که « برنابا » نوشته بوده است.
« اوستای » زردشتیان، یا رسایل کنفوسیوس و نیز « اوپانیشادهای » برهمنان که داستانی خاص برای خود دارد.
امروزه دانشمندان از علمی به نام « کتاب شناسی و نسخه شناسی » یاد می کنند.
این علم متکفل این است که « نسخ و کتاب های قدیمی » را شناسایی کند. به اذعان این دانشمندان، چه بسیار کتابهای ارجمندی توسط دانشمندان بزرگی نوشته شده که امروزه یا در دسترس ما نیست و یا بخش هایی از آن ها مفقود شده است.
اما قرآن، با وجود این تاریخ هزار و چند ساله اش حتی ذره ای ، حتی « حرکات حروف آن » دچار تحریف نشده است.
این گونه نبوده که نخواسته اند قرآن را تحریف نمایند. چه بسا بدخواهان دین مبین اسلام به این کار دست زده، اما رسوا شده اند. زیرا خداوند، خودش حافظ کتاب آخرین اش است.
« تحریف ناپذیری قرآن » بحثی مفصل است که انشاء الله به آن خواهیم پرداخت و اثبات خواهیم کرد که: « قرآن، هرگز تحریف نشده است و نخواهد شد ».
11. مخاطب قرآن، طبقه خاصی از انسان ها نیست، بلکه عموم بشر مخاطب آن است.
قرآن کریم می فرماید:
« ما کان محمّد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النّبیّین و کان الله بکلّ شيء علیماً»
(سوره احزاب، آیه 40)
بر طبق این آیه شریفه، رسول گرامی اسلام، خاتم رسولان است و بعد از او رسولی نخواهد آمد.
آیه ای دیگر این آیه را اثبات می کند، آنجا که از قول عیسی ابن مریم علیهما السلام این بشارت را به بنی اسرائیل می دهد و می فرماید:
« و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل إنّي رسول الله إلیکم مصدّقاً لما بین یديّ من التّورات و مبشّراً برسول یأتي من بعدي اسمه أحمد فلمّا جآءهم بالبیّنات قالوا هذا سحر مّبین»
(سوره صف، آیه 6)
حضرت عیسی در این آیه شریفه خود را رسول خدا معرفی می کند. کسی که او را در تورات تصدیق نموده است.
بعد از آن بشارت به آمدن کسی می دهد که رسول الله است و نام او احمد است.
آن گاه می فرماید: هر گاه این رسول به سوی آنها آمد، او را به سحر و ساحری متهم می نمایند.
رسول اکرم نیز خود را نبیّ حقّ معرفی می کند و می فرماید:
«...إنّما أنا بشر مثلکم یوحی إليّ...»
(سوره کهف، آیه 110)
رسول گرامی حق در این آیه شریفه به امر خدا، خود را کسی می داند که به سوی او وحی می شود و همین وحی است که موجب تمایز او از سایر انسان ها گردیده است و الاٌ او نیز انسانی است همانند سایر انسان ها.
به همین دلیل که می تواند اسوه و الگو برای انسان ها باشد.
زیرا که انسان به کسی نیاز دارد که مانند او باشد در خلقت، اما بالاتر از او باشد در اوصاف و صفات بارز انسانی و در مرتبه ای والاتر و بالاتر از کمال انسانی قرار داشته باشد.
اگر می فرماید:
« لّقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة لّمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر...»
(سوره احزاب، آیه 21)
به این دلیل است که رسول اکرم به گواهی حضرت حق تعالی « ما ینطق عن الهوی » است. یعنی از نزد خود چیزی نمی گوید.
اگر بگوید: «...و هو وحي یوحی » است. اگر رسول گرامی چیزی گفت، بدانید که وحی بر او نازل شده است و آن را می گوید که حق تعالی به او امر نموده است.
به همین دلیل است که رسول گرامی حق، خطاب به انسان ها نموده و می فرماید:
«...یا أیّها النّاس إنّما أنا لکم نذیر مّبین »
(سوره حج، آیه 49)
به این نیز کفایت نمی کند. و لحن خود را تندتر می کند و می فرماید:
« قل یا أیّها النّاس إنّي رسول الله إلیکم جمیعاً الّذي له ملک السموات والارض لا اله الّا هو یحیي و یمیت فامنوا بالله و رسوله النّبي الامّي الّذي یؤمن بالله و کلماته واتّبعوه لعلّکم تهتدون »
(سوره اعراف، آیه 158)
در این آیه شریفه چند نکته را به انسان ها گوشزد می کند و به آنها تذکر می دهد که:
الف _ من رسول الله هستم و به سوی قوم خاصی نیامده ام. بلکه رسول الله به سوی همه شما انسان ها هستم.
ب _ من رسول خدایی هستم که تمام آسمان ها و زمین مال اوست. جز او خدایی نیست. زنده می کند و می میراند.
