PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نهج البلاغه (ترجمه استاد حسين انصاريان)



sorna
11-08-2011, 11:49 PM
فَمِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ

يَذْكُرُ فِيهَا ابْتِداءَ خَلْقِ السَّماءِ و الاَْرْضِ وَ خَلْقِ آدَم، وَ فيها ذِكرُ الْحَـجِّ

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا يُحْصى نَعْماءَهُ
الْعادُّونَ، وَ لا يُؤَدّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، الَّذى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ،
وَ لايَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَ لا نَعْتٌ
مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ. فَطَرَ الْخَلائِقَ
بِقُدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ.





1
از خطبه هاى آن حضرت است

كه در آن ابتداى آفرينش آسمان و زمين و آدم را توضيح مى دهد و يادى از حج مى كند

خداى را سپاس كه گويندگان به عرصه ستايشش نمى رسند، و شماره گران از عهده شمردن
نعمتهايش برنيايند، و كوشندگان حقّش را ادا نكنند، خدايى كه انديشه هاى بلند او را درك ننمايند،
و هوش هاى ژرف به حقيقتش دست نيابند، خدايى كه اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف
درنيايد، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگيرد. با قدرتش خلايق را
آفريد، و با رحمتش بادها را وزيدن داد، و اضطراب زمينش را با كوهها مهار نمود.

sorna
11-08-2011, 11:49 PM
(1) وَ كان مِن دعائِه عليه‏السلام اذا ابتَدأ بِالدّعاءِ بدأ

بالتحميد لِلَّه عزَّوجل و الثَّنَاءِ عَلَيه فقال:

اَلْحَمْدُ لِلَّه الْاَوَّلِ بِلا اَوَّلٍ كانَ قَبْلَهُ، وَالْاخِرِ بِلا اخِرٍ يَكُونُ
بَعْدَهُ، الَّذى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ اَبْصارُ النّاظِرينَ، وَعَجَزَتْ
عَنْ نَعْتِهِ اَوْهامُ الْواصِفينَ. اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِداعاً،
وَاخْتَرَعَهُمْ عَلى‏ مَشِيَّتِهِ اخْتِراعاً، ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَريقَ اِرادَتِهِ،
وَ بَعَثَهُمْ فى سَبيلِ مَحَبَّتِهِ، لايَمْلِكُونَ تَأْخيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ
اِلَيْهِ، وَ لايَسْتَطيعُونَ تَقَدُّماً اِلى‏ ما اَخَّرَهُمْ عَنْهُ، وَجَعَلَ لِكُلِّ
رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لايَنْقُصُ مَنْ







دعای آن حضرت است چون به نماز بر می خاست بدین صورت به سپاس و حمد
خداوند عزوجل ابتدا می کرد و می گفت:
حمد خدائى را كه اوّل همه آثار هستى اوست و قبل از او اوّلى نبوده، و آخر است بى‏آنكه پس از او آخرى
باشد، خدايى كه ديده بينندگان از ديدنش قاصر، و انديشه
و فهم وصف كنندگان از وصفش عاجز است. به دست قدرتش آفريدگان را ايجاد كرد،
و آنان را براساس اراده خود صورت بخشيد، آنگاه همه را در راه اراده خود راهى نمود،
و در مسير محبت و عشق به خود برانگيخت، موجودات هستى از حدودى كه
براى آنان معين فرموده قدمى پيش و پس نتوانند نهاد، و براى هر يك از آنان
روزى معلوم و قسمت شده‏اى از باب لطف قرار داد، هر آن كس را كه روزى فراوان

sorna
11-08-2011, 11:50 PM
رَجَعَ الْحَقُّ اِلى اَهْلِهِ، وَ نُقِلَ اِلى مُنْتَقَلِهِ.
به حقدار رسـيده، و خلافت به جايگاه خودش بازگشته است.

3
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عليه السّلام
از خطبه هاى آن حضرت است
وَ هِىَ الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِيَّة
معروف به شِقشِقيّه
اَما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها
هان! به خدا قسم ابوبكر پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت
مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلايَرْقى اِلَىَّ
چون محور سنگ آسيا به آسياست، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مى شود، و مرغ انديشه به قلّه
الطَّيْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأى
منزلتم نمى رسد. اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن برتافتم، و عميقاً انديشه كردم كه با
بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلى طِخْيَة عَمْياءَ، يَهْرَمُ فيهَا
دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم، فضايى كه پيران در آن
الْكَبيرُ، وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ، وَ يَكْدَحُ فيها مُؤْمِنٌ حَتّى يَلْقى رَبَّهُ!
فرسوده، و كم سالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مى شود!
فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى،
ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانه تر است، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديده ام خاشاك بود،

وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً. حَتّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبيلِهِ،
و غصه راه گلويم را بسته بود! مى ديدم كه ميراثم به غارت مى رود. تا نوبت اولى سپرى شد،
فَاَدْلى بِها اِلَى ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ. ] ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَْعْشى: [
و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد. ]سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد:[
شَتّانَ ما يَوْمى عَلى كُورِها *** وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
«چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است».
فَيا عَجَباً بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ، اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ
شگفتا! اولى بااينكه در زمان حياتش مى خواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعدخود عقد خلافت را جهت
وَفاتِهِ. لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها! فَصَيَّرَها فى حَوْزَة خَشْناءَ،
ديگرى بست. چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند! حكومت را به فضايى خشن كشانيده،
يَغْلُظُ كَلْمُها، وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها، وَ الاِْعْتِذارُ مِنْها.
و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود.
فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَةِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ،
بودن با حكومت او كسى را مى ماندكه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينى اش زخم شود،
وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ! فَمُنِىَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ بِخَبْط وَ شِماس ،
و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد! به خدا قسم امت در زمان اودچاراشتباه و ناآرامى،
وَ تَلَوُّن وَ اعْتِراض . فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ.
و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم.
حَتّى اِذا مَضى لِسَبيلِهِ، جَعَلَها فى جَماعَة زَعَمَ اَنِّى اَحَدُهُمْ.
تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت خدايى) يكى از آنانم!
فَيالَلّهِ وَ لِلشُّورى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الاَْوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى
خداوندا چه شورايى! من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز

