tina
11-10-2011, 12:02 AM
دين چگونه بر پا مىماند؟
كتاب: ترجمه الميزان، ج 6، ص 93
نويسنده: علامه طباطبايى
"قل يا اهل الكتاب لستم على شىء حتى تقيموا التورية و الانجيل..."
در اين آيه شريفه نكتهايست كه بيان آن محتاج است به چند كلمه توضيح، و آن اينست كه آدمى در خلال كارهاى خود اين حقيقت را درك مىكند كه اگر بخواهد كارى را از كارهاى سنگين انجام دهد كه در آن حاجت به اعمال قوت و شدتى باشد، لازم است كه به جايگاهى مستوى كه وى بر آن مسلط باشد تكيه كرده يا بر آن مرتبط شود، مثلا كسى كه چيزى را بطرف خود مىكشد و يا چيزى را از خود دفع مىكند و يا چيز سنگينى را بدوش مىگيرد و يا آنرا سر پا مىكند قبلا پاى خود را در زمين و جائى كه لغزشگاه نباشد قرار مىدهد، چون مىداند اگر جز اين كند از عهده انجام آن كار بر نمىآيد، و اين مطلب در علوم مربوطه بخوبى مورد بررسى قرار گرفته است، و ما اگر اين مطلب را در امور معنوى مثل اعمال روحى و يا اعمال بدنى كه با نفسانيات بستگى دارد راه داده و اين حساب را در آنجا هم بكنيم چنين نتيجه مىگيريم كه بيشتر افعال و كارهاى بزرگ محتاج به پايه و اساسى از معنويات و بنيادى از نفسانيات است، آرى كارهاى بزرگ از هر كسى ساخته نيست، نفسى بردبار و همتى بلند و عزمى آهنين لازم دارد، كما اينكه رستگارى در آخرت و موفقيت در ايفاى وظائف عبوديت هم محتاج است به دلى پارسا و پرهيزگار.
وقتى اين مقدمه روشن شد نكتهاى كه در جمله"لستم على شىء"است بخوبى روشن مىشود، چه اين جمله كنايهايست از اينكه اهل كتاب جا پاى محكمى كه بتوانند بر آن تكيه كرده و تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگيرى بعمل آورند، ندارند، و اين اشاره است به اينكه دين خداوند و فرامين او بار بس سنگينى است كه آدمى بخودى خود از اقامه آن عاجز است، مگر اينكه بر اساسى ثابت تكيه داشته باشد، و گرنه كسى از روى هوا و هوس نفسانى نمىتواند دين خدا را اقامه كند، و اين اشاره را در بسيارى از آيات قرآنى مىيابيم، چنانكه آيه شريفه"انا سنلقى عليك قولا ثقيلا" (1) يكى از آنهائى است كه اين اشاره را در خصوص قرآن دارد، و آيه"لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون" (2) و آيه"انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها ..." (3) يكى پس از ديگرى از همان آياتند.
و نيز قرآن كريم در باره تورات خطاب به موسى نموده و مىفرمايد: "فخذها بقوة و امر قومك ياخذوا باحسنها" (4) و هم خطاب به بنى اسرائيل كرده و مىگويد: "خذوا ما آتيناكم بقوة" (5) و خطاب به يحيى كرده و مىفرمايد: "يا يحيى خذ الكتاب بقوة" (6) ، بنا بر اين مقدمهاى كه گفته شد معناى اين آيه چنين مىشود: شما فاقد پايگاهى هستيد كه براى اقامه دينى كه خدا بسويتان فرستاده ناگزير از اعتماد بر آن هستيد و تقوا و توبه پى در پى و اعتماد به ركن او نيز نداريد، آرى شما سر در راه اطاعت خداوند نداريد، بلكه سر پيچ و متجاوز از حدود خداييد.