ج _ بنابراین ای انسان ها، به خدا و رسول امی که ایمان به خدا و کلمات او دارد، ایمان آورید. او را تبعیت کنید، باشد که هدایت شوید.
این آیه شریفه جز موارد فوق، به نکته ای بس لطیف نیز اشاره دارد. آن نکته چیزی نیست جز، علت الگو بودن رسول الله. این آیه شریفه می فرماید: به کسی ایمان آورید که او به خدا و کلمات خدا ایمان دارد. بنابراین هر کس شایسته این نیست که رهبر و مقتدا و اسوه انسان ها قرار گیرد. کسی این شایستگی را دارد که خود مؤمن به خدا و هدایت یافته از جانب او باشد.
وقتی این گونه شد، خدای نیز بر او منّت می گذارد و کتاب اش را بر او نازل می کند.
« و قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّاس علی مکث و نزّلناه تنزیلا »
«خداوند این قرآن را جزء جزء به رسول اش نازل می کند تا او نیز بر امت اش به تدریج قرائت کند.»
(سوره اسراء، آیه 106)
دلیل این که این قرآن باید جزء جزء و به تدریج بر انسان ها خوانده شود، اموری بسیار است. این امور را خود قرآن معرفی می کند.
اول _ قرآن خود را کتابی معرفی می کند که برای همه انسان ها آمده است و می فرماید:
« إنا أنزلنا علیک الکتاب للنّاس بالحقّ، فمن اهتدی فلنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها...»
« این کتاب الهی را به حق برای هدایت خلق بر تو نازل کردیم. اینک هر کس هدایت یافت نفع آن و هر که به گمراهی شتافت، زیان آن بر شخص اوست. »
(سوره زمر، آیه 41)
بنابراین نقش این کتاب در حیات دنیوی و اخروی انسان، نقش هدایت گرانه است. این انسان ها هستند که باید خود را در پرتو نور تابناک آن قرار دهند و از آن نور برگیرند.
دوم _ انسان ها گوناگون هستند و روحیات متفاوتی دارند. هنگام مراجعه به این کتاب مقدس بر اساس ظرفیت وجودی خود بهره مند می شوند. در این مواجهه، چه بسا بسیاری از انسان ها هدایت شوند و بسیاری از آنها گمراه تر گردند.
قرآن خود در این باره می فرماید:
«...فأمّا الّذین آمنوا فیعلمون أنّه الحقّ من رّبهم و أمّا الّذین کفروا فیقولون ماذآ أراد الله بهذا مثلاً، یضلّ به کثیرا و یهدي به کثیرا و ما یضلّ به إلّا الفاسقین »
« خداوند در این کتاب مثل های فراوانی آورده است. در این میان آنها که به خدا ایمان دارند، می دانند که این مثل است و از جانب خدا می باشد. لیک آنها که کافرند، می گویند: مقصود خدا از این مثل ها چیست؟ که گمراه می کند به آن مثل ها بسیاری را و هدایت جمع کثیر دیگری را. اما کسانی گمراه می شوند که فاسق هستند.»
(سوره بقره، آیه 26)
پس شرط گمراهی، طبق این آیه شریفه، فسق و فجور است. این ها اگر با کتاب و نور حق نیز مواجه شوند، هدایت نمی گردند.
سوم _ در میان فاسقان اما هستند کسانی که هنوز دریچه قلب آنها به نور حضرت حق بسته نشده است.
اینجاست که قرآن، آنها را از ظلمات به سوی نور رهنمون می شود.
قرآن در این باره می گوید:
« الر _ کتاب أنزلناه إلیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور...»
(سوره ابراهیم، آیه 1)
چهارم _ انسان هایی که هدایت شده اند، از این کتاب بهره هایی وافر می برند. گر چه این کتاب برای همه انسان ها است.
قرآن خود، این گونه گفته است.
الف _ « هذا بیان للنّاس و هدی و موعظة للمتّقین » (سوره آل عمران، آیه 138)
ب _ « هذا بصائر للنّاس و هدی و رحمة لّقوم یوقنون » (سوره جاثیه، آیه 20)
ج _ « یا أیها النّاس قد جاءکم برهان مّن ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً مّبیناً » (سوره نساء، آیه 174)
پنجم _ گر چه از این قرآن متقیان و هدایت شده ها بهره های فراوان می برند، اما قرآن در رحمت و هدایت را بر روی همه باز گذارده است. این انسان ها است که راه را اشتباه می روند.
قرآن چه زیبا فرموده است: که رسولش را رحمت معرفی می کند و کتابش را « فرقان و ذکر ».
الف _ « و مآ أرسلناک إلّا رحمة لّلعالمین » (سوره الانبیاء، آیه 107)
ب _ « تبارک الّذي نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا » (سوره فرقان، آیه 1)
ج _ « إن هو إلّا ذکر للعالمین » (سوره صاد، آیه 87 و سوره تکویر، آیه 27)
ص _ « و ما هو إلّا ذکر لّلعالمین » (سوره قلم، آیه 52)