sorna
11-08-2011, 11:50 PM
هَيْهاتَ يا ابْنَ عَبّاس، تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.
هيهـات اى پسر عبـاس، اين آتش درونى بود كه شعله كشيد سپس فرو نشست!
] قالَ ابْنُ عَبّاس : فَوَاللّهِ ما اَسِفْتُ عَلى كَلام قَطُّ كَاَسَفى عَلى هذَا الْكَلامِ
] ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هيچ سخنى به مانند اين كلام ناتمام
اَنْ لايَكُونَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ اَرادَ.[
اميرالمؤمنين غصه نخوردم كه آن انسان والا درد دلش را با اين سخنرانى به پايان نبرد. [
] قَوْلُهُ عليه السّلام فى هذِهِ الخطبةِ: «كَراكِبِ الصَّعْبَةِ اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ وَ اِنْ
سخن آن حضرت در اين خطبه: «كراكب الصعبة ان اشنق لها خرم و ان
اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ» يُريدُ اَنَّهُ اِذَا شَدَّدَ عَلَيْها فى جَذْبِ الزِّمامِ وَ هِىَ تُنازِعُهُ رَأْسَها
اسلس لها تقحّم» منظور آن است كه راكب هرگاه مهار اين شتر را در حالى كه سرش را كنار مى كشد به سختى بكشد
خَرَمَ اَنْفَها. وَ اِنْ اَرْخى لَها شَيْئاً مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ يَمْلِكْها.
بينى اش را پاره مى كند و اگر با چموشى اى كه دارد رها كند او را به زمين مى كوبد و ديگر نمى تواند كنترلش كند.
يُقالُ: اَشْنَقَ النّاقَةَ اِذا جَذَبَ رَأْسَها بِالزِّمامِ فَرَفَعَهُ، وَ شَنَقَها اَيْضاً، ذَكَرَ ذلِكَ ابْنُ السِّكِّيتِ
گويند: «اَشْنَقَ النّاقَةَ» هنگامى كه سر شتر را با مهار نگه دارد و بالا بكشد. و «شَنَقَها» هم گويند. اين معنى را ابن سكيّت
فى اِصْلاحِ الْمَنْطِقِ. وَ اِنَّما قالَ عليه السّلام: «اَشْنَقَ لَها» وَ لَمْ يَقُلْ «اَشْنَقَها» لاَِنَّهُ جَعَلَهُ
در كتاب اصلاح المنطق گفته است. و اين كه امام فرمود: «اَشْنَقَ لَها» و نفرمود: «اَشْنَقَها» زيرا مى خواست
فى مُقَابَلَةِ قَوْلِهِ «اَسْلَسَ لَها»، فَكَاَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: اِنْ رَفَعَ لَها رَأْسَها، بِمَعْنى اَمْسَكَهُ
هموزن باشد با «اَسْلَسَ لَها»، گويا آن حضرت فرموده: اگر سرش را بالا بكشـد، بدين معنى كه سر شتر را با مهار
عَلَيْها بِالزِّمامِ. و فِى الحديثِ: «اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عليه وآله خَطبَ عَلى ناقَتِهِ
او بالا نگاه دارد. و در حديث آمده: «رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله بر روى شتر خود خطبه مى خواند و
وَ قَدَ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجَرَّتِها». وَ مِنَ الشّاهِدِ عَلى اَنَّ اَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلُ
مهار او را بالا مى كشيد و شتر در حال نشخوار بود». از شواهدى كه اَشْنَقَ به معناى شَنَقَ آمده سخن

عَدِىِّ بْنِ زَيْد الْعِبادىِّ:
عـدى بن زيد عبادى است:
ساءَها ما تَبَيَّنَ فِى الاَْيْدى *** وَ اِشْناقُها اِلَى الاَْعْناقِ. [
* * *

4
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

كه بعد از كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرموده
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِى الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمُ الْعَلْياءَ، وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ
در عرصه تاريكى ها به كمك ما هدايت يافتيد، و به اوج برترى رسيديد، و از شب تاريك
السَّرارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْواعِيَةَ، وَ كَيْفَ يُراعِى النَّبْأَةَ مَنْ أصَمَّتْهُ
درآمديد. گران باد گوشى كه نداى نصيحت را نشنود، و آن كه آواى بلند گوشش را كر نموده چگونه صداى ملايم
الصَّيْحَةُ؟! رُبِطَ جَنانٌ لَمْ يُفارِقْهُ الْخَفَقانُ. مازِلْتُ اَنْتَظِرُ بِكُمْ
مرا بشنود؟! آرام باد قلبى كه از خوف خدا از ضربان بازنمى ايستد. پيوسته در انتظار عواقب عهدشكنى
عَواقِبَ الْغَدْرِ، وَاَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ. سَتَرَنى عَنْكُمْ جِلْبابُ
شما بودم، و علامت فريب خوردگان را در چهره شما مى ديديم. چشم پوشيم از شما به خاطر پنهان بودنتان
الدِّينِ، وَ بَصَّرَنيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ. اَقَمْتُ لَكُمْ عَلى سَنَنِ الْحَقِّ فى
زير لباس دين بود، در حالى كه نور قلبم مرا از پنهان شما خبر مى داد. كنار مسير گمراه كننده ايستادم تا شما را به راه
جَوادِّ الْمَضَلَّةِ، حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَلادَليلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَلاتُميهُونَ.
حق آرم، آن زمان كه جمع مى شديد و راهنما نداشتيد، و براى آب هدايت چاه مى كنديد و به آب نمى رسيديد.

sorna
11-08-2011, 11:50 PM
اَلْيَوْمَ اُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْماءَ ذاتَ الْبَيانِ. غَرَبَ رَأْىُ امْرِئ تَخَلَّفَ
امروز (اسرار و رموز) زبان بسته را برايتان به سخن مى آورم. آن كه از پيروى من بازماند عقل از سرش
عَنّى. مَاشَكَكْتُ فِى الْحَقِّ مُذْ اُريتُهُ. لَمْ يُوجِسْ مُوسى عَلَيْهِ السَّلامُ
پريده است. از زمانى كه حق را به من نماياندند در آن ترديد ننمودم. (پس وحشتم از خودم نيست، چنانكه) موسى
خيفَةً عَلى نَفْسِهِ، بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهّالِ وَ دِوَلِ الضَّلالِ. اَلْيَوْمَ
بر خودش نترسيد، وحشتش از پيروزى جهّال و حكومتهاى گمراه بود. امروز ما و شما
تَواقَفْنا عَلى سَبيلِ الْحَقِّ وَالْباطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِماء لَمْ يَظْمَأْ.
بر سر دوراهى حق وباطليم (ما حقّيم وشما باطل). كسى كه اطمينان بهوجود آب دارد تشنه نمى ماند.