و اين معنائى است كه از آيه زير نيز بخوبى استفاده مىشود زيرا در اين آيه خطاب را متوجه به نبى خود و هم به مؤمنين نموده و مىفرمايد: "شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى"در حقيقت اديان الهى را منحصر در شريعتهاى انبياى نامبرده كرده، سپس مىفرمايد: "ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه"بيان مىكند كه برگشت همه اين دستورات وحدت كلمه در اقامه دين است، آنگاه دنبالش مىفرمايد: "كبر على المشركين ما تدعوهم اليه"و اين براى اينست كه به نظرهاى كوتاهشان اتفاق و پايدارى در پيروى دين، امرى دشوار و بزرگ مىرسيده، سپس با جمله"الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب" (7) خبر مىدهد از اينكه اقامه دين براى كسى جز به هدايت پى در پى الهى دست نمىدهد و كسى هم موفق به آن نمىگردد مگر اينكه متصف به انابه باشد و با رجوع پى در پىاش به درگاه خدا، رشته ارتباط با آن درگاه بر قرار داشته باشد، و يا جمله"و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم" (8) كه جهت تفرقه و پراكندگيشان و علت اينكه نتوانستند دين خدا را اقامه كنند بيان مىكند كه آنها راه ظلم و تعدى را پيش گرفته و از راه وسط و شيوه عادلهاى كه خدا برايشان مقرر فرموده، منحرف شدند.
نظير اين آيات در مواضع متعددى از قرآن كريم بچشم مىخورد، از آن جمله مىفرمايد:
"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون.منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوة و لا تكونوا من المشركين.من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون" (9) زيرا در اين آيات هم اين معنا را بيان مىكند كه وسيله اقامه دين صحيح كه همان دين فطرت است بازگشت به سوى خدا و حفظ ارتباط به حضرت او و قطع رابطه نكردن با اوست.
و در آيات قبلى هم به همين معنا اشاره فرموده و بيان كرد كه جهت لعنت خدا و غضبش بر يهود اين بود كه آنان از حدود خداوند تجاوز نمودند لذا خدا در بينشان دشمنى انداخت، و در موضعى ديگر همين معنا را نسبت به نصارا بيان كرده و فرموده است: "فاغرينا بينهم العداوة و البغضاء الى يوم القيمة" (10) و لذا مىبينيم در هر جاى قرآن كه سخن از اين مقوله رفته است مسلمانان را هم از ثمرات شوم و عاقبت وخيم گناه و گسيختن رشته پيوند از خدا و بازگشت نكردن به سوى او تحذير فرموده است، آرى مصيبت عداوت و بغضا كه براى جمعيتهاى بشرى مصيبتى است دردناك، در اثر گناهان مذكور در اين آيات روى مىدهد.
در اين آيات به يهود و نصارا اعلام خطر شده است كه بزودى دچار اين مصيبت مىشوند، و نيز به آنان خبر مىدهد كه نخواهند توانست تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى شان را اقامه و احيا كنند، اتفاقا تاريخ هم اين مطلب را تصديق كرده و نشان داده كه اين دو ملت همواره به جرم بريدن رشته ارتباط با خدا دچار تشتت مذاهب و دشمنى و بغضاى بين خودشان بودهاند، در آيه"فاقم وجهك للدين حنيفا" (11) و آيات ديگرى از اين سوره مسلمانان را هم از اينكه روش اهل كتاب را پيش گرفته و از خداى تعالى بريده و بازگشت به سويش را ترك كنند زنهار مىدهد.و ما در مجلدات سابق در ذيل آياتى كه متعرض اين مطلباند بحثى گذرانديم، و به زودى در ذيل آيات ديگرى هم ان شاء الله تعالى قسمتى ديگر از اين بحث را دنبال خواهيم نمود.
و اما در باره آيه"و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا"سابقا بحث شد.
و آيه"فلا تاس على القوم الكافرين"نبى (ص) را به صورت نهى، از تاسف و اندوه بر كفار، تسليت مىدهد.
پىنوشتها:
1) بدرستى ما به همين زودى گفتارى را بر تو نازل مىكنيم كه سنگين است بر تو (رسالت و ابلاغ آن) .سوره مزمل آيه .5
2) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل كنيم خواهى ديد كه كوه از ترس خدا خاضع و متلاشى ميشود، و اين مثلها را براى مردم مىزنيم باشد كه بفكر بيفتند.سوره حشر آيه .21
3) ما عرضه كرديم اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها، و آنها زير بار بدوش گرفتن آن نرفتند، و از آن ترسيدند ولى انسان آنرا بدوش گرفت، زيرا او ستم پيشه و بسيار نادان ميباشد.سوره احزاب آيه .72
4) پس با كمال جديت و با عزمى راسخ بگير آنرا و به قوم خود دستور بده تا بهترين آنرا (يا بطريق بهترى آنرا بگيرند) .سوره اعراف آيه .145
5) بگيريد آنچه شما را دادهايم با جديت تمام و عزم راسخ.سوره بقره آيه .63
6) هان اى يحيى بگير كتاب را با جديت تمام و عزم راسخ.سوره مريم آيه .12
7) تشريع كرد براى شما از اساس دين همان را كه به نوح توصيه فرمود و آنچه را كه بتو وحى فرستاديم و آنچه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را به آن وصيت كرديم عبارت بود از اينكه: دين را اقامه كنيد و در آن متفرق نشويد، گرانست بر مشركين توحيدى كه آنها را به آن دعوت مىكنى، خداوند هر كه را بخواهد به سوى خود ميكشاند، و به سوى خود هدايت مىكند كسى را كه توبه كند.سوره شورى آيه .13
8) و متفرق نشدند مگر بعد از اينكه به حقيقت راه يافتند، با اينهمه از روى ستم و تعدى در بين خود اختلاف كردند.سوره شورى آيه .14
9) پس معتقد بدين باش (استقامت در دين داشته باش) در حالى كه ثبات قدم و ميل به آن داشته باشى، پيروى كن فطرت خداى را، همان فطرتى كه خداوند مردم را بر طبق آن فطرت آفريده، در آفرينش خداوند تبديل و تغيير نيست اين دين است كه مىتواند جامعه را اداره كند و ليكن بيشتر مردم نمىدانند.سوره روم آيه .32
10) پس مسلط كرديم در بين آنها عداوت و بغضاء را تا روز قيامت.سوره مائده آيه .18
11) سوره روم آيه .30
كتاب: ترجمه الميزان، ج 6، ص 93
نويسنده: علامه طباطبايى
"قل يا اهل الكتاب لستم على شىء حتى تقيموا التورية و الانجيل..."
در اين آيه شريفه نكتهايست كه بيان آن محتاج است به چند كلمه توضيح، و آن اينست كه آدمى در خلال كارهاى خود اين حقيقت را درك مىكند كه اگر بخواهد كارى را از كارهاى سنگين انجام دهد كه در آن حاجت به اعمال قوت و شدتى باشد، لازم است كه به جايگاهى مستوى كه وى بر آن مسلط باشد تكيه كرده يا بر آن مرتبط شود، مثلا كسى كه چيزى را بطرف خود مىكشد و يا چيزى را از خود دفع مىكند و يا چيز سنگينى را بدوش مىگيرد و يا آنرا سر پا مىكند قبلا پاى خود را در زمين و جائى كه لغزشگاه نباشد قرار مىدهد، چون مىداند اگر جز اين كند از عهده انجام آن كار بر نمىآيد، و اين مطلب در علوم مربوطه بخوبى مورد بررسى قرار گرفته است، و ما اگر اين مطلب را در امور معنوى مثل اعمال روحى و يا اعمال بدنى كه با نفسانيات بستگى دارد راه داده و اين حساب را در آنجا هم بكنيم چنين نتيجه مىگيريم كه بيشتر افعال و كارهاى بزرگ محتاج به پايه و اساسى از معنويات و بنيادى از نفسانيات است، آرى كارهاى بزرگ از هر كسى ساخته نيست، نفسى بردبار و همتى بلند و عزمى آهنين لازم دارد، كما اينكه رستگارى در آخرت و موفقيت در ايفاى وظائف عبوديت هم محتاج است به دلى پارسا و پرهيزگار.