5
وَ مِنْ خُطْبَةِ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ خاطَبَهُ الْعَبّاسُ
بعد از وفات پيامبر(ص) در خطاب به عباس و ابوسفيان كه پس از
وَ اَبُوسُفْيانَ بْنُ حَرْب فى اَنْ يُبايِعا لَهُ بِالخِلافَةِ
اوضاع سقيفه از حضرت درخواست قبول بيعت داشتند
اَيُّهَا النّاسُ، شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ، وَ عَرِّجُوا عَنْ
اى مردم، با كشتى هاى نجات امواج فتنه ها را بشكافيد، از جادّه دشمنى و اختلاف
طَريقِ الْمُنافَرَةِ، وَ ضَعُوا تيجانَ الْمُفاخَرَةِ. اَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَناح ،
كنار رويد، تاجهاى مفاخرت و برترى جويى را از سر بيندازيد. رستگار گردد آن كه با داشتن يار قيام نمايد،
اَوِ اسْتَسْلَمَ فَاَراحَ. هذا ماءٌ آجِنٌ، وَلُقْمَةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُها.
يا در بى قدرتى راه سلامت گيرد و ديگران را راحت گذارد. حكومت بدين صورت آبى متعفن، و لقمه اى گلوگير است.

وَ مُجْتَنِى الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ ايناعِها كَالزّارِعِ بِغَيْرِ اَرْضِهِ.
هركس ميوه را به موقع نچيند چون كشاورزى است كه بذر را در زمين ديگرى بپاشد.
فَاِنْ اَقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ، وَ اِنْ اَسْكُتْ يَقُولُوا:
اگر از قدر و منزلتم بگويم تهمتم مى زنند كه بر حكومت حريص است، و اگر ساكت بمانم مى گويند
جَزَعَ مِنَ الْمَوْتِ. هَيْهاتَ، بَعْدَ اللَّتَيّا وَالَّتى! وَاللّهِ لاَبْنُ اَبى طالِب
از مرگ ترسيده. هرگز، آن هم با آن همه مبارزات و جنگها! به خدا قسم عشق پسر ابوطالب
آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلى مَكْنُونِ عِلْم
به مرگ از علاقه كودك شيرخوار به پستان مادر بيشتر است. سكوتم محض اسرارى است كه در سينه
لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرابَ الاَْرْشِيَةِ فِى الطَّوِىِّ الْبَعيدَةِ.
دارم كه اگر بگويم همه شما مردم همچون ريسمانهاى بسته در دلو در اعماق چاه به لرزه خواهيد آمد.

6
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمّا أُشيرَ عَلَيْهِ بِاَنْ لايَتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ لايَرْصُدَ لَهُما الْقِتالَ
هنگامى كه از او خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند و آماده جنگ با آنان نگردد
وَاللّهِ لا اَكُونُ كَالضَّبُع ِ تَنامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتّى يَصِلَ اِلَيْها
به خدا قسم به مانند كفتار نيستم كه با آهنگ ملايم مى خوابد تا شكارچى در رسد و
طالِبُها، وَيَخْتِلَها راصِدُها. وَلكِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ
غافلگيرش نموده شكارش كند. بلكه هميشه با يارى حق جوى، رويگردان از حق را
الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِع ِ الْمُطيع ِ الْعاصِىَ الْمُريبَ اَبَداً، حَتّى يَأْتِىَ
مى زنم، و با كمك شنونده فرمانبر، عاصى بد دل را مى كوبم، تا مرگم

sorna
11-08-2011, 11:51 PM
عَلَىَّ يَوْمى. فَوَاللّهِ مازِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّى، مُسْتَأْثَراً عَلَىَّ مُنْذُ
فرا رسد. واللّه از زمان وفات پيامبر صلّى اللّه عليه وآله تا كنون مرا از
قَبَضَ اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتّى يَوْمِ النّاس ِ هذا.
حقّم كنار زده اند و آن كه همسانم نبوده بر من مقدم كرده اند.

7
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

كه مريدان شيطان را مذمت مى نمايد
اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاَِمْرِهِمْ مِلاكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً، فَباضَ
شيطان را ملاك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد، در درونشان
وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ،
لانه كرد، و در دامنشان پرورش يافت، چشمشان در ديدنْ چشم شيطان،
وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،
و زبانشان در گفتنْ زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد،
فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.
كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به ياوه سرايى برخاسته است.

8
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
يَعْنى بِـهِ الزُّبَيْرَ فى حـال اقْتَضَـتْ ذلِك
در شرايطى مقتضى براى برگرداندن زبير به بيعت
يَزْعُمُ اَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ وَلَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ. فَقَدْ اَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ،
او گمان مى كند تنها با دست بيعت نموده نه با قلب. پس به بيعتش با من اقرار كرده،
وَ ادَّعَى الْوَليجَةَ، فَلْيَأْتِ عَلَيْها بِاَمْر يُعْرَفُ، وَ اِلاّ فَلْيَدْخُلْ فيما
و نسبت به امر باطنى مدّعى است، بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، وگرنه واجب است
خَــرَجَ مِـنْـهُ.
به همان بيعت اول بازگردد.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است

در وصف خود و دشمنانش در جمل
وَ قَدْ اَرْعَدُوا وَ اَبْرَقُوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الاَْمْرَيْنِ الْفَشَلُ. وَ لَسْنا نُرْعِدُ
اصحاب جمل جوشيدند و خروشيدند، ولى كارشان قرين سستى و شكست شد. ما تا حمله نبريم
حَتّى نُوقِعَ،. وَلانُسيلُ حَتّى نُمْطِرَ.
نمى خروشيم، و تا باران نباريم سيل جـارى نمى كنيم.