وقتى اين مقدمه روشن شد نكتهاى كه در جمله"لستم على شىء"است بخوبى روشن مىشود، چه اين جمله كنايهايست از اينكه اهل كتاب جا پاى محكمى كه بتوانند بر آن تكيه كرده و تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگيرى بعمل آورند، ندارند، و اين اشاره است به اينكه دين خداوند و فرامين او بار بس سنگينى است كه آدمى بخودى خود از اقامه آن عاجز است، مگر اينكه بر اساسى ثابت تكيه داشته باشد، و گرنه كسى از روى هوا و هوس نفسانى نمىتواند دين خدا را اقامه كند، و اين اشاره را در بسيارى از آيات قرآنى مىيابيم، چنانكه آيه شريفه"انا سنلقى عليك قولا ثقيلا" (1) يكى از آنهائى است كه اين اشاره را در خصوص قرآن دارد، و آيه"لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون" (2) و آيه"انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها ..." (3) يكى پس از ديگرى از همان آياتند.
و نيز قرآن كريم در باره تورات خطاب به موسى نموده و مىفرمايد: "فخذها بقوة و امر قومك ياخذوا باحسنها" (4) و هم خطاب به بنى اسرائيل كرده و مىگويد: "خذوا ما آتيناكم بقوة" (5) و خطاب به يحيى كرده و مىفرمايد: "يا يحيى خذ الكتاب بقوة" (6) ، بنا بر اين مقدمهاى كه گفته شد معناى اين آيه چنين مىشود: شما فاقد پايگاهى هستيد كه براى اقامه دينى كه خدا بسويتان فرستاده ناگزير از اعتماد بر آن هستيد و تقوا و توبه پى در پى و اعتماد به ركن او نيز نداريد، آرى شما سر در راه اطاعت خداوند نداريد، بلكه سر پيچ و متجاوز از حدود خداييد.
و اين معنائى است كه از آيه زير نيز بخوبى استفاده مىشود زيرا در اين آيه خطاب را متوجه به نبى خود و هم به مؤمنين نموده و مىفرمايد: "شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى"در حقيقت اديان الهى را منحصر در شريعتهاى انبياى نامبرده كرده، سپس مىفرمايد: "ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه"بيان مىكند كه برگشت همه اين دستورات وحدت كلمه در اقامه دين است، آنگاه دنبالش مىفرمايد: "كبر على المشركين ما تدعوهم اليه"و اين براى اينست كه به نظرهاى كوتاهشان اتفاق و پايدارى در پيروى دين، امرى دشوار و بزرگ مىرسيده، سپس با جمله"الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب" (7) خبر مىدهد از اينكه اقامه دين براى كسى جز به هدايت پى در پى الهى دست نمىدهد و كسى هم موفق به آن نمىگردد مگر اينكه متصف به انابه باشد و با رجوع پى در پىاش به درگاه خدا، رشته ارتباط با آن درگاه بر قرار داشته باشد، و يا جمله"و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم" (8) كه جهت تفرقه و پراكندگيشان و علت اينكه نتوانستند دين خدا را اقامه كنند بيان مىكند كه آنها راه ظلم و تعدى را پيش گرفته و از راه وسط و شيوه عادلهاى كه خدا برايشان مقرر فرموده، منحرف شدند.
نظير اين آيات در مواضع متعددى از قرآن كريم بچشم مىخورد، از آن جمله مىفرمايد:
"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون.منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوة و لا تكونوا من المشركين.من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون" (9) زيرا در اين آيات هم اين معنا را بيان مىكند كه وسيله اقامه دين صحيح كه همان دين فطرت است بازگشت به سوى خدا و حفظ ارتباط به حضرت او و قطع رابطه نكردن با اوست.
و در آيات قبلى هم به همين معنا اشاره فرموده و بيان كرد كه جهت لعنت خدا و غضبش بر يهود اين بود كه آنان از حدود خداوند تجاوز نمودند لذا خدا در بينشان دشمنى انداخت، و در موضعى ديگر همين معنا را نسبت به نصارا بيان كرده و فرموده است: "فاغرينا بينهم العداوة و البغضاء الى يوم القيمة" (10) و لذا مىبينيم در هر جاى قرآن كه سخن از اين مقوله رفته است مسلمانان را هم از ثمرات شوم و عاقبت وخيم گناه و گسيختن رشته پيوند از خدا و بازگشت نكردن به سوى او تحذير فرموده است، آرى مصيبت عداوت و بغضا كه براى جمعيتهاى بشرى مصيبتى است دردناك، در اثر گناهان مذكور در اين آيات روى مىدهد.
در اين آيات به يهود و نصارا اعلام خطر شده است كه بزودى دچار اين مصيبت مىشوند، و نيز به آنان خبر مىدهد كه نخواهند توانست تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى شان را اقامه و احيا كنند، اتفاقا تاريخ هم اين مطلب را تصديق كرده و نشان داده كه اين دو ملت همواره به جرم بريدن رشته ارتباط با خدا دچار تشتت مذاهب و دشمنى و بغضاى بين خودشان بودهاند، در آيه"فاقم وجهك للدين حنيفا" (11) و آيات ديگرى از اين سوره مسلمانان را هم از اينكه روش اهل كتاب را پيش گرفته و از خداى تعالى بريده و بازگشت به سويش را ترك كنند زنهار مىدهد.و ما در مجلدات سابق در ذيل آياتى كه متعرض اين مطلباند بحثى گذرانديم، و به زودى در ذيل آيات ديگرى هم ان شاء الله تعالى قسمتى ديگر از اين بحث را دنبال خواهيم نمود.
و اما در باره آيه"و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا"سابقا بحث شد.
و آيه"فلا تاس على القوم الكافرين"نبى (ص) را به صورت نهى، از تاسف و اندوه بر كفار، تسليت مىدهد.
پىنوشتها:
1) بدرستى ما به همين زودى گفتارى را بر تو نازل مىكنيم كه سنگين است بر تو (رسالت و ابلاغ آن) .سوره مزمل آيه .5
2) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل كنيم خواهى ديد كه كوه از ترس خدا خاضع و متلاشى ميشود، و اين مثلها را براى مردم مىزنيم باشد كه بفكر بيفتند.سوره حشر آيه .21
3) ما عرضه كرديم اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها، و آنها زير بار بدوش گرفتن آن نرفتند، و از آن ترسيدند ولى انسان آنرا بدوش گرفت، زيرا او ستم پيشه و بسيار نادان ميباشد.سوره احزاب آيه .72
4) پس با كمال جديت و با عزمى راسخ بگير آنرا و به قوم خود دستور بده تا بهترين آنرا (يا بطريق بهترى آنرا بگيرند) .سوره اعراف آيه .145
5) بگيريد آنچه شما را دادهايم با جديت تمام و عزم راسخ.سوره بقره آيه .63
6) هان اى يحيى بگير كتاب را با جديت تمام و عزم راسخ.سوره مريم آيه .12
7) تشريع كرد براى شما از اساس دين همان را كه به نوح توصيه فرمود و آنچه را كه بتو وحى فرستاديم و آنچه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را به آن وصيت كرديم عبارت بود از اينكه: دين را اقامه كنيد و در آن متفرق نشويد، گرانست بر مشركين توحيدى كه آنها را به آن دعوت مىكنى، خداوند هر كه را بخواهد به سوى خود ميكشاند، و به سوى خود هدايت مىكند كسى را كه توبه كند.سوره شورى آيه .13
8) و متفرق نشدند مگر بعد از اينكه به حقيقت راه يافتند، با اينهمه از روى ستم و تعدى در بين خود اختلاف كردند.سوره شورى آيه .14
9) پس معتقد بدين باش (استقامت در دين داشته باش) در حالى كه ثبات قدم و ميل به آن داشته باشى، پيروى كن فطرت خداى را، همان فطرتى كه خداوند مردم را بر طبق آن فطرت آفريده، در آفرينش خداوند تبديل و تغيير نيست اين دين است كه مىتواند جامعه را اداره كند و ليكن بيشتر مردم نمىدانند.سوره روم آيه .32
10) پس مسلط كرديم در بين آنها عداوت و بغضاء را تا روز قيامت.سوره مائده آيه .18
11) سوره روم آيه .30