sorna
11-08-2011, 11:54 PM
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آنان
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
بدانيد شيطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پياده اش را (در جَمَل) فرا خوانده،
وَ اِنَّ مَعى لَبَصيرَتى، ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ.
بصيرتم به حقايقْ همراه من است، نه حق را بر خويش مشتبه كرده و نه كسى بر من مشتبه نموده.
وَ ايْمُ اللّهِ لاَُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ، لايَصْدِرُونَ عَنْهُ،
به خدا قسم حوضى از جنگ برايشان پر بسازم كه آبكش آن جز خودم نباشد، افتادگان در آن بيرون نيايند،
وَلايَعُودُونَ اِلَيْهِ.
و فراريان به آن بازنگردند.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لاِبْنِهِ مُحَمَّـدِ بْـنِ الْحَنَفِيَّـةِ لَمّا اَعْطاهُ الرّايَةَ يَوْمَ الْجَمَـلِ
به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد
تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ. عَضَّ عَلى ناجِذِكَ. اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ.
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.

تِدْ فِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْمِ. وَغُضَّ بَصَرَكَ.
قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.
وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحانَهُ.
و آگـاه بـاش كه پيـروزى از جانب خداى سـبحان است.

12
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمَّا اَظْفَرَهُ اللّهُ بِاَصْحابِ الْجَمَلِ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحابِهِ: وَدِدْتُ اَنَّ اَخى فُلاناً
به وقتى كه در نبرد جمل پيروز شد، يكى از يارانش گفت: «دوست داشتم برادرم در اين صحنه بود
كانَ شاهِدَنا لِيَرى ما نَصَرَكَ اللّهُ بِهِ عَلى اَعْدائِكَ. فَقالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخيكَ
و مى ديد چگونه خداوند تو را بر دشمنانت يارى داد». امام به او فرمود: آيا ميل برادرت
مَعَنا؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ:
با ماست؟ گفت: آرى، فرمود:
فَقَدْ شَهِدَنا، وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْكَرِنا هذا اَقْوامٌ فى اَصْلابِ
بى شك با ما حضور داشته، بلكه اقوامى با ما در اين لشكر حضور داشتند كه هم اكنون در صلب
الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الاْيمانُ.
پدران و رَحِم زنها هستند، آنان كه زمانهاى آينده ظهورشان مى دهد، و ايمان بهوسيله آنان تقويت مى شود.

sorna
11-08-2011, 11:55 PM
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آنان
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
بدانيد شيطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پياده اش را (در جَمَل) فرا خوانده،
وَ اِنَّ مَعى لَبَصيرَتى، ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ.
بصيرتم به حقايقْ همراه من است، نه حق را بر خويش مشتبه كرده و نه كسى بر من مشتبه نموده.
وَ ايْمُ اللّهِ لاَُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ، لايَصْدِرُونَ عَنْهُ،
به خدا قسم حوضى از جنگ برايشان پر بسازم كه آبكش آن جز خودم نباشد، افتادگان در آن بيرون نيايند،
وَلايَعُودُونَ اِلَيْهِ.
و فراريان به آن بازنگردند.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لاِبْنِهِ مُحَمَّـدِ بْـنِ الْحَنَفِيَّـةِ لَمّا اَعْطاهُ الرّايَةَ يَوْمَ الْجَمَـلِ
به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد
تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ. عَضَّ عَلى ناجِذِكَ. اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ.
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.

تِدْ فِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْمِ. وَغُضَّ بَصَرَكَ.
قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.
وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحانَهُ.
و آگـاه بـاش كه پيـروزى از جانب خداى سـبحان است.

12
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمَّا اَظْفَرَهُ اللّهُ بِاَصْحابِ الْجَمَلِ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحابِهِ: وَدِدْتُ اَنَّ اَخى فُلاناً
به وقتى كه در نبرد جمل پيروز شد، يكى از يارانش گفت: «دوست داشتم برادرم در اين صحنه بود
كانَ شاهِدَنا لِيَرى ما نَصَرَكَ اللّهُ بِهِ عَلى اَعْدائِكَ. فَقالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخيكَ
و مى ديد چگونه خداوند تو را بر دشمنانت يارى داد». امام به او فرمود: آيا ميل برادرت
مَعَنا؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ:
با ماست؟ گفت: آرى، فرمود:
فَقَدْ شَهِدَنا، وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْكَرِنا هذا اَقْوامٌ فى اَصْلابِ
بى شك با ما حضور داشته، بلكه اقوامى با ما در اين لشكر حضور داشتند كه هم اكنون در صلب
الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الاْيمانُ.
پدران و رَحِم زنها هستند، آنان كه زمانهاى آينده ظهورشان مى دهد، و ايمان بهوسيله آنان تقويت مى شود.

sorna
11-08-2011, 11:58 PM
عَلَىَّ يَوْمى. فَوَاللّهِ مازِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّى، مُسْتَأْثَراً عَلَىَّ مُنْذُ
فرا رسد. واللّه از زمان وفات پيامبر صلّى اللّه عليه وآله تا كنون مرا از
قَبَضَ اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتّى يَوْمِ النّاس ِ هذا.
حقّم كنار زده اند و آن كه همسانم نبوده بر من مقدم كرده اند.

7
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

كه مريدان شيطان را مذمت مى نمايد
اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاَِمْرِهِمْ مِلاكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً، فَباضَ
شيطان را ملاك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد، در درونشان
وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ،
لانه كرد، و در دامنشان پرورش يافت، چشمشان در ديدنْ چشم شيطان،
وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،
و زبانشان در گفتنْ زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد،
فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.
كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به ياوه سرايى برخاسته است.

8
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
يَعْنى بِـهِ الزُّبَيْرَ فى حـال اقْتَضَـتْ ذلِك
در شرايطى مقتضى براى برگرداندن زبير به بيعت
يَزْعُمُ اَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ وَلَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ. فَقَدْ اَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ،
او گمان مى كند تنها با دست بيعت نموده نه با قلب. پس به بيعتش با من اقرار كرده،
وَ ادَّعَى الْوَليجَةَ، فَلْيَأْتِ عَلَيْها بِاَمْر يُعْرَفُ، وَ اِلاّ فَلْيَدْخُلْ فيما
و نسبت به امر باطنى مدّعى است، بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، وگرنه واجب است
خَــرَجَ مِـنْـهُ.
به همان بيعت اول بازگردد.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است

در وصف خود و دشمنانش در جمل
وَ قَدْ اَرْعَدُوا وَ اَبْرَقُوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الاَْمْرَيْنِ الْفَشَلُ. وَ لَسْنا نُرْعِدُ
اصحاب جمل جوشيدند و خروشيدند، ولى كارشان قرين سستى و شكست شد. ما تا حمله نبريم
حَتّى نُوقِعَ،. وَلانُسيلُ حَتّى نُمْطِرَ.
نمى خروشيم، و تا باران نباريم سيل جـارى نمى كنيم.
66

sorna
11-08-2011, 11:58 PM
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است

در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آنان
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
بدانيد شيطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پياده اش را (در جَمَل) فرا خوانده،
وَ اِنَّ مَعى لَبَصيرَتى، ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ.
بصيرتم به حقايقْ همراه من است، نه حق را بر خويش مشتبه كرده و نه كسى بر من مشتبه نموده.
وَ ايْمُ اللّهِ لاَُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ، لايَصْدِرُونَ عَنْهُ،
به خدا قسم حوضى از جنگ برايشان پر بسازم كه آبكش آن جز خودم نباشد، افتادگان در آن بيرون نيايند،
وَلايَعُودُونَ اِلَيْهِ.
و فراريان به آن بازنگردند.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لاِبْنِهِ مُحَمَّـدِ بْـنِ الْحَنَفِيَّـةِ لَمّا اَعْطاهُ الرّايَةَ يَوْمَ الْجَمَـلِ
به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد
تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ. عَضَّ عَلى ناجِذِكَ. اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ.
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.

تِدْ فِى الاَْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْمِ. وَغُضَّ بَصَرَكَ.
قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.
وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحانَهُ.
و آگـاه بـاش كه پيـروزى از جانب خداى سـبحان است.

12
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمَّا اَظْفَرَهُ اللّهُ بِاَصْحابِ الْجَمَلِ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحابِهِ: وَدِدْتُ اَنَّ اَخى فُلاناً
به وقتى كه در نبرد جمل پيروز شد، يكى از يارانش گفت: «دوست داشتم برادرم در اين صحنه بود
كانَ شاهِدَنا لِيَرى ما نَصَرَكَ اللّهُ بِهِ عَلى اَعْدائِكَ. فَقالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخيكَ
و مى ديد چگونه خداوند تو را بر دشمنانت يارى داد». امام به او فرمود: آيا ميل برادرت
مَعَنا؟ فَقالَ: نَعَمْ، قالَ:
با ماست؟ گفت: آرى، فرمود:
فَقَدْ شَهِدَنا، وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْكَرِنا هذا اَقْوامٌ فى اَصْلابِ
بى شك با ما حضور داشته، بلكه اقوامى با ما در اين لشكر حضور داشتند كه هم اكنون در صلب
الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الاْيمانُ.
پدران و رَحِم زنها هستند، آنان كه زمانهاى آينده ظهورشان مى دهد، و ايمان بهوسيله آنان تقويت مى شود.

sorna
11-08-2011, 11:59 PM
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
فى ذَمِّ الْبَصْرَةِ وَ اَهْلِها
در نكوهش بصره و اهل آن پس از نبرد جمل
كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْاَةِ، وَ اَتْباعَ الْبَهيمَةِ، رَغا فَاَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ.
شما لشگر زن بوديد، و پيرو چهارپاى زبان بسته، شتر آواز داد اجابت كرديد، چون پى شد فرار نموديد.
اَخْلاقُكُمْ دِقاقٌ، وَعَهْدُكُمْ شِقاقٌ، وَ دينُكُمْ نِفاقٌ، وَ مَاؤُكُمْ زُعاقٌ.
اخلاقتان پست، پيمانتان سست، دينتان دوروئى، و آبتان شور است.
وَالْمُقيمُ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَ الشّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدارَكٌ
آن كه در ميان شما زندگى مى كند در گرو گناه خود است، و آن كه از بين شما رفته مشمول
بِرَحْمَة مِنْ رَبِّهِ. كَأَنِّى بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفينَة، قَدْ بَعَثَ اللّهُ
رحمت خداست. چنين مى بينم كه مسجدتان چونان سينه كشتى در آب است، و خداوند عذاب
عَلَيْهَا الْعَذابَ مِنْ فَوْقِها وَ مِنْ تَحْتِها، وَ غَرِقَ مَنْ فى ضِمْنِها.
را از بالا و پايين بر آن فرستاده، و همه سرنشينانش غرق شده اند.
] وَ فى رِوايَة[ وَ ايْمُ اللّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتّى كَاَنّى اَنْظُرُ
(و در روايت ديگرى است:) و به خدا قسم كه شهر شما غرق خواهد شد، تا آنكه گويا به مسجد آن
اِلى مَسْجِدِها كَجُؤْجُؤِ سَفينَة، اَوْ نَعامَة جاثِمَة.
مى نگرم كه مانند سينه كشتى يا شترمرغى كه بر سينه نشسته در آب فرو رفته است.
] وَ فى رِوايَة[ كَجُؤْجُؤ طَيْر فى لُجَّةِ بَحْر.
(و در روايت ديگرى است:) مانند سينه مرغى در ميان امواج دريا.

] وَ فى رِوايَة أُخْرى[ بِلادُكُمْ اَنْتَنُ بِلادِ اللّهِ تُرْبَةً: اَقْرَبُها مِنَ الْماءِ،
(و در روايت ديگرى است:) شهرهاى شما از نظر خاك بدبوترين سرزمينهاى خداست: به آب نزديكتر،
وَ اَبْعَدُها مِنَ السَّماءِ، وَ بِها تِسْعَةُ اَعْشارِ الشَّرِّ. الْمُحْتَبَسُ فيها
و از آسمان دورتر است، و نُه دهم شر در آن است. هر كه در آن گرفتار است به
بِذَنْبِهِ، وَالْخارِجُ بِعَفْوِ اللّهِ. كَاَنِّى اَنْظُرُ اِلى قَرْيَتِكُمْ هذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا
گناه اوست، و هركه بيرون رفت به عفو خدا بود. گويى به اين شهر شما مى نگرم كه آب همه جاى آن را
الْماءُ حَتّى ما يُرى مِنْها اِلاّشُرَفُ الْمَسْجِدِ، كَاَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْر فى
فرا گرفته به گونه اى كه فقط كنگره هاى مسجد نمايان است، گويى سينه مرغى است در
لُجَّةِ بَحْر.
ميان امواج دريا.

14
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
فى مِثْلِ ذلِكَ
در همين موضوع
اَرْضُكُمْ قَريبَةٌ مِنَ الْماءِ، بَعيدَةٌ مِنَ السَّماءِ. خَفَّتْ عُقُولُكُمْ،
زمين شما به دريا نزديك، و از باران آسمان دور است. عقولتان سبك،
وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ. فَاَنْتُمْ غَرَضٌ لِنابِل، وَ اُكْلَةٌ لاِكِل، وَ فَريسَةٌ لِصائِل.
و خردهاتان سفيهانه است. پس هدف هر تيرانداز، و لقمه هر خورنده، و شكار هر شكارچى هستيد.

sorna
11-09-2011, 12:00 AM
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
فيما رَدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمينَ مِنْ قَطائِع ِ عُثْمانَ
در رابطه با برگرداندن املاك بيت المال كه عثمان به ميل خودش به ديگران بخشيده بود
وَ اللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِكَ بِهِ الاِْماءُ لَرَدَدْتُهُ.
به خدا قسم اگر آن املاك را بيابم به مسلمين برمى گردانم گرچه مهريه زنان شده باشد، يا با آن كنيزها خريده باشند.
فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ.
زيرا گشايش امور با عدالت است، كسى كه عدالت او را در مضيقه اندازد ظلم و ستم مضيقه بيشترى براى او ايجاد مى كند.
وَ مِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
لَمّا بُويِعَ بِالْمَدينَةِ
هنگامى كه در مدينه با او بيعت شد
ذِمَّتى بِما اَقُولُ رَهينَةٌ، وَ اَنَا بِهِ زَعيمٌ. اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ
عهده ام در گرو درستى سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. كسى كه عبرتهاى روزگار
عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ.
كيفرهاى پيش رويش را بر او آشكار كند تقوا او را از درافتادن در اشتباهات مانع گردد.
اَلا وَ اِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عادَتْ كَهَيْئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّكُمْ صَلَّى اللّهُ
هشيار باشيد كه روزگارِ آزمايش به همان شكل خود در روز بعثت پيامبر(ص) به شما

عَلَيْهِ وَ آلِهِ. وَ الَّذى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً،
بازگشته. به خدايى كه او را به حق فرستاد هرآينه همه درهم ريخته مى شويد،و هرآينه غربال مى گرديد،
وَلَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتّى يَعُودَ اَسْفَلُكُمْ اَعْلاكُمْ، وَ اَعْلاكُمْ
و همچون محتواى ديگ جوشان درهم و برهم گشته تا آنجا كه ذليل شما گرامى و بالانشينتان
اَسْفَلَكُمْ. وَ لَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ كانُوا قَصَرُوا، وَلَيَقْصُرَنَّ سَبّاقُونَ كانُوا
پست شود. واپس مانده ها كه كوتاهى كردند پيش افتند، و پيش افتاده هاى گذشته پس
سَبَقُوا. وَاللّهِ ما كَتَمْتُ وَشْمَةً، وَلا كَذَبْتُ كِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذَا
مانند. به خدا قسم سخنى را مخفى ننموده، و دروغى بر زبان نياورده ام، و به اين اوضاع و چنين
الْمَقامِ وَ هذَا الْيَوْمِ.
زمانى آگاهيم داده اند.

16

گناه و تقوا
اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ
بدانيد خطاها اسبان سركشند كه افسارگسيخته سواره هاى خود را به پيش مى برند
لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ حُمِلَ
تا به جهنم وارد كنند. آگاه باشيد كه تقوا مركب هاى راهوار است كه مهارشان به دست
عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ. حَقٌّ وَ باطِلٌ،
سواره هاى آنها سپرده شده، در نتيجه آنان را وارد بهشت مى نمايند. اين وضع حق و باطل است،
وَ لِكُلٍّ اَهْلٌ، فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَديماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما
كه هر يك را خريدارى است، اگر باطل بسيار باشد از گذشته چنين بوده، و اگر حق اندك باشد زياد شدنش
وَ لَعَلَّ. وَ لَقَلَّما اَدْبَرَ شَىْءٌ فَاَقْبَلَ.
را اميد هست. هر آينه كم است جريانى كه از دست رفته به جاى اصلى خود برگردد.

sorna
11-09-2011, 12:00 AM
] اَقُولُ: اِنَّ فى هذَا الْكَلامِ الاَْدْنى مِنْ مَواقِعِ الاِْحْسانِ ما لاتَبْلُغُهُ مَواقِعُ
مى گويم: در اين سخن كوتاه جايگاهى از زيبايى است كه از هر گونه توصيف
الاِْسْتِحْسانِ، وَ اِنَّ حَظَّ الْعَجَبِ مِنْهُ اَكْثَرُ مِنْ حَظِّ الْعَجَبِ بِهِ.
بيرون است، بهره اى كه از شگفتى در اين كلام به انسان مى رسد بيش از درك حقايقى است كه در آن وجود دارد.
فيهِ مَعَ الْحالِ الَّتى وَصَفْنا زَوائِدُ مِنَ الْفَصاحَةِ لايَقُومُ بِها لِسانٌ، وَلايَطَّلِعُ فَجَّها
در اين سخن علاوه بر آنچه گفتيم اضافاتى از فصاحت هست كه زبان از بيانش عاجز، و انديشه از رسيدن به
اِنْسانٌ. وَ لايَعْرِفُ ما اَقُولُ اِلاّ مَنْ ضَرَبَ فى هذِهِ الصِّناعَةِ بِحَقٍّ،
ژرفايش ناتوان است. اين گفتار مرا نمى فهمد مگر كسى كه عمرش را در صنعت فصاحت صرف كرده،
وَ جَرى فيها عَلى عِرْق، «وَ ما يَعْقِلُها اِلاَّ الْعالِمُونَ».[
و انديشه اش به ريشه هاى آن نفوذ كرده باشد، «و جز دانايان احدى قدرت تعقّل اين كلام را ندارد».

16
وَ مِنْ هذِهِ الْخُطْبَةِ
و از همين خطبه است

اقسام مردمان
شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَالنّارُ اَمامَهُ. سَاع سَريعٌ نَجا، وَ طالِبٌ بَطىءٌ
كسى كه بهشت و دوزخ را پيش رو دارد آسوده نيست. كوشنده باشتاب نجات يافت، و جوينده كندرو
رَجا، وَ مُقَصِّرٌ فِى النّارِ هَوى. اَلْيَمينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّريقُ
را اميد هست، و مقصّر در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهى است، و راه ميانه
الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ، عَلَيْها باقِى الْكِتابِ، وَ آثارُ النُبُوَّةِ،
جاده اصلى است، كتابِ ماندگار الهى و آثار نبوت بر اين راه است،
وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَيْها مَصيرُ الْعاقِبَةِ. هَلَكَ مَنِ ادَّعى،
و گذرگاه سنّت از اين راه است، و بازگشت كار همه به اين جايگاه است. مدّعىِ به ناحق هلاك شد،

وَ خَابَ مَنِ افْتَرى. مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ. وَ كَفى بِالْمَرْءِ
و دروغباف زيان ديد. آن كه در برابر حق بايستد به هلاكت رسد. و در جهالت انسان همين بس
جَهْلاً اَنْ لايَعْرِفَ قَدْرَهُ. لايَهْلِكُ عَلَى التَّقْوى سِنْخُ اَصْل، وَلايَظْمَأُ
كه اندازه خود را نشناسد. ريشه اى كه بر تقوا روييده نابود نگردد، و زراعت قومى كه
عَلَيْها زَرْعُ قَوْم. فَاسْتَتِرُوا بِبُيُوتِكُمْ، وَاَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ،
آب تقوا خورده تشنه نشود. پس (براى دورى از فتنه) درخانه ها بمانيد، و امور بين خود را اصلاح كنيد،
وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرائِكُمْ. وَلايَحْمَدْ حامِدٌ اِلاّ رَبَّهُ، وَلايَلُمْ لائِمٌ اِلاّ نَفْسَهُ.
توبه پيش روى شماست. نبايد هيچ ستايشگرى جز خدا را بستايد، و هيچ ملامتگرى جز خود را ملامت نمايد.

17
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
فى صِفَةِ مَنْ يَتَصَدّى لِلْحُكْمِ بَيْنَ الاُْمَّةِ وَلَيْسَ لِذلِكَ بِاَهْل
درباره كسى كه در ميان مردم عهده دار منصب قضاوت شود ولى شايسته آن نباشد
اِنَّ اَبْغَضَ الْخَلائِقِ اِلَى اللّهِ رَجُلانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ اِلى نَفْسِهِ،
مبغوض ترين مردم نزد خداوند دو كس اند: انسانى كه خداوند او را به حال خود واگذاشته،
فَهُوَ جائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبيلِ، مَشْغُوفٌ بِكَلامِ بِدْعَة، وَ دُعاءِ ضَلالَة.
تا جايى كه از راه راست منحرف شده، به سخن آميخته با بدعت و دعوت به گمراهى دل خوش نموده است.
فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضالٌّ عَنْ هَدْىِ مَنْ كانَ قَبْلَهُ،
او فتنه اى است براى فتنه جويان، ره گم كرده اى است از راه روشن گذشتگان،
مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ فى حَياتِهِ وَ بَعْدَ وَفاتِهِ، حَمّالٌ
گمراه كننده كسانى است كه بهوقت زنده بودن او يا پس از مرگش از او پيروى كنند، هم بار گناهان

sorna
11-09-2011, 12:00 AM
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
فى ذَمِّ اخْتِلافِ الْعُلَماءِ فِى الْفُتْيا
در نكوهش اختلاف علما در فتاوى
تَرِدُ عَلى اَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فى حُكْم مِنَ الاَْحْكامِ فَيَحْكُمُ فيها
در حكمى از احكام قضيه اى نزد يكى از ايشان مطرح مى گردد او به رأى خود
بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِها عَلى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فيها بِخِلافِهِ،
حكم مى دهد، سپس همان بر ديگرى ارائه مى شود او حكمى ديگر صادر مى نمايد،
ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الاِْمامِ الَّذِى اسْتَقْضاهُمْ
آن گاه به نزد رهبرى مى روند كه مسند قضا را به آنان سپرده است
فَيُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَميعاً! وَ اِلهُهُمْ واحِدٌ، وَ نَبِيُّهُمْ واحِدٌ،
او هم صحّت هر دو حكم را تصديق مى نمايد! در حالى كه خدا و پيامبر
وَ كِتابُهُمْ واحِدٌ. اَفَامَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِالاِْخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ؟
و كتابشان يكى است. آيا خداوند آنان را به اختلاف دستور داده و آنان اطاعتش كرده اند؟
اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ اَمْ اَنْزَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ ديناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ
يا آنان را از اختلاف نهى فرموده و آنان از نهى او سرپيچى نموده اند؟ يا خداوند دينى ناقص نازل نموده
بِهِمْ عَلى اِتْمامِهِ؟ اَمْ كانُوا شُرَكاءَ لَهُ فَلَهُمْ اَنْ يَقُولُوا،
و از آنان براى كامل نمودنش يارى خواسته؟ يا اين فتوادهندگان در حكم شريك خداوندند كه مى توانند
وَ عَلَيْهِ اَنْ يَرْضى؟ اَمْ اَنْزَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ ديناً تامّاً
به رأى خود حكم نمايند و بر خداوند است كه به حكم آنان رضايت دهد؟ يا خداوند دين كاملى فرستاده

فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ عَنْ تَبْليغِهِ وَ اَدائِهِ؟
ولى رسولش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ در تبليغ آن كوتاهى كرده؟
وَ اللّهُ سُبْحانَهُ يَقُولُ: «ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْء.» وَ قالَ:
در صورتى كه خداوند مى فرمايد: «در كتاب چيزى را فرونگداشتيم.» و مى فرمايد:
«فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَىْء.» وَ ذَكَرَ اَنَّ الْكِتابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً،
«بيان هر چيزى در آن است.» و تذكر داده كه بعض قرآن گواه بعض ديگر است،
وَ اَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فيهِ، فَقالَ سُبْحانَهُ: «وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ
و اختلافى در آن نيست، و فرموده: «اگر اين كتاب از سوى غير خداوند نازل شده بود
لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً.» وَ اِنَّ الْقُرْآنَ ظاهِرُهُ اَنيقٌ، وَ باطِنُهُ عَميقٌ،
در آن اختلاف فراوان مى يافتند.» قرآن ظاهرش زيبا، و باطنش عميق و ناپيداست،
لاتَفْنى عَجائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضى غَرائِبُهُ، وَلا تُكْشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ.
شگفتى هايش تمام شدنى نيست، و غرائبش پايانى ندارد، و تاريكيها جز با قرآن از فضاى حيات زدوده نگردد.

19
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
] قالَهُ لِلاَْشْعَثِ بْنِ قَيْس. وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ يَخْطُبُ، فَمَضى فى بَعْضِ كَلامِهِ
به اشعث بن قيس. امام بر منبر كوفه سخنرانى مى فرمود، در ضمن گفتارش مطلبى عنوان كرد كه
شَىْءٌ اعْتَرَضَهُ الاَْشْعَثُ فَقالَ: يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ هذِهِ عَلَيْكَ لاَ لَكَ.
اشعث بر آن حضرت اعتراض نموده، گفت: يا اميرالمؤمنين اين مطلب به زيان توست نه به سودت.
فَخَفَضَ عَلَيْهِ السَّلامُ اِلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ قالَ: [
امام نگاهش را به او دوخت و فرمود:

sorna
11-09-2011, 12:00 AM
ما يُدْريكَ ما عَلَىَّ مِمّا لى؟ عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللّهِ وَلَعْنَةُ اللاّعِنينَ،
تو را به سود و زيان من چه كسى خبر داد؟ لعنت خدا و لعنت كنندگان بر تو باد،
حائِك ٌ ابْنُ حائِك مُنافِقٌ ابْنُ كافِر! وَ اللّهِ لَقَدْ اَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً
اى بافنده پسر بافنده، منافق كافرزاده! به خدا سوگند يك بار در زمان كفر اسير شدى
وَ الاِْسْلامُ اُخْرى، فَما فَداكَ مِنْ واحِدَة مِنْهُما مالُكَ وَلاحَسَبُكَ.
و بار ديگر در اسلام، و در هر مرتبه نه ثروتت تو را سودى داد و نه تبارت به دادت رسيد.
وَ اِنَّ امْرَءاً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ ساقَ اِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِىٌّ اَنْ
مردى كه عشيره خود را به دم شمشير بسپارد، و مرگ را به سوى آنان آنان كشاند حق اوست كه
يَمْقُتَهُ الاَْقْرَبُ، وَلايَأْمَنَهُ الاَْبْعَدُ.
نزديكانش با او دشمنى ورزند، و بيگانگان از او ايمن نباشند.
اَقولُ: يُريدُ عليه السّلام اَنَّهُ اُسِرَ فِى الْكُفْرِ مَرَّةً وَ فِى الاِْسْلامِ مَرَّةً. وَ اَمّا قَولُهُ
مى گويم:مقصود امام اين است كه اشعث يك بار در كفر و بارديگر در اسلام به اسارت رفت. و اين كه فرمود:
عَليْهِ السّلام: «دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ» فَاَرادَ بِهِ حَديثاً كانَ لِلاَْشْعَثِ مَعَ خالِدِ بنِ الْوَليدِ
«عشيره خود را به دم شمشير سپرد» منظورش برنامه اى است كه اشعث در يمامه با خالد بن وليد داشته،
بِالْيَمامَةِ، غَرَّ فيه قَوْمَهُ وَ مَكَرَ بِهِمْ حَتّى اَوْقَعَ بِهِمْ خالِدٌ. وَ كانَ قَوْمُهُ بَعْدَ ذلِكَ يُسَمُّونَهُ
اشعث قوم خود را فريب داد تا خالد بر آنان هجوم كرد. از آن پس قوم اشعث او را
عُرْفَ النّارِ، وَ هُوَ اسْمٌ لِلْغادِرِ عِنْدَهُمْ.
«عُرفُ النار» ناميدند، و اين سخن در نزد عرب اصطلاحى است براى آدم دغلباز.

20
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است

در بيدارى از غفلت و توجه به حضرت حق
فَاِنَّكُمْ لَوْ عايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ
اگر شما آنچه را مردگان شما ديدند مشاهده مى كرديد به شيون مى نشستيد و انديشناك مى شديد،
وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ، وَلكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ما قَدْ عايَنُوا، وَ قَريبٌ ما
و مستمع حق گشته به اطاعت برمى خاستيد، ولى آنچه آنان ديدند از ديد شما پوشيده است، و به زودى
يُطْرَحُ الْحِجابُ. وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ اُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ،
پرده ها برداشته مى شود. (اى مردم) بينايتان كردند اگر بنگريد، و شنوايتان نمودند اگر بشنويد،
وَ هُديتُمْ اِنِ اهْتَدَيْتُمْ. بِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ،
و هدايتتان كردند اگر هدايت پذيريد، به درستى مى گويم: عبرتها براى شما آشكار است،
وَ زُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَرٌ، وَ ما يُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ
و به چيزى كه عامل بازدارنده است نهى شديد، و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسانِ
اِلاَّ الْبَشَــرُ.
(واجد شرايط) تبليغ حق نمى كند.